0

تشرّف در «نجف اشرف»

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

تشرّف در «نجف اشرف»




تشرّف در «نجف اشرف»، رسم بر آن بود که اگر کسي از دوران تحصيل رسمي فارغ مي‌شد و مي‌خواست به وطن خود مراجعت کند، يک‌سالي به درس اخلاق مي‌نشست و در صفاي باطن مي‌کوشيد؛ چه، پيش از اين، علما بر اين نکته اتّفاق داشتند که اگر کسي بدون آنکه صفاي نفس را به دست آورد در تحصيل اصطلاحات علمي بکوشد، نه تنها نمي‌تواند براي جامعة خود مفيد باشد، که چه بسا زيان‌هايي نيز به آن وارد سازد. ازين رو گذشته از تذهيب نفس در طول دوران تحصيل، همواره فارغ‌التّحصيلان را بر آن مي‌داشتند که پيش از ورود به عرصة اجتماع و به دست گرفتن مناصب اجتماعي، دوره‌اي از علم اخلاق را بياموزند و زير نظر استاد فن، مراتب کمال را طي نمايند.

آيت‌الله محمّد ناصري دولت‌آبادي
عنايت حضرت در پيِ ايجاد سنخيّت

چنان كه مي‌دانيم خداوند متعال، فيّاض علي الإطلاق است، اگر مقتضي افاضه، موجود باشد، او در عطا و فيض بخشيدن بخل روا نمي‌دارد.


حضرت وليّ‌عصر(ع) نيز مظهر صفات علياي خداوند هستند، بنابراين خداوند فيّاض بالذّات است و ايشان فيّاض بالعرض. از اين رو، اگر کسي مقدّمات تشرّف را به گونة صحيح فراهم سازد، آن حضرت افاضه مي‌کنند و او را به اين مرتبه نايل مي‌سازند؛ چه منع فيض از کسي که لايق آن است، قبيح است و قبيح بر خداوند متعال و خليفة او روا نيست.


ازين روست که بزرگان بر اين مطلب اتّفاق دارند که اگر شرايط تشرّف حاصل شود، خود حضرت عنايت مي‌کنند و فرد لايق را به محضر خود مي‌پذيرند.


مفاد آنچه گذشت گويا بر زبان خود آن حضرت نيز جاري شده است. به اين حکايت توجّه فرماييد:


در «نجف اشرف»، رسم بر آن بود که اگر کسي از دوران تحصيل رسمي فارغ مي‌شد و مي‌خواست به وطن خود مراجعت کند، يک‌سالي به درس اخلاق مي‌نشست و در صفاي باطن مي‌کوشيد؛ چه، پيش از اين، علما بر اين نکته اتّفاق داشتند که اگر کسي بدون آنکه صفاي نفس را به دست آورد در تحصيل اصطلاحات علمي بکوشد، نه تنها نمي‌تواند براي جامعة خود مفيد باشد، که چه بسا زيان‌هايي نيز به آن وارد سازد. ازين رو گذشته از تذهيب نفس در طول دوران تحصيل، همواره فارغ‌التّحصيلان را بر آن مي‌داشتند که پيش از ورود به عرصة اجتماع و به دست گرفتن مناصب اجتماعي، دوره‌اي از علم اخلاق را بياموزند و زير نظر استاد فن، مراتب کمال را طي نمايند.


سال‌ها پيش از اين، يکي از فضلاي نجف اشرف چون مي‌خواست به شهر خود مراجعت کند و به خدمات علمي، اجتماعي بپردازد، با خود انديشيد که به جاي آنکه يک سال به درس اخلاق بنشيند، به محضر حضرت وليّ‌عصر(ع) بار يابد و از ايشان تقاضا کند که او را با نظر مهدويِ خويش، از چاه نفس خارج و به مراتب معرفت واصل نمايند. آن فاضل، گذشته از علوم رسميِ حوزوي، از دانش رمل و جفر نيز آگاه بود. از اين رو به محاسبه پرداخت و براساس قواعد علم جفر، دريافت که آن حضرت هم‌اکنون در «حرم سيّدالشّهدا(ع)» در کنار در معروف به «درب حضرت علي‌اکبر(ع)» نشسته‌اند. از اين رو با عجله لباس بر تن کرد و به حرم مشرّف شد. امّا در کنار در مردي قفل‌ساز را ديد که نشسته است و با مردي ديگر صحبت مي‌کند؛ آن مرد فاضل با تعجّب به اين صحنه نگريست و با خود انديشيد که: مگر ممکن است حضرت وليّ‌عصر(ع) در کنار مردي قفل‌ساز بنشينند و با او صحبت کنند؟، از اين رو در صحّت محاسبات خود ترديد کرد و ناکام به خانه بازگشت.


