خاتميت؛ نفى مسلك باب و بهاء ازآنجاکه خواستن هر چیز، لزوماً به معنای توجه به جمیع لوازم آن و وجود آنها نیست، لذا در مطالعۀ بروز گرایشات انحرافی نیز باید توجه کرد که تا چه اندازه داعیان این گرایشها، توجیهات نظری خود را سامان دادهاند. وقتی انحراف و بدعت نسبت به دین اتفاق میافتد، موضوع بسیار پیچیدهتر میگردد و کذب مدعای مدعیان آشکارتر و ضعف ایشان عیانتر میشود. پذیرش اصل خاتمیت از سوی حسینعلی بهاء، از یکسو، و نفی آن از سوی عباس افندی و دیگران، از سوی دیگر، همراه با انشقاق و شکاف درونی و طرح دو شریعت، یکی به نام «بیان» و دیگری به نام «اقدس»، گویاترین دلیل بر انحرافی بودن مسلک باب و بهاء میباشد که در این مقاله شرح داده شده است.
«خاتميت»، يكى از اصول اساسى و مشترك بين همۀ مذاهب و فرق اسلامى (شيعه، سنى و...) است. بر مبناى اين اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پيامبر گرامى اسلام، آخرين پيامبر و فرستادۀ الهى در روى زمين است؛ يعنى، آخرين فردى است كه از سوى خداوند، به عنوان «نبى» و «رسول»، به سوى بشر فرستاده شده و دين و شريعت وى (اسلام) آخرين آيين آسمانى است. آیات قرآن كريم و احاديث پيشوايان معصوم، با تعابير گوناگون، كراراً به اين اصل (خاتميت پيامبر و دين او) تصريح و تأكيد كردهاند، چندانكه احاديثى چنين، شهرت زايدالوصفى دارند: حلال محمد حلالٌ الى يوم القيامه و حرام محمدٍ حرامٌ الى يوم القيامه.[1] و (حديث متواتر منزلت): يا على انت منّى بمنزله هارون من موسى الا انّه لانبىّ بعدى.[2]
خداوند در سورۀ احزاب، آيه 40 فرموده است: «ما كان محمدٌ ابا احدٍ من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شىءٍ عليماً.»
«خاتم» از ريشۀ «ختم» به معناى «پايان» است و طبق تصريح لغتشناسان مشهور عرب،[3] در زبان عربى به دو صورت خاتِم (به كسر تاء) و خاتَم (به فتح تاء) به كار مىرود. خاتِم (به كسر تاء) به معنى ختمكننده و پايانبخشنده است و خاتَم (به فتح تاء) به معنى آخر و آخرين و نيز مُهرى است كه پس از تنظيم و نگارش نامهها و اسناد، در پاى آن مىزنند و حكم «پايان بخشيدن» به آنها را دارد.[4] به قول لغويان: «مايُختَم به» يعنى وسيله ختم و پايان يافتن چيزى است (و در نتيجه، بستن طومار آن، كه «پُلُمب» كردن خانهها و مُهر كردن سر ظروف مايعات، از همين باب و به همين معناست، و قرآن كريم با استعمال تعابيرى چون «ختم الله على قلوبهم و على سمعهم» (بقره/7) و مشابه آن[5] و نيز با بهكارگيرى واژۀ «مختوم» و «خِتام»،[6] همين معنا را اراده كرده است. چنانكه «مختومه» شدن پرونده نيز، در اصطلاح قضات، به معناى پايانيافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگین انگشتر نيز، «خاتم» گفته مىشود، به اعتبار استفاده از آن در مهر و مختومه كردن اسناد و نامههاست. به قول استاد مطهرى: «كلمۀ ”خاتم“ به حسب ساختمان لغوى خود در زبان عربى به معنى چيزى است كه به وسيلۀ آن به چيزى پايان دهند. مُهرى كه پس از بسته شدن نامه بر روى آن مىزدند به همين جهت، ”خاتم“ ناميده مىشود، و چون معمولاً بر روى نگين انگشترى، نام يا شعار مخصوص خود را نقش مىكردند و همان را بر روى نامهها مىزدند، انگشترى را ”خاتم“ مىناميدند.»[7]
استعمال تعابيرى چون «ختم قرآن» (كه به معناى خواندن كلّ قرآن و تمام كردن آن است)، اطلاق «مجلس ختم» به مجلس یادبود اموات (كه به اعتبار قرائت يك دوره كامل از قرآن توسط جمع حضّار مجلس ترحيم براى شخص متوفّى است) و نيز استعمال تعبير «خاتم اوصياء» در حقّ آخرين امام معصوم از تبار اهل بيت عليهمالسلام، همه و همه، هماهنگ با همان مفهومى است كه از ختم و خاتم بيان شد.
آنچه را گفتيم، علاوه بر كاركرد قرآنى لفظ، مفسران مسلمان و همچنین فرهنگنويسان صاحبنام تاريخ اسلام، نیز بدان تصریح کردهاند. براى نمونه، ابوالبقاء عكبرى، دانشمند مشهور، در ذيل آيۀ «ولكن خاتم النبيين» نوشته است: «1ــ خاتَم (به فتح تاء)، يا فعل ماضى از باب مفاعله است؛ يعنى محمد(ص) پيامبران الهى را ختم كرد، 2ــ يا مصدر است كه بنابر اين، ”خاتم النبيين“ به معناى ختمكنندۀ پيامبران خواهد بود؛ زيرا مصدر، در اين قبيل موارد، به معناى اسم فاعل است، 3ــ يا آن طور كه ديگر دانشمندان گفتهاند، خاتم (به فتح تاء) اسم است به معناى آخر آخرين، 4ــ يا آن گونه كه بعضى ديگر گفتهاند، به معناى اسم مفعول است، يعنى ”مختومٌ به النبيون“: پيامبران الهى، به پيامبر اسلام، مهر و ختم شدهاند.»
به نوشتۀ عكبرى: «چهار احتمال فوق، در صورتى است كه ”خاتم“ به فتح ”تاء“ قرائت شود، و اگر به كسر ”تاء“ نيز قرائت شود، چنانكه شش نفر از ”قُرّای سبعه“ اين طور قرائت كردهاند، اين كلمه به معناى ”آخر و آخرين“ است. خلاصه، بنابر هر يك از اين پنج احتمال، معناى آيه، اين است كه حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر الهى است و پس از او پيامبر ديگرى نخواهد آمد.»[8]
بر پايۀ آنچه گفته شد، واژۀ «خاتمالنبيين» در آيۀ 40 سورۀ احزاب، به هر گونه كه تلفظ شود (چه خاتِم به كسر تاء و چه خاتَم به فتح تاء) به اين معناست كه حضرت محمد، آخرين پيامبر میباشد و طومار نبوّت با آمدن او ختم شده است. بر همين اساس، «خاتمالانبيا» يكى از القاب پيامبر اسلام(ص) بوده و بدين معناست كه آن حضرت، آخرين پيامبر الهى بوده و پيامبرى با او ختم شده است. ضمناً دليل «خاتميت» و جاودانگى دين اسلام، فقط آيۀ فوق نیست و اين معنا، علاوه بر آيۀ 40 سورۀ احزاب و نيز دو حديث «حلال محمدٍ حلالٌ الى يومالقيمه» و حديث «منزلت»، كه قبلاً از آنها ياد شد، در آيات و روايات متعدد ديگر تبيين و تأكيد شده است كه نمونهوار در زير به بعضى از آنها اشاره شده است:
1ــ خداوند در قرآن كريم به پيامبر دستور داده است كه بگويد: «و اوحى الىَّ هذا القرآن لاُنذِرَكم به و من بَلَغ؛[9] اين قرآن به من (پيامبر) وحى شده است تا شما و کسانى را که اين قرآن به آنها مىرسد انذار كنم.» «مَن بلغ» مطلق است و شامل تمام کسانی که در طی تاریخ، قرآن و تعالیم نبوی (ص) به دستشان میرسد، میشود.
2ــ پيامبر اكرم(ص) در ضمن خطبهاى فرموده است: «انا خاتم النبيّين و المرسلين و الحجه على جميع المخلوقين اهل السموات و الارضين؛[10] من خاتم انبيا و رسولان و حجت بر همۀ آفريدگان از اهل آسمانها و زمينها هستم.»
3ــ مولاى متقيان على(ع)، در نهجالبلاغه، هنگام وصف پيامبر اكرم كراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پايان يافتن وحى به وجود آن حضرت تأكيد كرده است. در خطبۀ اول نهجالبلاغه با اشاره به سیر پياپى ارسال پيامبران و انزال كتب آسمانى فرموده است: «الى ان بعث الله محمداً رسول الله صلى الله عليه و آله لانجاز عِدَتِه و تمام نبوّته (تا آنكه خداوند، رسول خود محمد(ص) را براى محقق ساختن وعدۀ خود و اتمام كار نبوت برانگيخت).»[11] در خطبه 72: «اللهم... اجعل شرايف صلواتك... على محمد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق[12] (بار خدايا... بهترين درودهايت... را بر محمد، بنده و رسولت، فرست كه خاتم پيامبران پيشين است و گشايندۀ درهاى بسته).» در خطبۀ 87: «ايها الناس خذوها عن خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم: انّه يموت... (اى مردم اين حديث را از خاتم پيامبران فراگيريد كه مىگويد...)».[13] در خطبۀ 133: «ارسله على حين فترهٍٍ من الرّسل... فقفّى به الرسل و ختم به الوحى[14] (خداوند پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه پيامبران نبودند... پس او را در پى پيامبران فرستاد و ارسال وحى را با او پايان داد)» و نيز در خطبۀ 173: «امين وحيه و خاتم رسله (پيامبر امانتدار وحى الهى و خاتم رسولان او بود).»
4ــ از امام باقر و صادق(ع) نقل شده است كه فرمودهاند: «لقد ختم الله بكتابكم الكتب و ختم بنبيّكم الانبياء (خداوند به وسيلۀ كتاب شما ”قرآن“، كتابهاى آسمانى و به وسيلۀ پيامبرتان محمد (ص)، سلسله انبيا را خاتمه داد)».[15]
5ــ امام صادق(ع) فرموده است: «ان الله ختم بنبيّكم النبيّين فلا نبىّ بعده ابداً؛[16] يعنى، خداوند به وسيلۀ پيامبر شما (مسلمانان) پيامبرى را ختم فرمود، بنابراين ديگر تا ابد، پيامبرى پس از او نخواهد آمد.»[17]
6ــ ادعيه و زيارتنامههاى اسلامى نيز (كه گنجينۀ معارف است) سرشار از اشاره به خاتميت است. در اين دعاها كراراً از پيامبر اكرم(ص) به عنوان «خاتم النبيين»،[18] «الخاتم لانبيائه»،[19] «خاتم المرسلين»[20] و «خاتم النبيّين و المرسلين»[21] ياد شده و خاطر نشان گردیده كه او نخستين پيامبرى است كه خداوند از وى (در روز الست) پيمان گرفت و آخرين پيامبرى است كه مبعوث به رسالت گرديد: اول النبيين ميثاقاً و آخرهم مبعثاً.[22]
چنانكه مىبينيم، در روايات فوق، پيامبر اكرم(ص) صراحتاً و كراراً مظهر «ختم نبوت»، «ختم رسالت»، «ختم ماسَبَق»، و «ختم وحى» اعلام شده است.[23] بر پايۀ اين رهنمودهاى مكرر، و نيز در تناسب با ريشۀ لغوى «ختم» است كه درك عامۀ مسلمانان در سراسر تاریخ اسلام از واژۀ «خاتم النبيين» در آيۀ شريفۀ 40 سورۀ احزاب، اين بوده و هست كه آن حضرت آخرين پيامبرى است كه خداوند به سوى بشر فرستاده است.[24]
جالب است كه معناى فوق از واژۀ «خاتم النبيين» (در آيۀ 40 احزاب) و اصل «خاتميت» پيامبر اسلام را، علاوه بر اينكه باور عمومى مسلمانان بر آن استوار شده، کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقۀ بهائيت (ميرزا حسينعلى بهاء) نیز قرار گرفته است و با توجه به اين امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجيه نارواى بهائيان از آيۀ 40 سورۀ احزاب و موضوع خاتميت، مسدود مىباشد.
حسينعلى بهاء در عبارات زير كه در كتابها و الواح گوناگون وى آمده، علاوه بر اطلاق عناوينى چون «خاتم رسل»،[25] «خاتم انبيا»[26] و «خاتمالنبيين»[27] بر شخص پيامبر اسلام، «خاتميت» آن حضرت را نيز صريحاً و دقيقاً به معنى «انتها» و «پايان يافتن» سلسلۀ نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است:
1ــ الصلوه و السلام على سيّد العالم و مربّى الامم الّذى به انتهت الرساله و النبوه و على آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا.[28] يعنى، سلام و درود دائمى، ابدى و هميشگى بر سرور جهان و مربّى امّتها، كسى كه به او نبوت و رسالت پايان پذيرفت، و بر خاندان و ياران وى باد.
2ــ كما انتم تقرئون فى الكتاب بأن الله لمّا ختم النبوه بحبيبه بشّر العباد بلقائه و كان ذلك حتمٌ محتوم؛[29] همانطوركه شما در قرآن مىخوانيد، خداى بزرگ زمانى كه نبوت را به وسيله حبيبش پايان بخشيد، بندگان را به لقای خود بشارت داد، و اين امرى حتمى و قطعى است.
3ــ اعلم بأنّ هذه الجنّه فى يوم الله اعظم من كل الجنان و الطف من حقايق الرضوان لانّ الله تبارك و تعالى بعد الذى ختم مقام النبوه فى شأن حبيبه و صفيّه و خيرته من خلقه كما نزل فى ملكوت العزه ولكنّه رسولالله خاتمالنبيين.... :[30] بدان كه اين بهشت در روز (متعلق به) خداوند از هر بهشتى بزرگتر و از حقايق رضوان لطيفتر است، چون خداوند تبارك و تعالى پس از آنكه مقام نبوت را در شأن حبيباش و برگزيده از خلقش ختم كرد، همچنان كه در ملكوت عزّت نازل كرد، ولكن او رسول خدا و خاتم پيامبران است... .
4ــ لانّ الله تبارك و تعالى بعد الّذى ختم مقام النّبوه فى شأن حبيبه و صَفيّه و خِيَرَتِه مِن خلقه كما نزّل فى ملكوت العزّه: ولكنّه رسول الله و خاتم النبيين وعد أبصار بلقائه يوم القيمه...:[31] زيرا كه خداى تعالى بعد از آنكه مقام نبوت را در شأن حبيب و برگزيده و بهترين فرد از بندگانش پايان بخشيده، همان طور كه در ملكوت عزّت (قرآن) نازل شده است، ولكن محمد رسول خدا و خاتم نبيين است، ديدگان (عباد) را به لقايش وعده داده است... .
علاوه بر اعترافات صريح و توجيهناپذیر فوق، عبدالحميد اشراق خاورى، نويسنده و مبلغ مشهور بهائى، نيز جاىجاى (براى بهاصطلاح اثبات اينكه مقام حسينعلى بهاء از مقام نبوت و رسالت بالاتر است!) به موضوع «خاتميت پيامبر اسلام» به معناى «آخرين پيامبر بودن آن حضرت» اعتراف کرده است: «در قرآن، سورة الاحزاب، محمد رسولالله را خاتمالنبيين فرموده، جمال مبارك [حسينعلى بهاء] جلّ جلاله در ضمن جملۀ مزبور مىفرمايد كه: مقام اين ظهور عظيم و موعود كريم از مظاهر سابقه بالاتر است؛ زيرا نبوت به ظهور محمد رسولالله ختم گرديده و اين دليل است كه ظهور موعود عظيم [يعنى بهاء]، ظهور الله است و دورۀ نبوت منتهى گرديد؛ زيرا كه رسولالله خاتمالنبيين بوده.»[32]
اين مبلغ بهائى همچنين نوشته است: «خداوند... در قرآن مجيد حضرت رسول را خاتم النبيين ناميده و سلسلۀ نبوت را به وجود مباركش ختم كرده و در سورة الاحزاب نازل شده ”ما كان محمد أبا أحدٍ من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين،“ و از اين مطلب در كمال وضوح، عظمت مقام مظهر مقدس الهى و موعود ملل و اديان [بخوانيد: بهاء] ظاهر مىشود. به اين معنى كه، مقام آن حضرت [بهاء] رسالت و نبوت نبوده و نيست، بلكه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غيبالغيوب است كه در قرآن مژدۀ ظهورش به همين اسم نازل شده: هل ينظرون الا ان يأتيهم الله فى ظُلَلٍ من الغمام.»[33]
جالب است كه با وجود تمام اين تصريحات و تأكيدات كه مقام حسينعلى بهاء «رسالت و نبوت نبوده و اين منصب با ظهور پيامبر اسلام پايان يافته است»، عباس افندى با كلمات صريح حسينعلى (ذكر شده در بالا) در افتاده و باب و بهاء را پيامبرانى در رديف ساير انبيا شمرده است! عبارت عباس افندى چنين است: «آن مظاهر نبوّت كلّيه كه بالاستقلال اشراق نمودهاند مانند حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت مسيح و حضرت محمد و حضرت اعلى [باب] و حضرت جمال مبارك [بهاء]»!...[34]
نكتۀ درخور توجه ديگر آن است كه حسينعلى بهاء، چنانكه فوقاً ديديم، پيامبر اسلام را خاتم «رُسُل»[35] و «انبيا»[36] خوانده و هر دو امر «رسالت و نبوت» را به وى منتهى (و پايان يافته) شمرده است.[37] بنابراين، با توجه به نصوص يادشده از حسينعلى بهاء، جايى براى توجيهات بىپايه و مغلطهآميزى چون اين مطلب كه در آيۀ 40 سوره احزاب، «نبوتِ» پيامبران به وجود پيامبر اسلام ختم شده نه «رسالت» آنان، و آن حضرت «خاتمالنبيين» است نه «خاتم رسولان»![38] باقى نمىماند.
با توجه به آنچه گذشت، بهائيان بايد به اين سؤال اساسى پاسخ گويند كه اولاً تناقض آشكار ميان كلام بهاء و جانشين وى عباس افندى را چگونه بايد حل كرد و ثانياً حسينعلى بهاء (و پيش از او: علىمحمد باب) چگونه و با چه مجوّزى، پس از گذشت دوازده قرن و اندى از بعثت پيامبر خاتم اسلام و تأسيس دين جاويد او، احكام و مقررات اين دين نهايى و ابدى را منسوخ شمردهاند و بهاصطلاح، كتاب آسمانى جديد و شريعت تازهاى را (به نام «بيان» و «اقدس» / «بابيت» و «بهائيت») به جای قرآن و اسلام قرار دادهاند؟! آن هم، بدين گونه كه، هنوز چند سال از تأسيس شريعت جديد به دست علىمحمد باب نگذشته و به اصطلاح مركّب قلم «بيان» خشك نشده بود كه احكام و مقرّرات وى را بهاء رسماً نسخ کرد، و كتاب آسمانى! جديدى با عنوان «اقدس» جاى آن را گرفت!
پینوشتها :
[1]ــ الاصول من الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، چاپ آخوندى، تهران، 717/2، روايت امام صادق عليه السلام كه با اشاره به بعثت نوبنوى پيامبران اولوالعزم همراه با كتاب آسمانى جديد، مىفرمايد: «...حتى جاء محمد صلى الله عليه و آله فجاء بالقرآن و بشريعته و منهاجه فحلاله حلالٌ الى يوم القيامة و حرامه حرامٌ الى يوم القيامة...»
[2]ــ منقول در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير (كليات مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمى، ترجمه موسوى كلانترى دامغانى، تصحيح حسين استاد ولى، انتشارات حر، قم، 1376، ص 602) و نيز دعاى ندبه (همان: ص 882). حديث منزلت با تعابيرى چون: «الاترضى ان تكون منّى بمنزلة هارون من موسى الا انّه لانبىّ بعدى» به كرّات در كتب معتبر شيعه و سنى آمده است. ر.ك، صحيح بخارى، 58/3؛ صحيح مسلم، 323/2، مسند احمد بن حنبل، 174/1؛ سنن ترمذى، 301/2؛ سنن ابوداود، 29/1؛ سيره ابن هشام، 162/4؛ امالى شيخ صدوق، ص 28 و 47 و 81؛ بحار الانوار مجلسى، 289-254/37 براى مآخذ و مصادر حديث «منزلت» از كتب اهل سنت، و بحث دربارۀ آن ر.ك، الغدير، علامه امينى، 201-199/3. بحرانى در غاية المرام نيز حديث مزبور را با صد روايت از طريق اهل سنت و 70 روايت از طريق شيعه نقل كرده است.
[3]ــ ر.ك، معجم مقاييس اللغة، ابن فارس، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، چاپ 2: شركت مكتبه و مطبعه مصطفى البابى الحلبى، مصر، 1390 ق، 245/2؛ القاموس المحيط، مجدالدين محمد فيروزآبادى، دارالجيل، 104-103/4؛ مختار الصحاح، جوهرى، ص 130؛ لسان العرب، ابن منظور، تعليقات على شيرى، داراحياء التراثالعربى، بيروت 1408ق، 25/4؛ مختار الصّحاح، محمد بن ابى بكر بن عبدالقادر رازى، دارالكتاب العربى، بيروت 1967 و...
[4]ــ ابوجعفر احمد بن على مُقرى بيهقى (لغت شناس، نحوى و مفسر برجسته قرن ششم) در «تاج المصادر» (تصحيح و تحشيه دكتر هادى عالم زاده، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران 1366، 148/1) مىنويسد: الختم: مُهر كردن و قرآن تمام كردن و ختم الله له بالخير»
[5]ــ ختم علی قلوبکم (انعام/ 46)؛ ختم علی سمعه و قلبه (جاثیه/23)؛ الیوم نختم علی افواههم (یس/65)؛ یختم علی قلبک (شوری/24).
[6]ــ رحیق مختوم (مطففین/25)؛ ختامه مسک (مطففین/26).
[7]ــ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد سوم از بخش اصول عقاید، انتشارات صدرا، 1370، فصل «ختم نبوت»، ص155
[8]ــ رک: التبیان فی اعراب القرآن، 100/2؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، صص20ــ19
[9]ــ انعام/19. برای نصوص دیگر قرآنی مربوط به اصل خاتمیت رک: مفاهیمالقرآن، 139ــ130/3
[10]ــ مستدرک الوسائل، محدث نوری، 247/3
[11]ــ نهجالبلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی، چاپ 3، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1371، ص6
[12]ــ همان، ص 54. مشابه عبارت فوق (الخاتم لما سبق)، در زيارت مطلقه اميرالمؤمنين على عليه السلام در نجف (منقول توسط شيخ مفيد و شهيد و سيد بن طاووس و ديگران) نيز وارد شده است: «السلام على رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهيمن على ذلك كله (كليات مفاتيح الجنان، ص 561) و نيز در جاى ديگر از همان زيارت: السلام من الله على محمد رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهيمن على ذلك كله» (همان: ص 563).
[13]ــ همان، ص70
[14]ــ همان، ص131
[15]ــ الاصول من الکافی، چاپ آخوندی، تهران، 177/1
[16]ــ همان، 269/1
[17]ــ برای احادیث مربوط به خاتمیت، رک: مفاهیم القرآن، 167ــ141/3
[18]ــ ر.ك، دعاى ابوحمزه ثمالى (كليات مفاتيح الجنان، همان، ص 317)، دعاى روز اول ماه رمضان، با سند صحيح منقول از امام كاظم عليه السلام (همان: ص 365)، و دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه (همان: صص 436-435)، زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مسجد نبوى در مدينه (همان: ص 517) و زيارت آن حضرت از راه دور درروز 17 ربيع الاول (همان: ص 524)، زيارت ابراهيم فرزند پيامبر اكرم (ص) در مدينه (همان: ص 542)، زيارت فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين در مدينه (همان: ص 543) و نيز زيارت مطلقه اميرالمؤمنين عليه السلام (همان: ص 591) و زيارت آن حضرت در روز غدير (همان: ص 596 و 614)، زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام (همان: ص 703).
[19]ــ زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در 17 ربیعالاول (همان، ص525)
[20]ــ زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم(ص) در مدینه (همان، ص541)
[21]ــ در پايان دعاىِ وارده در شب نيمه شعبان كه به منزله زيارت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است، منقول توسط شيخ طوسى و سيد بن طاووس، آمده است: «و الحمد لله رب العالمين و صَلَواتُه على سيدنا محمد خاتم النبيژين و المرسلين....» رک: حاج شیخ عباس قمی، كليات مفاتيحالجنان، ترجمۀ موسوى كلانترى دامغانى، تصحيح حسين استاد ولى، قم، حر، 1376، ص 274
[22]ــ زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در 17 ربیعالاول (همان، ص527): اللهم اجعل جوامع صلواتک و نوامی برکاتک... علی محمد عبدک و رسولک... اول النبیّین میثاقاً و آخرهم مبعثا».
[23]ــ طالبین تحقیق بیشتر در این زمینه میتوانند به آثار گرانسنگی همچون «خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل»، تألیف آیتالله جعفر سبحانی، و «ختم نبوت» نوشته استاد مرتضی مطهری (مندرج در: جلد سوم از مجموعه آثار استاد شهید مطهری) مراجعه نمایند.
[24]ــ لذا وقتى كه مثلاً فقيه، رجالى و لغت شناس بزرگ قرن 11 هجرى، فخرالدين طريحى، در فرهنگ نامه مشهورش: «مجمع البحرين» به مدخل «ختم» مىرسد بىهيچ ترديد و درنگى، آيه شريفه «ولكن... خاتم النبيين» را اين گونه معنا مىكند: «اى آخرهم ليس بعده نبىّ». يعنى (محمد «ص») آخرينِ پيمبران است و پيمبرى پس از او نيست (مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسينى، چاپ 2: مكتبه مرتضويه، تهران 1395ق، 53/6). همين برخورد را دقيقاً در كلام لغت شناس بزرگ قرن 4 هجرى، ابن فارس، مىبينيم كه در ذيل واژه «ختم» مىنويسد: «و النبى صلى الله عليه و [آله و] سلم خاتم الانبياء لانّه آخرهم» (معجم مقائيس اللغة، همان، ص 245).
[25]ــ اشراقات (الواح مباركه حضرت بهاء الله جل ذكره الاعلى، شامل اشراقات و چند لوح ديگر)، ص 246: «يَومى از ايام در ارض طاء [= طهران] كه مقرّ سلطنت ايران است مشى مىنمودم، بغتتاً [ناگهان] از كلّ جهات، حنين مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابرى كه در مُدُن و ديار آن اقليم است اصغاء شد و به اين كلمات ذاكر - الهى، الهى، خاتم رُسُل و سيّد كل، رسول الله روح ماسويه فداه، ما را از براى ذكر و ثناى تو ترتيب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهى، الهى، ما را نجات بخش».
[26]ــ اشراقات، ص252: «در خاتم انبیا تفکر نما، بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئده مقرّبین... را گداخت.»
[27]ــ سورۀ الملوک، چاپ تهران، ص11؛ آثار قلم اعلی، مؤسسه مطبوعات امری، تهران، 131 بدیع، 12/5: در وصف قرآن میگوید: «کتاب قدس حفیظ الذی نزّل علی محمد رسولالله و خاتمالنبیین و جعله حجهً باقیهً من عنده و هدیً و ذکری للعالمین.
[28]ــ اشراقات، همان، ص293. نیز برای عبارتی به همین مضمون رک: کتاب بدیع، ص293
[29]ــ مائده آسمانی، به اهتمام عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 260/4
[30]ــ جواهرالاسرار، میرزاحسینعلی بهاء، ص48
[31]ــ آثار قلم اعلی، 49/3
[32]ــ رحیق مختوم، 78/1
[33]ــ قاموس توقیع منیع، 144/1. در قاموس ایقان (/304ــ303)... نیز تصریح میکند که جمال مبارک، در آیات مقدسه به صراحت ذکر کردهاند که نبوت و رسالت به حضرت محمد(ص) انتها یافت.
[34]ــ مفاوضات، عبدالبهاء، ص 124. در مورد آشنايى با استدلالهاى بهائيان براى اثبات عدم خاتميت حضرت رسول ر.ك، فرائد، نوشته ميرزا ابوالفضل گلپايگانى، چاپ نفقه حاج عبدالكريم تهرانى، طبع بمطبعة هندية بشارع المهدى، بالازبكية»، و رد كتاب مذكور تحت عنوان «بهائى چه مىگويد»، تأليف جواد تهرانى، دارالكتب الاسلامية، تهران 1346
[35]ــ اشراقات (الواح مباركه حضرت بهاء الله جل ذكره الاعلى، شامل اشراقات و چند لوح ديگر)، ص 246: «يَومى از ايام در ارض طاء [= طهران] كه مقرّ سلطنت ايران است مشى مىنمودم، بغتتاً [ناگهان] از كلّ جهات، حنين مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابرى كه در مُدُن و ديار آن اقليم است اصغاء شد و به اين كلمات ذاكر - الهى، الهى، خاتم رُسُل و سيّد كل، رسول الله روح ماسويه فداه، ما را از براى ذكر و ثناى تو ترتيب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهى، الهى، ما را نجات بخش».
[36]ــ اشراقات، ص252
[37]ــ اشراقات، همان، ص293. نیز برای عبارتی به همین مضمون رک: کتاب بدیع، ص293
[38]ــ به عنوان نمونهای ازاینگونه مغالطات در منابع بهائی رک: اسرار الآثار، فاضل مازندرانی، 163/3 به بعد؛ خاتمیت، روحی روشنی، فصل اول و نیز ص33 و ...