0

بنيان گذار فرقه بهائيت را بهتر بشناسيم!

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

بنيان گذار فرقه بهائيت را بهتر بشناسيم!



بنيان گذار فرقه بهائيت را بهتر بشناسيم! ميرزا حسينعلي بهاءالله که فرقه ضالّه بهايي خود را پيرو او ميدانند، در سال 1233 هجري ( دوسال قبل از تولد علي محمّد باب) در تهران متولد شد،او در تحت کفالت پدرش ميرزا عباس معروف به ميرزا بزرگ نوري مازندراني بزرگ شد
ميرزا حسينعلي بهاءالله که فرقه ضالّه بهايي خود را پيرو او ميدانند، در سال 1233 هجري ( دوسال قبل از تولد علي محمّد باب) در تهران متولد شد،او در تحت کفالت پدرش ميرزا عباس معروف به ميرزا بزرگ نوري مازندراني بزرگ شد، و نظر به اين که ميرزا بزرگ در دستگاه حاکم تهران سمت منشي گري داشت، او از لحاظ مادّي در رفاه کامل به سر مي برد، روي اين اساس، حسينعلي بهاء در خانواده ثروتمندي بزرگ شده است و طبيعي است، حتماً در همان اوان کودکي براي تحصيل به مدرسه گذارده مي شود.
بهائيان مي کوشند وي را درس نخوانده و به اصطلاح «اُمّي» معرفي کنند ولي خود بهائيان در کتابهاي خود به تحصيل او اقرار کرده اند او ادبيات و علوم مقدّماتي را در تهران تحصيل کرد وبنا به نوشته آيتي در کتاب کشف الحيل به نقل از ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (يکي از رجال بهائيّه ) حسينعلي مدّتها نزد ميرزا نظر علي حکيم درس خوانده است و مدت دو سال که در سليمانيّه کردستان بوده تحصيلات خود را نزد شيخ عبدالرحمن عارف ادامه مي داده است.
وي به عرفان منفي و بافندگي هاي متصوّفه، علاقه داشت، در همان ابتداي تحصيلاتش با صوفيان و نويسندگان و فضلاي آنها ( که با پدرش رفاقت و دوستي داشتند) معاشرت داشت، از اين رو، وقتي که بزرگ شد در سلک درويشان و متصوفه درآمد چنان که از عکس او که نشان دهنده گيسوهاي بلند و موهاي پريشان او است پيدا است، همان گونه که پسرش عبدالبهاء در مقاله سيّاح به اين مطلب اشاره کرده است.
وقتي که آوازه بابيت سيد علي محمد باب منتشر شد بنابه گفته آيتي در الکواکب الدّريه در سن بيست و هفت سالگي(حدود سال 1260 هجري) به باب ايمان آورد و در سلک اصحاب او درآمد و شروع به تبليغ و ترويج مرام بابيّت کرد، چنان که در فصل بعد خاطر نشان ميشود، دست استعمار از ناحيه مزدوران روسيّه تزار،همواره او را کمک و راهنمايي مي کردند،يکي از قراين دخالت مأموران روسي در زندگي او اين است که بلواها و فتنه ها يي که به وجود آمده مانند آشوب خراسان، بلواي بابل، فتنه قلعه طبرس، انقلاب محمد علي حجّت در زنجان،آشوب يزد و نَيريز (1) و واقعه بَدَشت، از زمان ايمان آوردن او به بعد بوده است!!

افتضاح اجتماع بَدَشت

نخستين واقعه اي که حسينعلي بهاء در آن واقعه بروز کرد، واقعه رسواي بَدَشت است، بدشت محلي است نزديک شاهرود، عده اي از پيروان ميرزا علي محمد باب( در آن وقتي که باب در زندان ماکو و چهريق به سر مي برد) در آنجا به عنوان جشن براي نسخ شدن اسلام و استقلال شرع بيان، اجتماع کرده بودند، در اين اجتماع از جوانان، هرزگي و بي عفتي هايي بروز کرد که قلم از نگارش آن شرم دارد، کار به جايي رسيد که بعضي از ساده لوحان که به راستي علي محمد باب را امام زمان مي دانستند، با ديدن اين مناظر رسوايي، بريدند و ديگر برنگشتند.


گردانندگان رسوايي بدشت که در رأس قرار داشتند، سه نفر بودند: 1- ميرزا حسينعلي بهاء 2-محمد علي قدوس بار فروشي(اهل بابل)(2) 3- قرّة العين (3)


اشراق خاوري در کتاب قاموس توقيع منيع مبارک در صفحه 94(501 صفحه اي) ماجراي بدشت را نقل مي کند که به طور خلاصه چنين است:«در نزديکي شاهرود امروز بدشت معلوم و مشهور است...باري جمال مبارک (حسينعلي ) جمعي از اصحاب را که بالغ بر 81 نفر بودند مهمان کرده بودند،و آن انجمن براي دو منظور تشکيل شده بود، يکي اين که براي استخلاص حضرت اعلي( علي محمدباب) از حبس ماکو مشورت کنند و ديگر آن که بنا بود، استقلال شرع بيان(سيد علي محمد) و نسخ شرع سابق( اسلام) ابلاغ شود...سرانجام استقلال شرع بيان و نسخ شريعت ابلاغ شد (4) تمام جمعيت در دوره توقّفشان (5) در بدشت، مهمان بهاء الله ... بوده اند، هر يک از اصحاب بدشت به اسم تازه اي موسوم شدند، از جمله خود هيکل مبارک(حسينعلي) به اسم بهاء الله... باري در ايّام اجتماع ياران در بدشت هر روز يکي از تقاليد قديمه القاء مي شد، ياران نمي دانستند که اين تعبيرات از طرف کيست؟ ... معدودي هم در آن ايام به مقام حضرت بهاءالله عارف بودند و مي دانستند که او مصدر جميع اين تعبيرات است...ناگهان حضرت طاهره( قرّة العين) بدون حجاب با آرايش و زينت به مجلس ورود فرمودند، حاضرين که چنين ديدند، دچار وحشت شديد گشتند، همه حيران ايستاده بودند، زيرا آنچه رامنتظر نبودند مي ديدند ... زيرا معتقد بودند که حضرت طاهره مظهر حضرت فاطمه عليها السلام است و آن بزگوار را رمز عفّت و عصمت و طهارت مي شمردند.عبدالخالق اصفهاني دستمال را در مقابل صورت گرفت و از مقابل حضرت طاهره فرار کرد، و فرياد زنان دور شد و چند نفرديگر هم از اين امتحان بيرون آمدند واز امر تبّري کرده و به عقيده سابق خود برگشتند...از اجتماع ياران در بدشت مقصود اصلي که اعلان استقلال امر مبارک بود حاصل گرديد.»عبدالبهاء در صفحه 254 مکاتيب جلد دوم مي نويسد: «و جناب طاهره انّي اَنَا الله ( من همان خدا هستم) را در بدشت تا عنان آسمان به اعلي النّدا بلند نمود و همچنين بعضي احبّاء در بدشت»


کار افتضاح به جايي رسيد که فاضل مازندراني در کتاب ظهور الحق(بخش سوم)صفحه 110مي نويسد:«ملا حسين بشرويه اي ( ازنخستين پيروان باب) که حلقه اخلاص حضرت قدوس( محمد علي بابلي) در گوش داشت، در بدشت حاضر نبود، همين که اوقات مذکوره به سمعش رسيد،گفت:«اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشير کيفر مي نمودم.»سرانجام پس از پايان واقعه بدشت، حسينعلي بهاء با طاهره(قره العين) و خادمه وي به «نور» مازندران عزيمت کردند.


بروز حسينعلي بهاء و ادّعاهاي او

چنان که در شرح حال ميرزا يحيي صبح ازل نگاشتيم، در شوّال 1268 هجري ناصر الدين شاه از طرف عده اي از بابيان مورد سوء قصد واقع شد، ناصر الدين شاه که جان به سلامت بيرون برده بود، بابي ها را تعقيب کرد، و سرانجام حسينعلي به بغداد و از آنجا به اسلامبول و از آنجا به شهر ادرنه تبعيد شد، تا اين تاريخ حسينعلي بهاء پيرو مسلک بابي گري بود و برادرش ميرزا يحيي صبح ازل را جانشين علي محمد باب مي دانست، ولي در سالهاي اول که در ادرنه بود، کم کم بناي مخالفت را با برادرش( ميرزايحيي) گذاشت، تا در سال چهارم اقامت در «ادرنه » براي نخستين بار ادعاي خود را آشکار کرده وگفت: من همان شخص موعود علي محمد باب (مَن يُظهِرُهُ الله) هستم و ميرزا يحيي بايد از من پيروي کند، و احکام و حدود بيان ( کتاب ميرزا علي محمد) بستگي به تصديق و امضاي من دارد و من مسلک باب را نسخ نمودم، سرانجام کشمکش بين دو برادر و پيروانشان زياد شد، که ناچار دولت عثماني در سال 1285 حسينعلي بهاء را به «عکا» تبعيد کرد.(6)


از سال 1285 هجري که حسينعلي بهاء به زندان عکّا تبعيد شد تا تاريخ 1309 که در سن 76 سالگي طومار عمرش در «عکا» برچيده شد، يعني حدود 24 سال بساط ادّعاي الوهيّت و ربوبيّت را بدون هر گونه رقيب و مزاحم پهن کرد، و مشغول نوازش بندگان ذليل و گرفتن وجوه از آنان به عناوين مختلف گرديد، رفته رفته ميرزاي آسمان جل، صاحب مزارع و قصرهاي باشکوه گرديد، و نزد بعضي معلّم اخلاق، و نزد بعضي ديگر رجعت حسيني و در پيش عده اي عيسي از آسمان فرود آمده، و در نزد مريدان خاص، خداي مهيمن و قهّار بود (7) و براي اينکه اين بساط که به قيمت خون صدها نفر تمام شده بعد از خود نيز پهن باشد و فرزندان و نور چشمانش نيز از کنار اين سفره رنگين سوء استفاده کنند، مقام نيابت خودرا( پس از عباس) به پسر بزرگش محمد علي که برادر ناتني عباس افندي بود سپرد.


و در وصيت نامه اي که نزد پسرش عباس گذارده بود و پس از مرگش به دستور عباس آن را در حضور جمعي از بهائيان خواندند، چنين نوشت:«قد قدر الله مقام الغصن الاکبر بعد مقامه،انه هو الامر الحکيم قد اصطفينا الاکبر بعد الاعظم امراً من لدن عليم خبير؛خداوند مقام غصن اکبر (محمدعلي) را پس از مقام او ( عباس) قرار داده، او است فرمان دهنده حکيم،ما برگزيديم اکبر (محمدعلي) را پس از اعظم (عباس) اين کاري است از ناحيه دانا و آگاه».سرانجام در سال 1309 پس از مدت 22 روز بر اثر ابتلا به بيماري «زحيره»(8) از دنيا رفت. (9)


داستان مقام «مَن يُظهِرُهُ اللّهي »

گفتيم نخستين ادعاي حسينعلي بهاء در چهارمين سال اقامتش در شهر ادرنه ( سنه 1284 هـ. ق) که باعث اختلاف بين او و برادرش ميرزا يحيي و پيروانشان شد،مقام «مَن يُظهِرُهُ اللّهي»بود، اينک به طور فشرده به داستان «مَن يُظهِرُهُ الله» دقت کنيد:ميرزا علي محمد باب در اوايل امر، ادعاي بابيت و ذکريت و وساطت مي کرد و مي گفت من از جانب امام زمان حضرت مهدي (عج) مأموريّت داشته و با او ارتباط معنوي دارم، و غيراز اين هيچ ادّعاي ديگري نمي کرد،و در همين عقيده و ادّعا بود که کتاب احسن القصص و کتاب تفسير کوثر و تفسير والعصر را تأليف کرد.


ولي وقتي که بعد از چند سال ادعاي قائميت و... کرد و گفت من همان امام زمان، حضرت مهدي هستم و بعد هم ادعاي نبوّت کرد (چنانکه در فصل چهارم خاطر نشان مي گردد) ديد که اين ادّعاها با ادعاي قبليش ( بابيت و ماموريت از طرف امام زمان) سازگار نيست، درصدد آن برآمد که گفتار و ادعاها و نوشته هاي سابق را توجيه و تأويل کند از اين رو عنوان قائم و مهد ي را که در سرلوحه نوشته ها و بافته هايش قرار داده بود تبديل به يک کلمه جامع و کلي ولي مبهم « مَن يُظهِرُهُ الله» ( کسي که او را خدا ظاهر کند) کرد . (10) اما بعدا از او ديگران از اين لفظ مبهم سوء استفاده کرده و عده اي ادّعا کردند ما همان کسي هستيم که علي محمد باب به ظهور آن ها بشارت داده است.


حسينعلي بهاء که خيلي زيرک و مرموز بود، از اين عنوان استفاده کرد و گفت: من همان «مَن يُظهِرُهُ الله» هستم يعني همانم که علي محمد باب از ظهور او خبر داده است، کتاب بيان منوط به امضاي من است و من مرام علي محمد را نسخ کردم. بابي ها و ازلي ها به ميرزا حسينعلي اعتراض کردند که طبق گفته باب (11) « مَن يُظهِرُهُ الله» بايد بعد از عدد مستغاث ( که به حساب ابجد 2001 است) بيايد، حسينعلي جواب هاي ناقصي داد ( چنان که در فصل آخر به ذکر يکي از جواب هاي او مي پردازيم ) بعضي آن را پذيرفته و به نام فرقه بهايي معروف شدند.


با اين که طبق وصيت باب( چنان که قبلاً ذکر شد) جانشين باب، ميرزا يحيي بود، در اين صورت آيا با زنده بودن ميرزا يحيي، چگونه ميرزا حسينعلي خود را « مَن يُظهِرُهُ الله» خواند ؟! و گفت:« ميرزا يحيي بايد از من پيروي کند؟!».


آري در جواب اين اعتراض پسر حسينعلي، عباس افندي توجيه مضحکي درست کرده، در مقاله سياح مي نويسد: جانشيني ميرزا يحيي جنبه ظاهري داشت، و اين نقشه حسينعلي، و تصويب باب بدين منظور بود که چند صباحي يحيي به اين اسم و رسم اشتهار يابد، تا حسينعلي از گزند دشمنان مصون بماند (12) نيز مي گويد: منظور باب از بابيت، مأموريت از ناحيه حسينعلي بهاء بوده است و منظور او از قائم ، همان حسينعلي است. (13)


زنها و فرزندان حسينعلي بهاء

حسينعلي بهاء چهار زن دائمي داشت به نام هاي: 1- گوهر خانم کاشي 2- بانو نوابه (بي بي) 3- بي بي جان 4- جماليه


(که کلفت ميرزا حسينعلي بوده و سرانجام در سن شانزده سالگي همسر حسينعلي که در اين وقت هفتاد سال داشت شده است).و پنج پسر و سه دختر داشت، پسرانش به نامهاي 1- عباس افندي 2- مهدي3- محمد علي4- ضياءالله5- بديع الله، و دخترانش به نام هاي سلطان ( که بعدها به بهائيه خانم ( وبهيه ) و ورقه عليا ملقب گشت) خانمي و فروغيه بودند.


مادر عباس افندي و مهدي و بهيّه « بي بي » بود، مادر محمد علي و بديع الله و ضياء الله و خانمي« بي بي جان» بود، مادر فروغيه « گوهر » بود ، ولي از جماليه، فرزند نداشت.حسين علي به سه فرزند خود: عباس ، مهدي و محمد علي لقب «غُصن» داده بود، اولي را غُصن اعظم و دومي را غُصن اطهر و سومي را غُصن اکبر ملقب ساخت، اما به ضياء الله و بديع الله، لقب نداد.(14)


قبر حسينعلي قبله بهائيان

وقتي حسينعلي در سال 1309 هجري قمري از دنيا رفت، جسدش را در دو کيلومتري شمال عکا( بهجه) به خاک سپردند، طبق دستور حسينعلي بهاء، اغنام الله ( گوسفندان خدا، يعني مردم بهايي) موظّفند وقت عبادت و پرستش تنها رو به قبر او در عکا متوجه شوند( و آنجا را قبله خود قرار دهند ) و توجّهشان هنگام عبادت به حسينعلي بهاء باشد.


محمد علي قائيني يک از مبلّغين بهائي ( وفات يافته سال 1342 هجري قمري) در کتاب دروس الدّيانه که براي شاگردان مدرسه بهائيت نوشته در درس نوزدهم مي گويد:« قبله ما اهل بهاء روضه مبارکه در مدينه (شهر) عکّا (از شهرهاي اسرائيل فعلي ) است که در وقت نماز خواندن بايد رو به آن بايستيم و قلباً متوجه به جمال قدم جَلَّ جلاله ( ميرزا بهاء) و ملکوت ابهي باشيم!» حسينعلي در کتاب اقدس صفحه 3 سطر18 نيز خود را قبله طاعت و عبادت و مدار طواف ارواح و فرشتگان و مصدر امر همه موجودات سماوي و ارضي دانسته است، آنجا که گويد:« و اذا اردتم الصّلوه و لَّوا وُجُوهَکم شطري الاَقدس المقام الّذي جعله الله مطاف الملاءِ الاعلي و مقبل اهل مدائن البقاء و مصدر الامر لمن في الارضين والسّماوات».در کتاب هشت بهشت15 صفحه 32 مذکور است:


«قبله در اوقات پنجگانه نماز، نقطه مطلع آفتاب حقيقت است که شيراز باشد و اگر درعين ظهر بخواهد به (آيه « شَهِدَ الله») اکتفا کند، قبله جرم شمس است، و در ظهور « مَن يُظهِرُهُ الله» قبله نفس آن حضرت مي شود و با آن دور مي زند چنان که سايه با آفتاب دور مي زند». (16)


از اين مطلب استفاده مي شود که قبله بابيان و بهائيان فرق دارد، با توجه به اين که با بيان حسينعلي بهاء را به عنوان « مَن يُظهِرُهُ الله » قبول ندارند.


فرقه هاي ديگر نشأت گرفته از بابي گري

واکنون فرقه ها ي ذيل از بدو پيدايش ميرزا علي محمد باب تاکنون به وجود آمده اند که هر يک از براي خود ادعاي خاصي دارند و ديگري را تخطئه مي نمايند که عبارتند از : بابي، ازلي، بياني، مرآتي ، بهائي، ثابتين، ناقضين، سهرابي، طرفداران چارلز ميس ريمي و جمشيدي ( پيروان جمشيد معاني، ملقّب به سماء الله )(17)


پی نوشت ها :

1. ماجراي آشوب يزد و سپس نيريزرا که يکي از گروندگان باب به نام سيد يحيي دارابي به وجود آورده بود و بالاخره در نيريز در تبريز کشته شد، درکتاب جمال ابهي، صفحه 97 مطالعه کنيد و همچنين ماجراي محمد علي حجت در زنجان را در صفحه 95 آن کتاب مطالعه کنيد.
2. در آن عصر نام بابل، بار فروش بود.
3. شرح حال قرة العين در صفحات آينده ذکر خواهد شد، داستان بدشت درکتاب کواکب الدريه که به تصحيح عباس افندي رسيده آمده است.
4. به اصطلاح بهائيان قيامت کبري پديد آمد، زيرا آنها روز نسخ دين سابق و اعلام دين جديد را روز قيامت کبري مي خوانند.
5. که 22 روز بوده است.
6. محاکمه و بررسي باب و بهاء ج2 ص 12
7. در فصل چهارم ادعاهاي حسينعلي بهاء با ذکر مدرک تشريح خواهد شد.
8. زحير: تنگ نفسي و نالش يا درد دل و پيچش شکم .
9. تلخيص از کتاب جمال ابهي صفحه 145 و 152 موضوع جانشيني عباس افندي به جاي پدر در کتابهاي رحيق مختوم ص 78 و 114 قاموس توقيع منيع مبارک ص293، اشراقات و غير آن مذکور است.
10. به عبارت ديگر گفت: منظور من از قائم‌ من يظهره الله است يعني کسي که بعداً خدا او را ظاهر مي کند.
11. چنان که ميرزا علي محمد در کتاب بيان باب سادس عشر از واحد ثاني اين مطلب را گفته است ( در اين باره به کتاب محاکمه و بررسي باب و بهاء ، ج3،ص109 مراجعه کنيد).
12. تلخيص از کتاب محاکمه و بررسي ، ج2 ، ص21 تا 25 و کتاب جمال ابهي ،ص 138
13. جمال ابهي ، ص 12 ، لازمه اين سخن اين مي شود که حسينعلي قبل از باب مقام قائميت را داشته و بعد از باب ظهور کرده است.
14. تلخيص از امشي به حشرات ، ص61-65 جمال ابهي ،ص 146
15. مولف کتاب هشت بهشت که در فلسفه احکام و شرح حال عده اي از فضلاي بابيه نوشته شده و در330 صفحه به اضافه 18 صفحه مقدمه چاپ شده معلوم نيست به قول استاد علامه محمد قزويني اين کتاب از تاليفات ادوارد براون مستشرق انگليسي است يا غير او ولي بنا به دلايلي که در دست است اين را شيخ احمد روحي و ميرزا آقاخان کرماني نوشته اند ( هشت بهشت صفحه الف )
16. تلخيص از محاکمه و بررسي باب و بهاء ج 2، ص105
17. شرح اين ماجرا در کتاب « پرنس دالگورکي » از مرتضي . احمد. آ،ص 80 تا 85 آمده است و قبلا گفتيم که آنها به بيش از بيست فرقه رسيده اند.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 5 اسفند 1389  8:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها