0

مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

زیارت با صدای بلند كنار قبر پیامبر(‌ص )

مناظره عالم شيعه با مدير حرم پيامبر(ص)


یكی از علمای شیعه می‌گفت: من با گروهی حدود پنجاه نفر، در مدینه به مسجدالنّبی‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ رفتیم در آن جا كنار مرقد شریف رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ به خواندن زیارتنامه، مشغول شدیم.
مدیر حرم به نام «شیخ عبدالله بن صالح» نزد من آمد و به صورت اعتراض گفت: «صدای خود را در كنار مرقد شریف پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بلند نكنید».
گفتم: چه مانعی دارد، مگر اشكال دارد؟
مدیر: خداوند در قرآن (آیه 2 حجرات) می‌فرماید:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَرْفَعوُا اَصْواتَكُم فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیّ وَلاتَجْهَروُا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ اَنْ تَحْبَطَ اَعْمالُكُمُ وَاَنْتُمْ لاتَشْعُروُنَ :
ای كسانی كه ایمان آورده‌اید،‌ صدای خود را فراتر از صدای پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نكنید، و در برابر او، بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نكنید) آن گونه كه بعضی از شما در برابر بعضی می‌كنند، تا مبادا اعمال شما پوچ و نابود گردد، در حالی كه نمی‌دانید».
گفتم: جعفر‌بن‌محمّدـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ (امام صادق‌ علیه السّلام) در همین مكان دارای چهار هزار شاگرد بود، و هنگام تدریس، صدای خود را به سمع شاگردانش می‌رسانید، آیا او كار حرامی انجام می‌داد؟
ابوبكر و عمر در همین مسجد، با صدای بلند، خطبه می‌خواندند و تكبیر‌گوها تكبیر می‌گفتند، آیا كار حرامی انجام می‌دادند؟ و هم اكنون خطیب شما، با صدای بلند خطبه می‌خواند، و مكبّرها با صدای بلند تكبیر می‌گویند، آیا برخلاف قرآن رفتار می‌كنند؟ زیرا قرآن فرموده: ای مؤمنان! «لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكم... : صدای خود را فراتر از صدای پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نكنید».
مدیر: پس منظور از این آیه چیست؟
گفتم: منظور، سرو صدا‌های بی‌فایده و بی‌مورد است كه برخلاف انضباط و ادب در محضر رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ می‌باشد، چنان‌كه در شأن نزول این آیه روایت شده: «گروهی از طایفه «بنی‌تمیم» و اشراف آن‌ها، داخل مسجد شدند، از پشت حجره‌هایی كه منزل پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بود، فریاد می زدند: «یا مُحَمَّدُ اُخْرُجْ اِلَیْنا
[1]: ای محمّد! به سوی ما بیرون بیا».
مسأله دیگر این كه: ما با كمال تواضع و احترام، زیارت می‌خوانیم، با دقّت در آیه فوق می‌فهمیم كه، كسانی كه با صدای بلند خود قصد توهین دارند، و یا كیفیّت صدای آن‌ها توهین‌آور است، مشمول این آیه هستند، زیرا در آیه بالا،‌سخن «حبط اعمال» (نابودی و پوچی اعمال نیك) به میان آمده، چنین مجازاتی مربوط به كافر بوده و گناه بزرگ و توهین خواهد بود، نه این كه مربوط به ما باشد كه با كمال ادب زیارت می‌خوانیم، گرچه صدای ما مقداری بلند باشد. بر همین اساس در روایتی آمده، هنگامی كه آیه فوق نازل شد، «ثابت‌بن‌قیس» (خطیب پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ)كه صدای رسایی داشت، گفت: «این من بودم كه صدایم را از صدای پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بلندتر كردم،‌منظور آیه،‌من هستم، پس (وای بر من كه) اعمال نیكم حبط و نابود شد!!».
این سخن به گوش پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ رسید، فرمود: «چنین نیست، او (ثابت‌بن قیس) اهل بهشت است» (زیرا او در حال انجام وظیفه بوده است نه در صدد توهین)
[2]
مدیر حرم، سكوت كرد و دیگر چیزی نگفت.

[1]. تفسیر قرطبی، ج 9، ص 6121ـ صحیح بخاری، ج 6 ص 172.
[2] . مجمع‌البیان، ج 9، ص 130 ـ تفسیر فی ظلال، مراغی،‌ ذیل آیه فوق.

آيت الله سيّد عبدالله شيرازي-مناظرات في الحرمين الشريفين، ص 40 مناظره 22

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

شرك و بوسیدن ضریح پیامبر (ص)؟!

مناظره عالم شيعي با دانشمند وهابي


یكی از علمای محترم نقل می‌كند: درمدینه بودم، در مسجد النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ كنار قبر منوّر رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایستاده بودم، در این اثناء یكی از شیعیان ایرانی آمدو ضریح و دیوار مرقد شریف رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بوسید. ناگهان امام جماعت مسجد كه یك دانشمند وهّابی بود، او را دید، بر سرش فریاد زد كه: چرا سنگ و پنجره را كه فهم و شعور ندارد می‌بوسی و مرتكب شرك می‌شوی!! این دیوار از سنگ است و‌آن پنجره از آهن است. چرا سنگ و پنجره را كه فهم و شعور ندارند می‌بوسی؟!
در برابر فریادهای تند امام جماعت، دلم به حال آن شیعه ایرانی سوخت. لذا جلو رفتم و به آن امام جماعت گفتم: بوسیدن این در و پنجره، نشانه پیوند وعلاقه ما به رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، چنان كه پدر به نشانه محبتی كه به فرزند خردسالش دارد، او را می‌بوسد، و هیچ گونه شركی در این كار نیست.
او گفت: نه، این كار شرك است.
گفتم: آیا آیه قرآن را خوانده‌ای:
«فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً»؛
[1] هنگامی كه بشارت دهنده (زنده بودن یوسف ـ علیه السلام ـ نزد پدرش یعقوب) آمد، آن (پیراهن) را به صورت یعقوب ـ علیه السلام ـ افكند، یعقوب بینا شد.
سؤال من این است كه این پیراهن كه چیزی جز چند متر پارچه نبود، چگونه چشم یعقوب را بینا كرد؟ آیا غیر از این است كه این پارچه بر اثر مجاورت با یوسف ـ علیه السلام ـ دارای چنین خصوصیتی شده بود؟
امام جماعت وهّابی، در برابر من، درمانده شد و نتوانست جواب بدهد.
و نیز در‌ آیه دیگر آمده است: هنگامی كه كاروان از سرزمین مصر جدا شد (و به طرف كنعان رهسپار شد) یعقوب (در كنعان كه فاصله آن با مصر، حدود هشتاد فرسخ است) گفت:
«إِنِّی لاَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ»؛ من بوی یوسف را احساس می‌كنم.
[2]
بنابراین اولیاء خدا، دارای آثار درخشان معنوی هستند و بهره‌گیری از آثار نامرئی و معنوی آنها، نه تنها شرك نیست، بلكه عین توحید خالص است، زیرا چنین آثاری، از عقیده پاك و ناب توحیدی آنها، نشأت گرفته است.
توضیح بیشتر:
ما، در كنار قبور اولیاء خدا، پیوند عاطفی و عمیق قلبی پیدا می‌كنیم و آنها را نزد خداوند واسطه فیض قرار می‌دهیم، و زبان حال ما این است كه ما لیاقت ارتباط مستقیم با خدا را نداریم و لذا شما را واسطه قرار می‌دهیم. درست مثل فرزند خطاكاری خود را با شخص بزرگواری همراه می‌سازد و برای معذرت خواهی نزد پدر می‌رود.
اتفاقا این معنی در قرآن كریم نیز آمده است، مثلا در سوره یوسف زبانحال برادران گناهكار یوسف (كه او را در چاه انداخته و از پدر دور ساختند) این است:
«قَالُوا یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنآ إِنَّا كُنَّا خاطِئِینَ»؛
[3] فرزندان یعقوب به پدر گفتند: ای پدر! از درگاه خدا، آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بودیم.
از آیه فوق به روشنی بر می‌آید كه توسل به اولیای الهی جایز است و آنها توسل را مخالف با اصل توحید می‌دانند، از متون قرآن ناآگاه هستندو یا تعصب‌های غلط، جلوی دید آنها را گرفته است.
در آیه دیگری می‌خوانیم:
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ»؛
[4] ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، پرهیزكار باشید و به سوی خدا وسیله‌ای تحصیل كنید.
«وسیله» در این آیه منحصر به انجام واجبات و ترك محرمات نیست، بلكه مستحبّات كه از جمله آنها توسل به انبیای الهی و اولیاء است را نیز شامل آن است.
در روایات آمده: منصور دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) از مفتی اعظم «مالك بن انس» (رئیس مذهب مالكی) پرسید: در كنار حرم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آیا رو به قبله كنم و دعا نمایم و یا رو به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ؟
مالك پاسخ گفت: «لِمَ تَصْرِف‍ وَجْهَكَ عَنْهُ وَ وَسیلهُ اَبیكَ آدمُ ـ علیه السلام ـ الی اللهِ یَومَ القِیامَهِ، بل اِسْتَقْبِلْهُ وَ استَشْفِعْ بِهِ فَیُشَفِّعُكَ اللهُ، قالَ الله تعالی: «وَ لَو اَنَّهُم إذ ظَّلَمُوا اَنْفُسَهُم...»؛
[5] چرا روی خود را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر می‌گردانی، او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم ـ علیه السلام ـ در روز قیامت است، رو به او كن! او را شفیع خود قرار بده، چرا كه خداوند شفاعت او را می‌پذیرد، خداوند می‌فرماید:
«وَ لَوْ اَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»؛
[6] و اگر گناهكاران كه در واقع به خود ستم كرده‌اند، نزد تو آمده و (با واسطه قرار دادن تو) از خدا طلب آمرزش كنند و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم برای آنها طلب بخشش كند، خداوند را قطعاً توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.
در روایات شیعه و سنی نقل شده كه حضرت آدم ـ علیه السلام ـ هنگام توبه، پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به در خانه خدا واسطه قرار داد و گفت:
«اللهم اَسْئَلُكَ بِحَقّ مُحَمَّدٍ اِلّا غَفَرْتَ لی»؛
[7] خدایا تو را به حق محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ سوگند می‌دهم كه بخاطر ایشان مرا ببخشی.
و اما برای اثبات این كه بوسیدن قبر اولیاء خدا و توسل، شرك نیست به سه روایت زیر كه از كتب اهل تسنن نقل شده توجه كنید:
1. مردی به محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و پرسید: «ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ! من سوگند خورده‌ام كه آستانه درِ بهشت و پیشانی حور العین را ببوسم، اكنون چه كنم؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: پای مادر و پیشانی پدر را ببوس.
یعنی اگر چنین كنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن در بهشت و پیشانی حور العین می‌رسی.
او پرسید: اگر پدر و مادرم، مرده باشند چه كنم؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: قبر آنها را ببوس.
[8]
2. هنگامی كه حضرت ابراهیم خلیل ـ علیه السّلام ـ برای دیدار پسرش اسماعیل ـ علیه السلام ـ از شام به مكه آمد، پسرش در خانه نبود. ابراهیم ـ علیه السلام ـ به سوی شام بازگشت، وقتی كه اسماعیل ـ علیه السلام ـ به منزل مراجعت كرد، همسرش آمدن ابراهیم ـ علیه السلام ـ را به اسماعیل ـ علیه السلام ـ خبر داد، او جای پای پدرش ابراهیم ـ علیه السلام ـ را پیدا كرد و به عنوان احترام پدر، جای پای او را بوسید.
3. سفیان ثوری (یكی از صوفی مسلكان اهل تسنن) نزد امام صادق ـ علیه السلام ـ آمد و عرض كرد: چرا مردم دامن پرده‌های كعبه را می‌گیرند، با این كه آن پرده‌ها پارچه‌های كهنه‌ای است كه به كسی سودی نمی‌بخشد؟
امام صادق ـ علیه السلام ـ در پاسخ او فرمود: این كار مثل آن است كه مردی در مورد مرد دیگر، مرتكب گناهی شود، (مثلا حق او را ضایع كرده) پس دامن او می‌چسبد و به گرد او می‌گردد، به امید این كه آن مرد، گناه او را ببخشد.

[1] . یوسف، 96.
[2] . یوسف، 94.
[3] . یوسف، 97.
[4] . مائده، 35.
[5] . وفاء الوفاء، ج 2، ص 1376؛ الدّرّ السّنیه، ذینی دحلان، ص 10.
[6] . نساء، 64.
[7] . الدّر المنثور، ج 1، ص 59؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 615؛ مجمع البیان، ج 1، ص 89.
[8] . الاَعلام، قطب الدین حنفی، ص 24.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 175

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:02 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

جواز نماز در كنار قبور

مناظره دانشمند شيعي با رئيس آمرين به معروف حجاز


یكی از علمای شیعه، در مدینه به مركز تجمّع هیئت آمرین به معروف برای كاری رفت، در آنجا بین او و رئیس هیئت مذكور، گفتاری پیرامون بعضی از امور شیعیان به ترتیب زیر، به میان آمد:
رئیس: شما برای چه كنار قبر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، نماز زیارت می‌خوانید، با این‌كه نماز برای غیر خدا شرك است؟
دانشمند شیعی: ما برای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز نمی‌خوانیم، بلكه نماز را برای خدا بجا می‌آوریم، و ثواب آن را به روح رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نثار می‌نمائیم.
رئیس: نماز خواندن در كنار قبرها، شرك است.
دانشمند شیعی: اگر نماز در كنار قبرها شرك باشد، بنابراین باید نماز در كنار كعبه نیز شرك باشد، زیرا در «حجر اسماعیل» قبر هاجر و اسماعیل و قبرهای بعضی از پیامبران دیگر قرار دارند (و این مطلب از طریق اهل تسنّن و شیعه نقل شده است، كه قبور جمعی از پیامبران و بزرگان در آنجاست)
و به گفته شما باید نماز در حجر اسماعیل، شرك باشد با این‌كه علمای همه مذاهب (حنفی، مالكی، شافعی و حنبلی) و غیر آنها در حجر اسماعیل نماز می‌خوانند، بنابراین نماز در كنار قبور شرك نیست.یكی از آمرین به معروف گفت: «پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از نماز خواندن در كنار قبرها نهی كرده است!»
دانشمند شیعی: این سخن، نسبت دروغ به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، اگر واقعاً رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از نماز در كنار قبور نهی كرده و آن را حرام دانسته، پس چرا میلیون‌ها نفر از حاجیان و زائران با او مخالفت می‌كنند، و همین فعل حرام را در مسجد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در كنار قبر آن حضرت و در كنار قبر عمر و ابوبكر، مرتكب می‌شوند؟
وانگهی روایاتی نقل شده كه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و بعضی از اصحاب در كنار قبور نماز خوانده‌اند، از جمله:
در كتاب صحیح بخاری
[1] نقل شده كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در بقیع در روز عید قربان، دو ركعت نماز خواند، و پس از نماز فرمود: «نخستین مناسك در این روز آن است كه نماز می‌خوانیم، و سپس مراجعت می‌كنیم، و قربانی می‌نمائیم، كسی كه چنین كند، با سنت ما موافقت كرده است.»
مطابق این روایت، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در كنار قبرها نماز خواند ولی شما از خواندن نماز در كنار قبرها مانع می‌شوید و می‌گویید، اسلام آن را جایز نكرده است، اگر منظور شما از اسلام، شریعت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، صاحب شریعت، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ در بقیع نماز خواند، با توجه به این‌كه بقیع، هنگام ورود آن حضرت به مدینه، قبرستان بود، و تا حال قبرستان است، بنابراین در نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و كسانی كه از او پیروی می‌كنند، نماز خواندن كنار قبرها جایز است، ولی شما برخلاف رأی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز خواندن در كنار قبرها را منع می‌كنید.

[1] . ج 8، ص 26، (چاپ مطابع الشّعب).

سيد علي بطحائي-مناظرات في الحرمين الشريفين، مناظره پنجم و چهاردهم

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:03 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

علّت تخریب ساختمان قبرها؟!!

مناظره دانشمند شيعه با شخص وهابي


اشاره:
در مدینه بودم، قبرهای شریف بزرگان اسلام مانند امام حسن مجتبی (ع)، امام سجّاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق (ع) و.. را خاك‌آلود و مساوی با زمین دیدم، متأثّر شدم، با اینكه این قبور شریف، دارای قبّه و بارگاه بودند، ولی وهّابیان به بهانه شرك و حرام بودن ساختمان بر روی قبر، آنها را (در حدود سال 1344 ه‍ . ق) ویران نمودند، در این رابطه یكی از دانشمندان شیعه با یكی از وهّابیان در این مورد، مناظره زیر را انجام داده است:
دانشمند شیعی: چرا این ساختمانها را ویران می‌كنید؟ چرا اهانت و بی‌احترامی می‌نمائید؟
وهّابی: آیا شما حضرت علی (ع) را قبول دارید؟
دانشمند شیعی: البتّه، او امام اوّل ما، و خلیفه بلافصل پیامبر اسلام (ص) است.
وهّابی: دركتابهای معتبر ما
[1] چنین نقل شده:
حدّثنا یحیی بن یحیی، و ابوبكر ابی شَیبه و زُهیربن حربٍ قال:
یحیی اخبرنا، و قال الآخران، حدّثنا: وَ كیعُ عن سفیانَ عن حبیب بن اَبی ثابت عن ابی الهیّاج الاسَْدی قال لی علیّ بن ابیطالب: اَلا اَبْعُثُكَ علی ما بَعَثنی علیه رسولُ الله (ص) اَن لا تَدَعَ تِمْثالاً اِلاّ طَمَسْتَهُ وَ لا قَبْراً مُشرِفاً الّا سَوَّیْتَه: « سه نفر به نامهای یحیی و ابوبكر و زهیر و ... نقل می‌كنند كه وكیع از سفیان، و او از حبیب، و او از ابی وائل، و او از ابی الهِیّاج اسدی نقل نمود كه علی(ع) به ابی الهیاج فرمود: «آیا ترا به كاری برانگیزم كه پیامبر خدا (ص) مرا به آن كار، برانگیخت؛ تصویری را ترك مكن مگر اینكه آن را محو كنی، و قبر بلندی را ترك مكن مگر آن را مساوی و برابر زمین سازی»
دانشمند شیعی: این حدیث، هم از نظر سند و هم از نظر دلالت، مخدوش و مردود است. امّا از نظرسند: افرادی مانند:
1ـ وَكیع 2ـ سُفیان 3ـ حبیب بن ابی ثابت 4ـ ابی وائل وجود دارند كه حدیث شناسان، آنها را مورد اطمینان نمی‌دانند. مثلاً از احمد حنبل درباره «وَكیع» نقل شده كه: «وی در پانصد حدیث، خطا كرده است»
[2] و درباره «سفیان ثوری»، از ابن مبارك نقل شده كه: «سفیان حدیث می‌گفت، و تدلیس می‌‌كرد، وقتی مرا دید خجالت كشید»[3]. «تدلیس» یعنی ناحق را به صورت حق جلوه دادن. درباره «حبیب بن ابی ثابت»، از ابوحیّان نقل شده كه او در حدیث، تدلیس می‌كرد[4] و درباره «ابی وائل» می‌گوید: «وی از نواصب واز منحرفان از امام علی (ع) بود»[5].
قابل توجّه اینكه: تمام كتب صحاح ششگانه اهل تسنّن، از «ابوالهیاج» همین یك حدیث را نقل نموده‌اند، و همین مطلب حاكی است كه وی اهل حدیث نبوده و قابل اعتماد نیست، پس حدیث فوق، از نظر سند، قابل اعتماد نخواهد بود.
و امّا از نظر دلالت و محتوا:
الف: واژه «مُشْرف» كه در حدیث فوق آمده، از نظر لغت، یعنی مكان بلندی كه بر مكان دیگر، بلند و مسلّط است، پس شامل هرگونه بلندی نخواهد شد.
ب: واژه «سَوَّیْتَه» در لغت به معنی مساوی قرار دادن، و راست كردن چیز كج است. بنابراین، معنی حدیث این نیست كه هرگونه قبر بلند را ویران كن. وانگهی، برابری قبر با زمین، بر خلاف سنّت اسلامی است، زیرا همه فقهای اسلامی به استحباب بلندی قبر از زمین به اندازه یك وجب، فتوا داد‌ه‌اند.
[6] احتمال دیگر این است كه منظور از «سوَّیْتَهُ» این است كه بالای قبر را یك سطح و مساوی قرار بده، نه مثل پشت ماهی و كوهان شتر. چنانكه علمای بزرگ اهل تسنّن، مانند مسلم در صحیح خود، و ترمذی و نسائی در سنن‌های خود، همین معنی را از حدیث فوق فهمیده‌اند .
نتیجه اینكه: از سه احتمال (1ـ ویرانی بنای قبر 2ـ برابر قرار دادن قبر با زمین مجاورش 3ـ هم سطح و یكنواخت قرار دادن بالای قبر) احتمال اوّل و دوّم، ناصحیح است، و احتمال سوّم، درست است.بنابراین، حدیث فوق، از نظر دلالت، هرگز دلیل لزوم ویران نمودن بنای قبرها نیست.
[7] دراینجا می‌افزائیم كه: اگر امام علی (ع) ویران كردن ساختمان و بنای قبور را لازم می‌دانست، پس چرا درعصر خلافت خود، بنای قبور اولیاء خدا و پیامبران (ع) را در بیت المقدّس و ... ویران نكرده، و در تاریخ چنین شاهدی دیده نشده است؟! و در عصر حاضر، اگر وهّابیان، بنای قبور را لازم می‌دانند، پس چرا بنای با عظمت قبر شریف پیامبر (ص)، و قبر ابوبكر و عمر را ویران نكرده‌اند؟!
وهّابی: خراب نكردن بنای قبر پیامبر و عمر و ابوبكر، از این‌رو است كه: دیواری بین آن قبور و مردم نمازگزار باشد، تا نمازگزاران، آن قبور را قبله خود قرار ندهند و بر آن قبور سجده ننمایند.
دانشمند شیعی: این كار با یك دیوار و یا حائل دیگر، امكان‌پذیر بود، و دیگر نیاز به گنبد سبز عظیم نداشت، و در كنارش نیاز به گلدسته نبود.
وهّابی: من از شما یك سؤال می‌كنم، آیا ما در قرآن دلیلی، داریم كه برای قبرهای اولیای خدا، ساختمان مجلّل و ضریح، درست كنید؟
دانشمند شیعی: اولاً: بنا نیست كه همه چیز، حتّی مستحبّات در قرآن ذكر گردد، وگرنه قرآن صدها برابر حجم كنونی خود را پیدا می‌كرد. و ثانیاً: در قرآن، اشاراتی به این موضوع شده است، مثلاً در آیه 32 سوره حجّ می‌خوانیم: «وَ مَنْ یُعَظِّمَ شَعائِرَ الله فَاِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»؛«هر كس شعائر الهی را تعظیم و احترام كند، چنین كاری نشانه تقوای دلها است». واژه «شعائر» جمع «شعیره» به معنی نشانه است، منظور در این آیه نشانه وجود خدا نیست، زیرا همه جهان، نشانه وجود خدا است، بلكه منظور «نشانه‌های دین خدا» است.
[8] هر چیزی كه نشانه دین خدا باشد، احترام به آن موجب تقرّب به خدا است، اینك می‌گوئیم: پیامبران و امامان و اولیاء خدا (علیهم السّلام)، دعوت كننده مردم به سوی خدا بودند، قبر آنها نشانه‌ای از دین خدا خواهد بود، حال اگر ما قبر آنها را به گونه عالی بسازیم، و بنای ساختمان روی قبر را مجلّل نمائیم، به نشانه دین خدا احترام نموده‌ایم، بنابراین كاری كه محبوب خدا در قرآن است انجام داده‌ایم.
و در آیه 23 شوری، مودّت نزدیكان پیامبر(ص) به عنوان مزد رسالت بیان شده است.
[9] آیا ما به عنوان ابراز دوستی به خویشان پیامبر(ص)، قبور شریف آنها را تمیز و آبرومندانه و مجلّل كنیم، كار خلافی انجام داده‌ایم؟ مسلماً پاسخ، منفی است.
فی المثل، آیا اگر یك جلد قرآن مجید، در جای نامناسب، روی خاك، در برابر باد و بوران باشد، توهین به قرآن نیست؟ و اگر فرضاً توهین نباشد، اگر آن را در میان قاب ظریف، و در جای آبرومند، دور از گردو‌غبار و دستهای آلوده قراردهیم، بهتر نیست؟!
وهّابی: اینها كه می‌گوئید، گفتار عرف‌پسند خوبی است، ولی قرآن صراحتی در این معنی ندارد.
دانشمند شیعی: در قرآن، در مورد اصحاب كهف آمده: هنگامی كه آنها به غاری پناهنده شدند و در همانجا به خواب عمیق و بیدار نشدنی فرو رفتند، مردم آنجا را پیدا كرده و كنار آن غار آمدند، در مورد اینكه آن مكان را به چه صورتی درآورند، نزاع كردند، گروهی گفتند: اِبْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً : «بنائی بر آن بسازید». ولی گروه دیگر كه در این كار (و آگاهی از رازآنها) پیروز شده بودند، گفتند:
لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً: «ما مسجدی در كنار مدفن آنها می‌سازیم» (كهف ـ 21). قرآن هر دو نظر را نقل كرده، بی‌آنكه انتقاد كند، اگر این دو نظر، یا یكی از آن‌دو، ناصحیح و یا حرام بود، قرآن قطعاً از آن انتقاد می‌نمود، به هر حال هر یك از این دو نظر، بیانگر یكنوع احترام به قبور اولیای خداست، و سه آیه مذكور (1ـ آیه تعظیم شعائر 2ـ آیه مودّت 3ـ دو نظریّه مردم درباره قبور اصحاب كهف)، نشانگر جواز، بلكه استحباب مجلّل نمودن قبور اولیای خدا است.
[10]
آخرین سخن آنكه: آنچه در بعضی از تواریخ و روایات، دیده شده از ساختمانسازی قبور، نهی می‌شد، به خاطر آن بوده كه خود قبر اولیای خدا را، عبادتگاه وسجده‌گاه نگردد، ولی اگر مؤمن یكتاپرستی، با كمال خلوص، در كنار قبر مجلّل بندگان صالح الهی، تنها خدا بپرستد، و انتخاب آن مكان به خاطر شرافتش باشد و آن شرافت بر اثر قبر بنده صالح و یكتاپرستی، به دست آمده باشد، نه تنها بوی شرك نمی‌دهد، بلكه بر توحید و خلوص یكتاپرستی، می‌افزاید و تأكید می‌كند.

[1] . صحیح مسلم، ج 3،ص 61ـ سنن ترمذی، ج2، ص 256ـ سنن نسائی، ج4، ص 88.
[2] . تهذیب التّهذیب، ج 11، ص 125.
[3] . همان، ج4، ص115.
[4] . همان، ج3، ص179.
[5] . شرح نهج حدیدی، ج9، ص99.
[6] .الفقه علی المذاهب الاریعه، ج1، ص420.
[7] . اقتباس و تلخیص از «آئین وهّابیّت»، ص56 تا64.
[8] . مجمع البیان، ج4، ص 83 (معالم دین الله).
[9] . قُلْ لا اَسْئلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی.
[10] . اقتباس از آئین وهّابیّت، ص43 تا 46.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 252

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:04 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

انداختن پول روی قبر‌ها

مناظره عالم شيعي با رئيس آمرين به معروف


در قبرستان بقیع بر روی تابلویی نوشته شده بود: «لا یجوز رَمْیُ النُّقُودِ عَلَی القُبُورِ : انداختن پول، روی قبرها جایز نیست».
روزی رئیس آمرین به معروف به قبرستان بقیع آمد و وقتی كه دید روی بعضی از قبرها پول نهاده‌اند، ما را دید، و گفت: «این پول‌ها را به زوّار بدهید، انداختن آن‌ها روی قبرها، حرام است».
دانشمند شیعی: به چه دلیل انداختن پول روی قبرها حرام است، آیا در قرآن یا سنّت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ، از آن نهی شده است؟
با این كه رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرمود: «هرچیزی جایز است، مگر این كه از آن، نهی شود»، درباره انداختن پول روی قبرها، نهی نشده است.
رییس: قرآن می‌فرماید: «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء : همانا صدقه‌ها برای مستمندان است». (توبه‌‌ـ 60).
دانشمند شیعی: این پول‌ها را نیز مستمندانی كه نگهبان قبرها هستند برمی‌دارند.
رئیس: نگهبانان، فقیر نیستند.
دانشمند شیعی: شرط نیست كه آن‌ها فقیر باشند، زیرا در بخشش و كمك، لازم نیست كه كمك شونده، فقیر باشد، اگر به خاطر هدفی، و فی‌سبیل‌الله همه اموال خود را به ثروتمندی ببخشی مانعی ندارد، چنانكه در عروسی‌ها پول بر سر عروس و داماد، شاباش می‌كنند، و افرادی كه فقیر نیستند آن پول‌ها را برای خود برمی‌دارند، و در این آیه‌ای كه ذكر نمودی، هشت مصرف برای صدقات ذكر شده، كه یكی از آن‌ها «فی سبیل الله» است.
وانگهی مسلمین كنار قبر اولیاء خدا می‌روند و می‌گویند: «جان و مالم به فدایت» این سخن یك نوع ابراز علاقه و دوستی است، حال اگر به خاطر دوستی، شخصی همه یا بخشی از اموالش را ببخشد، شرعاً و عرفاً چه مانعی خواهد داشت؟!
خداوند از حلال و حرام كردن بی‌دلیل و پیش خود، منع نموده‌است و در آیه 116 نحل می‌خوانیم:
«وَ لا تَقُولوُا‌لماتَصِفُ اَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَروُا عَلَی اللهِ الْكَذِبَ : به خاطر دروغی كه زبان‌های شما توصیف می‌كند، نگوئید این حلال است و آن حرام،‌ تا بر خدا نسبت ناروا و دروغ بدهید».
آیا خداوند به شما اجازه داده كه پیش خود قانون گزاری كنید، و هر چیزی را كه مذاق شما با آن سازگار نیست، حرام یا بدعت یا شرك بدانید، شما به نام مبارزه با بدعت،‌ هر حلالی را حرام می‌كنید،‌ غافل از آن‌كه حرام كردن حلال، خود یك نوع بدعت نابخشودنی‌ است، و آنان‌كه چنین روحیّه‌ای دارند،‌ قطعاً بدانند، از راه راستگاری انحراف یافته‌اند، چنان‌كه در ذیل آیه فوق نحل می‌خوانیم:
«اِنَّ الَّذِینَ یَفْتَروُنَ عَلَی اللهِ الْكَذِبَ لایُفْلحُون : كسانی كه بر خدا، دروغ می‌بندند، رستگار نخواهند شد».

آيت الله سيّد عبدالله شيرازي-مناظرات في الحرمين الشريفين

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:07 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

زیارت قبر عبدالمطلب و ابوطالب و ایمان آن‌ها

مناظره عالم شيعه با رئيس آمرين به معروف


اشاره:
می‌دانیم كه مرقد شریف «عبدالمطلب» جدّ اوّل پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ، و قبر«ابوطالب»، پدر بزرگوار امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ در مكّه، در «قبرستان حجون»، كنار هم قرار درند، و شیعیان وقتی كه به مكّه مشرّف می‌شوند، حتّی‌الامكان كنار قبر این دو بزرگوار رفته و آن را زیارت می‌كنند، ولی اهل تسنّن، به آن اهمیّت نمی‌دهند، بلكه آن را روا نمی‌دانند، اینك به مناظره زیر توجّه كنید:
یكی از علمای شیعه نقل می‌كند: در مجلسی بین من و رئیس گروه آمرین به معروف، درباره زیارت قبر حضرت عبدالمطّلب و قبر حضرت ابوطالب، سخن به میان آمد، او گفت: «شما شیعیان به چه علّت به زیارت قبر عبدالمطلب و قبر ابوطالب می‌روید؟
گفتم: مگر اشكالی دارد؟
رئیس: عبدالمطلب در زمان «فَتْرت» (نبودن پیامبری از طرف خدا) زندگی می‌كرد، زیرا آن هنگام كه پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هشت ساله بود و هنوز به مقام پیامبری نرسیده بود، عبدالمطلب از دنیا رفت، از این رو دین توحید،‌ در آن عصر نبود، بنابراین به چه عنوان قبر او را زیارت می‌نمائید؟!
و در مورد ابوطالب، او (اَلْعَیاذُ بِاللهِ) مشرك از دنیا رفت،‌ و زیارت مشرك جایز نیست؟!
گفتم: امّا در مورد حضرت «عبدالمطلب»، آیا هیچ مسلمانی حاضر می‌شود كه او را مشرك بداند؟ او در همان عصر خود، خداشناس و یكتاپرست بود، و از آئین جدّش حضرت ابراهیم‌ـ‌علیه السّلام‌ـ پیروی می‌كرد و یا یكی از اوصیای حضرت عیسی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بود،‌ او بر اساس روایاتی كه در كتاب‌های اهل‌ تسنّن نیز نقل شده در ماجرای سپاه اَبْرهه كه برای ویران كردن كعبه می‌آمدند، و طبق سوره فیل، به هلاكت رسیدند، وقتی عبدالمطلب برای گرفتن شترهایش، نزد ابرهه رفت‌، ابرهه گفت: «در نظرم كوچك شدی، برای گرفتن شترانت به این‌جا آمده‌ای، ولی از كعبه كه معبد تو و دین تو و نیاكان تو است، هیچ سخنی نمی‌گوئی!»
عبدالمطلب در پاسخ گفت: «اَنَا رَبُّ الاْبِلِ، وَ اِنَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً سَیَمْنَعُهُ : من صاحب شترانم، و این‌خانه صاحبی (خدائی) دارد كه از آن دفاع می‌كند».
و بعد عبدالمطلب كنار كعبه آمد و حلقه در كعبه را گرفت و دعا كرد و اشعاری خواند كه مضمون یكی از اشعارش این است:
«خداوندا! هر كس از خانواده خویش دفاع می‌كند، تو نیز از ساكنان «حرم اَمْنَت» دفاع كن ... !».
[1]
و سرانجام دعایش به استجابت رسید، و خداوند پرندگانی را گروه گروه فرستاد و سپاه اَبْرهه را نابود كرد، و سوره‌ فیل در این رابطه نازل شد.
و در روایات شیعه آمده، امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فرمود: «سوگند به خدا، پدرم ابوطالب و جدّم عبدالمطّلب و هاشم و عبدمناف، هرگز بت نپرستیدند، ‌آن‌ها به سمت كعبه نماز می‌خواندند، و مطابق آئین ابراهیم‌ـ‌علیه السّلام‌ـ رفتار می‌نمودند»
[2]
ـ امّا در مورد ایمان حضرت ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ
اوّلا: به اجماع ائمّه اهل‌بیت‌ـ‌علیهم السّلام‌ـ و علمای شیعه‌،‌ او مسلمان و مؤمن از دنیا رفت.
ابن‌ ابی‌‌الحدید (كه یكی از علمای معروف اهل تسنّن است) نقل می‌كند، شخصی از امام سجّادـ‌علیه السّلام‌ـ پرسید: آیا ابوطالب، مؤمن بود؟»، فرمود: «آری».
شخص دیگری پرسید: «در این‌جا عدّه‌ای هستند كه می‌گویند ابوطالب، كافر بود».
امام سجّادـ‌علیه السّلام‌ـ در پاسخ فرمود: «شگفتا! آیا آن‌ها به رسول خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ و ابوطالب، نسبت ناروا می‌دهند، رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ از ازدواج زن باایمان با مرد كافر،‌ نهی كرده است، و شكّی نیست كه فاطمه بنت اسد، از سبقت گیرندگان‌ به اسلام و ایمان بود، او تا آخرعمر ابوطالب در همسری ابوطالب باقی ماند»
[3]
ثانیاً: علما و راویان بسیار از اهل تسنّن نقل كرده‌اند كه: پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ به عقیل بن‌ابیطالب‌ فرمود:
«اِنّی اُحِبُّكَ حُبَّیْنِ، حُبّاً لِقِرابَتِكَ مِنِّی، وَ حُبّاً لِما كُنْتُ اَعْلَمُ مِنْ حُبّ عَمِّی اَبِی طالِبٍ اِیّاكَ»:
«من تو را از دو جهت، دوست دارم: 1ـ دوستی به خاطر خویشاوندی‌ای كه با من داری 2ـ دوستی به خاطر این‌كه می‌دانم عمویم ابوطالب، تو را دوست داشت».
[4]
این سخن پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ گواه صدق است بر این كه آن حضرت به ایمان ابوطالب،‌ اعتقاد داشت، و گرنه دوستی كافر، ارزشی ندارد كه پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ عقیل را به خاطر آن،‌ دوست بدارد.
(شرح این مطلب را در كتاب الغدیر، ج 7، از صفحه 330 تا 409 «آخر كتاب» بخوانید).
توضیح بیشتر این‌كه: متأسفانه برادران اهل تسنّن، به پیروی از نیاكان خود، كوركورانه، عدم ایمان ابوطالب را نسل به نسل، نقل می‌كنند، غافل از آن‌كه در متون اصلی و كتاب‌های مرجع خود، ده‌ها،‌ بلكه صدها روایت و شاهد قاطع بر ایمان ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ وجود دارد، راز آن‌كه متعصّبین اصرار دارند تا ابوطالب را مشرك بدانند، عداوتی است كه با فرزند برومندش،‌ امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دارند، و این تعصّب از زمان بنی‌امیّه، هم‌چنان رائج شد و ادامه یافت، و سوگند به خود امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ، اگر ابوطالب،‌ پدر آن حضرت نبود، به عنوان مؤمن‌ترین و پاك‌ترین عموی پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ،‌و شخصیت مؤمن بزرگ قریش، معرّفی می‌شد.
در مجلسی با آقازاده علاّمه امینی صاحب كتاب «الغدیر»، ملاقات نمودم، سخن از ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به میان آمد، ایشان گفت: وقتی كه ما در نجف اشرف بودیم، شنیدیم كه یكی از دانشمندان مصر،‌ به نام «احمد خیری»، كتابی درباره ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ در دست تألیف دارد، برای او نامه نوشتیم،‌ از چاپ آن دست نگه‌دار، تا جلد هفتم الغدیر را (كه هنوز منتشر نشده بود، و در چاپخانه‌ بود) برای شما بفرستیم.
وقتی كه جلد هفتم الغدیر (كه بخش آخر آن درباره سرگذشت ابوطالب است) از چاپ خارج شد، بی‌درنگ برای او فرستادیم، پس از مدتّی، نامه‌ای از سوی آقای احمد خیری، به ما رسید، در آن نامه، پس از اظهار تشكّر،‌ نوشته بود: «كتاب الغدیر به دستم رسید، این كتاب به طور اساسی، آنچه را كه درباره ابوطالب نوشته‌بودم،‌ واژگون ساخت، و فكر تازه‌ای در این راستا به روی من گشود، و در پایان نوشته بود، مجاهدات و دفاعیّات ابوطالب در تحكیم و گسترش اسلام، در حدّی است كه در ایمان همه مسلمانان جهان سهیم است، و همه مسلمین،‌ مدیون او خواهند بود».
رئیس: اگر ایمان ابوطالب به این روشنی است، پس چرا علمای ما درباره ابوطالب، چند پهلو سخن‌ گفته‌اند و بعضی تصریح به كفر او كرده‌اند؟!، راز این ابهام چیست؟
گفتم: همان گونه كه اشاره شد،‌ حقیقت این است كه در عصر حكومت معاویه،‌ كه سبّ و ناسزاگوئی به امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را حتی در قنوت نمازها، روا می‌دانستند،‌ و حدود هشتاد سال، بر فراز منبرها،‌ آن حضرت را (اَلْعَیاذُ بِالله) لعن می‌كردند، دست‌های مرموز و مزدوری به كار افتاد تا با جعل روایات دروغین و بی‌اساس، ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را كافر،‌‌ قلمداد نمایند، تا علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را به عنوان كافرزاده،‌ معرّفی كنند، و قطعاً بدانید كه همین روایات جعلی و ساختگی، در كتاب‌های شما راه یافت و اذهان را تیره كرد، وگرنه مسأله ایمان ابوطالب، كاملاً روشن بود.
راز دیگرش این بود كه ابوطالب، در راستای اسلام و دفاع از پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ، به گونه تاكتیكی،‌ زیر پوشش تقیّه، رفتار می‌كرد، تا بهتر بتواند،‌ از پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ حمایت نماید،‌ اگر او آشكارا اظهار ایمان می‌كرد،‌ هرگز نمی‌توانست در سالهای آغاز بعثت،‌ از پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ حمایت شایسته نماید.
از این رو مطابق روایات متعدّد مَثَل ابوطالب،‌ همانند مثل «مؤمن آل فرعون» و مثل «اصحاب كهف»، تشبیه شده كه ایمان خود را به خاطر پیشبرد بهتر دین، مخفی می‌داشتند، در تفسیر امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ در ضمن روایتی طولانی آمده است، امام حسن ‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فرمود: «خداوند به پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ وحی كرد، من تو را به وسیله دو گروه، یاری می‌كنم، گروهی در پنهانی،‌ و گروهی آشكارا، برترین رئیس گروه اوّل «ابوطالب»است، و برترین رئیس گروه دوّم، فروند او،‌ علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است».
[5]
[1] . شرح در سیره ابن‌هشام، ج 1، ص 38 تا 62 ـ بلوغ ‌الارب‌ آلوسی ج 1، ص 250 تا 263.
[2] . كمال‌الدّین، ص 104 ـ تفسیر برهان، ج 3، ص 795.
[3] . شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج 3، ص 312.
[4] . استیعاب، ج 2، ص 509 ـ ذخائر العقبی، ص 222 و ... .
[5] . الحجّه‌علی‌الذّاهب، ص 361.

آيت الله سيّد عبدالله شيرازي-مناظرات في الحرمين الشريفين،مناظره 23

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:07 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

نشستن در كنار قبور

مناظره رئيس آمرين به معروف مدينه با دانشمند شيعه


رئیس آمرین به معروف در مدینه، به یكی از دانشمندان شیعه شدیداً اعتراض كرد و گفت: شما چرا در كنار قبرها می‌نشینید، با این كه چنین كاری حرام است.
دانشمند شیعی: اگر نشستن در كنار قبرها حرام باشد، باید بگوییم كه نشستن در مسجد الحرام، در كنار «حجر اسماعیل» كه عده‌ای از پیامبران و حضرت اسماعیل ـ علیه السّلام ـ و هاجر در آنجا دفن هستند، حرام باشد، با این كه هیچ كس چنین فتوایی نداده است.
وانگهی احادیث متعددی داریم كه نشستن در كنار قبرها اشكال ندارد؛ از جمله در كتاب صحیح بخاری كه به عقیده شما همانند قرآن معتبر است، از امام علی ـ علیه السّلام ـ روایت شده است كه فرمود:
ما در بقیع بودیم، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد ما آمد و نشست و ما هم در اطراف او نشستیم، آن بزرگوار اشاره به قبر كرده و فرمود: «هر انسانی دارای یكی از دو مكان است، یا یك مكان در بهشت و یا یك مكان در دورخ».
[1]
بر اساس این روایت، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در كنار قبرها در قبرستان بقیع نشست و آنها را كه در آن جا نشسته بودند، نهی نكرد.

[1] . صحیح بخاری، ج 2، ص 130 (مطابع الشعب، سنه 1378 هـ .ق).

آيت الله سيّد عبدالله شيرازي-مناظرات في الحرمين الشريفين،مناظره 13

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:08 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

ایمان ابوطالب‌(ع)

مناظره عالم شيعه با شخص سني


در یكی از مدارس علمیّه،‌ بین نگارنده و یكی از برادران اهل تسنّن مناظره زیر پیرامون ایمان ابوطالب پدر بزرگوار امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به میان آمد:
برادر سنّی: در كتابهای اصیل ما، روایات درباره ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به اختلاف نقل شده،‌ بعضی او را ستوده‌اند، . در بعضی از او نكوهش شده‌است.
نگارنده: به اتّفاق علمای شیعه، به پیروی از امامان معصوم‌ـ‌علیهم السّلام‌ـ كه عترت پیامبر ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هستند، ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فردی برازنده و مؤمن و پر‌تلاش در راه اسلام بود.
سنّی: اگر چنین بود، ‌پس چرا روایات متعدّدی بیانگر بی‌ایمانی ابوطالب است.
نگارنده: جرم ابوطالب این بود، كه پدر امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، دشمنان كینه‌توز امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ ، و در رأس آن‌ها معاویه، با دادن هزاران هزار دینار از بیت‌المال مسلمانان،‌ به افرادی كه دین به دنیا فروش بوده‌اند، این روایات دروغین را جعل كرده‌اند، حدیث سازان پول پرست، بی‌شرمی را به جایی رساندند كه از ابوهُریره ‌كذّاب نقل كردند كه او گفت: «پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هنگام رحلت،‌ وصیّت كرد كه دست علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را قطع كنند».
[1]
بنابراین، تهمت شرك به ابوطالب، نشأت گرفته از نیرنگ سیاسی است.
سنّی: در قرآن در آیه 26 سوره انعام، می‌خوانیم: و هم ینهون عنه و ینئون عنه...؛ آنها دیگران را از آن باز می‌دارند، و خود نیز از آن، دوری می‌كنند.
منظور از این آیه (طبق گفته بعضی از مفسرین ما) این است كه «جمعی از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ دفاع می‌كردند،‌ در عین حال، از نظر ایمان، از آن حضرت دوری می‌نمودند.
نگارنده: اولاً: چنانكه خواهیم گفت: معنی آیه فوق، آن گونه نیست كه شما معنی می‌كنید. و ثانیاً: به فرض اینكه همان معنی، درست باشد، به چه دلیل شامل ابوطالب ـ علیه السّلام ـ نیز می‌شود؟!
سنی: به دلیل اینكه: «سفیان ثوری از حبیب بن ابی ثابت روایت می‌كند كه ابن عباس می‌گفت: «این آیه، درباره ابوطالب نازل شده، زیرا او مردم را از آزار به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ منع می‌كرد، ولی خود از اسلام دوری می‌نمود.»
[2]
نگارنده:‌در جواب شما ناگزیرم، به چند مطلب اشاره كنم:
1. معنی آیه، آن گونه كه شما معنی كردید، نیست، بلكه با توجه به قبل و بعد آیه مذكور، كه در مورد كفار عنود است، ظاهر معنی آیه چنین می‌باشد: آنها (كافران) مردم را از پیروی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نهی می‌كردند، و خود از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دوری می‌نمودند.
[3] بنابراین، در این آیه، دفاع از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مطرح نیست.
2. جمله «ینئون»، به معنی دوری است، در صورتی كه ابوطالب همیشه با پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بود و از او دوری نمی‌كرد.
3. در مورد روایت سفیان ثوری، كه در آن ابن عباس نسبت داده شده، كه او گفت: آیه مذكور درباره ابوطالب نازل شده است، این روایت از چند جهت، مخدوش و مردود است:
الف: سفیان ثوری، حتی به اعتراف بزرگان اهل تسنن، از دروغ‌پروران و از افراد غیرموثّق است...
[4] و از ابن مبارك نقل شده كه سفیان، تدلیس می‌كرد، یعنی با دروغ‌پردازی، حق را ناحق، و ناحق را حق جلوه می‌داد.[5]
راوی دیگر روایت فوق، «حبیب بن ابی ثابت»‌ است، او نیز مطابق گفته ابوحیّان، تدلیس می‌كرد.
[6]
وانگهی روایت فوق، «مرسل» است،‌ یعنی، بین حبیب تا ابن عباس، چند نفر از راویان، حذف شده‌اند.
ب: ابن عباس، از افراد مشهوری است كه به ایمان ابوطالب اعتقاد داشته، بنابراین چگونه، چنین روایتی را نقل كرده است؟!
وانگهی چنانكه یادآوری شد، ابن عباس، آیه مورد بحث را چنین معنی كرده: «كافران از پیروی مردم از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ منع می‌كردند، و خودشان از آن حضرت، دوری می‌نمودند.»
ج: روایت فوق می‌گوید: این آیه تنها در مورد ابوطالب، نازل شده، با اینكه جمله «ینهون» و «ینئون» واژه جمع است.
بنابراین، طبق تفسیر بعضی، آیه مذكور، شامل عموهای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌شود، كه ده عمو داشت، ولی سه عموی او كه عبارت از حمزه، عباس و ابوطالب بودند، مؤمن بودند و مشمول آیه فوق نیستند.
توضیح بیشتر اینكه: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از مشركان دوری می‌كرد، مانند دوری او از ابولهب یكی از عموهایش، ولی در مورد ابوطالب، تا آخر عمر، با او رابطه خصوصی داشت، و سال مرگ او را «عام الحزن» (سال اندوه) نامید، و در تشییع جنازه ابوطالب، فرمود: «و ابتاه! و احزناه علیك كنت عندك بمنزله العین من الحدقه و الرّوح من الجسد؛
[7] وای پدرم! چقدر از مرگ تو غمگین هستم، من در نزد تو همانند چشم در حدقه، و روح در بدن بودم.»[8]
آیا براستی می‌توان به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ این نسبت ناروا را داد كه مشركی را این گونه بستاید، و در مرگ او اظهار اندوه نماید، با اینكه آیات بیشماری در قرآن بیانگر آن است كه از مشركان، بیزاری بجوئید!

[1] . شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج 1، ص 358 و 3560.
[2] . تفسیر ابن كثیر، ج2، ص128.
[3] . چنانكه ابن عباس، آیه مذكور را این گونه معنی كرده است (الغدیر، ج8، ج4، ص115.
[4] . میزان الاعتدال، ص398.
[5] . تهذیب التهذیب، ج4، ص115.
[6] . همان، ج3، ص179.
[7] . تاریخ طبری، به نقل از كتاب ابوطالب، مؤمن قریش.
[8] . سخن در اینجا بسیار است و به كتاب الغدیر، ج7، و ابوطالب مؤمن قریش، ص303 تا311 مراجعه گردد.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 337

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:09 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

اجتهاد در مقابل نصّ توسط عمر!

مناظره علوي (عالم شيعي) با عباسي (عالم سني)


اشاره:
از نظر اسلام آن‌چه كه از آیات قرآن و گفتار پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ صریح و روشن است، همان را باید پیروی كرد،‌ و اگر در برابر آن، توجیهاتی كنیم و آن را «اجتهاد» بنامیم، كه «اجتهاد در برابر نصّ» است،‌ و چنین اجتهادی قطعاً باطل است، و چنین اجتهادی، همان «بدعت» است كه سر از كفر و گمراهی در می‌آورد.
ولی اجتهاد صحیح عبارت از آن است كه صحّت دلیل حكم موضوعی،‌ از نظر دلالت،‌ روشن نیست، مجتهد با توجّه به قواعد اجتهاد،‌ حكم آن موضوع را استنباط می‌نماید، چنین اجتهادی، از مجتهد جامع شرائط، برای مقلّدینش حجّت خواهد بود، اینك با توجّه به این اشاره، به مناظره زیر توجه كنید:
ملكشاه سلجوقی،‌ مجلسی تشكیل داده بود، خودش و وزیرش «خواجه نظام‌الملك» در آن مجلس حاضر بودند، بین یك نفر از علمای برجسته اهل تسنّن به نام «عبّاسی» با یكی از علمای برجسته شیعه به نام «علوی» در حضور علمای دیگر،‌ این مناظره، رخ داد:
علوی: در كتاب‌های معتبر شما آمده كه عمربن‌خطّاب، در بعضی از احكامی كه در عصر رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ از احكام قطعی اسلام بود، تصرّف كرد و آن‌ها را تغییر داد.
عبّاسی: كدام احكام را تغییر داد.
علوی: به عنوان مثال:
1ـ نماز «تراویح» كه در ماه رمضان انجام می‌شود و نافله است،‌ عمر گفت آن را به جماعت بخوانند
[1] با این‌كه نماز نافله را نباید به جماعت خواند، چنان‌كه در عصر رسول خدا ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ چنین بود. (مگر مانند نماز استسقاء كه در عصر پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ با جماعت خوانده می‌شد).
2ـ ویا عمر دستور داد كه در اذان به جای جمله «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ» جمله «و الصَّلوه خَیْرُ عَلَی النَّوْم» گفته شود.
[2]
3و4ـ و یا این‌كه حجّ تمتّع و مُتعه‌ نساء (ازدواج موقّت) را حرام كرد.
[3]
5ـ و یا این‌كه سهم «مؤلّفهُ القلوب» را در موارد مصرف زكات، حذف نموده با این‌كه سهم آن‌ها در آیه 60 سوره توبه تصریح شده است، و احكام دیگر (كه در این‌جا به پنج نمونه اكتفا شد).
ملكشاه: آیا براستی،‌ عمر این احكام را تغییر داده است؟
خواجه نظام‌الملك:‌ آری این امور در كتب معتبر اهل تسنّن ذكر شده است.
ملكشاه: پس چگونه ما از این افرادی كه بدعت گذاشته‌اند، پیروی می‌كنیم؟!
قوشچی
[4]: اگر عمر حجّ تمتّع یا متعه زنان و یا جمله«حَیّ عَلی خَیْرِالعمل» را در اذان منع كرد،‌ اجتهاد كرده است، و اجتهاد كه بدعت نیست!![5]
علوی: آیا در برابر سخن صریح و روشن قرآن ویا گفتار صریح پیامبر‌‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، می‌توان، سخن دیگری را مطرح كرد؟ آیا اجتهاد در برابر نصّ، جایز است؟ اگر چنین باشد، و هر مجتهدی چنین حقّی داشته باشد، در طول زمان، بسیاری از احكام اسلام، تغییر خواهد یافت، و جاودانگی اسلام از بین می‌رود، مگر نه این است كه قرآن می‌فرماید:
«ما آتاُكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مانَهاكُمْ‌عَنْهُ فَنْتَهُوا : هر آن‌چه را كه رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود، آن را بگیرید، و آن‌چه را نهی كرد، آن را ترك نمائید» (حشر ـ 7).
«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لامُؤْمِنَهٍ اِذا قَضَی اللّهُ‌ وَ رَسوُلُهُ اَمْراً اَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِم : هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد، هنگامی كه خدا و پیامبرش، ‌امری را لازم بدانند، اختیاری از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد»(احزاب ـ 36).
مگر نه این است كه پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود:
«حَلاُلُ مُحَمَّدٍ حَلالُ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ حَرامُ مُحَمَّدٍ حَرامُ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ : حلال محمّد‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ تا روز قیامت، حلال است،‌ و حرام او تا روز قیامت، حرام می‌باشد».
[6]
نتیجه این‌كه: هرگز نباید احكام صریح اسلام را،‌عوض كرده و تغییر داد حتّی شخص پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ نمی‌تواند این كار را بكند،‌ چنان‌كه در قرآن(سوره حاقه آیه 44 تا 47)، حتّی در مورد شخص پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ می‌خوانیم:
«وَ لو تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاَقاوِیلِ لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ‌ثُمَّ لَقََطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ ـ فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ : هر گاه او (پیامبر) سخنی دروغ بر ما می‌بست، ما او را با قدرت می‌گرفتیم ـ سپس رگ قلبش را قطع می‌نمودیم ـ و احدی از شما نمی‌توانست مانع شود و از او حمایت كند».

[1] . صحیح بخاری، ج 2، ص 251ـ كامل‌ابن اثیر،‌ ج 2، ص 31.
[2] . شرخ زرقانی بر موطأ مالك، ج 1،‌ ص 25.
[3] . تفسیر فخر رازی، ذیل آیه 24، سوره نساء.
[4] . قوشچی از علمای معروف اهل تسنّن است كه او را «امام‌‌ ‌المتكلمین» می‌خوانند.
[5] . شرح تجرید قوشچی، ص 374.
[6] . مقدّمه دارمی، ص 39 ـ اصول كافی، ج 1، ص 69.

مقاتل بن عطيّه بكري-جستجوي حق در بغداد،ص 127 تا 129

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:09 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

اجتهاد در مقابل نصّ توسط عمر!

مناظره علوي (عالم شيعي) با عباسي (عالم سني)


اشاره:
از نظر اسلام آن‌چه كه از آیات قرآن و گفتار پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ صریح و روشن است، همان را باید پیروی كرد،‌ و اگر در برابر آن، توجیهاتی كنیم و آن را «اجتهاد» بنامیم، كه «اجتهاد در برابر نصّ» است،‌ و چنین اجتهادی قطعاً باطل است، و چنین اجتهادی، همان «بدعت» است كه سر از كفر و گمراهی در می‌آورد.
ولی اجتهاد صحیح عبارت از آن است كه صحّت دلیل حكم موضوعی،‌ از نظر دلالت،‌ روشن نیست، مجتهد با توجّه به قواعد اجتهاد،‌ حكم آن موضوع را استنباط می‌نماید، چنین اجتهادی، از مجتهد جامع شرائط، برای مقلّدینش حجّت خواهد بود، اینك با توجّه به این اشاره، به مناظره زیر توجه كنید:
ملكشاه سلجوقی،‌ مجلسی تشكیل داده بود، خودش و وزیرش «خواجه نظام‌الملك» در آن مجلس حاضر بودند، بین یك نفر از علمای برجسته اهل تسنّن به نام «عبّاسی» با یكی از علمای برجسته شیعه به نام «علوی» در حضور علمای دیگر،‌ این مناظره، رخ داد:
علوی: در كتاب‌های معتبر شما آمده كه عمربن‌خطّاب، در بعضی از احكامی كه در عصر رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ از احكام قطعی اسلام بود، تصرّف كرد و آن‌ها را تغییر داد.
عبّاسی: كدام احكام را تغییر داد.
علوی: به عنوان مثال:
1ـ نماز «تراویح» كه در ماه رمضان انجام می‌شود و نافله است،‌ عمر گفت آن را به جماعت بخوانند
[1] با این‌كه نماز نافله را نباید به جماعت خواند، چنان‌كه در عصر رسول خدا ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ چنین بود. (مگر مانند نماز استسقاء كه در عصر پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ با جماعت خوانده می‌شد).
2ـ ویا عمر دستور داد كه در اذان به جای جمله «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ» جمله «و الصَّلوه خَیْرُ عَلَی النَّوْم» گفته شود.
[2]
3و4ـ و یا این‌كه حجّ تمتّع و مُتعه‌ نساء (ازدواج موقّت) را حرام كرد.
[3]
5ـ و یا این‌كه سهم «مؤلّفهُ القلوب» را در موارد مصرف زكات، حذف نموده با این‌كه سهم آن‌ها در آیه 60 سوره توبه تصریح شده است، و احكام دیگر (كه در این‌جا به پنج نمونه اكتفا شد).
ملكشاه: آیا براستی،‌ عمر این احكام را تغییر داده است؟
خواجه نظام‌الملك:‌ آری این امور در كتب معتبر اهل تسنّن ذكر شده است.
ملكشاه: پس چگونه ما از این افرادی كه بدعت گذاشته‌اند، پیروی می‌كنیم؟!
قوشچی
[4]: اگر عمر حجّ تمتّع یا متعه زنان و یا جمله«حَیّ عَلی خَیْرِالعمل» را در اذان منع كرد،‌ اجتهاد كرده است، و اجتهاد كه بدعت نیست!![5]
علوی: آیا در برابر سخن صریح و روشن قرآن ویا گفتار صریح پیامبر‌‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، می‌توان، سخن دیگری را مطرح كرد؟ آیا اجتهاد در برابر نصّ، جایز است؟ اگر چنین باشد، و هر مجتهدی چنین حقّی داشته باشد، در طول زمان، بسیاری از احكام اسلام، تغییر خواهد یافت، و جاودانگی اسلام از بین می‌رود، مگر نه این است كه قرآن می‌فرماید:
«ما آتاُكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مانَهاكُمْ‌عَنْهُ فَنْتَهُوا : هر آن‌چه را كه رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود، آن را بگیرید، و آن‌چه را نهی كرد، آن را ترك نمائید» (حشر ـ 7).
«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لامُؤْمِنَهٍ اِذا قَضَی اللّهُ‌ وَ رَسوُلُهُ اَمْراً اَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِم : هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد، هنگامی كه خدا و پیامبرش، ‌امری را لازم بدانند، اختیاری از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد»(احزاب ـ 36).
مگر نه این است كه پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود:
«حَلاُلُ مُحَمَّدٍ حَلالُ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ حَرامُ مُحَمَّدٍ حَرامُ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ : حلال محمّد‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ تا روز قیامت، حلال است،‌ و حرام او تا روز قیامت، حرام می‌باشد».
[6]
نتیجه این‌كه: هرگز نباید احكام صریح اسلام را،‌عوض كرده و تغییر داد حتّی شخص پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ نمی‌تواند این كار را بكند،‌ چنان‌كه در قرآن(سوره حاقه آیه 44 تا 47)، حتّی در مورد شخص پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ می‌خوانیم:
«وَ لو تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاَقاوِیلِ لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ‌ثُمَّ لَقََطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ ـ فَما مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ : هر گاه او (پیامبر) سخنی دروغ بر ما می‌بست، ما او را با قدرت می‌گرفتیم ـ سپس رگ قلبش را قطع می‌نمودیم ـ و احدی از شما نمی‌توانست مانع شود و از او حمایت كند».

[1] . صحیح بخاری، ج 2، ص 251ـ كامل‌ابن اثیر،‌ ج 2، ص 31.
[2] . شرخ زرقانی بر موطأ مالك، ج 1،‌ ص 25.
[3] . تفسیر فخر رازی، ذیل آیه 24، سوره نساء.
[4] . قوشچی از علمای معروف اهل تسنّن است كه او را «امام‌‌ ‌المتكلمین» می‌خوانند.
[5] . شرح تجرید قوشچی، ص 374.
[6] . مقدّمه دارمی، ص 39 ـ اصول كافی، ج 1، ص 69.

مقاتل بن عطيّه بكري-جستجوي حق در بغداد،ص 127 تا 129

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:10 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

ایمان ابوطالب‌(ع)

مناظره عالم شيعه با شخص سني


در یكی از مدارس علمیّه،‌ بین نگارنده و یكی از برادران اهل تسنّن مناظره زیر پیرامون ایمان ابوطالب پدر بزرگوار امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به میان آمد:
برادر سنّی: در كتابهای اصیل ما، روایات درباره ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به اختلاف نقل شده،‌ بعضی او را ستوده‌اند، . در بعضی از او نكوهش شده‌است.
نگارنده: به اتّفاق علمای شیعه، به پیروی از امامان معصوم‌ـ‌علیهم السّلام‌ـ كه عترت پیامبر ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هستند، ابوطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فردی برازنده و مؤمن و پر‌تلاش در راه اسلام بود.
سنّی: اگر چنین بود، ‌پس چرا روایات متعدّدی بیانگر بی‌ایمانی ابوطالب است.
نگارنده: جرم ابوطالب این بود، كه پدر امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، دشمنان كینه‌توز امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ ، و در رأس آن‌ها معاویه، با دادن هزاران هزار دینار از بیت‌المال مسلمانان،‌ به افرادی كه دین به دنیا فروش بوده‌اند، این روایات دروغین را جعل كرده‌اند، حدیث سازان پول پرست، بی‌شرمی را به جایی رساندند كه از ابوهُریره ‌كذّاب نقل كردند كه او گفت: «پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هنگام رحلت،‌ وصیّت كرد كه دست علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را قطع كنند».
[1]
بنابراین، تهمت شرك به ابوطالب، نشأت گرفته از نیرنگ سیاسی است.
سنّی: در قرآن در آیه 26 سوره انعام، می‌خوانیم: و هم ینهون عنه و ینئون عنه...؛ آنها دیگران را از آن باز می‌دارند، و خود نیز از آن، دوری می‌كنند.
منظور از این آیه (طبق گفته بعضی از مفسرین ما) این است كه «جمعی از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ دفاع می‌كردند،‌ در عین حال، از نظر ایمان، از آن حضرت دوری می‌نمودند.
نگارنده: اولاً: چنانكه خواهیم گفت: معنی آیه فوق، آن گونه نیست كه شما معنی می‌كنید. و ثانیاً: به فرض اینكه همان معنی، درست باشد، به چه دلیل شامل ابوطالب ـ علیه السّلام ـ نیز می‌شود؟!
سنی: به دلیل اینكه: «سفیان ثوری از حبیب بن ابی ثابت روایت می‌كند كه ابن عباس می‌گفت: «این آیه، درباره ابوطالب نازل شده، زیرا او مردم را از آزار به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ منع می‌كرد، ولی خود از اسلام دوری می‌نمود.»
[2]
نگارنده:‌در جواب شما ناگزیرم، به چند مطلب اشاره كنم:
1. معنی آیه، آن گونه كه شما معنی كردید، نیست، بلكه با توجه به قبل و بعد آیه مذكور، كه در مورد كفار عنود است، ظاهر معنی آیه چنین می‌باشد: آنها (كافران) مردم را از پیروی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نهی می‌كردند، و خود از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دوری می‌نمودند.
[3] بنابراین، در این آیه، دفاع از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مطرح نیست.
2. جمله «ینئون»، به معنی دوری است، در صورتی كه ابوطالب همیشه با پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بود و از او دوری نمی‌كرد.
3. در مورد روایت سفیان ثوری، كه در آن ابن عباس نسبت داده شده، كه او گفت: آیه مذكور درباره ابوطالب نازل شده است، این روایت از چند جهت، مخدوش و مردود است:
الف: سفیان ثوری، حتی به اعتراف بزرگان اهل تسنن، از دروغ‌پروران و از افراد غیرموثّق است...
[4] و از ابن مبارك نقل شده كه سفیان، تدلیس می‌كرد، یعنی با دروغ‌پردازی، حق را ناحق، و ناحق را حق جلوه می‌داد.[5]
راوی دیگر روایت فوق، «حبیب بن ابی ثابت»‌ است، او نیز مطابق گفته ابوحیّان، تدلیس می‌كرد.
[6]
وانگهی روایت فوق، «مرسل» است،‌ یعنی، بین حبیب تا ابن عباس، چند نفر از راویان، حذف شده‌اند.
ب: ابن عباس، از افراد مشهوری است كه به ایمان ابوطالب اعتقاد داشته، بنابراین چگونه، چنین روایتی را نقل كرده است؟!
وانگهی چنانكه یادآوری شد، ابن عباس، آیه مورد بحث را چنین معنی كرده: «كافران از پیروی مردم از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ منع می‌كردند، و خودشان از آن حضرت، دوری می‌نمودند.»
ج: روایت فوق می‌گوید: این آیه تنها در مورد ابوطالب، نازل شده، با اینكه جمله «ینهون» و «ینئون» واژه جمع است.
بنابراین، طبق تفسیر بعضی، آیه مذكور، شامل عموهای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌شود، كه ده عمو داشت، ولی سه عموی او كه عبارت از حمزه، عباس و ابوطالب بودند، مؤمن بودند و مشمول آیه فوق نیستند.
توضیح بیشتر اینكه: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از مشركان دوری می‌كرد، مانند دوری او از ابولهب یكی از عموهایش، ولی در مورد ابوطالب، تا آخر عمر، با او رابطه خصوصی داشت، و سال مرگ او را «عام الحزن» (سال اندوه) نامید، و در تشییع جنازه ابوطالب، فرمود: «و ابتاه! و احزناه علیك كنت عندك بمنزله العین من الحدقه و الرّوح من الجسد؛
[7] وای پدرم! چقدر از مرگ تو غمگین هستم، من در نزد تو همانند چشم در حدقه، و روح در بدن بودم.»[8]
آیا براستی می‌توان به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ این نسبت ناروا را داد كه مشركی را این گونه بستاید، و در مرگ او اظهار اندوه نماید، با اینكه آیات بیشماری در قرآن بیانگر آن است كه از مشركان، بیزاری بجوئید!

[1] . شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج 1، ص 358 و 3560.
[2] . تفسیر ابن كثیر، ج2، ص128.
[3] . چنانكه ابن عباس، آیه مذكور را این گونه معنی كرده است (الغدیر، ج8، ج4، ص115.
[4] . میزان الاعتدال، ص398.
[5] . تهذیب التهذیب، ج4، ص115.
[6] . همان، ج3، ص179.
[7] . تاریخ طبری، به نقل از كتاب ابوطالب، مؤمن قریش.
[8] . سخن در اینجا بسیار است و به كتاب الغدیر، ج7، و ابوطالب مؤمن قریش، ص303 تا311 مراجعه گردد.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 337

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:11 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

نشستن در كنار قبور

مناظره رئيس آمرين به معروف مدينه با دانشمند شيعه


رئیس آمرین به معروف در مدینه، به یكی از دانشمندان شیعه شدیداً اعتراض كرد و گفت: شما چرا در كنار قبرها می‌نشینید، با این كه چنین كاری حرام است.
دانشمند شیعی: اگر نشستن در كنار قبرها حرام باشد، باید بگوییم كه نشستن در مسجد الحرام، در كنار «حجر اسماعیل» كه عده‌ای از پیامبران و حضرت اسماعیل ـ علیه السّلام ـ و هاجر در آنجا دفن هستند، حرام باشد، با این كه هیچ كس چنین فتوایی نداده است.
وانگهی احادیث متعددی داریم كه نشستن در كنار قبرها اشكال ندارد؛ از جمله در كتاب صحیح بخاری كه به عقیده شما همانند قرآن معتبر است، از امام علی ـ علیه السّلام ـ روایت شده است كه فرمود:
ما در بقیع بودیم، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد ما آمد و نشست و ما هم در اطراف او نشستیم، آن بزرگوار اشاره به قبر كرده و فرمود: «هر انسانی دارای یكی از دو مكان است، یا یك مكان در بهشت و یا یك مكان در دورخ».
[1]
بر اساس این روایت، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در كنار قبرها در قبرستان بقیع نشست و آنها را كه در آن جا نشسته بودند، نهی نكرد.

[1] . صحیح بخاری، ج 2، ص 130 (مطابع الشعب، سنه 1378 هـ .ق).

آيت الله سيّد عبدالله شيرازي-مناظرات في الحرمين الشريفين،مناظره 13

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:12 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

حكمت تشیّع ایرانیان

مناظره دانشمند زرتشتي و دانشمند شيعي


اشاره:
با این‌كه اسلام در عصر خلافت خلیفه دوّم عمر، وارد ایران گردید، پس چرا اكثریّت قریب به اتّفاق مردم ایران، شیعه هستند؟ تاریخ تشیّع در ایران نشان می‌دهد كه ایرانیان از قرن اوّل تا حدود قرن هفتم، به تدریج مرحله به مرحله، به تشیّع گرویده‌اند، و این گرایش، در هر مرحله عمیق و چشمگیر بوده است، اكنون به این مناظره دو دانشمند در رابطه با رازهای تشیّع ایرانیان توجّه كنید:
دانشمند زرتشتی: به نظر من مهمترین عامل گرایش ایرانیان به تشیّع، چهار چیز بوده است:
1. ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حكومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفته‌اند.
2. ایرانیان از قدیم، سلطنت را حق آسمانی و موهبت الهی می‌دانستند و چنین عقیده‌ای با مذهب تشیّع هماهنگ و هم‌سو است.
3. ازدواج امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شهربانو، دختر یزدگرد سوّم، آخرین شاه ساسانی، باعث تشیّع ایرانیان گردیده است.
4. واكنش روح ایرانی در برابر اعراب، تشیّع بود، تا زیر پوشش آن برنامه زرتشتی‌گری را ادامه دهند، بنابراین تشیّع ساخته افكار ایرانیان است.
[1]
دانشمند مسلمان: هیچ یك از امور چهارگانه فوق،‌ علّت و راز تشیع ایرانیان نیست. زیرا سنگ نخست و زیرین تشیع در زمان پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بنا شد، و پس از رحلت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در میان بنی‌هاشم و افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار، دنبال شد، بنابراین، عامل بیرون از مرز ایران داشت. و تاریخ شاهان ساسانی با مردم ایران، و هرج‌و‌مرج و بی‌عدالتی‌های آن روز، نشان می‌دهد كه روح ایرانی، از سلطنت موروثی بیزار شده بود، و تشنه یك آئین سازنده و طرفدار عدالت و جامع بود تا آنان را از زیر یوغ طاغوتها نجات دهد. و ازدواج امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شهربانو، احتمالاً در گرایش اندكی از ایرانیان به تشیّع، اندك اثری داشت، ولی عامل اصلی و راز حقیقی نبود.
دانشمند زرتشتی: اگر امور چهارگانه فوق، علل گرایش ایرانیان به تشیّع نبود، پس چه عواملی می‌توانست چنین گرایش وسیع و عمیقی را در ایرانیان، به سوی تشیع به وجود آورد؟
دانشمند مسلمان: این رشته سر دراز دارد، به طور خلاصه می‌توان مراحل یازده‌گانه زیر را، ریشه‌های اصلی تحكیم و گسترش تشیّع در ایران دانست:
1. مرحله اسلام‌گرائی ایرانیان در نیمه نخست قرن اوّل ـ چرا كه آنها از حكومت ستمشاهی شاهان ساسانی به ستوه آمده بودند، و تشنه آئین آزادی‌‌بخش و عدالت‌خواه بودند. نقش سلمان در این مرحله،نقش اساسی بود كه مدائن (پایتخت سابق شاهان ساسانی ایران) را مركز نشر وتبلیغ اسلام، و پایگاه تشیّع قرار داده بود، سلمان برای معرّفی اسلام، امام علی ـ علیه السّلام ـ را برگزید تا محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را گم نكند، و ایرانیان سلمان را برای شناخت اسلام برگزیدند تا علی ـ علیه السّلام ـ و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را گم نكنند.
2. امامت پربار امام علی ـ علیه السّلام ـ در كوفه كه مركز رفت‌و‌آمد ایرانیان بود، و عدالت و محبّت‌های پرجذبه آن حضرت، و مبارزات او با تبعیضات نژادی، عامل مهم دیگری بود كه ایرانیان را به سوی تشیّع علوی كه همان اسلام ناب بود، جذب نماید.
3. نهضت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و پیامدهای آن، مرحله دیگری بود كه ایرانیان، حكومتهای فاسد بنی‌امیّه، و عاملین تأسیس این حكومتهای جور را بشناسند و از آنها متنفّر شده و به سوی علویان و اهل‌بیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ متوجّه شوند، حادثه خونبار كربلا، جرقّه نوری بود كه دلهای آماده را به سوی حق، و آئین خاندان رسالت، كه همان تشیّع بود، سوق می‌داد.
4. جنبش عظیم فرهنگی امام صادق ـ علیه السّلام ـ و تشكیل حوزه علمیّه چهارهزار نفری كه هر كدام از آنها مبلّغی ورزیده برای تشیّع بودند، مرحله دیگری برای پاشیدن بذر تشیّع در دلهای ایرانیان و ... بود، با توجه به این‌كه كوفه نزدیك مدائن بود و بصره در مرز ایران قرار داشت و بسیاری از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ از اهالی كوفه و اطراف آن بودند، و در مسجد اعظم كوفه به انتقال فكر و فرهنگ و فقه تشیّع اشتغال داشتند.
5. قم پایگاهی نیرومند برای مهاجران شیعه از عراق به مركز ایران شده بود، و همین نقش مؤثّری در تحكیم و گسترش تشیّع در ایران داشت.
6. حركت پربار حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ از مدینه به خراسان و نهضت فرهنگی او، با توجّه به تشیّع مأمون (هفتمین خلیفه عبّاسی) و آزادی امام رضا ـ علیه السّلام ـ برای بحث و مناظره با علمای بزرگ اهل تسنّن، مرحله دیگری برای جذب ایرانیان به تشیّع بود، با توجّه به این‌كه: در نیشابور وقتی كه امام رضا ـ علیه السّلام ـ اساس اسلام را در حدیث «سِلْسِلَهُ الذَّهَب» (كه شامل توحید و امامت امامان اهل‌بیت ـ علیه السّلام ـ ) بود بیان كرد، بیست‌هزاز نفر و به روایتی 24هزار نفر سخن امام رضا ـ علیهم السّلام ـ را نوشتند.
[2] و با توجّه به این‌كه در آن عصر، افراد باسواد كه بتوانند بنویسند، كمتر از افراد بی‌سواد بودند وقتی كه تنها نویسندگان آنها به 24هزار نفر برسند، قطعاً تعداد مردم عادی آن‌ها، چندین برابر خواهند بود.
7. سرازیر شدن امام‌زادگان و بستگان خاندان رسالت، و شاگردان آنها به عشق دیدار امام رضا ـ علیه السّلام ـ از حجاز به ایران، و پخش آنها در نقاط مختلف ایران، و تماس آنها با مردم، مرحله دیگری در تحكیم و گسترش تشیّع در ایران بود.
8. وجود علمای بزرگ شیعه ایرانی، مانند: شیخ كُلَینی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید و ... كه هر كدام استوانه‌ای نیرومند و متنفّذ برای اسلام و تشیّع بودند، نیز مرحله‌ای پربار برای گرایش ایرانیان به تشیّع و گسترش مذهب جعفری بود. تشكیل حوزه علمیّه بیش از هزار رساله نجف اشرف، و آثار درخشان آن قرن به قرن، و تشكیل حوزه‌های دیگر توسّط علمای بزرگ و مراجع سترگ شیعه در قرون متمادی، هر كدام نقش مهمی در تحكیم و گسترش تشیّع داشت.
9. فرمانروایی آل‌بویه (دیالمه) كه شیعه بودند، در قرن 4 و 5 نیز نقش مهم سیاسی و عقیدتی درتشیید مبانی تشیّع داشت، و امكانات آنها در این راستا، بسیار مفید و اثر‌بخش بود.
10. تشیّع سلطان خدابنده توسّط علاّمه حلّی در اوائل قرن هشتم،و رسمیّت یافتن مذهب جعفری در ایران، در همین عصر، گام وسیع و عمیقی در تثبیت و استواری و گسترش تشیّع در ایران بود. و حوزه علمیّه علاّمه حلّی (ره) در این عصر، و تألیفات بسیار و تبلیغات وسیع او را كه اثر به سزائی در تحكیم و گسترش فكر شیعی داشت، هرگز نمی‌توان نادیده انگاشت.
11. ظهور دولت صفویّه در قرن دهم و یازدهم، و نقش پادشاهان صفوی، تحت راهنمائی و پوشش علمای بزرگ و برجسته‌ای مانند: علاّمه مجلّسی، شیخ بهائی، میرداماد و ... نیز نقطه عطفی در تاریخ تشیّع و گسترش و تحكیم آن در در ایران بود. این عوامل هر كدام، عاملی نیرومند و اهرمی قوی بودند كه اساس تشیّع را در ایران پی‌ریزی كرده و سراسر ایران را تحت پوشش نیرومند این اساس قرار دهند.
[3]
دانشمند زرتشتی: آیا عامل بیرونی، سبب تشیّع ایرانیان گردید یا عامل درونی؟ یا هر دو.
دانشمند مسلمان: باید گفت هر دو، زیرا از یك سو روح ایرانی، خواهان عدالت، پاكی، صداقت، ایثار و فضائل اخلاقی دیگر بود و از غارت و چپاول و استثمار شاهان طاغوتی و هوسباز به ستوه آمده بود، بنابراین عامل درونی در ایرانیان وجود داشت، از سوی دیگر عامل بیرونی یعنی یك آئین قوی و غنی و پرمایه با رهبرانی معصوم و عادل و وارسته، كه تنها در تشیّع دیده می‌شد، ایرانیان را به مذهب جعفری، جذب نمود. ایرانیان چهره یك آئین كامل و نجات‌بخش را در سیمای ملكوتی امام علی ـ علیه السّلام ـ و اولاد پاك او می‌دیدند، و از مخالفان آنها ضدّ چنین آئینی را مشاهده می‌كردند. و در برابر آنها دو راه وجود داشت، آنها راه خاندان رسالت ـ علیهم السّلام ـ را كه راه اسلام حقیقی است برگزیدند، دلهای آنها همچون زمین‌های آماده و بذرپروری بود، كه بذر اسلام و تشیّع در آنها پاشیده شد و به زودی رشد و نمو كرده و به محصول نشست، بنابراین عامل درونی و بیرونی دست به دست هم داده و تولّد و تحولّی تازه و الهی در ایرانیان به وجود آورد، و آنها بهترین راه اسلام یعنی تشیّع را برگزیدند و عالی‌ترین بهره را از اسلام گرفتند، برهمین اساس است كه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در پرتو علم غیب از این واقعه خبر داد و فرمود: «اَسْعَدُ الْعَجَمِ بِالاسْلامِ اَهْلُ فارْسٍ
[4]: «سعادتمندترین انسانهای غیر عرب در رابطه با‌ (پذیرش) اسلام، ایرانیان هستند» و نیز فرمود: « اَعْظَمُ النّاسِ نَصِیباً فِی اِلاسْلامِ اَهُلُ فا‌ْْ‍ْرْسٍ:[5] «در میان مسلمانان، بیشترین بهره از اسلام، نصیب مردم ایران شد».
[1] . این مطلب را دو دسته، عنوان می‌كنند: 1. سنّیان متعصّب، كه می‌خواهند شیعه را یك گروه سیاسی ایرانی معرّفی كنند. 2. ناسیونالیستهای ایرانی كه می‌پندارند: ایرانیان توانستند آئین كهن خود را، زیر پوشش تشیّع، حفظ كنند.
[2] . اعیان الشیعه، ط جدید، ج2، ص 18.
[3] . شرح این مطالب را در كتاب «ایرانیان مسلمان در صدر اسلام و سیر تشیّع در ایران»، نوشته نگارنده بخوانید.
[4] . كنز العمال، حدیث 34125.
[5] . همان، حدیث 34126.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 423

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:21 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

اختلاف ظاهری بعضی آیات قرآن

مناظره شاگرد و استاد


شاگرد: من وقتی كه آیات قرآن را می‌خوانم و بعضی از آیات را با بعضی دیگر، كنار هم قرار می‌دهم، یك‌نوع اختلافی بین آن دو آیه می‌نگرم، علّت چیست؟ مگردر كلام خدا، اختلافی وجود دارد؟
استاد: هرگز در كلام خدا، اختلافی نیست و هیچ‌گونه تضادّی در میان آیات قرآن وجود ندارد
[1] و در خود قرآن در آیه 82 سوره نساء می‌خوانیم: «وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوجَدُوا فِیهِ اِخْتِلافاً كَثِیراً ؛ و اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن می‌یافتند». و این یكی از دلائل حقّانیّت قرآن است كه در سراسر آن تضاد و اختلافی نیست، و همین عدم اختلاف سند زنده‌ای بر اعجاز قرآن است و بیانگ
ر آن است كه قرآن، زائیده فكر بشر نیست بلكه از طرف خدا نازل شده است.
شاگرد: پس چه‌طور شده كه من گاهی در مقایسه بین آیات قرآن چنین احساسی را می‌كنم كه گوئی، اختلافی وجود دارد؟
استاد: یكی دو نمونه، از مقایسه خود را بیان كن، تا با بررسی آن، روشن شود كه آیا اختلافی وجود دارد یا نه؟
شاگرد: به عنوان مثال، دو نمونه را ذكر می‌كنم:
1. قرآن در بعضی از آیات آن قدر مقام انسان را بالا برده و به او بهاء داده كه می‌فرماید: « فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ؛ و هنگامی كه آدم را (انسان) را موزون نمودم و از روح خودم در آن دمیدم، او را سجده كنید»، سوره صاد ـ 72 و سوره حجر ـ 29). ولی در بعضی دیگر از آیات آن‌چنان مقام انسان را پائین آورده كه او را همانند چهارپایان بلكه پائین‌تر، خوانده است، چنان‌كه در آیه 179 سوره انعام می‌خوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُولئكَ كَالاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ «قطعاً گروه بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (عقلها) دارند كه با آن نمی‌فهمند، و چشمانی دارند كه با آن نمی‌بینند، و گوشهائی دارند كه با آن نمی‌شنوند، آنها همانند چهارپایان بلكه گمراه‌ترند، آنان غافلانند».
استاد: بین این دو آیه مذكور، هیچ‌گونه اختلافی نیست، بلكه این دو آیه، انسانها را بر دو دسته نموده، خوبان و بدان، خوبان آنقدر در پیشگاه خدا دارای مقام هستند كه مسجود فرشتگان می‌باشند، و خداوند به فرشتگان فرمان داده كه به خاطر وجود آنها، سجده شكر بجا آوردند، ولی بدان به قدری در مقام پائین هستند كه از حیوانات پست‌ترند، زیرا با وجود داشتن گوهر گرانبهای عقل، راه حیوانات را پیموده‌اند. بنابراین، بهاء دادن آیه نخست به انسان، مربوط به جنبه‌های مثبت و استعدادهای عالی انسانی كه موجب كسب ارزشها می‌شوند، می‌باشد، و آیه دوّم مربوط به جنبه‌های منفی انسان است، كه او با اختیار خود آن‌همه استعدادهای رشد و تكامل خود را رها كرده و اسیر غرائز حیوانی خود شده است.
شاگرد: از بیانات قانع كننده شما سپاسگزارم، اینك اگر اجازه بدهید، نمونه دیگری را ذكر می‌كنم.
استاد: بفرمائید، آزاد هستید.
شاگرد: 2ـ در آیه 3 سوره نساء می‌خوانیم: «... فَانْكحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی و ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُم‌ْْ ْاَلا ّتَعْدِلُوا فَواحِدَهً ... ؛ با زنان پاك، ازدواج كنید، دو یا سه یا چهار همسر (ولی) اگر می‌ترسید عدالت را (در مورد همسران متعدّد) رعایت نكنید، تنها به یك همسر قناعت نمائید.»، مطابق این آیه، در اسلام انتخاب همسر تا چهار عدد برای مرد در صورت رعایت عدالت، جایز است. ولی در آیه 129 همین سوره می‌خوانیم: «وَلَنْ تَسْتَطِیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَلَو‌ْ حَرَصْتُمْ: «و هرگز نمی‌توانید در میان زنان عدالت كنید، هر چند كوشش نمائید».
نتیجه این‌كه: طبق آیه نخست، تعدّد زوجات، جایز است و مشروط به رعایت عدالت می‌باشد، ولی طبق آیه دوّم، به خاطر این‌كه رعایت عدالت بین همسران ممكن نیست، پس انتخاب بیش از یك همسر جایز نیست، به این ترتیب بین این دو آیه یك‌نوع اختلاف و دوگانگی وجود دارد.
استاد: اتّفاقاً همین مطلب در عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ از طرف منكران خدا مانند ابن ابی العوجاء مطرح شد، و هشام‌بن حكم پاسخ این اشكال را از امام صادق ـ علیه السّلام ـ گرفت، و به اشكال كنندگان جواب داد و آنها قانع شدند
[2] آن جواب این است كه: عدالت در آیه نخست به معنی عدالت در رفتار و كردار و حقوق همسری است، ولی عدالت در آیه دوّم به معنی عدالت در تمایلات قلبی است، بنابراین تضادی بین این دو آیه نیست، اگر كسی رعایت عدالت بین همسران در رفتار و كردار كند، گرچه نتواند رعایت عدالت در تمایلات قلبی را بنماید، می‌تواند دارای چند همسر (تا چهارعدد) باشد.
شاگرد: چرا عدالت در این دوآیه را دو گونه معنی كنیم، با این‌كه عدالت یك معنی دارد؟
استاد: از نظر ادبی، اگر قرینه‌ای در كار باشد، می‌توان از واژه‌ای معنی مجازی دیگر، یا معنی باطنی آن اراده شود، در دو آیه مورد بحث قرینه‌ی روشنی وجود دارد، كه منظور از عدالت در آیه نخست، عدالت در رفتار و كردار است چنان‌كه ظاهر آیه، همین مطلب را اقتضا می‌كند، ولی در آیه دوّم، در دنبال آیه می‌خوانیم: «فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَروُها كَالْمُعَلَّقَهِ ؛ تمام تمایل خود را متوجّه یكی از همسرانتان نسازید كه دیگری را به صورت رها شده و بلاتكلیف در آورید». از این فراز فهمیده می‌شود كه منظور از عدم استطاعت بر رعایت عدالت، كه در آغاز آیه آمده، عدم آن در تمایلات قلبی است، نه عدم آن در رفتار و كردار و رعایت حقوق همسران. بنابراین هیچ‌گونه تضادی بین این دو آیه، وجود ندارد.
شاگرد: از بیان منطقی و جالب شما كه مرا قانع كرد، سپاسگزارم.

[1] . برای دریافت این مطلب مناظره 30 این كتاب را بخوانید.
[2] . تفسیر برهان، ج1، ص 220.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 430

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:22 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

ابعاد شخصیتی امام زمان (عج)

مناظره دانشمند شيعي با دانشجوي سني


دانشجوی سنّی: در خصوص امام دوازدهم كه مورد بشارت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است اندكی صحبت كنید.
حسینی قمی: همگان معتقد به اصل ظهور آن وجود مقدس كه منجی عالم بشریت است می‌باشند. اما اختلافی در رابطه با تاریخ ولادت آن حضرت وجود دارد كه اكثر اهل سنّت قائل به ولادت او در آخر الزّمان هستند ولی شیعه با توجه به روایات بسیار زیادی كه قطع‌آور است معتقد است كه آن حضرت در شهر «سُرَّ مَنْ رَأی» (سامرا» به سال 255 هجری متولد و به امر خدا (در سال وفات پدر بزرگوار 260 هجری) غائب گشت.
دانشجوی سنّی: حضرت مهدی (عج) چگونه می‌تواند در حالیكه غائب است امام باشد؟ آیا نظریه اهل تسنن بهتر نیست كه تولد آن حضرت را در آخر الزمان می‌دانند و طبعاً در این صورت امامتش در حال ظهور خواهد بود؟
قمی: یكی از شبهاتی كه غالباً از طرف اهل تسنن مطرح می‌شود این است كه غایت و هدف از نصب امام، قیام به وظایف امامت و رهبری است كه بر ظاهر بوده بین مردم متوقف است و حال آن كه او غائب است.
اما جواب:
اولاً، این كه چون فائده وجود آن حضرت در زمان غیبت را نمی‌دانیم دلیل بر عدم نفع و فایده‌اش نیست، چرا كه عدم العلم نمی‌تواند در مقام علم به عدم قرار گیرد و عقول بشری هنوز پرده از بسیاری رازهای الهی برنداشته است ولی مقتضی تنزه فعل خداوند سبحان از ارتكاب لغو وعبث به ما رسیده و البته تواتر و صحت روایات داله بر غیبت آن حضرت، به خوبی روشن است.
ثانیاً، غیبت به طور مطلق ملازم با عدم تصرف در امور نیست. مگر در قرآن نخوانده‌اید كه موسی ـ علیه السلام ـ بزرگترین نبیّ عصرش، به شخص همراه خود كه از اولیای خدا بود پناه برد.
چه مانعی برای امام غایب از تصرف شبانه روزی به شكل مخفی و ناشناس وجود دارد در حالی كه روایات زیادی بر حضور آن حضرت میان مردم و در مجالس و موسم حج دارد.
ثالثاً: برای خواص از بندگان خداوند تشرّف به حضور آن حضرت ممكن است كما این كه بسیار اتفاق افتاده است و روایات بر آن دلالت دارند.
رابعا: تصرّف در امور ظاهری و شئون حكومتی منحصر به قیام شخصی و حضوری نیست، بلكه آن حضرت بر دیگران از بندگان صالح خدا آن چنان تولیت و تصرّفی دارد كه آنها را به تصرّفات مباشرتی وا می‌دارد.
علاوه بر این كه نواب خاص (نواب اربعه) و عام (فقهاء و علمای عدول و عالم به احكام قضا و سیاست و اقامه حدود) آن حضرت به عنوان حجّت آن حضرت بر مردم جعل و نصب شده‌اند كما این كه در توقیع آن حضرت آمده كه:
«وَ امَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارجِعُوا فیها اِلی رُواهِ اَحادیثِنا فَانَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْكُم و اَنَا حُجَّهَ اللهِ عَلَیْهِم».
و در پایان سخنی از آن حضرت می‌آوریم كه ناظر بر همین جواب چهارم است:
«وَ اَمّا وَجْهُ الانتفاع فی غَیبتی، فَكَا الْإِنتفاعِ بِالشَّمْسِ، اِذا غَیبَتْها عَنِ الابْصارِ، السَّحابُ»؛ چگونگی نفع بردن از من در زمان غیبت مانند انتفاع و استفاده از خورشید است، آن گاه كه ابرها آن را از دیدگان مخفی سازند بدیهی است كه خورشید حتی در پشت ابرها منشأ آثار خیرات و بركات است.
دانشجوی سنّی: علت غیبت حضرت مهدی (عج) چیست؟ و چه مصلحتی سبب اختفاء آن حضرت شده است؟
جواب نقضی: عقل بشری نسبت به ادراك فلسفه غیبت آن حضرت قاصر است و البته این نمی‌تواند باعث انكار و طرد روایات متواتره قطع آور گردد چرا كه اعتراف به قصور فهم‌مان اَولی از ردّ روایات متواتره است.
جواب حلّی: می‌توان گفت اسباب غیبت آن حضرت مخفی هم نیست بلكه ادعا می‌كنیم كه آن اسباب واضح است. اگر شما قرائن زیر را كنار هم بگذارید به جواب خواهید رسید:
آن حضرت آخرین ائمه اِثنی عشریّه است كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به آنان وعده داده بود و عزّت اسلام را به آن وجودات مقدّسه منوط ساخته، از طرفی حكومت‌های مختلفی آمدند كه قدر آنها را نشناخته بلكه آن بزرگواران را تحت شدیدترین كنترل‌ها و نظارتها قرار دادند و در زندان افكندند و خونهای پاكشان را یا با شمشیر و یا با سمّ ریختند. حال اگر آن حضرت ظاهر می‌بود یقینا بر قتلش اقدام می‌كردند تا به زعم خود نور آن حضرت را خاموش سازند.
بدین جهت مصلحت بر مستور بودن او از دید مردم، اقتضاء نمود تا آنگاه كه اراده و مشیت خداوندی بر ظهورش تعلق گیرد و آن پس از به دست آمدن آمادگی لازم در عالم بشریت برای پذیرش و نورگیری از آن وجود مقدس است.
دانشجوی سنّی: طول عمر آن حضرت چگونه قابل توجیه است. مگر می‌شود انسانی هزار سال عمر كند؟
حسینی قمی: از جمله سؤالات مطروحه پیرامون امام مهدی (عج) طول عمر ایشان است. نظر به این كه به اعتقاد امامیه آن حضرت در سال 355 هجری قمری متولد شده‌اند، بنابراین تاكنون بیش از هزار و صد و پنجاه سال عمر دارند.
اما جواب از سؤال:
جواب نقضی: خداوند بر زندگی حدود هزار ساله حضرت نوح ـ علیه السلام ـ تصریح كرده و فرموده:
«فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً»؛ نوح نهصد و پنجاه سال در میان قومش به هدایت پرداخت و این مدت طول عمر، مربوط به قبل از طوفان نوح بوده است و اما مدت عمر آن حضرت پس از طوفان به درستی معلوم نیست.
علاوه بر این كه تورات اسامی گروه زیادی از معمّرین (طویل العمرها) را مانند: آدم، شیث، نوح و... ذكر نموده است.
مضافا بر این كه كتب زیادی پیرامون اشخاص طویل العمر توسط مسلمین نگاشته شده است.
مانند كتاب «معمّرین» نوشته ابن حاتم سجستانی و «كمال الدّین» نوشته شیخ صدوق و «البرهان علی صحّه طول عمر الامام صاحب الزمان» نوشته علامه كراجكی و «بحار الانوار» جلد اول نوشته علامه مجلسی.
اما جواب حلی: شُبهه پیرامون طول عمر حضرت (عج) ناشی از عدم شناخت گستردگی قدرت خداوند سبحان است كما این كه خداوند خود می‌فرماید:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»؛ مردم از قدرت واقعی خداوند ناآگاهند.
حیات طویل یا در حدّ ذاتش ممكن است و یا ممتنع و هیچ احدی قائل به امتناع و محال ذاتی بودن طول عمر و حیات نیست.
علاوه بر این كه علم طب و زیست شناسی امكان بالا بردن طول عمر را نه تنها رد نمی‌كنند بلكه بدان ایمان داشته و درصدد افزایش روز افزون طول عمر آدمی در پرتو رعایت قواعد صحت و اعتدال قوای جسمی، روحی و ذاتی است.
دانشجوی سنّی: علائم ظهور حضرت مهدی (عج) كدامند؟
قمی: آن چه دركتب احادیث از حوادث و وقایع آخر زمان آمده بخشی علائم نزدیكی قیامت است و بخشی علائم قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) است كه نباید با هم خَلط شود.
برخی از علائم ظهور مهدی (عج) در كتب شیعه و سنّی چنین آمده:
1. ندای آسمانی مبنی بر این كه ای مردم! حجت خدا ظهور كرد... .
2. خسوف و كسوف غیر معمول.
3. تفرقه میان جوامع بشری.
4. شیوع ظلم و جور و هرج ومرج.
5. ابتلاء به مرگ سرخ و سفید.
6. كشته شدن نفس زكیّه.
7. خروج دجال.
8. خروج سفیانی.
9. فرار از علماء مانند فرار كردن گوسفند از گرگ.
10. همانندی ظاهری مردان و زنان به یكدیگر (نعوذ بالله).
دانشجوی سنّی: عوامل فراهم آورنده ظهور حضرت مهدی (عج) و سهل كننده تحقق اهداف ظهور آن حضرت كدامند؟
قمی: الف. آمادگی جهانی: كه به سبب شیوع فساد، جوامع بشری از تحقق اصلاح به دست بشر و سازمان‌های جهانی ناامید گشته و همه به تحقیق اصلاح با ظهور معجزه الهی اذعان كرده، آماده پذیرش او می‌شوند.
ب. تكامل عقول و تكامل صنایع و تكنولوژی بشری: تا همه مردم با فهمی بالا در پرتو تكامل علوم و فنون و فن‌آوری بالا و ایجاد ارتباطات مخابراتی (صوتی و تصویری) به حدی برسد كه همه مردم جهان صدایش را شنیده و تعالیم و قوانین و دستوراتش را در زمان واحد بگیرند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده: در زمان قائم (عج) در حالی كه فرد مؤمن در مشرق زمین است برادرش را در مغرب می‌بیند و برعكس.
كه شاید ناظر به پدیده تلویزیون باشد.
ج. سپاه جهانی انقلابی: گرچه حكومت حضرت (عج) مبتنی بر تكامل عقل‌ها و گرایش و میل مردم با اختیار و طیب نفس و محاسبات عقلی است، ولی در هر حال حكومت آن حضرت از سپاهیان فدائی و فعّال بی‌نیاز نیست و بالاخره در بعضی موارد مورد نیاز خواهد بود تا حضرت به اهداف و غایات نهایی‌اش برسد.
دانشجوی سنّی: مگر نه این است كه یاران آن حضرت سیصد و سیزده نفر است.
حسینی قمی: آن سیصد و سیزده نفر را افسران و فرماندهان ارشد سپاه حضرت (عج) تشكیل می‌دهند و گرنه می‌توان گفت تمامی مؤمنین از یاوران و جزو سپاه آن حضرت می‌باشند.
دانشجوی سنّی: در هر حال آن چه از این بحث فهمیده شد این است كه ظهور آن حضرت مورد قبول شیعه و سنّی است.ی: آری و بلكه قدم فراتر از این است، یعنی اعتقاد به ظهور مُنجی منحصر در عقائد شیعه و سنّی نیست، بلكه تمام مذاهب و فرق جهان به ظهور منجی معتقدند.
دانشجوی سنّی: از بحث كاملی كه ایراد فرمودید سپاسگزارم.
قمی: به امید ظهور حضرت بقیه الله الاعظم (روحی فداه).

سيد علي حسيني قمي-مناظرات علمي، ج 2، ص 161

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:22 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها