0

مهدويت پژوهي؛ دو نگرش مكتب واره و دكترينال هدف اصلي اين مقاله

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

مهدويت پژوهي؛ دو نگرش مكتب واره و دكترينال هدف اصلي اين مقاله



مهدويت پژوهي؛ دو نگرش مكتب واره و دكترينال هدف اصلي اين مقاله، تلاش براي ظرفيت سنجي دو رويكرد مكتب واره و دكترينال در مهدويت پژوهي است. گسترش تعجيل آميز استفاده از اصطلاحات جديدي چون گفتمان و دكترين در معارف مهدوي، بدون توجه به پيشينه و استلزامات معرفتي و نظري آن ها، سبب شده است در شناساندن و عرضه معارف مهدوي، كژتابي هايي صورت پذيرد. معارف مهدوي از معارف شريف و مقدس ديني ـ اسلامي است كه اقتضا مي كند از منظر روشي و معرفتي نيز در آن ها تأمل و احتياط لازم صورت پذيرد. به نظر مي رسد اصطلاح دكترين، به رغم كاربرد خاصش در مطالعات دين پژوهي غربي، ظرفيت هاي لازم را براي معرفي و ارائه معارف مهدوي ندارد؛ از اين رو، شايسته است از رويكردهاي ديگري كه مزاياي بيشتري دارند، استفاده شود. در اين زمينه، به نظر مي رسد، رويكرد «مكتب واره» با وجود كلاسيك و قديمي بودن، ظرفيت ها و قابليت هاي بيشتري براي عرضه و شناساندن معارف مهدوي دارد.

مقدمه

مهدويت، اعتقاد و باور اصيل ديني اي به شمار مي آيد كه همواره در اديان آسماني به شيوه هاي گوناگوني مطرح بوده است. اين آموزه، فرا رسيدن عصري موعود را بشارت مي دهد كه گشايش و پيروزي مؤمنان بر كافران و مشركان، در آن رقم خواهد خورد. اديان آسماني همواره به اين باور دعوت كرده و آن را سنتي اصيل معرفي نموده اند. در نگرش اسلامي نيز مهدويت، از رويكردي كلان به آينده تاريخ حكايت مي كند. از اين منظر، مهدويت ابعاد گوناگوني يافته و به منزله يك نظام فكري ـ عملي مطرح مي شود. چنين نگرشي به مهدويت، بيانگر فراگيري چنين آموزه اي نسبت به عرصه هاي مختلف حيات بشري است. جامعيت چنين نگاهي، توجه به مباني، اصول و ديدگاه هاي نظري و هنجاري و به بيان ديگر، نگاه درجه دوم به مهدويت پژوهي را ضروري مي نماياند.


به رغم نگرش سنتي به مهدويت به مثابه يك نظام جامع زندگي در عصر آرماني، با فعال شدن عرصه مهدويت پژوهي در چند دهه اخير، نگرش اجمالي سنتي به اين موضوع در حال بسط بوده و اعتقاد به آن، با رويكردهاي مختلفي مطرح مي شود. يكي از رويكردهاي جديد به مهدويت كه چند سالي است در كشور ما مطرح و دنبال شده است، نگرش «دكترينال» به اين موضوع است. چنين اصطلاحي كه برگرفته از نگرش هاي دين پژوهان مسيحي ـ غربي است، مي كوشد مهدويت را نيز همانند يك اعتقاد جزمي ـ ديني يا «دگما»، به گونه اي كه در اعتقاد مسيحي وجود دارد، عرضه كند. البته نگرش ها و رويكردهاي ديگري نيز به دكترين وجود دارد كه گاه از آن در قالب رويكردي راهبردي ياد مي شود. اين رويكرد نشان دهنده اعتقاد مهدويت، در قالب راهبردي كلان براي آينده است. از اين منظر، دكترين مهدويت، راهبرد ديني ـ اجتماعي يك جامعه يا امت را بيان مي كند.


اين مقاله، ابتدا رويكردهاي عمده موجود به مهدويت پژوهي را بر رسي مي¬كند. برخي از اين رويكردها، صرفاً ظرفيت سنجي روش ها و رويكردهاي موجود در علوم رايج است. در نهايت نوشتار حاضر، بر دو رويكرد مكتب واره و دكترينال متمركز خواهد شد و امتيازات و ظرفيت هاي هر كدام از آن ها را برخواهد رسيد. از ديدگاه اين نوشتار، رويكرد دكترينال فاقد ظرفيت هاي مورد نياز براي طرح اعتقاد اسلامي مهدويت است؛ در نتيجه، ضرورت دارد با رويكرد مكتب واره، مباحث مهدويت را براي انسان مشتاق و منتظر امروزي مطرح كنيم.


مهدويت اسلامي و ظرفيت هاي تبييني برخي رويكردها

مهدويت اسلامي چيست و آن را در چه قالب هايي مي¬توان مطرح كرد؟ اين پرسش از منظر روش شناسي مباحث مهدويت در تفكر اسلامي بسيار اهميت دارد و هرگونه پاسخ به آن، تعيين كننده رويكردهاي بعدي به تفصيل و جزئيات مباحث مهدويت خواهد بود.


بي ترديد، مهدويت در مرحله نخست، اعتقاد و آموزه اي ديني است؛ از اين رو، بايد آن را از منظر اعتقادات و باورهاي ديني بررسي كرد. مهدويت، در مجموعه باورهاي كلان ديني قرار دارد و به اين دليل، نمي توان آن را از ديگر آموزه هاي ديني جدا كرد. اديان، غالباً مجموعه منسجم و هماهنگي از آموزه ها و باورها را دربرمي گيرند. اين امر، در اديان آسماني ـ ابراهيمي بارز است. اديان آسماني داراي چنين انسجام دروني هستند؛ اما در طول تاريخ، در معرض انشعابات و تجزيه به مذاهب و فرق گوناگون قرار گرفته اند. از اين لحاظ، انسجام دروني در مذاهب موجود در اديان مختلف، متفاوت است؛ بنابراين، انسجام دروني در يك دين را بايد در مذاهب اصيل آن جست وجو كرد. دين داراي انسجام دروني، بايد دربردارنده چگونگي نگرش به جهان هستي، تعريف ارزش ها و حقايق زندگي بشري و در نهايت، ارائه راهكارها، هنجارها و دستورهاي لازم براي نيل به اهداف باشد.


ديدگاه هاي مختلف دربارة اديان، پاسخ هاي گوناگوني به اين عرصه¬ها مي¬دهند. در نگرش اسلامي ـ برخلاف نگرش هاي مدرن سكولارـ دين، فراگير است و عرصه¬هاي اصلي زندگي بشري را دربرمي گيرد؛ بنابراين، باور و اعتقاد به مهدويت، بخشي از نگرش كلان ديني را شامل مي شود. چنين عرصه¬اي با ديگر بخش هاي دين كاملاً در ارتباط است و تجلي بخش زندگي آرماني به شمار مي آيد. مهدويت، از اين جهت، نگرش اسلام به آينده جهان را بيان مي كند و بخش كلاني از فلسفه نظري تاريخ در نگرش اسلامي است. در رويكردهاي علمي معاصر، مهدويت را مي¬توان از منظرهاي مختلفي مطرح كرد. رويكردهاي مهم و قابل طرح در موضوع مهدويت را مي¬توان بدين شرح مطرح ساخت:


الف. مهدويت به مثابه يك ايدئولوژي

ايدئولوژي در جهان معاصر، از رايج ترين اصطلاحات به شمار مي آيد. طرح نگرش ها و ايده هاي مختلف در قالب يك ايدئولوژي و حركت هاي سياسي ـ اجتماعي متعاقب آن ها، موجب كاربرد روزمره آن ميان مردم و حتي ميان جريان هاي علمي ـ آكادميك شده است. در سال هاي نخست پس از انقلاب اسلامي، اصطلاحات جهان بيني و ايدئولوژي در مفاهيم و سياق ديني مطرح شد.[1] جهان بيني در چنين سياقي، بعد نظري نگرش ديني و ايدئولوژي و بعد هنجاري و دستوري آموزه هاي ديني را بيان مي كند. استاد مطهري و نيز برخي ديگر، چنين برداشتي از ايدئولوژي داشته اند؛ اما به مرور زمان، با توجه به غلبه صبغه بشري بودن ايدئولوژي ها، عملاً در مباحث ديني، از ايدئولوژي استفاده نمي شود.


ايدئولوژي در متون اجتماعي، بيانگر الگوهاي عقايد و اظهارات نماديني است كه جهان را تفسير و ارزيابي مي‎كنند. هدف ايدئولوژي، شكل دادن، بسيج، هدايت، سازمان دهي و توجيه اشكال خاص راهكار و اعتراض به ديگران است. نخستين بار، آنتوني دو تريسي[2]، نويسنده فرانسوي در سال 1796م اين اصطلاح را براي مطالعه نظام مند، انتقادي و احساساتي خاستگاه هاي عقايد به كار برد.[3] طبق گزارش دايرة المعارف فلسفي روتلج، ايدئولوژي در دو معناي منفي و مثبت به كار رفته است. در معناي نخست، بيانگر ايده (سياسي) خاص و به لحاظ تاريخي، تحريف شده اي است كه روابط خاص سلطه را تقويت مي كند. چنين رويكردي به ايدئولوژي، در مباحث كارل ماركس نيز مطرح شده است. وي ايدئولوژي را آگاهي كاذب و برآمده از روابط سلطه طبقاتي مي دانست. اما ايدئولوژي در معناي دوم، بيانگر مجموعه اي از نمادها و ايده هاي فرهنگي به شمار مي آيد كه انسان ها براي تلقي، درك و ارزيابي واقعيت هاي سياسي و اجتماعي و اغلب به صورت يك چارچوب نظام مند به كار مي برند؛ معناي دوم ايدئولوژي خنثي است.


گاه كاربرد ايدئولوژي در اصطلاح ماركس و نيز مانهايم مقايسه مي شود. از نظر مانهايم، ايدئولوژي برابر «اوتوپيا» قرار دارد. اوتوپيا از جانب مردم و ايدئولوژي از جانب هيأت حاكمه اتخاذ مي‎شود. اوتوپيا، شكل آرماني و ايدئولوژي، شكل محافظه كارانه دارد. از ديدگاه وي، اصطلاح «ايدئولوژيك» براي نوع خاصي از «كژتابي»[4] كاربرد دارد كه از «عهده توضيح و تحليل واقعيت‎هاي جديد مربوط به يك موقعيت برنيايد» و نيز «بكوشد با انديشيدن به آن واقعيت‎ها به شيوه نامناسب، آن ها را كتمان كند». در نگرش مانهايم، متمايزكردن ايدئولوژي‎ها از اوتوپيا هميشه كار ساده‎اي نيست؛ زيرا هر دو فراسوي واقعيت كنوني هستند.[5]


به هر حال، تاكنون ـ به رغم اطلاق ايدئولوژي بر خط مشي ها و قوانين اسلامي ـ گرايش خاصي براي به كارگرفتن اين اصطلاح در مباحث مهدويت مشاهده نشده است. شايد بار معنايي بشري و گاه منفي آن باعث شده است از كاربرد اين اصطلاح در مباحث مهدويت خودداري شود.


ب. مهدويت به مثابه پارادايم

رويكرد نظري ـ روشي ديگري كه احتمال دارد در مباحث مهدوي مطرح شود، رويكرد پارادايمي است. البته تاكنون، همانند كاربرد ايدئولوژي، از اصطلاح پارادايم در مباحث مهدويت استفاده نكرده اند؛ اما با توجه به غلبه اين اصطلاح در علوم انساني، شايسته است ظرفيت هاي آن در مباحث مهدوي نيز بررسي شود.


پارادايم، معمولاً به «نمونه» يا «سرمشق» ترجمه مي شود. تامس كوهن از نظريه¬پردازان اصلي رويكرد پارادايمي است. نظريه وي در واكنش به «جزم گرايي» موجود در مكاتب «پوزيتويستي» و «تعميم گرايانه» شكل گرفت. از نظر او، ماهيت علم، به جاي استواري، بر واقعگرايي ذاتي دانش، بيشتر محصول اوضاع اجتماعي است. اوضاع اجتماعي، سنت هاي خاص علمي را مي سازد كه از آن ها مي¬توان به پارادايم تعبير كرد. او پارادايم را در دو معنا به كار برده است:


1. مجموعه باورها، ارزش ها و روش هاي فني كه اعضاي يك جامعه علمي بر اساس آن ها فكر و عمل كنند؛


2. اشاره به اجزاي مجموعه معيني از معماگشايي هاي شناخته اي كه به منزله سرمشق يا مثال به كار مي رود و مي تواند همچون شالوده اي براي حل معماهاي باقي مانده علم، جانشين قواعد صريح حل معما شود.


معناي اول، جامعه شناختي و معناي دوم از نظر فلسفي عميق تر است.[6] پارادايم، در اين رويكرد بر دو اصل متكي است:


1. شكل گيري علم در قالب سنت هاي رايج جامعه؛


2. محوريت مدل هاي پذيرفته شده در يك پارادايم در پيشبرد تحقيقات علمي. از اين نظر، علم، نه بر قواعد فني ثابت و تغييرناپذير، بلكه بر مدل هاي پذيرفته شده در يك جامعه مبتني است.


در اين رويكرد، پارادايم كلان مي نمايد. هر پارادايمي در درون خود، تئوري هاي خرد و كلان متعددي دارد كه در علوم رايج هر دوراني مطرح هستند. با فروريختن پارادايم، اين تئوري ها نيز خودبه خود دچار دگرگوني مي¬شوند. در واقع كوهن در كتاب ساختار انقلاب هاي علمي، مي كوشيد ماهيت تحول در علم را تبيين كند. از اين نظر، هنگامي در علم، انقلاب رخ مي دهد كه پيش فرض ها و اصول مسلم گرفته شده در آن پارادايم و تئوري هاي خدشه ناپذير آن، محل ترديد قرار گيرد و كارآيي آن زير سؤال رود. در اين صورت، زمينه براي ايجاد پارادايم جديد فراهم مي شود.


به نظر مي رسد دستيابي به پارادايم در علوم طبيعي، آسان تر از علوم انساني باشد. در علوم انساني، اتفاق نظر در مفاهيم و نگرش ها غالباً كمتر است و در نتيجه، شكل گيري يك پارادايم مسلط در آن و تداوم آن غالباً دچار مشكل مي شود. در واقع، پارادايم ها در عرصه علوم انساني كوتاه مدت و متكثر هستند. نسبيت و ناكافي دانستن منطق در علم را مي توان دو نتيجه عملي تفكر پارادايمي دانست.[7]


استفاده از رويكرد پارادايمي در مباحث مهدويت و تعبير «پارادايم مهدويت» درست نيست. مهدويت، پيش از آن كه محصول توافق و اتفاق نظر ميان انسان ها باشد، آموزه اي وحياني به شمار مي آيد كه در نصوص ديني بر آن تأكيد شده است؛ از اين رو، مهدويت به پذيرش يا مخالفت بشري وابسته نيست و در نتيجه دگرگون ناپذير است. البته در نوع تلقي هاي خاصي از مهدويت در ادوار مختلف، امكان دارد رويكرد پارادايمي، كارآيي هايي داشته باشد. از اين منظر، هر دوران از تلقي هاي خاص خود، از مهدويت حكايت مي كند كه حاصل توافق و درك مشترك مردمان آن دوران از مهدويت است. البته مي توان به رويكرد پارادايمي از اين جهت توجه كرد؛ اما تأكيد بر فراگيري و فرابشري بودن آن، مانع از كاربرد كامل اين رويكرد در مباحث مهدويت است.


ج. مهدويت به مثابه گفتمان

در تعابير اخير مباحث مهدويت، گاه از «گفتمان» سخن به ميان مي آيد.[8] در غالب موارد به كار رفته، به نظر مي رسد معناي عمومي و غيرتخصصي گفتمان[9] بيشتر مورد نظر بوده است. گفتمان، در اين معنا با معناي لغوي آن، به مفهوم گفت وگو و ديالوگ بيشتر به كار مي رود؛ اما در متون تخصصي، رويكردي جديد در تحليل پديده هاي انساني است. تحليل گفتمان در دو دهه اخير، در پي تحولات فكري و نظريه پردازي در سده بيستم ميلادي در عرصه هاي مختلف علوم انساني ظهور كرده و كاربرد وسيعي يافته است. گسترش گرايش به استفاده از مباحث گفتماني در علوم انساني، به نارضايتي فزاينده از جريان اصلي رهيافت هاي پوزيتويستي در علوم اجتماعي و تضعيف سيطره آن بر رشته هايي چون علم سياست و جامعه شناسي برمي گردد.


رهيافت تحليل گفتماني به صورت كلان، تلاشي است براي تبيين نشانه شناسانه چگونگي شكل گيري معاني و ديدگاه ها در نظام دانايي موجود در عرصه اجتماعي. گفتمان در اين نگرش، مجموعه اي از احكام، گزاره ها و اصول مسلم گرفته شده را در برمي گيرد و بر تمام زندگي بشري اشراف دارد. شايد برخي ابعاد يك گفتمان مورد توجه و آگاهانه باشد؛ اما برخي ابعاد آن مسلم گرفته مي شود و غالباً مورد تفطن نيست. شاخص اصلي گفتمان ها، بي ثباتي و تحول پذيري آن ها در فرآيندهاي اجتماعي است؛ از اين رو، حقيقت ها در درون گفتمان ها، معنا مي گيرد و با زوال گفتمان هاي پيشين و شكل گيري گفتمان هاي جديد، تغيير مي يابد؛ از اين رو، گفتمان ها به پارادايم ها مشابهت دارند. در تحليل گفتماني، سعي مي شود چگونگي معنايابي نشانه¬ها و دال ها در يك گفتمان كه به صورت يك فصل بندي كنار هم جمع شده اند، كشف گردد.[10]


سرآغاز مباحث گفتماني را مي توان در گسترش مطالعات زبان شناختي در آغاز قرن بيستم و تأسيس دانش نشانه شناسي، به ويژه آموزه¬هاي فرديناند دوسوسور در شكل گيري دانش نشانه شناسي دانست. از نظر او، نشانه شناسي علم پژوهش، در نظام هاي دلالت معنايي است و زبان نظامي از نشانه ها به شمار مي آيد كه عقايد را بيان مي كند. يورگنسن و فيليپس سه ديدگاه مختلف از نظريه هاي گفتماني متأخر را در كتاب خود بررسي كرده اند كه عبارت است از: تحليل گفتمان لاكلا و موفه، تحليل انتقادي گفتمان و روان شناسي گفتماني. يورگنسن و فيليپس چهار ويژگي كلي براي نظريه¬هاي گفتماني برشمرده اند.[11]


1. رهيافت انتقادي از دانش مسلم گرفته شده؛


2. ويژگي تاريخي و فرهنگي پديده¬ها؛


3. رابطه دانش و فرآيند اجتماعي؛


4. رابطه دانش و كنش اجتماعي.


هوارث نيز در مقاله¬اي دربارة گفتمان، سه مبناي كلي براي نظريه هاي گفتماني مطرح كرده كه عبارتند از:


1. نقد «فراروايت»[12] برگرفته شده از ليوتار؛


2. «ضد مبناگرايي»[13] ريچارد رورتي؛


3. «جوهر ستيزي»[14] در نظريه شالوده شكني ژاك دريدا.[15]


اين مباني، در تفكر سياسي اسلامي پذيرفته نيستند. تفكر اسلامي به تبع سنت فكري ـ عقلي ارسطويي، مبناگرا، جوهرگرا و در نتيجه داراي روايت كلان است. نص و عقل، در اين تفكر، دو معيار بشري براي دستيابي به حقايق ثابت جهان هستي اند. تفكر و عملكرد مسلمانان بر اساس راه درست و پيام الهي براي بشر است. برخي از محققاني كه از اين رهيافت در تحليل انديشه اسلامي استفاده كرده اند، به ناسازگاري مباني تحليل گفتماني با ساختار تفكر اسلامي اعتراف نموده اند؛ [16] پس در كل، نمي توان در مباحث مهدويت از رويكرد تحليل هاي گفتماني استفاده كرد.[17]


د. مهدويت به مثابه نظريه كلان

گاه از مهدويت در قالب نظريه اي كلان، سخن گفته مي شود. نظريه به مجموعه عبارت هايي گويند كه نسبتاً مجرد و عمومي است و در داخل يك علم، كليت واحد و قابل فهم را تشكيل مي دهند و در تعيين بعضي از وجوه زندگي جمعي به كار برده مي شود. در اين صورت، نظريه دربردارنده تعابيري منظم درباره واقعيت هاي عيني بر اساس سيستمي منطقي است. نظريه ها با به كارگيري مفاهيم و متغيرها روابط بين پديده ها را بيان مي كنند.


علم، متشكل از مجموعه نظريه ها است؛ يعني در هر علم، امكان دارد نظريه هاي مختلف وجود داشته باشد. نظريه ها، گاه تجربي و گاه بيانگر روابط خاصي در عرصه ذهني و انديشه اي هستند. نظريه هاي تجربي به صورت «استقرايي» و نظريه هاي انديشه اي به صورت «قياسي» شكل مي گيرند. در كل، نظريه، تلاشي است براي بيان روابط خاصي بين امور مختلف؛ اين امور يا در عرصه ذهني مطرح مي شوند يا در عرصه خارجي؛ بدين سبب نظريه ها به دو گونه بنيادين تجربي و قياسي تقسيم پذير هستند.[18]


نظريه كلان يا «فرا نظريه»[19] تعاريف متعددي دارد. گاه به معناي «مطالعه نظريه»، گاه به معناي «ارزيابي نظريه» و گاهي به معناي «استراتژي هاي جهت يابي شده» به كار رفته است.[20] فرانظريه يا نظريه كلان، مجموعه نظرياتي را گويند كه درون خود، نظريه هاي فرعي ديگري نيز دارند. فرا نظريه را مي توان با ايده برنامه هاي پژوهشي ايمره لاكاتوش مقايسه كرد. او تلاش مي كرد علم را شامل مجموعه نظريه هايي برشمرد كه در كل، يك برنامه پژوهشي را شكل مي دهند. در اين نگرش، مجموعه نظريه هاي موجود در يك دانش، هويت بخش آن علم هستند. وجه ارتباطي مجموعه نظريه ها، آن است كه همگي پيرامون يك يا چند نظريه محوري تجمع يافته اند. هر گونه اشكال و نقضي غالباً به نظريه هاي پيراموني سوق داده مي شود، تا نظريه محوري، اعتبار خود را از دست ندهد. تحول علم با نقض نظريه هاي محوري شكل مي گيرد.[21]


آموزه مهدويت ممكن است در قالب يك نظريه كلان مطرح شود. در طرح مهدويت در قالب يك نظريه كلان، بايد توجه داشت كه مباحث مهدويت، تركيبي از مباحث متشكل از نصوص ديني و تحليل هاي بشري است. در واقع، نص ديني، در كانون نظريه قرار مي گيرد و تحليل ها و برداشت هاي بشري به تبيين آن ها مي پردازند. از اين رو، معارف مهدوي با گسترش دانش و فهم بشري، افق هاي جديدي را شامل مي شود و بسياري از يافته هاي پيشين در معرض تفصيل هاي جديد قرار مي گيرد. چنين منطقي مي تواند ماهيت افزايش فهم بشري را در طول زمان توضيح دهد. تحول معارف مهدوي از اين حيث، تحول در عرصه اجمال و تفصيل و اصلاحات موردي است.


مهدويت در قالب يك كلان نظريه طرح و پي گيري مي شود؛ اما به نظر مي رسد به دليل پيوستگي و تنيدگي مباحث مهدويت با معارف كلان ديني، نمي توان مهدويت را از آن ها جدا كرد. انتزاع مهدويت و طرح آن در قالب يك نظريه كلان، زيرساخت هاي نگرش ديني را تحت الشعاع قرار مي دهد. البته نگرش به مهدويت در قالب يك نظريه كلان، آن را به نگرش مكتب واره نزديك مي سازد؛ با اين تفاوت كه در نگرش مكتب واره، مبادي و پيش فرض ها و مسلمات مباحث مهدوي نيز به گونه مستقيم در نظر گرفته مي شود؛ در حالي كه چنين توجهي در نظريه كلان، غيرمستقيم است. به بيان ديگر، نگرش كلان نظريه به مهدويت، جامعيت و شموليت موجود در نگرش مكتب واره را ندارد.


مهدويت به مثابه دكترين
الف. تعاريف و ديدگاه ها

در چند سال اخير، از دكترين مهدويت نيز سخن گفته شده است. طراحان چنين نگرشي، مي كوشند آن را به مثابه نگرشي كلان به آينده بشري مطرح كنند. آنان، گاه براي چنين تعبيري دكترين را با نظريه جامع مقايسه مي كنند. براي نمونه، دربارة دكترين مهدويت آمده است:


منظور از دكترين مهدويت، مجموعه آموزه هايي است كه بر محور مهدويت مي باشد و مي توان از آن آموزه ها، چه پيش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور، در ارائه راه حل هاي كاربردي و طرح نظريه¬هاي راهبردي در حوزه هاي متفاوت، استفاده كرد. در تفكر و نظام فكري مسلمانان، دكترين مهدويت، شاخصي انسجام بخش و سامان دهنده است كه در بسياري از نظريه پردازي ها و ارائه الگوهاي فكري مي تواند حضور داشته باشد.[22]


طبق اين نظر، دكترين در كاربرد ديني، بيانگر اعتقادي بنيادين و اصيل، امري بديهي و فوق چون و چرا، داراي مبناي استوار در متون ديني، مورد اعتقاد مؤمنان و داراي جنبه عملي و راهبردي است؛ مانند: «دكترين بودا»، «دكترين مايا» و «دكترين مهدويت». منظور از آن در اسلام، آموزه يا آموزه¬هاي اعتقادي و كلامي است كه هم اصيل و بنيادين است و هم جنبه راهبردي دارد. در نهايت، دكترين با اضافه شدن به اعتقاد مهدويت، بيانگر معاني فلسفه، مكتب فكري و نوعي گرايش است.[23]


در تعريفي ديگر، دكترين مهدويت معاني ذيل را دربرمي گيرد:

1. دكترين مهدويت؛ يعني نگرش به مقوله مهدويت به مثابه يك آموزه جامع و فراگير و يك موضوع راهبردي و استراتژيك؛


2. مجموعه آموزه هايي به شمار مي رود كه بر محور مهدويت است و مي توان از آن آموزه ها در ارائه راه حل هاي كاربردي و طرح نظريه هاي راهبردي در حوزه هاي متعدد استفاده كرد؛


3. آموزه هايي ويژه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است كه تفسيري راهبردي از حوزه اساسي حيات بشري، همچون انسان شناسي، سياست، اقتصاد، جامعه، حكومت، روابط بين الملل و... ارائه مي دهد. در حقيقت نوعي انديشه سازوكار آرماني و در عين حال تحقق پذير و جهان شمول براي نجات و به زيستي حيات بشر، بر مبناي احيا و تجديد اسلام نبوي و علوي است.


در نهايت، در تعريف اين دكترين آمده است:

دكترين مهدويت، نظريه جامع و كامل براي تشكيل جامعه اي مطلوب و تفسيري راهبردي از حوزه هاي مختلف زندگي انسان است؛ دكترين مهدويت، تصوير و طراحي كامل و فراگير جامعه موعود و بيان ويژگي ها، برنامه ها، اهداف، استراتژي، خط مشي و تعاليم و آموزه هاي گوناگون آن است. در اين نگرش و رويكرد، بايد به دقت جايگاه سياست، فرهنگ، اقتصاد و اجتماع، تبيين و رابطه و تعامل آن ها با يكديگر روشن شود.[24]


شاخص هاي دكترين مهدويت از اين منظر عبارت است از:[25]


ـ تفسير راهبردي از عرصه هاي اساسي حيات بشر؛


ـ نگرش جامع و كامل به مسائل جامعه؛


ـ ريشه يابي كاستي ها و دشواري هاي طولاني مدت زندگي بشري؛


ـ راه حل هاي عملي و كاربردي براي ريشه كني آن ها؛


ـ سامان بخشي و برقراري تعامل صحيح ميان اركان مختلف جامعه؛


ـ ارائه الگويي متعالي و مطلوب از زندگي سياسي و برقراري پيوند دو سويه ميان دنيا و آخرت.


چنين نگرشي به دكترين مهدويت، در ديدگاه افراد ديگر نيز مطرح شده است.[26] نتيجه نگرش هاي مطرح دربارة نگرش دكترينال به مهدويت، تأكيد بر اهميت آن در آموزه¬هاي اسلامي و نيز نقش آن به منزله نظريه اي جامع و كلان است. هرچند نكته نخست كاملاً درست است، به نظر مي رسد اصطلاح دكترين، رسايي لازم در ايفاي بخش دوم؛ يعني مهدويت به مثابه نظريه جامع را ندارد.


ب. نقد و بررسي رويكرد دكترينال

برخلاف نگرش هاي مطرح شده در بعد جامعيت نظري رويكرد دكترينال، به نظر مي رسد استفاده از اين رويكرد، فاقد ظرفيت لازم براي تبيين جامع معارف مهدوي باشد. پيش از ورود به استدلال و مناقشه نظري، ذكر اين نكته ضرورت دارد كه فارغ از درستي يا نادرستي، مفيد يا مضربودن استفاده از رويكرد دكترينال، كاربرد رويكردهاي مطرح در ادبيات رايج جهاني، بايد همراه بومي سازي صورت پذيرد.


در طول سده گذشته، به دليل سيطره و هژموني (چيرگي) فرهنگ و تمدن غربي بر جهان اسلام، اصطلاحات و تعابير بسياري از غرب وارد ادبيات سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي جهان اسلام و ايران شده است. اين اصطلاحات در بسياري از موارد، به صورت تقليدي و بدون تأمل نظري به كار مي رفته است؛ اما در مواردي نيز كه با تأمل قبلي و بررسي سازگاري يا ناسازگاري آن با ميراث اصيل اسلامي همراه بوده و سعي شده تا اصطلاحات وارداتي، به صورت بومي بازسازي شوند؛ نمونه هاي آن را مي توان در تعابيري چون تحزب، مردم سالاري و مجلس قانونگذاري يافت. در اين موارد به جاي استفاده از تعابير غربي چون پارتي، دموكراسي و پارلمان، معادل هاي مناسب فارسي براي آن ها به كار گرفته شده است؛ از اين رو ـ به ويژه در مباحث شريف و مقدسي چون مهدويت اسلامي ـ توجه به اين نكته، ضرورت بيشتري مي طلبد. به ويژه گاه چنين تعبيري را حوزويان و متوليان اصلي حفظ ميراث اصيل اسلامي به كار مي برند؛ از اين رو، مناسب است براي استفاده از اين رويكرد، طبق تلقي اي كه از آن صورت مي پذيرد، براي آن، معادل فارسي مناسب ارائه شود. براي اين منظور، استفاده از تعابيري چون آموزه، نظريه و امثال آن ها، پيشنهاد مي شود. استفاده از اصطلاح دكترين، بدون ترجمه و معادل سازي آن، مانع حفظ ادبيات رايج و تعابير اسلامي موجود مي شود.


اما گذشته از نكته صوري و لفظي در كاربرد دكترين، به نظر مي رسد در ادبيات علمي معاصر، دكترين در معناي مورد نظر ترويج كنندگان ايده «دكترين مهدويت» به كار نرفته است. تلقي از دكترين، به مثابه نظريه اي جامع و كلان، در متون علمي موجود رواج ندارد. نگاهي به كاربردهاي اين اصطلاح در ادبيات علمي معاصر، بيانگر اين واقعيت است.


دكترين در فرهنگ وبستر چنين تعريف شده است:

1. آموزه، دستورالعمل؛


2. نچه آموخته شده است؛


3. اصل يا موضوع و يا مجموعه¬ اصول در يك شاخه دانش يا يك نظام اعتقادي ـ ديني؛


4. اصل حقوقي كه از طريق تصميمات گذشته گرفته شده است؛


5. اعلان سياست بنيادين حكومت، به ويژه درعرصه روابط بين الملل.


دكترين در دايرة المعارف لينوكس نيز چنين تعريف شده است:[27]


1. دكترين اغلب دربارة مجموعه اعتقادات ديني ـ به ويژه اعتقاداتي كه كليسا مطرح كرده است ـ به كار مي رود؛


2. دربارة اصل حقوقي در سنت هاي حقوقي ـ عرفي كه طي تاريخ تصميمات گذشته شكل گرفته اند، به كار مي رود؛


3. دربارة سياست خارجي، شامل مجموعه قواعد بنياديني است كه در اجراي سياست خارجي هر كشوري اعمال مي شود. از اين رو، دكترين، هماهنگي فراخي را بيان مي كند كه طي حجمي از اقدامات و اعمال درست تلقي شده است. دكترين در اين معنا، همواره ابتكارات رهبر سياسي خاصي را بيان مي كند كه به نام وي خوانده مي شود؛ مثل: «دكترين مونرئه» و «دكترين آيزنهاور». در امريكا مرسوم است هر رئيس جمهور براي خود دكتريني داشته باشد؛


5. گاهي دكترين تنها به مثابه واژه اي بلندپروازانه، براي يك شعار به كار مي رود؛


6. همچنين دربارة مفهومي از يك فرآيند عمليات پيچيده در جنگ به كار مي رود. نمونه بارز آن «دكترين تاكتيكي» است كه در آن، مجموعه اي از مانورها، نيروها و تسليحات خاص به مثابه رهيافتي پيش فرض در حمله خاص به كار گرفته مي شود.


با توجه به كاربرد واژه دكترين، در آموزه¬هاي اعتقادي، واژه ديگري در زبان انگليسي به صورت «indoctrination» ساخته شده كه در مقابل واژه تعليم «education»، به معناي القاي يك ايده يا انديشه در مخاطب و بيانگر پذيرش انفعالي او است. به لحاظ ريشه شناختي، واژه دكترين از كلمه لاتين «didache» به معناي گرفتن و دريافت كردن گرفته شده است. در متن يوناني عهد جديد نيز دو واژه براي دكترين به كار رفته: «didache» و «didaskalia». هر دو واژه به معناي آموزه، دستور، تعليم و تبيين به كار رفته¬اند. در انجيل آمده است كه مسيح دكترين را مي آموزد.[28] از اين ديدگاه، دكترين واقعي، از آن خدا است. از حضرت مسيح نقل شده است كه «دكترين من مال من نيست؛ بلكه به خداوند تعلق دارد كه مرا فرستاده است».[29]


واژه دكترين در نسخه جيمز كينگ عهد عتيق، شش بار و معمولاً در ترجمه واژه عبري «leqakh» به معناي دستور يا در معناي دقيق تر «آنچه بايد دريافت شود»، به كار رفته است. اين واژه در متن عهد جديد جيمز كينگ نيز بيش از پنجاه بار به كار رفته كه اغلب دربارة تعليم يا دستورهاي عيسي مسيح و كمتر دربارة تعاليم ديگران به كار رفته است. دكترين در كاربرد مفرد، تنها به تعاليم مسيح اطلاق شده و در كاربرد جمع، دربارة تعاليم ديگران كه باطل شمرده مي شوند، به كار رفته است.[30]


در دايرة المعارف دين الياده نيز براي دكترين دو معناي اصلي مطرح شده است. به عقيده ريچارد كامستاك، نويسنده مدخل دكترين اين دايرة المعارف، بيشتر واژه نامه ها براي واژه دكترين دو معناي مرتبط با هم ذكر كرده اند: «بر اساس معناي نخست، دكترين، تأييد يك حقيقت است. و طبق معناي دوم، دكترين، يك تعليم به شمار مي آيد.»[31]


از نظر وي دو معناي دكترين جمع پذير هستند؛ زيرا تأييد چيزي به منزله يك حقيقت، شيوه اي براي تعليم آن است و چيزي كه آموزش داده مي شود، معمولاً حقيقي تلقي مي گردد. دو معناي دكترين، صريح و مطابقي به شمار مي آيند؛ اما دكترين، تداعي¬هاي معنايي ديگري نيز دارد. تداعي معناي نخست، بُعد فلسفي آن است. دكترين، به مثابه بيان حقيقت، قالبي فلسفي دارد؛ اما به منزله يك تعليم، رنگ عملي تري به خود مي گيرد.


به عقيده كامستاك، هيچ كدام از دو معناي صريح اين واژه، بيانگر نظريه جامع بودن دكترين نيست. ابعاد فلسفي حقيقت در معناي نخست، ظرفيت هاي تأمل عقلاني را دارد. البته چنين معنايي الزامي نيست. رويكردهايي كه دكترين را مي پذيرند، اما مخالف استدلال ها و نگرش هاي عقلاني هستند، تنها بر بُعد ديني ـ وحياني آن تمركز مي¬كنند و بدين سبب، تنها به شيوه وحياني ـ نقلي تمسك مي¬-جويند. دكترين در اين سياق، چنان كه وي نيز يادآور شده، بيشتر در سياق يهودي و مسيحي به كار رفته است. در دايرة المعارف كاتوليك آمده است كه اين اصطلاح، در سنت مسيحي براي «تعاليم مذهبي شفاهي»[32] يا «تبشيرهاي انجيل»[33] به كار مي¬رود.[34]


به عقيده وي، در سنت اسلامي، به جاي دكترين از اصطلاح راهبردي كلام استفاده مي شود. وي اعتقاد دارد در اسلام، عنصر دكترينال تابع قضاوت ها درباره رفتار اخلاقي و عبادي است:


واژه كلام، به نوعي تفكر بسيار نزديك دلالت دارد كه واژه هاي انگليسي دكترين و الهيات به آن اشاره مي كنند. كلام، از نظر لغوي يعني«حرف» يا «سخن» و قرآن، كلام خدا تلقي مي شود. با گذشت زمان، كلام؛ مانند واژه انگليسي دكترين، هم به معناي يك حقيقت واحد و هم به معناي نظام حقايق به كار رفته و نقش مهمي را در تاريخ سنت اسلامي ايفا كرده است.[35]


دكترين در متون فلسفه علم و روش شناسي نيز در معنايي مترادف با نظريه يا فرانظريه به كار نرفته است. دكترين هم عرض اصطلاحاتي چون نظريه، تز، فرضيه و پارادايم نيست. دكترين، بيش از آن كه بُعد روش شناختي داشته باشد، بيانگر بعد راهبردي و اعتقادي است. هيچ كدام از متون مربوط به اين زمينه از دكترين چنين تلقي اي نمي كنند. كساني كه دكترين را به معناي نظريه كلان و جامع، در نظر مي گيرند، عملاً معناي جديدي را در آن وارد مي كنند و اصطلاح جديدي مي آفرينند. از اين نظر، استفاده از دكترين، به مثابه نظريه جامع، امري خودساخته خواهد بود و بايد براي جا افتادن آن در ادبيات رايج، تلاش كرد. در اصطلاح سياسي، دكترين به برنامه ها و خط مشي هاي سياسي ـ اجرايي نامزدهاي رياست جمهوري در امريكا اطلاق مي شود. در علوم نظامي نيز گاه به صورت تاكتيك از دكترين استفاده شده است.


اصطلاح دكترين مهدويت ـ بنابر توضيحاتي كه گذشت ـ بيانگر بُعد اعتقادي و تصديقي آن به مثابه باوري ديني ـ اسلامي است. باورهاي ديني به صورت اعتقاد هستند؛ اما ظرفيت استدلالي و نظريه پردازي دارند. آموزه هاي ديني به تناسب جايگاهشان در نظام اعتقادي ديني، ظرفيت هاي تبييني ـ نظريه پردازي مختلفي دارند. مهدويت اسلامي، آموزه اي كليدي است كه در اين زمينه ظرفيت هاي بالايي دارد؛ اما براي بيان چنين ايده اي در قالب دكترين، ضرورتي وجود ندارد. مي توان نظريه پردازي دربارة مهدويت را به صورت جامع تري با رويكردهاي ديگري نيز بيان كرد. با وجود اين رويكردها، براي وضع اصطلاح جديد يا استفاده نادرست از اصطلاحات موجود ضرورتي نيست. كاربرد اصطلاح دكترين مهدويت چنين است. مي توان به جاي استفاده از اين اصطلاح، با رعايت جنبه هاي ديگر، از رويكردهاي ديگري استفاده كرد. به نظر مي رسد، رويكرد مكتب واره در برابر رويكرد دكترينال، ظرفيت هاي بيشتري در اين زمينه دارد.


البته اگر يكي از معاني دكترين را نگرش راهبردي بدانيم، مي توان از «راهبرد مهدويت» به جاي دكترين مهدويت ياد كرد؛ اما اين نگرش با معناي مورد نظر طرفداران كاربرد آن كاملاً متفاوت مي نمايد. تلقي دكترين مهدويت به مثابه نظريه اي كلان و جامع در درون خود، شامل نگرش هاي هستي شناختي، انسان شناختي و ابعاد ديگري است كه نگرش راهبردي آن ها را دربرنمي گيرد. عمده تمركز نگرش راهبردي در باب مهدويت، ارائه استراتژي و خط مشي اجرايي براي فعاليت هاي آينده است. اين معنا در جاي خود درست و معتبر مي نمايد؛ اما تقليل معارف مهدوي به صرف بُعد رويكرد راهبردي نيز در جاي خود نقدپذير است. در وضعيت كنوني، بايد جامعيت معارف مهدوي را در عرصه¬هاي مختلف تبيين كنيم. برخي از اين ابعاد، تنها بعد شناختي و تبييني دارند و ويژگي كاربردي يا عملي آن ها ضعيف است. نمي توان چنين معارفي را با تقليل معارف مهدوي به جنبه راهبردي آن، ناديده گرفت. در عمل نيز احتمال دارد ترويج دهندگان ايده دكترين مهدويت، چنين نگرشي نداشته اند.


به نظر مي رسد استفاده از اصطلاح دكترين مهدويت در حوزه معارف مهدوي، به صورت تعجيلي و بدون تأملات قبلي لازم در اين زمينه صورت گرفته باشد. فارغ از مناقشات صورت گرفته در اين زمينه، مروري اجمالي به عناوين مقالات و منشورات با اين عنوان، نشان مي دهد اصطلاح دكترين در آن ها تنها به صورت بزك شده و صوري استفاده گشته و بحث هاي مطرح شده در آن ها روش شناسي لازم را ندارد. گاهي كاربرد دكترين در عناوين برخي از اين نوشته ها، موجب ابهام و در مواردي نيز موجب كاستي وزانت علمي نوشتارهاي موجود شده است؛ بنابراين، محققان معارف مهدوي بايد با دقت و تأمل بيشتري از اين نوع اصطلاحات استفاده كنند.


مهدويت به مثابه مكتب

اصطلاح مكتب در ادبيات فارسي در چند دهه اخير، بيانگر نگرشي فراگير و جامع به انسان و جهان هستي است. گاهي مكتب، معادل اصطلاح لاتين «School» به كار رفته است؛ اما در ادبيات رايج، برابر اصطلاح پسوندي ايسم (ism) در زبان لاتين اطلاق مي شود. غرب در طول چند سده اخير، شاهد ظهور و زوال ايسم ها و مكاتب فكري مختلفي بوده¬ كه سعي كرده است تحليل ها و ديدگاه هاي خاصي درباره جهان هستي و زندگي آدمي بياورد و راهكارها، هنجارها و دستورهاي مختلفي براي زندگي انسان مطرح سازد.


بيشتر مكتب ها، امري جامع و در صدد تبيين تمامي ابعاد زندگي انسان ها هستند. آن ها مي كوشند با ارائه توضيحات و نگرش هاي خاص، موجب معنادار شدن زندگي انسان ها شوند. قدرت معنابخشي مكاتب متفاوت است. اديان آسماني بر خلاف مكاتب بشري در اين زمينه مؤثرتر عمل مي نمايند. اديان با قدرت معنابخشي بسيار، مي توانند تمام ابعاد زندگي انسان را تعريف كنند و پوشش دهند؛ بدين سبب، پيروان اديان و مؤمنان، در زندگي خويش، آرامش بيشتري دارند. اين ويژگي در اسلام به منزله مكتب الهي و آخرين پيام الهي براي بشر، به صورت كامل وجود دارد.


اعتقاد به مهدويت از اين حيث، بخشي از مكتب فراگير اسلامي است. با وجود اين، خود نيز مي تواند با توجه به تجلي و تبلور كمال اسلام در عصر مهدوي، يك مكتب شمرده شود. چنين مكتبي با مكتب اسلام رابطه طولي دارد و متمايز و جداي از آن نيست. وجه تفكيك مهدويت به مثابه مكتب، آن است كه جامعه آرماني اسلامي را نشان مي دهد و با تحقق آن، اسلام به صورت كامل و عيني تحقق خواهد يافت؛ بنابراين، مي توان مكتب مهدوي را عصاره كليت اسلام دانست و كليت مكتب اسلام را در مكتب مهدوي جست وجو كرد.


الف. شاخص هاي رويكرد مكتب واره

مكتب از اصطلاحاتي است كه مدتي است دربارة يك مجموعه نظام مند از اعتقادت و باورها و ديدگاه هاي علمي به كار مي رود. در فرهنگ معين تعاريف زير، براي مكتب آورده شده است:


1. محل كتابت؛


2. جاي نوشتن؛


3. مدرسه، دبستان را گويند: «راد به گفت: شنيدم كه مردي در مكتب المناء منطق الطير زبان مرغان آموخته بود.» (نقل از مرزبان نامه)؛


4. پيروي از نظريه اي در فلسفه و هنر و غيره، معادل (Ecole) فرانسوي: مجموعة معتقدات يك استاد را كه شايع شده مكتب آن استاد گويند كه جمع آن را مكاتب خوانند.


مكتب، مجموعه اي است كه به تفسير انسان و جهان پرداخته و بايدها و نبايدهاي انساني را مشخص و معين مي سازد. هم نياز انسان را به جهان بيني مرتفع مي كند و هم يك نظام ارزشي براي زيستن و چگونه زيستن ارائه مي دهد. در واقع، مكتب مجموعه جهان بيني و ايدئولوژي يك انسان است. شهيد مطهري نيز با چنين رويكردي به مكتب به تعريف آن پرداخته است. از نظر وي، مكتب:


... يك تئوري كلي و يك طرح جامع و هماهنگ و منسجم است كه هدف اصلي كمال انسان و تأمين سعادت همگاني است و در آن، خطوط اصلي و روش ها، بايدها و نبايدها، خوب ها و بدها، هدف ها و وسيله ها، نيازها و دردها و درمان ها، مسؤوليت ها و تكليف ها مشخص است و منبع الهام تكليف ها و مسؤوليت ها براي همه افراد مي باشد. شهيد مطهري، مكتب را به دو مقوله جهان بيني و ايدئولوژي تقسيم مي كند. جهان بيني در يك مكتب، نقش زيربنايي دارد. جهان بيني از نظر وي عبارت است از:


نوع برداشت و طرز تفكري كه يك مكتب درباره جهان و هستي عرضه مي نمايد، زيرساز و تكيه گاه فكري آن مكتب به شمار مي¬رود. اين زيرساز و تكيه گاه، اصطلاحاً جهان بيني ناميده مي شود. هدف هايي كه يك مكتب عرضه مي دارد و به تعقيب آن ها دعوت مي كند و راه و روش هايي كه تعيين مي كند و بايدها و نبايدهايي كه انشاء مي كند و مسؤوليت هايي كه به وجود مي آورد، همه به منزلة نتايج لازم و ضروري جهان بيني است كه عرضه داشته است.


وي وجه نياز به يك مكتب را آن مي داند كه انسان، داراي فعاليت هاي تدبيري است. فعاليت تدبيري انسان به حكم آن كه بر محور يك سلسله غايات و اهداف دور دست مي گردد، خواه ناخواه نيازمند طرح و برنامه و روش و انتخاب وسيله براي وصول به مقصد است؛ يعني نيازمند ايدئولوژي است و در سطح وسيع تر نيازمند مكتب است؛ براي مثال وقتي مسأله حيات ابدي و جاودانگي روح و تجربه نداشتن عقل دربارة نشئه ما بعد نشئه دنيا پيش مي آيد، نياز به مكتب و ايدئولوژي بيشتر خود را مي نماياند. انسان، از بدو پيدايش و دست كم از دوره اي كه رشد و توسعه زندگي اجتماعي، به يك سلسله اختلافات منجر شده است، نيازمند ايدئولوژي ـ و به اصطلاح قرآن، شريعت ـ بوده است؛ هر چه زمان گذشته و انسان رشد و تكامل يافته است، اين نياز شديدتر شده است.


از منظري ديگر مي توان براي رويكرد مكتب واره شاخص هايي مطرح كرد. اين نكته را مي توان با تفكيك تفكرها و انديشه هاي جامع از انديشه هاي غيرجامع بهتر نشان داد. مكاتب بر دو دسته هستند: برخي جامعند و تمام عرصه هاي مورد نياز زندگي بشري را پوشش مي دهند و برخي ديگر، تنها ابعاد خاصي را برجسته مي سازند و به ابعاد ديگر متعرض نمي شوند.


در نگرشي كلان، عرصه هايي را كه مكاتب بايد در آن ها اظهارنظر كنند، مي توان در محورهاي ذيل بيان كرد:


1. عرصه معرفت شناختي و بيان حدود معرفت و معيارهاي درستي و نادرستي آن

مكاتب جامع، در زمينه حدود معرفت، ماهيت آن، چگونگي حصول معرفت و محدوديت هاي آن نگرش خاصي دارند. بُعد معرفت شناختي، تعيين كننده ابعاد ديگر است. پس از تعيين حدود معرفت انساني، مي توان اعتبار فهم بشري را در عرصه هاي ديگر نيز سنجيد.


2. عرصه هستي شناختي و بيان چيستي، منشأ و قوانين حاكم بر هستي

از اين لحاظ، از هر مكتب جامع انتظار مي رود ديدگاه خاص خود را دربارة جهان هستي ارائه كند. اين ديدگاه بايد توضيحات لازم درباره منشأ هستي، قانون مندي ها و سنت هاي حاكم بر هستي، عرصه ها و گونه هاي هستي و در نهايت غايت آن را دربرگيرد.


3. عرصه انسان شناختي و ماهيت وجودي انسان

سومين عرصه ضروري براي هر مكتب، تبيين ماهيت وجودي انسان، توانايي ها و ظرفيت هاي وجودي او است. مكاتب غالباً نگرش هاي خوش بينانه يا بدبينانه، تك ساحتي يا چندساحتي و عاطفي يا عقلاني به انسان دارند. به هر حال، آن ها بايد پاسخ هاي مناسب خويش را براي اين پرسش ها ارائه كنند.


4. عرصه جامعه شناختي و تبيين نيازها و مقتضيات خاص زندگي اجتماعي

اين بُعد، غالباً ابعاد مختلف زندگي جمعي بشري را شامل مي شود. مكاتب با توجه به ميزان جامعيتشان، در عرصه هاي مختلف حيات بشري وارد مي شوند. اين عرصه ها شامل ماهيت زندگي اجتماعي، نيازهاي معيشتي، چگونگي مديريت اجتماعي و تنظيم زندگي سياسي است. مكاتب جامع در تمام اين عرصه ها، ديدگاه هاي خاص خود را ارائه مي كنند.


5. عرصه غايت شناختي

مكاتب از اين منظر، بايد تبيين ها و ديدگاه هاي خاص خود را دربارة غايات بشري و آينده شناسي ارائه كنند. مكاتبي كه نگرش هاي شفاف تر و روشن تري به آينده دارند، در تنظيم وضعيت زندگي روزمره نيز مؤثرتر عمل مي كنند. از اين رو، تعيين غايت حركت تاريخ و سرانجام بشر، از مسائل مهم و مورد نياز بشري است كه مكاتب به فراخور خود به آن ها پاسخ مي دهند.


مكاتب جامع، به تمام عرصه ها پاسخ كامل و تفصيلي ارائه مي كنند؛ اما مكاتب غيرجامع، تنها به بخشي از اين عرصه ها به صورت مستقيم مي پردازند. حتي ميزان توضيحات مكاتب مختلف در هر كدام از اين زمينه ها متفاوت است. مكاتب جامع سعي مي كنند در چارچوبي منسجم، به عرصه هاي فوق پاسخ دهند. براي فهميدن ميزان موفقيت و كاميابي هر مكتبي، بايد دقت ديدگاه ها و نيز ميزان انسجام، همسازي و هماهنگي آن را سنجيد.


مكاتب غيرجامع به گونه جامع عرصه هاي ديگر نمي شوند؛ اما ناگزير بر مباني خاصي كه در اين عرصه ها شكل گرفته است، مبتني هستند. اين مكاتب، احكام و ديدگاه هاي مطرح در اين عرصه ها را به صورت پيش فرض و مسلم فرض شده، دريافت مي كنند. براي نمونه، «ليبراليسم» به مثابه مكتب سياسي، به گونه مستقل وارد عرصه هاي معرفتي و هستي شناختي نمي شود؛ اما ناچار بر اين مباني استوار است. برخلاف ليبراليسم كه شناسايي تبار و نظريه پرداز آن مشكل است.[36] ميان مكاتب بشري، «ماركسيسم» انسجام و جامعيت بيشتري دارد.


اديان آسماني، برخلاف غلبه نگرش هاي سكولار در چند دهه اخير، جامع بوده و تمام عرصه¬هاي زندگي بشري را دربرمي گيرند. اين اديان ـ به ويژه اسلام ـ در تمام اين عرصه ها، ديدگاه دارند و توضيحات و راهكارهاي لازم را ارائه كرده اند. اسلام، به منزله مكتبي الهي و دين خاتم، مكتبي جامع است. مكتب مهدوي نيز كه عصاره مكتب اسلامي به شمار مي آيد، جامع است. طبيعتاً ويژگي هاي موجود در مكتب مهدوي، شكل متكامل و عيني مكتب اسلامي است. دولت مهدوي از اين جهت، تمام ويژگي هاي دولت نبوي صل الله عليه و آله و سلم را متحقق مي سازد. بنابراين، بر ديدگاه هاي كلان اسلامي در عرصه هاي مختلف مبتني است.


ب. مزاياي رويكرد مكتب واره در باب مهدويت

به نظر مي رسد، رويكرد مكتب واره به مهدويت، از ديگر رويكردها جامعيت بيشتري داشته باشد. اين رويكرد ـ به ويژه در مقايسه با رويكرد دكترينال ـ شفافيت و توضيح دهندگي بيشتري دارد و فاقد ضعف ها و مشكلات رويكردهاي ديگر است. در تحليلي اجمالي و كلان، مشكلات موجود در رويكردهاي ديگر و مزاياي موجود در رويكرد مكتب واره را مي توان در موارد زير شناسايي و مطرح كرد.


1. پايگاه فكري ـ نظري در سنت فكري اسلامي

غالب رويكردهاي مورد بررسي در اين نوشتار، برگرفته از خاستگاه فكري غيراسلامي هستند. در تفكر اسلامي، ظرفيت هاي مناسبي براي بهره گيري از افكار تمدن هاي ديگر وجود دارد و بر اساس آيه شريف «الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُf،[37] مؤمنان و «عباد الرحمن» كه در آيه قبل، مورد بشارت قرار گرفته اند، همواره نكات مثبت و پذيرفتني را از ديگران دريافت مي كنند؛ اما به نظر مي رسد با وجود اصطلاحات و تعابير برگرفته و سازگارتر با تفكر اسلامي، ضرورتي براي دريافت اصطلاحات ديگر وجود ندارد. البته چنين امتيازي صوري است و بايد همراه موارد ديگر بررسي شود. چنين نقصي، در رويكردهايي چون پارادايم، گفتمان و دكترين كاملاً بارز است. به ويژه به لحاظ كاربرد واژه شناختي، استفاده از تعابير غربي در مباحث ديني مناسبت ندارد.


2. داشتن مباني سازگار با تفكر اسلامي

برخي رويكردهاي گفته شده، بر مباني نسبي گرايانه مبتني است و نمي توان براي بيان آموزه مهدويت از آن ها بهره گرفت. چنين نقصي در رويكردهاي تحليل گفتماني و پارادايمي كاملاً بارز است. اين رويكردها به لحاظ معرفتي بر نسبي گرايي مبتني هستند. در مقابل، رويكرد مكتب واره با مباني اسلامي سازگاري دارد و برخلاف رويكردهاي ديگر، خنثا است؛ بنابراين، ظرفيت سازگاري با مباني اسلامي را دارد.


3. داشتن پيشينه در ادبيات علمي موجود

فقدان پيشينه خاص مورد نظر در ادبيات علمي موجود، از نقايص موجود در رويكرد دكترينال است. چنان كه بررسي اجمالي متون و ادبيات موجود دربارة دكترين نشان مي¬دهد، اين واژه به معناي نظريه كلان به كار نرفته است. باورها و اعتقادات ديني، ظرفيت نظريه¬پردازي دارند و مي توان با استفاده از روش ها و رويكردهاي مناسب به تبيين نظري آن ها پرداخت و آن ها را به منزله نظريه اي كلان مطرح كرد. با وجود اين، به رغم وجود چنين ظرفيتي در برخي از اعتقادات ديني، به نظر مي¬رسد رويكرد دكترينال در چنين معنايي كاربرد نداشته است.


4. جامعيت و فراگيري

از اشكالات موجود در رويكرد دكترينال ـ در صورتي كه آن را به معناي يك راهبرد كلان به كار ببريم ـ غفلت از ابعاد نظري مهدويت اسلامي است. نگرش راهبردي تنها كشف و ارائه خط مشي هاي مناسب براي نيل به اهداف را در نظر دارد. مهدويت اسلامي ـ چنان كه گذشت ـ فراگير بوده و در تمام عرصه هاي نظري و عملي مطرح است. علاوه بر آن، در معارف مهدوي، برخي مباحث به صورت كاربردي يا تجويزي وجود دارد كه تقليل اين معارف به ابعاد راهبردي يا نظري صرف، چنين مباحثي را از معارف مهدوي خارج مي كند.


5. شموليت بر حوزه هاي مهدويت پژوهي

معارف مهدوي، حوزه مطالعاتي گسترده اي را دربرمي گيرد. كاربرد رويكرد مناسب براي مطالعه مباحث مهدويت، مستلزم توجه به اين بُعد نيز هست. اكنون حوزه هاي مختلفي چون مباحث اعتقادي ـ كلامي، مطالعات تطبيقي بين اديان و مذاهب، حوزه قرآن و حديث، مطالعات سياسي، جامعه شناختي، روان شناختي، تربيتي، اقتصادي و حوزه هاي ديگري در مباحث مهدويت مطرح است و رويكرد مكتب واره، به طور مناسب و جامع تر مي تواند اين حوزه هاي مطالعاتي را دربرگيرد.


در نتيجه، در نگرش مكتب واره، معارف مهدوي به صورت كلان و جامع طرح مي شوند. رويكرد مكتب واره با طرح مباني معرفتي خاص خود و تعيين معيارهاي صدق و كذب، روش ويژه خود را براي ديدگاه هاي خويش ارائه مي كند. همچنين در اين رويكرد، امكان طرح مباحث نظري، هنجاري، تاريخي و راهبردي وجود دارد.


نتيجه

هدف اصلي مقاله حاضر، تلاش براي ظرفيت سنجي رويكردهاي مختلف براي معارف مهدوي است. گسترش تعجيل آميز استفاده از اصطلاحات جديدي چون گفتمان و دكترين در معارف مهدوي، بدون توجه به پيشينه و استلزامات معرفتي و نظري آن ها، سبب شده است در شناساندن و عرضه معارف مهدوي، كژتابي¬هايي صورت پذيرد. معارف مهدوي، از معارف شريف و مقدس ديني ـ اسلامي هستند كه اقتضا مي كند از منظر روشي و معرفتي نيز در آن ها تأمل و احتياط لازم صورت پذيرد. به نظر مي¬رسد اصطلاح دكترين ـ به رغم كاربرد خاص در مطالعات دين پژوهي غربي ـ ظرفيت هاي لازم را براي معرفي و ارائه معارف مهدوي ندارد؛ از اين رو شايسته است از رويكردهاي ديگري كه مزاياي بيشتري دارند، استفاده شود. در اين زمينه، رويكرد مكتب¬واره با وجود كلاسيك و قديمي بودن، ظرفيت ها و قابليت هاي بيشتري براي عرضه و شناساندن معارف مهدوي دارد.


پی نوشتها:

[1] . براي نمونه ديدگاه هاي دكتر علي شريعتي در ارائه ايدئولوژي اسلامي بسيار اهميت دارد. شهيد مطهري نيز در كتاب جهان بيني اسلامي از تعبير ايدئولوژي در سياق ديني استفاده كرده است. وي ايدئولوژي را چنين تعريف مي كند: «يك تئوري كلي، يك طرح جامع و هماهنگ و منسجم كه هدف اصلي آن، كمال انسان و تأمين همگاني است و در آن، خطوط اصلي و روش ها، بايدها و نبايدها، خوب ها و بدها، هدف ها و وسيله ها، نيازها و دردها و درمان ها، مسؤوليت ها و تكليف ها، مشخص شده باشد و منبع الهام تكليف ها و مسؤوليت هايي براي همه افراد بوده باشد» (ر.ك: انسان و ايمان، ص 69 ـ70، قم، صدرا، 1357ش).
2. Antoine Destutt de Tracy
3. David Miller (ed), The Blackwell Encyclopedia of political Thought, U.K, Blackwell, 1987, p 235.
4. Distortion.
[5] . لارين، خورخه، مفهوم ايدئولوژي، ترجمه فريبرز مجيدي، ص140 ـ 141، تهران، وزارت امور خارجه، 1380ش.
[6] . كوهن، تامس، ساختار انقلاب هاي علمي، ترجمه احمد آرام. ص 174، تهران، سروش، 1369ش.
[7]. سروش، عبدالكريم، درس هايي در فلسفه علم الاجتماع (روش تفسير در علوم اجتماعي)، ص 194، تهران، ني، 1374ش.
[8]. مثلاً مؤسسه انتظار نور، برخي فعاليت هاي خود را در قالب گفتمان مهدويت، انجام داده است. همچنين مجموعه ديدگاه هاي آيت الله العظمي صافي گلپايگاني به نام گفتمان مهدويت منتشر شده است. در اين سياق از گفتمان تنها به معناي گفت وگو و برخلاف اصطلاح رايج، استفاده شده است.
[9] . Discourse.
[10] . See: David Howarth, Discourse.
11. Jorgensen, Marianne & Philips, Louise, 2002, Discourse Analysis As theory & method, London, Sage Publications.
[12] . Meta-narratives.
[13] . Anti-foundationalism
[14] . Anti-essentialism.
[15] . ديويد هوارث، «گفتمان در: ديويد مارش و جري استوكر»، روش و نظريه در علوم سياسي، ترجمه اميرمحمد حاج يوسفي، ص 195ـ 222، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1378ش.
[16] . ر.ك: ¬كديور، جميله، تحول گفتمان سياسي شيعه در ايران، ص 42، دوم، تهران، طرح نو، 1380ش.
[17] . براي بحث تفصيلي درباره سازگاري ها و ناسازگاري هاي كاربرد تحليل گفتمان در مطالعات اسلامي، با تمركز بر مباحث انديشه سياسي اسلام، به مقاله¬اي از نگارنده در اين زمينه نگاه شود. ر.ك: بهروزلك، غلامرضا، «كاربرد تحليل هاي گفتماني در مطالعات سياسي اسلامي»، در: روش شناسي مطالعات سياسي در اسلام، تهران، دانشگاه امام صادق عليه السلام، 1386.
[18] . ر.ك: نبوي، مباني منطق و روش شناسي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، 1384ش.
[19] . Meta theory.
[20] . آزاد ارمكي، تقي، نظريه در جامعه شناسي، ص 20 ـ 44، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1375ش.
[21] . چالمرز، آلن اف، چيستي علم؛ درآمدي بر مكاتب علم شناسي فلسفي، ترجمه سعيد زيباكلام، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1374ش.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 4 اسفند 1389  3:03 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها