قسمت دوم
1. نظريه مهدويت در قرآن
با شناخت امام و مطالعه آموزههاي اديان الهي خصوصاً قرآن كريم، به صراحت بطلان نظرياتي كه آينده بشر را پوچ ميدانند و سرنوشت فعلي و آينده انسان را به جبر تاريخي و عوامل كنترل ناپذير و پيشبيني ناشده مستند ميكنند، يا نوعي ديالكتيك دايم را در زندگي بشر و تاريخ حاكم ميدانند، روشن ميشود.
قرآن كريم ثابت ميكند كه خداوند بر اعمال فردي و اجتماعي انسانها آگاه و شاهد است و عنايت، مشيت، حكمت و تدبير او هميشه جريان دارد: (وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[27])، (إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيٌْ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ .[28]) همچنين غافل نبودن خداوند از اعمال، عقايد و حيات بشري و نظام تكوين و سنن قوانين طبيعي و ارتباط حكيمانه نظاممند تمام موجودات عالم هستي را يادآوري ميكند.
از سوي ديگر، بر اساس سنت قطعياش كه تعطيل و تحويل بردار نيست، و حكمت و عدالت خويش به نسبت كردار و عقايد و افكار بندگان خود بياعتنا نيست. از همين روست كه كافران، مشركان و ظالمان را به عذاب دردناك مبتلا ميكند و نميگذارد اين عوامل گمراهي و كفر، به طور مطلق و هميشگي بر سرنوشت بندگانش تسلط يابند. ممكن است بر اساس سنت امتحان و ابتلا، افراد را به دليل سستي ايمان يا بيديني و اعراض از راه او، مجال و مهلت دهد، اما سنت و اراده قطعياش به هدايت انسانها و نصرت دين خود تعلق گرفته كه در تعاليم قرآني و آموزههاي ديني، به صراحت بر اين مطلب، تأكيد شده است.
علاوه بر اين، قرآن كريم انسانها را به راه راست، راه رشد و كمال، حق پرستي، تداوم راه انبيا و دوري از كفر، شرك، بتپرستي و ظلم و گناه دعوت ميكند. از اينرو، هم اراده تشريعي و هدايت به امر خداوند و هم اراده قطعي و تكويني او به سير تكامل معنوي و عقلاني انسان، تعلق گرفته است.
اكنون به برخي از آموزههاي قرآني در اين زمينه اشاره ميكنيم:
1. (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ).[29]
2. (إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ).
3. (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ).
4. (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوْا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ).[30]
5. (وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ...).[31]
6. (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ...).[32]
7. (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنْ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).[33]
8. (وَقُلْ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ).[34]
بسياري از آموزههاي قرآني و معتقدات ديني مبيّن اين حقيقت است كه خداوند، خير، فلاح، هدايت، رشد و كمال انسانها را اراده كرده و آنها را به صلح، برادري، قسط، مساوات، عدالت، پاكي، احسان و دوستي فرا خوانده است. قرآن كريم در آياتي به اين آموزهها اشاره كرده است، از جمله:
1. دعوت به احسان: (وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).[35]
2. دعوت به پاكي و صفات اخلاقي: (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ).[36]
3. دعوت به رشد و كمال علمي و معنوي و عقلاني؛
4. دعوت به تفقه و تفكر و بصيرت براي تميز حق از باطل؛
5. دعوت به بهرهمندي معقول و مشروع از مواهب طبيعي؛
6. دعوت به اعتدال و عدالت در همه امور؛
7. دعوت به قسط و عدل و احسان؛
8. دعوت به مهرورزي و خيرخواهي؛
9. دعوت به صلحطلبي و آرامشجويي؛
10. دعوت به ايثار و گذشت؛
11. دعوت به دوري از اسراف و تبذير؛
12. دعوت به حقطلبي؛
13. دعوت به عقلانيت و تدبّر در اسرار هستي و فلسفه خلقت؛
14. دعوت به صراط مستقيم: (أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى).[37]
15. تأكيد بر وراثت و حكومت صالحان بر زمين؛ (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ).[38]
16. وعده ياري و نصرت مستضعفان و خلافت آنان؛ (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ).[39]
17. اشاره به تحقق وعده غلبه حق بر باطل: (لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي)؛[40] (جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا)[41] و (يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ).[42]
18. اشاره به گرايش فطري انسان به سوي كمال و خير:[43] (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا).[44]
19. اشاره به هدفدار بودن هستي و بيهوده نبودن نظام تكوين و تشريع؛
20. اشاره به تداوم داشتن ياري هميشگي خداوند در حق مؤمنان؛
21. اشاره به بياعتنا نبودن خداوند در برابر ظلم و كفر و فساد در زمين و هلاكت حرث و نسل و انحراف مسير اصلي خلقت؛
22. اشاره به اينكه هر جريان نامعقول و خلاف سنتهاي طبيعي و عادي يا خلاف حكمت و مصالح الهي به ضلالت و هلاكت خود انسانها مي انجامد: (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ[45])، (إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا)[46] و (وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ...)[47].
23. اشاره به فلسفه خلقت و هدف زندگي بشر و زيست انسان و نوع صحيح استفاده بشر: (الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً)[48] و (جَعَلَ لَكُمْ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً).[49]
24. اشاره به مسئول بودن انسان در برابر نوع زندگي خود، نوع ارتباط با خدا، نوع ارتباط با ديگران و نوع ارتباط با جهان هستي و اعمال خود؛
25. اشاره به علل انحرافات و نوع نگرش و اعمال امتهاي نافرمان و بيدين و نوع برخورد خداوند با آنان؛
26. اشاره به هدف خلقت انسان و نوع وظايف بشر در قبال خداوند و برحذر داشتن انسان از طغيان، كفر، بتپرستي، هواپرستي و عصيان.
همچنانكه از منابع اصيل و متعدد اسلامي برميآيد، امام مهدي(عج) با تشكيل حكومت فراگير و جهاني، به بسط علم و عقلانيت، رفاه و توسعه و عمران بلاد و بسط ارزشهاي اصيل ديني، مكارم اخلاقي، و عدالت فراگير، همت خواهد گمارد. آن حضرت همه اين آرمانهاي بزرگ را با تشكيل حكومت واحد جهاني كه سياست و فرهنگ و ارزشها و الگوهاي مديريتي آن همآهنگ، ولي متفاوت با نظام موجود است، آغاز خواهد كرد. در گستره حكومت الهي و جهاني مهدي(عج)، بساط همه تضادها برچيده ميشود و مردم، مفهوم واقعي آزادي و سعادت را به خوبي درك خواهند كرد.
بشر تنها در پرتو حكومت واحد جهاني كه بر پايه عدل و ارزشهاي الهي و انساني و مبتني بر جهانبيني الهي و انسانشناسي ديني باشد، ميتواند از بحرانهاي بزرگ رهايي يابد. امروز بحرانهاي بيشماري زندگي بشر را احاطه كرده و تعادل زيست محيطي، اجتماعي و فكري او را دچار دگرديسي و تحول نموده است و تنها حكومت الهي كه كرامت و حقوق واقعي انسانها را به رسميت بشناسد، ميتواند بشر را از اين همه بحران و بنبست نجات دهد و ريشه تمامي ظلمها، تبعيضها، خونريزيها و استثمارگريها را بخشكاند. نياز به وجود حكومت جهاني واحد در تمام جوامع بسيار احساس ميشود.
انسان ستمديده در طول تاريخ، روزي از اين بدبختيها و ظلمها نجات مييابد كه به تعاليم نجات بخش اديان الهي روي آورد و به ارزشهاي ديني پايبند باشد. تا زماني كه بعضي از انسانها، ارباب و برخي ديگر، بنده باشند و به جاي برابري و برادري، امتيازات و ملاكهاي قومي و نژادي، حاكم باشد، همة تلاشها براي تحقق عدالت، صلح و برابري، محكوم به شكست خواهد بود.
2. نظريه مهدويت در حديث
در اين زمينه، احاديث بسياري نيز وجود دارد كه همان حقايق و تعاليم گفته شده را تبيين كردهاند از جمله:
1. امام محمد باقر7 به هشام فرمود:
ليس بعد ملكنا ملك، لأنّا أهل العاقبة، يقول الله عزّوجلّ (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)؛[50]
بعد از فرمانروايي ما، سلطنتي نيست؛ زيرا ما همان «اهل عاقبت» هستيم كه خداوند عزوجل ميفرمايد: «و عاقبت از آن پرهيزگاران است».
2. در حديث ديگري، امام باقر7 در مقام تعليل و بيان فلسفه آخرين دولت به امامان شيعه ميفرمايد:
... لئلا يقولوا إذا رأو سيرتنا، إذا ملكنا، سيرتنا مثل سيرة هؤلاء ؛[51]
... تا هنگامي كه سيره و رفتار ما را ديدند، نگويند: اگر ما هم زمامدار ميشديم، سيره ما هم مانند آنان بود.
3. امام صادق7 نيز در اينباره ميفرمايد كه: پيش از برقراري دولت ما، همه گروهها به حكومت مي رسند، «حتّي لايقول قائل: إنّا لو ولّينا لعدلنا؛ تا كسي و گروهي نگويد: اگر ما حاكم ميشديم، عدالت را برقرار ميكرديم».[52]
بنابراين، يكي از فلسفهها و حكمتهاي تأخير حكومت جهاني و آسماني مهدي(عج) اين است كه بشر همه راهها را امتحان كند و همه ادعاها و نظريات بشري، عجز و ضعف خود را نمايان سازند. آنگاه پس از شكست همه ايدههاي بشري، انسانها به اضطرار، ضعف عقل و ناكارآمدي الگوهاي علمي خود پيببرند و كليد نجات و سعادت خود را در دست اَبَرمرد الهي و منجي آسماني ببينند. امام ميفرمايد: «دولتنا آخر الدول؛ دولت ما آخرين دولت است.»
4. امام باقر7 ميفرمايد:
... ولم يبق أهل بيت لهم دولة إلّا ملكوا قبلنا؛[53]
هيچ خانداني نميماند كه مدعي دولت و زمامداري باشد مگر اينكه قبل از ما به حكومت ميرسد.
5. امام صادق7 نيز فرموده است:
ما يكون هذا الأمر حتّي لايبقي صنف من الناس إلّا و قد ولّوا علي الناس... ثمّ يقوم القائمُ بالحقّ والعدل؛[54]
درباره امر حكومت، هيچ دستهاي از مردم باقي نميماند مگر اينكه بر مردم حكمراني ميكند. سپس قائم بر حق و عدل قيام ميكند.
طبق اين دو حديث، همه گروهها و صاحبنظراني كه درباره حكومت، ايده و ادعايي دارند، به حكومت ميرسند، تا آنجا كه روزگاري ميآيد كه فكر بشر به بنبست ميرسد و آنگاه نظريه امامت و حكومت امام مهدي(عج) بر افق جانها و عقول بشري طلوع ميكند و حكومت حق و عدل بر اساس ارزشها و تعاليم وحي بنيان نهاده ميشود.
نظريه آخرين دولت، هم بيانگر آخرين شكل و الگوي حكومت فراگير بشري از نظر زماني و تاريخي است و هم بيانگر شكل ماهوي و دربردارنده كمال نهايي و نهايت عقلانيت و موفقيت در تحقق آرمانهاي اصيل و ديرينه انساني. به همين دليل، از هر نظر، برترين و كاملترين حكومت است.
3. ويژگي حكومت جهاني مهدي(عج)
با توجه به اهداف كلي اسلام و آرمانهاي شيعي كه از متن آيات قرآني و روايات معصومان: به دست ميآيد، ميتوان گفت حكومت جهاني امام مهدي(عج)، اين اهداف متعالي قرآني را سرلوحه برنامهها و اهداف خود قرار خواهد داد:
1. زمينهسازي براي پرستش حق و توحيد باوري: (يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا)؛[55]
2. استقرار عدل و قسط و برابري؛
3. حكومت مستضعفان و نابودي مستكبران: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي...)؛[56]
4. اقامه نماز و دادن زكات؛
5. احياي دين واقعي خدا (اسلام محمدي)؛
6. استقرار همه جانبه دين و اجراي حدود و دستورهاي الهي؛
7. نفي سلطه كفار، مشركان و طاغوتها؛
8. از بين بردن زمينههاي فساد و تباهي در روي زمين؛
9. نابود ساختن مظاهر كفر، شرك، نفاق و ارزشهاي مادي و شيطاني؛
10. ظلمستيزي و نفي استثمار، تبعيض و بردگي؛
11. تمكن و استخلاف مؤمنان در زمين؛
12. روشن ساختن معيارهاي شناخت حق؛
13. ايجاد امنيت در همه ابعاد حيات بشري؛
14. ايجاد زمينههاي رشد علمي، اخلاقي و عقلاني؛
15. آماده ساختن زمينه رفاه همگاني و وفور نعمت؛
16. تقسيم عادلانه ثروت؛
17. ايجاد صلح جهاني؛
18. حكم بر اساس دستور خداوند:
(مَا كَانَ لِبَشَر أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).[57]
(إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدي وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ).[58]
(فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَي اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).[59]
(إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعاً بَصِيراً).[60]
19. نفي سلطه كفار از مسلمانان: (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً)؛[61]
20. نفي سلطه اهل اتراف و اسراف: (وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ)؛[62]
21. نفي سلطه هواپرستان و بيدينان: (وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛[63]
22. نفي سلطه ظالمان: (وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ).[64]
امام با برپايي حكومت خويش، به اهداف اسلام و وعدههاي قرآن جامعه عمل ميپوشاند. هدف اسلام، آزاد كردن انسانها از بندگي و خواري، خاتمه دادن به بتپرستي، از بين بردن زمينههاي فسق، برچيدن بساط ظلم و استثمار، مبارزه با خرافات و عقايد پوچ، برداشتن امتيازهاي مادي، مبارزه با ناداني، برقراري عدالت و امنيت، اجراي احكام خدا، حفظ حقوق و كرامت انساني و آماده كردن زمينة رشد و تكامل انسانهاست.
دعوت به يكتاپرستي و تقرب به خداوند و جلب رحمت و مغفرت الهي نيز در رأس همه دعوتهاي الهي انبياست كه همه اين اهداف الهي و قرآني به دست آن ذخيره الهي محقق خواهد شد.
با ظهور امام عصر(عج)، تشكيل حكومت فراگير آن حضرت و اداره همه جوامع با يك سياست واحد و برنامه و هدف الهي به دست آن حضرت، آرمان والاي تشكيل جامعه بزرگ و عادلانه بشري تحقق مي پذيرد و آرزوي ديرينه همه پاكان برآورده ميگردد. در آن، دوران تضادها، جنگها و خونريزيها بر سر منافع مادي و جاهطلبيها از بين ميرود و كژيها، پرخاشگريها، تحقيرها و بيعدالتيها جاي خود را به صلح، برادري، برابري و عدالت مي دهد و كانون شرك، كفر، فساد، جنگ، استثمار و استعمار و عوامل اصلي آنها برچيده مي شود.[65]
حكومت جهاني مهدي، مدينه فاضله اسلامي و در واقع، تحقق وعده قطعي الهي است كه زمينه تجلي واقعي مقام خليفةاللهي انسان و اتمام نعمت پروردگار عالميان و روز غلبه دين حق بر اديان ساختگي و مكاتب بشري مدعي نجات و سعادت بشر خواهد بود. همچنين روز تجلي انوار الهي و اشراق ارض به نور رب است: (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[66]) و روزي است كه انوار حكومت ولي و حجت خدا زمين را روشن خواهد ساخت. در اين روز، خلافت زمين به دست صالحان و اولياي الهي خواهد افتاد و همه در برابر قدرت و هيبت «ولي الله اعظم» خضوع خواهند كرد. آسمان و زمين، بركات و گنجها و اسرار خود را براي او آشكار خواهد ساخت و همه چيز زير فرمان آن حجت حق خواهد بود و هيچ چيز ميان او و حكمش فاصله نخواهد انداخت: (إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[67]).
او جهاني خواهد ساخت بر اساس وعدهها، برنامهها و خواستهاي الهي و انساني، آنگونه كه پيامبر اعظم6 فرمود:
سوگند به آن كس كه مرا مژدهآور راستين قرار داد! اگر از عمر جهان، جز يك روز نماند، خداوند همان يك روز را بس دراز كند تا فرزندم مهدي خروج نمايد. پس از خروج او، عيسي، روح الله، فرود آيد و در پشت وي نماز گزارد. آنگاه زمين با فروغ پروردگار خويش روشن شود[68] و حكومت مهدي به شرق و غرب گيتي برسد.[69]
در فضاي حكومت جهاني مهدوي، جهان عاري از ظلم و تبعيض و خالي از جداييها و عقلگريزي و دينستيزي خواهد بود و از عدالت و خداپرستي و مهرورزي و اخوت مالامال خواهد شد.
چشم انداز حكومت «عدالتمحور مهدوي» بر اساس آرمانشهر مهدوي است كه بر پايه عدالت، پاكي، تقوا، صلاح و صلح و صفا پايهريزي شده؛ شهري كه در آن امور به دست صالحان و پاكاني ميافتد كه فقط به رضاي خدا ميانديشند. آن روزگار، روزگار عدالت و دادگري، مساوات و برابري، قانون و نظاممندي، خداپرستي و خردورزي و جهاني عاري از كفر و بتپرستي و بيعدالتي است. در آن روزگار عطر ايمان و بندگي در سرتاسر گيتي خواهد پيچيد و ملكوتيان، نغمه توحيد را خواهند سرود.
در آن زمان، نيرنگ ستمگران و طاغوتيان در برابر اراده حق رنگ ميبازد و شهري با هزار آرمان انساني و هزار وعده خدايي ساخته خواهد شد. شهري كه در آن، گنجهاي معرفت و فيوضات معنوي، جانهاي تشنه را سيراب و از سراب رها خواهد ساخت. شهري كه از زمين و آسمانش بركات الهي خواهد جوشيد.[70] شهري كه نظام تعليم و تربيت و مديريت و حكومت آن بر اساس تعليمات حياتبخش قرآن و سيره و سنت پيامبر اكرم6 و امير مؤمنان علي7 خواهد بود.
4. مباني جهاني بودن حكومت مهدوي(عج)
ويژگيهاي حكومت حضرت مهدي(عج) بدين شرح است:
1. جهاني بودن دين اسلام؛
2. جهاني بودن رسالت پيامبر اعظم6؛
3. اعتقاد به امامت و رسالت جهاني امام عصر(عج)؛
4. اعتقاد به جاودانگي دين اسلام و فرازماني و مكاني و ابدي بودن قرآن و تغييرناپذير بودن احكام دين؛ «حلال محمّد حلال إلي يوم القيامة»؛
5. مشترك بودن همه انسانها در تكليف؛
6. مشترك بودن بحرانهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي جهان كنوني براي همه انسانها؛
7. امكان نداشتن تحقق صلح و عدالت جهاني با تحقق آن در نقطه اي خاص؛ زيرا وجود مقتضي و مانع با هم به تضاد مي انجامد و شرط فاعلي و قابلي هر دو با هم بايد وجود داشته باشند؛
8. معقول نبودن تداوم حيات نظامهاي كفر و ظلم؛ زيرا بر اساس آموزههاي دين، وجود كفر و شرك مستلزم نقض غرض خواهد بود. خداوند اراده كرده كه دين اسلام در همه جهان فراگير شود و بر همه اديان غلبه يابد. پس بودن اديان غيرتوحيدي با اين غرض و وعده الهي منافات دارد. بنابراين، لازمه غلبه دين توحيدي اسلام، نابودي كفر و شرك است؛
9. مقتضاي حكمت الهي، ايجاد زمينههاي نجات و هدايت و كمال همه افراد بشر است؛
10. مقتضاي عدالت خداي متعال، جهاني بودن رسالت امام عصر است. خدا، عدالت و نجات را مخصوص قوم و گروه خاص قرار نداده؛ چون منع خير بر خدا، محال و مستلزم خلف وعده است؛
11. مقتضاي لطف و رحمت عام خداوند، عموميت لطف و رحمت است؛
«امروز دنيا تشنه عدالت و معنويت و عقلانيت و نجات است. اين دنياي سرشار از عدالت، پاكي، راستي، معرفت، محبت دنياي دوران امام زمان است و زندگي حقيقي انسان در اين عالم مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان(عج) است كه خدا ميداند بشر در آنجا به چه عظمتهايي نائل خواهد شد.»[71]
انتظار اسلامي، يعني انتظار دنيايي سرشار از عدالت و راستي، صميميت، انسانيت، معنويت، فضيلت و اخلاق انساني كه در آن حاكميت زر و زور و تبليغات مزورانه و خبيثانه رسانههاي جمعي شرق و غرب راهي ندارد. حكومت الهي حضرت بقيةالله، حكومت عدالت، مواسات، مساوات، معنويت و فضيلت است.
5. محورهاي توسعه در حكومت جهاني مهدي(عج)
محورهاي توسعه را در حكومت جهاني بقيةالله(عج) را ميتوان چنين برشمرد:
1. رشد علمي مردم و بالا رفتن قدرت عقل و تشخيص آنان؛
2. رشد ديني و معنوي؛
3. رشد اخلاقي و فضيلتها، روحيه ايثار، تعادل، جهاد، محبت، امانتداري و برادري و صداقت و تمام آموزههاي اخلاقي دين؛
4. عدالتمحوري در فرهنگ، سياست، اقتصاد و قضاوت، ظلمستيزي و مبارزه با هرگونه فساد و طغيان؛
5. تأمين امنيت در همه ابعاد رواني، فردي و اجتماعي در جامعه؛
6. بهرهمندي از تكنولوژيهاي پيشرفته و استفاده از وسايل ارتباطاتي و اطلاعاتي قوي؛
7. توسعه رفاه و فراواني امكانات و نعمتهاي مادي؛
8. جلوگيري از آلودگي و تخريب محيط زيست.
در منابع اسلامي، از اين نوع جهاني شدن بر پايه حق و عدالت و ارزشهاي ديني كه بر اساس اصول و اهداف متعالي اسلام شكل خواهد گرفت، فراوان يافت ميشود كه ما به همين مقدار بسنده ميكنيم.
تنها مهدي(عج) كه موعود تمام اديان و آرمان تمام مستضعفان و نجاتبخش آسماني است، ميتواند بشر را نجات دهد، نه كساني كه چشم بر روي واقعيتها بستهاند و خوشبختي بشر را در مكاتب اومانيستي و سكولاريستي ميبينند، مانند پوپر كه به صراحت ميگويد:
مذاهب الهي كه به انسانها وعده خوشبختي ميدهند و آنها را براي رسيدن به آرمانهاي بزرگ تجهيز ميكنند و فلاسفهاي كه خواستار تحول در جهان هستند و ميخواهند جهاني عادلانه و خوشبخت بيافرينند، ناعقلگرا هستند.[72]
وقتي دانشمندان عصر علم و تمدن پيشرفته هنوز با اين نظريههاي منحط و پوچ، بشر را با انواع مشكلات فكري و بحرانهاي روحي، اجتماعي، سياسي و... روبهرو ساختهاند، آيا ضرورت ظهور منجي الهي احساس نميشود؟ به راستي كه بشر امروز به منجي آسماني نياز دارد: (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[73]).
پي نوشت ها:
[1]. آلن داگلاس گالووي، الهيات تاريخي، ترجمه مراد فرهاد پور، ص67، مؤسسه فرهنگي صراط، تهران 1376.
[2]. مرتضي مطهري، تكامل اجتماعي انسان، ص 58، انتشارات صدرا، قم 1363.
[3]. همان.
[4]. همان، ص352.
[5]. نك: ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي، ص58، مدرسه امام علي(ع)، قم 1375.
[6]. محمد حكيمي، در فجر ساحل، ص 88، نشر آفاق، تهران 1382.
[7]. همان.
[8]. ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، ص79، مركز نشر دانشگاهي، تهران 1362.
[9]. مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص44، انتشارات صدرا، تهران1373.
[10]. همان، ص48 ـ 49.
[11]. همان، ص47.
[12]. همان، ص61.
[13]. اگناسيورامونه، آيا جهان به سوي هرج و مرج ميرود، ترجمه پريچهر شاهسوند، ص139، بيجا، بيتا.
[14]. همان، ص140.
[15]. روژه دوپاسكيه، اسلام و بحران عصر ما، ترجمه حسن حبيبي، ص18 – 21، اطلاعات، تهران 1371.
[16]. گفتني است، فوكوياما با اينكه گرايشهاي پستمدرنيستي دارد، بر خلاف ديگر پستمدرنها، به تكثر فرهنگي و تعامل فرهنگها معتقد نيست و ايده غلبه فرهنگ ليبرال سرمايهداري غرب را مطرح كرده است.
[17]. Fukuyama, The End of History, and therast man, p. 48.
[18]. ارنست كاسيرر، عصر روشنگري، ص233، بيجا، بيتا.
[19]. همان، ص234.
[20]. ويليام جيمز دورانت، لذات فلسفه، ترجمه زرياب خويي، ص 364 – 365، علمي و فرهنگي، تهران 1374.
[21]. سوره مجادله، آيه 21.
[22]. سوره اعراف، آيه 34.
[23]. سوره رعد، آيه 11.
[24]. سوره فرقان، آيه 77.
[25] سوره يونس، آيه 32.
[26] سوره آل عمران، آيه 64.
[27] سوره انعام، آيه 59.
[28] سوره آل عمرا ن، آيه 5.
[29] . سوره قصص، آيه 5.
[30] . سوره حج، آيه 41.
[31] . سوره اعراف، آيه 137.
[32] . سوره انبياء، آيه 18.
[33] . سوره نحل، آيه 36.
[34] . سوره هود، آيه 121.
[35]. سوره بقره، آيه 195.
[36]. سوره مائده، آيه 2.
[37]. سوره يونس، آيه 35.
[38] . سوره انبياء، آيه 105.
[39] . سوره نور، آيه 55.
[40] . سوره مجادله، آيه21.
[41] . سوره اسراء، آيه81.
[42] . سوره توبه، آيه32.
[43] . سوره روم، آيه30؛ سوره شمس، آيه 7 ـ 8.
[44] . سوره دهر، آيه3.
[45] . سوره يونس، آيه 32.
[46] . سوره اسراء، آيه7.
[47] . سوره شوري، آيه 30.
[48] . سوره بقره، آيه 22.
[49] . سوره غافر، آيه63؛ نك: سوره لقمان، آيه20؛ سوره جاثيه، آيه 13؛ سوره هود، آيه61؛ سوره ص، آيه27؛ سوره مؤمنون، آيه 115.
[50] . شيخ كليني، اصول كافي، ج1، ص471.
[51] . همان، ج1، ص407.
[52]. طوسي، الغيبة، ص472.
[53]. همان.
[54]. نعماني، الغيبه، ص274.
[55]. سوره نور، آيه 55.
[56]. سوره قصص، آيه 5.
[57]. سوره آل عمران، آيه 79.
[58]. سوره مائده، آيه 44.
[59]. سوره مائده، آيه 48.
[60]. سوره نساء، آيه 58.
[61]. سوره نساء، آيه 141.
[62] . سوره شعراء، آيه 151.
[63]. سوره كهف، آيه 28.
[64]. سوره هود، آيه 113.
[65]. نك: محمد حكيمي، عصر زندگي، ص 177، با اندكي تخليص، بوستان كتاب، قم 1380.
[66] . سوره زمر، آيه 70.
[67] . سوره يس، آيه 82.
[68]. اين كلام به آيه (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا ) اشاره دارد. در روايت آمده كه روز آمدن مهدي4، روز اشراق زمين به نور الهي است.
[69]. همان، ص36.
[70]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج51، ص88.
[71]. از سخنان رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تهران.
[72]. كارل ريموند پوپر، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه علي اصغر مهاجر، انتشار، تهران 1378.
[73] . سوره انبياء، آيه 73.