مهدويت از ديدگاه اسماعيليان و قرمطيان
قسمت اول
فرقه اسماعيليه در نيمه دوم قرن دوم هجري، براساس اعتقاد به امامت اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. اسماعيليان در خصوص مهدويت عقايد خاصي مطرح كردند؛ اسماعيل، نخستين كسي بود كه آنان به عنوان مهدي موعود و امام هفتم معرفي كردند؛ هر چند اكثريت اسماعيليان به مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد شدند و او را امام هفتم و پايان دهنده دور ششم دانستند. به طرفداران اين اعتقاد «قرمطي» اطلاق شد. قرمطيان در ابتدا و براي مدت كوتاهي به مهدويت احمد بن محمد بن حنفيه گرويدند و سپس به مهدويت محمد بن اسماعيل بازگشتند.
عبيدالله مهدي، نخستين خليفه فاطمي، با اجراي اصلاحاتي، مهدويت خويش را مطرح كرد. در دوره المعز، خليفه چهارم فاطمي، بازگشت محدود به مهدويت محمد بن اسماعيل با تغييراتي مطرح شد. در زمان الحاكم، دروزيان معتقد به الوهيت الحاكم شدند و با ناپديد شدن وي در 411ه، غيبت و رجعت وي را باور كردند. در مقالة حاضر روند اعتقاد به مهدويت در فرقة اسماعيليه و شعب آن بررسي ميشود.
مهدويت از جمله موضوعاتي است كه از همان سده نخست هجري مورد توجه مسلمانان به ويژه شيعيان قرار داشته است. فرقههاي اسلامي دربارة مهدي موعود به اختلاف سخن راندهاند. محمد بن حنفيه نخستين فردي بود كه كيسانيه او را مهدي موعود خواندند..[1] ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفيه،[2] عبدالله بن معاويه،[3] امام محمد باقر(ع)،[4] محمد نفس زكيه[5] و امام جعفر صادق(ع)[6] از افراد مهمي هستند كه پيش از شكلگيري فرقه اسماعيليه به عنوان مهدي معرفي شدند.
در نيمه دوم قرن دوم هجري فرقه اسماعيليه با اعتقاد به امامت اسماعيل، پسر امام جعفر صادق(ع)، شكل گرفت. با توجه به سابقه مهدويت، اسماعيليان از ابتداي تأسيس تا كنون، عقايد ويژهاي درباب مهدويت مطرح نموده، افرادي را به عنوان مهدي معرفي كرده و اصلاحهايي در خصوص آنان انجام دادهاند. مهدويت در ديدگاه آنان پيوند محكمي با اصل امامت دارد و در منابع كلامي، فلسفي و تاريخي اسماعيليان، به تفصيل دربارة آن بحث شده است. در اين خصوص بايد به چند پرسش اساسي پاسخ داده شود: مهدي منتظر از نظر اسماعيليان كيست و چه مشخصاتي دارد؟ شرايط و علايم ظهور اوچيست؟ آيا مهدي معرفي شده توانسته است كه قسط و عدل وعده داده شده الهي را اجرا كند؟ آيا قائم منتظر منحصر در فرد خاصي است يا قابل انطباق بر تمامي امامان اسماعيلي ميباشد؟ اهميت قائم منتظر از نظر اسماعيليان در چه سطحي است؟ آيا او از خطا معصوم ميباشد؟ قائم منتظر فوت كرده يا در غيبت است؟ و آيا بين مهدي و قائم تفاوتي وجود دارد؟
مهدويت اسماعيل بن جعفر
نخستين فردي كه برخي از اسماعيليان به عنوان مهدي معرفي كردند، اسماعيل بوده است. منابع اسماعيلي او را متولد سال 110ه در شهر مدينه و پسر بزرگ امام صادق عليهالسلام دانستهاند.[7] اسماعيل از ترس عباسيان به شام، بصره، كوفه و بلاد فارس سفر ميكرد.[8] روايتهاي بسياري تاكيد ميكنند كه اسماعيل در زمان حيات پدرش درگذشت و امام جعفر صادق(ع) در مسير انتقال جسد اسماعيل از عريض تا مدينه ، سه بار دستور دادند تا تابوت را بر زمين گذارند، روي آن را باز نمايند و گريه و زاري كنند.[9] در حقيقت امام(ع) ميخواستند مرگ اسماعيل را بر همگان ثابت كنند تا غيبت و مهدويت او در آينده مطرح نشود، با اين همه، اسماعيليان به امامت او معتقد و براي تاييد سخن خود به ذكر احاديثي متوسل گرديدند.
شهرستاني، معتقدان به امامت اسماعيل را «واقفه» خوانده است؛ زيرا آنان سلسله امامت را در اسماعيل متوقف ساختند.[10] نوبختي و قمي اين فرقه را «اسماعيليه خالص» ناميدهاند.[11] مجلسي در اين خصوص مينويسد: اسماعيليان به سه گروه تقسيم شدند:
1. گروهي معتقدند كه اسماعيل نمرده است و او قائم منتظر است و در جايي مخفي شده به زودي ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.[12] بر طبق عقيده اين گروه، چون مدار دور امام هفت تاست، شش امام ظاهر و هفتمي مستور از نااهل و قائم است و او زنده خواهد بود تا [وقتي كه در] آخرالزمان باز آيد و مهدي او باشد.[13] اينان براي اثبات زنده بودن اسماعيل دلايلي ذكر ميكنند از جمله اين روايت كه محمد، پسر ديگر امام صادق(ع)، برادر خود اسماعيل را در حال خواب ديده است و امام به او دستور دادند تا اين خبر را پنهان سازد. دليل ديگري كه نقل ميكنند اين است كه چه سبب داشت كه امام ششم شيعيان محضر نامهاي براي فوت پسرش منعقد سازد.[14] بر طبق نقل برخي از منابع اسماعيلي، سالها پس از شهادت امام جعفر صادق عليهالسلام، اسماعيل را در بصره ديدهاند كه در بازار فردي فلج را شفا داده و نابينايي با دعاي او بينا شده است.[15] اين منابع، مراسم دفن اسماعيل را دليل بر اين ميدانند كه امام ميخواست مرگ اسماعيل را به صورت ظاهر ثابت كند، ولي در واقع اسماعيل نزد ايشان مخفي بود.[16] شيخ صدوق در بحثي مفصل، مرگ اسماعيل را با روايتهاي محكم و دلايل منطقي ثابت ميكند.[17]
2. گروه ديگري كه مجلسي از آن ياد ميكند، معتقدند كه اسماعيل در زمان امام جعفر صادق(ع) فوت كرده و محمدبن اسماعيل پس از او به امامت رسيده است.
3. گروه سوم اعتقاد داشتند محمد بن اسماعيل توسط خود امام جعفر صادق(ع) به امامت منصوب شده است.[18]
با مراجعه به منابع رجالي اماميه، مطلب خاصي دربارة اسماعيل نمييابيم. كشي در شرح حال بسام، با نقل روايتي از امام صادق(ع)، اسماعيل را به قتل بسام متهم ميكند و او را به آتش بشارت ميدهد.[19] روايتهاي بسياري حاكي از آن است كه اسماعيل فردي شراب خوار بوده است و امام صادق(ع) فعل او را انكار كردهاند.[20]
شيخ صدوق سه روايت مشابه نقل ميكند كه امام جعفر بن محمد(ع) در پاسخ به سؤال فردي دربارة اسماعيل، فرمود: عاصٍ عاصٍ لايشبهني و لا يشبه احد من آبائي.[21]
با توجه به اين توصيفها، اسماعيل در منابع شيعة اماميه شخصيت مثبتي شمرده نميشود و همواره مورد انكار و طرد پدرش بوده است. به هر حال، اسماعيل به مثابه نخستين امام قائم در نظر عدهاي از اسماعيليان متجلي شده است كه معتقد بودند كه او زنده و از نظرها غايب است و سرانجام با ظهور خويش، وعده الهي را تحقق خواهد بخشيد.
مهدويت محمد بن اسماعيل
پس از شهادت امام جعفر صادق(ع)، عدة بسياري از اسماعيليان به امامت و مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد شدند؛ با اين توجيه كه امام صادق(ع) پسرش اسماعيل را نامزد امامت نمود و چون وي فوت كرد، امامت به پسرش محمد ميرسد؛ بنابراين امام جعفر صادق(ع) محمد بن اسماعيل را جانشين خود ساخت و امامت حق محمد است و به ديگري نميرسد.[22] نوبختي و قمي، هواداران اين فرقه را مباركيه خواندهاند.[23] و در اين خصوص، روايتهايي از قول امام ششم شيعيان(ع) نقل ميكنند.[24]
محمد بن اسماعيل در هنگام شهادت جدش 26 ساله بود. امام جعفر صادق¬(ع) او و برادرش علي را مخفي كرد و محمد بن اسماعيل از ترس هارون كه دستور دستگيري او را صادر كرده بود از مدينه گريخت و به شهرهاي مختلفي مهاجرت كرد و سرانجام در فرغانه فوت كرد و همان جا دفن شد.[25]
در منابع رجالي شيعه، مطلب خاصي دربارة محمد بن اسماعيل نيامده است. بنا به نقل كليني، محمد بن اسماعيل پيش از سفر به بغداد نزد عمويش، امام موسي كاظم(ع)، آمد و ايشان سه بار او را سفارش به ترس از خونشان نمودند؛ اما محمد به نزد هارون در بغداد رفت و از امام سعايت كرد و از خليفه صله گرفت.[26]
عدم دسترسي اسماعيليان به محمد بن اسماعيل باعث شد تا به او لقب «المكتوم» داده شود و وي را شخصيتي با خصايص ويژه معرفي كرده، براي او ارزش و اهميت والايي در نظر بگيرند. تبليغات اسماعيليان از زمان او در حجاز آغاز شد. داعيان محمد به جزاير زمين فرستاده شدند و دار الهجرهاي براي آنان بنا گرديد و سيستم تبليغاتي گستردهاي پايهگذاري شد كه مراتب آن به تثليث مسيحيت شباهت داشت. [27] اعتقاد به مهدويت محمد بن اسماعيل در ميان اكثريت اسماعيليان نخستين رسوخ پيدا كرد و تبليغات گستردهاي در اين خصوص برپا شد.
بر طبق نظر اسماعيليان، تاريخ مقدس بشريت در هفت دوره و هر يك با طول زماني مختلف به پايان ميرسد. هر دوره با پيامبر ناطقي كه آورنده وحي منزل است، آغاز ميشود و هر يك از اين ناطقان يك وصي روحاني دارد و در پي هر وصي، هفت امام ميآيند كه اتماء ناميده ميشوند. در دور هر امامي، هفتمين امام به مرتبه ناطقي اعتلا مييابد و پيامبر و ناطق دور بعدي ميشود. وي با نسخ شريعت ناطق پيشين، دور جديدي آغاز ميكند.[28] بر اين اساس، امام هفتم و پايان دهنده دور ششم (دور پيامبر اسلام(ص))، محمد بن اسماعيل بود كه دور امامت با او پايان مييافت.[29] او كه استتار اخيتار كرده است، چون ظهور كند ناطق هفتم و مهدي موعود ميشود و تنها در مرتبه او ناطق و اساس يكي خواهد بود. وي دين جديدي ميآورد كه شريعت قبلي را نسخ ميكند؛ تكاليف ظاهري بشريت را با منادي تاويل برميدارد؛ به باطن توجه مينمايد[30] و دور پاياني جهان را آغاز مينهد. به اين ترتيب، در دور واپسين و پيش از پايان دنيا، حقايق آزاد از هر رمز و رازي به تمامي جهان معلوم ميشود و دور معرفت شروع ميگردد. در اين عصر مسيحايي و مهدوي، ديگر نيازي به شرايع نيست؛ محمد بن اسماعيل به عدالت بر جهان فرمان خواهد راند و سپس عالم جسماني را به پايان ميرساند و به داوري روز رستاخيز آدميان مينشيند. در اين حال، وي قائم القيامة و امام روز رستاخير خواهد بود و دور او پايان تاريخ بشر است.[31] در تاييد اين موضوع، روايتهايي در شأن و مقام محمد بن اسماعيل نقل شده است، از جمله اين روايت: «لوقام قائمنا علمتم القرآن جديداً».[32]
ابن هيثم، متفكر بزرگ اسماعيلي، درباره مهدويت محمد بن اسماعيل مينويسد: «در روايات از قول پيامبر (ص) آمده كه مهدي نامش نام من است و اسم پدرش اسم پدر من است. گويند محمد بن اسماعيل مهدي موعود است، زيرا اسماعيل بن ابراهيم جد پيامبر است و خود او هم نام پيامبر است».[33]
معتقدان به مهدويت محمد بن اسماعيل او را آخرين فردي ميدانند كه هم امام بود و هم پيامبر،[34] و معتقد شدند كه وي زنده است و عبدالله بن ميمون بن مسلم بن عقيل، باب اوست.[35] به اين ترتيب، غيبت محمد بن اسماعيل مورد توجه بسياري از اسماعيليان قرار گرفت و به صورت گستردهاي تبليغ شد و پايههاي اعتقادي قرمطيان بر اين عقيده استوار گرديد. در كنار اين گروه كه محمد بن اسماعيل را مهدي و آخرين امام مي¬دانستند. گروه ديگري از اسماعيليان معتقد بودند كه امامت در فرزندان او تداوم دارد و خلفاي فاطمي از نسل محمد بن اسماعيلاند. اشعري از اين فرقه با نام «مباركيه» ياد ميكند.[36]
دعوت اسماعيليان پس از محمد بن اسماعيل تا به قدرت رسيدن عبيدالله المهدي به ائمه مستور بود كه نامشان در منابع به اختلاف آمده است. اسماعيلياني كه به ائمه مستور دعوت ميكردند، امام حاضر را برگزيده خداوند معرفي كرده، وعده ظهور مهدي موعود را به يارانشان ميدادند.
قرمطيان و مهدويت
قرمطيان از شاخههاي مهم اسماعيلياند، دعوت آنان تا زمان عبيدالله مهدي هدف واحدي را دنبال ميكرد. رئيس اين فرقه حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط ،[37] جايگاه خاصي در بين پيروانش داشت. وي كه در سال 287 ه در كوفه مشهور شد، به زهد و پارسايي تظاهر كرد و گروهي گرد او فراهم آمدند. او در ابتدا كاملا به سلميه و اسماعيليان وفادار بود و داعيان مشهور و با نفوذي با وي همراه شدند، سلميه با اين اقدامات او موافق نبود، اما از ترس دوگانگي سكوت كرد. [38] كارگزار اصلي او عبدان، شوهر خواهرش، ابوسعيد جنابي (گناوهاي) را داعي جنوب ايران و زكرويه را داعي غرب ايران كرد و خود رهبري را از كلواذي به دست گرفت. [39] به اين ترتيب، قرمطيان به سه گروه عمده تقسيم شدند: 1ـ قرمطيهاي سواد يا شمال كه داعيان برجستة آنها عبدان، حمدان و آل مهرويه بودند؛ 2ـ قرمطيهاي بحرين كه داعيان عمدهشان آل جنابي بودند؛ 3ـ قرمطيهاي قطيف و جنوب بصره كه داعيانشان ابوحاتم بوراني و ابوالفوارس بودند.[40] حمدان و شوهر خواهرش، عبدان، از ابتداي تبليغات، به «الامام من آل رسول الله» دعوت ميكردند.[41] در حقيقت، نام اين امام در ابتدا مشخص نبود. قرمطيان ظهور رهبري را به يكديگر نويد ميدادند و براي ترويج اين اعتقاد خود از هيچ عملي فروگذار نبودند. [42]
مهدويت احمد بن محمد بن حنفيه
در منابع، مطالب بسياري دربارة اعتقاد به مهدي غايب، از ديدگاه فرقة قرمطيان آمده است. ثابت بن سنان در شرح ابتداي كار قرمطيان و حمدان بن قرمط مينويسد: در سال 267ه در ابتدا اعتقاد به مهدويت «احمد بن محمد بن حنفيه» داشتند، چنان كه از نامهاي از قول فرج بن عثمان نقل شده كه او خود را داعي مسيح دانسته و او عيسي و كلمه و مهدي و او احمد بن محمد بن حنفيه و جبرئيل است. در ادامة نامه از شيوه اذان گفتن آنان سخن رانده است كه در هر نماز، مؤذن پس از ذكر نام خداوند و شهادت بر اين كه نوح، ابراهيم، موسي، عيسي(ع) و محمد (ص) پيامبر خدايند، ميگويند: «اشهد ان احمد بن محمد بن حنفيه رسول الله» و در واقع اين فرد را هم طراز با پيامبر ميشمردند. در ادامه اين نامه، به ساير مسايل اعتقادي آنان اشاره شده است[43] كه از نظر بقيه مسلمانان كفر و الحاد شمرده ميشود. نويسندگان ديگري، چون مقريزي، همين مطالب را ذكر كردهاند. به احتمال زياد، فرج بن عثمان نام سري يكي از داعياني بوده كه اين نامه را نوشته است. اين اعتقاد در مقطع زماني خاص و براي مدت كوتاهي به وجود آمد و هدف اصلي آن دعوت براي مهدي از فرزندان محمد بن حنفيه بود. اين امر در استقلال سياسي و اجتماعي قرمطيان بحرين بسيار موثر بود كه پس از مدت كوتاهي تغيير كرده، به اعتقاد جديدي روي آوردند.
محمد بن اسماعيل، قائم منتظر قرمطيان
قرمطيان به مهدويت محمد بن اسماعيل، اعتقاد اساسي داشتند. با توجه به اين كه اسماعيليان و قرمطيان در آغاز به يك هدف ميانديشيدند، زمينه پذيرش مهدويت محمد بن اسماعيل براي آنان كاملا مهيا بود. از سوي ديگر، مهدويت احمد بن محمد بن حنفيه با ترديدهاي بسيار مواجه گرديد و وعده ظهور او محقق نشد؛[44] لذا اين اعتقاد جديد مورد پذيرش و حمايت جدي قرمطيان قرار گرفت وچون از لحاظ مالي قوي شدند و افراد موثقي از آنها اطاعت كردند، تبليغ براي محمد بن اسماعيل را وسعت دادند و او را به عنوان امام مهدي كه در آخر الزمان آشكار ميشود و حق را به پا ميدارد، معرفي نمودند و داعيان براي او بيعت ميگرفتند و اموال را براي او گردآوري مينمودند تا آشكار گردد.[45] آنان معتقد بودند محمد بن اسماعيل زنده و در بلاد روم غايب است و او قائم مهدي ميباشد.[46] اين اعتقاد با تاليف و انتشار كتاب داعي نسفي به نام المحصول تقويت شد. اين اثر به دست نيامده است، اما از قراين موجود در آثار ديگر به نظر ميآيد كه نيمة اول اين كتاب به نوعي از نظام ما بعد الطبيعي نو افلاطوني پرداخته و بخش دوم با هفت دور نبوت در تاريخ بشريت مرتبط است.[47]
ابوحاتم رازي، از داعيان مشهور قرمطي، مبلغ اين نظريه در طبرستان، اصفهان، آذربايجان و گرگان شد. او با ابوطاهر روابط گرمي پيدا كرد و اشتباه بودن اين عقيده را به او تذكر داد كه دور ششم با ظهور امام هفتم، محمد بن اسماعيل، به پايان ميرسد و دور هفتم بعداز او آغاز ميشود؛ وي تاكيد كرد كه دور ششم به طور حقيقي به پايان نميرسد، مگر بعد از بازگشت امام هفتم و او بعد از بازگشتش زمين را از قسط و عدل پر ميكند. حتي ابوحاتم رازي يكبار نزد مرداويچ، تاريخي براي ظهور مهدي پيشبيني كرد، ولي چون اين پيشبيني محقق نشد به ناچار به ري و سپس به آذربايجان گريخت. [48]
پس از نسفي شاگردش، ابويعقوب سجستاني، به دفاع از استادش پرداخت و در اين خصوص،كتاب النصره را تاليف نمود. تغيير اعتقادي قرمطيان باعث تكان شديدي در اواخر عهد ابوسعيد و ابتداي حكومت ابوطاهر گرديد. ابوطاهر رهبري جوان، شجاع و متعصب براي حركت قرامطه بود. او اين حركت را با قدرت و اعتماد به آن از نو تجديد كرد و پايههاي اعتقادي آن را در بين پيروانش محكم ساخت.[49] در چارچوب اين اعتقاد جديد، قرامطه به ابوطاهر، هم چون داعي مهدي مينگريستند و حتي عقايد غلوآميزي دربارة او پيدا كرده بودند.[50]
مشخص نيست كه آيا آل زكرويه در شام نيز اين مرحله را سپري كردهاند و يا آنها از ابتدا به مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد بودند ابتدا يحيي وسپس حسين، پسران زكرويه، خود را امام منتظر، يعني نواده محمد بن اسماعيل خواندند، ولي قرمطيان بحرين و عراق اين ادعا را نپذيرفتند و آنها نيز از ادعاي خويش سرخورده شدند.[51] به هر حال تعاليم اعتقادي قرمطيان تاثير بسيار زيادي بر پيروانشان گذاشت؛ به گونهاي كه آنان بارها در راه اعتقاد خود، در نبردهايي بسيار سخت، دشمنانشان را شكست دادند و باعث رعب و وحشت عجيبي در بين مخالفانشان شدند.
در ابتدا قرمطيان در كنار اسماعيليان و پيرو عقايد آنان بودند، اما با مرگ رهبر دعوت در سلميه متوجه تغيير لحن جانشين او شدند و عبدان پس از گفتگو با پيشواي بزرگ فهميد كه دعوت به نام محمد بن اسماعيل حيلهاي براي گردآوردن پيروان بوده است، لذا آنان از فرقه جدا شدند و داعيان خود را از اين تصميم آگاه ساختند.[52] عبدان با داعي يمن نيز مذاكره كرد و از او نيز همين موضوع را شنيد.[53]
برخي از بزرگان اسماعيلي كه اكنون قرمطي شناخته ميشدند با رساندن نسب خود به محمد بن اسماعيل، براي جلب توجه ياران خود از اين طريق تلاش ميكردند، از جمله آنها فردي به نام قاسم بن احمد قرمطي است كه قرمطيان براي او نام عبدالله و لقب مدثر قرار داده بودند و او را به عبدالله بن احمد بن محمد بن اسماعيل ميشناختند.[54] اختلاف قرامطه و اسماعيليان پس از اين نيز تشديد شد. گروهي از قرامطه تا زمان ظهور مهدي از فرزندان اسماعيل خواستار ايجاد مجلس شوري به طريق انتخابات براي اداره دعوت بودند كه عبيدالله با آنان مخالفت و آنان را از مركز دعوت دور كرد.[55] پيروان قرامطه كه به مهدي موعود دعوت ميكردند، لازم بود خمس درآمدهاي خود را به نام صاحب عصر، يعني امام غايب بپردازند. اين رسم بعدها نيز باقي ماند. اين پول در لحساء در خزانه مخصوصي به نام خزانة مهدي كه توليت خاصي داشت، واريز ميشد.[56]
مهمترين ويژگي مهدي در اعتقاد قرمطيان اين بود كه شرع را منسوخ سازد، ولي اين كار تنها براي آشكار ساختن كامل حقيقتهايي بود كه قبلاً در شرع اسلام و در كتابهاي مقدس پيامبران پيشين مكتوم شده بود. قرمطيان، محمد بن اسماعيل را از پيامبران اولي¬العزم ميشمردند و معتقد بودند قائم المهدي كسي است كه به پيغمبري برخيزد، آييني نو آورد و دين محمدي را از ميان بر دارد و نسخ كند. [57] آنان براي تأييد نظر خود به اخباري استناد جستهاند كه از قول امام جعفر صادق (ع) روايت شده است؛ مانند اين حديث، «انّ الله تبارك و تعالي جعل لمحمد بن اسماعيل جنه آدم صلي الله عليه»، قمي در اين خصوص مينويسد: هدفشان از نقل اين احاديث اين است كه خداوند محرمات و آن چه را كه در گيتي آفريده بر ياران محمد بن اسماعيل حلال كرده است. [58]
دعوت قرمطيان در بين توده مردم، به ويژه مردم بحرين، توسط آل جنابي و نيز در شام توسط آل زكرويه به طور وسيعي تبليغ ميشد. ابوسعيد جنابي و پس از او پسرش، ابوطاهر، رعب و وحشت عجيبي در دل مسلمانان به وجود آوردند. ابوطاهر در سال 316ه ، دارالهجرهاي بنا كرد و از مهدي دعوت كرد. او در كار خود بسيار پيشرفت كرد و توانست با كمك پيروانش مناطق وسيعي را تحت سيطرة خود در آورد؛ به گونهاي كه خليفه ناچار شد هارون بن غريب را به نبرد او بفرستد. هارون در اين نبرد پيروزيهايي به دست آورد.[59] اين دعوت كه در منابع زيادي به صورت يك سان ذكر شده است نشان ميدهد كه ابوطاهر در آن سال تبليغاتش را افزايش داده و به مرحله جديدي گام نهاده است. از او قصايدي باقي مانده است كه اعتقاد و اهتمام وي را به مهدي و گسترش دعوتش نشان ميدهد.[60] او حتي حمله به مكه و قتل عام حاجيان و بردن حجرالاسود را وظيفهاي ديني و مذهبي ميدانست كه براي ظهور مهدي لازم بود و براي اين قتل عامها تفسيرهاي باطني از آيات قرآن ارائه ميكرد.[61]
مهدي اصفهاني، قائم كاذب
قرمطيان بحرين در نيمه اول قرن چهارم تغيير اعتقادي مهمي را تجربه كردند. ابوطاهر در اين تغيير اعتقادي، به طور موقت حكومت بحرين را به جواني اصفهاني سپرد و او را مهدي منتظر خواند. تاريخ اين انتساب و نام مهدي اصفهاني گوناگون نقل شده است؛ مسكويه اين حادثه را در سال 332ه ،[62] ثابت بن سنان در سال 326ه ،[63] مسعودي و عريب بن سعدي سال 319 [64] و نويري با اختلافي چهل ساله ـ كه قطعاً اشتباه است ـ ظهور مهدي اصفهاني را به آغاز دوران ابوسعيد نسبت ميدهد.[65] به احتمال زياد، تاريخ صحيح، سال 319ه است؛ چرا كه اين تاريخ با گذشتن 1500 سال از مرگ زرتشت در پايان سال 1242 از دوران اسكندر مصادف ميشد و براي اين تاريخ پيشگوييهايي به زرتشت و جاماسب داده ميشد مبني بر اين كه اين سال شاهد برقراري دوباره حكومت مجوسان خواهد بود. [66] منابع اسلامي نيز ظهور دعوت باطنيان را كه قرمطيان شاخه مهمي از آنان بودند، بنابر پيشبيني فردي زرتشتي ميدانند كه در كتابش ظهور مردي را نويد ميدهد كه پادشاهي زرتشت را تازه ميكند و بر سراسر زمين دست خواهد يافت و زمان موعود با روزگار مكتفي و مقتدر برابر است.[67]
اين غلام كه به نام ذكري، زكريا و ابن سنبر خوانده شده در ابتدا از اسيراني بود كه ابوطاهر بين يارانش تقسيم كرده بود. او از همان ابتدا با گردن فرازي و سخنان درشت، قدرت خود را در برابر اربابش نشان داد. اصفهاني از طريق فردي به نام الصفوي، از اسرار ابوطاهر و پيچيدگيهاي احوال قرمطيان اطلاع پيدا كرد. او براي قتل دشمنش شريك، شوهر خواهر ابوطاهر، اين اسرار را به اصفهاني اطلاع داد.[68]
چون ابوطاهر فهميد كه او از اسرار قرمطيان مطلع است، با وي خلوت كرد؛ سخنش را شنيد؛ مطيع وي گرديد؛ به يارانش امر كرد تا از دستور وي پيروي كنند و او را مهدي موعود معرفي كرد. ياران ابوطاهر به او ايمان آوردند و معتقد شدند كه او آگاه به غيب است و از آن چه در دلها و خاطرهايشان هست خبر دارد.[69] ابوطاهر كه به قدرت وي معترف شده بود، آموزشهاي داعيان اسماعيلي را طرد كرد و به پيروان خود گفت: دين راستين كه اينك ابلاغ شده، دين پدرمان آدم است. پيامبران بعدي: موسي، عيسي و محمد، همگي شياد بودهاند.[70] نفوذ اصفهاني با حمايتهاي ابوطاهر بسيار افزايش يافت؛ به گونهاي كه شريك، شوهر خواهر ابوطاهر را به همراه جمعي از ياران بانفوذ ابوطاهر و هفتصد نفر كه اغلب آنها از سران سپاه بودند، به قتل رساند و اقدامات زشت و روشهاي ناشايستي در سپاه پديد آورد كه از زمان تسلط ابوسعيد و فرزندانش بر آن ولايات سابقه نداشت.[71]
به اعتقاد قرمطيان، قائم منتظر بايد در موقع ظهور شريعت را منسوخ كند. مهدي اصفهاني با دست زدن به اين كار، رسوم عجيب و غريب و بيسابقهاي به وجود آورد؛ او عبادت و شريعت اسلامي را منسوخ دانست؛ مبادرت به سب و لعن پيامبر اسلام و ديگر پيامبران و هم چنين امامان در ملأ عام نمود و نيز سوزاندن كتابهاي ديني و پرستش آتش را شايع كرد.[72] فرمانروايي مهدي اصفهاني تنها هشتاد روز به طول انجاميد. ابوطاهر چون از اقدامات وي بيمناك شده بود و از طرفي، به بسياري از آن كارها بدگمان گرديد، بر آن شد تا او را بيازمايد و چون وي را دروغگو يافت، دستور قتلش را صادر نمود و اعلام كرد كه او زنديقي بود كه قتلش واجب شده بود.[73] مهدي اصفهاني بيش از آن كه خلف علي و فاطمه باشد كه اسماعيليان انتظار داشتند تا بيايد و حقيقتهاي پنهان شده در نگاشتههاي مقدس پيامبران يهود و مسيحيت را آشكار كند، به صورت بازگردانندة كيش ايراني در آمده بود. ادعا شده بود كه مهدي اصفهاني از تبار پادشاهان ايراني و فردي مجوسي است كه مردم را به پرستش آتش فرا ميخواند.
ماجراي مهدي اصفهاني باعث شد تا اتهامهاي پيوسته جدليان رونق پيدا كند و آنها بگويند كه در عقيده باطني اسماعيليان شرك، دوگانه پرستي يا ثنويت نهفته است و بنيانگذاران آن گروهي از شعوبيان متعصب ضد عرب بودهاند كه براي نابودي اسلام، دست به توطئه زدهاند. به احتمال زياد، علت اين كه ابوطاهر، مهدي دروغين را زود سرنگون ساخت، همين واكنش گسترده و خصمانه بود.[74]
با ظهور مهدي دروغين، نفوذ قرمطيان بر اسماعيليان شرق كاسته شد. بسياري از قرمطيان، به ويژه رجال قبايل، بحرين را ترك كردند و در دهههاي بعد به سپاهيان قرمطي پيوستند.
از شخصيتهاي مهمي كه دچار تنگنا شد، ابوحاتم رازي بود، او ناچار شد تا از پيروان خود پنهان شود و براي التيام اين زخم تلاش كرد، ولي به نتيجه نرسيد. وي كتاب الاصلاح را بعد از ماجراي مهدي اصفهاني در وارسي آن حادثه نوشت. در اين ميان، قرمطيان عراق به عقيده مهدويت محمد بن اسماعيل باقي مانده بودند. قرمطيان بحرين نيز پس از قتل مهدي اصفهاني به رد و انكار وي برخواسته، به معتقدات قبلي خود بازگشتند و ادعا كردند كه به فرمان مهدي غايب عمل ميكنند. آنها اين اعتقاد را تا پايان حياتشان حفظ كردند و به شدت در خصوص آن حميت به خرج ميدادند. آنان سرانجام بر اثر منازعات داخلي، دچار ضعف و اضمحلال گرديدند و هرگز بين آنان و اسماعيليان، درباره مهدي، آشتي به وجود نيامد. تنها در دوره المعز و با اصلاحات او تا حدودي قرمطيان به اسماعيليان نزديك شدند. [75]
امامت از ديدگاه خلفاي فاطمي
به اعتقاد اسماعيليان، پس از فوت محمد بن اسماعيل، سه نفر از فرزندانش جانشين او شدند كه به آنها ائمه مستور اطلاق شده است. در منابع، نام ائمه مستور به اختلاف آمده است، اما در آثار اسماعيلي اين گونه ذكر شده است: عبدالله بن محمد بن اسماعيل، ملقب به الرضي؛ احمد بن عبدالله، حسين بن احمد؛ [76] و پس از او سعيد كه ملقب به عبيدالله شد. در دوره ستر، امامت داراي مقامات و درجاتي بوده است.[77] و داعيان اسماعيلي فعاليت گستردهاي براي اثبات امامت آنان داشتند.
به اعتقاد اسماعيليان، امامت در تمامي ادوارش از ابتدا تا پايان، مستمرالوجود است؛ زيرا امام وارث نبي است و از سوي نبي مشخص ميشود. هدايت امام نيز موروثي است. بر طبق اصل دور، امام، معلم شريعت است، پس همواره اين حالت مستمر است تا زماني كه حكمت الهي به شريعت دوم، اجازة تجديد بدهد، از اين رو امامت تا قيامت استمرار دارد.[78] اسماعيليان، بر طبق اين اعتقاد، امامت را پس از محمد بن اسماعيل در فرزندان او و سپس در شخص عبيدالله ميديدند.
اصلاحات عبيدالله و اعلام مهدويت او
بر طبق منابع اسماعيلي، عبيدالله در سال 259 يا 260 ه در عسكر مكرم متولد شد، سپس پدرش به سلميه منتقل شد و در آن جا رشد كرد و جانشين پدرش گرديد. او مدت هشت سال تحت سرپرستي عمويش ابو علي بود كه بعدها پدر همسرش نيز گرديد و فرزندش، قائم، از دختر عمويش متولد شد. دعوت اسماعيليان در زمان او از سلميه به مناطق مختلف پراكنده گرديد.[79]
ابن حوشب و ابوعبدالله شيعي، مهمترين داعيان اسماعيلي در يمن و افريقيه بودند. ابوعبدالله پس از آن¬كه در حج خود را به قبيله كتامه نزديك كرد به همراه آنان به افريقيه رفت وكار دعوت را با شدت تمام ادامه داد. [80] وي كه براي مهدي دعوت ميكرد، براي جلب قبيله كتامه احاديثي جعل كرد تا آنان را به مهدي معتقد نمايد و به آنها گفت: «در روايات آمده است زماني كه مهدي قيام ميكند گروهي از نيكان اهل زمانه او را ياري ميكنند. آنان قومي هستند كه نامشان مشتق از كتمان است پس شما اهل كتامه آن قوم هستيد».[81]
علاوه بر ابوعبدالله، ساير داعيان نيز وعده ظهور مهدي را به مردم ميدادند. ابن حوشب در يمن به مردم گفت: ظهور مهدي نزديك است، بايد آماده خروج باشيد. جمعي از اهل عراق به ايشان پيوستند، قوي حال شدند و اموال را بين خود تقسيم نمودند. [82] البته وفاداري اسماعيليان يمن به عبيدالله تا سال 299 ه تداوم يافت. در اين سال، فردي به نام ابن فضل، پس از تصرف صنعا شريعت را ملغي اعلام كرد و خويشتن را مهدي خواند. او حتي براي جلب نظر ابن حوشب تلاش كرد، اما موفق نشد. موقعيت او ديري نپاييد و با مرگ ابن فضل جنبش او از هم پاشيد و بار ديگر اسماعيليان يمن به مهدويت عبيدالله گرويدند.[83]
موفقترين داعي عبيدالله، ابوعبدالله شيعي بود. او پس از آن كه نيروي كافي به دست آورد به عبيدالله نامه نوشت و او را به افريقيه دعوت كرد. حاكم سجلماسه، عبيدالله را دستگير و زنداني نمود، اما ابوعبدالله به كمك وي آمد و او را آزاد ساخت و موقع بيعت به مردم ميگفت: اين مولاي شماست، اين مهدي است با او بيعت كنيد. عبيدالله دستور داد تا نام او را در خطبه بخوانند. وي در تمام بلاد به مهدي اميرالمومنين ملقب شد.[84]
چون عبيدالله به خلافت رسيد. دست ابوعبدالله و برادرش ابوالعباس را از قدرت كوتاه كرد، تا آن جا كه ابوالعباس منكر مهدويت او شد؛ سرانجام هر دوي آنها، به واسطه نفوذ زيادشان، به قتل رسيدند. اين عمل باعث قيام اهل كتامه شد و آنان طفلي را به عنوان مهدي به حكومت برداشتند و گمان ميكردند كه به او وحي ميشود. عبيدالله پسرش قائم را به سركوبي آنان فرستاد.[85]
پيش از تشكيل دولت اسماعيلي، فعاليتهاي مبلغان اسماعيلي باعث شده بود تا آرزوي آمدن يك مهدي در همه جا گسترده شود. داعيان اسماعيلي به مردم اطمينان ميدادند كه مهدي موعود يكي از جانشينان اسماعيل خواهد بود كه اينك در خفا به سر ميبرد، اما به زودي با فتح و پيروزي در عالم ظاهر خواهد شد، اكنون مومنان بايد در حال تقيه بسر برند و دوستي و بيعت خود را با امام موعود از حكمرانان زمان بپوشانند، مبادا تعقيب و آزار آنان، مذهبشان را از ميان بردارد. با اين همه، هر وقت كه از آنها خواسته شود امام را با پول و سلاح ياري كنند.[86]
عبيدالله براي آن كه بتواند مهدويت خود را ثابت كند لازم بود اصلاحاتي در عقيده اسماعيليان ايجاد كند. اسماعيليان نخستين، در اصل فقط به هفت امام اعتقاد داشتند كه آخرين آنها محمد بن اسماعيل، قائم منتظر و ناطق هفتم بود.[87] اما در سال 286ه، عبيدالله كه از موقعيت خود مطمئن بود، به طور آشكار براي خود و اسلاف خود كه پس از محمد بن اسماعيل نهضت را رهبري كرده بودند، ادعاي امامت و مهدويت كرد.
چنين به نظر ميرسد كه رهبران مركزي فرقه اسماعيليه، پيش از اصلاح عبيدالله، براي خويشتن مقام حجت قائل بودند؛ چنان كه رشيد الدين فضلالله همداني مينويسد: «عبيدالله گفت من پيشتر ميگفتم داعي امامم چون هنگام ظهور نبود، اكنون گاه ظهور آمد ميگويم مهدي منم از اولاد اسماعيل».[88]
ارتباط اسماعيليان با امام در دوره ستر، تنها از طريق حجت و داعي بود. به عبارت ديگر، ظاهراً رهبران نهضت در آغاز كار به عنوان حجتهاي امام مستور، محمد بن اسماعيل، انجام وظيفه ميكردند و مردم را به اطاعت از او دعوت مينمودند. عبيدالله در واقع مقام خود و اسلاف خويش را از مرتبه حجتي امام قائم منتظر به مرتبه امامت بالا برد و اين كار البته به طور ضمني نفي مهدويت محمد بن اسماعيل بود كه باعث شد قرمطيان از اسماعيليان جدا شوند.
از نامهاي كه عبيدالله به اسماعيليان يمن نوشته است چنين بر ميآيد كه نام محمد بن اسماعيل بر همه امامان حقيقي از نسل عبدالله بن جعفر الصادق كه خود نام اسماعيل و اخلافش نام محمد بن اسماعيل بر خود نهاده بودند، اطلاق ميشده است. در نتيجه مهدويت محمد بن اسماعيل به عوض آن كه به نواده خاصي از امام جعفر صادق (ع) راجع باشد، معنايي جمعي پيدا كرد و مراد از آن هر امامي بعد از عبدالله بن جعفر تا زمان ظهور مهدي (صاحب الزمان) بود. به عبارت ديگر، عبيدالله، هم امامت و هم مهدويت آن شخص خاص از آل علي (ع) كه تا اين زمان قرمطيان او را قائم منتظر تلقي ميكردند، انكار كرد؛ زيرا بنا بر توضيح او همه امامان راستين بعد از عبدالله بن جعفر، گذشته از نامها و القاب ديگرشان، نام محمد بن اسماعيل را به عنوان اسم رمز بر خود نهاده بودند و ازباب تقيه مرتبة حجتي گرفته تا مورد حمايت مردم قرار گيرند. عبيدالله در تاييد اين عقيده جديد، حديثي از امام جعفر صادق (ع) نقل كرده كه ثابت ميكند از اهل بيت پيامبر (ص) بيش از يك مهدي بيرون ميآيد.
به اين ترتيب، انطباق عقيدة جديد با واقعيات، مستلزم تغييراتي در وظيفه و نقش مهدي بود، به خصوص از آن جهت كه نظامي كه انتظار ميرفت با ظهور مهدي تحقق يابد، عملاً تحقق نيافته بود. در نتيجه، وظيفه و ماموريت مهدي از نو تعريف گشت؛ به نحوي كه اساساً دفاع از شريعت را به قوت شمشير شامل شود نه هم چون گذشته نسخ شريعت اسلام و استقرار حكومت عدل در سراسر جهان.[89]
در برابر اين ادعا، قرمطيان كه معتقد به مهدويت محمد بن اسماعيل بودند، به هيچ وجه مطيع نظر او نشدند و ادعاي امامت و عبيدالله را رد كردند. با اين اعتقادات جديد، نياز به جرح و تعديل ديدگاههاي قبلي درباره طول دور ششم، دور حضرت محمد(ص)، تعداد و وظيفه امامان در طي اين دور و نيز هويت و سجاياي قائم، ضروري بود. بر اين اساس، در نقش محمد بن اسماعيل تجديد نظر شد؛ به اين نحو كه در اين دور برخلاف پنج دور پيشين، بيش از هفت امام مجاز شمرده شد. گذشته از اين، امامان فاطمي كه دردومين سلاله از ائمه هفتگانه يكي جانشين ديگري ميشدند، خلفاي قائم محمد بن اسماعيل به حساب ميآمدند كه عهدهدار برخي از نقشها و وظايف او بودند. با ادامة حكومت فاطميان، انتظارات مربوط به قائم برآورده نشد، سلالههاي بيشتري از ائمه هفتگانه در دور اسلام كه اينك پيوسته بر طول آن افزوده مي¬شد پذيرفته گرديدند اين امر، باز هم ظهور قائم منتظر را كه بايد دور آخر تاريخ را آغاز كند به آينده دورتري موكول ميكرد. اسماعيليان فاطمي تا زمان المستنصربالله تعبيري روحاني از ظهور قائم داشتند، ضمن اين كه او را شخصي غير از محمد بن اسماعيل، اما از ذريه او ميدانستند؛ زيرا آنها در انتظار ظهور جسماني محمد بن اسماعيل نبودند.[90] اصلاحات عبيدالله به قدري موفق بود كه بسياري از پيروانش، او و همة ائمه اسماعيلي را معصوم از گناه ميدانستند.[91]
از بين مورخان اسماعيلي، قاضي نعمان و داعي ادريس توجه خاصي به مباحث مهدويت، مانند ظهور مهدي و نشانههاي آن، پيروان مهدي و توصيفاتي كه از مهدي شده است، داشته و به طور مفصل در اين مورد بحث كردهاند، البته منظور آنان از مهدي، عبيدالله، اولين خليفه فاطمي، است. قاضي نعمان در بحث قيام مهدي، احاديثي از پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين علي (ع) نقل ميكند كه اگر از قيامت تنها يك روز باقي مانده باشد آن روز آن قدر طولاني ميشود تا اين كه مردي از اهل بيت من برانگيخته شود و زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم و جور شده است.[92]
وي در حديثي ديگر از پيامبر (ص) دربارة فضيلت انتظار، مينويسد: كسي كه خودش را براي داعي ما وقف كند و منتظر ظهور او باشد، هم چون كسي است كه در راه خدا به شهادت برسد.[93] قاضي نعمان پس از نقل چند حديث دربارة فضايل مهدي، به پيروان مهدي و كساني كه با او قيام ميكنند، ميپردازد.[94]
روايت در خور توجهي از قول پيامبر (ص) به اين مضمون نقل شده است: «به طور قطع و يقين قائم از فرزندان فاطمه از مغرب بين پنج تا هفت قيام ميكند و قدرت بدعتگذاران را ميشكند و گمراهان را به قتل ميرساند». برخي اين حديث را چنين تفسير كردهاند: عبيدالله با تمام يارانش به مغرب رفتند و ابوعبدالله شيعي صاحب دعوت مغرب در سال 296 ه به او رسيدند و در افريقيه در سال 297 ه خلافت و مهدويت عبيدالله اعلام شد. چون سال 296 و 297 بين پنج تا هفت ميباشد، لذا حديث فوق را با مهدويت عبيدالله منطبق نمودهاند.[95] در احاديث مشابه ديگر، محل رشد مهدي در مشرق و هجرت او به مغرب و قيامش در آن جا ذكر شده است.[96] هم چنين احاديث فراواني دربارة چگونگي ظهور مهدي نقل شده است.[97] ويژگيهاي ظاهري مهدي، مثلاً اين كه چهره او چون ستارهاي درخشان است، رنگ او رنگ عربي است و جسمش اسرائيلي ميباشد! و نيز ساير مشخصات وي، مورد توجه نويسندگان اسماعيلي قرار گرفته است.[98] علاوه بر اين، بحث مفصلي درباب اين كه مهدي از نسل فاطمه (س) است و سرانجام قيام خواهد كرد و عدل و داد وعده داده شدة الهي را پياده خواهد نمود، ارائه شده است.[99]
يكي از پيشبينيها دربارة ظهور مهدي، روايتي از علي (ع) است: ايشان خطبهاي براي مردم خواندند و مشخصات مهدي را چنين بيان كردند: مهدي در مصر منبر گذاشته دمشق را ميگيرد و به غزاي روم ميرود.[100]
هم¬چنين يكي از احاديثي كه درباب مهدي، مورد توجه ويژه اسماعيليان قرار گرفته و در منابع بسياري نقل شده، چنين است: «ان الشمس تطلع من مغربها علي رأس ثلاثمائه» اسماعيليان خورشيد را در اين حديث به ظهور مهدي در سال 297 ه تعبير ميكنند.[101] و هر جا واژة خورشيد مغرب را به كار ميبرند منظور عبيدالله است؛ چنان كه در حديثي از پيامبر (ص) روايت شده است: در روز قيامت چشمه آفتاب نخست از مغرب برخواهد آمد و ميان آسمان رسد و از آن جا باز گردد و در مغرب فرو شود و از مشرق برآيد. اين حديث را اين گونه تفسير نمودهاند كه مولانا (مهدي) از مغرب ظهور كرد و همه جا را گرفت تا حلوان بغداد كه ميان عالم است به زير تصرف خويش درآورد و بعد از آن به موجب اقتضاي وقت باز در مغرب مستور شد.[102] تقويت امت محمد و ياري دين خدا به دست منصور، پس از مهدي مورد توجه اسماعيليان قرار گرفت.[103]
قاضي نعمان در قصيدهاي كه داراي هشت بيت است به خلافت ومهدويت عبيدالله اشاره ميكند.[104] در ساير منابع اسماعيلي نيز ظهور مهدي توصيف شده است. ابويعقوب سجستاني دربارة ويژگيهاي مهدي مينويسد: «مهدي آنست كه مردمان را هدايت كند و همه پيغمبران پيش از او مردمان را هدايت ميكردند وليكن سخنهاي ايشان پوشيده بود، زيرا در آن عصر اين گونه واجب بود. پس چون كار به نهايت خود رسيد دور كشف آشكار شد برهان¬هاي روشن و دليل¬هاي آن آراسته شد پس آن كس كه مردمان را راه نمايد نامش مشتق از «هدي» است و كسي از هدايت او بيرون نباشد و علوم ملكوت را بر مردم بگشايد تا مردم با حقايق و تاييد يكي گردند و آسايش و راحتي فراهم آيد و همه معاندان به اختيار و رغبت به طاعت در آيند».[105]
هم¬چنين سجستاني توصيفاتي از گسترش عدل و داد در جهان به دست مهدي دارد[106] و مردم پس از اين دعوت دو گروه ميشوند: گروهي به او ايمان ميآورند، منتظر ظهورش ميشوند و از نور او بهره ميگيرند و گروهي او را نميپذيرند و از نور او ميسوزند. [107] با اين اعتقاد است كه امام و قائم يكي شمرده ميشود، جز اين كه قائم به كسي اطلاق ميشود كه در شريعت تصرف زيادت كند.[108]
نويسندگان اسماعيلي از آثار شيعيان اماميه بهره بسياري بردهاند، چنان كه بسياري از روايتهايي كه دربارة مهدويت عبيدالله نقل شده، در منابع امامي نيز دربارة حضرت¬مهدي(عج) آمده است؛ از جمله از قول امام جعفر صادق (ع) روايت شده است: «انّ الاسلام بدأ غريبا و سيعود غرييا كما بدأ فطوبي للغرباء».[109]
نقل حديثهاي بسياري درباب مهدويت كه اغلب آنها تلويحاً به مهدويت عبيدالله اشاره دارد، حاكي از تلاش بسيار زياد نظريه پردازان اسماعيلي براي اثبات و تحكيم مهدويت عبيدالله است. اثبات مهدويت عبيدالله، گذر از مرحلهاي بسيار مشقت بار بود كه به اين شكل انجام شد و در بين توده پيروان تبليغ گرديد. عبيدالله همچنين فرزند خود، محمد را نيز مهدي دانست و او را ملقب به القائم نمود. اين نكته وقتي مشخصتر ميشود كه او را محمد ناميد تا هم¬نام پيامبر (ص) باشد؛ همان نامي كه در منابع به مهدي موعود نسبت داده شده و بنا به گفتة اسماعيليان، القائم، هم¬چون جدش علي (ع) از پدرش پيامبر(ص) بهره برده است.[110]
ادامه دارد/