فرقهسازي و نحله پروري
|
جريان فرقهسازي و نحلهپروري به رغم همة سوابق و لواحق، در عصر حاضر و در تمامي جغرافياي جهان و از جمله، شرق اسلامي و در ميان ما در زمرة مسئلهسازترين موضوع چند وجهي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، امنيّتي و حتّي اقتصادي است. به استناد «دايرة المعارف بزرگ فرقههاي نوظهور» كه طيّ چند دهة اخير، راهاندازي شده، اطّلاعات مربوط قريب به 2000 فرقة شناخته شده، قابل جستوجوست.
جريان فرقهسازي و نحلهپروري به رغم همة سوابق و لواحق، در عصر حاضر و در تمامي جغرافياي جهان و از جمله، شرق اسلامي و در ميان ما در زمرة مسئلهسازترين موضوع چند وجهي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، امنيّتي و حتّي اقتصادي است.
به استناد «دايرة المعارف بزرگ فرقههاي نوظهور» كه طيّ چند دهة اخير، راهاندازي شده، اطّلاعات مربوط قريب به 2000 فرقة شناخته شده، قابل جستوجوست.
اطّلاعات غيررسمي حاكي از وجود قريب به 4000 فرقه است.
سرريز بسياري از فرقههاي رايج در غرب در «ايران» خودمان قابل شناسايي است.
اين مجموعه در دو گروه فرقههاي تأسيس شده در گذشته، به ويژه طيّ قرون دوازده و سيزدهم هجري قمري و فرقههاي نوظهور شبه مذهبي و شبه عرفاني قابل دستهبندي هستند.
ـ فرقههاي دستة اوّل؛ با رويكرد بخشي به آموزههاي اسلامي و متمايل به خاستگاه سياسي ـ اجتماعي استعمارگران، با اصرار ورزيدن بر «شبههافكني و تفرقهافكني» سعي در رخنه در كيان فرهنگي و جايگير شدن در بستر مناسبات و زمينههاي مذهبي و ملّي اين سرزمين اسلامي ميكنند. فرق وهّابيت و بهائيّت در اين گروه قابل شناسايياند.
ـ فرق دستة دوم؛ يعني شبه مذهبي و شبه عرفانيها، با التقاط و امتزاج ناشيانه و متفرّق آموزههاي مذهبي و غيرمذهبي رسيده از ملل و نحل، چونان يك ميكسر و مخلوط كننده، سعي در فراهم آوردن جماعتي از مردان و زنان جوان و سرگشته به گرد خويش نمودهاند. اين گروه، با متمركز شدن بر هواجس و اهواء، با نوعي شريعتگريزي و سكوت جهتدار در برابر عملكرد زنجيرة مستكبران و جهانخواران، دامن زننده به نوعي پلوراليسمند، باعث جلب موريانههايند و بالأخره به عنوان ابزاري در اختيار نيروهاي آشكار و نهان شيطاني، مجال كارگر افتادن تيرهاي زهراگين ابليس لعين را بر جان و جسم پيروان اديان آسماني، فراهم ميسازند.
ـ اثرگذاري بر زنان و مردان جوان و گروههاي اجتماعي آسيب ديده؛ همچون معتادان، معلولان، فقرا و... جلب و جذب آنان در زير چتر شكستة فرقهاي، مهمترين هدف اين گروههاست.
بيگمان، تساهل و تسامح در مناسبات و روابط، آلودگي به افيون و مخدّر، بيتفاوتي در برابر شرايع ديني و چشم بر بستن و ترك هر گونه قيد و بندهاي محدود كنندة روابط، جاذبههايي هستند كه گروههاي اجتماعي ياد شده را جلب و جذب ميكنند.
به همان سان كه فرقههاي دستة اوّل از دامان استعمارگران اروپايي سر بر آوردند و به عنوان عملة ظلمه، موجب سست شدن بناي اعتقادي و سياسي اجتماعي ساكنان سرزمينهاي اسلامي شدند، گروه دوم، از خانههاي سياه مجامع مخفي ماسوني و صهيوني و سازمانهاي اطّلاعاتي و امنيّتي MI6 و موساد سربر آوردند تا همة مجال را از نهضتهاي اصيل سلب كرده و مانع از قوّت گرفتن آنها در وجوه مختلف امنيّتي، سياسي، اجتماعي و حتّي اقتصادي شوند.
چنان كه اشاره كردم، عملكرد اين دو گروه، در وجوه اجتماعي، سياسي، فرهنگي، امنيّتي و حتّي اقتصادي قابل مطالعه است. اين گروهها بيآنكه جايگاهي اصيل در ميان مناسبات و ساختار حيات اجتماعي كشورهاي اسلامي؛ همچون ايران داشته باشند، به دليل تعدّد، پراكندگي و البتّه استفاده از پتانسيل و ظرفيّتهاي حاميان غيرشرقي و غيرمسلمان و رسانههاي مدرن، به سادگي ساختار بناي اجتماعي را در هم ميريزند و امكان انتظام، ثبات و هدايت آن را تحت استراتژي و طرحي بومي، ملّي و ديني از بين ميبرند.
ظهور بسياري از الگوها، شيوهها و روشهاي حشر و نشر و سير و سلوك فردي و جمعي كه به سرعت از سوي بسياري از خامان و بيخبران، نمونهبرداري و تقليد ميشود، سلامت نظام اجتماعي را با مخاطره روبهرو ميكند. به ويژه، ولنگاري غيرقابل كنترل و قانونشكني و عنادورزي دربارة سنّتهاي مقبول و مطرح بر گسترة اين ناهنجاريها ميافزايد. تداوم اين وضعيّت، نه تنها الگوها و ساختار فرهنگي را در هم ميشكند، بلكه چنان به بسط خرده فرهنگها ميانجامد كه در ميان آنها، فرهنگ اصيل، مقبول، بومي و متمايل به هويّتهاي ديني، روي به ضعف مينهد و در انزوا ميپوسد.
بر هيچ كس پوشيده نيست كه تغيير الگوهاي رفتاري و عادت مردم، آن هم متأثّر از جريانات بيگانه و شيطاني، نه تنها امكان تصميمگيري بزرگ را از بين ميبرد، بلكه موجب تغيير در مسير و انحراف از مقاصد مطلوب نيز ميشود.
بيسبب نيست كه اقوام، بيآنكه بدانند، مواجه با شرايطي تحميلي ميشوند و براي حفظ سايهاي از نظامهاي مقبول شروع به امتيازدهي به جريانات نامقبول و نامشروع ميكنند.
عقبنشيني از سنّتها و ميدان دادن به بدعتهاي عادّي و رايج شده، در زمرة بارزترين مصاديق تأثير منفي جريانات فرقهاي بر حيات اجتماعي و فرهنگي ملل مسلمان است.
ترديدي نيست كه اين تأثيرگذاري، در سير تكويني، بر حيات سياسي و نظام حكومتي نيز تأثير ميگذارد. اين جريان، در كشورهايي كه نظام دمكراتيك و متّكي به آراي مردمي را پذيرفتهاند، به سرعت بحرانآفريني ميكنند و سوگيري بخش بزرگي از ساختمان سياسي و حكومتي را تغيير ميدهند.
اين واقعه در كوتاه مدّت حاصل نميشود و به همين دليل در تمامي كشورها، ناديده گرفته ميشوند؛ ليكن رشد صعودي و گستردگي ماجرا، در كمتر از ده سال، باعث شكلگيري قطبها، جزاير و جرياناتي ميشوند كه ديگر نه تنها قابل چشمپوشي و ناديده گرفتن نيستند؛ بلكه مديريّت خود را نيز بر ساختار نظام سياسي، اجتماعي و حتّي فرهنگي تحميل ميكنند.
حال اگر، حمايت بنيادهاي خارجي مؤثّر و وابسته به قدرتهاي بزرگ غربي مانند «انگلستان» و «آمريكا» و نهادهاي همسو با آنان، همچون سازمانهاي جهاني را به اين مجموعه اضافه كنيد، به زودي درمييابيد كه جريانات فرقهاي از مجرا و مسير حمايتي دول استعماري و سازمانهاي جهاني در هيئت جريانات برانداز خاموش، چهره نشان ميدهند.
تغيير بافت جمعيّتي، تبديل شدن به اهرمهاي فشار سياسي و نقشآفريني در معادلات منطقهاي و فرامنطقهاي در موضوعات مختلف، به سادگي پرده از عواقب رشد و گسترش اين جريانات برميدارد. هيچ به كم و زياد شدن برخي از اقلام مصرفي استراتژيك در كشور، آن هم در نقطه عطفهاي مهم توجّه كردهايد؟
هيچ دربارة منشأ و مشربهاي اصلي صادرات و واردات كالاهاي استراتژيك انديشه كردهايد؟
هيچ گاه به انعقاد قراردادهاي خريد و فروش زمينها، باغات و نقاط استراتژيك در جنوب، غرب و شمال كشور توجّه داشتهايد؟
به جابهجايي جمعيّتها، افزايش بيدليل و خارج از عرف جمعيّت مناطق مختلف در شمال، شرق، غرب و جنوب چطور؟
به سر برآوردن برجهاي بزرگ تجاري در «هرمزگان»، «فارس» و ساير نقاط مهم.
شايد مطالعهاي جدّي ما را به سرمنشأ مهمّي برساند كه متأثّر از جريانات فرقهاي، دير يا زود، نه تنها تناسب و تعادل مناسبات سياسي، اجتماعي و اقتصادي را در كشور به هم ميريزد؛ بلكه موجب بروز ناامنيهاي بزرگ و فراهم شدن زمينههاي حضور و عمل نيروهاي استعماري در منطقه نيز ميشود.
اين همه در حالي است كه بسياري از ناامنيهاي خرد، مانند ايجاد جوّ بلوا، ترس حاصل از ترور شخصيّتها و امثالهم نيز در زمرة مصاديق ناامني حاصل از نضج جريانات فرقهاي به حساب ميآيند. بد نيست در پايان، تنها اشارهاي مختصر به برخي اقدامات اخير يكي از فرقهها از گروه اوّل؛ يعني بهائيان داشته باشم و برخي مصاديق آنچه را گفتم در اين جريان به نمايش بگذارم. به اميد آنكه موضوع به صورت جدّي، مورد مطالعة اشخاص حقيقي و حقوقي دستاندركار امور اجتماعي، سياسي، اقتصادي و حتّي فرهنگي واقع شود. انشاءالله
با فراهم شدن زمينههاي تولّد و توسعة فرقههاي نوظهور و تسرّي آنها در جهان اسلام، عوامل مجامع مخفي و سيستمهاي امنيّتي استعماري، تقويّت فرقههاي تأسيس شدة قرن دوازدهم و سيزدهم هجري قمري را كه در ساية انقلاب اسلامي ايران، منفعل و خاموش بودند، در دستور كار وارد ساختند.
تقويّت و حمايت از دو فرقة «وهّابيت» و «بهائيّت»، به منظور ترك انداختن بر ديوارة محافظ فرهنگي نهضت اسلامي ايران و تضعيف آن اتّفاق افتاد. فراز و نشيبهاي سياسي ـ اجتماعي در نقطه عطفهاي مهم، همچون ورود جريانهاي سياسي چپ و وقايع تأسّفبار 1388 ه .ش. بسترهاي مناسبي را براي جريانات فرقهاي و از جمله دو فرقة ياد شده فراهم آوردند.
به تازگي نشريهاي با عنوان «نوزده»، ويژة كودكان در يكي از شهرستانهاي استان «فارس» توزيع شده كه به نحوي خاص، تلاش خود را صرف تأثيرگذاري بر كودكان و ايجاد انحراف عقيدتي در آنها ميكند. اين نشريه در ادامة اجراي طرح آموزشي «روحي» توسط اين فرقه منتشر ميشود.
در سال گذشته نيز، همين فرقه در بوستانهاي شهر «شيراز» زير پوشش تعليم نقّاشي و مربّي كودك، سعي در جذب كودكان و نونهالان اين شهر مذهبي داشتند.
چندي پيش، كه سفري علمي به يكي از دانشگاههاي «كاشان» داشتم، با خبر شدم كه مديران فرهنگي اين دانشگاه به دليل درج خبري دربارة اين فرقه، در يكي از نشريات داخلي دانشگاه، مورد نقد و اعتراض تند و حضور برخي از اعضاي فرقة بهائيّت واقع شدهاند.
اين حركت، پرده از جرئت يافتن سران اين فرقه و گذر از مرزها و محدوديّتها برميدارد. برخي خبرگزاريها نيز طيّ روزهاي جاري، از شگرد اين فرقه براي حركت تبليغي هرمي و حضور در مجالس و مجامعي كه در ظاهر موضوعات اقتصادي و گلدكوئيستي را پيگيري ميكنند، حضور يافته و به كمك مبلّغان خود، سعي در تخريب اعتقادي حاضران در مجلس مينمايند.
جاي دارد، پرسيده شود، فرقهاي كه همة حيثيّت خود را وامدار استعمار پير بريتانياي كبير است و با آرام يافتن در آغوش صهيونيسم جهاني به عنوان آلت فعل، عمل ميكند، چگونه جرئت مييابد خود را ايراني و مسلمان معرفي كرده و ادّعاي ارث از سرزمين اسلامي ايران داشته باشد.
گويا فراموش كردهاند كه «جناب عبدالبهاء» يا همان «عبّاس افندي»، فرزند مؤسّس اين فرقه و جانشين ايشان، به پاس خدمتگزاري به دولت انگليس، نشان عالي «سِر» را از اين دولت دريافت كرد و سپس دست به دعا برداشت و گفت:
«بار الها! سراپردة عدالت در اين سرزمين برپا شده است و من تو را شكر و سپاس ميگويم...
پروردگارا! امپراتور بزرگ ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفيقات رحمانيّت مؤيّد بدار و ساية بلند او را بر اقليم جليل فلسطين پايدار ساز.»
به دليل همين خدمات و دعاگويي به دولت فخيمة(؟!) انگلستان و صهيونيسم بينالملل بود كه پس از مرگ اين ثناگو، يعني عبّاس افندي، دولت انگليس نمايندة ويژة خود، آقاي هربرت ساموئيل را براي عرض تسليت به جامعة بهائيان فرستاد تا اعلام كند:
«وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت، پادشاه انگلستان، مستر وينستون چرچيل تقاضا نمود، مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعة بهايي ابلاغ نمايد.»
ناگفته نماند كه اين فرقه، با داشتن زيارتگاه، هتل، باغ نُه طبقه و ساير مراكز تفريحي در حيفا و عكا، از شهرهاي مهمّ فلسطين اشغالي، همواره مورد حمايت، حفاظت و ياري رژيم اشغالگر قدس بوده است. در حالي كه صاحبان اصلي اين سرزمين در محاصرة كامل، در غزّه و ساير نقاط، از آب و نان و قوت لايموت نيز بيبهرهاند. جز اين، فرقة بهائيّت در بسياري از كشورهاي تحت امر «بريتانيا»، «آمريكا» و سايرين مورد تفقّد واقع شده است. پرفسور نيوويچ، از شخصيّتهاي سياسي رژيم صهيونيستي در زمان مسئوليّتش، امتياز اسكان رايگان اعضاي بهائيان را در «هند» به آنها اعطا كرد.
اين اقدام، به منظور رخنه در اين سرزمين و ايجاد شكاف در روابط سياسي «هندوستان» و «جمهوري اسلامي ايران» صورت گرفته است. چنان كه در ايجاد خدشه در اين روابط بيتأثير نبودهاند.
اين همه تنها به منظور نشان دادن مصاديق عمل فرقهها و خطرات آنها در شرق اسلامي بيان شد. باقي بقاي شما. والسّلام |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی
چهارشنبه 4 اسفند 1389 1:54 AM
تشکرات از این پست