0

مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

دلالت حدیث غدیر بر ولایت علی (ع)

مناظره دانشمند شيعه با يكي از علماي مخالف


دانشمند سنی: شیعیان معمولاً از حدیث غدیر دم می‌زنند در حالی كه این حدیث بر فرض صحت دلالتی بر نصبت مولانا علی (كرّم اللهُ وجهه) به مقام خلافت و امامت ندارد.
مؤلف: آیا حاضری در مورد این حدیث به مناظره بنشینیم.
دانشمند سنی: به به! چه خوب پس ابتدا شما حدیث غدیر را بیان كنید تا استفاده كنیم.
مؤلف: حدیث غدیر از متواترات است كه 110 نفر صحابی و 84 نفر تابعی و بسیاری از علماء و محدثین در قرون بعدی إلی زماننا هذا آن را نقل كرده‌اند كه مجمل شأن صدور آن این است:
پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مردم برای خروج به سوی حجّ در سال دهم هجری اذن داده و حداقل 90 هزار نفر با او حركت كردند، پس از به جا آوردن مناسبك حج و در حال بازگشت از مكه و مدینه به غدیر (دَرّه) خُم رسیدند و آن روز پنج شنبه هشتم ذی الحجّه بود كه جبرئیل امین از ناحیه‌ خداوند بر آن حضرت نازل و آیه شریفه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ»
[1] را قرائت نمود.
پس حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ امر به بازگشت جلو رفتگان و رسیدن و نگاه داشتن عقب ماندگان نمود، تا این كه همه بار افكندند و ندای نماز ظهر داده شد و نماز جماعت خوانده شد.
سپس در مقام خطابه میان قوم بر جهاز شتران بپا خواست و پس از حمد و ثنا بر خداوند سبحان و گرفتن اقرار از حاضرین به توحید و نبوت و معاد و وصیّت ثقلین (كتاب و عترت) و بیان این كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از مؤمنین به خودشان اولی است دست امام علی بن ابیطالب را گرفت و بالا برد، تا آن جا كه روایت شده سفیدی زیر بغل حضرت می‌درخشید و همه قوم او را شناختند.
سپس فرمود: «مَن كنتُ مولاه فعلیُّ مَولاهُ» و این مطلب را سه مرتبه تكرار فرمود.
سپس برای محببین او دعا و برای دشمنانش نفرین نمود و فرمود كه حاضرین و شاهدین، غائبین را از این ماجرا آگاه نمایندو هنوز متفرق نشده بودند كه جبرئیل امین نازل شد و شریفه:
«الیومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛
[2] را تلاوت فرمود. سپس حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اللهُ اكبرُ عَلی اِكمالِ الدّینِ وَ اِتمامِ النّعمهِ و رِضَی الرَّبُ بِرِسالتی وَ الوِلایَهُ لَعَلیٍّ مِن بَعْدی».
سپس مردم تهنیت گویان هر یك آمدند، در حالی كه در پیشاپیش آنان ابوبكر وعمر بودند، با حضرت مصافحه كردند و چنین تهنیت گفتند.
«بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یَا ابْن ابیطالبٍ. اَصْبَحتَ مولایَ وَ مَولی كُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ»؛ خلافت مبارك باد. مبارك باد بر تو ای فرزند ابیطالب. از این پس مولای من و مولای هر زن و مردی هستی.
دانشمند سنی در حالی كه لبخندی مصنوعی می‌زد گفت: آفرین، لیكن این تازه آغاز بحث است.
مؤلف: اشكال خود را بیان نما تا پیرامون آن سخن بگویم.
دانشمند سنی: شما كلمه «مولی» را چه چیزی معنا كردید؟
مؤلف: به معنای أولی به تصرف در شئون مؤمنین و سرپرست و حاكم.
دانشمند سنی: معلوم می‌شود كه معانی لغات را نمی‌دانید. بهتر است ابتدا به كتاب‌های لغت رجوع كنید تا معنای «مولی» برایتان روشن شود. آن گاه برای ادامه بحث تشریف بیاورید.
مؤلف: معانی «مولا» را بیان فرمایید تا استفاده كنیم.
دانشمند سنی: احسنت، اكنون از راه صواب در آمدی.
بدان كه مولی از كلماتی است كه مشترك است بین معانی فراوان. شما چه گونه از بین این همه معانی مولی را به «سرپرست» ترجمه می‌كنید؟!
مؤلف: معانی «مولی» را بیان فرمایید.
دانشمند سنی: مولی به معنای: ربّ، عمو، إبن، إبن الاخت، مُعتِق، عبد، مالك، منعم ٌعلیه، شریك، حلیف، صاحب (همراه)، جار (همسایه) نریل (میهمان) و قریب و... آمده است كه من تمام آن معانی را در خاطر ندارم.
مؤلف: قرائن حالیه (مقامیه) حاكی از آن است كه اگر بپذیریم كلمه «مولی» مشترك است بین معانی بسیاری كه بعضی از بزرگان شما گفته‌اند، باز در این مقام و شأن نزول حدیث، جز در معنای «اُولی به تصرف» را نتوان مراد داشت، زیرا: اگر «مولی» را به معنای «رب» (خدا) بگیریم مستلزم كفر است زیرا علی ـ علیه السلام ـ خدا نبود.
و اگر آن را به معنای «عمو»، و «ابن» و «إبن الاخت»، و «مُعْتق» (آزاد كننده غلام) و «عبد» و «مالك»، و «منعمُ علیه» و «شریك» و «حلیف» بگیریم بی‌تردید كذب است زیرا حضرت علی ـ علیه السلام ـ هیچ یك از اوصاف فوق را نداشت. یعنی امام علی ـ علیه السلام ـ عمو، پسر، پسر خواهر، آزاده كننده غلام، مالك و... رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نبود.
معنای صاحب (همراه)، و جار (همسایه) و نزیل (میهمان) و قریب گرفتن از كلمه مولی نیز صحیح نیست، به خاطر سخافت و سبكی خصوصاً در آن اجتماع عظیم و در بین راه و گرما گرم روز و آن وضعیت سخت و مشكل؛ آیا خنده‌دار نیست كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرادش این باشد كه هركس من میهمان، همسایه، و نزدیك اویم، علی ـ علیه السلام ـ ، همسایه و میهمان و نزدیك اوست؟!!
و اگر بخواهیم «مولی» را به معنای مُنعِم بگیریم ملازمه‌ای وجود ندارد بین این كه هر كسی كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر او انعام كرد، علی ـ علیه السلام ـ نیز بر او انعام نماید.
اما مولی به معنای ناصر و محِبّ (دوستدار) نیز در این روایت بی‌معناست چه كلام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را خبری بدانیم یا انشایی (امری) چرا كه این سخن كه «هر كس من دوستدار اویم از این پس علی دوستدار و یاور اوست خبری یا انشایی (امری) مسئله‌ای مجهول نبود و آن قدر اهمیت نداشت تا ابلاغ آن در شرائط سخت و دشوار بر پیامبر گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ واجب گردد.
بنابر آن چه گفته شد از میان معانی متعددی كه برای مولی بیان نموده‌اید معنایی كه مناسب با حال و مقام و شأن نزول و اهمیت مطلب باشد جز معنای «ولایت در تصرّف و حكومت» نمی‌تواند باشد. و این همان است كه «تفتازانی» از علمای بزرگ اهل سنت بدان اقرار نموده ولی گفته روایت غدیر متواتر نیست (خدایا به او انصاف مرحمت كن!)
همو گوید: مخفی نیست كه ولایت بر مردم و تولّی و مالكیت برای تدبیر امور آنان و تصرف در امورشان همانند تصرف و ولایت نبی، همان امامت است.
اما بعضی قرائن مقالیه:
الف. صدر حدیث چنان كه از 64 عالم حافظ از اهل سنت نقل شده چنین است كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَلَسْتُ اَولی بِكُم مِنْ اَنفُسِكُم»؛ آیا من از جانتان بر شما اولی نیستم؟ كه همگی گفتند: بلی یا رسول الله.
حال قرینه سخن این جاست كه حضرت جمله «فَمَن كُنتُ مَولاه فَعَلیٌّ مَوْلاه» را بوسیله «فاء» تفریع بر آن اقرار (صدر) متفرع نمود. پس كلمه «مولی» به همان معنای «اَولی» در صدر است.
ب. این كه حضرت بر اكمال دین در زمانی كه جمعیت هنوز متفرق نشده بود و جبرئیل امین آیه شریفه «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ...» را بر آن حضرت نازل كرد تكبیر گفت.
حال سخن این جاست كه آن چیز چه معنایی بود كه دین بدان به كمال رسیده و نعمت تمام می‌شود و پروردگار در عرض رسالت بدان راضی می‌گردد، جز امامتی كه به بركت آن اتمام رسالت و كمال نشر آن استحكام پایه‌های آن محقق می‌گردد.
ج. پیامبر خدا مرگ و رحل اقامت خود را در آینده به مردم ابلاغ نمود و جز این نیست كه خلاء هائل وجود مبارك آن حضرت تنها با نصب امیر مؤمنان علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ در مقام ولایت می‌توانست پر شود.
دانشمند سنی: آفرین ای استاد بزرگ. اما خداوند خود می‌داند كه سؤالی هست كه لحظه‌ای مرا آرام نمی‌كند.
مؤلف: سؤالت را بپرس.
دانشمند سنی: اگر حدیث غدیر در مقام نصب علی ـ علیه السلام ـ بر خلافت و جانشینی و ولایت بعد از پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلالت داشت پس چرا صحابه آن را به عنوان محور و مقیاس بعد از نبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ نگرفتند، و صحیح نخواهد بود كه صحابه و جمهور امت اجتماع نمایند بر رد كردن آن چه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آن اجتماع عظیم ابلاغ نمود.
مؤلف: هر كس به تاریخ صحابه رجوع نماید امثال تخلفات صحابه بعد از اوامر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را فراوان خواهد یافت كه اكثراً سیاسی بوده‌اند
[3] و ترك عمل به حدیث غدیر و اعراض از آن نیز از همین قبیل است و مانند سایر تخلفات صحابه چون تخلف از همراهی با «اسامه» در سریّه‌ای كه به نام او معروف است و نیز اعتراض گروهی از صحابه به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مورد صلح حدیبیه و غیره كه مرحوم «سید شرف الدین موسوی» صاحب «المراجعات» حدود هفتاد و اندی از تخلفات صحابه را در كتاب دیگرش «النصّ و الاجتهاد» ذكر نموده است.
اشكال اهل سنت آن است كه بر عمل صحابه لباس عصمت پوشاندند، گو این كه هرگز به اندازه سر سوزنی از كتاب و سنت تخلف ننموده‌اند فلذا بر آنان قول به مخالفت با نصّ نبی اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و تنصیص امام علی ـ علیه السلام ـ گران آمد.
سخن كه به این جا رسید دانشمند سنی عرق شرم از پیشانی خود پاك كرد و آن گاه نگاهی به ساعت خود انداخت و گفت:
استاد! بسیار محظوظ شدیم انشاء الله اگر عمری باقی ماند بحث را در فرصتی دیگر پی می‌گیریم و آن گاه آرام برخاست و رفت.

[1] . مائده، 67.
[2] . مائده، 3.
[3] . ر.ك: داستان‌های شرح شرم نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، اثر مؤلف.

سيد علي حسين قمي-مناظرات علمي، ج 2، ص 156

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:23 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

امامت امام علی‌(ع) و رسالت پیامبر(ص)

مناظره عالم شيعي با نويسنده وهابي

یكی از كالاهای ارزان كه در عربستان سعودی از چپ و راست شنیده‌‌ می‌شود، لفظ «شرك» است، «هیئت آمرین به معروف» آن كشور، با كوچكترین دستاویزی، اتّهام شرك را بر مؤمنان روا می‌دارند، كه گوئی در «قوطی» آن‌ها،‌ جز شرك فروشی و اتّهام به شرك چیز دیگری وجود ندارد، آن‌ها تنها به لفظ و درگیری لفظی به افراد، اكتفا نمی‌كنند، بلكه كتاب‌های شیعه را كه محقّقین اسلام نوشته‌اند نیز آماج تیرهای تهمت خود قرار می‌دهند، به عنوان نمونه:
در یكی از كتاب‌های استاد فقید شیخ محمّد‌حسین مظفّر(ره) (از محققین و علمای شیعه) این عبارت آمده است:
«فَكانت الدَّعْوَهُ لَلتَّشیّع لاَبِی‌الحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلامُ مِنْ صاحِبِ‌ الرِّسالَهِ تَمْشی مِنْهُ جَنباً لِجَنْبٍ مَعَ الدَّعْوهِ لَلشَّهادَتَیْنِ : دعوت به پیروی از ابوالحسن‌ علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوشادوش دعوت به توحید خدا و رسالت پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ پیش می‌رفت».
یكی از نویسندگان وهّابی در كتابی به نام «الشّیعه و التَّشیّع» كه در عربستان سعودی، چاپ و منتشر شده، بر اثر كج‌فهمی (یا خود را به كج‌فهمی زدن) از عبارت فوق چنین نتیجه گرفته و می‌گوید:
«ان النبیّ حسب دعوی المظفّری كان یجعل علیاً شریكاً لَهُ فی نبوّته و رسالته : پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ مطابق گفتار مظفّر، علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را شریك نبوّت و رسالت خود قرار می‌داد»
[1].
مناظره ما با نویسنده مذكور:
اگر این نویسنده وهّابی،‌ اسیر هوی و هوس نبود و خود را به وهّابیان نمی‌فروخت، و اگر از الفبای عقائد شیعه آگاه بود، چنین اعتراض خنده‌آور و مغرضانه‌ای، به نویسنده محقّق شیعه (استاد مظفّر) نمی‌كرد.
اگر چنین عبارتی، دعوت به شرك یا شركت در رسالت است، قبل از او خود قرآن این كار را انجام نمی‌داد،‌زیرا در قرآن آیه 5 سوره نساء می‌خوانیم:
«اَطِیْعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاْمْرِ مِنْكُمْ : اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید رسول خدا و صاحبان امر از خودتان را»
در این آیه جمله «اُولِی الاَمْرِ» در كنار اطاعت خدا و رسولش، آورده شده است، با توجّه به این‌كه به اعتراف همگان، علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ از مصادیق روشن «اولی الامر» است.
حال آیا ممكن است كه بگوئیم: رسول خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ با خواندن این آیه به جای دعوت به توحید، دعوت به شرك و دوگانگی نموده است؟!
امّا در مورد، دوش به دوش بودن دعوت به رسالت با دعوت به امامت امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ، این یك موضوع قطعی است و معنی آن‌، ابلاغ مقام امامت حضرت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بعد از پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ است، و پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در فرصت‌های مناسب، همان‌گونه كه مردم را به توحید و رسالت خود، دعوت می‌نمود، موضوع امامت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بعد از خود را نیز به مردم ابلاغ می‌كرد، و این هیچ ربطی به شرك با شركت در رسالت ندارد.
توضیح این‌كه: هنگامی آیه 214 شعراء نازل شد كه:
«وَ اَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الاقْرَبِینَ : خویشاوندان نزدیكت را انذار كن»
پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بستگان خود را به مجلس خود دعوت كرد، و در آن مجلس، نبوّت خود را اعلام نمود، آن‌گاه افزود:
«فَاَیُّكُمْ یُوازِرنی عَلی هذا الاَمْرِ عَلی اَنْ یَكُونَ اَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیكُمْ : كدام یك از شما مرا بر این كار كمك می‌كند، تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد».
در این هنگام كسی، جز علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ برنخاست و پیامبر ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ پس از دو بار تكرار و نشنیدن پاسخ از كسی، جز از علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فرمود:
«اِنَّ هذا اَخِی وَ وَصِیّی وَ خَلِیفَتِی فِیكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطِیعُوهْ : این برادر و وصیّ و جانشین من در میان شما است، سخن او را بشنوید، و از او اطاعت كنید».
[2]
شیعه به حكم این تاریخ می‌گوید، پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در همان هنگام كه مأمور دعوت به توحید و دعوت به رسالت خود گردید، مأمور دعوت به خلافت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ نیز شد.
آیا در این صورت صحیح است كه بگوئیم؛ شیعه می‌گوید:
پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ مأمور بود، كه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را شریك نبوّت و رسالت خود سازد؟ آیا دعوت به خلافت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ آن هم پس از مرگ، به معنی دعوت به نبوّت و رسالت است؟
[3] آیا دوش به دوش بودن دعوت به نبوّت، با دعوت به امامت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بعد از رحلت پیامبر ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ، یعنی شركت دادن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ در اصل رسالت و نبوّت؟!!
[1] . الشیّعه والتشیّع، ص 20.
[2] . این حدیث كه به حدیث «یوم‌الانذار» معروف است، مدارك متعددی دارد از جمله: تاریخ طبری، ج 2، ص 63 ـ تاریخ ابن اثیر، ج 2 ـ تاریخ ابوالفداء، ج 1 و ... (توضیح بیشتر در كتاب احقاق‌الحقّ، ج 4، ص 62 به بعد).
[3] . اقتباس از كتاب آئین وهّابیت، ص 12 تا‌ 14.

الوهابية في الميزان، نشر جامعه مدرسين ص 20

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:23 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

بیان رؤیت خدا در قرآن

مناظره مناظره دانشجو و روحاني شيعي


در یكی از مجالس كه جمعی از مؤمنین حضور داشتند، بین یك نفر دانشجو و یك نفر روحانی، مناظره علمی زیر، رخ داد:
دانشجو: در چندین مورد از قرآن، از جمله در آیه 143 سوره اعراف
[1] چنین می‌خوانیم كه موسی ـ علیه السّلام ـ به خدا عرض كرد: «رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرُ اِلَیْكَ ؛« پروردگارا خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم». ولی خداوند در پاسخ او فرمود: «لَنْ تَرانِی : «هرگز مرا نخواهی دید».
سؤال من این است: با این كه ذات پاك خدا، نه جسم است و نه مكان دارد، و نه قابل رؤیت است، حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ كه از پیامبران اولوالعزم و بزرگ است، چرا این سؤال را كرد؟ با این‌كه چنین سؤالی حتّی از افراد عادی، ناپسند است.
روحانی: احتمال دارد كه منظور از تقاضای موسی ـ علیه السّلام ـ مشاهده با چشم دل است، نه مشاهد با چشم سر، موسی ـ علیه السّلام ـ با این تقاضا می‌خواست، به یك شهود كامل روحی و فكری برسد، یعنی: « خدایا به گونه‌ای كن كه قلبم سرشار از یقین گردد، كه گوئی تو را می‌نگرم»
[2] و بسیار می‌شود كه كلمه «رؤیت» در این معنی به كار می‌رود، مثلاً می‌گوئیم: «من در خودم این قدرت را می‌بینم كه فلان كار را انجام دهم»، در حالی كه قدرت، قابل دیدن نیست، بلكه منظور این است كه من به وضوح، این حالت را در خودم می‌یابم.
دانشجو: چنین تفسیری برخلاف ظاهر آیه است، زیرا ظاهر واژه «اَرِِِنِی» (خودت را به من نشان بده ...) مشاهده با چشم سر است، وانگهی از جواب خداوند كه می‌فرماید: لَنْ تَرانِی (هرگز مرا نخواهی دید) فهمیده می‌شود كه تقاضای موسی ـ علیه السّلام ـ مشاهده با چشم سر بوده است، و اگر منظور شهود روحی و فكری، و دیدار باطنی بود، نمی‌بایست كه جواب خدا به موسی ـ علیه السّلام ـ منفی باشد، زیرا خداوند چنین شهودی را به بندگان برجسته‌اش خواهد داد.
روحانی: فرض می‌كنیم كه موسی ـ علیه السّلام ـ تقاضای دیدن ذات پاك خدا نموده است، چنان‌كه از ظاهر عبارت فهمیده می‌شود، ولی اگربه تاریخ ماجرا توجه كنیم، چنین به دست می‌آوریم كه تقاضای موسی ـ علیه السّلام ـ از زبان قوم خود بود، آن حضرت آن‌چنان در برابر فشار و اصرار قوم قرار گرفت كه ناگزیر از زبان آنها این تقاضا را كرد.
توضیح این‌كه: پس از هلاكت فرعونیان و نجات بنی‌اسرائیل، صحنه‌های دیگری بین موسی ـ علیه السّلام ـ و بنی‌اسرائیل پدید آمد، یكی از آن صحنه‌ها این بود كه جمعی از بنی‌اسرائیل با تأكید از موسی ـ علیه السّلام ـ خواستند كه خدا را ببینند، و در غیر این صورت، هرگز به او ایمان نیاورند، سرانجام موسی ـ علیه السّلام ـ هفتاد نفر از بنی‌اسرائیل را انتخاب كرد، و آنها را همراه خود به میعادگاه پروردگار (طور) برد، و در آنجا تقاضای آنها را به درگاه الهی عرضه داشت. خداوند به موسی ـ علیه السّلام ـ وحی كرد: لَنْ تَرانی: «هرگز مرا نخواهی دید.» (اعراف‌ـ 143) و این پاسخ همه چیز را در این زمینه، برای بنی‌اسرائیل، روشن نمود. بنابراین موسی ـ علیه السّلام ـ از زبان قوم، چنین تقاضایی كرد، زیرا در برابر فشار و اصرار آنها قرار گرفت، از این‌رو وقتی كه زلزله و صاعقه‌‌ای آمد و همه هفتاد نفر از همراهان موسی ـ علیه السّلام ـ به هلاكت رسیدند، موسی ـ علیه السّلام ـ به خدا عرض كرد: «اَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا ؛ «آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام داده‌اند هلاك می‌سازی؟»، (اعراف ـ 155). تكمیل سخن این‌كه: خداوند به موسی فرمود: «هرگز مرا نخواهی دید، ولی به كوه (طور) بنگر، اگر در جای خود باقی ماند، مرا خواهی دید»، وقتی كه پروردگارش جلوه بر كوه كرد، آن كوه را همسان زمین قرار داد و موسی ـ علیه السّلام ـ مدهوش بر زمین افتاد، وقتی كه به هوش آمد به خدا عرض كرد: «سُبْحانَكَ تُبْتُ اِلَیْكَ وَ اَنَا اَوَّل الْمُؤْمِنینَ ؛ خداوند! تو منزّه هستی ( از این‌كه قابل دیدن باشی) من توبه كردم و من نخستین مؤمنان هستم» (اعراف ـ 143). جلوه الهی بر كوه، همان نشان دادن آثار الهی، مانند نیروی اتم، یا امواج شدید صاعقه و ... است، كه موجب متلاشی شدن كوه شد، به طوری كه موسی ـ علیه السّلام ـ و همراهان مدهوش شدند، خداوند با این قدرت‌نمائی خواست به همراهان موسی ـ علیه السّلام ـ بفهماند كه شما قدرت و ظرفیّت تحمّل یكی از آثار خداوند را ندارید، چگونه می‌خواهید ذات پاك خدا را بنگرید، شما هرگز نمی‌توانید با چشم سر، كه جسم و از مادّه است، خداوند را كه مجرّد مطلق است بنگرید. بنابراین با این جلوه الهی، همراهان موسی ـ علیه السّلام ـ خدا را با چشم دل دیدند، و دریافتند كه نمی‌توان او را با چشم سر دید. و توبه‌ی موسی ـ علیه السّلام ـ مثل خود تقاضای دیدن خدا، به نمایندگی از مردم بود، و برای رفع شبهه، لازم بود كه موسی ـ علیه السّلام ـ ایمان خود را آشكار نماید، و همراهان بدانند كه او هرگز خودش تقاضای بی‌مورد و خلاف ایمان نكرده، بلكه آن تقاضا را به نمایندگی از آنها نموده است.
دانشجو: از توضیحات شما، سپاسگزارم، در این مورد قانع شدم، امیدوارم، با این‌گونه توضیحات منطقی، سایر شبهه‌های ما نیز حلّ گردد، شبهه‌ی دیگری دارم كه به خواست خدا در جلسه آینده، مطرح خواهم كرد.
روحانی: جالب این‌كه غالب مفسّرین اهل تسنّن، در ذیل تفسیر «آیه‌الكرسی»( 255 بقره)، شبیه مطلب فوق را در مورد حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ نقل می‌كنند، كه خلاصه آن این است: موسی ـ علیه السّلام ـ در عالم خواب، فرشتگان را دید و از آنها پرسید آیا پروردگار ما می‌خوابد؟ (یا در بیداری این سؤال را كرد)، خداوند به فرشتگانش وحی كرد. نگذارید موسی ـ علیه السّلام ـ بخوابد، فرشتگان سه بار موسی ـ علیه السّلام ـ را از خواب بیدار كردند و مراقب او بودند كه نخوابد، وقتی كه كاملاً موسی احساس خستگی و نیاز به خواب كرد، طبق وحی الهی، دو شیشه پر (از آب) را به دست موسی ـ علیه السّلام ـ دادند، و او با هر دستش یكی از آن شیشه‌ها را نگهداشت، آنگاه فرشتگان موسی ـ علیه السّلام ـ را رها كردند، چند لحظه نگذشت كه خواب موسی ـ علیه السّلام ـ را ربود، همان‌دم شیشه‌ها از دستش افتادند و شكستند . خداوند به موسی ـ علیه السّلام ـ وحی كرد: من آسمانها و زمین را به قدرت خود، نگه می‌دارم ، فَلَوْ اَخَذَنِی نَوْمٌ اَوْ نُعاسٌ لَزالَتا: ‌ «اگر خواب یا چرت، مرا فرا گیرد، آسمانها و زمین از بین می‌روند»
[3] در اینجا این سؤال می‌شود، كه چگونه موسی ـ علیه السّلام ـ چنین سؤالی را از فرشتگان نمود، با این‌كه او پیامبر بود و می‌دانست كه خداوند در معرض عوارض مربوط به جسم، مانند خواب قرار نمی‌گیرد. فخررازی در پاسخ این سؤال می‌گوید: «بر فرض صحّت روایت فوق، ناگزیر باید بگوئیم كه این سؤال موسی ـ علیه السّلام ـ از زبان قوم نادان (و لجوج) او بوده است».[4]
به عبارت روشنتر: موسی ـ علیه السّلام ـ در برابر فشار و اصرار قوم جاهل خود قرار گرفته، و این سؤال را از خداوند نموده، تا خداوند با بروز آثاری، آن قوم را هدایت كند، و شكستن شیشه‌ها در دست موسی ـ علیه السّلام ـ گرچه به نظر، حادثه ساد‌ه‌ای است. ولی برای فهماندن عوام. بسیار حادثه عمیق و جالب و كاملی خواهد بود. و نیز ممكن است گفته شود، در میان قوم موسی ـ علیه السّلام ـ افرادی این‌گونه تردید و سؤال را داشتند، و موسی ـ علیه السّلام ـ برای هدایت آنها، این‌گونه سؤالات را از خدا می‌نمود، تا پاسخ عینی خداوند، قوم او را از گمراهی نجات دهد.

[1] . آیه 55 ، 56 بقره، ، 153 نساء و 155 سوره اعراف، نیز این مطلب آمده است.
[2] . چنان‌كه حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ در مورد دریافت حقیقت معاد، چنین تقاضائی نمود، (بقره، 260).
[3] . تفسیر روح البیان، ج1، ص 400 ـ تفسیر قرطبی، ج2، ص 1018ـ تفسیر فخررازی، ج7، ص 9.
[4] . تفسیر فخررازی، ج7، ص 9.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 38

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:24 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

گریه بر امام حسین ـ علیه السّلام ـ موجب گناه؟!!

مناظره سلطان الواعظين با دانشمند سني


مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در كتاب گرانقدر شب‎های پیشاور می‎نویسد:
یكی از دانشمندان اهل سنّت از من پرسید: «آخوند ملا محمد باقر مجلسی اصفهانی، كه از علمای بزرگ شماست. در بسیاری از مجلدات «بحارالانوار» نقلیّاتی دارد كه اصلاً با عقل جور در نمی‎آید؛ مثلاً از رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ نقل می‎كند كه فرمود: «حُبُّ عَلّیٍ حَسَنَهٌ لا یَضُرُّ مَعَها سَیِّئَهٌ» یعنی دوستی با علی ـ علیه‎السّلام ـ حسنه‎ای است كه هیچ گناهی به او ضرر نمی‎رساند و یا در جای دیگر از رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ نقل می‎كند كه آن حضرت فرمود: «مَن‎ْ بَكی عَلیَ الحُسَیْنِ وَ جَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ» و از این قبیل اخبار در كتب شیعه بسیار دیده می‎شود و این احادیث سبب تولید فساد در امت است و لذا همین اخبار موجب جسارت شیعیان و لاابالی گری آنها در معاصی می‎شود كه هر نوع معصیتی را مرتكب شوند به امید اینكه چون علی ـ علیه‎السّلام ـ را دوست می‎دارند از آن معاصی ضرری نخواهند دید و یا به خیال آنكه یك قطره اشك بر امام حسین ـ علیه‎السّلام ـ گناهان ما را پاك می‎كند و وارد بهشت می‎شویم؛
آیا این قبیل احادیث اثری جز شیوع فحشا و فساد دارد؟ چنانچه ما جماعت بسیاری از شیعیان را می‎شناسیم كه در تمام دوره سال غرق در معاصی هستند و فقط ایام عاشورا را مشغول عزاداری می‎شوند و می‎گویند «این ده روز كه تمام شد در اثر عزاداری از گناه بیرون می‎آییم و مانند روزی كه از مادر متولد شدیم پاك می‎شویم!»
مرحوم سلطان الواعظین: شما بفرمائید برادران اهل تسنّن كه معتقداتشان بمناسبت راهنمایی امثال شما!! بر خلاف این احادیث است چرا غرق در فحشا و منكر بوده، بلكه متجاهر در معاصی می‎باشند؟
در اكثر بلاد اهل تسنن و شهرهای مهم آنها مانند: تركیه، مصر، اسكندریه، شام،‌ بیت المقدس، بیروت، عمان، حلب، بغداد، بصره و خلاصه اكثر قریب به اتفاق بلاد سنّی نشین، وجود فحشاء و منكرات به مراتب بیشتر از بلاد اهل تشیّع است؛ بعلاوه اینكه میل به فساد و فحشاء، اكنون عادت اهل تسنّن شده و كوچه‎ها و خیابانهای آنها پر است از قمار بازی و شرب مسكرات و فاحشه خانه‎های رسمی و.... كه از بیان آنها شرم دارم.
اتفاقاً فتاوا و دستورالعمل‎های امامان و فقهای اهل تسنّن از قبیل حكم به طهارت سگ و حلال دانستن خوردن گوشت آن و طاهر شمردن منی و مسكرات و عرق جنب و حلال دانستن مقاربت با محارم بوسیله حریر و لفّافه‌ای كه به قضیب خود می‌بندد و امثال اینها موجب شده كه لاابالی گری و میل به منهیات در بین اهل تسنن بوجود آید.
و امّا در مورد روایاتی كه نقل كردید باید بگویم كه امام احمد بن حنبل در «مسند» و خطیب خوارزمی در آخر فصل ششم «مناقب» و سلیمان قندوزی حنفی در باب 42 «ینابیع الموّده» و محمد بن یوسف گنجی شافعی در «كفایه الطالب» و بسیاری دیگر از علماء شما از انس بن مالك و معاذ بن جبل از رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ روایت كرده‎اند كه فرمود: «حُبُّ عَلیّ حَسَنَه لا یَضُرُّ مَعَها سَیِّئَهٌ وَ بُغْضُ علیِّ سَیِّئهٌ لا تَنْفَعُ مَعَها حَسَنَهُ» و نیز امام احمد بن عبدالله طبری شافعی در «ذخائر العقبی» ابن حجر نقلاً از ملا سلیمان بلخی حنفی در ص246 «ینابیع الموده» و بسیاری دیگر از علماء شما از نسائی از ابن عباس آورده‎اند كه رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ فرمود:‌«حُبُّ علیّ بن ابیطالب یَأكُلُ الذُّنوبَ كَما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ». و در مورد خبر مربوط به امام حسین ـ علیه‎السّلام ـ در اخبار معتبره فریقین از امّ المؤمنین عایشه و جابر و انس و دیگران رسیده است كه پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ زارَ الحُسَیْنَ بِكَرْبَلاء عارِفاً بِحَقّهِِ وَجَبَتْ لَهُ الْجنَّهُ» ونیز می‎فرماید: «مَنْ بَكی عَلیَ الْحُسیْنِ عارِفاً بِحَقَّهِ وَ جَبَتْ لَهُ الجنَّهُ».
دانشمند سنّی به علامت تصدیق سر خود را پایین انداخت.

سلطان الواعظين شيرازي-شبهاي پيشاور

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:24 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

علی (ع) كشته راه عدالت

مناظره دانشمندي بنام حقجو و حميد


بین دو دانشمند اسلامی به نام حقجو و حمید، چنین مناظره شد:
حمید: ما وقتی كه زندگی امام علی ـ علیه السّلام ـ را مشاهده می‌كنیم، بیشتر ابعاد زندگی او با جنگ و جهاد آمیخته شده است، جنگ او در عصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ البتّه به فرمان پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بود و جنگ با مشركان بود، و هیچ‌گونه شبهه‌ای در شایستگی و لزوم آن جنگ‌ها در میان نیست، ولی جنگ‌های امام علی ـ علیه السّلام ـ در عصر خلافت خود كه سراسر عمر خلافت او را (كه چهار سال و نُه ماه از سال 36 تا 40 ه‍ . ق بود) فرا گرفت، مانند جنگ جمل و جنگ صفّین و جنگ نهروان، و در این جنگ‌ها آن حضرت با مسلمانان می‌جنگید، مناسب بود كه آن حضرت با سران قوم سازش كند، تا موجب نابودی عوامل جنگ شده و آنهمه خونریزی رخ ندهد.
حقجو: ما امام علی ـ علیه السّلام ـ را به عنوان یك انسان كامل، و یك حق‌پرست مخلص و قاطع می‌شناسیم، او در عصر رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ با مشركان و كافرانی كه سدّ راه اسلام، و مخالف با اسلام بودند می‌جنگید، و در عصر خلافت خود نیز با كسانی می‌جنگید كه پوسته‌ای از اسلام را گرفته بودند و مغز اسلام را به دور افكنده بودند، همان منافقانی كه به نام اسلام، آبروی اسلام را می‌بردند و اسلام را از محتوا خارج نمودند، و آن را به عنوان وصول به اهداف نفسانی خود، یدك می‌كشیدند، بنابراین اگر دقّت كنیم زیان این گروه به اسلام، بیشتر از زیان مشركان است.
حمید: امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌توانست سران «ناكثین» (بیعت شكنان و آتش‌افروزان جنگ جمل) و «قاسطین» (طاغوتیان ضدّ اسلام حقیقی، مانند معاویه و حامیانش) و «مارقین» (تندروهای كج‌فهم از خوارج) را ببیند و مناصب و مقاماتی را به آنها داده و با بیت‌المال، آنها را جذب نماید، و به اصطلاح حق‌السّكوت به آنها بدهد، تا آنها را رام سازد.
حقجو: این طرز بیان شما نشان می‌دهد كه شما بین یك رهبر و فرمانروای عادی، كه مصالح شخصی خود را بر مصالح الهی مقدّم می‌دارد، با رهبر الهی كه مجری فرمان خداست، فرقی نگذاشته‌ای، از این‌رو در اشتباه هولناكی افتاده‌ای. بهتر این است كه به طور خلاصه به بررسی عوامل اصلی سه جنگ بزرگ عصر خلافت امام علی ـ علیه السّلام ـ بپردازیم، تا مطلب، روشنتر گردد. ریشه اصلی بروز جنگ جمل و صفّین، همان اشرافیّت و تبعیضات نشأت گرفته از زمان جاهلیّت بود، كه آتش‌افروزان جنگ جمل و صفیّن، می‌خواستند آن را به صورت وسیع‌تر، وارد اسلام نمایند. در ماجرای جنگ جمل، افرادی مثل طلحه و زبیر و ... از مقام رهبری امام علی ـ علیه السّلام ـ امتیازات برتری، می‌خواستند، آنها صریحاً می‌گفتند: فلان مقام و پست (مثلاً فرمانداری كوفه و بصره) را به ما واگذار، و بیت‌المال هنگفتی را در اختیار ما قرار بده. معنی این تقاضای پلید، این بود كه بار دیگر عدّه‌ای ـ كه گوئی از دماغ فیل افتاده‌اند ـ بساط اشرافیّت و تبعیضات و بی‌عدالتی را به راه اندازند، آن هم به نام اسلام. علی ـ علیه السّلام ـ هرگز حاضر نبود كه خود‌خواهان افزون‌طلب را به خاطر یك رشته مصالح شخصی، بر جان و مال مردم، مسلّط كند، امام علی ـ علیه السّلام ـ یك انسان خداپرست بود، نه یك «آدمك ماكیاولیست» كه به مصالح زودگذر مادّی و شخصی بیندیشد و همه ارزشهای الهی را فدای هوسهای مادّی كند. در مورد جنگ صفّین نیز، معاویه رسماً از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ خواست، حكومت شام را با تمام اختیارات آن، به او واگذار كند، و روشن بود كه معاویه می‌خواست با اختیارات تامّ، خویشان و نزدیكان بلی قربان‌گو و شكم‌پرست را بر جان و مال مردم مسلّط نماید، و یك حكومت سراسر اشرافی و تبعیض، به وجود آورد. آیا علی ـ علیه السّلام ـ می‌توانست ستمگران هوسباز را حاكم بر جان و مال مسلمانان كند؟ آیا چنین سازش پلید و خائنانه، درست است؟ در همان عصر افرادی مانند«مغیرهبن شعبه» زیر ماسك «النّصیحه لامراء المسلمین» چنین پیشنهادهائی به امام علی ـ علیه السّلام ـ نمودند، ولی آن حضرت با كمال قاطعیّت، در پاسخ فرمود: «وَ لَمْ یَكُنْ اللّهُ لِیَرانِی اَتَّخِذُ الْمُضِلِّینَ عَضُداً ؛ هرگز خداوند مرا این‌گونه نخواهد دید كه گمراهان را به عنوان بازوی خود، انتخاب كنم»
[1]. حتّی بعضی از یاران آگاه و فداكار علی ـ علیه السّلام ـ مانند عمّار‌یاسر و ابوالهیثم تیهان و ... كه از اوضاع اطلاع داشتند، به حضور امام علی ـ علیه السّلام ـ آمده و عرض كردند: «به طور موقّت، انعطاف نشان دهید، و برای سران قوم، امتیازی قائل شوید، تا بر ضدّ حكومت تو شورش نكنند، و بعضی از فرمانروایان ولایات را اگر‌چه شایسته نباشد بر سر كار باقی بگذارید، این‌ها رجال قوم هستند، ملاحظه آنها را بكنید ...»، امام علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ آنها فرمود:
«اَتَاْمُرونِّی اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلیِّتُ عَلَیْهِ، وَاللّهِ لا اَطُورُ بهِ ِما سَمَرَ سَمِیرُ و ما اَمَّ نَجْمُ فِی السَّماء نَجْماً ؛ آیا به من دستور می‌دهید، به كسانی كه تحت فرمانروائی من هستند، ستم كنم، تا یارانی گرد آورم، به خدا سوگند تا دنیا وجود دارد و تا ستاره‌ای دنبال ستاره دیگر، حركت می‌كند این كار را نخواهم كرد.»
[2]. به این ترتیب قاطعیّت امام علی ـ علیه السّلام ـ در برابر اشرافیّت و تبعیضات و بی‌عدالتی، موجب شد كه طرفداران اشرافیّت و تبعیضات، جنگ جمل و صفیّن را به وجود آوردند، و به دنبال آن، در دل جنگ صفیّن، نطفه جنگ نهروان، منعقد گردید، نیرنگ صلح‌طلبی معاویه، و بر سر نیزه قرار دادن قرآن، سپاه علی ـ علیه السّلام ـ را از درون، سست كرد، و ماجرا به حادثه تلخ و تحمیلی «حَكَمَین» منجر شد، و تندروهای كج‌فهم (خوارج)، همان یاران دیروز امام علی ـ علیه السّلام ـ او را كافر خواندند و در نتیجه جنگ نهروان به پیش آمد، و چند نفر از تفاله‌های آنها، كه یكی از آنها «ابن‌ملجم» بود، تصمیم بر قتل امام علی ـ علیه السّلام ـ گرفت، و سرانجام علی ـ علیه السّلام ـ را به شهادت رساند، امام علی ـ علیه السّلام ـ در راستای عدالت اسلامی، و پیكار با هر‌گونه اشرافیّت و تبعیضات، كشته شد، كه گفته‌اند: «قُتِلَ عَلِیٌّ لِشِدَّهِ عَدْلهِ ِ؛ «علی به خاطر قاطعیّت در اجرای عدالت كشته شد». از این‌رو هنگامی كه ضربت شهادت بر فرق سرش رسید، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ‌ الْكَعْبَهِ ؛ «سوگند به خدای كعبه، رستگار و پیروز شدم». پیروزی و رستگاری علی ـ علیه السّلام ـ به این نبود كه به خاطر مصالح مادّی و شخصی خود، ارزشهای اسلامی را نادیده بگیرد، بلكه پیروزی و رستگاری او از این‌رو بود، كه تا پای شهادت برای تداوم ارزشهای اسلامی از جمله اجرای عدالت و خط بطلان بر هر‌گونه اشرافیّت و تبعیضات ایستاد. امام علی ـ علیه السّلام ـ خواست این‌گونه مصالح شخصی را فدای ارزشهای سیاسی و اجتماعی اسلام كند، تا مسلمانان در هر زمان، در برابر ستمگران، ایستادگی كنند، مثلاً با اسرائیل متجاوز به مذاكره ننشینند، و به مستكبران جهانخوار، دست دوستی ندهند، و اسلام محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را از درون تهی ننمایند و به اسلام معاویه و یزید، تبدیل نسازند.
[1] . وقعه الصفین، ط مصر، ص 58.
[2] . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 126.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 368

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:25 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

بدعت مذاهب اهل سنّت ـ صحّت طلاق

مناظره علامه حلي با مخالفان در حضور سلطان خدابنده


در شرح «من لا یحضره الفقیه» آمده است:
روزی سلطان خدا بنده بر همسر خود خشمگین شد و در یك جمله او را سه طلاقه كرد ولكن خیلی زود پشیمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را جهت حال این مشگل پرسید:
آنها جملگی گفتند: «چاره نیست جز اینكه نخست مُحَلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج كند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانید باز او را به زوجیّت خود در آورید.»
سلطان گفت: «این كار بر من بسیار گران است، لكن شما در هر مسأله‎ای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل مختلف اقوال گوناگونی دارید، آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟»
گفتند: «نه»
آنگاه یكی از وزرای سلطان كه گویا شیعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمی است كه چنین طلاقی را باطل می‎داند، خوب است سلطان آن عالم را احضار كند، شاید مشگل را حل كند.»
عالمان سنّی گفتند: «علامه، مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بی‎خرد و كم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست كه چنین مرد سبك سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد.»
سلطان گفت: «احضار او بی‎فائده نیست.»
پس چون علامه (اعلی الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.
هنگامی كه علامه(ره) وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمه‎ای، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیكم» و آنگاه یك راست به سمت سلطان رفته و دركنار سلطان نشست.
علماء سنی حاضر در مجلس گفتند:‌ «آیا ما به شما نگفتیم كه شیعیان افرادی سبك سر و بی خرد هستند؟»
سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال كنید.»
آنها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نكردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟»
علامه(ره) گفت: «رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از هر سلطانی برتر بود و كسی بر او سجده نكرد بلكه فقط به او سلام می‎دادند و خدای تعالی نیز فرموده:
«فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّموا علی أنفُسِكُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَكَهً طَیِّبَهً»
[1]
یعنی: پس چون داخل خانه‎ها شدید به یكدیگر سلام كنید، سلام و درودی كه نزد خداوند خوش است.»
از طرف دیگر به اتفاق ما وشما، سجده برای غیر خدا حرام است.»
پس از او پرسیدند: «چرا جسارت كردی و در كنار سلطان نشستی؟»
فرمود: «چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساوی‎اند ولذا جسارتی به محضر سلطان نكرده‎ام.»
از علامه پرسیدند: «چرا كفش‎های خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین می‎كند؟»
علامه فرمود: «ترسیدم حنفی‎ها آن را بدزدند همانطور كه ابوحنیفه نعلین رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ را دزدید.»
ناگهان حنفی‎ها برآشفتند و فریاد بر آوردند كه: «ابوحنیفه كجا و زمان پیامبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ كجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ واقع شده است.»
علامه فرمود: «ببخشید، اشتباه كردم، لابد سارق نعلین رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ شافعی بوده است. این بار شافعی‎ها برآشفتند كه شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ متولد شده است.
علاّمه گفت: «شاید كار مالك بوده است.»
مالكی‎ها هم مثل حنفی‎ها و شافعی‎ها اعتراض و انكار كردند.
علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.»
حنابله هم به انكار و تكذیب او پرداختند.
در این لحظه علامه(ره) رو به سلطان كرد و فرمود:
«ای سلطان، دانستی كه هیچ یك از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده‎اند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالك و شافعی و احمدبن‎ حنبل بعنوان مجتهد و رئیس مذهب از بدعت‎های ایشان است بطوری كه اگر یكی از خود این علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهارتن باشد، به او اجازه و حق اینكه بر خلاف فتوای یكی از آن چهارتن فتوایی بدهد نمی‎دهند.»
در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال كرد: «آیا درست است كه هیچ یك از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و صحابه او نبوده‎اند؟»
علماء عامّه همگی گفتند: «آری نبوده‎اند.»
آنگاه علامه(ره) گفت: «ولی ما شیعه هستیم و پیروی می‎كنیم از أمیرالمؤمنین ـ علیه‎السّلام ـ كه جان رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست.»
سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه(ره) شد از او پرسید: «نظر شیعه درباره‌ طلاق صادره از من چیست؟»
علامه(ره) فرمود: «آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده‎ است؟»
سلطان گفت: «نه»
علامه فرمود: «در این صورت طلاقی را كه سلطان جاری كرده است باطل می‎باشد، زیرا فاقد شرائط صحّت است.»
آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد، و به خطباء و حاكمان شهرها و سرزمین‎های تحت سیطره‎اش پیام فرستاد كه از این پس با نام ائمه دوازده‎‎گانه ـ علیهم‎السّلام ـ خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار، سكّه، ضرب كنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه ـ علیهم‎السّلام ـ بنگارند.

[1] . سوره نور آیه 61.

روضات الجنات جلد2، صفحة279

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:26 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

حكمت تقلید از امام صادق‌(ع)

مناظره علامه حسين ابن عبدالصمد عاملي(پدر شيخ بهائي) با عالم سني


حسین‌بن عبد‌الصّمد گوید: به شهر حَلَب وارد شدم، یكی از علمای هوشمند حَنَفی كه در علوم و فنون، فردی زبردست و در عین حال بی‌غل‌ و غش بود، مرا مهمان خود كرد، سخن از تقلید به میان آمد، و همین سخن،‌ زیربنای مناظره من با او گردید، و آن مناظره به ترتیب زیر صورت گرفت.
حسین: آیا از نظر شما (اهل تسنّن) سخن صریحی از قرآن یا رسول خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ آمده كه تقلید و پیروی از ابو‌حنیفه (رئیس مذهب حَنَفی) را بر ما واجب كرده باشد؟
دانشمند حَنَفی: نه، چنین سخن صریحی از قرآن یا رسول خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در این مورد نداریم.
حسین: آیا مسلمانان، اجماع كرده‌اند كه ما از ابوحَنیفه پیروی كنیم؟
دانشمند حَنَفی: نه چنین اتّفاق رأی، وجود ندارد.
حسین: پس به چه دلیل تقلید از ابوحنیفه، برای تو جایز شده است؟
دانشمند حَنَفی: ابوحنیفه، مجتهد است،‌ و من مقلّد، و بر مقلّد واجب است كه از یكی از مجتهدین تقلید نماید.
حسین: نظر شما درباره جعفرابن محمّد معروف به امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ چیست؟ آیا او از مجتهدین بود؟
دانشمند حَنَفی: جعفر‌بن‌محمّد الصادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ، در مرتبه‌ای بالاتر از مقام اجتهاد قرار داشت، و در علم و تقوا و نسب و مقام بالاتر از آن است كه توصیف شود،‌ بعضی از علمای ما، نام چهارصد نفر از شاگردان او را برشمرده كه همه آنها از علمای برجسته و مجتهدین برازنده بودند، كه یكی از آن‌ها،‌ «ابوحنیفه» است.
حسین: همانا تو به مجتهد بودن و تقوای فوق‌العاده امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ اعتراف نمودی، ما شیعیان از همین امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ تقلید می‌كنیم، بنابراین از كجا فهمیدی كه ما در گمراهی هستیم و شما در راه هدایت می‌باشید؟ با این‌كه به عقیده ما امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ معصوم بود و خطا نمی‌كرد، و حكم او همان حكم خداوند است،‌ و ما در این مورد دلائل متقن و مدوّن داریم، و او همانند ابوحنیفه بر اساس قیاس و رأی و استحسان،‌ فتوا نمی‌داد، و در مورد ابوحنیفه احتمال خطا در فتوا وجود دارد، ولی درباره آن حضرت چنین احتمالی نیست.
فرضاً ما از مقام عصمت امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ صرف نظر كنیم، و همانند شما بگوئیم امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مجتهد بود،‌ ولی ما دلائلی داریم كه باید تنها از این مجتهد (امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ) تقلید كرد، نه از ابوحنیفه.
دانشمند حَنَفی: دلائل شما بر این انحصار چیست؟
حسین: دلائل ما عبارت است از:
1ـ همه گروه‌های مسلمین به اتّفاق رأی اعتراف دارند كه امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ در علم و تقوا و عدالت و مقام،‌ بر دیگران برتر بود، به طوری كه من در هیچ كتابی از كتب تاریخ و ادیان حدیث،‌ كسی را ندیده‌ام كه به امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ ایراد گرفته باشد، و دشمنان شیعیانش با آن‌همه امكانات و سلطه و جمعیّت زیادی كه دارند، نتوانسته‌اند نسبت ناروائی به آن حضرت بدهند و این یك امتیازی است كه او بر سایرین دارد.
[1]
بنابراین چگونه رواست كه ما تقلید از آن آقا را كه همه علمای اسلام بر تفوّق علمی و تقوائی او اعترف می‌كنند،‌ ترك كنیم، و از كسی كه تقلید او آمیخته با شكّ و ایراد است، تقلید نمائیم،‌ با توجّه به این‌كه در مسأله تقلید و تبعیّت،‌ عدم شكّ و ایراد، بر اثبات عدالت، ‌مقدّم است،‌ چنان‌كه این موضوع در محل خود بحث و بررسی شده است.
یكی از ائمّه حدیث شما امام «غزّالی» است كه كتابی به نام «المنخول» در انتقاد از ابوحنیفه نوشته است، و هم‌چنین بعضی از فضلای شافعی كتابی به نام «النكت‌ الشریفه فی الرّد علی ابی‌‌حنیفه» نوشته است و ... .
بنابراین بدون تردید، تقلید از كسی كه همه در علم و تقوا و عدالت او اتّفاق دارند واجب خواهد بود، و به اجماع محقّقین عمل به فتوای مرجوح با بودن راجح (برتر) جایز نیست.
2ـ امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به عقیده ما (شیعیان) از اهل‌بیت رسول خدا ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ است، كه به تصریح قرآن در آیه تطهیر (33 ـ احزاب) از هر گونه پلیدی و انحراف، پاك هستند، چنان‌كه علاّمه لغوی، ابن‌فارس صاحب كتاب «معجم مقاییس اللّغه» در كتاب خود به نام «مجمل اللّغه» تصریح نموده كه امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ از اهل‌بیت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ است (با این‌كه ابن‌فارس از علمای معروف اهل تسنّن می‌باشد) و این همان مقام عصمت است كه شیعه معتقد به عصمت امام صادق ـ‌علیه السّلام‌ـ می‌باشد، ولی در مورد ابو‌حنیفه، اجماعی است كه او از اهل‌بیت پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نیست، بنابراین بر اساس تصریح قرآن،‌ باید از افراد پاك و منزّه از هر گونه خطا،‌ تقلید كرد، تا موجب یقین به نجات و رستگاری شود.
دانشمند حَنَفِی: ما قبول نداریم كه امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ از اهل‌بیت پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ باشد، بلكه بر اساس احادیث ما، اهل‌بیت (مشمول آیه تطهیر) پنج نفر هستند (پیامبر،‌ علی،‌ فاطمه، حسن، حسین ـ‌علیهم السّلام‌ـ).
حسین: به فرض بپذیریم كه امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ از آن پنج تن نیست، ولی حكم او، در عصمت و وجوب پیروی، همان حكم پنج تن‌ـ‌علیهم السّلام‌ـ است به سه دلیل:
(1) هر كس كه به عصمت پنج تن‌ـ‌علیهم السّلام‌ـ معتقد است، عصمت امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـرا نیز قبول دارد، و هر كس كه عصمت پنج تن را قبول ندارد‌، عصمت آن حضرت را نیز قبول ندارد،‌ و معصوم بودن پنج تن به تصریح قرآن (آیه تطهیر) ثابت شده است، پس عصمت امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ نیز ثابت شده، زیرا به اتفاق رأی علمای اسلام، در عصمت، فرقی بین امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و پنج تن‌ـ‌علیهم السّلام‌ـ نیست، و اعتقاد تنها به عصمت پنج تن، نه امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ، بر خلاف اجماع مسلمین است.
(2) بین راویان و سیره‌نویسان،‌ مشهور است كه امام‌صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و پدرانش،‌ هیچگاه (برای تحصیل علم) به مجالس علما،‌ رفت و آمد نكرده‌اند، و هرگز نقل نشده كه آنها در مجلس درس علماء و نویسندگان اهل تسنّن، شركت نموده باشند، بلكه همه نقل كرده‌اند كه امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ، علم را از پدرش امام باقر‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و او از پدرش امام سجّاد‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و او از پدرش امام حسین‌ـ‌علیه السّلام‌ـ تحصیل نموده‌اند، و امام حسین‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به اجماع همه مسلمانان، از اهل‌بیت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ است، در نتیجه سخن امامان معصوم و امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ از روی اجتهاد نیست، از این رو هیچ‌كس از كوچك و بزرگ،‌ از آن‌ها سؤال نكرد مگر این‌كه آن‌ها جواب دادندو در جواب نیاز به مراجعه نداشتند، و خود آن بزرگواران،‌ تصریح نموده‌اند كه قول یكی از آن‌ها،‌ همان قول پدران آن‌ها است، و قول پدران آن‌ها همان قول رسول‌خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ است، و این مطلب در نزد ما بر اساس طرق صحیح، ثابت شده است.
نتیجه این‌كه: سخن امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ همان قول افراد مطهّر و منزّهی است كه بر اساس تصریح قرآن (در آیه تطهیر) آن‌ها از هر گونه پلیدی،‌ پاك و پاكیزه می‌باشند.
(3) از روایات صحیح و متعدّد شما كه از طرق مختلف مورد قبول شما نقل شده، «حدیث ثِقْلَین» است كه در عبارات مختلف كه همه بیانگر یك معنی است، نقل شده كه پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرمود:
«اِنَّی تارِكٌ فیكُمُ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی: اَلثِّقْلَیْنِ: كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی؛ اَهْلَ بَیْتِی»:
«همانا من در میان شما دو یادگار می‌گذارم كه اگر به آن تمسّك كنید بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد،‚ و آن دو یادگار،‌ دو چیز گرانقدر است: 1ـ كتاب خدا (قرآن) 2ـ عترت من كه همان اهل بیت من باشند».
[2]
این حدیث به روشنی می‌گوید: تمسّك به قرآن و عترت پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ موجب رستگاری، و دوری از گمراهی است، و در میان گروه‌های مسلمین، تنها شیعیان به این دو (قرآن و عترت) تمسّك نموده‌اند، زیرا غیر شیعه، عترت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ را مانند سایر مردم دانسته، و به غیر عترت، تمسّك نموده‌اند.
«حدیث ثقلین» نمی‌‌گوید: كه من در میان شما قرآن و ابوحنیفه یا قرآن و شافعی را گذاردم،‌ بنابراین چگونه ممكن است راه نجات را در تمسّك به غیر عترت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ تحصیل كرد؟!
و همین مطلب، اقتضا می‌كند كه از كسانی مانند امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ تقلید كنیم كه ظنّ قوی داریم، با تقلید او، تمسّك به عترت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نموده‌‌ایم، و شكّی نیست كه پیروی از امام صادق‌ ـ علیه السّلام ـ در مقایسه با ابوحنیفه و ... برتری خواهد داشت.

[1]. باید توجّه داشت، امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ (متوفّی 148 هـ ق) برافرازنده پرچم فقه تشیّع، استاد ابوحنیفه (متوفیّ 150 هـ ق) و مالك‌بن‌اَنَس (متوفی 179 هـ ق) دو استاد و رئیس دو مذهب اهل تسنّن (حنفی و مالكی) بود، بر همین اساس، ابوحنیفه می‌گفت:
«لَوْ لا السَّنَتانِ لَهَلَكَ النُّعمانُ»: «اگر آن دو سال (شاگردی من در نزد امام صادق‌‌ـ‌علیه السّلام‌ـ) نبود،‌ نعمان (ابوحنیفه) هلاك می‌شد».
و مالك‌بن‌اَنَس می‌گفت: «ما رَأَیتُ اَفْقَهُ مِنْ جَعْفَرِبن مُحَمَّدٍ»: «هیچ‌ كس را فقیه‌تر از امام صادق‌ـ‌علیه السّلام‌ـ ندیده‌ام» (فی سبیل‌الواحده الاسلامیّه، ص 63 و 64).
[2] . این حدیث معروف از متواترات قطعی بوده و در كتب اهل تسنّن و شیعه نقل شده است.

محمّد محمّدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره، ص‌ 2

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:26 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

سجده بر مهر و تربت امام حسین ـ علیه السلام ـ

مناظره محمد مرعي انطاكي با دانشمند اهل سنت


یكی از علمای اهل تسنن كه از فارغ التحصیلان دانشگاه «الازهر» مصر است به نام «شیخ محمد مرعی انطاكی» از اهالی سوریه بر اثر تحقیقات دامنه‌دار به مذهب تشیّع گرائید و در كتابی به نام «لِماذا اختَرْتُ مَذْهَبَ التَّشَیُّع» علل گرایش خود را با ذكر ملاك متقن بیان نموده است. ما در این جا به یكی از مناظرات او با دانشمندان اهل سنت پیرامون سجده بر مهری كه از تربت حسینی ـ علیه السلام ـ است می‌پردازیم.
چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن كه بعضی از آنها از دوستان سابق محمد مرعی در دانشگاه الازهر بودند به دیدن او آمدند و گفتگویی به شرح زیر با او انجام شد.
علماء سنی: شیعیان بر تربت حسینی سجده می‌كنند و لذا مشرك هستند زیرا سجده بر غیرخدا حرام است.
محمد مرعی: سجده بر تربت، شرك نیست، زیرا شیعیان بر تربت برای خدا سجده می‌كنند نه برای خود مهر، به عبارت روشن‌تر حقیقت سجده، نهایت خضوع در برابر خداوند است، نه در برابر مهر.
یكی از علماء سنی: اگر مطلب چنین است كه می‌گویی، چرا شیعیان اصرار دارند كه بر تربت حسینی سجده نمایند؟ چرا بر سایر چیزها سجده نمی‌كنند؟
محمد مرعی: این كه ما بر خاك سجده می‌كنیم، بر اساس حدیثی است كه مورد اتفاق همه فرقه‌های اسلامی است كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «جُعِلَتْ لِی الارضُ مَسجِداً و طَهوراً»؛ (زمین برای من سجده گاه و پاكیزه قرار داده شده است.)
بنابراین به اتفاق همه مسلمین، سجده بر خاك جایز است. از این رو ما بر خاك سجده می‌كنیم.
عالم سنی: چگونه مسلمانان بر این امر اتفاق نظر دارند؟
محمد مرعی: هنگامی كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از مكه به مدینه هجرت كرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد. آیا این مسجد فرش داشت؟
عالم سنی: نه، فرش نداشت.
محمد مرعی: پس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مسلمانان بر چه چیزی سجده می‌كردند؟
عالم سنی: بر زمینی كه از خاك، فرش شده بود، سجده می‌كردند.
محمد مرعی: بعد از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مسلمانان در عصر خلافت ابوبكر و عمر و عثمان بر چه سجده می‌كردند؟ آیا مسجد فرش داشت؟
عالم سنی: نه فرش نداشت. آنها نیز بر خاك زمین مسجد سجده می‌كردند.
محمد مرعی: بنابراین اعتراف كردی، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در همه نمازهای خود بر زمین خاكی سجده كرد و هم چنین مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او تا مدت‌ها بر روی خاك سجده می‌كردند.
بنابراین باید گفت قطعاً سجده بر خاك صحیح است.
عالم سنی: آری، ولی اشكال من این است كه شیعیان، تنها بر خاك سجده می‌كنند.‌‌ آن هم خاكی كه از زمینی گرفته و به صورت مهر درآورده و آن را در جیب خود می‌نهند و با خود حمل می‌كنند و در زمین دیگر می‌نهند و بر آن سجده می‌نمایند.
محمد مرعی: اولاً، به عقیده شیعه، بر هر چیزی كه زمین گفته شود جایز است، خواهد سنگ باشد و خواه خاك.
ثانیاً، نظر به این كه شرط است محل سجده پاك باشد. پس سجده بر زمین نجس یا خاكِ آلوده به نجاست جایز نیست، از این رو ما شیعیان، قطعه‌ای از گل خشكیده (به نام مهر) را كه از خاك پاك تهیه شده، با خود حمل می‌كنیم؛ تا در نماز بر خاكی كه مطمئناً پاك و تمیز است سجده كرده باشیم. و اِلّا مُهر، موضوعیتی ندارد.
عالم سنی: اگر منظور شیعه، سجده بر خاك پاك خالص است، چرا مقداری از خاك را حمل نمی‌كنند، بلكه «مهر» را حمل می‌كنند!!
محمد مرعی: نظر به این كه حمل خاك موجب خاك آلودگی لباس می‌شود و حمل آن مشكل است، از این رو شیعیان همان خاك را با آب می‌آمیزند و گل می‌كنند و سپس همان گل را در قالب زیبایی خشك می‌كنند تا حمل آن آسان و از خاك آلودگی لباس جلوگیری شود.
عالم سنی: چرا شما به غیر خاك مانند حصیر، قالی‌ و زیلو و... سجده نمی‌كنید؟
محمد مرعی: غرض از سجده، نهایت خضوع در برابر خداوند است وسجده بر خاك (چه خشكیده و به صورت مهر و چه نرم) بیشترین دلالت را بر خضوع و خشوع در برابر خدا دارد؛ زیرا خاك در نزد مردم ناچیزترین اشیاء است و ما بالاترین عضو بدن خود (یعنی پیشانی) را بر پست ترین چیز (خاك) در حال سجده می‌نهیم، تا با خضوع بیشتری خدا را عبادت كرده باشیم. بنابراین سجده بر خاك یا مهر، بهتر است از سجده بر اشیایی مثل قالی ابریشمی یا طلا و یا نقره و چه بسا سجده بر اشیاء یاد شده هیچ گونه دلالتی بر خضوع وكوچكی بنده در برابر خدا نداشته باشد. اكنون به من بگو آیا كسی كه بر خاك خشكیده (مهر) سجده می‌كند تا تواضع و خضوعش در پیشگاه خدا رساتر باشد مشرك و كافر است؟ ولی سجده بر قالی و سنگ مرمر و ... تواضع و تقرب به سوی خداست!!
عالم سنی: پس این كلمات نوشته شده بر روی مهرها چیست؟
محمد مرعی: اولاً همه تربت‌ها دارای نوشته نیست. بلكه اكثرا بدون نوشته و ساده است.
ثانیاً: اگر هم بر روی مهر كلماتی نوشته شده، اشاره به عظمت خدا و یا ذكری از اذكار دارد و یا نوشته شده كه این خاك مربوط به كربلای معلی است، تو را به خدا سوگند آیا این نوشته‌ها موجب كفر است؟ و آیا این نوشته‌ها، تربت را از خاك بودن خارج می‌سازد؟
عالم سنی: نه، ولی یك سؤال دیگر دارم. به من بگو در تربت زمین كربلا چه خصوصیتی وجود دارد كه بسیاری از شیعیان مقیّدند تا بر تربت حسینی سجده كنند؟
محمد مرعی: راز این مطلب در روایاتی كه از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نقل شده نهفته است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده‌اند:
«السُّجودُ عَلی تُربَهِ الحُسَینِ یَخْرِقُ الحُجَبِ السَّبْعِ»؛
[1] (سجده بر تربت حسین ـ علیه السلام ـ حجاب‌های هفتگانه را می‌شكافد). كنایه از این كه به قبولی بسیار نزدیك است.
نیز روایت شده كه: آن حضرت فقط بر تربت حسین ـ علیه السلام ـ سجده می‌كرد، به خاطر تذلّل و كوچكی در برابر خدای بزرگ.
[2]
بنابراین تربت حسین ـ علیه السلام ـ دارای یك نوع برتری است كه در تربت‌های دیگر، آن برتری وجود ندارد.
عالم سنی: آیا نماز بر تربت حسین ـ علیه السلام ـ موجب قبولی نماز است، هر چند باطل باشد؟
محمد مرعی: شیعه معتقد است نمازی كه فاقد یكی از شرائط صحت نماز باشد، باطل است، ولی اگر نمازی دارای همه شرایط صحت باشد و در سجده‌اش بر تربت حسین ـ علیه السلام ـ سجده گردد، قبول می‌شود و موجب ثواب بیشتری ‌خواهد شد.
عالم سنی: آیا زمین كربلا از همه زمین‌ها، حتی از زمین مكه و مدینه برتر است، تا گفته شود كه نماز بر تربت حسین ـ علیه السلام ـ از نماز بر همه تربت‌ها برتر است؟!
محمد مرعی: چه مانعی دارد كه خداوند چنین خصوصیتی را در زمین كربلا قرار داده باشد؟
عالم سنی: زمین مكه، كه همواره از زمان آدم ـ علیه السلام ـ تاكنون جایگاه كعبه است و زمین مدینه كه جسد مطهر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را در برگرفته است، آیا مقامی كمتر از مقام زمین كربلا دارند؟ عجیب است كه حسین ـ علیه السلام ـ بهتر از جدش محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ باشد!!
محمد مرعی: نه، اشتباه نكن. حسین ـ علیه السلام ـ برتر از جدّش نیست. بلكه عظمت و شرافت او به خاطر عظمت مقام و شرافت جدش رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است ولی راز این كه خاك كربلا برتری یافته است این است كه امام حسین ـ علیه السلام ـ در آن سرزمین در راه حفظ دین جدش از جان خود و فرزندان و یارانش گذشت و به تمام مصائب تن در داد و خداوند متعال به خاطر آن، سه ویژگی را به امام حسین ـ علیه السلام ـ داد:
1. دعا در زیر قُبّه شریفش به استجابت می‌رسد.
2. امامان، از نسل او هستند.
3. در تربت، او شفا است.
آیا اعطای چنین خصوصیتی به تربت حسین ـ علیه السلام ـ اشكالی دارد؟ و آیا معنای این كه می‌گوییم زمین كربلا از زمین مدینه برتر است این است كه امام حسین ـ علیه السلام ـ از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برتر است تا شما به ما اشكال كنید؟ بلكه مطلب برعكس است یعنی احترام به تربت حسین ـ علیه السلام ـ احترام به حسین ـ علیه السلام ـ است و احترام به حسین ـ علیه السلام ـ احترام به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و احترام به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ احترام به خداست.
محمد مرعی می‌گوید: وقتی سخنان من به این جا رسید یكی از حاضرین كه قانع شده بود، در حالی كه شادمان بود برخاست و بسیار سخن مرا ستود و از من تمجید كرد و گفت: من از این پس مهری از تربت كربلا را با خود همراه می‌كنم تا بر آن نماز بخوانم.

[1] . بحار الانوار، ج 8، ص 153.
[2] . همان، ص 158؛ ارشاد القلوب، ص 141.

لماذا اخترتُ مذهب التّشع-محمد مرعي انطاكي، ص 341

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:27 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

اهل بیت پیامبر (ص) چه كسانی هستند؟

مناظره دكتر تيجاني با قاضي مدينه


دكتر محمد تیجانی می‌گوید: در مدینه به مسجد النبی مشرّف شدم. در آن جا دیدم یكی از خطباء در میان عده‌ای از نمازگزاران نشسته، درس می‌دهد، در مجلس درس او شركت نمودم. او برخی از آیات قرآن را تفسیر می‌كرد؛ از گفتار حاضران فهمیدم كه او قاضی مدینه است، هنگامی كه درس او به پایان رسید، برخاست و به راه افتاد. وقتی كه خواست از مسجد خارج شود، جلو رفتم و او را متوقف كردم و پرسیدم:
«استاد! لطفاً بفرمایید منظور از «اهل بیت» در این آیه كیست؟
«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»؛
[1] خداوند می‌خواهد كه پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور سازد و شما را كاملاً پاك سازد.
قاضی بی‌درنگ پاسخ داد: «مقصود، زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، چنان كه آغاز همین آیه، خطاب به زن‌های پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد كه می‌فرماید:
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى»؛ ای همسران پیامبر! در خانه‌های خود بمانید و همچون زمان جاهلیت نخستین (در میان مردم) آشكار نشوید و... .
گفتم: علمای شیعه می‌گویند: مقصود از آیه، علی ـ علیه السلام ـ و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ است.
قاضی: پاسخ علمای شیعه غلط است زیرا چنان كه گفتم آغاز آیه مربوط به زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و در آیه قبل صریحا خطاب به آنها شده است: یا نساءَ النبی... یعنی (ای زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ).
تیجانی: هر چه كه در آغاز این آیه و آیه قبل در مورد زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده، با واژه جمع مؤنث، ذكر شده، مانند: «لَسْتُنَّ»، «فلا تَخْضَعْنَ»، «بُیُوتَكُنَّ»، «لاتَبَرَّجْنَ»، «اَقِمْنَ»، «آتینَ»، «اَطِعْنَ» ولی همین كه به قسمت آخر آیه می‌رسد، سیاق آیه عوض می‌شود. ضمیرهای آن به صورت «جمع مذكر» ذكر می‌شود، مانند: «عَنْكُم» و «یُطَهِّرَكُم».
قاضی عینك خود را بالا زد و به جای این كه جواب استدلالی بدهد نگاه معناداری به من كرد و گفت: زنهار از افكار زهرآلود شیعیان! چرا كه آنان؛ به امیال خودشان، آیات قرآن را تأویل می‌كنند!!»
[2]
مؤلف گوید: برای تكمیل بحث می‌گوییم: اولاً معلوم است آیات قرآن پشت سرهم و به شكل قرآنهای مكتوب كنونی نازل نشده بلكه به مناسبت‌های مختلف، آیات مختلف نازل می‌شد و لذا ما دلیلی نداریم كه آیه «تطهیر» همراه با ‌آیات قبل و بعدش نازل شده باشد بلكه از روایات استفاده می‌شود كه این قسمت از آیه، به طور جداگانه نازل شده و سپس در عصر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در كنار این آیات قرار گرفته است.
[3]
به علاوه، روایات زیادی از فریقین دلالت دارد كه مراد از اهل بیت در آیه مورد بحث، پنج تن «آل عبا» هستند و این مطلب حتی از عایشه و امّ سَلَمه و سایر زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است.

[1] . احزاب، 33.
[2] . آن گاه... هدایت شدم، ص 114 و 115.
[3] . تفسیر المیزان، ج 16، ص 114 و 115.

شواهد التنزيل، ج 2، ص 11 و 25

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:28 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

شیعه و عبودیت ـ امین بودن جبرئیل

مناظره دكتر تيجاني با آيت الله العظمي خوئي(ره)


دكتر تیجانی سماوی می‌گوید: آنگاه كه سنّی بودم و تازه به نجف اشرف وارد شده بودم، توسّط دوستم به محضر آیت الله العظمی سیّد ابوالقاسم خوئی(ره) راه یافتم، دوستم چیزی دم‌گوش سیّد (آیت الله خوئی) گفت، سپس به من اشاره كرد تا در كنار آیت الله خوئی بنشینم، در آنجا نشستم، دوستم اصرار كرد تا نظر خود و مردم تونس را در مورد شیعیان، برای آیت الله خوئی تعریف كنم...
گفتم: شیعه در نزد ما، از یهود و نصاری هم بدترند، زیرا یهود و نصاری، خدا را می‌پرستند و به موسی ـ علیه السّلام ـ و عیسی ـ علیه السّلام ـ معتقدند، ولی ما آنچه را كه از شیعیان می‌دانیم این است كه آنها علی ـ علیه السّلام ـ را می‌پرستند و عبادت می‌كنند، و او را تنزیه و تقدیس می‌نمایند، و در میان شیعیان، گروهی نیز هستند كه خدا را می‌پرستند ولی مقام علی ـ علیه السّلام ـ را تا درجه رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بالا می‌برند، تا آنجا كه می‌گویند: بنا بود جبرئیل قرآن را نزد علی ـ علیه السّلام ـ بیاورد، ولی خیانت كرد و نزد پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ برد (و می‌گویند، جبرئیل امین، خیانت نمود). آیت الله خوئی، لحظه‌ای سرش را پائین انداخت و سپس فرمود: ‌«ما گواهی می‌دهیم كه جز خدا، معبودی نیست، و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ رسول خدا است، درود خدا بر او و آل پاكش باد، و گواهی می‌دهیم كه علی ـ علیه السّلام ـ بنده‌ای از بندگان خدا است»، آنگاه به حاضران نگاه كرد و در حالی كه به من اشاره می‌نمود گفت: «این بیچاره‌ها را ببینید كه چگونه فریب شایعه‌ها و تهمتهای دروغین می‌‌خورند، این چندان عجیب نیست، بلكه بدتر از این را هم از دیگران شنیده بودم»، «لاحولَ و لا ‌قوّه الاّ بِاللّهِ العَلیّ العظیم»، آنگاه به من رو كرد و فرمود: «آیا قرآن خوانده‌ای؟».
گفتم: هنوز ده سال از عمرم نگذشته بود كه نیمی از قرآن را حفظ كرده بودم.
فرمود: آیا می‌دانی كه همه گروههای اسلامی، صرف‌نظر از اختلاف مذاهبشان، درباره حقّانیّت قرآن، اتّفاق‌نظر دارند، و قرآنی كه در نزد ما است، همان قرآنی است كه در نزد شما است.
گفتم: آری، این را می‌‌دانم.
فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای كه: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ؛‌ و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ نیست، جز رسولی كه قبل از او پیامبرانی دیگر آمده بودند»، (آل عمران ـ 44). نیز می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ... ؛ محمّد رسول خدا است و آنان‌كه با او هستند، نسبت به كافران سخت و قاطع هستند»، (فتح ـ 29). و نیز می‌فرماید: «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ؛ محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پدر هیچ‌كدام از شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم پیامبران بود»، (احزاب ـ 40).
فرمود: آیا این آیات را خوانده‌ای؟
گفتم: آری، این آیات را می‌شناسم.
فرمود: در میان این آیات، پس علی ـ علیه السّلام ـ كجاست؟ (می‌بینی كه سخن از رسالت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ است نه علی ـ علیه السّلام ـ و ما و شما هر دو گروه، قرآن را قبول داریم) بنابراین چگونه به ما تهمت می‌زنید كه ما علی ـ علیه السّلام ـ را تا درجه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بالا می‌بریم؟
من سكوت كردم، و جوابی ندادم.
آنگاه افزود: در مورد خیانت جبرئیل (كه تهمت می‌زنید ما شیعیان می‌گوئیم، جبرئیل خیانت كرد)، این تهمت از تهمت اوّلی سنگینتر است، مگر نه این است كه وقتی جبرئیل بر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ (در آغاز بعثت) نازل شد، علی ـ علیه السّلام ـ كمتر از ده سال بود، پس چگونه جبرئیل اشتباه می‌كند و بین محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ و علی ـ علیه السّلام ـ فرق نمی‌گذارد؟ سكوت كردم و در فكر خود، صحّت گفتار منطقی آیت الله خوئی را دریافتم، ایشان افزودند: «ضمناً به تو بگویم كه شیعه تنها گروه از میان سایر گروههای اسلامی است كه به عصمت پیامبران و امامان ـ علیه السّلام ـ معتقد است، قطعاً جبرئیل نیز كه «روح‌الامین» است، از هر اشتباهی مصون می‌باشد».
گفتم: پس این شایعه‌ها چیست؟
فرمود: اینها تهمت و نسبتهای ناروائی است كه برای تفرقه و جدائی مسلمانان، جعل كرده‌‌اند، تو بحمدالله انسان عاقلی هستی، و مسائل را به خوبی تشخیص می‌دهی، اكنون در بین شیعیان، گردش كن و حوزه علمیّه شیعه را از نزدیك ببین و دقّت كن كه آیا چنین نسبتهائی در میان آنها وجود دارد؟ من در نجف اشرف بودم، چیزهائی را دریافتم و به تهمتهای ناجوانمردانه كه به شیعیان زده می‌شود پی بردم...

دكتر محمّد تيجاني-آنگاه که هدايت شدم،ص76

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:28 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

جانشینی بعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) اعتراف خلفای ثلاث به عدم لیاقتشان

مناظره دانشمند شيعي با ابوالهذيل


ابوالهُذَیل، دانشمند معروف اهل تسنن عراق می‌گوید: در سفری وارد شهر «رقّه» (یكی از شهرهای سوریّه كنونی) شدم، در آن‌جا شنیدم كه مردی دیوانه ولی خوش‌كلام در «معبد زكی» زندگی می‌كند[1] برای دیدار او به آن معبد رفتم، دیدم در آن‌جا یك پیرمرد با جمال و خوش قامتی بر روی زیراندازی نشسته و موی سر و روی خود را شانه می‌زند، بر او سلام كردم، جواب سلامم را داد، آن‌گاه بین من و او چنین گفتگو شد:
ناشناس هوشمند: اهل كجا هستی؟
ابوالهُذَیل: اهل عراق هستم.
ناشناس هوشمند: آری، پس اهل تجربه‌ها و هنرهای زندگی و آداب هستی، بگو بدانم در كدام نقطه عراق زندگی می‌كنی؟
ابوالهُذَیل: در بصره.
ناشناس هوشمند: پس اهل تجربه‌ها و علم هستی، چه نام داری؟
ابوالهُذَیل: من «ابوالهُذَیل علّاف» هستم.
هوشمند ناشناس: همان متكّلم معروف!
ابوالهُذَیل: آری.
در این هنگام آن ناشناس هوشمند برخاست و مرا در كنارش روی فرش، نشاند، و پس از گفتگوئی به من گفت:
نظر تو درباره امامت چیست؟
ابوالهُذَیل: منظورت كدام امامت است؟
ناشناس هوشمند: منظورم این است كه شما چه كسی را بعد از رحلت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ (به‌عنوان جانشین آن حضرت) مقدّم داشتید؟
ابوالهُذَیل: همان را كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مقدّم داشت.
ناشناس هوشمند: او كیست؟
ابوالهُذَیل: او ابوبكر است.
ناشناس هوشمند: چرا او را مقدّم داشتید؟
ابوالهُذَیل: زیرا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «بهترین و برترین فرد خود را مقدّم بدارید و رهبر خود كنید»، همه مردم به مقدّم داشتن ابوبكر راضی شدند.
ناشناس هوشمند: «ای ابوالهُذَیل! در این‌جا خطا نمودی»
امّا این‌كه گفتی، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «بهترین و برترین خود را مقدّم بدارید و رهبر خود كنید»، انتقاد من به تو این است كه خود ابوبكر، بالای منبر گفت:
وَلَّیْتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِكُمْ: «رهبری شما را به‌عهده گرفتم با این‌كه بهترین فرد شما نیستم»
[2]
اگر مردم به دروغ ابوبكر را برتر دانسته و او را رهبر خود كردند، با سخن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مخالفت نموده‌اند، و اگر خود ابوبكر به دروغ می‌گوید: من برترین فرد شما نیستم، شایسته نیست كه افراد دروغ‌گو بر بالای منبر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ روند.
و امّا این‌كه می‌گوئی همه مردم به رهبری ابوبكر، راضی شدند، نادرست است، زیرا بیشترین افراد انصار (مسلمین مدینه) می‌گفتند: مِنّا اَمیرٌ وَ مِنْكُم اَمِیرٌ: «یك نفر از میان ما، امیر باشد و یك نفر از میان شما (مهاجران) امیر باشد».
امّا در مورد مهاجران، همانا «زُبیر» گفت: من غیر از علی ـ علیه السّلام ـ، با هیچ كس بیعت نمی‌كنم، شمشیر او را شكستند، ابوسفیان نزد علی ـ علیه السّلام ـ آمد و گفت: «اگر بخواهی همه مردم را پر از مركب و مرد می‌كنم (و با تو بیعت می‌كنیم) و سلمان بیرون آمد و گفت: «كردند و نكردند و ندانند كه چه كردند» (كارهائی كه در مورد بیعت با ابوبكر انجام شده، برخلاف اصول صورت گرفته) و هم‌چنین مقداد و ابوذر، اعتراض نمودند، این بود وضع مهاجران (پس همه مردم به رهبری ابوبكر، رضایت نداده‌اند)
ای ابوالهُذَیل! اكنون چند سؤال از تو دارم پاسخ این سؤال‌ها را به من بده:
1ـ به من بگو بدانم مگر نه این است كه ابوبكر بالای منبر رفت و گفت: ای مردم!...
اِنَّ لِی شَیْطاناً یَعْتَرِیِنی، فَاِذا رَاَیتُموُنیِ مُغْضِباً فَاحْذَرُونِی
«همانا در وجود من شیطانی هست كه مرا غافل‌گیر كرده و بر من چیره می‌شود، وقتی كه مرا خشمگین یافتید، از من دوری كنید»، او در حقیقت با این سخن می‌خواهد بگوید: من همانند دیوانه هستم، بنابراین چگونه شما او را رهبر نموده‌اید؟!
2ـ به من بگو بدانم، كسی كه معتقد است، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ كسی را جانشین خود نكرد، ولی ابوبكر، عمر را جانشین خود نمود، و عمر، كسی را جانشین ننمود، در رفتار آن‌ها یكنوع تناقض دیده می‌شود، جواب این ایراد، چیست؟
3ـ به من بگو بدانم: وقتی كه عمر، خلافت بعد از خود را به شورای شش نفری واگذاشت، و گفت آن‌ها از اهل بهشت می‌باشند، پس چرا بعداً گفت: اگر دو نفر از آن‌ها با چهار نفر دیگر مخالفت كردند، آن دو نفر را بكشید، و اگر سه نفر با سه نفر دیگر، مخالفت نمودند، آن سه نفر را كه عبدالرّحمن بن عوف در میانشان نیست بكشید؟ آیا چنین دستوری از دیانت است، كه فرمان قتل اهل بهشت را صادر نماید؟!
4ـ ای ابوالهُذَیل به من بگو بدانم: ماجرای ملاقات ابن عباس و عمر، و گفتگوی آن‌ها را چگونه با عقیده خود سازگار می‌دانی؟ آن هنگام كه عمر بن خطاب بر اثر ضربه، بستری شد، و عبدالله بن عبّاس نزد او رفت دید بی‌تابی می‌كند، پرسید: «چرا بی‌تابی می‌كنی؟»
عمر در پاسخ گفت: بی‌تابی من برای خودم نیست، بلكه از این رو است كه بعد از من، چه كسی عهده‌دار مقام رهبری می‌گردد، سپس بین او و ابن عباس، چنین گفتگو شد:
ابن عباس: طلحه بن عبیدالله را رهبر مردم كن.
عمر: او تندخو است، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ او را این چنین می‌شناخت، من مقام رهبری را به آدم تندخو نمی‌سپرم.
ابن عباس: زیبر بن عوام را رهبر مردم كن.
عمر: او بخیل است، دیدم درباره مزد همسرش در مورد مقداری از پشمی كه ریشته بود، ستیز و سختگیری می‌كند، مقام رهبری مسلمین را به شخص بخیل واگذار نمی‌كنم.
ابن عبّاس: سعد وقّاص را رهبر مردم كن.
عمر: سعد، با اسب و تیر سر و كار دارد (و فردی نظامی است) چنین فردی برای اداره امور رهبری شایسته نخواهد بود.
ابن‌ عبّاس: عبدالرّحمان بن عوف را رهبر كن.
عمر: او از اداره خانواده خود عاجز است.
ابن عبّاس: عبدالله پسرت را رهبر كن.
عمر: نه به خدا، مردی كه از طلاق دادن همسرش، درمانده است، عهده‌دار مقام رهبری نمی‌كنم.
ابن عباس: عثمان را رهبر كن.
عمر، سه بار گفت: سوگند به خدا اگر عثمان را رهبر كنم، طایفه بنی معیط (تیره‌ای از بنی‌امیّه) را برگرده مسلمانان سوار كند، و با این وضع جا دارد كه او را بكشند.
ابن عباس می‌گوید: سپس ساكت شدم، و به خاطر دشمنی و عداوتی كه بین عمر و علی ـ علیه السّلام ـ بود، نام امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ را متذكّر نشدم، ولی خود عمر به من گفت: «ای پسر عبّاس! رفیقت را نام ببر»
گفتم: پس علی ـ علیه السّلام ـ را رهبر مردم كن.
عمر: سوگند به خدا پریشان و بی‌تاب نیستم مگر به خاطر این‌كه حقّ را از صاحبانش گرفتیم، وَ الله لَئنْ وَلَّیْتُهُ لَیَحْمِلَنَّهُمْ عَلَی الْمَحَجَّهِ الْعُظْمی، وَ اِنْ یُطیِعُوهُ یُدْخِلَهُمُ الْجَنَّهَ
«سوگند به خدا اگر علی ـ علیه السّلام ـ را رهبر مردم قرار دهم، او قطعاً آن‌ها را به جادّه بلند سعادت روانه می‌كند، و اگر مردم از او پیروی كنند، او آن‌ها را به بهشت وارد می‌سازد».
عمر، این مطالب را گفت، در عین حال مسأله خلافت بعد از خود را به شورای شش نفری واگذار نمود، وای بر او از ناحیه پروردگارش.
ابوالهُذَیل می‌گوید: آن مرد خوش قامت و خوش كلام (ناشناس هوشمند) وقتی كه سخنش به این‌جا رسید، حالش منقلب شد و همانند دیوانگان گردید (برای تقیّه، خود را به دیوانگی زد) ماجرای او را به مأمون (هفتمین خلیفه اموی) گفتم، مأمون او را طلبید و درمان كرد، و او را همدم خود در امور قرار داد، و مأمون بر اثر همین گفتار منطقی او، شیعه شد.

[1] ـ او در حقیقت دانشمند هوشمندی بود، ولی از روی «تقّیه» آن‌گونه می‌زیست و دیوانه‌نما شده بود.
[2] ـ العقد الفرید، ج 2، ص 347.

طبرسي-احتجاج،ج 2، ص 317 - 32

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:29 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

اثبات خلافت علی (ع)

مناظره حسيني قمي با عالم سني


حسینی قمی: اصولا از نظر عقلی و وجدانی این مطلب مورد قبول همگان است كه كسی باید پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ زمام امور مسلمین را به دست بگیرد كه از غیرخود به احكام اسلام آگاهتر باشد و افضل از سایرین باشد.
عالم سنی: آری ما نیز به این مطلب معترفیم.
حسینی قمی: اكنون بگو پس از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ چه كسی افضل امت است.
عالم سنی: برخی از علمای اهل تسنن قائل به برتری ابوبكر شده‌اند ولی برخی دیگر و خود من معتقدیم كه علی ـ علیه السلام ـ برترین صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد.
حسینی قمی: با این وصف چرا افضل را رها كرده‌ای و از مفضول پیروی می‌كنی؟ آیا این كار عاقلانه است؟!
عالم سنی: فرمایش شما متین است و لكن خداوند خواست كه در امر خلافت، مفضول بر فاضل مقدم شود، چنان كه یكی از علمای ما، به نام ابن ابی الحدید در مقدمه كتاب مشهورش كه شرحی است بر نهج البلاغه سیدنا علی می‌گوید:
«الحمدلله الّذی قَدّمَ المفضول علی الفاضل»؛ سپاس خدایی را كه مفضول (ابوبكر) را بر فاضل (علی ـ علیه السلام ـ) مقدم داشت.
حسینی قمی: آقا چرا كم لطفی می‌كنید! توبه كنید از این كه این امور را به خداوند نسبت دهید. روح و جان قرآن و روایات انبوهی، ما را به امامت امام علی ـ علیه السلام ـ بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هدایت می‌كند. و ادعای شما را صریحاً رد می‌كند. مگر نه این است كه قرآن می‌فرماید:
«أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدی إِلاَّ أَنْ یُهْدی؟ فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ»؛
[1] آیا كسی كه هدایت به حق می‌كند برای پیروی شایسته‌تر است یا آن كسی كه خود هدایت نمی‌شود مگر این كه هدایتش كنند. شما را چه می‌شود؟ چگونه داوری می‌كنید؟
و نیز رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده است:
«مَن تَقَدَّمَ عَلَی المُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری اَنَّ فیهِمْ مَن هُوَ اَفْضَلُ مِنهُ، فَقَد خَان اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُؤمِنینَ»؛
[2] كسی كه بر مسلمانان پیشدستی كند با این كه در میان آنها كسی را كه برتر از اوست می‌نگرد، چنین كسی قطعا به خدا ورسولش و به انسانهای مؤمن خیانت نموده است.
شما را به خدا قسم، برای ساختن منزل خود از معمار درجه یك استفاده می‌كنید یا از معمار درجه دو. و یا جهت تحصیل علم نزد استاد باسواد می‌روید یا كم سواد؟!!
عالم سنی با حالت خجالت زده سر خود را به زیر انداخت.
حسینی قمی: بنابراین خداوند كه عادل و عالم است هرگز مفضولی مانند ابوبكر را بر «اَصْلَح و اَوْرَع» آن هم كسی مانند امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ كه در تقوی و علم و اجتهاد، و هجرت و انفاق مال و... یگانه است در امر مهم خلافت مقدم نمی‌كند. و نسبت دادن این قبیل امور به خداوند قطعاً كفر است.

[1] . یونس، 35.
[2] . الغدیر، ج 7.

سيد علي حسيني قمي-مناظرات علمي،ج 2، ص 155

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها