0

درآمدي بر مسائل سياسي دكترين مهدويت قسمت اول

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

درآمدي بر مسائل سياسي دكترين مهدويت قسمت اول

يكي از حوزه هاي مطالعاتي و گرايش هاي رشته تخصصي مهدويت، گرايش سياسي ـ اجتماعي است. غالب گرايش هاي مطالعاتي مهدويت اسلامي ميان رشته اي بوده و بين مهدويت اسلامي و حوزه هاي مختلف دين پژوهي و رشته هاي علوم انساني، ارتباط برقرار مي كنند. مطالعات سياسي مهدويت نيز در واقع بين مباحث علوم سياسي و به ويژه انديشه سياسي اسلام و ديگر حوزه هاي معارف اسلامي مشترك هستند و لازم است پيش از ورود به اين حوزه مطالعاتي، نمايي كلي از ويژگي هاي مباحث سياسي مهدويت ترسيم شود تا پژوهشگران اين حوزه چشم‌انداز مناسبي از مباحث سياسي مهدويت داشته باشند و بتوانند با اشراف و بصيرت بيش تري، اين حوزه مطالعاتي را پي گيري نمايند.


مباحث مهدويت غالباً از منظر كلامي يا تاريخي مدّ نظر قرار مي گيرند، امّا در واقع، مباحث مهدويت از منظرهاي مختلف قابل طرح است. در انديشه سياسي شيعي با توجه به محوريت آموزه امامت، مباحث سياسي مهدويت از اهميت ويژه اي برخوردار هستند. زيرا از يك سو، مهدويت با آموزه امامت پيوند خورده است و از سوي ديگر با تحقق حكومت جهاني مهدوي، آرمان مدينه فاضله اسلامي محقّق مي شود و ظلم و ستم از دنيا رخت برمي بندد. از اين جهت آموزه مهدويت اسلامي، ابعاد سياسي بسيار مهمي در معارف اسلامي دارد و شايسته است با نگرش تخصصي و با استفاده از دست آوردهاي علوم سياسي مورد بررسي قرار گيرد.


براي ورود به مباحث سياسي مهدويت لازم است ابتدا به مسأله‌شناسي مباحث سياسي مهدويت پرداخته شود و در ضمن آن رهيافت هاي مختلفي كه در بررسي اين مباحث كاربرد دارند، شناسايي شوند. اين رهيافت ها گاه در قالب گرايش هاي مختلف علوم سياسي است و از اين جهت لازم است مروري بر گرايش هاي مختلف علوم سياسي و ارتباط آن ها با مباحث مهدويت نيز صورت پذيرد. از اين رو ابتدا با مروري بر مفهوم سياست و رويكردهاي مختلف به سياست در جهان امروز، مباحث مهدويت در قالب گرايش هاي مختلف علوم سياسي بررسي خواهد شد.


مفهوم سياست در آموزه مهدويت

گاه به انديشه مهدويت در اسلام ، آموزه يا دكترين مهدويت مي گويند. در فرهنگ و بستر دكترين چنين تعريف شده است:


1. آموزه، دستور العمل؛


2. الف) آن چه آموخته شده است؛


ب) اصل ياموضوع يامجموعه اي از اصول دريك شاخه دانش يا يك نظام اعتقادي ـ ديني؛


ج) اصل حقوقي كه از تصميمات گذشته به دست آمده است؛ د) اعلان سياست بنيادين حكومت به ويژه درعرصه روابط بين الملل.


دكترين در دائرة المعارف هاي ويكي پيديا و لينوكس نيز چنين تعريف شده است:

1. دكترين بيش تر درباره مجموعه اعتقادات ديني به ويژه اعتقاداتي كه از سوي كليسا مطرح شده، به كار مي رود.


2. هم چنين در مورد اصل حقوقي در سنّت هاي حقوقي عرفي كه طي تصميمات گذشته تاريخي شكل گرفته است، به كار مي رود.


3. دكترين درسياست خارجي ، عبارت است از مجموعه قواعد بنياديني كه در اجراي سياست خارجي يك كشور اِعمال مي شود. از اين رو، دكترين هم آهنگي فراخي را بيان مي كند كه طي طيفي از اقدامات و اعمال درست تلقي شده است. دكترين در اين معنا، همواره بيان گر ابتكارات يك رهبر سياسي خاص است كه به نام وي خوانده مي شود، مثل دكترين مونرئه و دكترين آيزنهاور. در امريكا رسم است كه هر رئيس جمهوري دكترين خود را نيز داشته باشد.


گاهي دكترين تنها واژه اي بلندپروازانه است براي يك شعار. هم چنين دكترين درباره مفهومي از يك فرايند عمليات پيچيده در جنگ به كار مي رود. نمونه بارز آن، دكترين تاكتيكي است كه در آن مجموعه اي از مانورها، نيروها و تسليحات خاص به مثابه يك ره يافت پيش فرض در حمله خاص به كار گرفته مي شود.


با توجه به كاربرد دكترين در آموزه هاي اعتقادي، از واژه دكترين واژه ديگري در زبان انگليسي به صورت indoctrination ساخته شده كه در مقابل واژه تعليم يا education ، پذيرش انفعالي را بيان مي كند. (See: Internet Source ,1). به لحاظ ريشه شناختي، واژه دكترين از كلمه لاتين didache گرفته شده كه به معناي گرفتن و دريافت كردن است. در متن يوناني عهد جديد دو واژه براي دكترين به كار رفته است:didache و didaskalia. هر دو واژه به معناي آموزه، دستورالعمل، تعليم و تبيين به كار رفته اند. در انجيل آمده است كه مسيح دكترين را مي آموزد. (Matt. 7:28, 22:33; Mk. 1:22, 4:2, 11:18, 12:38; Luke 4:32, etc. ) بنابراين ديدگاه، دكترين واقعي از آن خداست. از حضرت مسيح نقل شده كه:


«دكترين من مال من نيست، بلكه از آن خداست كه مرا فرستاده است.» (John 7:16).


در نسخه جيمز كينگ عهد عتيق، واژه آموزه شش بار و معمولا در ترجمه واژه عبري leqakh به معناي دستورالعمل يا در معناي دقيق تر «آن چه بايد دريافت شود» به كار رفته است. اين واژه در متن عهد جديد جيمز كينگ نيز بيش از پنجاه بار به كار رفته است كه اغلب در مورد تعليم يا دستورالعمل هاي عيسي مسيح و كمتر در مورد تعاليم ديگران به كار رفته است. دكترين در كاربرد مفرد خود تنها به تعاليم مسيح گفته شده است، و در كاربرد جمع خود، در مورد تعاليم ديگران كه باطل محسوب مي شوند. (See: Internet Source, 2)


با توجه به معاني اي كه از واژه دكترين در فرهنگ مسيحي- غربي وجود دارد، مي بايست بر نقش آموزه هاي ديني در معناي اين واژه تأكيد كرد. ريشه اين لغت نيز به معناي دستورالعمل و راهنماست. با چنين محتوايي، واژه دكترين در زندگي غير ديني نيز رواج يافته است. واژه دكترين در عرصه سياسي ـ اجتماعي بيش تر ديدگاه هاي اعلامي و سياست هاي رهبران سياسي را بيان مي كند.


در صورتي كه ما در سنّت اسلامي از دكترين مهدويت سخن بگوييم، مي بايست آن را در سياق ديني همانند سنت مسيحي به كار ببريم. از اين رو، دكترين مهدويت شامل آموزه هاي اسلامي در باره منجي موعود و زندگي در مدينه فاضله اسلامي خواهد بود. طبيعي است با توجه به ويژگي كلان آموزه مهدويت اسلامي، ابعاد مختلفي از آن را مي توان استخراج و تبيين نمود. يكي از ابعاد مهم و پر اهميت آموزه مهدويت اسلامي، ابعاد سياسي ـ اجتماعي آن است كه در اين نوشتار سعي مي شود مسائل سياسي آن طبقه بندي و به صورت اجمالي شمرده شوند.


رويكرد به سياست در تفكّر اسلامي، غايت گرايانه و فضيلت گرايانه است. حتي در تفكّر اسلامي، مفهوم سياست دقيق تر از ديگر نگرش هاي غايت گرايانه مي نمايد. نگرش اسلامي با نگرش غايت گرايانه يونان باستان متفاوت است كه بنابراين، سعادت اخروي، سعادتي نهايي است و در پي سعادت دنيوي؛ يعني سياست، فرايندي است كه ضمن زمينه‌سازي فضيلت در اين دنيا، زمينه سعادت اخروي را تأمين مي كند. در مباحث سياسي مهدويت، ماهيت سياست و جهت‌گيري ها براساس راهبرد به فضيلت و سياست صورت مي‌گيرد. در اين مباحث، خود فعل سياسي مورد توجّه است، يا دانش به چنين فعلي.


چيستي مفهوم سياست

اولين بحث در مورد سياست تبيين مفهومي آن است و پرداختن به اين پرسش كه سياست چيست؟ چرا كه اگر بخواهيم مباحث سياسي مهدويت را شناسايي و پي گيري كنيم، ابتدا بايد تعريفي از سياست داشته باشيم تا به دنبال چيزي ناشناخته نباشيم.


در مفهوم شناسي سياست ابتدا بايد يادآور شد كه اصطلاح سياست هم در مورد خود فعل سياسي و هم در مورد علم به آن، يعني در مورد علم سياست به كار رفته است. نام برخي از علوم چنين است كه هم به معناي خود موضوع و پديده مورد نظر است و هم به معناي دانش مربوط به آن پديده يا موضوع مورد مطالعه. اصطلاح تاريخ نيز چنين است. تاريخ گاه در معناي نفس حوادث واقعي تاريخي به كار مي رود و از آن به تاريخ يك تعبير مي كنند و گاه به معناي علم به حوادث تاريخي است كه از مقوله علم و دانش است و آن را تاريخ دو مي خوانند . اصطلاح سياست نيز چنين است. گاه مراد از سياست فعل خارجي است و بر نفس رابطة خاصي دلالت دارد كه در عرصه اجتماعي بين انسان ها رخ مي دهد. گاه سياست عبارتست از علم به چگونگي اين روابط. در اين بحث مراد ما از سياست عمدتاً همان فعل سياسي است. يعني


مي خواهيم اين مسأله را بررسي نماييم كه در معارف مهدوي، رابطه سياسي در جامعه اسلامي چگونه سامان مي يابد و در نتيجه بهترين وضعيت مطلوب در عرصه سياسي از اين منظر چيست. البته در صورت لزوم به سياست به معناي دانش خاص نيز اشاره خواهيم نمود.


مباحث گسترده‌اي راجع به لفظ سياست در زبان هاي عمده جهان اسلام (عربي، فارسي و تركي) يا معادل آن در زبان هاي لاتين وجود دارد . پرداختن به آن در اين مختصر ضرورتي ندارد و محور بحث معناي اصطلاحي سياست است.


اگر بخواهيم جامع ترين تعريف را از فعل سياسي ارائه كنيم بايد به مفهوم قدرت در مطالعات سياسي توجه نماييم. شايد جامع‌ترين تعريف از فعل سياسي عبارت باشد از رابطه قدرت در جامعه. برخي هم سياست را با دولت پيوند مي‌زنند. برخي معتقدند سياست عبارت است از كاري كه دولت انجام مي‌دهد. تعاريف ديگري نيز مطرح شده است. در سنت اسلامي هم مراد از سياست، استصلاح خلق است.


به هر حال، چه مراد از سياست قدرت باشد، چه دولت و چه استصلاح، سياست نوعي رابطه راهبري در عرصه اجتماعي است. طبعا هر نوع راهبري مستلزم رابطه قدرت مي باشد. رابطه قدرت در هر نوع تعريفي كه از آن بخواهيم ارائه بدهيم، بيانگر تأثير و اِعمال اراده مي باشد. يعني عده‌اي تأثيرگذارند و عده‌اي تأثير پذيرند. با توجه به نگرش‌هاي مختلف در عرصه اجتماعي، اگر عاملي در عرصة اجتماعي اعم از عوامل انساني يا ساختاري، عامل ديگر را تحت تأثير قرار بدهد، اين جا فعل سياسي رخ داده است . البته اين تأثيرگذاري بايد در جهت مديريت كلّي جامعه باشد. امروزه با توجه به تخصصي شدن و جزئي‌تر شدن نگرش‌ها و جدا شدن علوم انساني از فلسفه، برخي افعال ديگر چون مديريت به اين معنا داخل سياست مي‌شوند. امّا به هر حال اگر رابطه قدرت را در رهبري كلان جامعه در نظر بگيريم، اين جا فعل سياسي رخ مي‌دهد. در رشته مديريت هم ممكن است چنين نگاهي باشد، امّا فعل سياسي، كلان تر و كلي تر از صِرف رابطه مديريتي در يك عرصة خاص است.


رويكردهاي عمده به فعل سياسي

اگر چنين تلقّي اي از سياست را مدّ نظر قرار دهيم، حداقل سه رويكرد كلان نسبت به سياست وجود دارد. اولين رويكرد، رويكردهاي عمدتاً كلاسيك هستند. رويكردهاي كلاسيك سياست را به منظور دستيابي افراد جامعه به فضيلت در نظر مي‌گيرند. در واقع، غايت فعل سياسي معطوف به فضيلت است . در يونان باستان با سقراط، فضيلت در زندگي سياسي محوريت مي يابد. در بحث‌هاي افلاطون و ارسطو هم اين نگرش برجسته است. در مسيحيت هم زندگي سياسي ابزاري است براي شهر آسماني، براي دستيابي به سعادت. در شهر آسماني كه آگوستين مطرح مي‌كند، دولت در استخدام كليساست و لذا كليسا همانند سر مي‌شود و دولت همانند بدن. در سنّت اسلامي نيز نگرش به سياست براي نيل به زمينه سازي سعادت و فضليت مي باشد. اين بحث در متون اسلامي كاملاً برجسته است و در مباحث انديشمندان مسلمان چون فارابي نيز به خوبي منعكس شده است.


رويكرد به سياست در دوران مدرن تغيير پيدا مي‌كند. در دوران مدرن رويكرد به سياست، نه براي به دست آوردن فضيلت است، بلكه براي بدست آوردن آزادي است. در واقع، غايتِ سياست آزادي است. فضيلت امري شخصي مي‌شود كه هر كس آن را به شيوة خاصي كه مي‌خواهد دنبال مي‌كند. دغدغه انديشمندان مدرن ـ غير از كانت ـ مثل توماس هابزوجان لاك، آزادي است؛ يعني چگونه سياست تنظيم شود تا آزادي فرد تأمين گردد. در فلسفه سياسي كانت، بحث سعادت و فضيلت جايي ندارد. او مفهوم خير اخلاقي را در سياست مطرح مي كند، ولي چون مبناي وظيفه گرايانه يا اخلاق وظيفه گرايانه دارد و دغدغه اش انجام وظيفه است، در پي اين نيست كه غايتي به نام سعادت يا فضيلت به دست بيايد.


اصلاً در فلسفه كانت رسيدن به سعادت مطرح نيست، بلكه شما بايد طوري رفتار كنيد كه عمل خود را براساس وظيفه انجام دهيد. يعني مبناي كانت اخلاق وظيفه گرايانه است. امّا در بحث فضيلت گرايان ما خير را انجام مي‌دهيم كه به سعادت برسيم.


در نگرش‌هاي پست مدرن، دغدغه آزادي جاي خودش را به دغدغه قدرت و رابطه قدرت مي‌دهد. اصطلاحي در پست مدرن ها مطرح است به نام «امر سياسي» . «امر سياسي» عبارت است از نزاع هميشگي و دائمي در عرصه رابطه اجتماعي انسان‌ها. در واقع، سياست همواره معطوف به قدرت است. در اين انديشه، تأكيد و تمركزي بر فضيلت يا آزادي صورت نمي گيرد. قدرت در همه جا حاضر است و تعيين كننده است. ويژگي اصلي نگرش هاي پسامدرن را


مي توان نفي روايت كلان و مرگ سوژه محوري مدرن دانست. در پسامدرن ها، قدرت تنها در لايه هاي سطحي آن مد نظر قرار نمي گيرد، بلكه قدرت در تار و پود زندگي انسان ها رخنه و انسان را در دام خود اسير مي كند. برخلاف نگرش مدرن به سياست و قدرت كه در آن انسان محوري اقتضا مي كرد كه خواست انسان ها بر اساس حقوق طبيعي از پيش موجود رعايت شود و حقوق بشر محور باشد. در پسامدرن ها هيچ نگرش كلان و كلّي پذيرفته نمي شود. آنچه واقعيت دارد تنها عرصه رقابت و نزاع بر سر منافع است. در اين نگرش، قدرت است كه تعيين كننده است. حتي در بحث هاي كساني مثل فوكو، قدرت است كه دانش متناسب با خود را مي سازد. اين جا حتّي قدرت، منشأ خود را پنهان مي سازد و امكان شناسايي آن به راحتي وجود ندارد. پس در نگرش پسامدرن ها زندگي بشر همواره در دام قدرت و رقابت انسان ها و منافع آن ها گرفتار است. از اين رو، سياست نيز صرفاً تعديل اين خشونت قدرت است. اين جا بين امر سياسي و سياست از اين جهت تفاوت گذاشته مي شود كه امر سياسي همواره رابطه قدرت تعديل نشده و خشن است؛ اما سياست تا حدّي سعي مي كند خشونت هاي تعديل نشده را تعديل نمايد. پس سياست عبارتست از تعديل روابط خشن قدرت به روابط غير خشن. يعني از تخاصم به رقابت و نزاع مي رسيم.


اين كه فضيلت و آزادي چيست، در واقع، آزادي يك روايت كلان بود كه مدرن‌ها مطرح مي‌كردند. در پست مدرن‌ها، قدرت مطرح است، امّا تلاش مي شود با شناسايي كانون هاي قدرت تا حد امكان رهايي انسان از سيطره‌هاي قدرت مطرح شود. البته در نهايت گريزي از اين كانون ها و تأثيرات قدرت وجود ندارد، امّا سعي مي شود با شالوده شكني قدرت هاي تثبيت شده، امكانات و احتمالات پنهان ديگر كشف شود. يعني در اين جا از آزادي به رهايي تعبير مي‌شود. پس در پست مدرن، سياست همواره معطوف به رابطه قدرت است. اگر چنين نگرشي را ما به پست مدرن داشته باشيم، كساني مثل كلبيون و سوفسطائيان هم به سياست، چنين نگرشي را داشتند. آنان مي‌گفتند عدالت و سياست، تأمين منافع ثروتمندان و زورمندان است.


رويكرد به سياست و مفهوم آن در دكترين مهدويت

رويكرد به سياست در تفكر اسلامي، رويكردي غايت گرايانه و فضيلت گرايانه است. حتّي مفهوم سياست در تفكر اسلامي دقيق تر از ديگر نگرش هاي غايت گرايانه است. تفاوت نگرش اسلامي با نگرش غايت گرايانه يونان باستان اين است كه سعادتي را غايت حركت انسان مي داند. كه هم دنيا و هم آخرت و جهان ديگر او را در بر گيرد. يعني سياست اسلامي فرايندي است كه ضمن زمينه‌سازي فضيلت در اين دنيا، زمينه سعادت اخروي را هم تأمين مي كند. در مباحث سياسي مهدويت، چنين تلقي اي از سياست داريم. يعني اگر بگوييم سياست عبارتست از اين كه كساني هستند كه ديگران را هدايت مي نمايند، ماهيت سياست و جهت‌گيري آن براساس راهبرد به فضيلت شكل مي‌گيرد. در مباحث مهدويت چنين مفهومي از سياست مراد است.


در اين مباحث يا خود فعل سياسي مد نظر است يا دانش به چنين فعلي. البته بايد توجه داشت كه در مباحث مهدويت، ما از فعل سياسي معطوف به سعادت بحث مي كنيم. امّا گاه علاوه بر مباحث معطوف به سعادت، از باب رابطه تضاد، از مضادات سياست مهدوي نيز بحث مي شود. همانطور كه در انديشه سياسي فارابي، محور بحث مدينه فاضله است، اما از مضادات مدينه فاضله هم بحث مي‌شود. پس در مباحث سياسي مهدويت، رويكرد به سياست همان رويكرد فضيلت گرايانه و مضاداتش هست. از اين رو، گاهي مسائلي را در مباحث مهدويت مي‌بينيم كه از اصل مباحث مهدويت خارج است، امّا به دليل رابطه تضاد اين بحث‌ها هم به نوعي وارد بحث سياسي مهدويت مي‌شوند.


ضرورت طرح مباحث سياسي مهدويت

براي ضرورت طرح مباحث سياسي مهدويت در شرايط امروز، دلايلي را مي توان مطرح كرد. اين دلايل عبارتند از:


1. آموزه اعتقادي امامت و استلزامات سياسي آن. مهدويت به دليل ارتباط تنگاتنگ آن با مسأله امامت، آموزه اي اعتقادي است. امامت همواره به عنوان ركن اعتقادي شيعه مطرح بوده است و شيعه را با آن مي شناخته اند. در شرايط امروز نيز شناخت امام و تبعيت از وي، اصلي اعتقادي است. مؤمن شيعي هنگامي درست آيين خواهد بود كه بتواند امام معصوم و امام زمان خويش را بشناسد و از وي تبعيت كند. حضرت مهدي(عج) هم يكي از دوازده جانشين منصوص پيامبر گرامي اسلام است و مصداق تام امامت در عصر حاضر مي باشد. آموزه امامت از همان ابتدا بُعد سياسي مهمي در جامعه اسلامي داشته است و به تعبير شهرستاني در كتاب ملل و نحل براي هيچ موضوعي به اندازه امامت و جانشيني پيامبر(ص) شمشيرها برهنه نشده و خون ريخته نشده است. از اين رو، شناخت امام معصوم و پيروي از وي بيانگر راه حق و تمايز آن از باطل است. يعني در عصر حاضر، اصل تولّي و تبرّي اقتضا مي كند امام معصوم را بشناسيم و با اظهار وفاداري و تولّي به وي و دوستدارانش از دشمنانش بيزاري بجوييم. بدين جهت با شناخت حق لازم است از آن پيروي شود و از باطل تبرّي و برائت شود.


2. نقش مهدويت در هويت بخشي به زندگي سياسي- اجتماعي ما. علاوه بر ضرورت اعتقاد به چيستي امامت و مصداق آن، مهدويت سازنده هويت ماست. كانون بحث هويت اين است كه ما چه كسي هستيم؟ و چگونه تعريف مي‌شويم؟ و وجوه تمايز ما از ديگران چيست؟ يكي از رويكردها به تعريف هويت، تعيين واژگان نهايي ماست. طبق تعريف رورتي، مراد از واژگان نهايي آن است كه اگر از كساني بخواهيم آرمان‌هاي خودشان را تعريف كنند از يك سري ايده‌ها و مفاهيمي سخن مي‌گويند كه فراتر از آن ها، تكرار مكررات است. وقتي ما مي‌خواهيم از هويت خودمان يا آنچه آرمان ماست صحبت كنيم، ناخواسته بايد به امام زمان(عج) تمسّك بجوييم. يعني اگر ما به عنوان شيعه واقعي خودمان را بخواهيم تعريف كنيم، بايد به آرماني ترين واژگانمان خود را تعريف كنيم. اين همان واژگان نهايي ماست. نام شيعه خود روشني بخش است. شيعه يعني پيرو، يعني پيرو اهل بيت(ع). بدين سبب ما در نام و تعريف خويش، همواره با اهل بيت عصمت و طهارت و در اين زمان با حضرت ولي عصر(عج) تعريف مي شويم. چنين تعريفي در دعاي شريف زير نيز به خوبي منعكس شده است:


اللهم عرفني نفسك، فانك ان لم تعرفني نفسك لم أعرف رسولك، اللهم عرفني رسولك، فانك إن لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتك. اللهم عرفني حجتك فإنك إن لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني.


در روايات فريقين نيز نقل شده است كه آن حضرت مي فرمايند:

«من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية».


«آن كس كه بدون شناخت امام معصوم زمانش بميرد، مانند دوران جاهليّت پيش از اسلام باكفر و شرك از دنيا رفته است».


يعني اصلا هويت و زندگي اسلامي، دائر مدار شناخت امام زمان است. يعني عملاً ما چه كسي هستيم؟ و با چه كسي تعريف مي‌شويم؟ با امام زمان خودمان. پس از اين جهت، خودشناسي ما مستلزم شناخت مهدويت است. نيز بدين جهت است كه ما در عرصه سياسي هم هويت سياسي خود را با امام زمان خويش تعريف مي كنيم. وجوه تفاوت و تمايز ما از جريانات سياسي ديگر و حكومت هاي غاصب زمان ما، تعلّق خاطر ما به دولت مهدوي و حكومت جانشينان برحق آن حضرت مي باشد.


3. بحران ايدئولوژي هاي بشري در جهان امروز. سومين دليل ضرورت طرح مباحث سياسي مهدويت در عصر حاضر، نياز انسان امروز به شناخت بهترين الگوهاي نظام سياسي و


حكومت داري است. انسان امروز حكومت ها و دولت هاي بسياري را ديده و از بسياري از اين حكومت ها سرخورده شده است. ايدئولوژي هايي كه در صدد ارائه مدل هاي مختلفي از زندگي سياسي بوده اند، امروزه با بحران مواجه شده اند. روايتي داريم كه مي‌ فرمايد:


«پيش از قيام قائم، همه اقوام و گروه ها به حكومت خواهند رسيد. اين بدان جهت است كه نگويند اگر ما فرصت حكومت پيدا مي‌كرديم، عدالت را به پا مي داشتيم و شيوه ديگري داشتيم و انسان ها را به سعادت مي‌رسانديم.»


تأويل اين روايت و نگرش نمادين آن اين است كه هر ايده و تفكّر و مرامي به حكومت مي‌رسد، امّا همگي ناكام مي‌مانند. در شرايط كنوني هم، ما شاهد هستيم مكتب‌ها و جريانات فكري مختلفي آمده اند و رفته اند. ما به كدام يك بايد دل ببنديم. در زمان ما كه عصر پايان مكتب‌ها و در واقع دوران افول مكتب‌ها و قرائت‌هاي كلان است، اين دغدغه بيش تر احساس مي‌شود. دنياي مدرن سعي كرد در اين چند سده اخير بهترين راه حل را نشان دهد. اما خود مدرنيته غربي نيز با بحران مواجه شده است و نقدهايي كه پسامدرن ها از درون بر آن مطرح كرده اند، حاكي از بحران دروني تفكّر مدرنيسم غربي است. حال اين پرسش پيش روي انسان امروز مطرح است كه جايگزين مناسب چيست؟ عده‌اي دل خوش كرده‌اند كه ليبراليسم جواب بدهد. امّا ليبراليسم و در كل مدرنيته غربي جواب نمي‌دهد. به هر حال در شرايطي كه اين ايدئولوژي‌ها و مكاتب افول مي‌كنند انسان‌ها به دنبال ايده‌هاي با ثبات‌تري هستند. پس از اين جهت ما مي‌توانيم آموزه حكومت اسلامي و در رأس آن مدينه فاضلة مهدوي را ارائه كنيم.


4. احياي اسلام گرايي و توجه جهان امروز به سياست و مدينه فاضله اسلامي. در واقع اسلام گرايي كه در شرايط امروز جهان رو به گسترش است، يك جامعه آرماني و مطلوب دارد. صحبت از آرمان اسلام گرايي، صحبت از مدينه فاضله مهدوي است. پس اگر آرمان نهايي اسلام گرايي را بخواهيم هر چه شفاف‌تر توضيح بدهيم، راهي جز توضيح مدينه فاضله مهدوي نخواهيم داشت.


5. تبيين و توضيح وضعيت سياسي جامعه امروز با الگوي مدينه فاضله مهدوي. يكي از دلايل ضرورت شناسايي و پرداختن به مباحث سياسي مهدويت، ضرورت هاي زندگي سياسي امروز ماست. اگر ما امروزه در جهان اسلام بخواهيم وضعيت سياسي خويش را سامان دهيم، مي بايست بر اساس الگوي آرماني خويش به ساختن جامعه امروزي بپردازيم. الگوي آرماني ما در آينده است. البته الگويي نيز در گذشته و در صدر اسلام داريم، يعني در سنّت نبوي و سنّت علوي. امّا اين الگوها به دليل شرايط تاريخي خاص خويش نتوانستند آرمان نهايي نظام اسلامي را محقّق كنند و همواره چالش ها و مشكلاتي در برابر آن ها وجود داشته است. اما مدينه فاضله مهدوي كامل ترين نظام سياسي اسلام است. در واقع مي بايست هم با نگاه به گذشتة محقّق و هم آيندة آرماني، زندگي سياسي امروز خويش را سامان بخشيم. البته امروزه كساني پيدا شده اند كه در سنّت گذشته ترديدهايي كرده اند. مثل اين ترديد كه آيا اصلاً پيامبر گرامي اسلام مأمور به تشكيل حكومت ديني بوده است يا نه؟ آيا حضرت علي? صرفاً به جهت انتخاب مردم و بيعت آنان حكومت را پذيرفت يا مأموريتي الهي داشت؟ هر چند يك راه رويارويي با چنين مباحث و شبهاتي، ارائه استدلال هاي تاريخي و كلامي براي توضيح گذشته است، راه ديگر نيز ارجاع به آينده است. بسياري از اين افراد كه در گذشته ترديد مي كنند در آينده ترديدي ندارند. در اين ترديدي ندارند كه سرانجام منجي موعود از جانب خداوند برانگيخته خواهد شد و حكومت ديني جهاني تشكيل خواهد داد. براي بحث با اين افراد مي توان به آينده شناسي روي آورد و آرمان نهايي را توضيح داد.


البته شناسايي آينده از جهت ديگري نيز ضرورت دارد. همواره آينده راهنماي امروز است. اگر ما آينده شناسي قوي اي داشته‌ باشيم، حال شناسي ما هم قوي شكل خواهد گرفت. كساني كه نگاه روشني به آينده ندارند، حال خويش را نيز نمي توانند خوب بشناسند. از اين جهت آينده شناسي ارتباط وثيقي با زندگي امروز دارد و براي ساختن و تنظيم زندگي سياسي امروز خويش بايد به آينده موعود روي آورد.


6. بحران عدالت و توجه به منجي گرايي در جهان امروز. يكي ديگر از دلايل لزوم پرداختن به مباحث سياسي مهدويت، بحران عدالت در عصر حاضر است. امروزه بحران عدالت به تدريج به بحراني فراگير تبديل مي شود. ما در روايات داريم كه منجي موعود هنگامي ظهور خواهد كرد كه زمين از ظلم و جور پر گردد. تلقّي من اين است كه ظلم و جور در روزگاران گذشته، اين طور نبود كه كل جهان را بتواند يكجا در بر بگيرد. در واقع وضع جهان از اين حيث چند هوايي بوده است. مناطق جهان به دليل فاصله مكاني ـ زماني نسبتاً مستقل بودند. يك جا عدالت بود، يك جا ظلم. امّا اين تعبير كه مي‌گويد جهان را ظلم و جور فرا خواهد گرفت، با شرايطي كه ما در حال حاضر زندگي مي‌كنيم، به سمت و سويي مي‌رويم كه ديگر ظلم، متعلق به منطقه خاصي نيست. ظلم چيزي مي‌شود كه كلّ جهان را در بر مي‌گيرد. از اين جهت من فكر مي‌كنم كه بحث ظلم و بحرانِ عدالت دارد يك بحث جهاني مي‌شود. يعني اين طور نيست كه يك عده راحت باشند و يك عده ناراحت. عامل اصلي گسترش بحران عدالت و جهان شمول شدن آن نيز خود پديده جهاني شدن است. حتي آن كسي كه در غرب زندگي مي‌كند، مسأله عدالت برايش مطرح است. چرا راهپيمايي‌هاي گسترده‌ كه عليه جهاني شدن اقتصاد صورت مي‌گيرد، در غرب بيش تر است؟ اين بدان جهت است كه حتّي مردمان عادي در غرب نيز تحت تأثير بي عدالتي در جهان امروز هستند. البته اين بدان معنا نيست كه آن شرايط فراگير شدن ظلم و جور الان محقّق شده است و ظهور محقّق خواهد شد. بلكه مراد آن است كه رفته رفته جهان به سمت بي عدالتي و ظلم فراگير در حال حركت است و لازمه رفع و مبارزه با اين بي عدالتي ها نيز، معرفي آرمان عدالت مهدوي است.


7. جهاني شدن و چشم انداز فرج. بحث جهاني شدن هم خود دليل ديگري براي ضرورت طرح مباحث سياسي مهدويت است. جهاني شدن ايجاب مي‌كند انسان ها الان در شرايطي زندگي كنند كه صحبت از يك جامعه آرماني و فراگير جهاني است. آيا ماهيت اين زندگي جهاني چگونه خواهد بود؟ آيا با جامعه موعود جهاني اديان چه نسبتي دارد؟ اين بحث هم اقتضا مي‌كند كه به مباحث سياسي مهدويت بيش تر بپردازيم.


البته بحث هاي مربوط به جهاني شدن و ارتباط آن با بحث مهدويت اسلامي بسيار گسترده است كه نمونه هايي از آن در اين اثر مطرح شده است و برخي از مسائل آن نيز در اين نوشتار توضيح داده خواهد شد.


8. فعاليت گروه هاي انحرافي مهدويت نيز ضرورت تبيين صحيح ابعاد سياسي مهدويت را ايجاب مي كند. بحث جريانات انحرافي هم كه الان بيش تر است و از قبل هم بوده به نوعي بحث‌هايي مثل انجمن حجتيه، بهائيت، البته بهائيت بعد سياسي‌اش كمتر است و بيشتر بعد اعتقادي و ديني‌اش است. اما همين بعد اعتقادي تاثيرات سياسي هم دارد. ولي مستقيما جريانات انجمن حجتيه، شايد آن ديدگاههاي تعليق حكومت و ... در آنها مستقيما بحث سياست مطرح است.


در نهايت، آخرين دليلي كه من احساس مي‌كنم بدان جهت طرح مباحث سياسي مهدويت ضرورت دارد، اين است كه غرب با آموزه‌هاي مهدويت ما به منازعه و چالش برخاسته است. در واقع، غرب براي اين كه خودش را توجيه كند، آموزه ما را به صورت منفي ارائه مي‌دهد. يعني امام زماني كه ما داريم، شمشير و قهر و جنگش برجسته است. يا به صورت كلي، آن تلقي‌هاي نادرستي كه آن ها نسبت به مهدويت القا مي‌كنند، اين هم اقتضا مي‌كند كه ما خودمان اين آموزه را شفاف‌تر و دقيق‌تر ارائه دهيم.


طبقه بندي مباحث سياسي مهدويت

براي طبقه بندي مباحث سياسي مهدويت مي توان به دو شيوه عمل كرد: شيوه اول اين است كه به تناسب همه رشته‌ها و گرايش هاي مطالعات سياسي، مباحث سياسي مهدويت را شناسايي نماييم. اين جا نيز بايد بين شاخه هاي اصلي مطالعات سياسي و مطالعات بين رشته اي تمايز قائل شد. طبق اين شيوه اگر ما علم سياست، جامعه شناسي سياسي، فلسفه سياسي داريم، يا اگر گرايش هاي ميان رشته اي همانند جغرافياي سياسي، اقتصاد سياسي و روانشناسي سياسي داريم، در هركدام مسائل مربوط به مهدويت راشناسايي و احصا كنيم و در پژوهش هاي سياسي مهدويت استفاده نماييم.


اين شيوه هر چند خيلي ايده آل و فراگير است، اما فايده و كاربرد آن در شرايط كنوني خيلي كم است. شايد در ميان مدت يا در بلند مدت بتوانيم مسائل جغرافياي سياسي مهدويت را بررسي كنيم، اما در كوتاه مدت هنوز زمينه هاي بررسي اين مسائل كاملا شفاف و روشن نيست. اين بدين معنا نيست كه هيچ مسأله مهم و حايز اهميت سياسي در اين زمينه وجود ندارد، بلكه مراد اين است كه در شرايط كنوني به رغم مطالعات انجام شده و زحماتي كه علماي بزرگوار ما در وادي معارف مهدوي متحمل شده اند، هنوز مسائل بسياري در حوزه هاي اصلي باقي است كه ابتدا بايد بدانها پرداخت و به لحاظ نگرش كاربردي و اولويت دادن به مسائل مهم تر، صرفاً به شناسايي و بررسي مسائلي پرداخت كه امروزه در وادي مباحث سياسي مهدويت بيش تر مبتلا به هستند و بررسي آن ها ضرورت بيش تري دارد.


شيوه دوم شناسايي مسائل سياسي مهدويت اين است كه به جاي پرداختن به تمامي حوزه ها و گرايش هاي مهم سياسي، صرفاً به مسأله شناسي حوزه هاي مهم و كاربردي مباحث سياسي مهدويت بپردازيم. اين كار را مي توان با شناسايي حوزه هاي اصلي انديشه سياسي اسلام انجام داد. البته در فرصت مناسب و با توسعه مباحث مهدويت لازم است در رويكردي مجدّد، مباحث مهدويت را بر اساس تمامي حوزه ها و گرايش هاي سياسي مهدويت بررسي كنيم. مزيت شيوه دوم اين است كه ما را به مباحث مورد نياز امروز جامعه اسلامي نزديكتر مي كند و طبعا تأمين نيازهاي امروز را مد نظر قرار مي دهد. چنين نگرشي را مي توان به نوعي نگرشي كاربردي و مبتني بر ضرورت ها دانست. البته چنان كه گذشت، هر چند چنين شيوه اي از مزيت كاربردي بودن برخوردار است، شيوة جامعي نيست و مباحثي از قلمرو بررسي خارج مي ماند كه لازم است در فرصت مناسب تكميل شود.


طبقه بندي مسائل سياسي مهدويت

پيش از طبقه بندي مباحث سياسي مهدويت توجّه به اين نكته ضروري است كه برخي از مسائل سياسي مهدويت را مي توان از زواياي مختلف بررسي كرد. از اين جهت شايد مسأله خاصي را بتوان از منظرها و در نتيجه در طبقه بندي هاي مختلف مطرح كرد. به عنوان مثال ضرورت وجود امام و رهبر در جامعه كه عنواني خاص است، گاه از منظر كلام سياسي مورد بررسي قرار مي گيرد و گاه از منظر فقه سياسي يا فلسفه سياسي. لذا اين امر موجب تداخل طبقه بندي مسائل سياسي مهدويت نمي شود و بايد به بُعد و حيثيت بررسي يك مسأله در جايگاه و طبقه بندي خود توجه نمود. به نظر مي رسد مي توان مباحث مهدويت را از منظر كاربردي در شش گروه عمده طبقه بندي نمود.


الف) كليات و مباني مباحث سياسي مهدويت

در اين بخش مباحث زمينه ساز كه مقدمات مباحث سياسي مهدويت اسلامي را تشكيل مي دهند، بررسي مي شوند. مباحثي چون مستندات و منابع آموزه مهدويت اسلامي و هم چنين برخي ازمباحثي را كه نمي توان درديگر بخش هاي مباحث سياسي مهدويت مطرح نمود، مي توان در اين بخش مطرح نمود. عمده ترين مباحث سياسي مهدويت در اين بخش عبارتند از:


1. طبقه بندي مفاهيم سياسي احاديث مهدويت اسلامي؛


2. بررسي تحولات نشانه شناختي مفاهيم سياسي مهدويت در تاريخ اسلام؛


3. منبع شناسي مباحث سياسي مهدويت؛


4. نقش عقل در مباحث سياسي مهدويت؛


5. نقش نقل در مباحث سياسي مهدويت؛


6. نقش شهود و امور ذوقي در مباحث سياسي مهدويت؛


7. نقش تجربه در مباحث سياسي مهدويت؛


8. تحليل معني شناختي مفاهيم سياسي دعاي ندبه؛


9. تحليل معني شناختي مفاهيم سياسي ادعيه مهدويت (به جز دعاي ندبه)؛


10. نقش اخبار موضوعه در تحريف مباحث سياسي مهدويت در تاريخ اسلام؛


11. بررسي رويكردها و عملكردهاي حكّام جور در باب احاديث مهدويت؛


12. مفهوم شناسي نجات در منجي گرايي اسلامي؛


13. تحليل مفاهيم سياسي توقيعات شريف؛


14. مفهوم شناسي استضعاف و حاكميت مستضعفان در قرآن كريم؛


15. بررسي مصاديق سوء استفاده حاكمان غاصب و جائر از اخبار ملاحم؛


16. بررسي و تحليل مفاهيم سياسي مهدويت در قرآن كريم؛


17. بررسي تأثيرات اخبار مهدويت در تحولات سياسي صدر اسلام؛


18. تحليل مفاهيم سياسي مهدويت در كلام نبوي(ص)؛


19. تحليل مفاهيم سياسي مهدويت در نهج البلاغه؛


20. تحليل مفاهيم سياسي مهدويت در صحيفه سجاديه؛


21. تحليل مفاهيم سياسي مهدويت در كلام امامان معصوم(ع) (به تفكيك)؛


22. و ... .


ب) مباحث كلام سياسي مهدويت

كلام سياسي يكي از حوزه هاي اصلي معرفت سياسي اسلامي است. در تعريفي اجمالي مي توان كلام سياسي را چنين تعريف كرد: «كلام سياسى شاخه‏اى از علم كلام است كه به تبيين وتوضيح آموزه‏هاى ايمانى وديدگاه‏هاى كلان دين درباب مسائل وامور سياسى مي پردازد و از آن‏ها در قبال ديدگاه‏ها و آموزه‏هاى رقيب دفاع مى‏نمايد.» برخي هم كلام سياسي را به آموزهاي سياسي برگرفته از وحي تعريف كرده اند. چنين تعريفي به نوعي شامل مباحث فقه سياسي نيز مي گردد و در نتيجه مانع نيست. دغدغه اصلي كلام سياسي سه امر است: شناسايي دقيق مواضع و ديدگاه هاي كلان دين در باب زندگي سياسي؛ تبيين و استدلال براي آن ها؛ و در نهايت دفاع از اين ديدگاه ها در قبال شبهات و ديدگاه هاي رقيب. چنان كه از تعريف كلام سياسي بر مي آيد، كلام سياسي معطوف به ديدگاه هاي كلان سياسي اسلام است و هرگز وارد مسائل جزئي نمي شود. پرداختن به مسائل سياسي جزئي از منظر حقوق و تكاليف، چنان كه توضيح خواهيم داد، شأن فقه سياسي است. البته گرايش هاي ديگري نيز در استخراج ديدگاه هاي سياسي دين اسلام وجود دارد مانند حديث شناسي سياسي؛ تفسير سياسي؛ عرفان سياسي. تفاوت كلام سياسي نيز با هر كدام از اين حوزه ها، دغدغه دفاعي كلام سياسي از اصول و مباني ديني است. كلام سياسي با فلسفه سياسي نيز متفاوت است كه در بخش فلسفه سياسي آن را توضيح خواهيم داد.


به نظر مي رسد بسياري از مباحث سياسي مهدويت از منظر كلام سياسي قابل طرح و بررسي است. در نگاهي كلان مي توان حداقل سه حوزه اصلي را براي مباحث كلام سياسي مهدويت شناسايي نمود: تبيين اصل آموزه مهدويت در اسلام؛ بررسي مسأله عصر غيبت و زندگي سياسي در آن؛ تبيين مدينه فاضله مهدوي و مباحث مربوط به آن. مهدويت يك آموزه اعتقادي ديني است و با توجه به ارتباط آن با مسأله امامت و رهبري در جامعه اسلامي از يك سو و تجلّي مدينه فاضله اسلامي در دولت مهدوي، ابعاد سياسي مهمي دارد. از اين حيث كلام سياسي مي بايست ضمن تبيين مسائل مهدويت اسلامي به عنوان آموزه اعتقادي، استدلال هاي مناسب را به شيوه هاي مختلف عقلي، نقلي و تجربي براي آن ارائه نمايد و از آن در برابر ديدگاه هاي رقيب دفاع نمايد. از اين رو اصل اثبات آموزه مهدويت در اسلام يك مسأله كلامي است. مسأله اساسي ديگر در اين زمينه تبيين ضرورت، خصوصيات و ويژگي هاي مدينه فاضله مهدوي است. مسأله غيبت و وضعيت سياسي جامعه اسلامي در اين عصر نيز بحث سياسي مهم ديگري است كه لازم است در اين زمينه مورد بررسي قرار گيرد. البته مسأله مهدويت در اسلام مانند اصل مسأله امامت و رهبري در جامعه اسلامي داراي مسائل ريز و فرعي تري نيز مي باشد كه برخي از اين مسائل عبارتند از:


ب- 1) مباني و مباحث بنيادين سياسي مهدويت در اسلام

1. مهدويت و مباني مشروعيت نظام اسلامي در اسلام؛


2. مباني انسان شناختي آموزه مهدويت در اسلام؛


3. مباني هستي شناختي و معرفت شناختي آموزه مهدويت در اسلام؛


4. غايت زندگي سياسي در آموزه مهدويت اسلامي؛


5. مفهوم شناسي سياست در آموزه مهدويت؛


6. مفهوم جامعه و زندگي اجتماعي در مهدويت اسلامي؛


7. نقش و جايگاه مهدويت در انديشه سياسي اسلام؛


8. مهدويت و نسبت دين و سياست در اسلام؛


9. مهدويت و مسأله انتظار بشر از دين در عرصه سياسي ـ اجتماعي؛


10. مفهوم شناسي منجي گرايي در عرصه سياسي ـ اجتماعي؛


11. مهدويت و مسأله انتصابي بودن امام معصوم؛


12. مهدويت و ضرورت حكومت ديني؛


13. ادله انتصاب امام مهدي عج به امامت؛


14. صفات و ويژگي هاي سياسي منجي در اسلام؛


15. محدوديت هاي شناخت بشري در گزينش منجي؛


16. نقش مردم در شناخت و گزينش منجي موعود؛


17. مردم سالاري و مهدويت اسلامي؛


18. مفهوم شناسي آزادي و عدالت در آموزه مهدويت اسلامي؛


19. مهدويت و تحزب در جامعه اسلامي؛


20. مهدويت و نظام سياسي امامت؛


21. مهدويت و نظام سياسي خلافت؛


22. مهدويت و فضيلت گرايي سياسي؛


23. مهدويت و تجلّي انسان كامل در رهبري سياسي ـ اجتماعي؛


24. مهدويت و مسأله انسان كامل در تفكر اسلامي.


ادامه دارد

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 4 اسفند 1389  3:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها