0

مهدويت‌ و جهاني‌شدن

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

مهدويت‌ و جهاني‌شدن




مهدويت‌ و جهاني‌شدن

طرح‌ مساله‌

مهدويت‌ و جهاني‌ شدن، هر دو از جمله‌ مباحث‌ مهم‌ و دغدغه‌هاي‌ روزگار ماست. اعتقاد به‌ ظهور منجي‌ و مهدويت‌ در معناي‌ عام‌ خود، يك‌ باور ديني‌ فراگير در بين‌ انسانها بوده‌ است. در اديان‌ مختلف‌ چنين‌ اعتقادي‌ به‌ نحو ملموس‌ و بارزي‌ تجلي‌ يافته‌ است‌ و منجي‌ با تعابير مختلفي‌ چون‌ «كالكي» در آيين‌ هندو، «مسيحا» در يهود و مسيحيت، «سوشيانت» در زرتشت‌ و در نهايت، «مهدي(عج») در فرهنگ‌ اسلامي‌ ياد شده‌ است.(1) چنين‌ تعابير و باورهايي‌ به‌ رغم‌ تفاوتهاي‌ خاص‌ خود در تاكيد بر ظهور يك‌ منجي‌ جهت‌ گشودن‌ راه‌ جديدي‌ فراروي‌ انسان‌ در جهت‌ نيل‌ به‌ سعادت‌ ابدي، مشترك‌ هستند. از اين‌ رو مهدويت‌ و منجي‌گرايي‌ دغدغه‌ تمامي‌ انسانها و در دورانهاي‌ مختلف‌ تاريخي‌ بوده‌ است‌ و در روزگار ما نيز كه‌ انسان‌ معاصر دچار بي‌عدالتي‌ها و ظلم‌ در عرصه‌ جهاني‌ است، اين‌ مساله‌ حايز اهميت‌ مي‌باشد.


از سوي‌ ديگر ما در روزگار خويش‌ شاهد پديده‌ ديگري‌ با عنوان‌ «جهاني‌شدن» هستيم. وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ با رشد تكنولوژي‌ ارتباطات‌ همراه‌ بوده‌ كه‌ موجب‌ فشردگي‌ زمان‌ و مكان، همجواري‌ مجازي، كش‌آمدن‌ مناسبات‌ اجتماعي‌ در طول‌ مكان، كوچك‌ شدن‌ جهان‌ و در نهايت‌ به‌ تعبيرمارشال‌ مك‌لوهان، پيدايش‌ «دهكده‌ جهاني» گشته‌ است. حتي‌ چنين‌ وضعيتي‌ برخي‌ را بر آن‌ داشته‌ است‌ كه‌ از «پايان‌ تاريخ» سخن‌ بگويند. به‌ هر حال، به‌ رغم‌ تعابير و تفاسير مختلف‌ از اين‌ پديده، كه‌ در ادامه‌ بحث‌ بدانها خواهيم‌ پرداخت، اهميت‌ چنين‌ وضعيتي‌ براي‌ ما از دو جهت‌ مطرح‌ مي‌باشد. نخست‌ آنكه‌ ما خواسته‌ يا ناخواسته‌ تحت‌ تاثير چنين‌ پديده‌هايي‌ در قرن‌ 21 قرار گرفته‌ايم‌ و بدين‌ جهت‌ شناخت‌ ابعاد آن‌ جهت‌ تنظيم‌ زندگي‌ خويش‌ ضروري‌ خواهد بود. اما وجه‌ اهميت‌ ديگر اين‌ پديده‌ براي‌ ما نسبت‌ و ارتباط‌ آن‌ با اعتقاد ديرين‌ مانسبت‌ به‌ مهدويت‌ و ظهور منجي‌ موعود(عج) مي‌باشد. در واقع‌ باور ما به‌ شكل‌گيري‌ حكومتي‌ جهاني‌ توسط‌ حضرت‌ مهدي(عج) چنين‌ پرسشي‌ را مطرح‌ مي‌سازد كه‌ چه‌ ارتباط‌ و نسبتي‌ بين‌ مهدويت‌ و حكومت‌ جهاني‌ مهدوي(عج) با پديده‌ جهاني‌شدن‌ وجود دارد؟


در تعابير عاميانه‌ و گاه‌ در برخي‌ مباحث‌ علمي‌ چنين‌ تصوري‌ برانگيخته‌ مي‌شود كه‌ بين‌ پديده‌ جهاني‌شدن‌ با حكومت‌ جهاني‌ حضرت‌ مهدي(عج) ارتباط‌ و حتي‌ همساني‌ وجود دارد. از اين‌ رو پرسشي‌ كه‌ لازم‌ است‌ در آن‌ تامل‌ شود پرداختن‌ به‌ نسبت‌ بين‌ اين‌ دو مفهوم‌ مي‌باشد. وجه‌ اهميت‌ پرداختن‌ به‌ چنين‌ پرسشي‌ در آن‌ است‌ كه‌ به‌ رغم‌ اشتراك‌ اديان‌ مختلف‌ در اعتقاد به‌ ظهور منجي، تحولات‌ روزگار ما وضعيت‌ متفاوتي‌ را به‌وجود آورده‌ است. براي‌ انسان‌ ماقبل‌ عصر تكنولوژي‌ ارتباطات، تحقق‌ يك‌ حكومت‌ جهاني‌ با تصوراتي‌ توام‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ دليل‌ گستره‌ عظيم‌ جغرافيايي‌ جهان‌ براي‌ انسان‌ آن‌ روز، نحوه‌ تحقق‌ چنين‌ حكومتي، به‌ رغم‌ باور اصيل‌ وي‌ به‌ تحقق‌ آن، در بوته‌ اعجاز و شگفتي‌ قرار مي‌گرفت. تعابير مختلفي‌ كه‌ در روايات‌ و اخبار ملاحم‌ در ويژگيهاي‌ عصر ظهور حضرت‌ مهدي(عج)(2) آمده‌ است‌ كه‌ صداي‌ آن‌ حضرت‌ را همه‌ جهانيان‌ در هنگام‌ سخن‌ مي‌شنونديا سيماي‌ مبارك‌ وي‌ را مي‌بينند و تعابير ديگر، همگي‌ براي‌ انسانهاي‌ روزگار پيشين‌ امري‌ شگفت‌ و معجزه‌آسا مي‌نمود. در حالي‌ كه‌ پيشرفتهاي‌ تكنولوژي‌ ارتباطي‌ فهم‌ چنين‌ وضعيتي‌ را به‌ طرق‌ عادي‌ براي‌ ما ميسر ساخته‌ است. در پرتو چنين‌ تحولاتي‌ است‌ كه‌ فهم‌ ما نسبت‌ به‌ برخي‌ از آموزه‌هاي‌ ديني‌ روشنتر گشته‌ و ما اينك‌ با بصيرت‌ بيشتري‌ مي‌توانيم‌ آموزه‌هاي‌ ديني‌ -- و جهاني‌ خود را درك‌ كنيم. پديده‌ جهاني‌شدن‌ نيز شايد بتواند چنين‌ زمينه‌اي‌ را بيشتر فراهم‌ سازد.


از اين‌ رو مساله‌ پيشاروي‌ نوشتار حاضر اينست‌ كه‌ چه‌ نسبتي‌ بين‌ حكومت‌ جهاني‌ حضرت‌ مهدي(عج) و پديده‌ جهاني‌شدن‌ وجود دارد؟ به‌ تعبير ديگر چنين‌ پرسشي‌ در ذهن‌ ما برانگيخته‌ مي‌شود كه‌ آيا ما در عصر جهاني‌شدن‌ مي‌توانيم‌ فراتر از باور ديني‌ -- اعتقادي‌ خود به‌ ظهور منجي‌ موعود، چگونگي‌ تحقق‌ آن‌ را براحتي‌ درك‌ كنيم. آنچه‌ براي‌ انسانهاي‌ مومن‌ پيشين‌ صرفاً‌ يك‌ باور ديني‌ -- اعتقادي‌ بود، مي‌تواند براي‌ ما امر ملموس‌تري‌ جلوه‌ نمايد و شاهد تحقق‌ زمينه‌هاي‌ آن‌ باشيم. و مفهوم‌ جهاني‌شدن‌ يا مفاهيم‌ ديگري‌ مي‌توانند براي‌ ما زمينه‌ درك‌ بهتر و روشنتري‌ از چگونگي‌ تحقق‌ حكومت‌ جهاني‌ موعود فراهم‌ سازند.


شايد طرح‌ چنين‌ ادعايي‌ در وضعيتي‌ كه‌ «جهاني‌ شدن» خود در معرض‌ چالشها و انتقادهاي‌ جد‌ي‌ است‌ و مردمان‌ بسياري‌ از كشورها به‌ دليل‌ تبعات‌ منفي‌ آن‌ در تحميل‌ و گسترش‌ عرصه‌ استعماري‌ صاحبان‌ قدرت‌ و سرمايه‌ در ابعاد اقتصادي‌ -- فرهنگي‌ و سياسي‌ هر روز به‌ اعتراض‌ برمي‌خيزند، ابهاماتي‌ را در پي‌ داشته‌ باشد. حتي‌ چنين‌ ابهاماتي‌ با توجه‌ به‌ ديدگاههايي‌ كه‌ جهاني‌شدن‌ را به‌ مثابه‌ يك‌ پروژه‌ غربي‌ يا غربي‌سازي‌ جهان‌ و يا حتي‌ امريكايي‌سازي‌ جهان‌ مي‌دانند، بيشتر مي‌گردد.


البته‌ لزوماً‌ جهاني‌شدن‌ در تمامي‌ قرائتهاي‌ خود با مهدويت‌ اسلامي‌ سازگاري‌ ندارد و مي‌بايست‌ جهت‌ فهم‌ وضعيت‌ عصر مهدوي‌ به‌ قرائتهاي‌ مناسب‌ تمركز نمود و حتي‌ اگر چنانچه‌ هيچ‌ قرائتي‌ سازگاري‌ با ايده‌ مهدويت‌ نداشته‌ باشد، وجوه‌ تمايز معين‌ گردد. در برخي‌ از اين‌ قرائتها مثل‌ غربي‌سازي‌ و امريكايي‌سازي، تباين‌ روشني‌ وجود دارد. و در برخي‌ ديگر مي‌توان‌ وجوه‌ تشابه‌ بسياري‌ مشاهده‌ كرد. در نهايت‌ بايد گفت‌ از آنجا كه‌ دغدغه‌ اصلي‌ پژوهش‌ حاضر جستجوي‌ ابزار نظري‌ و مفهومي‌ مناسب‌ براي‌ فهم‌ عصر مهدوي(عج) مي‌باشد، اين‌ نوشتار خود را مقيد به‌ قرائتهاي‌ موجود جهاني‌شدن‌ ندانسته‌ و نهايتاً‌ مي‌تواند قرائت‌ خاص‌ خود را از اين‌ مفهوم‌ ارائه‌ نموده‌ واستدلالهاي‌ خويش‌ را مطرح‌ سازد.


جهاني‌شدن‌ و مفاهيم‌ مربوطه‌

جهاني‌شدن‌ يا(Globalization) از جمله‌ مفاهيمي‌ است‌ كه‌ در سه‌ دهه‌ اخير تداول‌ يافته‌ است‌ و علاوه‌ بر عرصه‌ مراكز علمي‌ -- تحقيقاتي‌ اذهان‌ بسياري‌ از جهانيان‌ را به‌ خود مشغول‌ داشته‌ است. سير تحول‌ تكنولوژي‌ در عرصه‌ ارتباطات‌ و پيدايش‌ انقلاب‌ اطلاعات‌ در نيمه‌ دوم‌ قرن‌ بيستم‌ زمينه‌ گذر از محدوديتهاي‌ جغرافيايي‌ -- ملي‌ را فراهم‌ ساخته‌ و اين‌ امر موجب‌ كوچكتر شدن‌ جهان‌ و تبديل‌ عرصه‌ جهاني‌ به‌ يك‌ دهكده‌ گرديد كه‌ ساكنان‌ آن‌ در ارتباط‌ مستقيم‌ با يكديگر مي‌توانستند باشند. مارشال‌ مك‌لوهان‌ در دهه‌ 1965 خود با طرح‌ ايده‌ «دهكده‌ جهاني» پيشگام‌ طرح‌ مباحث‌ جهاني‌شدن‌ گرديد. واژه‌ جهاني‌شدن‌ در طول‌ سه‌ دهه‌ گذشته، همزمان‌ با طرح‌ آن‌ در مجامع‌ علمي، تعاريف‌ مختلفي‌ به‌ خود گرفته‌ است. در زبان‌ فارسي‌ نيز به‌ تبع‌ چنين‌ اختلافاتي‌ در واژه‌ لاتين‌ آن، معادلهاي‌ مختلفي‌ نيز براي‌ آن‌ پيشنهاد شده‌ است. مفاهيمي‌ چون‌ «جهاني‌ شدن»، «جهاني‌سازي»، «جهان‌گرايي»، «جهان‌گستري» در ترجمه‌ آن‌ به‌ كار رفته‌اند.


وجه‌ مشترك‌ برداشتهاي‌ مختلف‌ از واژه‌ جهاني‌شدن‌ توجه‌ به‌ بعد جهاني‌ اين‌ پديده‌ است. چنين‌ مي‌نمايد كه‌ انسانها توجه‌ خويش‌ را از تمركز صرف‌ بر قوم‌ و قبيله‌ و منطقه‌ و مليت‌ خود فراتر برده‌ و اينك‌ افق‌ جهاني‌ يافته‌اند. رهيافتهاي‌ علمي‌ مختلف‌ نيز بر چنين‌ گستره‌اي‌ تاكيد كرده‌اند. تاكيد بر گستره‌ جهاني‌ در جهاني‌شدن، اين‌ مفهوم‌ را با مفاهيم‌ ديگري‌ كه‌ بر بعد جهاني‌ تمركز مي‌كنند مرتبط‌ مي‌سازد. مفاهيم‌ حكومت‌ جهاني، نظام‌ جهاني، فرهنگ‌ جهاني، جهان‌ وطني، جهان‌گرايي‌ و... از اين‌ قبيلند. چنين‌ ارتباطي‌ در بحث‌ حاضر حايز اهميت‌ است. هر چند در سنت‌ اسلامي‌ ما تعبير جهاني‌شدن‌ به‌ كار نرفته‌ است‌ اما تعابيري‌ چون‌ حكومت‌ جهاني‌ اسلام، حكومت‌ جهاني‌ حضرت‌ مهدي(عج) و... مفاهيمي‌ كاملاً‌ مانوس‌ مي‌باشند. هر چند به‌ نظر مي‌رسد علاوه‌ بر چنين‌ اشتراكي‌ بين‌ اين‌ مفاهيم‌ با مفهوم‌ جهاني‌ شدن، مي‌توان‌ ارتباطات‌ عميق‌تري‌ را نيز با تعيين‌ قرائت‌ مناسب‌ از جهاني‌شدن‌ جستجو نمود.


بدون‌ ترديد نگرش‌ جهاني‌ از ديرباز براي‌ بشر مفهوم‌ بوده‌ است. بشر به‌ گونه‌هاي‌ مختلف‌ درصدد تعلق‌ يافتن‌ به‌ عرصه‌اي‌ جهاني‌ بوده‌ است. نمودهاي‌ چنين‌ گرايشي‌ را مي‌توان‌ در كشور گشايي‌هاي‌ پيشين‌ امپراتوريها و سلاطين، مكاتب‌ فكري‌ و اديان‌ مشاهده‌ نمود. هر كدام‌ از اين‌ عرصه‌ها منظري‌ جهاني‌ مدنظر خويش‌ قرار مي‌داده‌اند. اما آيا چنين‌ منظري‌ لزوماً‌ به‌ لحاظ‌ مفهومي‌ با «جهاني‌ شدن» يكسان‌ مي‌باشد؟ در پاسخ‌ به‌ چنين‌ پرسشي‌ ديدگاههاي‌ مختلفي‌ را مي‌توان‌ يافت: «رونالد رابرتسون» معتقد است‌ جهاني‌شدن‌ فرايندي‌ است‌ كه‌ از عصر رنسانس‌ و قرن‌ پانزدهم‌ آغاز گشته‌ است. او پنج‌ مرحله‌ مختلف‌ را براي‌ سير تطور مفهوم‌ جهاني‌شدن‌ پيگيري‌ كرده‌ است:


مرحله‌ نخست، مرحله‌ تكوين‌ و شكل‌گيري‌ اوليه‌ است‌ كه‌ از اوايل‌ قرن‌ پانزدهم‌ تا قرن‌ هيجدهم‌ در اروپا آغاز گشته‌ است‌ و بدين‌ سان‌ نظام‌ فراملي‌ قرون‌ وسطايي‌ فرو ريخت‌ و اجتماعات‌ ملي، تحكيم‌ مفاهيم‌ فردي‌ و فردگرايي‌ و ايده‌هاي‌ مربوطه‌ به‌ بشريت‌ و انسان‌ ظهور پيدا كرد.


مرحله‌ دوم، آغاز جهاني‌شدن‌ از نيمه‌ دوم‌ قرن‌ هيجدهم‌ تا دهه‌ 1870 مي‌باشد. در اين‌ مرحله‌ گرايش‌ شديد به‌ مفاهمي‌ ذيل‌ است: ايده‌ دولت‌ واحد همگن، تبلور انگاره‌ روابط‌ رسمي‌ بين‌المللي‌ و فراملي، تلقي‌ فرد به‌ عنوان‌ شهروند، تاكيد فراوان‌ بر حقوق‌ انسان‌ و نوع‌ بشريت، گسترش‌ پيمانها و نمايندگي‌هاي‌ مرتبط‌ با تنظيم‌ روابط‌ بين‌المللي‌ و فراملي‌ و ترازبندي‌ موضوعات‌ در چارچوب‌ ملي‌ و بين‌المللي.


مرحله‌ سوم، يا مرحله‌ خيزش‌ از دهه‌ 1870 تا 1920 را در برمي‌گيرد. در چنين‌ مقطعي‌ چهار مرجع‌ اصلي‌ مطرح‌ است: جوامع‌ ملي؛ فرد؛ جامعه‌ بين‌المللي؛ و بشريت‌ (به‌ عنوان‌ يك‌ مجموعه‌ واحد). نمودهاي‌ جهاني‌شدن‌ در اين‌ دوره‌ عبارتند از: رسميت‌ مفهوم‌ بشر در سطح‌ بين‌المللي، رشد جنبشهاي‌ وحدت‌ جهاني، نزديك‌ شدن‌ به‌ پذيرش‌ جهاني‌ تقويم‌ واحد و...


مرحله‌ چهارم‌ يا مرحله‌ مبارزه‌ براي‌ هژموني، از نيمه‌ دهه‌ 1920 تا 1960 را در برمي‌گيرد. مهمترين‌ ويژگيهاي‌ اين‌ دوره‌ عبارتست‌ از: تاسيس‌ جامعه‌ و سازمان‌ ملل‌ متحد، تثبيت‌ استقلال‌ ملي، و...


مرحله‌ پنجم‌ كه‌ رابرتسون‌ پديده‌ جهاني‌شدن‌ را به‌ معناي‌ خاص‌ خود در اين‌ معنا به‌ كار مي‌برد، به‌ اواخر دهه‌ 1960 تا پايان‌ قرن‌ بيستم‌ برمي‌گردد. طبق‌ نگرش‌ رابرتسون‌ در اين‌ مرحله‌ آگاهي‌ نسبت‌ به‌ جهان، تبديل‌ حقوق‌ مدني‌ به‌ مساله‌اي‌ جهاني، افزايش‌ دلمشغولي‌ سنت‌ به‌ بشريت‌ به‌ عنوان‌ يك‌ نوع‌ ويژه‌ از طريق‌ جنبشهاي‌ زيست‌ محيطي، رشد توجه‌ به‌ جامعه‌ مدني‌ و شهروندي‌ جهاني، تحكيم‌ موقعيت‌ ارتباط‌ جمعي‌ از جهان‌ و رشد اسلام‌گرايي‌ به‌ مثابه‌ جنبش‌ ضدجهاني‌شدن.(3)


طبق‌ تفسير رابرتسون‌ ريشه‌هاي‌ جهاني‌شدن‌ به‌ قرن‌ پانزدهم‌ برمي‌گردد. ديگران‌ جهاني‌شدن‌ را پديده‌اي‌ همزاد زندگي‌ اجتماعي‌ انسان‌ معرفي‌ كرده‌اند. مالكوم‌ واترز سه‌ گزينه‌ را در شناسايي‌ جهاني‌شدن‌ مطرح‌ مي‌كند:


الف) جهاني‌شدن‌ فرايندي‌ است‌ كه‌ از شروع‌ تاريخ‌ بشر آغاز شده‌ و تاثيرات‌ آن‌ با گذشت‌ زمان‌ افزايش‌ يافته‌ است. ليكن‌ اين‌ فرايند در سالهاي‌ اخير يك‌ جهش‌ ناگهاني‌ داشته‌ است.


ب) جهاني‌شدن‌ همزاد تجدد است‌ و در نگاهي‌ ديگر همان‌ توسعه‌ سرمايه‌داري‌ است‌ كه‌ اخيراً‌ از يك‌ جهش‌ ناگهاني‌ برخوردار شده‌ است.


ج) جهاني‌ شدن، پديده‌ و فرايندي‌ متاخر است‌ كه‌ همراه‌ با فرايندهاي‌ اجتماعي، تحت‌ عناوين‌ فراصنعتي، فراتجدد، يا شالوده‌شكني‌ سرمايه‌داري‌ همراه‌ است.(4)


البته‌ او خود اذعان‌ مي‌دارد كه‌ برخي‌ ابعاد جهاني‌شدن‌ هميشه‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌ است‌ اما تا نيمه‌ هزاره‌ دوم‌ توسعه‌ اين‌ ابعاد پيوسته‌ و منظم‌ نبوده‌ است.


بر اين‌ اساس، مي‌توان‌ اذعان‌ نمود كه‌ مفهوم‌ جهاني‌ شدن، هر چند به‌ نيمه‌ دوم‌ قرن‌ 20 تعلق‌ دارد اما نمودهايي‌ از آن‌ را مي‌توان‌ در دوره‌هاي‌ پيشين‌ نيز مشاهده‌ كرد. هر چند به‌ دليل‌ ويژگي‌ خاص‌ اين‌ دوره‌ كه‌ بر اثر انقلاب‌ در تكنولوژي‌ ارتباطات‌ فراهم‌ شده‌ است، به‌ صورت‌ جدي‌تر و اساسي‌تر در اواخر قرن‌ 20 تحقق‌ كامل‌ يافته‌ است. از اين‌ رو پژوهشگران‌ عمدتاً‌ در بحث‌ جهاني‌شدن‌ و تعريف‌ آن‌ به‌ دوره‌ اخير توجه‌ داشته‌اند.


تعاريف‌ مختلفي‌ از جهاني‌شدن‌ مطرح‌ شده‌ است. مالكوم‌ واترز جهاني‌شدن‌ را فرايندي‌ اجتماعي‌ مي‌داند كه‌ «در آن‌ قيدوبندهاي‌ جغرافيايي‌ كه‌ بر روابط‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ سايه‌ افكنده‌ است، از بين‌ مي‌رود و مردم‌ به‌ طور فزاينده‌اي‌ از كاهش‌ اين‌ قيد و بندها آگاه‌ مي‌شوند.»(5) جان‌ تاميلنسون‌ نيز با تمركز بر پيچيده‌ شدن‌ ارتباط‌ در عصر جهاني‌شدن‌ آن‌ را با مدرنيته‌ پيونده‌ زده‌ و معتقد است‌ كه‌ جهاني‌شدن‌ شبكه‌اي‌ به‌ سرعت‌ گسترش‌ يابنده‌ و هميشه‌ متراكم‌ شونده‌ از پيوندهاي‌ متقابل‌ و وابستگي‌هاي‌ متقابل‌ است‌ كه‌ وجه‌ مشخصه‌ زندگي‌ اجتماعي‌ مدرن‌ به‌ شمار مي‌رود.(6)


رابرتسون‌ نيز با تاكيد بر آگاهي، جهاني‌شدن‌ را چنين‌ تعريف‌ مي‌كند:


«مفهوم‌ جهاني‌شدن‌ به‌ درهم‌ فشرده‌شدن‌ جهان‌ و هم‌ تراكم‌ آگاهي‌ نسبت‌ به‌ جهان‌ به‌ عنوان‌ يك‌ كل‌ دلالت‌ دارد.»(7)


هر چند تعاريف‌ سه‌گانه‌ فوق‌ از جهاني‌شدن‌ عمدتاً‌ بر يك‌ وضعيت‌ ارتباطي‌ خاص‌ و فشرده‌ تاكيد داشتند، در نگرشهاي‌ ديگر كه‌ از منظر انتقادي‌ مطرح‌ شده‌اند، جهاني‌شدن‌ با امريكايي‌شدن‌ پيوند خورده‌ است. از نظر لاش‌ ويوري‌ «جهاني‌شدن‌ در واقع‌ جهاني‌شدن‌ سرمايه‌داري‌ پيشرفته‌ است.»(8) فوكوياما نيز كه‌ مدعي‌ است‌ جهاني‌شدن‌ همان‌ امريكايي‌ شدن‌ است‌ مد‌عي‌ است‌ كه‌ الگوي‌ امريكا كه‌ مردمان‌ ديگر فرهنگها خود را با آن‌ هماهنگ‌ مي‌كنند، مربوط‌ به‌ دو يا سه‌ نسل‌ پيش‌ است، زماني‌ كه‌ سخن‌ از جهاني‌شدن‌ و نوگرايي‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد، امريكاي‌ دهه‌ 50 و 60 را تداعي‌ مي‌كنند... فرهنگي‌ كه‌ در دهه‌ 50 و 60 اشاعه‌ يافت، ايدئال‌ بود.»(9) منتقدان‌ نحله‌ ماركسيست‌ سرمايه‌داري‌ غربي‌ نيز در تعريف‌ جهاني‌شدن‌ عمدتاً‌ بر بعد گسترش‌ سيطره‌ استعماري‌ و امپرياليستي‌ سرمايه‌داري‌ غربي‌ تمركز كرده‌اند. آنها با نقد جهاني‌شدن‌ غربي‌ آن‌ را موج‌ جديدي‌ در گسترش‌ امپرياليسم‌ سرمايه‌داري‌ غربي‌ مي‌دانند.(10)


در تعاريف‌ فوق‌ عمدتاً‌ بر بعد فرهنگي‌ تمركز شده‌ است. البته‌ جهاني‌شدن‌ ابعاد مختلفي‌ دارد و شايد در بيشتر اوقات‌ در وهله‌ نخست‌ جهاني‌شدن‌ در عرصه‌ اقتصاد به‌ ذهن‌ تبادر نمايد. بعد سياسي‌ جهاني‌شدن‌ نيز حايز اهميت‌ است. در حالي‌ كه‌ در بعد اقتصادي‌ بر سيطره‌ سرمايه‌داري‌ بر اقصا نقاط‌ جهان‌ تمركز مي‌شود. در بعد سياسي‌ جهاني‌شدن‌ بر پيدايش‌ و اشاعه‌ الگوهاي‌ مشابه‌ حكومتي‌ و حقوقي‌ غربي‌ و به‌ ويژه‌ امريكايي‌ به‌ سراسر جهان‌ مدنظر مي‌باشد. از اين‌ رو توجه‌ به‌ ابعاد مختلف‌ جهاني‌شدن‌ اهميت‌ دارد. به‌ تعبير برخي‌ پژوهشگران، جهاني‌شدن‌ «به‌ بافت‌هاي‌ گوناگون‌ كنش‌ اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي، فرهنگي، نظامي، فناوري‌ و نيز محيط‌ زيست‌ راه‌ پيدا نموده‌ است.»(11)


اما به‌ رغم‌ وجود ابعاد مختلف‌ جهاني‌ شدن، به‌ نظر مي‌رسد در پژوهش‌ حاضر ضرورت‌ دارد تا عمدتاً‌ بر ابعاد فرهنگي‌ -- سياسي‌ و اجتماعي‌ جهاني‌شدن‌ تمركز شود. زيرا اولاً‌ در عصر حاضر به‌ دليل‌ بحران‌ معني‌ در تمدن‌ مدرن‌ غربي‌ كه‌ بر جهان‌ سيطره‌ دارد، ايده‌ها و فرهنگ‌ برخلاف‌ ديدگاههاي‌ پيشين‌ صبغه‌اي‌ اساسي‌ يافته‌ و در منزلت‌ زيربنا قرار گرفته‌اند. چنين‌ وضعيت‌ در تفكر اسلامي‌ عملاً‌ پذيرفته‌ شده‌ بود و هم‌ اينك‌ جهان‌ غرب‌ نيز عملاً‌ به‌ چنين‌ نتيجه‌اي‌ رسيده‌ است.(12) دليل‌ ديگر آنست‌ كه‌ درمطالعه‌ تطبيقي‌ مهدويت‌ اسلامي‌ با جهاني‌شدن‌ ضرورت‌ دارد تا ما بر بعد فكري‌ -- فرهنگي‌ تاكيد نماييم‌ تا بتوانيم‌ به‌ سهولت‌ انديشه‌ «جامعه‌ فاضله‌ اسلامي» را با وضعيت‌ «جهاني‌شدن»، مقايسه‌ نماييم.


«جهاني‌شدن» به‌ چه‌ معني؟

نگرشهاي‌ مختلفي‌ در باب‌ تبيين‌ ماهيت‌ و چيستي‌ جهاني‌شدن‌ وجود دارد. برخي‌ از منظر طرفداري‌ و حمايتي‌ سخن‌ گفته‌اند و برخي‌ به‌ انتقاد از آن‌ مي‌پردازند. پيش‌ از بررسي‌ برداشت‌ و قرائت‌ سازگار از جهاني‌شدن‌ با ايده‌ مهدويت‌ اسلامي‌ پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ ضروري‌ است‌ كه‌ آيا جهاني‌شدن‌ پديده‌اي‌ ضروري‌ و به‌ تعبير ديگر يك‌ فرايند تاريخي‌ است‌ يا صرفاً‌ پروژه‌اي‌ طراحي‌ شده‌ است‌ تا سيطره‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ غربي‌ را بر جهان‌ تثبيت‌ و نهادينه‌ سازد؟


در كل‌ سه‌ نگرش‌ به‌ جهاني‌شدن‌ وجود دارد:


1. «جهاني‌شدن» به‌ عنوان‌ يك‌ پروسه‌ تاريخي‌ كه‌ به‌ دليل‌ پيشرفت‌ و انقلاب‌ در تكنولوژي‌ ارتباطات‌ فراهم‌ آمده‌ است. پيدايش‌ وسايل‌ ارتباطي‌ مثل‌ تلفن، ماهواره، اينترنت‌ و... زمينه‌ساز تحقق‌ جهاني‌شدن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ پروسه‌ محسوب‌ مي‌شوند كه‌ انسان‌ قرن‌ 21 آن‌ را تجربه‌ مي‌كند. در چنين‌ قرائتي‌ جهاني‌شدن‌ محصول‌ فشردگي‌ زمان‌ و مكان، بريدن‌ فضاي‌ زندگي‌ مشترك‌ اجتماعي‌ از مكان، همجواري‌ و پيچيدگي‌ ارتباط‌ انسانها مي‌باشد كه‌ در پيدايش‌ فرهنگ‌ مشترك‌ جهاني‌ نمود مي‌يابد. در چنين‌ وضعيت‌ تكنولوژيك‌ فرهنگهاي‌ مختلف‌ در معرض‌ ارتباط‌ و گفتگو با يكديگر قرار گرفته‌ طي‌ مراحل‌ داروينيسم‌ فرهنگي‌ -- تمدني‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ مشترك‌ جديدي‌ از برايند فرهنگها ايجاد مي‌شود. طرفداران‌ چنين‌ نگرشي‌ معتقدند جهاني‌شدن‌ نتيجه‌ انقلاب‌ تكنولوژيك‌ ارتباطي‌ است‌ و وضعيت‌ مطلوب‌ و بهينه‌اي‌ براي‌ بشر فراهم‌ شده‌ است.(13)


2. جهاني‌شدن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ پروژه‌ غربي‌ را عمدتاً‌ منتقدان‌ جهاني‌شدن‌ مطرح‌ ساخته‌اند دذژر اين‌ نگره، جهاني‌شدن‌ همان‌ جهاني‌سازي‌ و به‌ تعبير ديگر غربي‌سازي‌ و امريكايي‌سازي‌ جهان‌ مي‌باشد كه‌ درصدد است، هنجارها و ارزشهاي‌ غربي‌ را در جهان‌ محقق‌ سازد. به‌ تعبيرديگر «جهاني‌سازي» نقشه‌اي‌ است‌ براي‌ تحقق‌ رسالت‌ ديرين‌ انسان‌ سفيد سرمايه‌دار غربي‌ كه‌ زماني‌ از طريق‌ تهاجم‌ نظامي‌ و استعمار كهن، تاجران‌ و ماموران‌ مذهبي‌ دنبال‌ مي‌شد ولي‌ اكنون‌ به‌ تعبير فيسك‌ به‌ كمك‌ ماهواره‌ و تكنولوژي‌ ارتباطات‌ غسل‌ تعميد داده‌ شده‌ است. محققان‌ مختلفي‌ چون‌ تاملينسون، ديويد هلد، ادوارد سعيد و طيف‌ وسيعي‌ از مخالفان‌ جهاني‌شدن‌ خاستگاه‌ و رويكرد انحصارطلبانه‌ و هژمونيك‌ اين‌ روند را به‌ نقد كشيده‌اند. از نظر تاملينسون‌ فرهنگ‌ جهاني‌ شده‌اي‌ كه‌ ما هم‌ اكنون‌ با آن‌ مواجه‌ هستيم‌ يك‌ فرهنگ‌ جهاني‌ مبتني‌ بر هرج‌ و مرج‌ و گزينش‌ طبيعي‌ نيست‌ كه‌ از جمع‌ بين‌ تجارب‌ و نيازهاي‌ بشريت‌ حاصل‌ آمده‌ باشد، حتي‌ به‌ صورت‌ يكساني‌ از گونه‌هاي‌ فرهنگي‌ موجود نيز تغذيه‌ نمي‌كند بلكه‌ حاكم‌ گشتن‌ يكي‌ از گونه‌هاي‌ فرهنگي‌ است‌ كه‌ از توان‌ بيشتري‌ برخوردار مي‌باشد. در يك‌ كلام، مقصود، همان‌ فرهنگ‌ غربي‌ است.(14)


بديهي‌ است‌ كه‌ جهاني‌شدن‌ به‌ معناي‌ دوم‌ با ايده‌ و فرهنگ‌ اسلامي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ سازگاري‌ ندارد و از اين‌ رو در كل‌ از موضوع‌ مطالعه‌ اين‌ پژوهش‌ خارج‌ مي‌شود. در واقع‌ جنبش‌ اسلام‌گرايي‌ معاصر خود در نقد و چالش‌ با سيطره‌ و هژموني‌ غرب‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ و طبيعي‌ است‌ كه‌ مدينه‌ فاضله‌ اسلامي‌ مهدوي‌ نيز به‌ هيچ‌ وجه‌ با آنچه‌ كه‌ در غرب‌ شكل‌ گرفته‌ است، سازگاري‌ نخواهد داشت.


ديدگاه‌ فرانسيس‌ فوكوياما و هانتينگتون‌ از اين‌ قبيل‌ است. هانتينگتون‌ و فوكوياما از موضع‌ طرفداري‌ و موافقت‌ به‌ چنين‌ نگرشي‌ رفته‌اند، در حالي‌ كه‌ نظريه‌پردازان‌ نئوماركسيست‌ نيز از جهاني‌شدن‌ چنين‌ تلقي‌ را دارند، اما با آن‌ مخالف‌ هستند.


از نظر نظريه‌پردازان‌ نئوماركسيت، جهاني‌شدن‌ ماهيتي‌ برنامه‌ريزي‌ شده‌ دارد كه‌ طي‌ آن‌ تمدن‌ سرمايه‌داري‌ غربي‌ درصدد بسط‌ خود در عرصه‌ جهاني‌ است. به‌ تعبيرادوارد سعيد، امپرياليسم‌ سرمايه‌داري‌ با جهاني‌شدن‌ وارد فاز جديد خود شده‌ است‌ و همانند مراحل‌ پيشين‌ درصدد استعمار ديگران‌ است.(15) چنين‌ فرايندي‌ از نظر آنها كاملاً‌ مطرود و نامقبول‌ مي‌باشد. انديشمنداني‌ چون‌ والرستين، گوندر فرانك، پل‌ باران‌ و ديگران‌ از اين‌ قبيل‌ هستند.


اما آيا در معناي‌ و نگرش‌ نخست‌ نيز شائبه‌اي‌ از سيطره‌ غرب، همانند نگرش‌ دوم، وجود ندارد؟ به‌ تعبير ديگر به‌ فرض‌ آنكه‌ جهاني‌شدن‌ فرايندي‌ طبيعي‌ باشد كه‌ بر اثر انقلاب‌ تكنولوژي‌ ارتباطي‌ ايجاد شده‌ باشد، اما در چنين‌ صورتي‌ با توجه‌ به‌ غلبه‌ و سيطره‌ غرب‌ بر ابزارهاي‌ تكنولوژي‌ ارتباطي‌ مثل‌ ماهواره‌ و اينترنت‌ جز آنست‌ كه‌ بپذيريم‌ فرهنگ‌ غربي‌ مجدداً‌ در حال‌ سيطره‌ خواهد بود و عملاً‌ جهاني‌شدن‌ در معناي‌ نخست‌ تبديل‌ به‌ معناي‌ دوم‌ خواهد شد. در وضعيتي‌ كه‌ ابزار ارتباطي‌ توسط‌ غرب‌ كنترل‌ مي‌شود آيا مي‌توان‌ انتظار داشت‌ تا ديگر فرهنگها نيز به‌ راحتي‌ در يك‌ فرايند رقابتي‌ آزاد بتوانند نگرش، هنجارها و ارزشهاي‌ خود را در عرصه‌ فرهنگ‌ جهاني‌ مطرح‌ كنند و در نتيجه، سهم‌ مناسب‌ خود را در فرهنگ‌ جهاني‌ داشته‌ باشند؟ بدون‌ ترديد، چنين‌ روندي‌ به‌ سهولت‌ صورت‌ نخواهد گرفت.


برخي‌ متفكران‌ غربي‌ ضمن‌ حمايت‌ از آموزه‌هاي‌ مدرن‌ غربي‌ پروژه‌بودن‌ جهاني‌شدن‌ را رد نموده‌ و با اين‌ حال‌ وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ را تكامل‌ منطقي‌ مدرنيته‌ دانسته‌ و جهاني‌شدن‌ را از آن‌ تفكيك‌ نمي‌كنند. مك‌گرو و ديويد هلد در كتابي‌ تحت‌ عنوان‌ «تغيير و تحول‌ جهاني» آورده‌اند كه‌ جهاني‌شدن‌ فرايندي‌ گريزناپذير است‌ كه‌ فرايندهاي‌ ديگر را نيز در درون‌ خود جاي‌ داده‌ است. و تحولي‌ بنيادين‌ در فضاي‌ سازماني‌ و روابط‌ اجتماعي‌ و كنشهاي‌ متقابل‌ قدرت‌ به‌ وجود مي‌آورد. اين‌ تحولات‌ بنيادين‌ پروژه‌ نيستند، بلكه‌ مقتضيات‌ خاص‌ تاريخي‌ جديدي‌ آنها را پديدار ساخته‌ است.(16) چنين‌ نگرشي‌ هنوز در دورن‌ محيط‌ نظريات‌ مدرنيته‌ قابل‌ فهم‌ است‌ و عملاً‌ درصدد توجيه‌ پروژه‌ غرب‌ مي‌باشد. آنتوني‌ گيدنز نيز چنين‌ نگرشي‌ به‌ جهاني‌شدن‌ دارد.(17)


3. جهاني‌شدن‌ به‌ مثابه‌ يك‌ پديده. طبق‌ اين‌ تلقي‌ در وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ مؤ‌لفه‌هايي‌ وجود دارد كه‌ لزوماً‌ آنها رانمي‌ توان‌ در قالب‌ پروژه‌ يا پروسه‌ تبيين‌ نمود. آرجان‌ آپادوريا در مقاله‌ مشهور خود از پنج‌ چشم‌انداز نام‌ مي‌برد كه‌ همه‌ آنها را نمي‌توان‌ طبيعي‌ يا تعمدي‌ و طرح‌وار تلقي‌ نمود بلكه‌ بخشي‌ از آنها در تشكيل‌ و وسعت‌بخشي‌ به‌ آهنگ‌ جهاني‌ نقش‌ داشته‌اند. به‌ اعتقاد وي‌ پنج‌ عامل‌ فن‌آوري، ايدئولوژي، سرمايه، قوميت‌ و رسانه‌هاي‌ ارتباطي‌ وضعيتي‌ را ايجاد كرده‌اند كه‌ در آن‌ نمي‌توان‌ از انحصار، اختصاص‌ و تكروي‌ سخن‌ گفت... پديده‌ و فرصت‌ نوظهور نه‌ مطلقا پيش‌ انديشيده‌ است‌ كه‌ بتوان‌ پروژه‌ ناميد و نه‌ بدون‌ اطلاع‌ جهانيان‌ مخصوصاً‌ كارگزاران‌ اطلاعات‌ بوده‌ كه‌ بتوان‌ پروسه‌اش‌ خواند. نكته‌ ظريف‌ اينجاست‌ كه‌ كارگزاران‌ اطلاعات‌ به‌ واسطه‌ اشراف‌ بر پيامدهاي‌ روند از فرصت‌ بيشتري‌ برخوردارند.(18)


چنين‌ ديدگاهي‌ كه‌ انديشمندان‌ غربي‌ ديگري‌ نيز با نگرش‌ پست‌ مدرن‌ و اهميت‌ دادن‌ به‌ ايدئولوژيها و فرهنگهاي‌ قومي‌ -- محلي‌ آن‌ را پذيرفته‌اند، ميزاني‌ از اهميت‌يابي‌ هويت‌هاي‌ محلي‌ را مي‌پذيرد. رابرتسون‌ خود از ايده‌ كثرت‌ -- وحدت‌ يا عام‌ در خاص، خاص‌ در عام‌ دفاع‌ مي‌كند. چنين‌ ايده‌اي‌ هر چند فرصتي‌ را، هر چند اندك، براي‌ فرهنگهاي‌ محلي‌ فراهم‌ مي‌سازد اما با نگرش‌ اسلام‌ كاملاً‌ تطابق‌ و همخواني‌ ندارد. چنين‌ كثرت‌گرايي‌ و سيلانيتي‌ كه‌ ويژگي‌ نگرش‌ پسا مدرن‌ است، با نگرش‌ مبتني‌ بر اصول‌ عقلي‌ و اعتقادي‌ پذيرفته‌ شده‌ اسلامي‌ سازگاري‌ ندارد. به‌ بيان‌ ديگر در نگرش‌ اسلامي‌ معرفت‌ و اعتقاد انسان‌ مبتني‌ بر اصول‌ منطقي‌ و مستدل‌ مي‌باشد و اين‌ چنين‌ نگرشي‌ با سيلانيت‌ پست‌ مدرن‌ سازگاري‌ ندارد. از اين‌ رو در صورتي‌ كه‌ مراد از جهاني‌شدن‌ چنين‌ قرائتي‌ باشد، مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ با ايده‌ اسلام‌گرايي‌ و مهدويت‌ اسلامي‌ همخواني‌ ندارد.


از سه‌ نگرش‌ كلان‌ فوق‌ به‌ نظر مي‌رسد مي‌توان‌ با تمركز بر نگرش‌ نخست‌ و بسط‌ و اصلاح‌ برخي‌ از مولفه‌هاي‌ آن، ايده‌ مناسب‌ و سازگار جهاني‌شدن‌ را با مهدويت‌ اسلامي‌ شناسايي‌ نمود. نگارنده‌ بر اين‌ اعتقاد است‌ كه‌ با نگرش‌ ابزاري‌ -- فرايندي‌ به‌ جهاني‌شدن‌ مي‌توان‌ قرائتي‌ از جهاني‌شدن‌ ارائه‌ كرد كه‌ زمينه‌ فهم‌ ما را از چگونگي‌ تحقق‌ مهدويت‌ در معناي‌ عام‌ خود كه‌ متقضاي‌ اديان‌ آسماني‌ است‌ فراهم‌ نموده‌ ونيز به‌ طور خاص‌ ما را به‌ دركي‌ اسلامي‌ از وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ و تحقق‌ دولت‌ مهدوي(عج) رهنمون‌ سازد.


«جهاني‌شدن»: ويژگيهاي‌ ذاتي‌ -- عرضي‌

مشكل‌ اساسي‌ نگرشهاي‌ مختلف‌ در جهاني‌شدن‌ كه‌ توسط‌ انديشمندان‌ غربي‌ و گاه‌ محققان‌ داخلي‌ مطرح‌ مي‌شود آنست‌ كه‌ نقطه‌ عزيمت‌ آنها ناخواسته‌ ذهنيت‌ غربي‌ است. مراد از ذهنيت‌ غربي‌ تعبير عامي‌ است‌ كه‌ ايده‌هاي‌ مدرنيسم‌ و پسا مدرن‌ را در برمي‌گيرد. همچنين‌ چنين‌ ذهنيتي‌ شامل‌ انديشه‌هاي‌ ليبراليستي‌ غربي‌ و نيز سوسياليستي‌ -- ماركسيستي، به‌ نحو توأمان، مي‌گردد. مشكل‌ اساسي‌ كه‌ در چنين‌ ذهنيتي، اعم‌ از قرائتهاي‌ مختلف‌ آن، وجود دارد، بريده‌ بودن‌ رابطه‌ خدا و انسان‌ است.


قرائت‌ سكولار مدرن‌ عملاً‌ با حاكم‌ ساختن‌ انسان‌ و فهم‌ بشري‌ محصور در عقلانيت‌ ابزاري‌ عملاً‌ حكم‌ به‌ مرگ‌ خدا نمود و امر قدسي‌ را از ساحت‌ زندگي‌ بشري‌ جدا ساخت. و نگرش‌ پسا مدرن‌ نيز با ادامه‌ همان‌ طريق‌ اما به‌ شيوه‌اي‌ ديگر آن‌ را تداوم‌ بخشيد. نگرش‌ پسا مدرن‌ با درافتادن‌ در دام‌ شكاكيت‌ مبتني‌ بر نگرش‌ غربي‌ عملاً‌ از ره‌يافتن‌ به‌ يك‌ پاسخ‌ ايجابي‌ بازمانده‌ است. تجلي‌ بحران‌ معني‌ در غرب‌ و ظهور گرايشات‌ انسان‌ بحران‌زده‌ غربي‌ به‌ معنويت‌ خود حاكي‌ از چنين‌ معضلي‌ در نگرش‌ غربي‌ است.


به‌ نظر مي‌رسد مي‌توان‌ وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ را با تاكيد بر معناي‌ نخست‌ و تلقي‌ آن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ فرايند و با استقبال‌ از آن، به‌ مولفه‌هاي‌ ذاتي‌ و عرض‌ آن‌ تجزيه‌ نمود و نشان‌ داد كه‌ ذات‌ جهاني‌شدن‌ همان‌ خواسته‌ اديان‌ است‌ كه‌ درآن‌ با پيدايش‌ فضاي‌ گفتگو زمينه‌ هدايت‌ بشري‌ از طريق‌ يك‌ هادي‌ آسماني‌ فراهم‌ مي‌آيد و بدين‌سان‌ غايت‌ تاريخ‌ و آفرينش‌ انسان‌ محقق‌ مي‌گردد. آن‌ چه‌ ما در قرائتهاي‌ مذكور مشاهده‌ كرديم‌ همگي‌ در دام‌ عرضيات‌ جهاني‌شدن‌ اسير مانده‌ و از رسيدن‌ به‌ كُنه‌ وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ بازمانده‌اند. به‌ اجمال‌ سعي‌ مي‌كنم‌ اين‌ ويژگيها را شرح‌ دهم:


الف) ويژگيهاي‌ ذاتي‌ «جهاني‌شدن»: به‌ نظر مي‌رسد «جهاني‌ شدن» چنانكه‌ در آغاز بحث‌ مطرح‌ شد، لزوماً‌ پيوند ذاتي‌ با مدرنيته‌ يا دوره‌ جديد غرب‌ ندارد و مي‌تواند براساس‌ مولفه‌هاي‌ دروني‌ خود مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار گيرد. به‌ تعبير ديگر، جهاني‌شدن‌ مبتني‌ بر مجموعه‌ خصايصي‌ است‌ كه‌ به‌ دليل‌ رشد تكنولوژي‌ ارتباطي‌ عملا در قرن‌ 21 به‌ صورت‌ نسبتا كامل‌تري‌ محقق‌ شده‌ است‌ و عملا در مدينه‌ فاضله‌ اسلامي‌ به‌ كمال‌ خود خواهد رسيد. مولفه‌هاي‌ زير را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ مولفه‌هاي‌ ذاتي‌ جهاني‌شدن‌ برشمرد:


1. تحقق‌ ابزاري‌ فضاي‌ ارتباطي: ذات‌ اصلي‌ جهاني‌شدن‌ مستلزم‌ امكان‌ ارتباط‌ بين‌ بشري‌ است. اجتماع‌ بشري‌ محصول‌ اعتباراتي‌ است(19) كه‌ قائم‌ به‌ وجود و حضور اعتباركنندگان‌ مي‌باشد. به‌ تعبير دقيقتر ماهيت‌ ارتباط‌ مستلزم‌ وجود و حضور طرفهاي‌ ارتباط‌ مي‌باشد. جهاني‌شدن‌ در وضعيت‌ تكنولوژي‌ ارتباطات‌ توانسته‌ است‌ به‌ نحو بهتري‌ زمينه‌ ارتباطي‌ را فراهم‌ سازد. در دوره‌هاي‌ پيشين‌ كلام‌ وسيله‌ ارتباطي‌ بوده‌ است‌ و انسانهاي‌ مختلف‌ مي‌توانستند از طريق‌ كلام‌ لفظي‌ يا كتبي‌ به‌ ايجاد ارتباط‌ بپردازند. اما با تحولات‌ جديد برد چنين‌ ارتباطي‌ به‌ لحاظ‌ كمي‌ -- كيفي‌ افزايش‌ حايز اهميتي‌ يافته‌ است.


2. آگاهي‌ تشديد يافته: چنانكه‌ گذشت‌ در تعريف‌ جهاني‌شدن‌ به‌ بعد آگاهي‌ تاكيد شده‌ بود. فشردگي‌ زمان‌ و مكان‌ و همجواري‌ و تحقق‌ ابزاري‌ فضاي‌ ارتباطي‌ زمينه‌ آگاهي‌ از وضعيت‌ مشترك‌ انساني‌ را فراهم‌ مي‌آورد. در دوره‌هاي‌ پيشين‌ چنين‌ وضعيت‌ آگاهي‌ كمتر تحقق‌ مي‌يافت‌ در حالي‌ كه‌ در وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ چنين‌ آگاهي‌ به‌ لحاظ‌ كميت‌ و كيفيت‌ افزايش‌ فزون‌تري‌ يافته‌ است.


3. جداشدن‌ هويت‌ از مكان‌ و اهميت‌يابي‌ فضا:(20) يكي‌ از تحولات‌ عيني‌ و اساسي‌ در پديده‌ جهاني‌شدن، جداشدن‌ هويت‌ انسانها از محل‌ و مكان‌ زندگي‌ است. انسانها فطرتاً‌ از ويژگيهاي‌ مشتركي‌ برخوردار هستند. اما به‌ دليل‌ تعلق‌ به‌ زمان‌ و مكان‌ خاصي، چنين‌ ويژگيهاي‌ مشترك‌ فطري‌ دچار كم‌رنگي‌ مي‌شود و تحت‌ تاثير محيط‌ و مكان‌ قرار مي‌گيرد. شايد حديث‌ شريف‌ تولد هر مولود بر فطرت‌ الهي‌ و تغيير آن‌ به‌ دست‌ خانواده‌ به‌ نحو شايسته‌اي‌ بتواند اين‌ مطلب‌ را بيان‌ كند، هر مكاني‌ مستلزم‌ عروض‌ ويژگيهاي‌ عرضي‌ بر انسان‌ است. از اين‌ رو در دوره‌ پيش‌ از عصر تكنولوژي‌ ارتباطات، قبايل‌ و اقوام‌ مختلف‌ به‌ دليل‌ تعلق‌ مكاني‌ هويتهاي‌ متفاوتي‌ يافته‌ بودند. پديده‌ جهاني‌شدن‌ به‌ همراه‌ خود بحران‌ هويت‌ را ايجاد نموده‌ است. دليل‌ اين‌ امر آنست‌ كه‌ جهاني‌شدن‌ موجب‌ بريدن‌ از هويتهاي‌ مكاني‌ مي‌شود و گرايش‌ دارد انسانها را در هويت‌ جديدي‌ وارد سازد.


در عصر «جهاني‌شدن» به‌ جاي‌ مكان‌ كه‌ پديده‌اي‌ فيزيكي‌ است‌ فضا اهميت‌ مي‌يابد. فضا عرصه‌ ارتباط‌ انسانهاست‌ و با گستردگي‌ امكانات‌ ارتباطي‌ فضا نيز بسط‌ مي‌يابد. جهاني‌شدن‌ فرصت‌ جديدي‌ را فراهم‌ مي‌سازد تا انسانها با بريدن‌ از هويتهاي‌ مكاني‌ در هويت‌ فضايي‌ جديد ادغام‌ شوند. هويت‌ جديدي‌ كه‌ در صورت‌ ابتنأ بر فطرت‌ الهي‌ زمينه‌هاي‌ اشتراك‌ كاملاً‌ فراهم‌ مي‌گردد.


4. تحقق‌ جامعه‌ بشري‌ در جهان: به‌ دليل‌ تفاوتهاي‌ مكاني‌ -- زماني‌ پيوند تمامي‌ انسانها در يك‌ جامعه‌ بشري‌ جهاني‌ امكان‌پذير نبوده‌ است. هر چند در اديان‌ و برخي‌ مكاتب‌ مثل‌ رواقيون‌ ايده‌ شهروندي‌ جامعه‌ جهاني‌ مطرح‌ بوده‌ است‌ اما به‌ دليل‌ عدم‌ وجود شرايط‌ كافي‌ چنين‌ وضعيتي‌ براي‌ تمامي‌ انسانها ميسر نبوده‌ است. از اين‌ رو جهاني‌شدن‌ با فراهم‌سازي‌ سه‌ زمينه‌ نخست، عملاً‌ تحقق‌ جامعه‌ بشري‌ جهاني‌ را امكان‌پذير و در دسترس‌ مي‌سازد. از اين‌ رو ايده‌ تحقق‌ امت‌ واحده‌ محقق‌ مي‌گردد.


به‌ نظر مي‌رسد عناصر چهارگانه‌ فوق‌ اركان‌ جهاني‌شدن‌ را به‌ لحاظ‌ فرايندي‌ تشكيل‌ مي‌دهند. پديده‌هاي‌ ديگر را به‌ دليل‌ تعلقات‌ خاص‌ زماني‌ و مكاني‌ مي‌توان‌ عارضي‌ ناميد.


ب) ويژگيهاي‌ عارضي‌ «جهاني‌شدن»: عناصري‌ را كه‌ فارغ‌ از عناصر چهارگانه‌ فوق‌ در جهاني‌شدن‌ به‌ وجود مي‌آيند مي‌توان‌ عناصر عارضي‌ ناميد. خصيصه‌ اصلي‌ اين‌ عناصر عارضي‌ عبارتست‌ ازقابليت‌ انفكاك‌ آنها از پديده‌ جهاني‌ شدن. پديده‌اي‌ چون‌ پيدايش‌ بحران‌ هويت، گرايش‌ به‌ محلي‌گرايي‌ در مقابل‌ جهاني‌شدن، غلبه‌ نظريه‌ها و مكاتب‌ فكري‌ در عرصه‌ جهاني‌شدن‌ و... همگي‌ از امور عارضي‌ محسوب‌ مي‌شوند. در نتيجه‌ مصبوغ‌شدن‌ وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ به‌ صبغه‌ غربي، ليبرال، سوسيال‌ و ماركسيستي‌ و... همگي‌ از پديده‌هاي‌ عارضي‌ جهاني‌شدن‌ مي‌باشند. ماهيت‌ جهاني‌شدن‌ نسبت‌ به‌ اين‌ امور لابشرط‌ است‌ و چنين‌ پديده‌هايي‌ مي‌توانند در مقطع‌ خاصي‌ جهاني‌شدن‌ را تحت‌الشعاع‌ خود قرار دهند. از اين‌ رو ضرورت‌ دارد تا اركان‌ اصلي‌ پديده‌ جهاني‌شدن‌ از امور عارضي‌ تفكيك‌ شود.


جهاني‌شدن: ويژگي‌ سخت‌افزاري‌ -- نرم‌افزاري‌

چنانكه‌ از ويژگيهاي‌ چهارگانه‌ برمي‌آيد، جهاني‌شدن‌ عمدتاً‌ ويژگي‌ سخت‌افزاري‌ دارد. به‌ تعبير دقيقتر، جهاني‌شدن‌ فرصت‌ يا وضعيتي‌ است‌ براي‌ تحقق ابعاد نرم‌افزاري. رابرتسون(21) و عماد افروغ‌ اين‌ نكته‌ را مطرح‌ كرده‌اند كه‌ آيا جهاني‌شدن‌ امكان‌ وجودي‌ دارد. پاسخ‌ عماد افروغ‌ حايز اهميت‌ است. او معتقد است:


«وجهي‌ از جهاني‌شدن‌ امكان‌ وجودي‌ ندارد نه‌ اينكه‌ هيچ‌ جهاني‌ شدني‌ امكان‌ ندارد. جهاني‌ شدني‌ امكان‌ وجودي‌ دارد كه‌ به‌ يك‌ ارزش‌نمايي‌ و حقيقت‌ الحقايق‌ برگردد.»


او با رد جهاني‌شدن‌ غربي‌ و موجود اين‌ نكته‌ را باز نگه‌ مي‌دارد كه‌ «جهاني‌شدن‌ ديني‌ امكان‌ وجودي‌ دارد.»(22) در واقع‌ قرائتهاي‌ مختلف‌ جهاني‌شدن‌ نوعي‌ ارائه‌ نرم‌افزار براي‌ پديده‌ جهاني‌شدن‌ هستند. به‌ اين‌ معنا كه، صبغه‌ غربي‌ -- مدرن‌ يا پسامدرن‌ اين‌ تفسيرها صرفاً‌ به‌ ابعاد عارضي‌ جهاني‌شدن‌ برمي‌گردند. جهاني‌شدن‌ همانند ظرفي‌ است‌ براي‌ تحقق‌ يك‌ محتوا. چنين‌ محتوايي‌ گاه‌ از غرب‌ گرفته‌ مي‌شود و گاه‌ از دين. محتوا ويژگي‌ نرم‌افزاري‌ دارد و رنگهاي‌ مختلفي‌ مي‌گيرد در حالي‌ كه‌ جهاني‌شدن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ فرايند، امري‌ متعين‌ است. بدين‌ جهت‌ مي‌توان‌ محتوا و نرم‌افزار مناسبي‌ را در ظرف‌ جهاني‌شدن‌ مطرح‌ نمود. و به‌ نظر مي‌رسد آموزه‌ مهدويت‌ اسلامي‌ به‌ خوبي‌ مي‌تواند به‌ نحو كاملي‌ چنين‌ نقشي‌ را ايفا نمايد.


مهدويت‌ اسلامي‌

مهدويت‌ به‌ عنوان‌ مدينه‌ فاضله‌ اسلامي‌ و ظهور منجي‌ موعود تدبيري‌ الهي‌ است‌ براي‌ تا آمال‌ و آرزوهاي‌ بشريت‌ در طول‌ قرنها تحقق‌ يابد. تحقق‌ چنين‌ عصري‌ مستلزم‌ آماده‌بودن‌ زمينه‌ها و شرايط‌ لازم‌ مي‌باشد. بدين‌ جهت‌ است‌ كه‌ مهدويت‌ اسلامي‌ مي‌تواند با پديده‌اي‌ به‌ نام‌ جهاني‌شدن‌ ارتباط‌ پيدا كند. بدون‌ ترديد مدينه‌ فاضله‌ مهدوي‌ داراي‌ ويژگيهايي‌ است‌ كه‌ در مطالعه‌ تطبيقي‌ حاضر توجه‌ به‌ آنها ضرورت‌ دارد. در ذيل‌ برخي‌ از اين‌ ويژگي‌ها و ابعاد را بررسي‌ مي‌كنيم:


الف) مهدويت‌ و غايت‌ تاريخ: در مورد فلسفه‌ تاريخ‌ و غايت‌ آن‌ ديدگاه‌هاي‌ مختلفي‌ وجود دارد و در برخي‌ نگرش‌ها تاريخ‌ خصلتي‌ دوري‌ دارد و همواره‌ در چرخه‌هاي‌ خاص‌ خود در حال‌ تكرار است. هر چند چنين‌ نگرشي‌ در برخي‌ مذاهب‌ باستان‌ مثل‌ آيين‌ هندو وجود دارد اما در اديان‌ آسماني‌ --- ابراهيمي‌ تاريخ‌ سرانجامي‌ داشته‌ و داراي‌ غايتي‌ است‌ كه‌ در حال‌ حركت‌ بدان‌ سو مي‌باشد. از نگرش‌ اسلامي‌ سرانجام‌ تاريخ‌ بشري‌ تحقق‌ وعده‌ الهي‌ حاكميت‌ حق‌ و مدينه‌ فاضله‌ اسلامي‌ است. تحقق‌ چنين‌ مدينه‌اي‌ قطعي‌ و يك‌ سنت‌ الهي‌ مي‌باشد.(23) تحقق‌ چنين‌ غايتي، وضعيت‌ جديدي‌ براي‌ بشر مي‌باشد كه‌ يك‌ جامعه‌ بشري‌ مبتني‌ بر فطرت‌ الهي‌ را به‌ وجود مي‌آورد. در چنين‌ جامعه‌اي‌ كل‌ بشريت‌ سهيم‌ بوده‌ و غايت‌ و آمال‌ تمامي‌ انسانهاست.


بدين‌ جهت‌ عصر مهدوي‌ از تعلق‌ به‌ قوم‌ و قبيله‌ و نژاد خاصي‌ بري‌ بوده‌ و غايت‌ مشترك‌ بشري‌ مي‌باشد. انتظار ظهور منجي‌ موعود، در واقع، انتظار تحقق‌ غايت‌ بشري‌ مي‌باشد كه‌ به‌ تدبير الهي‌ بر جهان‌ حاكم‌ خواهد شد.


ب) بعد جهاني‌ مهدويت‌ اسلامي: اديان‌ خصلتي‌ جهاني‌ دارند. به‌ دليل‌ وحدت‌ ذاتي‌ جهان‌ هستي‌ كه‌ همه‌ امور به‌ ذات‌ حق‌ برمي‌گردد، پيام‌ الهي‌ براي‌ تمامي‌ انسانهاست. و تنوع‌ اديان‌ آسماني‌ نه‌ به‌ دليل‌ تنوع‌ در محتوا و پيام، بلكه‌ در ويژگي‌هاي‌ عصري‌ آنهاست. پيام‌ الهي‌ واحد است‌ (ان‌ الدين‌ عندالله‌ الاسلام) و در نتيجه‌ مخاطب‌ آن‌ نيز تمام‌ انسانها هستند. از اين‌ رو مهدويت‌ اسلامي‌ نيز هرگز تعلق‌ به‌ سرزمين‌ يا قوم‌ و نژاد خاصي‌ ندارد و تدبير الهي‌ براي‌ تمامي‌ انسانهاست‌ و از اين‌ رو گستره‌اي‌ جهاني‌ دارد.


اديان‌ در كل‌ و برخي‌ از مكاتب‌ بشري‌ خصلتي‌ فراگير و جهانشمول‌ دارند. اسلام‌ صرفا بر اعتقاد مشترك‌ تاكيد دارد و هرگونه‌ مرز درون‌ جهان‌ اسلام‌ را نمي‌پذيرد. مرز اسلام‌ دارالكفر مي‌باشد هر چند در طول‌ تاريخ‌ اسلام‌ به‌ دليل‌ سنت‌ الهي‌ استدراج‌ و فرصت‌يافتن‌ كافران‌ در اين‌ جهان‌ تقابل‌ «دارالاسلام» و «دارالكفر» عملا وجود داشته‌ است‌ اما در مدينه‌ فاضله‌ مهدوي‌ به‌ دليل‌ پيروزي‌ حق‌ بر باطل‌ چنين‌ مرزي‌ هم‌ از بين‌ خواهد رفت. روايات‌ وارده‌ در باب‌ مهدويت‌ اسلامي‌ همگي‌ بر اين‌ عنصر تاكيد دارند.(24)


مهدويت‌ اسلامي‌ تحقق‌بخش‌ فطرت‌ بشري‌ نيز مي‌باشد. انسان‌ فطرتا هويتي‌ الهي‌ دارد و بدين‌ جهت‌ اشتراك‌ بشريت‌ در هويت‌ الهي‌ مستلزم‌ تحقق‌ جامعه‌اي‌ جهاني‌ خواهد بود. هرگونه‌ تعلقات‌ عارضي‌ جغرافيايي‌ و قومي‌ و نژادي‌ در برابر چنين‌ هويت‌ مشتركي‌ صبغه‌اي‌ زوال‌پذير و ثانوي‌ دارند و در نتيجه‌ توان‌ تقابل‌ و تعارض‌ با هويت‌ مشترك‌ الهي‌ را ندارند. از اين‌ رو مهدويت‌ اسلامي‌ به‌ دليل‌ ابتنأ بر هويت‌ فطري‌ و الهي‌ انسانها تمامي‌ بشريت‌ را در برمي‌گيرد و بعدي‌ جهاني‌ دارد. در واقع‌ پيروزي‌ عيني‌ و خارجي‌ دولت‌ مهدوي‌ بر سراسر جهان‌ تبلور تحقق‌ وحدت‌ انسان‌ها براساس‌ هويت‌ فطري‌ و الهي‌ مشترك‌ مي‌باشد و بر اين‌ اساس‌ هويتي‌ كه‌ براي‌ انسان‌ عصر مهدوي‌ تعريف‌ مي‌شود، هويتي‌ فرازماني‌ و فرامكاني‌ بوده‌ و در نتيجه‌ بر سراسر جهان‌ گسترش‌ دارد.


ج) صبغه‌ الهي‌ --- ديني‌ «دولت‌ مهدوي»(عج): انسان‌ مدرن‌ با غالب‌ ساختن‌ خرد ابزاري‌ خويش‌ عرصه‌ جامعه‌ و سياست‌ را جولانگاه‌ خواسته‌ها و خواهشهاي‌ خويش‌ قرار داد و حكم‌ به‌ جدايي‌ عرصه‌ ديني‌ و سياست‌ نمود. ثمره‌ چنين‌ تفكيكي‌ بحران‌ معنا در عصر مدرن‌ بود كه‌ به‌ دليل‌ تعارض‌ و تضاد آن‌ با ساختار وجودي‌ انسان‌ به‌ وجود آمده‌ بود. عصر مدرن‌ با تفكيك‌ اين‌ دو عرصه‌ از يكديگر زمينه‌ تضاد دروني‌ را در انسانها دامن‌ مي‌زد. از يك‌ سو نفي‌ دين‌ در كل‌ موجب‌ نقصان‌ هويت‌ وجودي‌ انسان‌ عصر جديد مي‌گرديد و از سوي‌ ديگر حكم‌ به‌ تفكيك‌ دين‌ و سياست، به‌ رغم‌ پذيرش‌ دين‌ در عرصه‌ خصوصي، موجب‌ تضاد دروني‌ هويت‌ انسان‌ مدرن‌ بود.


اما برخلاف‌ مكاتب‌ عصر مدرن، از منظر اسلام‌ حيات‌ فردي‌ اجتماعي‌ انسانها در هم‌ تنيده‌ است‌ و خداوند با زمينه‌سازي‌ سعادت‌ نهايي‌ انسانها و از باب‌ لطف‌ خويش‌ دستورالعمل‌ الهي‌ براي‌ زندگي‌ فردي‌ --- اجتماعي‌ عرضه‌ كرده‌ است. شكست‌ مكاتب‌ مدرن‌ و سخن‌ از عصر پساسكولار همگي‌ حاكي‌ از ناكارآمدي‌ نگرش‌ سكولاريستي‌ و تفكيك‌ دين‌ و سياست‌ مي‌باشد.


در جامعه‌ مهدوي‌ نيز امام‌ معصوم(ع) لطفي‌ الهي‌ است‌ كه‌ با هدايت‌ خويش‌ و اجراي‌ احكام‌ الهي‌ در عرصه‌ فردي‌ و اجتماعي‌ جامعه‌ را به‌ سوي‌ سعادت‌ رهنمون‌ مي‌شود. از اين‌ رو ويژگي‌ جامعه‌ اسلامي‌ عصر مهدوي‌ برخلاف‌ نگرش‌ عصرجديد تاكيد بر فضيلت‌ و سعادت‌ مي‌باشد در حالي‌ كه‌ عصر جديد صرفا بر آزادي‌ انسان‌ مبتني‌ بود و دغدغه‌ فضيلت‌ و سعادت‌ بشر را نداشت.(25) روي‌ گرداني‌ از عنصر فضيلت‌ و سعادت، سبب‌ مي‌گرديد كه‌ عرصه‌ زندگي‌ اين‌ جهاني‌ و مادي‌ در تنظيم‌ زندگي‌ سياسي‌ محوريت‌ داشته‌ باشد و بدين‌ جهت‌ ايدئولوژي‌هاي‌ بشري‌ دوره‌ مدرن‌ توان‌ جهانشمولي‌ را نداشتند و عملا قدرت‌ فراگير بودن‌ و گستره‌ جهاني‌ يافتن‌ را نمي‌توانستند داشته‌ باشند.(26) همانطور كه‌ عصر حاضر با پديده‌ جهاني‌شدن، عرصه‌ بازگشت‌ اديان‌ را به‌ عرصه‌ سياست‌ فراهم‌ ساخته‌ است‌ و ناكارآمدي‌ ايدئولوژي‌هاي‌ مبتني‌ بر سكولاريسم‌ روشن‌ شده‌ است، حكومت‌ جهاني‌ ناگزيراز توجه‌ به‌ عنصردين‌ به‌ عنوان‌ يك‌ عنصر هويت‌بخش‌ فراگير مي‌باشد. حكومت‌ جهاني‌ مهدوي(عج) عملا به‌ دليل‌ ابتنأ بر نگرش‌ ديني‌ --- الهي‌ به‌ زندگي‌ سياسي‌ اجتماعي‌ حايز چنين‌ ويژگي‌ و خصلت‌ مي‌باشد.


د) تكامل‌ فكري‌ بشري‌ و رشد آگاهي‌ انسانها: به‌ رغم‌ وجود انحرافات‌ فكري‌ در ادوار مختلف‌ تاريخي، انسانها در طول‌ تاريخ‌ شناخت‌ تكامل‌يافته‌تري‌ از جهان‌ اطراف‌ خويش‌ داشته‌اند و سير تفكر بشري‌ همواره‌ در سمت‌وسوي‌ تسخير عرصه‌هاي‌ ناشناخته‌ جديدي‌ حركت‌ كرده‌ است. عصر ما نيز هر چند دچار آفات‌ و انحرافات‌ فكري‌ است‌ اما در مجموع‌ فرصت‌ شناخت‌ بيشتري‌ نسبت‌ به‌ گذشته‌ از جهان‌ داشته‌ است. رشد و پيشرفت‌ علوم‌ با كشف‌ عرصه‌هاي‌ جديد دانش‌ در بسياري‌ موارد مويد آموزه‌هاي‌ اعتقادي‌ --- ديني‌ بوده‌ است‌ و انسان‌ها از طريق‌ سير آفاقي‌ عرصه‌هاي‌ جديدتري‌ از عظمت‌ خلقت‌ الهي‌ را شاهد بوده‌اند.


هر چند دانش‌ بشري‌ افقهاي‌ بسيار گسترده‌ و عظيمي‌ را فتح‌ نموده‌ است، اما چنانكه‌ در روايات‌ ملاحم‌ آمده‌ است‌ علم‌ در عصر ظهور حضرت‌ مهدي(عج) پيشرفت‌ شگرفي‌ خواهد داشت‌ و از سوي‌ ديگر فهم‌ و آگاهي‌ انسان‌ها نيز فزون‌ خواهد يافت. در روايتي‌ تاكيد شده‌ است‌ كه‌ هنگامي‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ ظهور نمايند، دست‌ خويش‌ را بر سر انسانها خواهند نهاد و فهم‌ و آگاهي‌ آنها تكامل‌ خواهد يافت. يا در حديث‌ ديگري‌ امام‌ صادق(ع) ايشان‌ مي‌فرمايند: كه‌ علم‌ بيست‌ و هفت‌ قسم‌ است‌ كه‌ مردمان‌ تنها به‌ دو جزء آن‌ پي‌ برده‌اند و در زمان‌ ظهور حضرت‌ قائم(عج) بيست‌ و پنج‌ جز ديگر نيز به‌ دست‌ آن‌ حضرت‌ تحقق‌ خواهد يافت.(27)


بدون‌ ترديد، علت‌ تاخير حكومت‌ جهاني‌ آن‌ حضرت‌ عدم‌ تحقق‌ شرايط‌ و لوازمي‌ بوده‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ آمادگي‌ فكري‌ و زمينه‌ پذيرش‌ عمومي‌ را از اين‌ قبيل‌ دانست. تحقق‌ حكومت‌ آن‌ حضرت‌ مستلزم‌ آمادگي‌ پذيرش‌ عمومي‌ است‌ و تا زماني‌ كه‌ انسانها خود به‌ چنين‌ فكر و آمادگي‌ نرسيده‌اند شرايط‌ فراهم‌ نخواهد شد. در واقع‌ انسانها خود به‌ نقص‌ مكاتب‌ بشري‌ پي‌خواهند برد و دست‌ به‌ دامان‌ وحي‌ شده‌ و آن‌ را طلب‌ خواهند كرد و در چنين‌ روزي‌ فتح‌ و پيروزي‌ محقق‌ خواهد شد.


ه) گسترش‌ عدل‌ و داد بر سراسر گيتي: ايده‌ عدل‌ و داد از جمله‌ آرمانهاي‌ بشري‌ است‌ كه‌ در جامعه‌ موعود و به‌ دست‌ منجي‌ تحقق‌ خواهد يافت. حكومت‌ عدل‌ و داد و رفع‌ تبعيض‌ها و نابرابري‌ها وعده‌ الهي‌ براي‌ مستضعفان‌ است. از اين‌ رو آن‌ حضرت‌ جامعه‌ عادله‌ را بر پا خواهد كرد. هر چند غايت‌ اصلي‌ جامعه‌ مهدوي‌ زمينه‌سازي‌ سعادت‌ و فضيلت‌ و تكامل‌ انسانها است، اما طبعا عدل‌ و داد يكي‌ از زمينه‌هاي‌ لازم‌ تحقق‌ چنين‌ آرماني‌ خواهد بود. انسانها تاكنون‌ نتوانسته‌اند خود به‌ رغم‌ ادعاهاي‌ مختلف‌ چنين‌ وضعيت‌ عادلانه‌اي‌ را بر جهان‌ حاكم‌ سازند و روزبروز قدرتمندان‌ در پيگيري‌ اهداف‌ و مطامع‌ خويش‌ ظلم‌ مضاعفي‌ را بر انسانها تحميل‌ مي‌كنند.


جهاني‌شدن‌ و مهدويت‌

چنانكه‌ گذشت‌ جهاني‌شدن‌ تعابير و تفسيرهاي‌ مختلفي‌ دارد. همچنين‌ جهاني‌شدن‌ را در ابعاد مختلفي‌ مي‌توان‌ مدنظر قرار داد. در سنجش‌ نسبت‌ مهدويت‌ اسلامي‌ با پديده‌ جهاني‌شدن‌ توجه‌ به‌ اين‌ تمايزات‌ ضرورت‌ دارد. بدون‌ ترديد مهدويت‌ اسلامي‌ با برخي‌ از قرائت‌هاي‌ جهاني‌شدن‌ سازگاري‌ ندارد. از اين‌ رو لازم‌ است‌ تا با تفكيك‌ اين‌ مفاهيم‌ و تفاسير جهاني‌شدن‌ از يكديگر آنها را با مهدويت‌ اسلامي‌ سنجيد.


الف) وجوه‌ ناسازگار جهاني‌شدن‌ با مهدويت‌ اسلامي‌

1- جهاني‌شدن‌ به‌ معناي‌ پروژه‌ غربي‌سازي: اگر مراد از جهاني‌شدن‌ غربي‌شدن‌ يا امريكايي‌شدن‌ باشد، بدون‌ ترديد چنين‌ نگرشي‌ با آموزه‌هاي‌ ديني‌ از يك‌ سو و انديشه‌ مهدويت‌ اسلامي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ حكومت‌ جهاني‌ موعود از سوي‌ ديگر ناسازگار مي‌باشد. مهمترين‌ وجوه‌ ناسازگاري‌ را مي‌توان‌ در مباني‌ فكري‌ --- نظري‌ آنها دانست. در حالي‌ كه‌ تمدن‌ غربي‌ بر محوريت‌ انسان‌ استوار است‌ انديشه‌ اسلامي‌ --- مهدوي‌ مبتني‌ بر محوريت‌ خالق‌ هستي‌ است. در حالي‌ كه‌ تمدن‌ غربي‌ بر تفكيك‌ دين‌ و سياست‌ پاي‌ مي‌فشارد، از نظر اسلام‌ دين‌ و سياست‌ در هم‌ تنيده‌اند. در حالي‌ كه‌ دغدغه‌ تمدن‌ امروز غرب‌ آزادي‌ انسان‌ است‌ دغدغه‌ دين‌ فضيلت‌ و سعادت‌ مي‌باشد. در حالي‌ كه‌ غرب‌ بر خرد خود بنياد ابزاري‌ استوار است، مهدويت‌ و انديشه‌ اسلامي‌ بر عقل‌ همسو با وحي‌ و عقل‌ غايت‌مدار مبتني‌ است.


در حالي‌ كه‌ تمدن‌ غرب‌ بر سيطره‌ و استثمار غيرغرب‌ استوار است، مهدويت‌ اسلامي‌ بر عدل‌ و رهايي‌بخشي‌ تمامي‌ انسان‌ها مبتني‌ است. با چنين‌ تمايزاتي‌ ناسازگاري‌ مهدويت‌ اسلامي‌ با اين‌ تفسير از جهاني‌شدن‌ آشكار خواهد بود.


2- جهاني‌شدن‌ به‌ معناي‌ سيطره‌ تكنولوژيك‌ غرب: وجه‌ ديگري‌ از جهاني‌شدن‌ وجود دارد كه‌ با ايده‌ مهدويت‌ اسلامي‌ ناسازگار است. اگر چنانچه‌ مراد از جهاني‌شدن‌ وضعيت‌ تكنولوژيك‌ جديد باشد كه‌ هم‌اكنون‌ در جهان‌ وجود دارد و غرب‌ با كنترل‌ ابزارهاي‌ ارتباطي‌ ماهواره‌ و اينترنت‌ بر آن‌ سيطره‌ دارد، چنين‌ معنايي‌ نيز با ايده‌ مهدويت‌ اسلامي‌ سازگاري‌ نخواهد داشت. در چنين‌ وضعيتي‌ هر چند نگاه‌ ابزاري‌ و فرايندي‌ به‌ جهاني‌شدن‌ وجود دارد اما عملا با تفسير نخست‌ همسان‌ خواهد بود و نتيجه‌ آن‌ سيطره‌ فرهنگ‌ و تفكر غربي‌ خواهد بود.


3- جهاني‌شدن‌ «اقتصاد سرمايه‌داري‌ غربي»: اگر جهاني‌شدن‌ صرفا از منظر اقتصادي‌ مد نظر قرار گيرد و مراد از آن‌ سيطره‌ و گسترش‌ نظام‌ سرمايه‌داري‌ غربي‌ باشد، در چنين‌ صورتي‌ نيز جهاني‌شدن‌ با مهدويت‌ اسلامي‌ سازگار نخواهد بود. دليل‌ اين‌ امر آنست‌ كه‌ اولا سرمايه‌داري‌ غربي‌ صرفا بر كسب‌ سود بيشتر مبتني‌ است‌ و در نتيجه‌ موجب‌ ظلم‌ و ستم‌ بر جامعه‌ جهاني‌ است‌ و از سوي‌ ديگر صرفا نگاه‌ مادي‌ --- اقتصادي‌ دارد و غايت‌ آن‌ سود و منافع‌ اقتصادي‌ است. در حالي‌ كه‌ اقتصاد از منظر اسلامي‌ صرفا تامين‌ كننده‌ نيازهاي‌ بشري‌ جهت‌ تكامل‌ و نيل‌ به‌ سعادت‌ مي‌باشد. مضافا اينكه‌ ايده‌ عدل‌وداد در مهدويت‌ اسلامي‌ با سيطره‌ صاحبان‌ زر و زور ناسازگاري‌ دارد و آن‌ حضرت(عج) خود با آن‌ مقابله‌ خواهد كرد.


ب) قرائت‌ سازگار «جهاني‌شدن» با «مهدويت‌ اسلامي»

اگر مراد از جهاني‌شدن‌ فرايند گسترش‌ تكنولوژي‌ ارتباطي‌ باشد و به‌ مثابه‌ يك‌ وضعيت‌ سخت‌افزاري‌ و ابزاري‌ نگريسته‌ شود كه‌ با محتوا و نرم‌افزار خود رنگ‌ مي‌گيرد، چنين‌ قرائتي‌ از جهاني‌شدن‌ مي‌تواند با مهدويت‌ اسلامي‌ سازگار، و بلكه‌ مستلزم‌ آن‌ باشد.


چنانكه‌ در مباحث‌ گذشته‌ مطرح‌ شد از منظر نوشتار حاضر مي‌بايست‌ جهاني‌شدن‌ را به‌ مثابه‌ ظرفي‌ لحاظ‌ كرد كه‌ بر اثر گسترش‌ تكنولوژي‌ ارتباطي‌ فراهم‌ آمده‌ و انسانها را در وضعيت‌ ارتباطي‌ جديدي‌ قرار داده‌ و موجب‌ افزايش‌ آگاهي‌ انسانها از محيط‌ و همنوعان‌ خويش‌ گشته‌ است. بر اين‌ اساس‌ خصلت‌ ذاتي‌ جهاني‌شدن‌ ويژگي‌ ظرف‌بودن‌ و ابزاربودن‌ آن‌ است‌ و محتواها و مكاتب‌ و نگرش‌هاي‌ مختلف‌ صرفا در چنين‌ ظرفي‌ تحقق‌ مي‌يابند و يا خود را بر آن‌ تحميل‌ مي‌كنند. از اين‌ رو هر محتوايي‌ قابل‌ تفكيك‌ از آن‌ است‌ و بر آن‌ عارض‌ مي‌شود.


به‌ نظر مي‌رسد مهدويت‌ اسلامي‌ با چنين‌ قرائتي‌ كاملا سازگاري‌ و بلكه‌ تلازم‌ دارد. عناصر چهارگانه‌ ذاتي‌ جهاني‌شدن‌ بر اين‌ اساس‌ قابل‌ تامل‌ است. «تحقق‌ ابزاري‌ فضاي‌ ارتباطي» موجب‌ پيوند انسان‌ها در اقصانقاط‌ جهان‌ مي‌شود. چنين‌ وضعيتي‌ امكان‌ تفاهم‌ و همراهي‌ را فراهم‌ مي‌سازد. به‌ نظر مي‌رسد چنين‌ ويژگي‌ در آن‌ دسته‌ از روايات‌ كه‌ بر ارتباط‌ مومنان‌ با يكديگر و با حضرت‌ مهدي(عج) در شرق‌ و غرب‌ جهان‌ ناظر است، تطابق‌ دارد. در روايتي‌ امام‌ صادق(ع) مي‌فرمايد:


«در زمان‌ قائم(عج) مومني‌ كه‌ در شرق‌ است‌ برادر خود را كه‌ در مغرب‌ است، خواهد ديد، و نيز مومني‌ كه‌ در مغرب‌ است‌ برادر خويش‌ را در مشرق‌ مي‌بيند.»(28)


يا آن‌ حضرت‌ در بيان‌ رمزي‌ ديگري‌ مي‌فرمايد:

«زماني‌ كه‌ قائم(عج) ظهور نمايد، خداوند گوشها و چشمان‌ شيعيان‌ ما را به‌ گونه‌اي‌ تقويت‌ مي‌كند كه‌ ميان‌ آنان‌ و قائم(عج) نيازي‌ به‌ پيك‌ نيست. آن‌ حضرت‌ با آنان‌ سخن‌ مي‌گويد و آنها سخن‌ او را مي‌شنوند و در حالي‌ كه‌ وي‌ در جايگاه‌ خويش‌ قرار دارد، او را مي‌بينند.»(29)


هر چند در چنين‌ تعابيري‌ از ائمه‌ معصومين(ع)، احتمال‌ اعجاز در عصر ظهور و طريق‌ غيرعادي‌ ارتباطي‌ وجود دارد و نمي‌توان‌ آن‌ را ناممكن‌ دانست، اما با توجه‌ به‌ سنت‌ الهي‌ در جريان‌ امور طبق‌ اسباب‌ خويش‌ به‌ نظر مي‌رسد چنين‌ تعابيري‌ بيشتر بر بعد ارتباطي‌ ناظر است‌ كه‌ حداقل‌ چشم‌اندازي‌ از آن‌ براي‌ ما در عصر تكنولوژي‌ ارتباطات‌ حاصل‌ شده‌ است. عنصر ذاتي‌ دوم‌ جهاني‌شدن‌ در قرائت‌ برگزيده‌ نيز، يعني‌ آگاهي‌ تشديد يافته‌ را نيز مي‌توان‌ در ذيل‌ اين‌ توضيح، فهميد.


اما عنصر ذاتي‌ سوم‌ جهاني‌شدن‌ يعني‌ «جداشدن‌ هويت‌ از مكان» نيز كاملا با ايده‌ مهدويت‌ سازگاري‌ دارد. هويتها در روزگاران‌ گذشته‌ پيوند نزديكي‌ با ويژگي‌هاي‌ جغرافيايي‌ داشته‌اند و گاه‌ مكان‌ و منطقه‌ محوريت‌ داشته‌ است. اما فرايند دولت‌ ملت‌سازي‌ و ملي‌گرايي‌ در عصر جديد و بعدها پديده‌ جهاني‌شدن‌ عملا چنين‌ هويتهايي‌ را دگرگون‌ كرده‌اند. اما چنين‌ پديده‌اي‌ از ساختن‌ يك‌ هويت‌ پايدار جهانشمول‌ بازمانده‌اند. هويت‌ حقيقي‌ انسانها ريشه‌ در فطرت‌ آنها دارد. از اين‌ رو هر هويتي‌ كه‌ سازگار با ويژگي‌هاي‌ فطري‌ و وجودي‌ انسان‌ شكل‌ بيابد، هويتي‌ اصيل‌ و پايدار خواهد بود. كار ويژه‌ مهدويت‌ اسلامي‌ در ساختن‌ هويت‌ جديد الهي‌ و بازگرداندن‌ هويت‌هاي‌ كژ تابيده‌ و دچار تعارض‌ دروني‌ به‌ هويتي‌ اصيل‌ حايز اهميت‌ است. جهاني‌شدن‌ بدين‌ معنا مي‌تواند در راستاي‌ مهدويت‌ عمل‌ مي‌كند. هر چند وضعيت‌ فعلي‌ جهاني‌شدن‌ از چنين‌ كار ويژه‌اي‌ ناتوان‌ است‌ اما ظهور محتواي‌ نرم‌افزاري‌ اصيل‌ در مهدويت‌ اسلامي‌ عملا چنين‌ توانايي‌ و كارايي‌ را در وضعيت‌ جهاني‌شدن‌ فراهم‌ خواهد كرد.


ويژگي‌ ذاتي‌ چهارم‌ جهاني‌شدن‌ را نيز مي‌توان‌ با ايده‌ مهدويت‌ كاملا متلائم‌ و متلازم‌ دانست. «پيدايش‌ جامعه‌ بشري‌ جهاني» به‌ جهاتي‌ با ايده‌ امت‌ واحده‌ اسلامي‌ سازگاري‌ دارد. جهاني‌شدن‌ با اين‌ ويژگي‌ خود ظرفي‌ را فراهم‌ ساخته‌ است‌ تا امت‌ واحده‌ اسلامي‌ در آن‌ امكان‌ تحقق‌ عيني‌ داشته‌ باشد. نظر به‌ غايت‌ و فلسفه‌ تاريخ‌ از نگاه‌ اديان‌ و به‌ ويژه‌ اسلام‌ تحقق‌ چنين‌ جامعه‌اي‌ ضروري‌ است. اما هر چند چنين‌ جامعه‌اي‌ در روزگاران‌ پيشين‌ به‌ دليل‌ موانع‌ مختلفي‌ به‌ تاخير افتاده‌ است‌ در وضعيت‌ مطلوبي‌ كه‌ ابزارهاي‌ تكنولوژي‌ ارتباطي‌ فراهم‌ ساخته‌اند، زمينه‌ مساعد تحقق‌ چنين‌ آرماني‌ مي‌تواند فراهم‌ گردد.


ظرفيت‌هاي‌ مهدويت‌ اسلامي‌ در عصر «جهاني‌شدن»

مفهوم‌ «جهاني‌شدن» را مي‌بايست‌ از تعابير و تفاسير موجود تخليه‌ نمود تا بتوان‌ از آن‌ در جهت‌ فهم‌ مهدويت‌ و عصر ظهور استفاده‌ كرد. نگاه‌ مقاله‌ حاضر صرفا به‌ بعد ماهوي‌ جهاني‌شدن‌ بود و سعي‌ نمود با قرائت‌ خويش‌ از جهاني‌شدن‌ ايده‌ خود را شرح‌ دهد. اما دو نكته‌ را مي‌بايست‌ مورد توجه‌ قرار داد:


نخست: در سنجش‌ نسبت‌ جهاني‌شدن‌ و مهدويت‌ اسلامي‌ نبايد بر وضعيت‌ فعلي‌ جهاني‌شدن‌ كه‌ به‌ دليل‌ سيطره‌ هژمنويك‌ غرب‌ نامطلوب‌ است‌ بسنده‌ كرد. بلكه‌ بايد فراتر رفته‌ چشم‌اندازهاي‌ فراختري‌ را با نگرشي‌ فلسفي‌ و ماهوي‌ به‌ اين‌ پديده‌ مشاهده‌ كرد. از اين‌ رو نبايد با استناد به‌ برخي‌ عوارض‌ كنوني‌ جهاني‌شدن‌ كه‌ پذيرش‌ آن‌ بر انسان‌ مومن‌ متعهد سخت‌ است، حكم‌ به‌ ناهمسازي‌ اين‌ دو مفهوم‌ كرد. چنان‌كه‌ همسان‌انگاري‌ عاميانه‌ اين‌ دو مفهوم‌ نيز، چنانكه‌ برخي‌ بدان‌ مبتلا هستند، خود دچار آفت‌ ديگري‌ مي‌باشد.


دوم: مهدويت‌ اسلامي‌ با ويژگي‌ جهان‌ ديني‌ و جهان‌ وطني‌ خود محتواي‌ نرم‌افزاري‌ مناسب‌ و منحصربفردي‌ براي‌ وضعيت‌ تصور شده‌ مي‌باشد. هنگامي‌ كه‌ سخن‌ از امكان‌ تحقق‌ جهاني‌شدن‌ مطرح‌ مي‌شود، اگر ما صرفا ايدئولوژي‌ها و مكاتب‌ بشري‌ را مدنظر قرار دهيم‌ چنين‌ جهاني‌شدنِ‌ مبتني‌ بر جهان‌گرايي‌ و جهان‌وطني‌ موجود در اين‌ مكاتب‌ به‌ دليل‌ معضلات‌ دروني‌ خويش‌ دچار وضعيت‌ امتناع‌ خواهند بود و هر چند همانند تفكر ليبرال‌ دموكراسي‌ غربي‌ موجود بخواهند خود را چند روزي‌ بر اين‌ موج‌ سوار كنند، اما در نهايت‌ به‌ همسان‌ كف‌ از بين‌ خواهند رفت‌ و قابل‌ دوام‌ نيستند. تنها مظروف‌ و محتواي‌ مناسب‌ چنين‌ وضعيتي‌ مكتب‌ سازگار با ويژگي‌هاي‌ فطري‌ انسانها مي‌باشد كه‌ يقينا در آموزه‌ مهدويت‌ اسلامي، به‌ عنوان‌ تدبيري‌ الهي‌ براي‌ پايان‌ تاريخ، نهفته‌ است.


پي‌نوشتها:

1-نگاه‌ كنيد: حسين‌ توفيقي، هزاره‌گرايي‌ در فلسفه‌ تاريخ‌ مسيحيت، موعود، ش‌ 17، ص‌ 14 - 20.
2- در مورد برخي‌ از ويژگي‌هاي‌ عصر ظهور كه‌ به‌ نظر مي‌رسد به‌ زبان‌ رمز بيان‌ شده‌اند نگاه‌ كنيد محمدبن‌ابراهيم‌ نعماني، الغيبه، تهران، مكتبه‌الصدوق، 1397 ق، ص‌ 319؛ علامه‌ مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه‌ الوفأ، 1404 ق، ج‌ 52، كتاب‌ الغيبه، باب‌ 27.
3- رونالد رابرتسون، جهاني‌ شدن، كمال‌ پولادي، تهران، نشر ثالث، 1381، صص‌ 21 --- 32.
4- مالكوم‌ واترز، جهاني‌ شدن، اسماعيل‌ مرداني‌گيوي‌ و سياوش‌ مريدي، تهران، انتشارات‌ سازمان‌ مديريت‌ صنعتي، 1379، ص‌ 13 --- 14.
5- همان، ص‌ 12.
6- جان‌ تاملينسون، جهاني‌شدن‌ و فرهنگ، محسن‌ حكيمي، تهران، دفتر پژوهشهاي‌ فرهنگي، 1381، ص‌ 14.
7- رابرتسون، پيشين، ص‌ 35.
8- نك: محمد قراگوزلو، «جهاني‌ شدن»، اطلاعات‌ سياسي‌ - اقتصادي، ش‌ 178 - 177، ص‌ 80.
9- فرانسيس‌ فوكوياما، «ارزشهاي‌ فرهنگي‌ و جهاني‌ شدن»، رضا استادرحيمي، روزنامه‌ همشهري، 18 مهر 1380.
10- پل‌ سوئيزي، سمير امين‌ و ديگران، جهاني‌شدن‌ با كدام‌ هدف، ناصر زرافشان، تهران، نشر آگه، 1380، مقاله‌ امپرياليسم‌ و جهاني‌ شدن»، ص‌ 13 - 44.
11- نك: سيدمحمدكاظم‌ سجادپور (ويراستار علمي)، جهاني‌ شدن: برداشت‌ها و پيامدها، تهران، دفتر مطالعات‌ سياسي‌ و بين‌المللي، 1381.
12- عماد افروغ‌ در بررسي‌ چالشهاي‌ پيشاروي‌ جهاني‌شدن‌ به‌ خوبي‌ به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ كرده‌ است. نك: «جهاني‌ شدن؛ چالشها و تعارضها»، گفتگو با دكتر عماد افروغ، فصلنامه‌ مطالعات‌ راهبردي، س‌ 4، ش‌ 3، پاييز 1380، ص‌ 254.
13- براي‌ نمونه‌اي‌ از چنين‌ نگرش‌ نك: فرهنگ‌ رجايي، پديده‌ جهاني‌ شدن: وضعيت‌ بشري‌ و تمدن‌ اطلاعاتي، ترجمه‌ عبدالحسين‌ آذرنگ، تهران، نشر آگاه، 1380. از محققان‌ داخلي، محمود سريع‌القلم‌ نيز به‌ چنين‌ گرايشي‌ تمايل‌ يافته‌ است. از نظر وي‌ جهاني‌شدن‌ موجب‌ قاعده‌مندسازي‌ رفتار مي‌شود و انسانهاي‌ غيرغربي‌ را كه‌ منضبط‌ و قاعده‌مند نيستند، تحت‌ قاعده‌ درمي‌آورد و اين‌ نوعي‌ دست‌آورد تكنولوژي‌ است. نك: «ميزگرد جهاني‌ شدن؛ ابعاد و پيامدها»، فصلنامه‌ مطالعات‌ ملي، س‌ 3، ش‌ 10، زمستان‌ 1380، صص‌ 245 - 282.
14- به‌ نقل‌ از: قدير نصري، «در چيستي‌ جهاني‌ شدن»، فصلنامه‌ مطالعات‌ راهبردي، س‌ 4، ش‌ 3، مسلسل‌ 13، ص‌ 296.
15- پل‌ سوئيزي، پيشين.
16- قدير نصري، پيشين،
17- حتي‌ گيدنز در كتاب‌ خود سنت‌ را در وضع‌ جهاني‌شدن‌ به‌ دليل‌ ناسازگاري‌ با مدرنيته‌ رد مي‌كند: نك: آنتوني‌ گيدنز، جهان‌ رها شده، علي‌اصغر سعيدي‌ و حاجي‌ عبدالوهاب، تهران، انتشارات‌ علم‌ و ادب، 1379، صص‌ 90---71.
18- كيت‌ نش، جامعه‌شناسي‌ سياسي‌ معاصر، محمدتقي‌ دلفروز، تهران، انتشارات‌ كوير، 1380، ص‌ 114.
19- در مورد اعتباريات‌ در جامعه‌ نگاه‌ كنيد علامه‌ طباطبايي، اصول‌ فلسفه‌ و روش‌ رئاليسم، مقاله‌ ششم.
20- در مورد بحث‌ جهاني‌شدن‌ و هويت‌ نگاه‌ كنيد به‌ احمد گل‌محمدي، جهاني‌شدن‌ و بحران‌ هويت، فصلنامه‌ مطالعات‌ ملي، س‌ 3، ش‌ 10، زمستان‌ 1380.
21- رابرتسون، پيشين.
22- ميزگرد جهاني‌شدن، چالش‌ها و تعارضات، دكتر عماد افروغ، پيشين‌
23- محمدتقي‌ مصباح‌يزدي، جامعه‌ و تاريخ‌ در قرآن،
24- نگاه‌ كنيد بحارالانوار، ج‌ 52، باب‌ 27.
25- در مورد تقابل‌ نظريه‌هاي‌ فضيلت‌مدار و آزادي‌ محور در تاريخ‌ تفكر سياسي‌ نك: ويليام‌ تي‌بلوم، نظام‌هاي‌ سياسي، ترجمه‌ احمد تدين، تهران، نشر آران، 1373، ج‌ 2.
26- اين‌ امر به‌ ناهمخواني‌ اين‌ نگرش‌ها و مكاتب‌ با فطرت‌ الهي‌ انسانها برمي‌گردد. نقدهاي‌ سنت‌گراياني‌ چون‌ سيدحسين‌ نصر، فريتهوف‌ شوان‌ و رنه‌گنون‌ بر دنياي‌ جديد از اين‌ قبيل‌ است. به‌ عنوان‌ نمونه‌ نك: سيدحسين‌ نصر، معرفت‌ و معنويت، ترجمه‌ انشأالله‌ رحمتي، تهران، دفتر پژوهش‌ و نشر سهروردي، 1380. در نگرش‌ اسلامي‌ نيز چنين‌ نقدي‌ در دنياي‌ جديد به‌ صورت‌ جدي‌ مطرح‌ است.
27- بحارالانوار، ج‌ 52، ص‌ 336.
28- همان، ص‌ 391.
29- همان، ص‌ 336.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

چهارشنبه 4 اسفند 1389  2:54 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها