حکمت غيبت غيبت در لغت به معناي پنهان شدن از ديدگان است و غايب به کسي گفته ميشود که حاضر و ظاهر نيست. [1] مخفي شدن از ديدگان مردم را غيبت مينامند و از همين جهت است که به مخفي شدن آفتاب هم غيبت اطلاق ميشود، خواه اين که در پشت ابر مخفي شود يا اين که از خط افق غروب نمايد، در هر دو صورت ميتوان گفت که آفتاب غايب گرديد.
بنابراين ميتوان چنين نتيجه گرفت که غيبت، هميشه ملازم با عدم حضور يک شخصيت نيست، بلکه در بعضي اوقات، بر شخص حاضري که حضور خويش را از ديدگاه ديگران مخفي نموده نيز اطلاق ميشود.
شخصيت والاي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف هم، بنابر خواست حکيمانه خداوند، تن به غيبتي طولاني سپردند که در بعضي اوقات به صورت عدم حضور فيزيکي ايشان تحقق مييابد و گاهي اوقات به صورت حضور ناشناس در بين مردم، جهت تدبير امور آنان، رخ ميدهد.
پس نميتوان غيبت حضرت را به معناي عدم حضور معنا کرد، همان گونه که گروهي توهم کردند و پنداشتند که آن حضرت در دور دستها (جزيره خضرا و ...) زندگي ميکنند. اين ديدگاهها نادرست است و با آموزههاي روايات سازگاري ندارد. طبق رواياتي که در اين زمينه نقل شده است، حضرت بر خلاف حضرت عيسي عليه السلام به آسمان نرفته، بلکه در ميان مردم و در شهرها و بازارها و... قدم مينهد.
طبق روايات علت اصلي و سرّ حقيقي غيبت معلوم نخواهد شد، مگر بعد از ظهور آن حضرت؛ همان طور که حکمت کارهاي حضرت خضر عليه السلام در هنگامي که حضرت موسي عليه السلام با او مصاحبت داشت، معلوم نشد، مگر در وقت مفارقت آنها.
رسولالله صلي الله عليه و آله فرمودند: «يا جابر إنّ هذا امر من أمرالله و سر من سر الله مطوي عن عباد الله إياک و الشک فيه فإن الشک في أمرالله عزوجل کفرٌ؛ [2] اي جابر! همانا اين امر، امري است از امر خداوندي و سرّي است از سرّ خدا که بربندگان او پوشيده است، پس بر حذر باش که دچار ترديد نشوي. همانا شک در امر خدا کفر است». اما ميتوان باتوجه به برخي احاديث، حکمتهايي را براي غيبت آن حضرت برشمرد.
الف. امتحان و آمادگي مردم
حکمتها و اسرار معلومي در اين غيبت است که از آن جمله ميتوان به امتحان بندگان اشاره نمود، زيرا به واسطه غيبت، مخصوصاً اگر سرّ آن نامعلوم باشد، مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهي ظاهر ميشود و قوّت تديّن و تصديق آنان معلوم و آشکار ميگردد.
و نيز از جمله آن اسرار اين است که در دوره غيبت، ملل جهان به تدريج براي ظهور آن مصلح حقيقي و سامان دهنده وضع بشر آمادگي اخلاقي و عملي پيدا کنند، زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبيا و ساير ائمه نيست که مبتني بر اسباب و علل عادي و ظاهري باشد، بلکه روش آن حضرت در رهبري جهانيان مبني بر حقايق و حکم به واقعيات و ترک تقيّه، شدت در امر به معروف و نهي از منکر و مؤاخذه سخت از عمّال و ارباب مناسب و رسيدگي به کارهاي آنهاست که انجام اين امور نياز به تکامل علوم و معارف، ترقي و رشد فکري و اخلاقي بشر دارد، به طوري که استعداد عالم گيرشدن تعاليم و جهاني شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد. [3]
گاهي نه مبدأ فاعلي خاص ميتواند فيض خود را يک جا افاضه کند و نه قبول کننده ميتواند يک جا تمام فيض را دريافت نمايد. خداوند متعال ميتواند تمام فيوضات خود را يک جا نازل کند و هروقت که بخواهد زمينه حاکميت صالحان را فراهم آورد، اما مشکل فيض گيرندگان اين است که نميتوانند تمام فيض را يک جا و بدون مراعات شرايط زماني، مکاني و امثال آن دريافت کنند، همانند مادري که بايد طي دو سال به طفل خود شير بدهد و در حد خود فيض الهي را به او برساند ـ هرچند خود نيز اين فيض را از جاي ديگر ميگيرد ـ اما طفل نميتواند سهميه دو سال خود را يک جا دريافت کند، بلکه بايد تدريجاً تحويل بگيرد تا پس از جذب شدن در بدن، مايه تکامل او گردد.
با اين تحليل معلوم ميشود که غيبت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف براي تحقق شرايط آن است که بيشتر آن پرورش انسانهاي صالح و ايجاد آمادگي در مردم براي پذيرش حکومت عادلانه جهاني آن حضرت است.
ب. اتمام حجت با ايجاد فرصت حکومت براي همه گروهها
از آن هنگامي که جامعه بشري حاکم و فرمانروا پيدا کرده و حکومتشان را پذيرفته است، همواره از آنان انتظارها داشته که حاکمان جلو ظلمها را بگيرند و اسباب رفاه و آسايش عموم را فراهم سازند. اما کمتر موفق شده به حکومت دلخواه دست يابند. بايد آن قدر حکومتهاي رنگارنگ در جهان تأسيس شود و احزاب فريبنده به وجود آيند و بيلياقتي آنها ثابت شود تا بشر از اصلاحات آنها مأيوس گردد و تشنه اصلاحات خدايي شود و براي پذيرفتن حکومت توحيد آماده گردد.
هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمودند: « تا همه اصناف و گروههاي مردم به حکومت نرسند، صاحب الأمر قيام نميکند. براي اين که وقتي آن حضرت حکومتش را تشکيل داد کسي نگويد: اگر ما هم به حکومت ميرسيديم با عدالت رفتار ميکرديم.» [4]
ج. ظهور نسل مومن از کافران و منافقان
در برخي روايات اهلبيت عليهم السلام علت ديگري که موجب تأخير ظهور حضرت ذکر شده است، ظهور نسل مؤمن در صلب کافران و منافقان ميباشد. حضرت صادق عليه السلام فرمودند: خداوند متعال در صلب کافران و منافقان نطفه افراد با ايماني نهاده است، به همين جهت بود که علي عليه السلام از کشتن پدران کافر، خود داري مينمود تا اولاد مؤمن از آنان به وجود آيد و بعد از آن به هر يک از آنها دست مييافت به قتلش مبادرت ميکرد.
در روايتي که از امام صادق عليه السلام رسيده است، از آن حضرت پرسيدند: چرا اميرالمؤمنين عليه السلام از همان ابتدا با مخالفان خود نجنگيد و آنها را قلع و قمع نکرد؟ حضرت امام صادق عليه السلام در جواب فرمودند : اين آيه مانع آن حضرت بود. « لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا؛ [5] اگر شما عناصر کفر و ايمان از يکديگر جدا ميگشتيد، همانا آنان را که کافرند به عذاب دردناک معذّب ميساختيم.» از آن حضرت سؤال شد: «تزايل» در اين آيه چه معنايي دارد؟ فرمودند: مؤمناني که در اصلاب کافران به وديعت نهاده شدهاند. آن گاه خود امام صادق عليه السلام اضافه کردند: قائم ما نيز قيام نخواهد کرد، مگر آن که ودايع الهي خارج شوند، وقتي که اين ودايع خارج شده و صف مؤمنان و کافران از يکديگر جدا گرديد، قيام ميکند و دشمنان خدا را به هلاکت ميرساند. [6]
آيا کسي پيش بيني ميکرد از صلب حجاج خونخوارِ ستمکار که در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت کم يافت شده، مردي چون حسين بن احمد بن الحجّاج، معروف به ابن الحجّاج، شاعر و سخنور مشهور شيعه و دوستدار خاندان رسالت عليه السلام پيدا شود؟ و يا از فرزندان سندي بن شاهک قاتل حضرت موس بن جعفر عليه السلام يکي از مشاهير و شعرا و ستارگان جهان ادب پيدا شود که تحت تأثير جلوه حقيقت و ولايت علي عليه السلام و خاندانش عمر خود را در مديحه سرايي و نشر فضايل اهلبيت به پايان رساند. لذا اين ظهور نبايد صورت گيرد تا در اصلاب کفار وديعهاي باقي نمانده باشد. [7]
د. جلوگيري از کشته شدن ايشان
زراره گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم که ميفرمودند: «براي قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف پيش از ظهورش غيبتي است، گفتم: براي چه؟ فرمودند: ميترسد و با دست به شکمش اشاره کرد». زراره گويد: مقصود قتل است.
البته خوف به معناي خوف نفساني نيست که امري مذموم و ناپسند است، بلکه مراد از آن خوف عقلي ميباشد که نه تنها امري پسنديده و مطلوب است، بلکه گاهي ضروري و واجب است. اگر ترس، ناشي از خود خواهي باشد و انسان حاضر نباشد براي حفظ دين و آيين و مکتب در راه اداي وظيفه در روز حادثه از خطر استقبال کند، اين ترسي نفساني و ضد شجاعت است که بسيار مذموم و ناپسند است. اما اگر ترس از هدر رفتن و بيخاصيت شدن باشد، بلکه واجب است. چون خون دادن مهم نيست، مهم آن است که خون به نتيجه برسد و به بار بنشيند [8]، همانند بيعت امام حسين عليه السلام با معاويه و سکوت ده ساله آن حضرت به علت عدم بيداري مردم و اهداف شوم معاويه بود.
حضرت وليعصر عجل الله تعالي فرجه الشريف ميترسد که اگر در ميان مردم ظاهر باشد، دشمنان او را بکشند و با کشته شدن او ـ که آخرين ذخيره خداست ـ دين حقيقي رخت بربندد. در آن صورت واسطه فيض بين خلق و خالق قطع شود، امدادهاي الهي به انسانهاي شايسته و لايق نرسد و وعده الهي در حاکميت صالحان تحقق پيدا نکند، اين خصوصيات او را از سيره ساير معصومين عليه السلام جدا ميکند، زيرا بقيه امامان وقتي شهيد ميشدند، زمين از حجت معصوم خالي نميشد و ترس آنها عمدتاً از نتيجه ندادن خونشان بود و ترس از ابتدا ماندن خلقت و در نهايت عبث و بيهوده شدن آن نيز دارد.
ويژگي ديگر اين است که تمام حاکمان ظالم ميدانستند که مهدي موعود قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است و با قيام خود بساط ستم را از زمين برخواهد چيد و جامعه انساني را از هر گونه پليدي پاک خواهد کرد. هرچند که ساير امامان عليه السلام را با زنداني کردن، مراقبتهاي ويژه، تحت کنترل در آورده درباره حکومت آنها را از فعاليتهاي تبليغي و ديني باز دارند و در نهايت آنها را به شهادت ميرساندند، ولي در مورد حضرت وليعصر عجل الله تعالي فرجه الشريف به چيزي کمتر از مرگ و نابودي راضي نميشوند. [9]
هـ. آزادي از بيعت طاغوتها
آن حضرت هيچ حکومت بشري را، حتي از روي تقّيه، به رسميّت نميشناسد. او با احدي پيمان عدم تعّرض نبسته تا بعدها نتواند عليه او قيام کند و تحت حکومت هيچ ستمگري در نيامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظيفه خود عمل ميکند و دستورات دين خود را به طور کامل و بيهيچ بيم و ملاحظهاي به اجرا در خواهد آورد. عن أبي عبدالله عليه السلام قال: «يقوم القائم عليه السلام و ليس لأحد في عُنُقَهِ بيعة ؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: قائم عليه السلام قيام کند و بيعت هيچ کس برگردنش نباشد». [10]
حضرت در زمان ظهور و حضور، همه طاغوتهاي زمان خود را به اسلام دعوت ميکند و در صورت استنکار و استکبار آنها، اعلان جنگ ميدهد و با هيچ کس ذرهاي مامحه و سازش بر سر احکام الهي نخواهد کرد و اين پشت پا زدن به تمام طاغوتها از برکات غيبت است وگرنه هيچ يک از امامان معصوم عليهم السلام راضي نبودند که دست بيعت به سوي خلفاي پليد اموي و مرواني و غاصبان عباسي دراز کنند. [11]
نتيجه آن که حکمت غيبت امام، چيزي جز غيبت انسانها نيست که خود را در بطن دنيا مخفي و با غرق شدن در حلاوت دنيا و عمل نکردن دستورهاي خداوند، خود را از حضور آفتاب محروم نمودهاند، بنابراين اين ماييم که با انجام تکاليف بايد از خداوند تبارک و تعالي بخواهيم که آن حجاب را بردارد تا همه انسانها از فيض خورشيد عالم تاب مهدوي بهرهمند شوند.