زمينهسازان خروج دجّال آرمان قرآني رسول خدا(ص)ـ البتّه آرمانهاي اين جهانياش و جايگزيني اسلام به عنوان دين آخر به جاي همة اديان، ظهور دين حق بر همة اديان و برانگيختن مردم به اقامة قسط و عدل است. اين آرمانها نه در عهد رسولالله(ص)، بلکه در آخرالزّمان به سرپرستي امام عصر(عج) و به ياري مؤمنان برگزيده انجام ميشود. بنابراين آن مؤمنان نه فقط مستمع رسالت که مبعوثان رسول براي رساندن رسالت به غايت خويشند، امّا به راستي دشمنان اين رسالت و آرمانهاي الهي آن کيستند؟
آرمان قرآني رسول خدا(ص)ـ البتّه آرمانهاي اين جهانياش و جايگزيني اسلام به عنوان دين آخر به جاي همة اديان، ظهور دين حق بر همة اديان و برانگيختن مردم به اقامة قسط و عدل است. اين آرمانها نه در عهد رسولالله(ص)، بلکه در آخرالزّمان به سرپرستي امام عصر(عج) و به ياري مؤمنان برگزيده انجام ميشود. بنابراين آن مؤمنان نه فقط مستمع رسالت که مبعوثان رسول براي رساندن رسالت به غايت خويشند، امّا به راستي دشمنان اين رسالت و آرمانهاي الهي آن کيستند؟
وجه دشمني
وجه اصلي و اساسي دشمني دشمنان رسالت، دشمني با تشيّع است!
قرآن، صريحاً نظر خود را دربارة دشمن و دشمنياش با اين رسالت، در اختيار رسول خدا(ص) مينهد: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ؛ مسلّماً يهوديان و كساني را كه شرك ورزيدهاند، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهي يافت.»1
قبل از شناسايي جبهههاي دشمن، بايد وجه و محور اصلي دشمني را بيابيم. به چه بيان وجهة اصلي دشمني، دشمني با تشيّع است؟
چنانچه گذشت اين رسالت را مقصد و نهايتي است که پس از «نبيّ» بر دوش «امام» است و در عهد امام دوازدهم(ع) به انجام ميرسد و اين امام را ناصران و ياراني است که او را در اين رسالت کمک ميکنند؛
همانها که «شيعه» نام گرفتهاند. به عبارت ديگر هم رهبر ديني و سياسي اين رسالت براي رساندن به آن نتايج، امام شيعيان است و هم ياران و حاملان اين رسالت، شيعه هستند. از اينرو وجه اصلي دشمني با تشيّع است. از سوي ديگر به حسب قواعد تفسيري در همه جاي قرآن منظور از «الّذين آمنوا» پيروان اميرالمؤمنين(ع) و ائمة هدا(ع) هستند که در جاي خود به تفصيل ثابت شده است.
توجّه به اين نکته بسيار حائز اهمّيت است که يهود؛ يعني دشمنان اصلي به حسب آية 82 سورة مائده، در سند قرآني، حريصترين مردم در زندگي دنيوي تعريف شدهاند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ؛ و آنان را مسلّماً آزمندترين به زندگي و [حتّي حريصتر] از كساني كه شرك ميورزند، خواهي يافت.»2 بنابراين آرمانهاي اين جهاني مسلمانان (خلافت در زمين و اقامة نظام عادلانه و...) را در تضاد با منافع خود که «وأخذهم الرّبا3؛ يعني ربا گرفتن است، يافته، بنابراين بهطور جدّي با آن به دشمني برميخيزند و چون محور اصلي آن آرمان، امام و يارانش است، در نتيجه با امام و يارانش (تشيّع) جدّيترين دشمني را اعمال ميکنند.
مراحل دشمني: سه جبهة دجّال
با درنگ در سندهاي ديني (قرآن و روايات) در مييابيم دشمن اصلي؛ يعني يهود در سه جبهه با رسالت و آرمانهاي الهياش به ستيز خواهد پرداخت: جبههاي جهاني، جبههاي در جهان اسلام و جبههاي درون مرزهاي شيعه!
1. دجّال يهودي
دجّال يک جريان يهودي است، از يهوديّه ميآيد و ضدّ منجي است. انطباق اين آموزههاي روايي بر استراتژي تبيين شدة قرآن که شديدترين دشمن را يهود معرفي ميکند، ما را به اين يقين ميرساند که يهود براي مواجهه با تشيّع (اسلام ناب) دست به ايجاد يک جبهة جهاني ميزند.
رژيم غاصب اسرائيل در دنياي کنوني فقط يک قطعه از اين پازل است و بايد سراغ لايههاي سياسي، حقوقي، فرهنگي آن را در بقية مناسبات، به ظاهر، بيطرف بينالمللي هم گرفت. بر نويسندگان و پژوهشگران لازم است ردّپاي اين دشمني را در اين مناسبات و قواعد ادارة جهان کنوني بيابند و افشا كنند.
2. يهوديان تنزيلي؛ زمينه سازان دجّال
جبهة دوم دشمن اصلي در خطوط جهان اسلام براي ضربه زدن به کانون رسالت حضرت محمّد(ص) تشکيل خواهد شد. اينها از خون و نژاد يهود نيستند، ولي در حکم يهودند. هم سزاي يهود براي آنهاست و هم مرام يهود را کسب کرده، در خدمت او در آمدهاند. بنابراين آنان را «يهوديان تنزيلي» نام مينهيم. مستند اين جبهه، حديثي شريف از امام صادق(ع) است. احمد بن محمّد برقي در کتاب «محاسن» از محمّد بن مروان از حضرت صادق(ع) روايت کرده که پيامبر(ص) فرمود: «هر کس بر بغض و دشمني با ما بميرد،
يهودي محشور ميشود!» سؤال شد: چرا يهودي؟ در حالي که آنها مسلمان زاده بودهاند؟! فرمود: «چون اگر دجّال خروج کند از سپاهيان او خواهند شد.»4
نکات کليدي اين حديث:
الف) جريان دجّال يک جريان يهودي است، چون امام بين يهودي شدن و همراهي دجّال ملازمه برقرار فرمود.
ب) همان محور دشمني، اينجا هم هست؛ يعني بغض به امامت و تشيّع.
ج) جبهة دوم، دجّال است. در جهان اسلام ميتوان به آن گفت: جريان اسلام صيهونيستي. مسلماناني که در خدمت آرمانهاي يهود با تشيّع ميجنگند، امّا با صهيونيسم سر سازش و آشتي دارند.
بيشک جريان وهّابي، سلفيگري، سعودي، طالباني، تکفيري و القاعدهاي امروز منطبق بر اين معيار امام صادق(ع) است. ظلال، ثروتمندترين عرب، در خدمت صنعت توريسم اسرائيل و سهامدار بزرگ «فاکس نيوز» و... امّا دشمن تشيّع است. القاعده و تکفيريها تاکنون کمترين تهديدي براي اسرائيل نداشتهاند، امّا هميشه نواميس تشيّع را تهديد و تخريب ميکنند و سعوديها حاضرند خرج جنگ اسرائيل با حزب الله را بپردازند و شيعيان يمن را قتل عام کنند و... .
نکتة حائز اهمّيت اين است که اين يهوديان تنزيلي که در خطّ همان دشمن نشان دار قرآن قرار ميگيرند، همان سفياني معروف را ميزايند. سفياني در روايات ما يک وجه اصلي و آرم دار دارد و آن دشمني با اهلبيت(ع) و تشيّع است. اوست که با اشغال عراق از مردم ميخواهد شيعيان علي(ع) را معرفي كنند و جايزه بگيرند.
پس ميتوان گفت: اوّلاً همين جريان وهّابي ـ سعودي به سفياني ميانجامد، حال سفياني هر کس باشد. ثانياً سفيانيسم جبهة درونِ اسلام از سوي صهيونيسم است.
3. شيعيان صهيونيست!
جبهة سوم را يهود ـ دشمن اصلي ـ درون مرزهاي تشيّع تشکيل ميدهد تا به کانون اصلي رسالت الهي اسلام ناب نزديک و زمينة ضربه را فراهم کند. واضح است اين جبهه هم به نوبة خود زمينهساز خسارت سفيانيسم و سپس دجّال است. مستند افشاي اين جبهه روايتي از امام رضا(ع) است که فرمود: «از کساني که راه مودّت ما اهلبيت را برگزيدند، کساني هستند که فتنة آنها از دجّال شديدتر است.» ميپرسند: چگونه فتنه ميکنند؟ ميفرمايد: «به واسطة دوستي کردن با دشمنان ما اهلبيت و دشمني کردن با دوستان اهلبيت(ع). زماني که اين اتفاق افتاد حقّ و باطل در هم آميخته ميشود و امر مشتبه ميگردد.»5
نکات محوري اين حديث:
الف) اينان گرچه بغض اهلبيت(ع) ندارند و حتّي خود اهلبيت(ع) را دوست ميدارند و شيعة اسمياند، ليکن به علّت دوستي با دشمن اصلي، در خدمت او درميآيند و زمينه ساز فتنة بزرگ او ميشوند؛
ب) دوستي با دشمنان اهلبيت(ع)، حتماً کمک به فتنة دجّال است (چنان كه اين جبههها با توجّه به مجموع روايات به هم مرتبط و متّصل ميشوند؛ ولو مخفي و نامرئي)؛
ج) مشتبه شدن امر، که همان مسئلة بزرگ امامت و رسالت بزرگ آن است، محصول اين اختلاط و قاطي شدن است. به تعبير ديگر در هاضمة آنها افتادن و عالم و آدم و مبدأ و غايت را با چشم آنها ديدن، محصول اين دوستي است که در نتيجه آرمان بزرگ خود را فراموش کردن و پي نخود سياه آنها افتادن و سپس خدمة کالاهاي تقلّبي آنها شدن را در پي دارد.
به تحقيق، جريان روشنفکر غرب زده در درون جهان شيعه با همة لايههاي مختلف فکري، فرهنگي و سياسي آن به مرور اين جبهه را تشکيل ميدهند. جرياني که ضدّيت زدايي از غرب و بنيانها و بناهاي ضدّديني آن را تئوريزه ميکنند. اينان در مناسبات حقوقي ـ سياسي به دنبال منطبق کردن تعاليم اسلامي با آموزههاي دئيستي (بيخدايي) حقوق بشرند و بهجاي برقراري نظام ولايي، سودايِ دمکراسي خواهي دارند و ليبراليسم (آزادي) را برترين کالا براي بشر ميدانند که دين و عدالت بايد خود را متناسب با آن بکند تا لايههايي که محصولات غرب از موسيقيها، خوراکيها، پوشيدنيها، بازيها، ورزشها و در کل، فرهنگ آنها را تبليغ و تثبيت ميکنند، به مرور همه جزو اين جبهه گردند يا از آن جدا شده، به جبهة اهل حق بپيوندند.
مضمون اين حديث رضوي(ع) باز در سورة مائده بانگ زده شده است که:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ؛ اي کساني که ايمان آوردهايد! يهود و نصارا را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضي از آنان دوستان بعضي ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستي گيرد، از آنان خواهد بود.»5
توجّه دادن به اين صيرورت و عدم هم جبههگي با دشمنان آرمان رسول الله(ص)، بزرگترين نياز فرهنگي ما براي نسل انقلاب است که بسي در خواب غفلت و تغافل است.
پينوشتها:
1. سورة مائده (5)، آية 82.
2. سورة بقره (2)، آية 96.
3. سورة نساء (4)، آية 161.
4. وسائل الشيعه، ج16، ص179.
5. سورة مائده (5)، آية 51.