0

شعرهای خردلی تقدیم به قربانیان سلاحهای شیمیایی

 
papeli
papeli
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1388 
تعداد پست ها : 12867
محل سکونت : قم

شعرهای خردلی تقدیم به قربانیان سلاحهای شیمیایی

مريض تخت سيزده
امروز دوباره تب کرد

بيچاره سرفه مي‌کرد
با گريه روز و شب ‌کرد

لُپاش گل انداخته بود
به زور نفس مي‌کشيد

انگار مرگ و بازم
جلوي چشماش مي‌ديد

قرص و سرنگ و کپسول
غذاي هر روزش بود

هواي سرد اتاق
از آه و از سوزش بود

سرفه کن و پس بده
تموم غصه‌هاتو

به من بگو بسيجي
تموم قصه‌هاتو

توي اتاق روي تخت
روزا کارش دعا بود

ذکر لباي خستش
فقط خدا خدا بود

يه روز مي‌رفت آي سي يو
يه روز مي‌رفت آزمايش

ديگه حتي تو هفته
يه روز نداشت آسايش

مي‌گفت نيار هي اينجا
سوزن و سوپ و آمپول

بسه ديگه خواهشاً
سرم، سرنگ و کپسول

بسته ديگه پرستار
من که يه روز مي‌ميرم

يه روز توي اين اتاق
مرگ و بغل مي‌گيرم

به من مي‌گفت دعا کن
تا خوب بشم يا شهيد

آخرشم بي‌خبر
از تو اتاق پر کشيد

رفت و تازه فهميدم
کي بود، چي شد، کجا رفت

چه قدر براش سخت گذشت
يه شب پيش خدا رفت

غروب جمعه بود که
رفتم بهشت‌زهرا (س)

از يه نفر پرسيدم
گفتم: سلام هي آقا

اسم و نشون و دادم
به پيرمرد خسته

گفتش کنار اون بید
که شاخه‌هاش شکسته

پاهام جلوتر از من
مي‌رفت به سمت يک قبر

انگار که پر مي‌زد
اصلاً نداشت کمي صبر

نوشته بود روي قبر
علي کيميايي

دو، ده، شصت و هشت
شهيد شيميايي

kb9j_img_3241.jpg

شهر من یک گل به نام حضرت معصومه دارد.

چهارشنبه 4 اسفند 1389  5:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها