نجم الثاقب، يك آسمان ستاره در پي معرفي متون مهمّ مهدوي (ع) و آشنايي هر چه بهتر و بيشتر با اين آثار گرانسگ، اين بار به سراغ نجمالثّاقب علاّمة نوري(ره) ميرويم، و دست در دست مؤلّف، با گشتي در اين گلشن، با دامني از گلهاي روحپرور به ياد امام منتظر(ع) لحظاتي را سپري ميكنيم.
نجمالثاقب، يكي از چند كتاب مهمّ به زبان فارسي در موضوع مهدويّت است كه سهم زيادي در آشنايي فارسي زبانان با امام زمان (ع) دارد. اين كتاب به قلم محدّث نوري به سفارش ميرزاي بزرگ شيرازي، از سر ارادت و اخلاص، با هدف رفع ترديدها و شبهات و ترويج و تبليغ مباني مهدويّت و متوجّه ساختن دلها به واپسين حجت خدا (ع) نگاشته شده است. محدّث نوري كه در اين مقال مختصر به زندگي و آثار وي اشارتي رفته، از سلسلة عالمان پرشوري است كه وظيفة استحكام معنوي با ساحت مهدوي را يك تنه بر دوش كشيده و با ياري حضرت حق و عنايت امام عصر(ع) توانسته است به تأليف سه كتاب در اين عرصه دست يازد. در اين نوشته كوشش شده در ضمن آشنايي با مؤلّف و مقامات معنوي و مكاتب علمي او ـ به دور از اغراق ـ گزارشي از موضوعت كتاب نيز ارائه گردد.
نگاهي به زندگاني محدّث نوري
حاج ميرزا حسين نوري طبرسي معروف به حاجي نوري، محدّث نوري و علاّمه نوري از عالمان بنام ايران در سدة گذشته ـ عهد قاجار ـ است. نام وي به سبب تأليف كتاب گرانسنگ مستدرك وسائلالشيعه در رديف و شمار مصنّفان طراز اوّل شيعه همچون: كليني، صدوق، شيخ طوسي، علامه مجلسي، فيض كاشاني و شيخ حرّ عاملي بر تارك تاريخ ميدرخشد. اهل فن و فضل، كار كارستان او، يعني تأليف مستدرك را تكميلگر كار عظيم اين بزرگان شمردهاند. اين اثر دستمايه و ابزار دست فقيهان و مجتهدان در حوزههاي علمي شيعي است. علاّمة نوري در هجده شوّال المكرّم سال ۱۲۵۴ ق. در قرية يالو از شهرهاي نور ـ مازندران ـ در دودماني ديندار و دانشدوست به دنيا آمد. پدرش (آيتالله ميرزا محمّدتقي) از بزرگان عالمان و مجتهدان و رؤساي مذهبي وقت خود بود كه شرح حال و آثار قلمياش در تذكرهها و تواريخ و تراجم آن عهد و بعد از آن مذكور و موجود است.
از پدر دانشور وي كه بگذريم علاّمه داراي چهار برادر دانشمند نيز بوده كه همگي به لحاظ سنّي از او بزرگتر و تمامي از فضلا و مدرّسين محسوب شده، بعد از پدر داراي مرجعيّت علمي و عهدهدار شريعت آن سامان بودهاند امّا هچ كدام به شهرت و جامعيّت و موقعيت وي نرسيدهاند. ميرزا هنوز هشت سالي بيش نداشت كه «ساية پدر برفتش ز سر» و يتيم شد.
وي در زندگي خودنوشتِ خود از اين حادثة تلخ چنين ياد ميكند: «در حالي كه هشت سال داشتم، پدرم درگذشت و من سالها بدون مربي ماندم...». در اين اوان لطف خداوندي شامل حال وي شده آشنايي و ملازمت با عالمي خودساخته او را مانند نياكانش در مسير دين و دانش قرار ميدهد. اين عالم كه محدّث نوري او را ميستايد، كسي جز محمّد علي بن آقا زينالعابدين محلاّتي نيست.
محدّث پس از كسب مقدّمات به تهران سفر ميكند و در آنجا در درس آيتالله عبدالرحيم بروجردي ـ پدر زن خود ـ حاضر شده، پس از چندي براي سيراب شدن از جام ولايت علوي و تقويت بضاعت علمي خود و استفاده از حوزة هزارسالة نجف آهنگ آن سامان ميكند. در نجف نخست به حضور عالم بزرگ «شيخ عبدالحسين تهراني» معروف به «شيخ العراقين» رسيد. گمشدة خود را در وجود اين عالم ربّاني جست و عميقاً تحت تأثير اين فقيه بزرگ قرار گرفت و تا پايان عمر ايشان، در كنار وي ماند و اوّلين اجازة خود را از ايشان دريافت كرد.
علامة نوري پس از درگذشت استاد خود به مرجع بلندآوازه شيعي، ميرزاي بزرگ شيرازي صاحب فتواي معروف تحريم تنباكو، پيوست و از ملازمان و همراهان خاص او گرديد. وي همراه با ايشان بيست و دو سال در سامرا اقامت ميگزيند و از معتمدان و مقرّبان ايشان ميشود. «اعتماد السلطنه» در شرح حالي كه در زمان حيات محدّث نوري در المآثر و الآثار نگاشته دربارة اين اعتماد و اطمينان آورده است: «اين عالم عامل و فقيه فاضل ... در آستان نائبالامام حاج ميرزا حسن [شيرازي] بسيار موفق و معتمد و مؤمن است».۶
علاّمه به خاطر همين اعتماد و تقرّب عهدهدار مسئوليتهاي چندي در ادارة حوزة علميه و رسيدگي و پرداخت بخشي از شهريهها و تشكيل مجالس مهم در آن بيت شريف، از ناحية ميرزاي شيرازي بوده است.
شيخ آقا بزرگ تهراني در اينباره مينويسد: « او نزد سيّد مجددّ (ميرزاي شيرازي) به اندازهاي مقرّب و داراي رتبه و مقامي نزديك بود كه [ميرزا] ايشان را به اسم نميخواندند، بلكه با عنوان (حاجآقا) مورد خطاب قرار ميدادند و اين از روي احترامي بود كه براي ايشان قائل بودند...»۷ (محدث نوري) بر اثر پشتكار و جدّيت در تحصيل توانست به خوبي بدرخشد و از تعدادي از بزرگان و فقيهان به اخذ اجازة اجتهاد مفتخر شود كه در اين مكان به چند نفر از برجستگان ايشان اشاره ميشود: ۱) آيتالله عبدالحسين تهراني (شيخالعراقين)، ۲) استاد فقهاء و مجتهدان شيخ مرتضي انصاري، ۳) مرجع بلندپاية شيعي ميرزاي بزرگ شيرازي، ۴) استاد معروف اخلاق و سلوك و صاحب كرامات، ملا فتحعلي سلطانآبادي....
شاگردان محدّث نوري
از حوزة پربار و عالمپرور محدث، شاگردان فراواني برخاستند كه در بعضي از كتابهاي تراجم تعداد مشاهير ايشان را تا شصت نفر نگاشتهاند، كه در اين جا از باب «مُشت نمونة خروار» و «اندكي از بسيار» به چند تن از شاگردان شايسته و دانشآموختگان برجسته اشاره ميرود:
۱) محدّث نامي حاج شيخ عباس قمي، صاحب مفاتيحالجنان و سفينةالبحار و ...
۲) كتابشناس بزرگ و علامّه سترگ حاج شيخ آقا بزرگ تهراني
۳) شهيد مشروطة مشروعه آيتالله شيخ فضلالله نوري، كه خواهرزاده و داماد محدّث نوري هم بوده است
۴) مرجع بزرگوار تقليد جناب سيّد ابوالقاسم دهكردي (صاحب منبر الوسيله) كه صاحب اجازة بسياري از بزرگان مانند امام خميني و آيتالله بروجردي، بوده است، و علاّمه محمد جواد بلاغي و آيتالله شيخ علياكبر نهاوندي (صاحب عبقريالحسان دربارة امام زمان(ع)) و جمعي ديگر از فقيهان نامآور.
آثار محدّث نوري
محدّث، از سلسلة دانشوران و فرزانگاني است كه وجود خود را يكسره وقف دانش و دانايي كرده و چيزي جز تحقيق و تعليم و تدريس در قاموس آنان نميگنجيده است. در اين باره داستانهاي آموزندة فراواني از جدّيت و كوشايي در خريد و جمعآوري كتب و نسخ خطي از ايشان نقل شده كه براي دانشجويان و طلاّب جوان سخت آموزنده و شورآفرين است. در پرتو توفيقات الهي، و همين سختكوشيها بود كه علاّمة نوري توانست آثاري ارجمند را در حوزههاي مختلف روايت، رجال، تراجم و... از خود بر جاي نهد كه محل رجوع دانشمندان بعد از خود گردد.
از حاجي نوري بيش از سي عنوان كتاب باقي مانده كه برخي از آنها مانند مستدرك ـ كه پيشتر به آن اشاره شد ـ خود بيش از ده جلد است.
علاّمه شيخ آقا بزرگ تهراني دربارة استاد خود مينويسد: «در كرامت ايشان همين بس كه آثاري را از خود بر جاي نهاد كه در حسن نظم و جودت تأليف ( = نيك نگارشي) چشمِ زمان، نظيري براي آنها نديده است».۸
به جاست اكنون كه به شمهاي از مكانتِ علمي علاّمه اشارت رفت اندكي هم به بعد عملي، سلوكي و اخلاقي ايشان نيز پرداخته شود كه در اين ارتباط توصيفات و تعبيرات دو تن از شاگردان ايشان ـ يعني علاّمه تهراني و محدّث قمي ـ بهترين شاهد و گواه است.
شيخ آقا بزرگ تهراني در نقباء البشر دربارة استاد خود آورده: « قلم در دست ميلرزد هنگامي كه اين اسم ـ محدّث نوري ـ را مينويسم، انديشه مرا نگاه ميدارد وقتي كه خود را آمادة نوشتن شرح حال استادم ميبينم، گويي پس از پنجاه سال فراق و جدايي او را با همان شكل هميشگي ميبينم و در برابر مقام و جلال او احساس خشوع دارم و از هيبت او لرزه بر اندامم ميافتد و اين امر عجيبي نيست، چرا كه اگر شرح حال كسي ديگر را مينگاشتم براي من آسانتر بود، اما چه كنيم كه شرح حال يكي از قهرماناني را مينويسم كه زندگاني و آثار خير آنان محدود به حيات ايشان نيست در مورد چنين توجيهي براي نوشتة خود نمييابم جز آنكه به قصور خود از اداي حق آن بزرگوار اعتراف كنم.»
علامة تهراني همچنين در مقدمهاي كه بر مستدرك نوشته دربارة محدّث نوري مينگارد: «شيخ نوري، يكي از نمونههاي سلف صالح (= پيشينيان پاك) بود كه وجودشان در اين عصر بسيار كمياب است. او با خصوصيات ويژهاي ممتاز بود و از آيات عجيب خداوندي به شمار ميرفت... شايد عدّهاي گمان كنند كه من در حقّ او اغراق كردهام و در بيان زندگاني و شخصيت او زيادهگويي روا داشتهام، امّا من در خصوص او جز مختصري از آنچه در ايّام معاشرتم با وي از او ديدهام ننوشتهام و خداوند بر آنچه كه ميگويم شاهد است. به تحقيق كه من او را عالمي ربّاني و الهي ديدم».۹
محدّث قمي نيز با اعتراف به قصور خود در اداي حقّ مطلب اينچنين به ترسيم
” علامة نوري پس از درگذشت استاد خود به مرجع بلندآوازه شيعي، ميرزاي بزرگ شيرازي صاحب فتواي معروف تحريم تنباكو، پيوست و از ملازمان و همراهان خاص او گرديد. “
و تصوير مقامات معنوي استاد خود مينشيند:
«استاد بلند مقدار و بزرگوار، ستون بلندپاية پايدار، خاتم فقيهان و محدثان، ابر پربار دانش، درياي ناپيدا و بيكرانه، بيرون كنندة گنجهاي اخبار و زنده كنندة روايات و آثار، محدّث نوري، او جامع و در بردارندة همة فضيلتها و شرافتها بود و دست يازنده به اوج خيرها و خوبيها، در هر دانشي به گوهر و حقيقت آن رسيده بود امّا در فن حديث و شناخت رجال و اشراف و احاطة او به اقوال و آگاهي وي از دقايق آيات و نكات اخبار تا بدانجا بود كه خردها را از چگونگي استخراج گوهر اخبار از دل گنجينههاي آن متحيّر ميساخت. سبحانالله! از فزوني آگاهي و تبحّر عميق او در علوم و اخبار و سنّت و آثار.
[استاد ما] در گذران لحظات عمر خود بسيار صرفهجو و بخيل بود، او لحظهاي از مدت عمر خود را بيهوده تلف و تباه نميكرد بلكه نهايت بهرهگيري از آن ميكرد. او يا مشغول جمعآوري اخبار پراكندة اهل بيت (ع) بود يا مشغول ذكر و تلاوت قرآن و نماز و نوافل. به انجام همة مستحبّات اهتمام و مراقبت داست. نماز و قيام در شب از وي فوت نميگرديد. با رفتار نيكش دعوتگر مردم به سوي خدا بود. ديدار با او خداي را به ياد ميآورد و سخن او بر دانشِ آدمي ميافزود و عمل وي به آخرت ترغيب ميكرد و برميانگيخت...».۱۰
ماه در محاق
سرانجام محدّث نوري پس از عمري سراسر عبادت و خدمت، تحقيق و تدريس، و تعليم و تأليف در شب چهارشنبه ۲۷ جماديالثاني ۱۳۲۰ق (يكصد و هشت سال پيش) مصادف با شهادت امام هادي(ع) در سن ۶۶ سالگي در نجف اشرف از دنيا رفت و طبق وصيت خود او در صحن مطهر حضرت شاهِ ولايت پناه اميرمؤمنان(ع) در ايوان سوم از ايوانهاي شرقي باب القبله به خاك سپرده شد. محدّث قمي از اين حادثة تلخ چنين روايت ميكند: «مصيبت وي بر عموم مسلمانان، خصوصاً بر اين دعاگو كه نزد ايشان حكم فرزند را داشتم چنان تلخ گذشت كه هنوز تلخي و مرارت آن را در كام خود احساس ميكنم و بر فقدان آن جناب بسي تأسف ميخورم و سزاوار است كه بگويم: «پس از او چون ماهي در خشكي و صحرا، و چون برف در سوز گرما زيستم».۱۱
نميتوان دفتر عمر علاّمه نوري را در همينجا فرو بست و به نكتهاي ضروري و بايسته اشارت نكرد و آن اينكه: آنچه تاكنون درباة محدّث نوري نوشته آمده به معناي «مطلق انگاري» و «معصوم پنداري» ايشان نيست. كارنامة او نيز مانند هر فرد غير معصوم ديگري خالي از نقاط تأمّل برانگيز نميباشد. چنانچه «فصل الخطاب» وي ايرادات و اشكالاتي دارد كه بر اهل آن پوشيده و پنهان نيست.۱۲
به قول استاد شهيد مرتضي مطهري(ره): «محدّث نوري داراي حافظهاي قوي، و مرد با ذوقي بوده است و بسيار با شور و حرارت و با ايمان [ميباشد] گو اين كه اين مرد بعضي از كتابها را نوشت كه در شأن او نبود و علماي وقت هم او را ملامت كردند، ولي معمولاً كتابهايش خوب است».۱۳
البته طرح اين مسائل نبايد بهانة انكار خدمات ديني و تأليفات ارجمند علمي او، و داوريهاي غير منصفانه در حقّ شخص وي گردد.
آثار محدث نوري در حوزة مهدي پژوهي
از علامة نوري سه كتاب پيرامون مهدويّت و شناخت و معرفت امام عصر (ع) بر جاي مانده است كه نشانگر عشق و علاقة فراوان وي به امام زمان (ع) و تحقيق و پژوهش در اين عرصه است؛ دوتاي آنها به زبانهاي عربي و يكي به زبان فارسي است كه در اينجا به دو كتاب اوّل به اختصار اشاره ميشود اما به كتاب سوم كه موضوع همين مقاله است مشروحتر پرداخته ميگردد.
۱. جنّةالمأوي في من فاز بلقاء الحجّة في الغيبة الكبري
اين اثر به جنّةالمأوي معروف است و اوّلين كتاب حاجي نوري در اين موضوع است. اين كتاب به زبان عربي ميباشد و مؤلّف آنرا در تكميل جلد سيزدهم بحارالانوار علامة مجلسي (ره) نگاشته است. در اين كتاب ۵۹ داستان دربارة ۵۹ تن از نيكبختان آورده شده كه در زمان غيبت كبري به حضور آن بزرگوار شرفياب شدهاند. اين كتاب را نخست «حاج محمدحسن امين الضرّاب» همراه با جلد سيزدهم بحارالانوار، در سال ۱۳۰۵ ق به چاپ رسانيده و بار ديگر به تصحيح «ميرزا موسي تهراني» در سال ۱۳۳۳ ق در تهران به چاپ رسيده است.۹ محدّث نوري در مقدمة نجمالثاقب آن را به منزلة مستدركي بر باب ۲۳ جلد غيبت بحارالانوار (جلد سيزدهم) ميداند.
۲. كشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار (ع) (پردهگشايي از رخسار يار غائب از نظر)
اين اثر ظاهراً آخرين تأليف وي در اين موضوع است. مؤلّف در مقدمة نجمالثاقب كه به مناسبت به جنّةالمأوي اشاراتي دارد از كشف الاستار سخني به ميان نميآورد لذا ميتوان دانست كه اين كتاب، بعد از آندو تأليف شده است. مرجع معظّم تقليد حضرت آيتالله صافي گلپايگاني در مقدمة منتخبالاثر آنجا كه منابع شيعي را در اين حوزه معرفي ميكند اين كتاب را نيز بدون مشخصات ذكر ميكند و گاهي در كتاب خود نيز از آن اقوالي را ميآورد.
همچنين دانشمند تازه درگذشته مرحوم علي دواني در كتاب دانشمندان عامّه و مهدي موعود دربارة كشف الاستار آورده: «محدّث عالي مقام حاج ميرزا حسين نوري در كتاب كشف الاستار كه آن را در اثبات وجود حضرت حجّت(ع) و موضوعات آن تأليف كرده با استفاده از دو كتاب ينابيع الموّده و استقصاء الافحام نام ۴۰ تن از علماي عامّه را برده كه در خصوص آن حضرت (ع)، داد سخن دادهاند».۱۵
اما ايشان نيز متأسفانه مشخات كامل كتاب را ذكر نميكند و تنها به آن اكتفا مينمايد.
۳. نجم الثاقب
اين اثر كه نام كامل آن نجمالثاقب في احوال الامام الغائب است، دومين كتاب علاّمه در موضوع مهدويت و به زبان فارسي ميباشد. اين كتاب ـ چنانچه در مقدمه به آن اشاره شده ـ به درخواست ميرزاي شيرازي نگاشته شده است. وي با شناخت از دانش و صلاحيت علمي علاّمه نوري از وي ميخواهد كه كتابي دربارة آن حضرت (ع) به زبان فارسي بنويسد و حاجي نوري در پي اجابت اين درخواست در كمتر از سه ماه نجمالثاقب را مينگارند. مؤلف داستان گفتوگوي خود با ميرزا را در اين ارتباط در مقدّمة نجمالثاقب چنين آورده است:
چندي پيش جناب مستطاب حاج ميرزا حسن شيرازي با من مشورتي كرد و نظر ايشان بر اين تعلّق گرفت كه كتاب كمالالدّين به فارسي ترجمه شده و در ميان اهل ايمان انتشار يابد [در پاسخ] من عرضه داشتم كه جناب عالم فاضل سيّد علي اصفهاني معروف به (امامي) ـ شاگرد علامة مجلسي ـ آنرا ترجمه كرده ... همچنين بعضي از فضلاي معاصر از سادات شمسآبادي اصفهان آن را ترجمه كردهاند و ترجمة دوبارة آن رنج بيفايدهاي است. جناب ميرزاي شيرازي از اين انديشه منصرف گشتند تا اينكه در ماه شعبان گذشته ( ۱۳۰۳ ق) شبي ايشان، مجدداً سخن از تأليف كتابي دربارة آن حضرت به ميان آورده و سرانجام فرمودند: «بهتر آن است كه مستقلاً كتابي در اين باب نوشته شود و شخص شما براي اين خدمت شايان، شايسته هستي». بنده معروض داشتم: «فعلاً مقدّمات اقدام اين امر خطير فراهم نيست امّا سال گذشته رسالهاي به نام جنّة المأوي نوشتم و در آن [شرح احوال] كساني را كه در عصر غيبت كبري خدمت امام عصر(ع) رسيدهاند، جمعآوري كردم و اين غير از كساني است كه در جلد سيزدهم بحارالانوار ذكر شدهاند، اگر مصحلت ميدانيد جنةالمأوي را ترجمه و مطالب موجود در بحارالانوار را نيز به آن بيفزايم تا كتاب خوبي از كار درآيد. ميرزا اين نظر را پسنديد و فرمود: «تنها بر اين مطالب اكتفا نشود بلكه اندكي از حالات آن جناب نيز به آن افزوده گردد، هر چند كه به ايجاز و اختصار باشد».
من نيز از بارگاه ملكوتي امامين عسكريين(ع) به خاطر حقّ همسايگي در خواست كمك كردم و بحمدالله از بركت آن جايگاه در اندك زماني (نزديك به سه ماه) اين خدمت به انجام رسيد و نام اين گرامينامه را نجمالثّاقب گذاشتم.۱۶
چنانچه خود مؤلّف در مقدّمه اشاره كردهاند نجمالثاقب ترجمة جنّةالمأوي با افزودههايي ميباشد. بعد از اتمام كتاب، مرحوم ميرزاي شيرازي در تقريظي بر كتاب آنرا چنين ميستايد:
كتابي است در نهايت تماميّت و حسن تربيت و جودة تهذيب كه در نظر ندارم [كتابي] در اين باب به اين خوبي نوشته شده باشد. مراجعة به اين كتاب در رفع شبهه و تصحيح عقيده بر متديّنان لازم است تا انشاءالله از لمعان (= تابش) انوار هدايتش به سر منزل ايمان و ايقان (= يقين) و محل امن و امان برسند.۱۷
معرفي نجمالثاقب
در اينجا جهت آشنايي و آگاهي هر چه بيشتر خوانندگان گرامي موعود، مروري بر موضوعات و مطالب اين كتاب ميكنيم. علامة سترگ شيعي، محدث نوري به خاطر آنكه آخرين محبّ خدا دوازدهمين ولي از زنجيرة ولايت ميباشند تبركاً نجمالثاقب را در دوازده باب به شرح ذيل تدوين و تنظيم نموده است كه به اين بابها و فصول به اختصار اشاره ميشود:
باب اوّل، در چگونگي ولادت سراسر سعادت حضرت مهدي(ع)
باب دوم، در ذكر اسامي و القاب و كنيههاي امام و وجه تسميه (= علّت نامگذاري آنها). مؤلف در اين فصل ۱۸۲ نام، لقب، كنيه را براي آن جناب ذكر كرده و غالباً زير هر عنوان مطالبي را از آيات، روايات، تفاسير، ... ميآورد.
باب سوم، كه در دو فصل سامان داده شده است: فصل اول در «شمايل» و فصل دوم در «خصايص». حاجي نوري در فصل اول به شمهاي از
” نجمالثاقب، يكي از چند كتاب مهمّ به زبان فارسي در موضوع مهدويّت است كه سهم زيادي در آشنايي فارسي زبانان با امام زمان (ع) دارد. اين كتاب به قلم محدّث نوري به سفارش ميرزاي بزرگ شيرازي، از سر ارادت و اخلاص، با هدف رفع ترديدها و شبهات و ترويج و تبليغ مباني مهدويّت و متوجّه ساختن دلها به واپسين حجت خدا (ع) نگاشته شده است. “
شمايل وليعصر (ع) اشاره كرده، و سخن را با اين حديث پيامبر(ص) كه فرمود: «مهدي(عج) شبيهترين مردم به من در خَلق و خُلق است» آغاز كرده و با آوردن احاديثي از ديگر معصومان (ع) مطلب را پي ميگيرد. ايشان در فصل دوم به خصايص و ويژگيهاي آن حضرت ميپردازد.
وي در اين باب به ۴۶ خصيصة منحصر به فرد آن حضرت اشاره ميكند و زير هر خصيصه مطالب روايي و تفسيري فراواني را در تكميل و تتميم بحث مياورد و در پايان با اقرار و اعتراف به قصور و عجز خود مينويسد: «آنچه كه ذكر شد نمونهاي از خصايص و تشريفات الهيّه مهدويّه [است] و اندكي از مقامات عالية آن حضرت [ميباشد] و بزرگي سلطنت آن جناب را كسي نديده و نشنيده و نخواهد ديد...».۱۸
باب چهارم، به بيان اختلاف مسلمانان دربارة وجود آن حضرت اختصاص دارد. محدّث نوري در اين باب به طرح شبهاتي نظير: مهدي، همان مسيح است، يا مهدي فرزند عبّاس ميباشد، يا مهدي همان محمدبن حنفيه است، نيز مهدي فرزند امام حسن مجتبي(ع) است پرداخته و با تسلطي كه به نصوص روايي، متون تفسيري، رجال، تاريخ و ... دارد پاسخهايي در خور به اين شك و ترديدها ميدهد و در پايان اين بخش، ديدگاه ۲۰ تن از عالمان اهل سنت و عامّه را از باب نمونه ميآورد.
باب پنجم، به نظرية شيعه كه «حضرت مهدي (ع)، فرزند امام حسن عسكري (ع) است» پرداخته و آن را مورد بررسي قرار داده است. و مرحوم مؤلّف در پايان سي حديث از اهل سنّت و ۴۰ حديث از شيعه در تائيد و گفتار خود ميآورد.
باب ششم، در اثبات امامت آن حضرت از روي معجزات صادره از آن بزرگوار است. ايشان در اين باب مينويسند:
«معجزات آن حضرت بسيار است و چون بناي [اين كتاب] بر اختصار است لهذا به ذكر چهل معجزه از كتابهايي كه نزد علاّمة مجلسي(ره) نبوده و يا بوده اما وي از نقل آن غفلت نمودهاند ميپردازيم تا مويّدي بر گفتههاي ايشان باشد...»۱۴
«هر چند بعد از اثبات وجود و بقاي آن ذات مقدّس احتياجي به ذكر معجزه نيست] زيرا نفس بقا و طول عمر آن جناب از اعظم آيات الهيّه و براهين قطعيّه است و آن [كس] را كه آن معجزة باهرة متواتره كافي نباشد از ساير معجزات نيز حظّي نبرد...»۱۹
باب هفتم، مفصلترين بخش كتاب است و به ذكر سعادتمنداني كه در عصر غيبت كبرا به حضور آن خورشيد پيداي جهان شرفياب شدهاند پرداخته و صد حكايت كه برخي از آنها را خود مؤلف از افراد مورد اعتماد و ثقة شنيده است، از آن بار يافتگان به خانة خورشيد در آن جا آورده شده است. مؤلّف در پايان اين بخش مينويسد:
«در نقل اين حكايات اقتصار كرديم بر آنچه كه در كتب معتبره ديديم و يا از ثقات (= افراد راستگو) و علما شنيديم و نقل بسياري از وقايع را كه با سند معتبر به ما نرسيده بود، ترك كرديم»۲۰
باب هشتم، در شرح و توضيح توقيع شريف در باب «تكذيب مدّعي رويت» است. مرحوم محدّث نوري اين باب را با توقيع شريف به آخرين سفير خاص امام (ع) در عهد غيبت صغري ـ علي بن محمد سمري ـ آغاز ميكند. برابر اين توقيع، مدعي مشاهده در غيبت كبرا پيش از خروج سفياني و صيحة آسماني ـ (كذّاب مفتر) است و ادعاي وي غير قابل پذيرش. علاّمة نوري اشكالات و خدشههايي را بدين شرح بر اين توقيع وارد ميسازد كه اين توقيع، خبر واحد وضعيت است و لذا بر آن اعتمادي نميتوان كرد هم چنين شيخ طوسي هم كه آنرا نقل كرده بدان عمل ننموده لذا قابل اعتراض است. «اين خبر، ضعيف و غير [از] آن، خبر واحد است كه جز ظنّ از آن حاصل نشود و مورث جزم و يقين نباشد، پس قابليت [آن را] ندارد كه با وجدان قطعي كه از مجموع آن قصص و حكايات پيدا ميشود، معارضه كند...»۲۱ البته محققان بعدي در دفاع از اين توقيع شريف خدشههاي جدّي بر گفتار محدث نوري وارد ساختهاند كه طالبان ميتوانند به كتابهاي نگارش يافته پس از نجمالثاقب مراجعه كنند.
باب نهم، موجزترين بخش كتاب است و به بيان و اثبات يكي از مناصب خاصّ آن حضرت يعني «دستگيري از درماندگان در بيابان و غير آن» ميپردازد. «اغاثه و فريادرسي درماندگان از مناصب الهيّة آن جناب خواهد بود...»۲۲
همچنين «از القاب خاصة آن حضرت «غوث» است و معناي آن «فريادرس» است و حقيقت معناي اين لقب الهي محقق نشود تا آنكه صاحب آن داراي قوّة سامعهاي باشد كه هر كس، در هر جا و پرسان كه در مقام استغاثه برآيد، بشنود...»۲۳راهنمايي در بيابان و دستگيري گمشدگان [كار] حضرت اباصالح(ع) است كه همان «غوث اعظم» و ولي عصر و صاحبالزمان است...»۲۴
باب دهم، به بيان وظايف و تكاليف بندگان خدا نسبت به حجّت كبرا (ع) اختصاص دارد كه مرحوم مؤلف تكاليف عباد و افراد را به چهار نوع تقسيم مينمايد: ۱) تكاليف قلبي ۲) تكاليف جوارحي ۳) تكاليف زباني و ۴) تكاليف مالي؛ و در باب تكليف قلبي مينويسد: «اگر انسان واقعاً جرعهاي از شربت گواراي محبّت به امام خود را چشيده و رشتة قلبش بر حسب فطرت پيوسته به آن حضرت كشيده باشد، البته چنان مهموم (= غمگين) شود با فراقي چنين كه خواب را از چشم برد و لذّت را از طعام و شراب...»۲۵
باب يازدهم، در بيان زمانهاي خاص مربوط به آن حضرت است مثل: شب قدر، روز جمعه، روز عاشورا، عصرهاي دوشنبه و پنجشنبه، شب و روز نيمة شعبان، نوروز، و هر روز از زردي آفتاب تا آن گاه كه به غروب مينشيند.
باب دوازدهم، در اين باب نويسنده اعمال و آدابي را يادآور ميشود كه به شرط خلوص شايد بتوان به بركت آنها به سعادت ملاقات آن بزرگوار فائز و نائل آمد و بهره و فيضي از آن وجود شريف بر گرفت:
«و معلوم شد كه نيل به اين مقصود در غيبت كبرا ممكن و ميسور [است]، بلكه روشن شد كه ميتوان به وسيلة علم و عمل و تقواي تامّ و معرفت و تضرّع و انابت و تهذيب نفس قابل تلقّي اسرار و داخل در سلك خاصان و خواص شد...»۲۶ مقصود در اينجا به دست آوردن راهي است كه شايد [بتوان] به وسيلة آن در عمر خويش نوبتي به اين نعمت برسد، هر چند در خواب باشد.۲۷ مولّف كتاب را با ذكر زيارتها و دعاهايي در اين ارتباط پايان ميدهد.
سخن را با توصيفات شيرين و تعبيرات دلنشين و عبارات لطيف علامّه نوري در ديباچة جنةالمأوي در مقام اظهار ادب و ثنا و ستايش به پيشگاه ناموس رهبر و امام عصر(ع) كه حاكي از عشق و علاقة زايد الوصف آن مرحوم به مقام حجّت كبري است با ترجمة شيواي استاد محمدرضا حكيمي از كتاب خورشيد مغرب آورده و با ستايشنامة وي در مقدمة نجمالثاقب به پايان ميبريم:
عنقاء قاف القدم، القائم فوق مرقاة الهمم، الاسم الاعظم الالهي، الحاوي للعلم الغير المتناهي، قطب رحي الوجود، و مركز دائرة الشهود، كمال النشأة و منشأ الكمال، جمال الجمع و مجمع الجمال، المترشّح بالأنوار الإلهيّه، المربّي تحت استار الربوبيّة مطلع الأنوار المصطفويّه ومنبع الاسرار المرتضويّه، ناموس ناموس اللهاكبر و غاية نوع البشر، ابي الوقت و مربّي الزمان، الّذي هو للحقّ امين ٌو للخلق امان،ٌ ناظم المناظم و الحجّة القائم...»
«عنقاء بلند آشيان ستيغ ازليّت، عقاب آسمانيُسرِ دور از حدّ فكر و همّت، اسم اعظم الهي، گنجور علم نامتناهي، محور چرخ وجود و هستي، نقطة پرگار شهود و حقپرستي، كمال بخش جهان و جهانيان، شمع محفل زيبايي و زيبايان، خاورستان انوار سبحاني، پروردة سراپردة غيبت ربّاني، مشرق انوار هدايت مصطفوي، مطلع اسرار ولايت مرتضوي، سرّ ناموس خداي اكبر، ربّالنوع افراد بشر، پدر زمان، مربي دوران، امين خالق منّان، امان مردم جهان، نظم آفرين منظومههاي متراكم، حجّت بر حقّ قائم (ع)...» ۲۸
خلف سلف، غالية عزّت و شرف، قطب زمين وغوث زمان، كنز رجاء و كهف امان، گوهر تابان در بحر امكان، حجاب ازلي ايزد سبحان، و اسم اعظم الهيِ پوشيده و پنهان، عنقاي قاف محيط به جهان، دادرس درماندگان و دادخواه خون برگزيدگان، پاك كنندة دامان خاك از لوث ملحدان، فرمانفرماي ممالك زمين و آسمان حجّت بالغة خداوندي بر جهان و جهانيان، خليفةالرحمان و امام الانس و الجانّ، حضرت بقية الله صاحب العصر و الزمان (عج).... ۲۹
پينوشتها:
۱. محدث نوري، الفيض القدسي، به نقل از مقدمة فوائد الرضويه محدث قمي، ص ۵۱، چاپ و نشر نويد اسلام، به كوشش عقيدتي بخشايشي.
۲. محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج ۳، ص ۸۷۷؛ چاپ قديم به نقل از مقدمة لؤلؤ و مرجان به تصحيح كريم فيضي.
۳. المآثر و الآثار، ج ۱، ص ۲۱۰ ـ ۲۰۹؛ به نقل از انديشة سبز، زندگي سرخ، علي ابوالحسني نشر عبرت.
۴. محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج ۱ ص ۴۹ به نقل از مقدمة لؤلؤ و مرجان، ص ۱۹.
۵. همان، ص ۲۲.
۶. آقا بزرگ تهراني، نقباء الشر، ج ۲، ص ۵۴۴، ص ۲۶.
۷. محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج ۱، ص ۵۶ و ۴۳، ص ۲۶.
۸. محدّث قمي، فوائد الرضويّه، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۳ با تصحيح عقيقي بخشايشي به چاپ و نشر نويد اسلام.
۹. همان، ص ۲۳۴.
۱۰. ابوالحسني، علي، انديشة سبز، زندگي سرخ، ص ۲۶، چاپ عبرت.
۱۱. مطهري، مرتضي، مجموعة آثار، ج ۱۷، ص ۷۱، نشر صدرا.
۱۲. دائرة المعارف تشيّع، ج ۵ ص ۴۷۰ به نقل از الذريعه، ج ۵، ص ۱۶۰ ـ ۱۵۹.
۱۳. محدث نوري، نجم الثاقب، ص ۱۲ علامة نوري، انتشارات مسجد مقدّس جمكران.
۱۴. دواني، علي، دانشمندان عامّه و مهدي موعود، ص ۲۶؛ نشر داراكتب الاسلاميّه (ويرايش جديد).
۱۵. محدث نوري، مقدمة نجمالثاقب، ص ۹ ـ ۸، انتشارات مسجد مقدس جمكران.
۱۶. همان، ص ۵.
۱۷. همان، ص ۱۹۰.
۱۸. همان، ص ۳۴۳.
۱۹. همان، ص ۳۷۳.
۲۰. همان، ص ۷۱۲.
۲۱. همان، ص ۷۱۸.
۲۲. همان، ص ۷۳۲.
۲۳. همان، ص ۷۳۲.
۲۴. همان، ص ۷۳۴.
۲۵. همان، ص ۷۴۰.
۲۶. همان، ص ۸۳۷.
۲۷. همان، ص ۸۳۷.
۲۸. محدث نوري، جنةالمأوي ديباچة بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۲۰۰، به نقل از محمدرضا حكيمي، خورشيد مغرب، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۶، انتشارات دليل ما.
۲۹. محدث نوري، نجمالثاقب، مقدمه، ص ۷، انتشارات مسجد مقدس جمكران.