فرداي آن روز، باز براساس قواعد جفر دريافت که حضرت در کنار همان در نشسته‌اند. پس با عجله به همان مکان شتافت و با تعجّب، باز مرد قفل‌ساز را در کنار مردي ديگر مشاهده کرد؛ امّا انديشة ديروزين باز او را به بازگشت وا داشت و او نامراد به خانه مراجعت کرد.


فرداي آن روز، براي سومين مرتبه دست به دانش جفر برد و نتيجه را همچون دو روز نخستين يافت؛ عجيب آنکه چون به صحن مطهّر مشرّف شد همان صحنة روزهاي گذشته را دريافت؛ مرد قفل‌ساز به همراه مردي ديگر نشسته و با هم صحبت مي‌کنند.


فاضل ما در اين مرتبه يقين کرد که آن مرد دومين خود حضرت وليّ‌عصر(ع) هستند، از اين رو به سوي ايشان شتافت و چون به محضر ايشان رسيد آن حضرت برخاستند و فرمودند: «تو خودت را اصلاح کن من خودم به ملاقاتت مي‌آيم!» و پس از اداي اين جمله غايب شدند.


مرد فاضل با تعجّب از آن قفل‌ساز پرسيد: اين آقا که با تو صحبت مي‌کردند، کيستند؟ و قفل‌ساز پاسخ داد: من ايشان را نمي‌شناسم، امّا مرد بسيار ملّايي است و چيزهايي که هيچ کس بلد نيست را بلد است! مثلاً مي‌گويد: جدّم اباعبدالله الحسين(ع) در اين نقطه از اسب بر زمين فرو افتادند؛ حضرت علي اکبر(ع) در اين نقطه به شهادت رسيدند، گويا اين آقا در آن زمان در واقعة کربلا حاضر بوده‌اند که اين ‌چنين دقايق و مشخّصات آن روز را بيان مي‌کنند. به هر حال مصاحبت با ايشان بسيار لذّت‌بخش است و من از نکات ايشان بسيار لذّت مي‌برم.


فاضل ما از او پرسيد: چه مدّت است که با اين آقا دوستي پيدا کرده‌اي؟


پاسخ شنيد: دو ماهي است که اين آقا به سراغ من آمده و هر روز يکديگر را در اين مکان ملاقات مي‌کنيم.


آن مرد دانشمند، پس از اين ماجرا به تهذيب نفس پرداخت و دريافت که نخست مي‌بايد مقدّمات تشرّف را حاصل کرد تا پس از آن، خود آن حضرت عنايت کنند و فرد را به حضور خويش بپذيرند.


علاقة حضرت به شيعيان

گفتيم که حضرت وليّ‌عصر(ع) فيّاض بالعرض هستند و اگر شرايط تشرّف در کسي فراهم شود، ايشان بخل نمي‌ورزند و فرد لايق را به حضور مي‌پذيرند. گذشته از اين، ايشان علاقة خاصّي به شيعيان خود دارند و از اين رو، خود در پيِ ملاقات اولياي خويشند؛ چه ديديم که وظيفة آن حضرت در دوران غيبت و نيز ظهور، رساندن موجودات به کمال لايق خود است؛ اگر موجودي آن چنان مراتب کمال را طي کند که گذر از مراتب بعدي منوط به تشرّف به محضر ايشان باشد، وظيفة آن حضرت اقتضا مي‌کند که او را به حضور بپذيرند و در وادي کمال راهنماي او باشند.


علاقة آن حضرت به شيعيان که در مسير تکامل گام برمي‌دارند، به گونه‌اي است که خود طالب ملاقات اينانند؛ چه هيچ امري همچون تکامل انسان‌ها نمي‌تواند آن حضرت را شادمان سازد.


از علاقة آن حضرت به ياران خاندان خود، حکايات فراواني در دست است. در اينجا، تنها به يک حکايت که خود، آن را از بزرگان نجف اشرف شنيده‌ام، اشاره مي‌کنم.


سالياني پيش از اين، سيّدي در نجف اشرف بود که گاه و بيگاه براي عبادت به «مسجد سهله» مشرّف مي‌شد و شبي را در آنجا بيتوته مي‌کرد. آن سيّد، خود نقل کرده بود که شبي از شب‌هاي زمستان از اتاق خود در مسجد خارج شدم تا تجديد وضو کنم. در اين حال، گروهي را که از چندين خانواده تشکيل شده بود، سرگردان در صحن مسجد مشاهده کردم. اين گروه در آن فصل سرد به مسجد آمده، امّا هيچ اتاقي را خالي نيافته بودند تا در آن سکونت کنند. از اين رو، ناراحت و نگران در صحن مسجد منتظر بودند تا به اتاقي پناه برند. آن سيّد هم که وضع اينان را مشاهده مي‌کند و به ويژه از همراه داشتن شماري خانم و طفل خردسال به همراه اينان ناراحت مي‌شود، اتاق خود را در اختيار آنان مي‌نهد تا در آن به استراحت بپردازند و خود به اتاقي مخروبه ـ که بر فراز مقام حضرت صاحب‌الزّمان(ع) در کنار مسجد سهله قرار داشت ـ پناه مي‌برد. اين اتاق، سخت مخروبه بود و خاک تمامي کف آن را پوشانيده بود. سيّد با دست، خاک‌ها را به کناري مي‌زند و پتوي خود را کف اتاق پهن مي‌کند و عبا بر سر مي‌کشد و ساعتي مي‌خوابد، تا پس از آن برخيزد و به عبادت بپردازد، امّا ساعتي بعد در حالتي که فضاي مسجد سخت نوراني شده بود از خواب برمي‌خيزد. ديدن فضاي نوراني مسجد، او را هراسناک مي‌کند، مي‌پندارد که خورشيد طلوع کرده و نماز صبح او از دست رفته است. از اين رو با عجله در اتاق را مي‌گشايد تا ببيند که آيا هنوز زماني براي گذاردن فريضة صبح باقي است، يا وقت از دست رفته و نماز او قضا شده است. در اين حال صدايي روح‌پرور دل او را به همراه خود مي‌برد:


«خدايا! رحم کن شيعيان مرا! دوستان و علاقه‌مندان مرا رحم کن و آنان را به من ببخش!.»


سيّد در طلب صاحب صدايي که او را بي‌خود کرده بود، صحن مسجد را مي‌نگرد و کسي را افتاده بر روي خاک و در حالت تضرّع مي‌يابد، که مرتّب مي‌گويد:


«خدايا! شيعيان مرا ببخش و محبّان و علاقه‌مندان مرا عفو کن!»


سيّد در طلب زيارت صاحب صدا به داخل اتاق برمي‌گردد تا کفش به پا کند و به صحن مسجد برود، امّا چون باز از اتاق خارج مي‌شود، همة مسجد را در تاريكي مي‌يابد و چون ساعت خويش را مي‌نگرد، درمي‌يابد که تازه دو ساعتي از نيمة شب گذشته است؛ پس با افسوس به اتاق خويش برمي‌گردد و پي مي‌برد که آن شخص، وليّ‌عصر، حضرت حجّت(ع) بوده‌اند.


اين حکايت همچون صدها واقعة ديگر، نشانگر علاقة خاصّ آن حضرت به محبّان و شيعيان خود است و بيانگر اينکه اگر لياقت ملاقات، هر چند در لحظاتي کوتاه حاصل شود، آن حضرت فرد لايق را از اين فيض محروم نمي‌سازند.


برخورد با مدّعيان تشرّف و ارتباط

با اين همه امّا اگر کسي ادّعاي تشرّف به محضر آن حضرت کرد، وظيفة شرعي همة مسلمانان است که او را تکذيب کنند و از اين سخنان باز دارند. آنچه امروزه در جامعة ما شايع شده که هر از چندگاه، گروهي خيال‌پرداز و گروهي ديگر که مفاهيم مذهبي را وسيلة اشتهار خود کرده‌اند، امروزه در کارند تا مردم را به جاي آنکه به سوي آن حضرت بخوانند، به بهانة تشرّف و حتّي ارتباط دائمي، قلوب مردم را به سوي خود جذب کنند.


متأسّفانه شماري از کساني که بدون ارتباط با استاد، مداومت بر ذکرهاي خاصّي مي‌کنند و پس از مدّتي دچار توهّمات و خيالات عجيب مي‌شوند نيز، به چنين ادّعاهايي دست مي‌برند.


اينان بدون آنکه تحت نظر استاد فن قرار گيرند و با ملاحظة استعداد و توان خود، به قرائت اذکار بپردازند، ذکري را انتخاب مي‌کنند و بر عددي خاص از آن مداومت مي‌نمايند و سرانجام همچون روان‌پريشان به حالاتي عجيب مبتلا مي‌شوند و در خيال خود ادّعاهايي عجيبي پيدا مي‌کنند.


اينان، گاه مدّعي تشرّف به محضر آن حضرت يا رؤيت جبرائيل يا ورود به بهشت و سير در عوالم آخرت و... مي‌شوند و خطرناک‌تر آنکه در مراحل روانيِ سخت، اين ادّعاها را به ديگران نيز منتقل مي‌کنند و بدين ترتيب حتّي خود را از سوي آن حضرت مأمور به انجام بعضي از کارها نشان مي‌دهند.


گذشته از اينان، هميشه گروهي تجارت‌پيشه هم در جوامع اسلامي حضور داشته‌اند که مفاهيم مذهبي و اعتقادات مردمان را وسيلة کسب و تجارت خود قرار مي‌داده‌اند. اينان با سوءاستفاده از قلب‌هاي سادة بعضي از معتقدان به مباني تشيّع، خود را نايبان آن حضرت مي‌خوانده‌اند و به وضوح از اين‌گونه اعتقادات انسان‌ها بهره‌برداري مادّي مي‌کرده‌اند. از همين روست که در احاديث اهل بيت(ع)، به وضوح مردم را از پذيرش سخن اينان باز داشته‌اند و تمامي کساني را که مدّعي تشرّف به محضر آن حضرت هستند، دروغزن و عوام‌فريب خوانده‌اند.


کساني که هميشه در محضر آن حضرتند

گذشته از همة اينها امّا، مي‌خواهيم به نکته‌اي ديگر اشاره کنيم؛ و آن اينکه بسياري از کساني که ادّعاي تشرّف به محضر آن حضرت را داشته‌اند و گاه‌گاه واقعاً از فيض آن حضرت نيز برخوردار شده‌اند، نه [خود] ايشان، بلکه يکي از ياران خاصّ ايشان را زيارت کرده‌اند؛ چه، همواره پنج گروه از اوليا در محضر آن وليّ مطلق به سر مي‌برند و در خدمت ايشان از جان و دل مي‌کوشند. اينان اوتاد، نجبا، نقبا، رجال‌الغيب و صلحا هستند که اگرچه از جنس ديگر مردمانند، امّا به مراتبي از تهذيب نفس و جلاي باطن نايل شده‌اند که مي‌توانند در محضر آن حضرت به سر برند. خلاصه آنکه غير از طبقة صلحا، گويا بقية اين طبقات داراي تشرّف اختياري هستند و مي‌توانند در هر لحظه‌اي که طلب کنند، به محضر ايشان بار يابند.


اگرچه شمارة اينان به درستي بر ما معلوم نيست، امّا گويا جمعيّت حاضر در محضر آن حضرت، بيش از پانصد نفر هستند. اينان دائماً تحت فرمان آن حضرتند و حوائج شيعيان و محبّان ايشان را به فرمان آن حضرت روا مي‌دارند؛ از اين روست که شماري از کساني که ادّعاي تشرّف به محضر آن حضرت را دارند، هر چند واقعاً مورد نظر و فيض خاصّ آن حضرت واقع شده‌اند، امّا نه خود ايشان که يکي از ياران خاصّ ايشان را زيارت کرده‌اند؛ امّا با اصرار، مدّعي مي‌شوند که خود آن حضرت را ديده‌اند. بايد از اينان پرسيد: آيا پيش از اين ايشان را ديده‌اند که از چگونگي چهرة ايشان آگاه باشند تا بتوانند آن حضرت را بازشناسند؟


ياران آن حضرت و به ويژه طبقة رجال الغيب، همواره به امر آن حضرت در ميان مردم رفت و آمد مي‌کنند و حوائج آنان را برطرف مي‌سازند. بدين ترتيب، اگر کسي با يکي از مردان الهي روبه‌رو شد که پس از انجام حوائج مادّي و معنوي او، از ديده نهان گشت، نبايد بپندارد که خود آن حضرت را ديده است؛ چه بسا يکي از ياران خاصّ آن حضرت را که سر در فرمان ايشان دارند، ديده است.


يکي از دوستان ما که جلسات متعدّدي با هم داشتيم، مرحوم حاج مؤمن بود. او مردي صالح و از محبّان واقعي آن حضرت بود و در شمار دوستان نزديک شهيد آيت‌الله دستغيب شيرازي نيز قرار داشت؛ آن شهيد والامقام حکاياتي را از او در کتاب داستان‌هاي شگفت خود نقل کرده است. حاج مؤمن آن‌گونه که خود نقل مي‌کرد، مرتبه‌اي به فيض تشرّف در خيمه‌گاه حضرت وليّ‌عصر(ع) نايل شده و سه روزي را در آن محيط به سر برده بود. او خود نقل مي‌کرد که: هفت يا هشت صف پشت سر آن حضرت نماز مي‌خواندند و مرا در سوية راست صف سوم جماعت جاي دادند. در آن جماعت، هر کس جايي مشخّص داشت و در مکان خاصّ خود از فيض جماعت آن حضرت بهره‌مند مي‌شد.


پي‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از: آب حيات؛ مجموعة سخنراني‌هاي حضرت آيت‌الله ناصري، صص 352-359.
1. بنگريد: وسائل الشّيعه، ج 16، ص 94، ح 21073؛ بحارالانوار، ج 68، ص 173؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 87.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 4 اسفند 1389  4:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها