0

مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

چرا نام علی (ع) در قرآن نیامده؟!

مناظره عالم سني و شيعي


عالم سنی: اگر علی ـ علیه السّلام ـ خلیفه بلافصل پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است لازم بود این مطلب و نام علی ـ علیه السّلام ـ در قرآن مجید بیان و ذكر گردد، تا مسلمانان در این مورد دچار اختلاف نشوند.
عالم شیعی: اولاً، مسأله خلافت علی ـ علیه السّلام ـ، توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن قدر تكرار و تأكید شده بود كه این مسأله امری عادی شده بود و لذا نیازی به حكم الهی در قرآن نیست.
ثانیاً، باید توجه داشت كه مسأله ولادت و خلافت علی ـ علیه السّلام ـ معیار شناخته شده مؤمنان واقعی از دیگران بوده است.
ثالثاً، اشكال بر این كه چرا نام علی ـ علیه السّلام ـ در قرآن نیامده وارد نیست، زیرا نام هیچ كدام از خلفاء و اصحاب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در قرآن ذكر نشده، جز نام «زید بن حارثه» كه به مناسبت ازدواج پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با «زینب» همسر سابق زید، سخن از او به میان آمده است.
[1]
عالم سنی: همان گونه كه نام زید در قرآن به مناسبت یك حكم فرعی ذكر شده، لازم بود نام علی ـ علیه السّلام ـ نیز به مناسبت بین یك حكم اصلی و مهم (یعنی امامت و خلافت پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ) ذكر شود.
عالم شیعی: اگر نام علی ـ علیه السّلام ـ ذكر می‌شد، نظر به این كه دشمنان آن حضرت بسیار و تعداد قرآنها در آن عصر، بسیار اندك بود، ‌قطعاً قرآن را تحریف كرده ونام او را از قرآن، حذف می‌كردند. پس بهتر بود كه مقام رهبری آن حضرت با اوصاف ذكر گردد! چنان كه شیوه قرآن، پرداختن به كلیات است ولی مصادیق آنها توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشخص می‌گردد.
عالم سنی: ده‌ها بلكه صدها آیه در قرآن، در وصف علی ـ علیه السّلام ـ وارد شده است: مانند: آیه ولایت (مائده، 55)، آیه اطاعت (نساء، 59)، آیه مباهله (آل عمران، 161)، آیه تطهیر (احزاب، 33)، آیه بلاغ در غدیر خم (مائده، 67)، آیه إكمال (مائده، 3) و...
[2] كه هر كدام از این آیات، با توجه به شأن نزول و احادیثی كه از طرق شیعه وسنی از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده در راستای امامت و خلافت بلافصل امام علی ـ علیه السّلام ـ نازل شده‌اند؛ با توجه به این كه قرآن می‌فرماید: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[3] آن چه را كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای شما آورد و به شما امر كرد، آن را دریافت كنید و انجام دهید و آن چه را كه از آن نهی كرده، در انجام آن باز ایستید، و آن را انجام ندهید.
و مطابق حدیث ثِقْلین، كه همه مسلمانان آن را قبول دارند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «دو چیز گرانقدر در میان شما می‌گذارم: 1. قرآن؛ 2. عترت و اهل بیت خود را.
و مطابق روایات متعدد شما، فرمود: دو چیز را باقی می‌گذارم: 1. قرآن؛ 2. سنّتم را.
بنابراین باید به سنت یعنی گفتار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گوش فرادهیم و آن را بپذیریم، اینك می‌گوییم، آیات مذكور، بر اساس سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شأن علی ـ علیه السّلام ـ نازل شده‌اند، بنابراین قرآن مجید، امام علی ـ علیه السّلام ـ را امام و جانشین بلافصل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ معرفی كرده است، گر چه طبق مصالحی‌، نام آن حضرت در قرآن نیامده است.
مانند این كه در تمام قرآن، تنها در چهار مورد، نام پیامبر (محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ) و یك بار نام احمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده، ولی صدها بار، با وصف از آن حضرت یاد شده است.
و مانند این كه از صد و بیست و چهار هزار پیامبر، فقط نام چند تن از آنان در قرآن ذكر شده است.
حاكم سنی: اكنون اگر بنا باشد، از یكی از پنج مذهب (حنفی، حنبلی، مالكی، شافعی و جعفری) پیروی كنیم، پیروی از كدامیك بهتر است؟
عالم شیعی: اگر بخواهیم منصفانه قضاوت كنیم،باید بگوییم مذهب جعفری صحیح‌ترین مذاهب است و به پیروی سزاوارتر. زیرا تنها مذهبی كه از مكتب امام صادق ـ علیه السّلام ـ و اهلبیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد، تشیع است و آن حضرت چون از خاندان رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، آگاهتر است به احكامی كه پدرش رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است.
مع ذلك، بد نیست كه بدانید پیروی از مذهب تشیع از نظر برخی علمای اهل تسنن جایز دانسته شده است. شیخ «محمود شلتوت» استاد اكبر دانشگاه الازهر مصر در فتوای تاریخی خود می‌نویسد:
«اِنّ مذهبَ الجعفریّه المعروف بِمذهبِ الشَیعَهِ الأمامیَّهَ الأثنی عَشَرِیّه، مَذهبٌ یَجوزُ التَّعبُّدُ بهِ شرعاً، كسائرِ مذاهبِ أهلِ السُّنَّهِ، فینبَغی للمُسلمینَ أن یَعْرِفوا ذلكَ، و اَن یَتَخَلَّصُوا مِنَ العَصَبِیَّهِ بِغَیر الحقَ لمذاهبٍ مُعَیّنَهٍ فما كانَ دینَ الله و ما كانَتْ شریعَتَهُ بتابعهٍ لمذهبٍ، او مقصُورهٍ علی مذهبٍ، فالكلُّ مُجْتَهِدونَ مَقبولُونَ عِنداللهِ تعالی یجوزُ لِمَن اَهْلاً لِلنَّظَرِ و الإجتهاد تقلیدُهم و العَمَل بِما یُقَرِّرُونهُ فی فِقْهِهِم و لا فَرْقَ فی ذلكَ بینَ العِباداتِ و العباداتِ و المُعامِلات.
[4]
همانا مذهب جعفری، معروف به مذهب شیعه دوازده امامی، مذهبی است كه تعبّد (اعتقاد و پیروی) به آن، مانند سایر مذاهب اهل تسنن، شرعاً جایز است. بنابراین بر مسلمانان سزاوار است كه به این مطلب آگاه شوند، و از تعصّب بیجا به مذاهب مخصوصی، پرهیز كنند، و تعصب در پیروی از مذهب خاصی نداشته باشند. همه (علمای بزرگ این مذاهب) مجتهدند، و فتوای آنها در پیشگاه خداوند قبول است، و افرادی كه مجتهد نیستند، می‌توانند از آنها تقلید نمایند، و به احكام آنها كه در فقه خود، مقرر نموده‌اند، عمل كنند، و در این راستا، فرقی بین عبادات و معاملات نیست. دانشمندان و اساتید بزرگی از اهل تسنن مانند: «محمّد فخّام»، استاد سابق دانشگاه سابق الازهر، «عبدالرحمن النّجاری»، مدیر مساجد قاهره، «عبدالفتاح عبدالمقصود» استاد ونویسنده زبردست مصری و... فتوای مذكور شیخ محمود شلتوت را تأیید كرده‌اند.
محمد فَخّام می‌نویسد: خداوند شیخ شلتوت را رحمت كند، كه به این مطلب بسیار بلند و پراهمیت توجه كرد، و آن فتوای جاودانه و قهرمانانه و صریح خود را داد كه: عمل به مذهب شیعه دوازده امامی، نظر به این كه یك مذهب فقهی اسلامی است و بر اساس قرآن و سنت و دلیل استوار پی‌ریزی شده است جایز است.
عبدالرحمن النّجاری می‌نویسد: ما هم اكنون بر اساس فتوای شیخ شلتوت، فتوا می‌دهیم بی‌آن كه فتوای خود را به مذاهب چهارگانه اهل تسنن، منحصر سازیم، شیخ شلتوت، امام و مجتهد است و رأی او هماهنگ با عین حقیقت می‌باشد.
عبدالفتاح عبدالمقصود می‌نویسد: مذهب شیعه دوازده امامی، شایستگی آن را دارد كه در ردیف مذاهب اهل تسنن، پیروی گردد، و بر اهل تسنن هیچ گونه ایراد و انتقادی نیست كه از مذهبی پیروی نماید كه در سایر مذاهب برتری دارد؛ وقتی دریافتیم كه منبع اصلی آن مذهب (شیعه) حضرت امام علی ـ علیه السّلام ـ باشد، همان كسی كه بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از همگان به دین اسلام، آگاه‌تر بود.


[1] . « فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها »؛ احزاب، 37.
[2] . برای اطلاع از این آیات به كتاب دلائل الصدق، ج 2، ص 73 تا 321 مراجعه كنید كه 282 آیه در آن كتاب، در این راستا، ذكر شده است.
[3] . حشر، 7.
[4] . مجله رساله الاسلام، ارگان رسمی «دار التّقریب بین المذاهب الاسلامیه بالقاهره»، شماره 3، ص 227، سال 1379 هـ .ق.


سيد مرتضي الرضوي-في سبيل الوحدة الاسلامية، ص 52، 54، 55

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:49 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

مقام امام علی(ع) و مسأله وحی

مناظره سخنران شيعي با مستمع معترض


مسجد پر از جمعیّت بود، یكی از روحانیّون دانشمند در شأن امام علی ـ علیه السّلام ـ سخن می‌گفت: در این راستا، این روایت را نقل كرد: روزی رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آب خواست، در آن وقت علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه ـ سلام الله علیها‌‌ ـ و حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ در محضرش بودند، آب آوردند، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ظرف آب را نخست به حسن ـ علیه السّلام ـ سپس به حسین ـ علیه السّلام ـ و بعد به فاطمه ـ سلام الله علیها‌‌ ـ داد، هر كدام كه از آن آب آشامیدند، پیامبر‌ ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به او فرمود: «هَنِیئاً مَرِیئاً لَك ... ؛ گوارا باد و نوش حانت باد، ای ...». ولی وقتی كه ظرف آب را به علی ـ علیه السّلام ـ داد، و او از آن آب نوشید، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ به او فرمود: «هَنِیئاً مَرِیئاً لَكَ یا وَلیِّی وَ حُجَّتِی عَلی خَلْقِی ؛ گوارا و نوش جانت باد ای ولیّ و حجّت من بر مخلوقاتم». آنگاه به سجده رفت و سجده خدا را بجا آورد. فاطمه ـ سلام الله علیها‌‌ ـ از رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ پرسید: راز سجده شما چه بود؟ پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: « هنگامی كه هر كدام از شما آب نوشیدید، و من گفتم: «گوارا باد و نوش جانت باد ...» با گوشم شنیدم كه فرشتگان و جبرئیل نیز با من هم‌صدا شده و همین سخن را گفتند، ولی هنگامی كه علی ـ علیه السّلام ـ آب آشامید و به او گفتم: هَنیِئاً مَرِیئاً لَكَ ...، صدای ذات پاك خدا را شنیدم كه همین سخن را فرمود، از این‌رو خدا را به عنوان شكر در برابر این نعمتهایش، سجده كردم.[1]
شنونده: «مگر خدا صدا دارد كه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آن را بشنود؟
سخنران: خداوند صدا را در فضا یا در مكانی ایجاد می‌كند، و پیامبرش آن صدا را می‌شنود. به عبارت روشن‌تر؛ راه ارتباط پیامبران با خدا به سه راه انحصار دارد:
1. القاء به قلب، كه در مورد بسیاری از انبیاء، چگونگی وحی، همین گونه بوده است.
2. از طریق جبرئیل كه واسطه وحی است، چنان‌كه این مطلب، در آیه 97 سوره بقره آمده است.
3. از پشت پرده حجاب، با ایجاد صدا، چنان‌كه خداوند در كوه طور با موسی ـ علیه السّلام ـ سخن گفت: «وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَكْلِیماً ؛ «و خدا او با موسی ـ علیه السّلام ـ سخن گفت»، (نساء‌ ـ 164). و مطابق آیه 11 و 12 سوره طه، حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ صدای خدا را درون آتش شنیده آنجا كه می‌خوانیم: «فَلَمّا اَتاها نُودِیَ یا مُوسی ـ اِنِّی اَنَا رَبُّكَ ... ؛ «هنگامی كه (موسی) نزد آتش آمد، ندا داده شد كه ای موسی! ـ من پروردگار توام». به این سه نوع وحی، در آیه 51 سوره شوری، تصریح شده است، بنابراین خداوند صدا را در فضا و یا در مكانی ایجاد می‌كند، و پیامبرش آن را می‌شنود، و این یكی از انواع وحی است.
شنونده: پوزش می‌طلبم، من خیال می‌كردم كه تنها یك گونه وحی داریم، و آن توسّط جبرئیل صورت می‌گیرد، ولی با توضیح شما مطلب را دریافتم، و ضمناً فهمیدم كه امام علی ـ علیه السّلام ـ در چه پایه‌ای از مقام در پیشگاه خدا است، كه خداوند هم‌صدا با پیامبرش به او فرمودند: «هَنِیئاً مَرِیئاً لَكَ ... ؛ «گوارا باد و نوش جانت باد»، ولی یك سؤال دیگر از شما دارم و آن این‌كه: آیا غیر از آیات قرآن، مطلب دیگری بر پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ وحی می‌شد؟!
سخنران: آری، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ غیر از قرآن، در مورد احكام و ... سخنان بسیار داشت، همه آنها براساس وحی بود، و هرگز او چیزی از اسلام، را پیش خود نمی‌گفت، بلكه براساس وحی الهی، معارف و احكام اسلام را بیان می‌كرد، چنان‌كه در آیه 2 و 3 سوره نجم می‌خوانیم: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ـ اِنْ‌ْ هُوَ اِلا ّوَحْیُ یُوحی ؛ «و هرگز پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از روی هوای نفس، سخن نمی‌گوید ـ آن‌چه آورده چیزی جز وحی نیست كه به او وحی شده است».

[1] . اقتباس از مشارق الانوار، مطابق نقل بحار، ج76، ص 57.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 310

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:50 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

ائمه اطهار(ع) دوازده جانشین پیامبر(‌ص)

مناظره دانشجوي شيعه با استاد دانشگاه اردن


دانشجو: یكی از اساتید دانشگاه شریعت اردن، به نام دكتر خالد نوفل برای تدریس به آن دانشگاه می‌آمد من از دانشجویان او بودم و به مذهب تشیّع اعتقاد داشتم، و در كلاس درس او شركت می‌نمودم، او در فرصت‌های مناسبی بر اثر تعصّبی كه در مذهب خود (تسنّن) داشت، نسبت‌های ناروایی به تشیّع می‌داد، روزی در مورد جانشینان رسول اكرم‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ كه «دوازده نفر» هستند با او به بحث و گفتگو نشستم، بشنوید و قضاوت كنید:
استاد: اصلاً ما در كتاب‌های حدیث،‌چنین حدیثی نداریم كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرموده باشد، خلفای من، دوازده نفر هستند! و چنین حدیثی از ساخته‌های تو است.
دانشجو: اتّفاقاً در كتاب‌های اصیل اهل تسنّن در موارد متعدّد با تعبیرات گوناگون، چنین حدیثی ذكر شده است به عنوان نمونه:
در چندین كتاب حدیث نقل شده پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرمود:
«اَلْخُلَفاءُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ بِعَدَدِ نُقَباء بَنِی اِسْرائِیلَ وَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»:
«خلفای بعد از من دوازده نفرند، به تعداد نُقَباء بنی‌اسرائیل و همه آن‌ها از قبیله قریش می‌باشند»
[1] بنابراین براساس مدارك و كتاب‌های مورد اعتماد شما، این حدیث آمده است.
استاد: به فرض این كه این حدیث مورد قبول باشد، به نظر شما (شیعیان) این دوازده نفر، چه كسانی هستند؟!
دانشجو: طبق ده‌ها، بلكه صدها روایتی كه به ما رسیده، نام آن‌ها عبارت است از:
1ـ امیرمؤمنان علی‌بن‌ابیطالب ‌ـ‌علیه السّلام‌ـ
3ـ حسن بن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ
2ـ حسین ‌بن‌ علی‌ـ‌علیه‌ السلام‌‌-
4ـ علی‌بن‌الحسین «زین العابدین»‌ـ‌علیه السّلام‌ـ
5ـ محمّد‌بن‌علی «الباقر»‌ـ‌علیه السّلام‌ـ
6ـ جعفر‌بن‌محمّد «الصّادق» ـ‌علیه السّلام‌ـ
7ـ موسی بن جعفر «الكاظم» ـ‌علیه السّلام‌ـ
8ـ علیّ‌بن موسی «الرّضا» ـ‌علیه السّلام‌ـ
9ـ محمّد بن علی «الجواد» ـ‌علیه السّلام‌ـ
10ـ علیّ بن محمّد «الهادی» ـ‌علیه السّلام‌ـ
11ـ حسن بن علی «العسكری»ـ‌علیه السّلام‌ـ
12ـ حجّه بن الحسن ،‌امام زمان حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ
شما تصدیق كردید، كه رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرموده است:
«خلفای من دوازده نفر از قریش هستند»، شما از من پرسیدید كه این دوازده نفر كیانند، و من نام دوازده امام از علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ تا حضرت مهدی‌(عج) را برای شما برشمردم، اینك من از شما می‌پرسم، به نظر شما این دوازده نفر كیانند؟
استاد: از این دوازده نفر می‌توان چهار خلیفه اصلی (ابوبكر، عمر، عثمان و علی) را نام برد، سپس حسن‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و معاویه و ابن‌زبیر و عمر‌بن‌عبدالعزیز (كه 8 نفر می‌شوند) و ممكن است مهدی عبّاسی (سوّمین خلیفه عبّاسی) را نیز بر این‌ها افزود.
و شاید بتوان طاهر عبّاسی را نیز افزود، به طور خلاصه از نظر ما این دوازده نفر، مشخّص نیستند و سخن علمای ما در این‌باره، پراكنده و سردرگم و گوناگون است. دانشجو: پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در «حدیث ثِقْلَیْن» كه مورد قبول همه مسلمانان است فرمود: «اِنّی تَرَكْتُ فِیكُمُ الْثِقْلَینِ: كِتابَ اللهُ وَ عِتْرَتِی، اَهْلَ بَیْتی...»: «من‌ میان شما دو چیز گرانقدر را می‌گذارم‌، كه عبارتند از: 1ـ كتاب خدا (قرآن) ،‌2ـ عترت من كه اهل بیت من می‌باشند، كه اگر به این دو تمسّك نمودی، هرگز گمراه نخواهید شد».
روشن است كه عمر و ابوبكر و عثمان و افرادی مانند ابن‌زبیر، و عمر‌بن‌عبدالعزیز و مهدی عباسی،‌از عترت و اهل بیت رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نبودند، بنابراین چرا در مورد دوازده خلیفه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ سردرگم باشیم، با این كه بر اساس حدیث ثِقْلین آن‌ها از عترت پیامبرند، و با عقیده شیعه در مورد دوازده امام (از حضرت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ تا امام مهدی ـ علیه السّلام ـ) تطبیق خواهد كرد.
استاد: به من فرصت بده تا در این مورد، بیش‌تر تحقیق كنم، فعلاً پاسخی كه قانع كننده باشد به نظرم نمی‌آید.
دانشجو:بسیارخوب،امیدوارم‌ با تحقیقات خود، مشخّص كنید كه این دوازده نفر خلیفه رسول خدا تا روز قیامت كیانند؟
ولی پس از مدّتی استاد با دانشجو ملاقات كرد، و از تحقیقات خود براساس عقیده اهل تسنّن، موضوع مشخّص را نیافته بود!

[1] . صحیح مسلم، كتاب الاماره، ج 4، ص 482 (ط دارالشّعب) ـ‌‌مسند احمد، ج 5، ص 86‌‌- 89 ـ90 و 92ـ مستدرك صحیحین، ج 4،‌ص 501ـ مجمع هیثمی،‌ج 5، ص 190 و ...

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 276

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:52 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

قیام امام حسین(ع) و هلاكت نفس؟!!

مناظره استاد و شاگرد


اشاره:
یكی از آیات قرآن، آیه 195 سوره بقره است كه به «آیه هلاكت» معروف می‌باشد، و آن این است:
«وَ اَنْفقُوا فِی سَبِیل اللّهِ وَ لاتُلْقُوا بِاَیْدِیكُمْ اِلَی التَّهْلُكَهِ وَ اَحْسِنُوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسنینَ: «و در راه خدا انفاق كنید، و با دست خود، خود را به هلاكت نیفكنید و نیكوكار باشید، كه خداوند نیكوكاران را دوست دارد». اكنون به مناظره زیر در رابطه با آیه‌ی فوق كه بین شاگرد و استادش رخ داده توجّه كنید:
شاگرد: در فرازی از این آیه آمده كه «با دست خود، خود را به هلاكت نیفكنید»، مطابق این آیه قیامهائی كه خطر جانی دارد، و یا نهی از منكری كه موجب ضرر و زیان گردد، نباید به آن اقدام كرد، زیرا ضرر و زیان، یك نوع هلاكت است، و انسان نباید با دست خود، خود را به هلاكت افكند، در اینجا این پرسش نیز مطرح می‌شود، كه قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ و جنگ نابرابر او و كشته شدن او و یارانش، چگونه با این آیه سازگار است؟
استاد: این آیه با توجّه به آغاز آن، مربوط به انفاق مالی در راه خدا، در مسیر جهاد است، و منظور این است كه با انفاق نكردن، و یا با زیاده‌روی در انفاق، خود را به هلاكت نیفكنید و در انفاق افراط و تفریط نكنید. از این‌رو در تفسیر «الدُّرُ الْمَنْثور» در ذیل این آیه از «اَسْلَم‌بن ابی عِمران» نقل شده كه گفت: «ما در قُسْطَنْطَنِیَّه (اسلامبول فعلی واقع در تركیّه) بودیم، عقبه‌بن عامر با مردم مصر حضور داشتند، و فضاله‌بن عبید با مردم شام در آنجا بودند، لشگر عظیمی از روم (برای جنگ با مسلمین) به میدان آمدند، ما بی‌درنگ صفهای خود را برای مقابله با آنها منظّم كردیم، در این میان مردی از مسلمانان به قلب لشگر روم زد، تا این‌كه وارد لشگر روم شد، عدّه‌ای از مسلمین فریاد زدند: «این مرد با دست خود، خود را به هلاكت افكند». ابوایّوب انصاری صحابی (معروف) رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ برخاست و گفت: «ای مردم! شما این آیه‌ی وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدِیْكُمْ اِلَی التُّهْلُكَهِ را پیش خود معنی نامناسب می‌كنید، این آیه در مورد ما «گروه انصار» نازل شده است، آنجا كه وقتی خداوند دینش را پیروز كرد، و حامیان دین بسیار شدند، بعضی از ما در پنهانی، بی‌آنكه در حضور رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ باشد، به همدیگر گفتیم: اموال ما به هدر رفت و خداوند متعال اسلام را عزیز و پیروز نمود، و حامیان اسلام، بسیار شدند، پس اگر اموال خود را حفظ و اصلاح می‌كردیم، اموالمان به هدر نمی‌رفت، در این هنگام خداوند در ردّ گفتار (بیهوده سرّی) ما آیه‌ی فوق را نازل كرد، بنابراین منظور از هلاكت، نگهداری اموال و اصلاح آن برای خود و ترك انفاق مال در جهت جهاد است».
[1]
شاگرد: چه مانعی دارد كه اصل آیه در مورد انفاق باشد ولی از جمله وَلا تُلْقُوا بِاَیدِیكُمْ اِلَی التَّهْلُكَهِ: (و با دست خود، خود را به هلاكت نیفكنید.)، یك قاعده كلّی در اسلام، فهمیده شود، كه در همه جا این قاعده رعایت گردد؟!
استاد: مانعی ندارد، ولی در این صورت، این قاعده را باید این‌گونه تحریر كرد كه: «در مواردی كه هلاكت به حساب می‌آید، خود را با دست خود به هلاكت نیفكنید»، مانند موارد بیجا، و در مواردی كه اعمال انتحاری و خود را به خطر افكندن فوائد مهمتری نداشته باشد. ولی هرگاه براساس قانون «اَهَمّ و مهم»، در جائی كه تحصیل آثار و فوائد اقدام به كارهای خطرناك، لازم باشد، قطعاً تن دادن به خطر برای بدست آوردن آن آثار مهم، نه تنها اشكال ندارد، بلكه در بعضی از موارد واجب و ضروری است، و اصولاً در بسیاری از احكام اسلام مانند جهاد، نهی از منكر و دفاع، اقدام به كارهای خطرناك است، ولی نظر به این‌كه خطر، وسیله و پلی برای سعادت فراوان است، چنین اقدامی مطلوب خواهد بود.
به عبارت روشن‌تر: معنی «هلاكت»، خطری است كه موجب بدبختی و سقوط گردد، ولی اگر اقدام به كار خطرناكی ( مانند جهاد) كه موجب سعادت یك جامعه است، خود سعادت است نه بدبختی و سقوط. در مورد قیام مقدّس امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش، نیز همین مطلب جاری است، كه آنها اقدام به خطری كردند كه در پرتو این اقدام، نتایج بسیار درخشان در همان عصر و در اعصار دیگر تا قیامت، پدید آمد و پدید می‌آید، چنین اقدامی وسیله سعادت است نه بدبختی، پس با دست خود به هلاكت افكندن نخواهد بود.
فی‌المثل: اگر كسی به خطری اقدام كند كه در كنار آن، چند نفر كشته می‌شوند و هزاران دینار خسارت مالی رخ می‌دهد، ولی در عوض هزاران نفر از انحراف و مرگ تدریجی آزاد می‌شوند و دهها هزار دینار به دست می‌آید، آیا چنین اقدامی، افكندن خود به هلاكت است؟ و اگر كشاورزی یك خروار برنج را با آن همه قیمت گران، به زمین می‌پاشد و كشت می‌كند، ولی در برابر آن هفتاد برابر، محصول برمی‌دارد، آیا می‌توانیم به او اعتراض كنیم كه چرا برنجهای خود را به بیابان می‌ریزی؟ بر همین اساس است كه قرآن می‌فرماید: «وَلَوْلا دَفْعَ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاَرْضِ ؛ و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله‌ی بعضی دیگر، دفع نكند، زمین را فساد، فرا می‌گیرد»، (بقره ـ 251).
شاگرد: از توضیحات قانع كننده شما سپاسگزارم.

[1] . تفسیر المیزان، ج2، ص 74.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 419

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:52 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

هویّت قاتلین امام حسین(ع)

مناظره عالم شيعي با شخص وهابي


وهّابی: این‌كه شیعیان برای امام حسین ـ علیه السّلام ـ عزاداری می‌كنند و با شدّت علاقه به او ابراز احساسات می‌نمایند، به خاطر جبران ظلمهای گذشته‌ای است كه پدرانشان كرده‌اند، زیرا پدران آنها امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش را كشته‌اند، نهایت این‌كه بعداً توبه نمودند، و به عنوان «توّابین» خواستند، ستمهای گذشته خود را جبران نمایند.
شیعی: این نسبت ناروا را برچه پایه و مدركی می‌گوئید؟
وهّابی: آنان‌كه به كربلا برای جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ آمدند، از اهل شام و حجاز و بصره نبودند، بلكه همه‌ی آنها اهل كوفه بودند، و اهل كوفه در آن عصر، غالباً شیعه بودند، و همانها به كربلا آمدند، بنابراین همانها امام حسین ـ علیه السّلام ـ را كشته‌اند.
شیعی: اولاً: به فرض محال، اگر جمعی از شیعیان از روی ترس ویا فریب، به كربلا برای جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ آمده باشند، دلیل آن نیست كه مذهب شیعه، وهمه طرفداران این مذهب، منحرف هستند و به راه یزید رفته‌اند، طبیعی است كه در میان هر ملّت و قومی، ممكن است كه عدّه‌ای منحرف گردند، ولی عمل آنها دلیل بی‌اساسی اصل مذهب نخواهد بود. و ثانیاً: حقیقت این است كه چنین نسبتی كاملاً ناروا و بی‌اساس است.
وهّابی: چرا و به چه دلیل؟
شیعی: آن سپاهی كه از كوفه به كربلا برای جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ آمدند، هرگز شیعه نبودند، بلكه تركیبی از خوارج و حزب اموی، و منافقانی بودند كه از اطراف امام علی ـ علیه السّلام ـ و امام حسن ـ علیه السّلام ـ رانده شده بودند، و فرماندهانشان معمولاً آن عاملان
منحرف حكومت امام علی ـ علیه السّلام ـ بودند، كه آن حضرت آن‌ها را عزل كرده بوند و آن‌ها نسبت به خاندان رسالت ـ علیه السّلام ـ عقده‌ای شده بودند و ابن زیاد از وجود آن‌ها استفاده كرد.
و بسیاری از آن‌ها گروه «مرتزقه» (مزدبگیران و چماق بدستان غیر عرب بودند) كه حكومت بنی امیه آن‌ها را برای سركوبی شورشهای داخی، نگه داشته بود، بنابراین شیعه در میان آن‌ها نبود
[1]
توضیح این‌كه: شیعیان در عصر خلافت امام علی ـ علیه السّلام ـ در كوفه بودند، به طوری كه اكثر مردم كوفه را تشكیل می‌دادند، ولی بعد از شهادت امام علی ـ علیه السّلام ـ در عصر خلافت معاویه، مرحله به مرحله توسط دژخیمان دستگیر معاویه، تار و مار و پراكنده شدند، مزدوران بی‌رحم معاویه بسیاری از آن‌ها را كشتند، و بسیار را از كوفه، پراكنده نمودند، به طوری كه در عصر «زیاد بن ابیه» (استاندار معاویه در عراق) شیعیان یا كشته شدند، و یا در زندان بودند و یا از كوفه گریخته بودند و پراكنده شده بودند.
در عصر معاویه، اگر كسی به كفر و الحاد و شرك، متهّم می‌شد، خوفی برای او نبود، ولی اتّهام شیعه، مساوی با ریختن ون او، و غارت اموال او و ویرانی خانه‌اش بود. زیادبن ابیه فرزند سُمیّه روسپی بود، وقتی كه او در دارالاماره‌ی كوفه مستقر گردید، معاویه برای او چنین نوشت: «ای زیاد! كسانی را كه در دین علی ـ علیه السّلام ـ هستند، نخست به قتل برسان، سپس مُثْله كن». زیاد ، مردم كوفه را در مسجد جمع می‌كرد و از آنان می‌خواست به علی ـ علیه السّلام ـ لعن كنند، هر كس كه از این كار خودداری می‌كرد، گردنش زده می‌شد.
[2]
نقل می‌كنند: زیادبن ابیه به دنبال كسی به نام «سعدبن سرح» می‌گشت، تا وی را بكشد، امام حسن ـ علیه السّلام ـ طیّ نامه‌ای برای زیاد نوشت كه: « ...سعدبن سرح، مسلمانی بی‌گناه است ...»، زیادبن ابیه در پاسخ امام حسن ـ علیه السّلام ـ نوشت: «... من سرانجام به او دست می‌یابم ... او را به دلیل این‌كه ( اَلْعَیاذُ بِاللّه) پدر فاسق تو را دوست داشته خواهم كشت».
[3] یكی از جنایات زیادبن ابیه این بود كه «سَمُرهبن جُنْدَب» را جانشین خود در كوفه و بصره كرده بود، و پس از مرگ زیادبن ابیه، معاویه نیز سمره را در امارت كوفه ابقاء كرد، سمره در یكی از قتل‌عام‌های خود 80 هزار نفر را با خونخواری تمام كشت.[4] ابوسوّار عدوی می‌گوید: «سَمُره یك روز صبح، 47 تن از قوم مرا كه همه از حافظان قرآن بودندبی‌رحمانه كشت».[5]
برحستگانی مانند: حجربن عدی و یارانش، مالك اشتر، محمدبن ابی‌بكر، عمروبن حمق و ... با سخت‌ترین شكنجه‌ها، توسّط مزدوران معاویه به شهادت رسیدند، حكومت وحشت‌بار معاویه به گونه‌ای بود كه دستور داد سر بریده «عمروبن حَمِق» را برای همسرش كه در زندان بود، بردند
[6] جوّ حاكم بر كوفه و اطراف آن، به قدری سانسور و خفقان بود كه مردم به نزدیكترین افراد خود اطمینان نداشتند چرا كه احتمال می‌دادند، جاسوس معاویه باشد.
علاّمه امینی (ره) می‌نویسد: «نظر به این‌كه زیادبن ابیه، مردم كوفه را می‌شناخت، زیرا در عصر خلافت علی ـ علیه السّلام ـ جزء آنها بود، او شیعیان را در هر جا كه بودند حتّی از زیر سنگ یا كلوخ می‌یافت و می‌كشت، و دستها و پاهایشان را قطع می‌كرد، و چشم‌های آنها را كور می‌نمود، و آنها را به دار می‌زد، و تبعید و زندانی می‌نمود، و یك نفر از آنها را كه به تشیّع معروف بود، در كوفه باقی نگذاشت».
[7]
كوتاه سخن آنكه: كار به جایی رسید كه در عصر امامت امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعه‌ای در كوفه باقی نماند جز گروه اندكی كه از چهار هزار یا پنج هزار نفر تجاوز نمی‌كردند، و ابن‌زیاد وقتی روی كار آمد، همین افراد را دستگیر نموده، و قبل از ورود امام حسین ـ علیه السّلام ـ به عراق، همه آنها را زندانی كرد، همه جمعیّت شیعه در آن عصر همین مقدار بودند، كه همانها بعد از مرگ یزید و رفتن ابن‌زیاد به بصره، درهای زندان را شكستند و از زندانها بیرون آمدند، و به عنوان خونخواهی خون امام حسین ـ علیه السّلام ـ قیام كردند، در این هنگام، حدود چهار سال از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ گذشته بود، و هنوز قیام مختار تحقق نیافته بود، آنها به رهبری «سلیمان‌بن صُرد خُزاعی»، چریك 93 ساله، به جنگ سپاه شام رفتند، سرانجام سلیمان و بسیاری از همراهانش در یك جنگ قهرمانانه و نابرابر، با سپاه شام، به شهادت رسیدند.
علاّمه مامقانی می‌نویسد: «قبل از ورود امام حسین ـ علیه السّلام ـ به عراق، ابن‌زیاد 4500 نفر از شیعیان را به زندان افكنده بود، آنها كه سلیمان‌بن صرد نیز در میانشان بود، حدود چهار سال در سیاه چالهای زندان به سر بردند، بنابراین آن‌چه كه معروف است و از ابن‌اثیر نقل شده كه اینها در آن وقت از ترس جان خود به حمایت حسین ـ علیه السّلام ـ نشتافتند، و بعد از شهادت حسین ـ علیه السّلام ـ پشیمان شده و گروه «توّابین» (توبه كنندگان) را به رهبری سلیمان تشكیل دادند، تا گذشته را جبران كنند، نادرست است».
[8] بنابراین قاتلین امام حسین ـ علیه السّلام ـ شیعیان كوفه نبودند، بلكه تركیبی از خوارج و مرتدین و منافقین و عزل شدگان حكومت امام علی ـ علیه السّلام ـ و فراریان حكومت امام حسن ـ علیه السّلام ـ و مزدبگیران غیرعرب بودند.
[1] . بر همین اساس، امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز عاشورا، آن‌ها را «شیعه آل‌ابوسفیان» (پیروان معاویه و یزید) خواند، آن هنگام كه دشمن به سوی خیمه‌ها نزدیك شد، آقا فرمود: ویلكم یا شیعه آل ابی سفیان...: «وای بر شما ای شیعیان آل ابوسفیان» (ابوسفیان نام پدر معاویه است) اگر دین ندارد و از روز جزا نمی‌ترسید لااقل در دنیای خود، آزاده باشید.» (لهوف سیدبن طاووس، ص12) بنابراین نه تنها آن‌ها شیعه حقیقی امام علی ـ علیه السّلام ـ نبودند، شیعه ظاهری نیز نبودند.
---------------------------------
[2] . بر همین اساس، امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز عاشورا، آن‌ها را «شیعه آل‌ابوسفیان» (پیروان معاویه و یزید) خواند، آن هنگام كه دشمن به سوی خیمه‌ها نزدیك شد، آقا فرمود: ویلكم یا شیعه آل ابی سفیان...: «وای بر شما ای شیعیان آل ابوسفیان» (ابوسفیان نام پدر معاویه است) اگر دین ندارد و از روز جزا نمی‌ترسید لااقل در دنیای خود، آزاده باشید.» (لهوف سیدبن طاووس، ص12) بنابراین نه تنها آن‌ها شیعه حقیقی امام علی ـ علیه السّلام ـ نبودند، شیعه ظاهری نیز نبودند.
---------------------------------
[3] . شرح نهج حدیدی، ج4، ص 720.
[4] . تاریخ طبری، ج6، ص 132ـ كامل ابن اثیر، ج3، ص 183.
[5] . همان مدرك.
[6] . الغدیر، ج11، ص 44.
[7] . الغدیر، ج11، ص 28.
[8] . نتقیح المقال، ج2، ص 63 ـ و اگر فرضاً اندكی به نام شیعه در میانشان بوده، آنها را نمی‌توان به حساب شیعه آورد، زیرا آنها شیعه ضیف و فاقد پائین‌ترین مرحله بینش سیاسی بودند، كه براحتی ممكن بود كه آنها را گول زد، و با تهدید و یا تطمیع و دادن مبلغی پول، آنها را به جنگ امام حسین ـ ـ علیه السّلام ـ فرستاد، اما شیعیانی كه حقّ را از باطل می‌شناختند و بینش سیاسی قوی داشتند، و اكثریت قاطع شیعیان موجود در كوفه را درآن عصر تشكیل می‌دادند، هرگز حتّی یك نفر از آنها به جنگ امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیامدند، بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان گفت كه: «شیعیان، امام حسین ـ ـ علیه السّلام ـ را كشتند، سپس پشیمان شده و گروه توّابین را تشكیل دادند»، و قطعاً باید این غلط اندازی، در تاریخ ، اصلاح گردد، كه از قلمهای مزدور پشت پرده، نشأت گرفته و به تاریخ نفوذ نموده است.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 413

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:53 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

 
ابعاد شخصیتی امام زمان (عج)

مناظره دانشمند شيعي با دانشجوي سني


دانشجوی سنّی: در خصوص امام دوازدهم كه مورد بشارت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است اندكی صحبت كنید.
حسینی قمی: همگان معتقد به اصل ظهور آن وجود مقدس كه منجی عالم بشریت است می‌باشند. اما اختلافی در رابطه با تاریخ ولادت آن حضرت وجود دارد كه اكثر اهل سنّت قائل به ولادت او در آخر الزّمان هستند ولی شیعه با توجه به روایات بسیار زیادی كه قطع‌آور است معتقد است كه آن حضرت در شهر «سُرَّ مَنْ رَأی» (سامرا» به سال 255 هجری متولد و به امر خدا (در سال وفات پدر بزرگوار 260 هجری) غائب گشت.
دانشجوی سنّی: حضرت مهدی (عج) چگونه می‌تواند در حالیكه غائب است امام باشد؟ آیا نظریه اهل تسنن بهتر نیست كه تولد آن حضرت را در آخر الزمان می‌دانند و طبعاً در این صورت امامتش در حال ظهور خواهد بود؟
قمی: یكی از شبهاتی كه غالباً از طرف اهل تسنن مطرح می‌شود این است كه غایت و هدف از نصب امام، قیام به وظایف امامت و رهبری است كه بر ظاهر بوده بین مردم متوقف است و حال آن كه او غائب است.
اما جواب:
اولاً، این كه چون فائده وجود آن حضرت در زمان غیبت را نمی‌دانیم دلیل بر عدم نفع و فایده‌اش نیست، چرا كه عدم العلم نمی‌تواند در مقام علم به عدم قرار گیرد و عقول بشری هنوز پرده از بسیاری رازهای الهی برنداشته است ولی مقتضی تنزه فعل خداوند سبحان از ارتكاب لغو وعبث به ما رسیده و البته تواتر و صحت روایات داله بر غیبت آن حضرت، به خوبی روشن است.
ثانیاً، غیبت به طور مطلق ملازم با عدم تصرف در امور نیست. مگر در قرآن نخوانده‌اید كه موسی ـ علیه السلام ـ بزرگترین نبیّ عصرش، به شخص همراه خود كه از اولیای خدا بود پناه برد.
چه مانعی برای امام غایب از تصرف شبانه روزی به شكل مخفی و ناشناس وجود دارد در حالی كه روایات زیادی بر حضور آن حضرت میان مردم و در مجالس و موسم حج دارد.
ثالثاً: برای خواص از بندگان خداوند تشرّف به حضور آن حضرت ممكن است كما این كه بسیار اتفاق افتاده است و روایات بر آن دلالت دارند.
رابعا: تصرّف در امور ظاهری و شئون حكومتی منحصر به قیام شخصی و حضوری نیست، بلكه آن حضرت بر دیگران از بندگان صالح خدا آن چنان تولیت و تصرّفی دارد كه آنها را به تصرّفات مباشرتی وا می‌دارد.
علاوه بر این كه نواب خاص (نواب اربعه) و عام (فقهاء و علمای عدول و عالم به احكام قضا و سیاست و اقامه حدود) آن حضرت به عنوان حجّت آن حضرت بر مردم جعل و نصب شده‌اند كما این كه در توقیع آن حضرت آمده كه:
«وَ امَّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارجِعُوا فیها اِلی رُواهِ اَحادیثِنا فَانَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْكُم و اَنَا حُجَّهَ اللهِ عَلَیْهِم».
و در پایان سخنی از آن حضرت می‌آوریم كه ناظر بر همین جواب چهارم است:
«وَ اَمّا وَجْهُ الانتفاع فی غَیبتی، فَكَا الْإِنتفاعِ بِالشَّمْسِ، اِذا غَیبَتْها عَنِ الابْصارِ، السَّحابُ»؛ چگونگی نفع بردن از من در زمان غیبت مانند انتفاع و استفاده از خورشید است، آن گاه كه ابرها آن را از دیدگان مخفی سازند بدیهی است كه خورشید حتی در پشت ابرها منشأ آثار خیرات و بركات است.
دانشجوی سنّی: علت غیبت حضرت مهدی (عج) چیست؟ و چه مصلحتی سبب اختفاء آن حضرت شده است؟
جواب نقضی: عقل بشری نسبت به ادراك فلسفه غیبت آن حضرت قاصر است و البته این نمی‌تواند باعث انكار و طرد روایات متواتره قطع آور گردد چرا كه اعتراف به قصور فهم‌مان اَولی از ردّ روایات متواتره است.
جواب حلّی: می‌توان گفت اسباب غیبت آن حضرت مخفی هم نیست بلكه ادعا می‌كنیم كه آن اسباب واضح است. اگر شما قرائن زیر را كنار هم بگذارید به جواب خواهید رسید:
آن حضرت آخرین ائمه اِثنی عشریّه است كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به آنان وعده داده بود و عزّت اسلام را به آن وجودات مقدّسه منوط ساخته، از طرفی حكومت‌های مختلفی آمدند كه قدر آنها را نشناخته بلكه آن بزرگواران را تحت شدیدترین كنترل‌ها و نظارتها قرار دادند و در زندان افكندند و خونهای پاكشان را یا با شمشیر و یا با سمّ ریختند. حال اگر آن حضرت ظاهر می‌بود یقینا بر قتلش اقدام می‌كردند تا به زعم خود نور آن حضرت را خاموش سازند.
بدین جهت مصلحت بر مستور بودن او از دید مردم، اقتضاء نمود تا آنگاه كه اراده و مشیت خداوندی بر ظهورش تعلق گیرد و آن پس از به دست آمدن آمادگی لازم در عالم بشریت برای پذیرش و نورگیری از آن وجود مقدس است.
دانشجوی سنّی: طول عمر آن حضرت چگونه قابل توجیه است. مگر می‌شود انسانی هزار سال عمر كند؟
حسینی قمی: از جمله سؤالات مطروحه پیرامون امام مهدی (عج) طول عمر ایشان است. نظر به این كه به اعتقاد امامیه آن حضرت در سال 355 هجری قمری متولد شده‌اند، بنابراین تاكنون بیش از هزار و صد و پنجاه سال عمر دارند.
اما جواب از سؤال:
جواب نقضی: خداوند بر زندگی حدود هزار ساله حضرت نوح ـ علیه السلام ـ تصریح كرده و فرموده:
«فَلَبِثَ فِیهِمْ اَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً»؛ نوح نهصد و پنجاه سال در میان قومش به هدایت پرداخت و این مدت طول عمر، مربوط به قبل از طوفان نوح بوده است و اما مدت عمر آن حضرت پس از طوفان به درستی معلوم نیست.
علاوه بر این كه تورات اسامی گروه زیادی از معمّرین (طویل العمرها) را مانند: آدم، شیث، نوح و... ذكر نموده است.
مضافا بر این كه كتب زیادی پیرامون اشخاص طویل العمر توسط مسلمین نگاشته شده است.
مانند كتاب «معمّرین» نوشته ابن حاتم سجستانی و «كمال الدّین» نوشته شیخ صدوق و «البرهان علی صحّه طول عمر الامام صاحب الزمان» نوشته علامه كراجكی و «بحار الانوار» جلد اول نوشته علامه مجلسی.
اما جواب حلی: شُبهه پیرامون طول عمر حضرت (عج) ناشی از عدم شناخت گستردگی قدرت خداوند سبحان است كما این كه خداوند خود می‌فرماید:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»؛ مردم از قدرت واقعی خداوند ناآگاهند.
حیات طویل یا در حدّ ذاتش ممكن است و یا ممتنع و هیچ احدی قائل به امتناع و محال ذاتی بودن طول عمر و حیات نیست.
علاوه بر این كه علم طب و زیست شناسی امكان بالا بردن طول عمر را نه تنها رد نمی‌كنند بلكه بدان ایمان داشته و درصدد افزایش روز افزون طول عمر آدمی در پرتو رعایت قواعد صحت و اعتدال قوای جسمی، روحی و ذاتی است.
دانشجوی سنّی: علائم ظهور حضرت مهدی (عج) كدامند؟
قمی: آن چه دركتب احادیث از حوادث و وقایع آخر زمان آمده بخشی علائم نزدیكی قیامت است و بخشی علائم قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) است كه نباید با هم خَلط شود.
برخی از علائم ظهور مهدی (عج) در كتب شیعه و سنّی چنین آمده:
1. ندای آسمانی مبنی بر این كه ای مردم! حجت خدا ظهور كرد... .
2. خسوف و كسوف غیر معمول.
3. تفرقه میان جوامع بشری.
4. شیوع ظلم و جور و هرج ومرج.
5. ابتلاء به مرگ سرخ و سفید.
6. كشته شدن نفس زكیّه.
7. خروج دجال.
8. خروج سفیانی.
9. فرار از علماء مانند فرار كردن گوسفند از گرگ.
10. همانندی ظاهری مردان و زنان به یكدیگر (نعوذ بالله).
دانشجوی سنّی: عوامل فراهم آورنده ظهور حضرت مهدی (عج) و سهل كننده تحقق اهداف ظهور آن حضرت كدامند؟
قمی: الف. آمادگی جهانی: كه به سبب شیوع فساد، جوامع بشری از تحقق اصلاح به دست بشر و سازمان‌های جهانی ناامید گشته و همه به تحقیق اصلاح با ظهور معجزه الهی اذعان كرده، آماده پذیرش او می‌شوند.
ب. تكامل عقول و تكامل صنایع و تكنولوژی بشری: تا همه مردم با فهمی بالا در پرتو تكامل علوم و فنون و فن‌آوری بالا و ایجاد ارتباطات مخابراتی (صوتی و تصویری) به حدی برسد كه همه مردم جهان صدایش را شنیده و تعالیم و قوانین و دستوراتش را در زمان واحد بگیرند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده: در زمان قائم (عج) در حالی كه فرد مؤمن در مشرق زمین است برادرش را در مغرب می‌بیند و برعكس.
كه شاید ناظر به پدیده تلویزیون باشد.
ج. سپاه جهانی انقلابی: گرچه حكومت حضرت (عج) مبتنی بر تكامل عقل‌ها و گرایش و میل مردم با اختیار و طیب نفس و محاسبات عقلی است، ولی در هر حال حكومت آن حضرت از سپاهیان فدائی و فعّال بی‌نیاز نیست و بالاخره در بعضی موارد مورد نیاز خواهد بود تا حضرت به اهداف و غایات نهایی‌اش برسد.
دانشجوی سنّی: مگر نه این است كه یاران آن حضرت سیصد و سیزده نفر است.
حسینی قمی: آن سیصد و سیزده نفر را افسران و فرماندهان ارشد سپاه حضرت (عج) تشكیل می‌دهند و گرنه می‌توان گفت تمامی مؤمنین از یاوران و جزو سپاه آن حضرت می‌باشند.
دانشجوی سنّی: در هر حال آن چه از این بحث فهمیده شد این است كه ظهور آن حضرت مورد قبول شیعه و سنّی است.ی: آری و بلكه قدم فراتر از این است، یعنی اعتقاد به ظهور مُنجی منحصر در عقائد شیعه و سنّی نیست، بلكه تمام مذاهب و فرق جهان به ظهور منجی معتقدند.
دانشجوی سنّی: از بحث كاملی كه ایراد فرمودید سپاسگزارم.
قمی: به امید ظهور حضرت بقیه الله الاعظم (روحی فداه).

سيد علي حسيني قمي-مناظرات علمي، ج 2، ص 161

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:54 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

313 نفر یاران امام زمان (عج)

مناظره يك جستجوگر با يك محقق اسلامي


اشاره:
در روایات مربوط به حضرت مهدی (عج)، روایاتی با تعبیرات مختلف نقل شده كه در آستانه ظهور آن حضرت 313 نفر از یاران او، در كنار كعبه به حضور او می‌آیند، امام مهدی (عج) در انتظار آنها به سر می‌برد، آنها نخستین انسان‌هایی هستند كه با امام عصر (عج) بیعت می‌كنند، در همان هنگام قیام حضرت مهدی (عج) شروع می‌شود و مرحله به مرحله به پیش می‌رود، و آن 313 نفر پرچمداران حضرت مهدی، و حاكمان نصب شده از طرف آن حضرت در سراسر روی زمین می‌باشند. اینك در این رابطه به مناظره زیر كه بین یك محقّق اسلامی و یك جستجو‌گر هوشمند رخ داده، توجه كنید:
جستجو‌گر: لطفاً حدیث 313 نفر یاران مهدی (عج) را برای من نقل كنید؟
محقّق: این حدیث با تعبیرات گوناگون نقل شده، یك حدیث نیست بلكه دهها حدیث است كه همه مربوط به همان 313 نفر می‌باشند، به طوری كه ادعای «تواتر معنوی» این حدیث شده، یعنی اصل ماجرای پیوستن 313 نفر یار فداكار به امام زمان (عج)، هنگام آغاز ظهور، به قدری نقل شده كه انسان به صحّت آن، علم پیدا می‌كند و به این نتیجه می‌رسد كه ممكن نیست جمعی دروغگو توطئه‌ای برای جعل چنین حدیثی كرده باشند.
جستجو‌گر: به قول مولانا در مثنوی :
آب دریا را اگر نتوان كشید پس به قدر تشنگی باید چشید
به عنوان نمونه، یكی دو نمونه از آن احادیث را كه درباره آن 313 نفر است ذكر نمائید.
محقّق: در تفسیر آیه 80 سوره هود ـ علیه السّلام ـ كه در آن آمده: حضرت لوط ـ علیه السّلام ـ به قوم سركش و تبهكار خود گفت: «لو ان لی بكم قوه او آوی الی ركن شدید ؛ ای كاش در برابر شما قدرتی داشتم، یا تكیه‌گاه و پشتیبان محكمی در اختیار من بود»، (آنگاه می‌دانستم كه با شما گمراهان چه كنم؟).
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «منظور از «قوه» در این آیه همان قائم (عج) است و منظور از «ركن شدید»، (پشتیبانان محكم) 313 نفر از یارانش هستند».
[1] و در روایت دیگر آمده ، امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «لكانی انظر الیهم مصعدین من نجف الكوفهِ ثلاث مِأه و بضَعَه عشر رجلاً كان قلوبهم زبر الحدید ...: «گوئی به آن سیصد و چند نفر یاران می‌نگرم كه از نجف كوفه[2] بالا می‌روند، گویا قلبهای آنان (در استحكام و استواری) پاره‌ها و قطعه‌های آهن است».[3]
جستجو‌گر: آیا در سراسر زمین، هنوز به تعداد 313 نفر، یاران شایسته امام زمان (عج) پیدا نشده‌اند تا به محضر آن حضرت بروند و ماجرای ظهور آن حضرت رخ دهد، و مردم دنیا نجات یابند؟
محقّق: این 313 نفر مطابق روایات، دارای ویژگی‌هایی هستند كه با توجّه به آنها، روشن می‌شود كه هنوز دنیا لیاقت آن را نیافته تا چنین افرادی را از خود بروز دهد.
جتسجو‌گر: مثلاً چه ویژگی‌هایی دارند؟
محقّق: مثلاً در روایتی از امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ می‌خوانیم: هنگامی كه امام مهدی (عج) در برابر جمعیّت بسیاری كه در مكّه اجتماع كرده‌اند، خود را معرّفی می‌كند و مردم را به پیوستن به خویش دعوت می‌نماید، جمعی قیام می‌كنند تا آن حضرت را به قتل برسانند. فیقوم ثلاثمأه و نیف فیمنعونه منه؛ همین سیصدو چند نفر به پا می‌خیزند، و آن حضرت را از گزند آن مخالفان، حفظ می‌كنند، و جلو مخالفان را می‌گیرند».
[4] و در روایات متعدّدی در وصف آنها آمده: «...یجمعهم الله بمكه قزعا كقزع الخریف: «خداوند آنها را در مكّه به گرد هم می‌آورد، همچون قطعه‌های ابر پائیزی»[5]، (یعنی آنها تند و سریع و در سطح بالا با امكانات عالی، خود را در مكّه حاضر می‌كنند). و امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «و كانی انظر الی القائم علی منبر الكوفه، و حوله اصحابه ثلاثمأه و ثلاث عشر رجلا عده اهل البدر، و هم اصحاب الالویه و هم حكام الله فی ارضه علی خلقه ...: «گویا امام قائم (عج) را بر بالای منبركوفه می‌نگرم كه یارانش (یعنی یاران مخصوصش) 313 نفر مرد به تعداد جنگجویان مسلمان جنگ بدر، اطرافش را گرفته‌اند، با این یاران پرچمداران وحاكمان بر مردم در زمین، از جانب خدا هستند».[6] براساس این حدیث، باید آن 313 نفر از نظر علم و كمال و شجاعت و سایر ارزشهای اسلامی در درجه‌ای باشند، كه مثلاً اگر سراسر زمین را 313 بخش و ایالت كنند، هر یك از آنها شایستگی رهبری و پرچمداری یك ایالت را داشته باشند، به تعبیر بعضی از بزرگان، مثلاً 313 نفر مانند امام خمینی (قدّس‌سرُّه) كه رهبری كشور ایران را به دست گرفت، 313 نفر چنین فردی یافت شود، و هر كدام با امكانات و نفوذ خود، بتواند عهده‌دار حاكمیّت بر یكی از ایالتهای حكومت جهانی حضرت مهدی (عج) گردد.
جستجو‌گر: اكنون مسأله را دریافتم كه براستی هنوز این 313 نفر با این ویژگی‌ها، در سراسر دنیا، وجود ندارند، باید یك زمینه‌سازی عمیق و دامنه‌دار در سطوح مختلف به عمل آید تا جهان آماده ظهور حضرت مهدی (عج) گردد، همان‌گونه كه پیامبران در راه پیشبرد اهداف مقدّس خود به یاران آگاه، هوشمند، سیاستمدار، شجاع و پرصلابت، نیاز داشتند، امام زمان (عج) نیز باید دارای چنین یارانی باشد، دوست دارم باز از ویژگی‌های آن 313 نفر، مطالبی بشنوم.
محقّق: در آیه 148 سوره بقره می‌خوانیم: «این ما تكونوا یأت بكم الله جمعیاً: «هر جا باشید خداوند شما را به گرد هم حاضر می‌كند». امام صادق ـ علیه السّلام ـ پس از ذكر این آیه فرمود: «منظور، اصحاب امام قائم (عج)اند كه 313 نفر می‌باشند، سوگند به خدا «امّت معدوده» همانها هستند، به خدا سوگند همگی در یك ساعت جمع می‌شوند همچون پاره‌های ابر پائیزی كه بر اثر تند باد، جمع و متراكم می‌گردند».
[7]
از خصوصیّات آنها این‌كه: از دورترین شهر و كشورها، وارد مكّه می‌شوند
[8] و امام مهدی «عج») در «ذی‌طوی» (حدود یك فرسخی مكّه) در انتظار آن 313 نفر، توقّف می‌كند، تا این‌كه آنها می‌آیند و همراه آنها كنار كعبه می‌آیند[9] و آنها نخستین انسانهائی هستند كه با امام مهدی (عج) بیعت می‌كنند.[10] آنها در كنار مهدی (عج) از بالاترین امدادهای غیبی برخوردارند و دست خدا بالای سر امام مهدی (عج) و آنها است، چنان‌كه امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ فرمود: «گویا صاحب شما ( حضرت مهدی «عج» را می‌نگرم كه همراه سیصدو اندی نفر در پشت كوفه به نجف مشرّف شده، جبرئیل در جانب راست و میكائیل در طرف چپ، و اسرافیل در پیش روی او است، پرچم پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را برافراشته، و آن پرچم را به جانب هیچ گروهی از مخالفان متمایل نكند، مگر این‌كه خداوند آنان را به هلاكت می‌رساند».[11]
جستجو‌گر: در مورد یاران مهدی (عج) چرا همواره از مردان سخن به میان آمده، آیا زنان در این راستا هیچ نقشی ندارند؟
محقّق: این‌كه بیشتر از مردان سخن به میان می‌آید، از این‌رو است كه در آغاز قیام، بیشتر مسأله جهاد و جنگ و دفاع، مطرح است، كه طبعاً مردان در میدانها هستند، ولی بانوان در پشت جبهه به تلاش و حمایت از راه مهدی (عج) می‌پردازند. در مورد 313 نفر یاران مخصوص حضرت مهدی (عج) اتّفاقاً در بعضی از روایات، شركت زنان نیز مطرح شده است، از جمله امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «...و یجییءُ و الله ثلاث مأه و بضعه عشر رجلاً فیهم خمسون امرئه یجتمعون بمكه علی غیر میعاد قزعاً كقزع الخریف: «سوگند به خدا سیصدو اندی نفر مرد می‌آیند، در میانشان پنجاه نفر زن هستند، در مكّه اجتماع می‌كنند، بی‌آنكه قبلاً وعده داده باشند، آمدنشان همانند ابرهای پائیزی است.» (كه به حركات تند می‌آیند و در آن مركز جمع می‌شوند)
[12]. و از مفضّل نقل شده: امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «سیزده زن همراه مهدی (عج) هست». عرض كردم: « این بانوان برای چه در كنار مهدی (عج) هستند؟»
فرمود: «اینها مجروحان را مداوا می‌كنند، و از بیماران جنگی، پرستاری می‌نمایند، چنان‌كه زنان در عصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ همراه آن حضرت، در جنگها این كارها را بر عهده می‌گرفتند».
[13]
جستجو‌گر: این عدّه از زن و مرد، با توجّه به قیام جهانی حضرت مهدی (عج) بسیار اندك هستند؟
محقّق: این یاران، در آغاز كار به حضرت مهدی (عج) می‌پیوندند، ولی سپس روزبروز و مرحله به مرحله بریاران آن حضرت می‌افزاید.
به عبارت روشن‌تر: این افراد، یاران ویژه هستند كه هسته مركزی و اعضاء اصلی مقرّ حكومت جهانی آن حضرت را تشكیل می‌دهند، مثلاً در روایتی آمده: « 360 مرد كامل الهی در بین حجرالاسود و مقام ابراهیم ـ علیه السّلام ـ با امام قائم (عج) بیعت می‌كنند، و آنها وزیران او هستند كه بار سنگین مسئولیّت‌های كشور جهانی را اداره می‌نمایند». نیز فرمود: «در جریان فتح و آزادسازی روم، هفتاد هزار نفر از یاران مهدی (عج) تكبیرگویان، شركت دارند، همزمان با غرّش تكبیر اوّل آنها، یك سوّم روم فتح می‌شود، و همزمان با غرّش تكبیر دوّم آنها، یك سوم دیگر روم، و همزمان با غرش تكبیر سوم آن‌ها، همه روم، آزاد می‌گردد».
[14] و یا در نقل دیگر از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده كه فرمود: «هفتادهزار نفر از افراد راستین و خالص از اهل كوفه به حمایت امام عصر (عج) برمی‌خیزند.
[1] . تفسیر برهان، ج2، ص 288 ـ اثباه الهداه، ج7، ص 100.
[2] . در زمان گذشته، نجف شهر مستقلی نبوده و به عنوان قسمتی از شهر كوفه محسوب می‌شده است.
[3] . بحار، ج52، ص343.
[4] . بحار، ج 52، ص 306.
[5] . اعیان الشیعه، ط جدید، ج2، ص 84.
[6] . بحار، ج52، ص 326.
[7] . نور الثّقلین، ج1، ص 139.
[8] . اثباه الهداه، ج 7، ص 176.
[9] . همان مدرك، ص 92.
[10] . بحار، ج52، ص 316.
[11] . اثباه الهداه، ج7، ص113 ـ اعیان الشّیعه،ط جدید، ج2، ص 82.
[12] . بحار،ج52، ص 233 ـ اعیان الشّیعه، ط جدید،ج2،ص 84.
[13] . اثباه الهداه، ج7، ص 150 و 171.
[14] . المجالس السنیّه (سیّد محسن جبل عاملی)، ج5 ، ص 711 و 723 و 724.

علامه مجلسي-بحار‌الانوار، ج52، ص 390

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:55 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

بذل و بخشش امامان(ع)

مناظره دانشجو و استاد


دانشجو: در روایات اسلامی، روایات بسیار دیده می‌شود كه در آنها آمده: فلان امام معصوم ـ علیه السّلام ـ فلان مبلغ كلان را به یك نفر شاعر، یا نیازمند، یا افراد مختلف دیگر بخشیده است، آیا این روایات صحیح هستند.
استاد: ممكن است بعضی از این روایات سند استواری نداشته باشد، ولی به قدری این‌گونه روایات بسیار هستند،كه نمی‌توان همه آنها را انكار كرد، قطعاً بخشی از آنها دارای سند خوب هستند، به عنوان نمونه، در اینجا به چهار روایت زیر توجّه كنید:
1. عبدالرّحمن سلمی، سوره حمد را به فرزند امام حسین ـ علیه السّلام ـ آموخت، امام حسین ـ علیه السّلام ـ هزار دینار و هزار حُلّه (لباس خوب آن عصر) به او جایزه داد و دهان او را پر از «دُرّ» كرد.
[1]
2. مسافر درمانده‌ای به حضور امام رضا ـ علیه السّلام ـ آمد و گفت: توشه راه سفرم تمام شده، مبلغی كه مرا به وطنم برساند، به من بدهید، وقتی كه به وطن رسیدم، به همان اندازه به نیّت شما به فقراء صدقه می‌دهم. امام رضا ـ علیه السّلام ـ برخاست و به اندرون خانه رفت، كیسه‌ای محتوی دویست درهم آورد و به او داد، و فرمود: « این مبلغ را به تو بخشیدم، وقتی به وطن رسیدی لازم نیست از جانب من به همان اندازه، صدقه بدهی».
[2]
3. امام سجّاد ـ علیه السّلام ـ دوازده هزار درهم برای «فرزدق» شاعر كه در زندان به سر می‌برد، فرستاد، و پیام داد كه تو را به حقّ من، این مبلغ را بپذیر، و فرزدق پذیرفت.
[3]
4. دِعْبِل شاعر حماسه‌سرای اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ قصیده‌ای در مدح و سوگ امامان ـ علیهم السّلام ـ سرود، حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ كیسه‌ای محتوی صد دینار پول برای او فرستاد، دِعْبِل آن سكّه‌ها را كه نام امام بر آنها بود، به شیعیان عراق فروخت، در برابر هر دینار صد درهم گرفت، و وضع زندگی خود را سامان بخشید.
[4] و امثال این‌گونه روایات كه فراوان است.
دانشجو: اگر این روایات، درست هستند، پس چرا امام علی ـ علیه السّلام ـ در مصرف «بیت‌المال» آن‌همه سختگیری می‌كرد، و آن را به طور مساوی، تقسیم می‌نمود، مثلاً برادرش عقیل، مقداری بیش از سهمیّه خود (آرد) برای رفع نیازهای ضروری خود، از آن حضرت درخواست كرد، او آهنی را با آتش سرخ كرد و آن را به بدن عقیل نزدیك نمود، وقتی كه عقیل احساس داغی آهن كرد، آه ‌و‌ناله جانسوز كشید، امام علی ـ علیه السّلام ـ به او فرمود: «زنان در سوگ تو بنشینند ای عقیل! از آتشی كه انسان برای بازی خود آن را گداخته، نعره می‌كشی، ولی مرا به سوی آتشی می‌كشانی كه خداوند جبّار آن را از خشم خود افروخته است، تو از آزار كوتاه، ناله می‌كنی، ولی من از آتش افروخته طولانی دوزخ، ناله نكنم؟».
[5]
استاد: اشتباهی كه شما می‌كنید این است كه تصوّر می‌كنید، منابع درآمد امامان ـ علیه السّلام ـ تنها بیت‌المال بوده است، از این‌رو بین آن بذل و بخشش‌ها، و این سختگیری امام علی ـ علیه السّلام ـ در مصرف بیت‌المال، یك‌ نوع تضادّ می‌بینید. ولی حقیقت این است كه منابع درآمد امامان ـ علیهم السّلام ـ مختلف بوده است، آنها در مورد بیت‌‌المال، همان رفتار را می‌نمودند كه امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌نمود، ولی منابع درآمد امامان ـ علیهم السّلام ـ تنها بیت‌المال نبود، مثلاً امام علی ـ علیه السّلام ـ در آن 25 سال (عصر خلافت ابوبكر و عمر و عثمان) می‌دید شیعیان از نظر اقتصادی در مخاطره سختی هستند، از طرفی حفظ شیعه یعنی حفظ اسلام ناب و حقیقی، از این‌رو در آن 25 سال مشغول كشاورزی شد، و نخلستان‌ها و قناتهایی احداث نمود، و درآمد آنها را به شیعیان می‌داد، و با بذل و بخششهای وسیع، آنها را اداره می‌كرد، و بعد همان باغها و نخلستان‌ها را وقف نمود، تا فرزندان و نوادگان او درآمد آنها را در راه تأمین معاش فقراء و شیعیان به مصرف برسانند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ امام باقر ـ علیه السّلام ـ امام كاظم و ائمه دیگر ـ علیهم السّلام ـ كشاورزی و دامداری می‌نمودند، و افرادی را برای تجارت، گماشته بودند، آنها می‌دانستند كه ممكن است شیعیان بر اثر فشار فقر، به بیگانگان بپیوندند، از درآمدهای مشروعی كه از دسترنج خود و دوستانشان به دست می‌آمد، برای حفظ شیعه، به مصرف می‌رساندند، نه این‌كه از بیت‌المال آن همه بذل و بخشش كنند.
دانشجو: از بیان منطقی شما بسیار خرسند و قانع شدم، ولی از شما تقاضا دارم برای تكمیل این موضوع مهم، یكی دو نمونه از منابع درآمد امامان ـ علیهم السّلام ـ را كه از طریقی غیر از بیت‌المال است، برای من نقل كنید.
استاد: بسیار تقاضای شایسته‌ای نمودی، در اینجا به ذكر چند نمونه می‌پردازم:
1. امام علی ـ علیه السّلام ـ سرپرستی دو مزرعه احداثی خود را كه دارای آب و زراعت و درخت بود، بر عهده «ابونَیْزَر»، یكی از مسلمانان، واگذار كرد، كه نام یكی از آنها «مزرعه ابونیزر»، و دیگری به نام «بُغَیْبُغَه» بود، ابونیزر می‌گوید: روزی من در باغ بودم، امام علی ـ علیه السّلام ـ وارد باغ شد و فرمود: «آیا غذا در نزد تو هست؟!»
عرض كردم: با كدوئی كه از این باغ به دست آمده، و روغن، غذائی آماده كرده‌ام. او غذا را آورد و پس از صرف غذا، آن حضرت كلنگی به دست گرفت و داخل چاه چشمه شد و به لای‌روبی قنات پرداخت، و پس از مدّتی در حالی كه عرق از پیشانی می‌ریخت از چاه بیرون آمد، و بار دیگر داخل چاه رفت و هم‌‌چنان به لای‌روبی پرداخت، هنگام كلنگ‌زدن در درون چاه صدای همهمه آن حضرت در بیرون چاه به گوش می‌رسید، آن بزر‌گ‌مرد، آن قنات را به گونه‌ای پاك‌سازی و لای‌روبی كرد، كه به اندازه قطر گردن شتر، به آب آن قنات افزوده شد، سپس با شتاب از چاه بیرون آمد و به ابونیزر فرمود: «خدا را گواه می‌گیرم كه این چشمه و قنات را وقف كردم»، كاغذ و قلم طلبید، حاضر كردم وقفنامه آن را نوشت ... روایت شده: امام حسین ـ علیه السّلام ـ مقروض شد، معاویه دویست هزار دینار برای آن حضرت فرستاد تا مزرعه و چشمه ابونیزر را بفروشد، امام حسین ـ علیه السّلام ـ نپذیرفت و فرمود: «پدرم این دو چشمه و مزرعه» را وقف نموده تا صورتش در قیامت، از حرارت آتش دوزخ، محفوظ بماند، بنابراین آن را به هیچ قیمت نمی‌فروشم».
[6]
2. امام باقر ـ علیه السّلام ـ مشغول بیل زدن و آماده نمودن زمین برای كشت بود، زاهد‌نمائی به نام «محمّدبن منكدر»، به آن حضرت اعتراض كرد و او را حریص مال دنیا خواند و گفت: «اگر در این حال بمیری، به تو بسیار سخت خواهد گذشت». امام باقر ـ علیه السّلام ـ به او فرمود: « سوگند به خدا اگر مرگ در این حال به من برسد، در حالی رسیده كه به اطاعت خدا اشتغال دارم، و من با كار و كوشش، دیگر نیازی به تو و سایر مردم پیدا نمی‌كنم، من آن هنگام از مرگ می‌ترسم كه در حال گناه بمیرم»...
[7]
نظیر این مطلب در مورد امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز نقل شده است...
[8]
3. ابوحمزه می‌گوید: پدرم گفت: به مزرعه‌ای رفتم دیدم امام كاظم ـ علیه السّلام ـ مشغول بیل زدن است، سراسر بدنش بر اثر زحمت كشیدن، غرق عرق شده بود، عرض كردم: «غلامان و دیگران كجایند كه شما بیل می‌زنی؟»، فرمود: آن كسانی كه از من و پدرم بهتر بودند، با دست كار می‌كردند، گفتم: آنها چه كسانی بودند، فرمود:
«رَسُولُ اللّه وَ اَمِیرُالْمُؤْمِنینَ وَ آبائی كُلُّهُمْ كانُوا قَدْ عَمِلُوا بِاَیْدِیهِمْ وَ هُوَ مِنْ عَمَلِ النّبِیّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الْاَوْصِیاءِ وَالصّالِحینَ ؛ رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ و همه پدرانم، با دستهای خود كار می‌كردند، كار كردن از خصال پیامبران و رسولان و اوصیاء و افراد شایسته است».
[9]
دانشجو: از بیانات روشن و قانع كننده شما متشكّرم، ولی اگر باز مطلبی دارید، بفرمائید تا بیشتر استفاده كنم، و بهره‌مند گردم.
استاد: نظر به این‌كه در عصر امامان ـ علیهم السّلام ـ شیعیان كه رهرو اسلام ناب بودند. در خطر سقوط قرار داشتند، و حقوق آنها قطع شده و سخت در فشار فقر به سر می‌بردند، و نظر به این‌كه نگهداری شیعه، نگهداری كیان و اركان اسلام بود، و موجب قطع ایادی ضدّ اسلام می‌شد، از خمس و بیت‌المال نیز (به طوری كه موجب تبعیض نشود) جایز بود به آنها داده شود، تا به وسیله آنها، اسلام محمّدی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و علوی ـ علیه السّلام ـ از گزند ناپاكان، حفظ گردد، زیرا یكی از مصارف بیت‌المال مواردی است كه موجب استحكام و استواری دین و حفظ آن گردد.

[1] . مناقب آل ابیطالب، ج4، ص 66.
[2] . اقتباس از فروع كافی، ج4، ص 23 و 24.
[3] . انوار البهیّه، ص 125.
[4] . عیون اخبار الرضا، ج2، ص 263 و 266.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 224.
[6] . معجم البلدان، ج4، ص 176.
[7] . ارشاد شیخ مفید، ص 284، مستدرك الوسائل، ج2، ص 514.
[8] . فروع كافی، ج5، ص 74، و نظائر آن در همین مدرك.
[9] . فروع كافی، ج5، ص 75ـ76.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 373

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:56 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

اختلاف ظاهری بعضی آیات قرآن

مناظره شاگرد و استاد


شاگرد: من وقتی كه آیات قرآن را می‌خوانم و بعضی از آیات را با بعضی دیگر، كنار هم قرار می‌دهم، یك‌نوع اختلافی بین آن دو آیه می‌نگرم، علّت چیست؟ مگردر كلام خدا، اختلافی وجود دارد؟
استاد: هرگز در كلام خدا، اختلافی نیست و هیچ‌گونه تضادّی در میان آیات قرآن وجود ندارد
[1] و در خود قرآن در آیه 82 سوره نساء می‌خوانیم: «وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوجَدُوا فِیهِ اِخْتِلافاً كَثِیراً ؛ و اگر قرآن از ناحیه غیر خدا بود، اختلافات فراوانی در آن می‌یافتند». و این یكی از دلائل حقّانیّت قرآن است كه در سراسر آن تضاد و اختلافی نیست، و همین عدم اختلاف سند زنده‌ای بر اعجاز قرآن است و بیانگ
ر آن است كه قرآن، زائیده فكر بشر نیست بلكه از طرف خدا نازل شده است.
شاگرد: پس چه‌طور شده كه من گاهی در مقایسه بین آیات قرآن چنین احساسی را می‌كنم كه گوئی، اختلافی وجود دارد؟
استاد: یكی دو نمونه، از مقایسه خود را بیان كن، تا با بررسی آن، روشن شود كه آیا اختلافی وجود دارد یا نه؟
شاگرد: به عنوان مثال، دو نمونه را ذكر می‌كنم:
1. قرآن در بعضی از آیات آن قدر مقام انسان را بالا برده و به او بهاء داده كه می‌فرماید: « فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ؛ و هنگامی كه آدم را (انسان) را موزون نمودم و از روح خودم در آن دمیدم، او را سجده كنید»، سوره صاد ـ 72 و سوره حجر ـ 29). ولی در بعضی دیگر از آیات آن‌چنان مقام انسان را پائین آورده كه او را همانند چهارپایان بلكه پائین‌تر، خوانده است، چنان‌كه در آیه 179 سوره انعام می‌خوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُولئكَ كَالاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ «قطعاً گروه بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها (عقلها) دارند كه با آن نمی‌فهمند، و چشمانی دارند كه با آن نمی‌بینند، و گوشهائی دارند كه با آن نمی‌شنوند، آنها همانند چهارپایان بلكه گمراه‌ترند، آنان غافلانند».
استاد: بین این دو آیه مذكور، هیچ‌گونه اختلافی نیست، بلكه این دو آیه، انسانها را بر دو دسته نموده، خوبان و بدان، خوبان آنقدر در پیشگاه خدا دارای مقام هستند كه مسجود فرشتگان می‌باشند، و خداوند به فرشتگان فرمان داده كه به خاطر وجود آنها، سجده شكر بجا آوردند، ولی بدان به قدری در مقام پائین هستند كه از حیوانات پست‌ترند، زیرا با وجود داشتن گوهر گرانبهای عقل، راه حیوانات را پیموده‌اند. بنابراین، بهاء دادن آیه نخست به انسان، مربوط به جنبه‌های مثبت و استعدادهای عالی انسانی كه موجب كسب ارزشها می‌شوند، می‌باشد، و آیه دوّم مربوط به جنبه‌های منفی انسان است، كه او با اختیار خود آن‌همه استعدادهای رشد و تكامل خود را رها كرده و اسیر غرائز حیوانی خود شده است.
شاگرد: از بیانات قانع كننده شما سپاسگزارم، اینك اگر اجازه بدهید، نمونه دیگری را ذكر می‌كنم.
استاد: بفرمائید، آزاد هستید.
شاگرد: 2ـ در آیه 3 سوره نساء می‌خوانیم: «... فَانْكحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی و ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُم‌ْْ ْاَلا ّتَعْدِلُوا فَواحِدَهً ... ؛ با زنان پاك، ازدواج كنید، دو یا سه یا چهار همسر (ولی) اگر می‌ترسید عدالت را (در مورد همسران متعدّد) رعایت نكنید، تنها به یك همسر قناعت نمائید.»، مطابق این آیه، در اسلام انتخاب همسر تا چهار عدد برای مرد در صورت رعایت عدالت، جایز است. ولی در آیه 129 همین سوره می‌خوانیم: «وَلَنْ تَسْتَطِیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَلَو‌ْ حَرَصْتُمْ: «و هرگز نمی‌توانید در میان زنان عدالت كنید، هر چند كوشش نمائید».
نتیجه این‌كه: طبق آیه نخست، تعدّد زوجات، جایز است و مشروط به رعایت عدالت می‌باشد، ولی طبق آیه دوّم، به خاطر این‌كه رعایت عدالت بین همسران ممكن نیست، پس انتخاب بیش از یك همسر جایز نیست، به این ترتیب بین این دو آیه یك‌نوع اختلاف و دوگانگی وجود دارد.
استاد: اتّفاقاً همین مطلب در عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ از طرف منكران خدا مانند ابن ابی العوجاء مطرح شد، و هشام‌بن حكم پاسخ این اشكال را از امام صادق ـ علیه السّلام ـ گرفت، و به اشكال كنندگان جواب داد و آنها قانع شدند
[2] آن جواب این است كه: عدالت در آیه نخست به معنی عدالت در رفتار و كردار و حقوق همسری است، ولی عدالت در آیه دوّم به معنی عدالت در تمایلات قلبی است، بنابراین تضادی بین این دو آیه نیست، اگر كسی رعایت عدالت بین همسران در رفتار و كردار كند، گرچه نتواند رعایت عدالت در تمایلات قلبی را بنماید، می‌تواند دارای چند همسر (تا چهارعدد) باشد.
شاگرد: چرا عدالت در این دوآیه را دو گونه معنی كنیم، با این‌كه عدالت یك معنی دارد؟
استاد: از نظر ادبی، اگر قرینه‌ای در كار باشد، می‌توان از واژه‌ای معنی مجازی دیگر، یا معنی باطنی آن اراده شود، در دو آیه مورد بحث قرینه‌ی روشنی وجود دارد، كه منظور از عدالت در آیه نخست، عدالت در رفتار و كردار است چنان‌كه ظاهر آیه، همین مطلب را اقتضا می‌كند، ولی در آیه دوّم، در دنبال آیه می‌خوانیم: «فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَروُها كَالْمُعَلَّقَهِ ؛ تمام تمایل خود را متوجّه یكی از همسرانتان نسازید كه دیگری را به صورت رها شده و بلاتكلیف در آورید». از این فراز فهمیده می‌شود كه منظور از عدم استطاعت بر رعایت عدالت، كه در آغاز آیه آمده، عدم آن در تمایلات قلبی است، نه عدم آن در رفتار و كردار و رعایت حقوق همسران. بنابراین هیچ‌گونه تضادی بین این دو آیه، وجود ندارد.
شاگرد: از بیان منطقی و جالب شما كه مرا قانع كرد، سپاسگزارم.

[1] . برای دریافت این مطلب مناظره 30 این كتاب را بخوانید.
[2] . تفسیر برهان، ج1، ص 220.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 430

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:56 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

صحّت پیروی از مذهب تشیّع

مناظره عالم سني با عالم شيعي


در مجلس باشكوهی كه با حضور علمای اهل تسنن و شیعه تشكیل شده بود پس از گفتگوهایی بین آنها، یكی از علمای اهل تسنن از یك عالم شیعی سؤال كرد:
اكنون اگر بنا باشد، از یكی از پنج مذهب (حنفی، حنبلی، مالكی، شافعی و جعفری) پیروی كنیم، از كدام پیروی كنیم بهتر است.
عالم شیعی: اگر انصاف را رعایت كنید، باید از مذهب جعفری پیروی كرد، زیرا مذهب جعفری، برگرفته از مكتب امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ و اهل‌بیت پیامبر ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد، قطعاً امام صادق ـ علیه السّلام ـ به احكام اسلام كه نشأت گرفته از قرآن و سنّت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، آگاه‌تر می‌باشد، زیرا اهل خانه به آنچه در آن خانه هست، آگاهتر می‌باشند، و پیروان آن آب را از سرچشمه زلالش، برگرفته‌اند (و قبلاً درباره این مطلب، در مناظره 74، مشروحاً سخن گفتیم)
برای تكمیل این بحث، متن فتوای تاریخی مفتی و استاد اكبر دانشگاه الازهر مصر، «شیخ محمود شلتوت» را، كه از دفتر ایشان برای «جمعیت دارالتّقریب بین المذاهب الاسلامیّه» صادر شده و در سال 1379 هـ . ق در مجله «رساله الاسلام» دارالتقریب مصر، انتشار یافته است، خاطرنشان می‌سازیم:
فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت
شیخ محمود شلتوت در بخشی از این فتوا می‌نویسد:
همانا مذهب جعفری، معروف به مذهب شیعه دوازده امامی، مذهبی است كه تعبّد (اعتقاد و پیروی) به آن، مانند سایر مذاهب اهل تسنّن، شرعاً جایز است، بنابراین بر مسلمانان سزاوار است كه به این مطلب آگاه شوند، و از تعصّب بیجا به مذاهب مخصوصی، پرهیز كنند، و تعصب در پیروی از مذهب خاصی نداشته باشند، همه (علمای بزرگ این مذاهب) مجتهدند، و فتوای آنها در پیشگاه خداوند قبول است، و افرادی كه مجتهد نیستند، می‌توانند از آنها تقلید نمایند، و به احكام آنها كه در فقه خود، مقرر نموده‌اند، عمل كنند، و در این راستا، فرقی بین عبادات و معاملات نیست.
[1]
دانشمندان و اساتید بزرگی از اهل تسنن مانند: محمد فخّام استاد سابق دانشگاه الازهر، عبدالرحمن النّجاری، مدیر مساجد قاهره، عبدالفتّاح عبدالمقصود، استاد و نویسنده زبردست مصر و فتوای تاریخی مذكور از شیخ محمود شلتوت را تأیید كردند، «محمد فخّام» می‌گوید:
خداوند شیخ شلتوت را رحمت كند، كه به این مطلب بسیار بلند و پر اهمیت توجه كرد، و آن فتوای جاودانه و قهرمانانه و صریح خود را داد كه: عمل به مذهب شیعه دوازده امامی، نظر به این‌كه یك مذهب فقهی اسلامی است و براساس قرآن و سنّت و دلیل استوار، پی‌ریزی شده، جایز است.
و «عبدالرحمن النّجاری» (مدیر مساجد قاهره) می‌گوید:
ما هم اكنون براساس فتوای شیخ شلتوت، فتوا می‌دهیم، بی‌آنكه فتوای خود را به مذاهب چهارگانه اهل تسنّن، منحصر سازیم، شیخ شلتوت، امام و مجتهد است و رأی او هماهنگ با عین حقیقت می‌باشد.
و «عبدالفتّاح عبدالمقصود» می‌نویسد:
مذهب شیعه دوازده امامی، شایستگی آن را دارد كه در ردیف مذاهب اهل تسنّن، پیروی گردد، و بر اهل تسنّن هیچگونه ایراد و انتقادی نیست كه از مذهبی پیروی نماید كه بر سایر مذاهب برتری دارد، وقتی دریافتیم كه منبع اصلی آن مذهب (شیعه) حضرت امام علی ـ علیه السّلام ـ باشد، همان كسی كه بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ، از همگان به دین اسلام، آگاه‌تر بود.<

[1] . یكصد و یك مناظره، محمد محمدی اشتهاردی، ص 346.

سيد مرتضي الرّضوي-في سبيل الوحدة الاسلاميه ص 52، 54 و 55

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:57 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

حكمت تشیّع ایرانیان

مناظره دانشمند زرتشتي و دانشمند شيعي


اشاره:
با این‌كه اسلام در عصر خلافت خلیفه دوّم عمر، وارد ایران گردید، پس چرا اكثریّت قریب به اتّفاق مردم ایران، شیعه هستند؟ تاریخ تشیّع در ایران نشان می‌دهد كه ایرانیان از قرن اوّل تا حدود قرن هفتم، به تدریج مرحله به مرحله، به تشیّع گرویده‌اند، و این گرایش، در هر مرحله عمیق و چشمگیر بوده است، اكنون به این مناظره دو دانشمند در رابطه با رازهای تشیّع ایرانیان توجّه كنید:
دانشمند زرتشتی: به نظر من مهمترین عامل گرایش ایرانیان به تشیّع، چهار چیز بوده است:
1. ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حكومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفته‌اند.
2. ایرانیان از قدیم، سلطنت را حق آسمانی و موهبت الهی می‌دانستند و چنین عقیده‌ای با مذهب تشیّع هماهنگ و هم‌سو است.
3. ازدواج امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شهربانو، دختر یزدگرد سوّم، آخرین شاه ساسانی، باعث تشیّع ایرانیان گردیده است.
4. واكنش روح ایرانی در برابر اعراب، تشیّع بود، تا زیر پوشش آن برنامه زرتشتی‌گری را ادامه دهند، بنابراین تشیّع ساخته افكار ایرانیان است.
[1]
دانشمند مسلمان: هیچ یك از امور چهارگانه فوق،‌ علّت و راز تشیع ایرانیان نیست. زیرا سنگ نخست و زیرین تشیع در زمان پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بنا شد، و پس از رحلت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در میان بنی‌هاشم و افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار، دنبال شد، بنابراین، عامل بیرون از مرز ایران داشت. و تاریخ شاهان ساسانی با مردم ایران، و هرج‌و‌مرج و بی‌عدالتی‌های آن روز، نشان می‌دهد كه روح ایرانی، از سلطنت موروثی بیزار شده بود، و تشنه یك آئین سازنده و طرفدار عدالت و جامع بود تا آنان را از زیر یوغ طاغوتها نجات دهد. و ازدواج امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شهربانو، احتمالاً در گرایش اندكی از ایرانیان به تشیّع، اندك اثری داشت، ولی عامل اصلی و راز حقیقی نبود.
دانشمند زرتشتی: اگر امور چهارگانه فوق، علل گرایش ایرانیان به تشیّع نبود، پس چه عواملی می‌توانست چنین گرایش وسیع و عمیقی را در ایرانیان، به سوی تشیع به وجود آورد؟
دانشمند مسلمان: این رشته سر دراز دارد، به طور خلاصه می‌توان مراحل یازده‌گانه زیر را، ریشه‌های اصلی تحكیم و گسترش تشیّع در ایران دانست:
1. مرحله اسلام‌گرائی ایرانیان در نیمه نخست قرن اوّل ـ چرا كه آنها از حكومت ستمشاهی شاهان ساسانی به ستوه آمده بودند، و تشنه آئین آزادی‌‌بخش و عدالت‌خواه بودند. نقش سلمان در این مرحله،نقش اساسی بود كه مدائن (پایتخت سابق شاهان ساسانی ایران) را مركز نشر وتبلیغ اسلام، و پایگاه تشیّع قرار داده بود، سلمان برای معرّفی اسلام، امام علی ـ علیه السّلام ـ را برگزید تا محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را گم نكند، و ایرانیان سلمان را برای شناخت اسلام برگزیدند تا علی ـ علیه السّلام ـ و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را گم نكنند.
2. امامت پربار امام علی ـ علیه السّلام ـ در كوفه كه مركز رفت‌و‌آمد ایرانیان بود، و عدالت و محبّت‌های پرجذبه آن حضرت، و مبارزات او با تبعیضات نژادی، عامل مهم دیگری بود كه ایرانیان را به سوی تشیّع علوی كه همان اسلام ناب بود، جذب نماید.
3. نهضت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و پیامدهای آن، مرحله دیگری بود كه ایرانیان، حكومتهای فاسد بنی‌امیّه، و عاملین تأسیس این حكومتهای جور را بشناسند و از آنها متنفّر شده و به سوی علویان و اهل‌بیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ متوجّه شوند، حادثه خونبار كربلا، جرقّه نوری بود كه دلهای آماده را به سوی حق، و آئین خاندان رسالت، كه همان تشیّع بود، سوق می‌داد.
4. جنبش عظیم فرهنگی امام صادق ـ علیه السّلام ـ و تشكیل حوزه علمیّه چهارهزار نفری كه هر كدام از آنها مبلّغی ورزیده برای تشیّع بودند، مرحله دیگری برای پاشیدن بذر تشیّع در دلهای ایرانیان و ... بود، با توجه به این‌كه كوفه نزدیك مدائن بود و بصره در مرز ایران قرار داشت و بسیاری از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ از اهالی كوفه و اطراف آن بودند، و در مسجد اعظم كوفه به انتقال فكر و فرهنگ و فقه تشیّع اشتغال داشتند.
5. قم پایگاهی نیرومند برای مهاجران شیعه از عراق به مركز ایران شده بود، و همین نقش مؤثّری در تحكیم و گسترش تشیّع در ایران داشت.
6. حركت پربار حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ از مدینه به خراسان و نهضت فرهنگی او، با توجّه به تشیّع مأمون (هفتمین خلیفه عبّاسی) و آزادی امام رضا ـ علیه السّلام ـ برای بحث و مناظره با علمای بزرگ اهل تسنّن، مرحله دیگری برای جذب ایرانیان به تشیّع بود، با توجّه به این‌كه: در نیشابور وقتی كه امام رضا ـ علیه السّلام ـ اساس اسلام را در حدیث «سِلْسِلَهُ الذَّهَب» (كه شامل توحید و امامت امامان اهل‌بیت ـ علیه السّلام ـ ) بود بیان كرد، بیست‌هزاز نفر و به روایتی 24هزار نفر سخن امام رضا ـ علیهم السّلام ـ را نوشتند.
[2] و با توجّه به این‌كه در آن عصر، افراد باسواد كه بتوانند بنویسند، كمتر از افراد بی‌سواد بودند وقتی كه تنها نویسندگان آنها به 24هزار نفر برسند، قطعاً تعداد مردم عادی آن‌ها، چندین برابر خواهند بود.
7. سرازیر شدن امام‌زادگان و بستگان خاندان رسالت، و شاگردان آنها به عشق دیدار امام رضا ـ علیه السّلام ـ از حجاز به ایران، و پخش آنها در نقاط مختلف ایران، و تماس آنها با مردم، مرحله دیگری در تحكیم و گسترش تشیّع در ایران بود.
8. وجود علمای بزرگ شیعه ایرانی، مانند: شیخ كُلَینی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید و ... كه هر كدام استوانه‌ای نیرومند و متنفّذ برای اسلام و تشیّع بودند، نیز مرحله‌ای پربار برای گرایش ایرانیان به تشیّع و گسترش مذهب جعفری بود. تشكیل حوزه علمیّه بیش از هزار رساله نجف اشرف، و آثار درخشان آن قرن به قرن، و تشكیل حوزه‌های دیگر توسّط علمای بزرگ و مراجع سترگ شیعه در قرون متمادی، هر كدام نقش مهمی در تحكیم و گسترش تشیّع داشت.
9. فرمانروایی آل‌بویه (دیالمه) كه شیعه بودند، در قرن 4 و 5 نیز نقش مهم سیاسی و عقیدتی درتشیید مبانی تشیّع داشت، و امكانات آنها در این راستا، بسیار مفید و اثر‌بخش بود.
10. تشیّع سلطان خدابنده توسّط علاّمه حلّی در اوائل قرن هشتم،و رسمیّت یافتن مذهب جعفری در ایران، در همین عصر، گام وسیع و عمیقی در تثبیت و استواری و گسترش تشیّع در ایران بود. و حوزه علمیّه علاّمه حلّی (ره) در این عصر، و تألیفات بسیار و تبلیغات وسیع او را كه اثر به سزائی در تحكیم و گسترش فكر شیعی داشت، هرگز نمی‌توان نادیده انگاشت.
11. ظهور دولت صفویّه در قرن دهم و یازدهم، و نقش پادشاهان صفوی، تحت راهنمائی و پوشش علمای بزرگ و برجسته‌ای مانند: علاّمه مجلّسی، شیخ بهائی، میرداماد و ... نیز نقطه عطفی در تاریخ تشیّع و گسترش و تحكیم آن در در ایران بود. این عوامل هر كدام، عاملی نیرومند و اهرمی قوی بودند كه اساس تشیّع را در ایران پی‌ریزی كرده و سراسر ایران را تحت پوشش نیرومند این اساس قرار دهند.
[3]
دانشمند زرتشتی: آیا عامل بیرونی، سبب تشیّع ایرانیان گردید یا عامل درونی؟ یا هر دو.
دانشمند مسلمان: باید گفت هر دو، زیرا از یك سو روح ایرانی، خواهان عدالت، پاكی، صداقت، ایثار و فضائل اخلاقی دیگر بود و از غارت و چپاول و استثمار شاهان طاغوتی و هوسباز به ستوه آمده بود، بنابراین عامل درونی در ایرانیان وجود داشت، از سوی دیگر عامل بیرونی یعنی یك آئین قوی و غنی و پرمایه با رهبرانی معصوم و عادل و وارسته، كه تنها در تشیّع دیده می‌شد، ایرانیان را به مذهب جعفری، جذب نمود. ایرانیان چهره یك آئین كامل و نجات‌بخش را در سیمای ملكوتی امام علی ـ علیه السّلام ـ و اولاد پاك او می‌دیدند، و از مخالفان آنها ضدّ چنین آئینی را مشاهده می‌كردند. و در برابر آنها دو راه وجود داشت، آنها راه خاندان رسالت ـ علیهم السّلام ـ را كه راه اسلام حقیقی است برگزیدند، دلهای آنها همچون زمین‌های آماده و بذرپروری بود، كه بذر اسلام و تشیّع در آنها پاشیده شد و به زودی رشد و نمو كرده و به محصول نشست، بنابراین عامل درونی و بیرونی دست به دست هم داده و تولّد و تحولّی تازه و الهی در ایرانیان به وجود آورد، و آنها بهترین راه اسلام یعنی تشیّع را برگزیدند و عالی‌ترین بهره را از اسلام گرفتند، برهمین اساس است كه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در پرتو علم غیب از این واقعه خبر داد و فرمود: «اَسْعَدُ الْعَجَمِ بِالاسْلامِ اَهْلُ فارْسٍ
[4]: «سعادتمندترین انسانهای غیر عرب در رابطه با‌ (پذیرش) اسلام، ایرانیان هستند» و نیز فرمود: « اَعْظَمُ النّاسِ نَصِیباً فِی اِلاسْلامِ اَهُلُ فا‌ْْ‍ْرْسٍ:[5] «در میان مسلمانان، بیشترین بهره از اسلام، نصیب مردم ایران شد».
[1] . این مطلب را دو دسته، عنوان می‌كنند: 1. سنّیان متعصّب، كه می‌خواهند شیعه را یك گروه سیاسی ایرانی معرّفی كنند. 2. ناسیونالیستهای ایرانی كه می‌پندارند: ایرانیان توانستند آئین كهن خود را، زیر پوشش تشیّع، حفظ كنند.
[2] . اعیان الشیعه، ط جدید، ج2، ص 18.
[3] . شرح این مطالب را در كتاب «ایرانیان مسلمان در صدر اسلام و سیر تشیّع در ایران»، نوشته نگارنده بخوانید.
[4] . كنز العمال، حدیث 34125.
[5] . همان، حدیث 34126.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 423

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:58 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

حدیث عشره مبشّره

مناظره عالم شيعي يا رئيس آمرين به معروف


اشاره:
راویان اهل تسنّن، از جمله احمد بن حنبل در مسند خود (ج 1. ص 193) به اسناد خود از عبدالرّحمن‌بن‌عوف نقل می‌كند كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرمود:
«اَبُوبَكْرٌ فِی الْجَنَّهِ، وَ عُمَرٌ فِی الْجَنّه، وَ عَلِیٌّ فِی الْجَنَّه، وَ عُثمان فِی الْجَنّهِ، وَ طَلْحَه فِی الْجَنَّه، وَ الزَُّبَیْرُ فِی الْجَنَّهِ وَ عَبْدُالرَّحمنِ بْنِ عُوفٍ فِی الْجَنَّه، وَ سَعْدُ بْنِ اَبِی وَقّاصٍ فِی الْجَنَّهِ، وَ سَعِیدُ بْنِ زَیْدٍ فِی الْجَنَّهِ وَ اَبُوعُبَیْدَهِ ابْنِ الجَّراحِ فِی الْجَنَّهِ»
[1]:
«یعنی: این (افراد دهگانه) در بهشت هستند: 1ـ‌ ابوبكر، 2ـ عمر، 3ـ علی، 4ـ عثمان، 5ـ طلحه، 6ـ زبیر، 7ـ عبدالرّحمن‌بن عوف، 8ـ سعد وقّاص، 9ـ سعید بن زید، 10ـ ابوعُبیده جرّاح»
[2].
اهل تسنّن به این حدیث جعلی، خیلی اهمیّت می‌دهند و نام این ده نفر را به عنوان «عَشَرَه مُبَشَّره» (بشارت‌شدگان دهگانه به بهشت) در مكان‌های مقدّسی مانند دیوار مسجد‌النّبی‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در برابر دید مردم نوشته و نصب می‌كنند، به طوری كه چنین موضوعی، بین آن‌ها حتّی عوام آن‌ها مشهور شده است، اینك به مناظره زیر توجّه كنید:
یكی از دانشمندان شیعی می‌گوید: در مدینه منّوره، برای انجام كاری به اداره «آمرین به معروف» رفتم، با رئیس آن اداره به مناسبتی، گفتگویی به میان آمد، تا این كه سخن از «عَشَره مُبَشَّره» (افراد دهگانه‌ای كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ آن‌ها را به بهشت بشارت داده) به میان آمد.
گفتم: از شما سؤالی دارم.
رئیس: بپرس.
دانشمند شیعی: چگونه روا است كه مردی از اهل بهشت با مردی دیگر كه او نیز از اهل بهشت است، جنگ كند؟ طلحه و زبیر (كه جزء آن ده نفر بهشتی است) در تحت لوای عایشه، برای جنگ با علی‌بن‌ابیطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ كه او نیز از اهل بهشت است، وارد بصره شدند و جنگ جمل را كه موجب كشتار بسیار از طرفین شد، پدید آوردند؟
با این كه قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلُ مُؤْمِناً مُعْتَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها»: «هر كس مؤمنی را عمداً بكشد، جزای او دوزخ است، و او همیشه در آن قرار دارد». (حاقه‌ـ 44)
با توجّه به این آیه، آن كسی كه از دو طرف، باعث آن همه كشتار در جنگ جَمَل شد، باید اهل دوزخ باشد، و آن كس یا امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، و یا طلحه و زبیر؟!
بنابراین به طور قطع «حدیث عشره مبشّره» دروغ محض است.
رئیس: نامبردگان از دو طرف، كه جنگیدند، همه مجتهد بودند، و مطابق اجتهاد خود، رأی دادند، در این صورت، آن‌ها معذور می‌باشند.
دانشمند شیعی: اجتهاد در مقابل سخن صریح پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ جایز نیست، مگر نه این است كه همه گروه‌های مسلمین نقل كرده‌اند كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ به علی‌‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فرمود:
«یا عَلِیُّ حَرْبُكَ حَرْبِی، وَ سِلْمُكَ سِلْمِی»: «جنگ با تو جنگ، با من است، و صلح با تو صلح با من است».
و نیز فرمود: «مَنْ اَطاعَ عَلِیّاً فَقَدْ اَطاعَنِی، وَ مَنْ عَصی عَلیِّاً فَقَد‌ْ عَصانِی»: «كسی كه از علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ پیروی كند، از من پیروی نموده، و كسی كه با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مخالفت كند، با من مخالفت نموده است»
[3].
و نیز فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، یَدوُرُ الْحَقُّ مَعَهُ حَیْثُما دارَ»: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ با حقّ است، و حقّ با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، هر كجا علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بچرخد، حقّ با او می‌چرخد»
[4].
بنابراین، نتیجه می‌گیریم كه در میان نامبردگان، یك طرف حقّ است، و آن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، و حدیث عشره مبشّره، دروغ محض می‌باشد، زیرا، نمی‌توان طرفدار باطل را، اهل بهشت دانست
[5].
قابل ذكر است كه: مطلب دیگر این كه «عبدالرّحمن‌عوف» یكی از راویان این حدیث است، و خود نیز یكی از افراد دهگانه می‌باشد عبدالرّحمن همان كسی است كه در روز شورا، بعد از وفات عمر، شمشیر به روی علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ كشید و به او گفت: «بیعت كن، وگرنه كشته خواهی شد»، و همین عبدالرّحمن با عثمان مخالفت كرد، و عثمان او را منافق خواند، آیا این امور، با روایت مذكور، سازگار است كه طلحه یكی از آن افراد دهگانه است كه به او بشارت به بهشت داده شده است؟!
آیا ابوبكر و عمر، بشارت به بهشت داده شده‌اند، با این كه آن‌ها موجب وفات حضرت زهرا‌ـ‌سلام‌اللّه علیها‌ـ شدند، و حضرت زهرا‌ـ‌سلام‌اللّه علیها‌ـ تا آخر عمر با آن‌ها آشتی نكرد؟ (كه قبلاً مدارك آن را ذكر نمودیم).
آیا عمر، حضرت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را برای بیعت با ابوبكر نكشید، در حالی كه می‌گفت: اگر بیعت نكنی كشته می‌شوی؟ و‌...
و آیا طلحه و زبیر، اصرار بر قتل عثمان نداشتند، و آیا آن دو، از اطاعت امامی كه اطاعتش واجب بود خارج نشدند؟ و در جنگ جمل به روی امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ شمشیر نكشیدند؟!
یكی از آن ده نفر «سعدوقّاص» است، كه آن روایت «عشره مبشّره» را تصدیق كرده، وقتی كه از او سؤال می‌كنند: چه كسی عثمان را كشت؟ در پاسخ می‌گوید: «عثمان به شمشیری كه عایشه آن را بیرون كشید، و طلحه آن را تیز كرد، و علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ آن را مسموم نمود كشته شد».
آیا با این همه رودررویی كه این افراد با همدیگر داشتند، می‌توان گفت همه آن‌ها اهل بهشت هستند، قطعاً نه.
وانگهی حدیث «عشره مبشّره» از نظر سند، مخدوش و مردود است، زیرا سند این حدیث به یكی از دو نفر به نام عبدالرّحمن‌بن‌عوف، و سعید‌بن‌زید، منتهی می‌شود، در روایت عبدالرّحمن، سلسله سندش، متّصل نیست، پس از اعتبار ساقط می‌گردد، و در مورد سعید‌بن‌زید، او روایت «عشره مبشّره» را در كوفه در عصر خلافت معاویه نقل كرده است، و در عصر قبل از معاویه نقل ننموده، و همین مطلب بیانگر دست‌های مرموز عصر معاویه است كه در جعل این حدیث به كار افتاده است، بنابراین، حدیث «عشره مبشّره» از نظر سند و متن، مخدوش است و بی‌اساس می‌باشد
.
[1] . صحیح ترمذی، ج 13، ص 182ـ سنن ابی‌داود، ج 2، ص 264 و ...
[2] حدیث دیگری با اندكی تفاوت، از «سعید‌بن‌زید» نیز نقل شده است. (الغدیر، ج 10، ص 118).
[3] . مناقب ابن مغازلی، ص 50ـ مناقب خوارزمی، ص 76 و 24 و ...
[4] . كنزالعمال، ج 6، ص 157، الامامه و السّیاسه، ص 73 ـ مجمع الزّوائد هیثمی، ج 7، ص 235 و ...
[5] . مناظرات فی‌الحرمین الشریفین، آیت الله سیّد عبدالله شیرازی، مناظره 6.

علامه اميني-الغدير، ج 10 ، ص 122 تا 128

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  9:59 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

مظلومیت حضرت فاطمه‌(س) -ظلم شیخین

مناظره عالم شيعي با رئيس آمرين به معروف حجاز


در مناظره‌ای كه بین یكی از علمای شیعه، با رئیس آمرین به معروف حجاز رخ داد، در این‌جا به قسمتی از آن توجه كنید:
رئیس: چرا شما كنار قبر رسول خداـ صلّی الله علیه و آله ـ در ضمن اذكار، می‌گویید: «اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ»: «سلام بر تو ای بانوی ستمدیده»، چه كسی به فاطمه‌ـ سلام الله علیها ـ دختر پیامبر‌ـ صلّی الله علیه و آله ـ ستم كرده است؟
دانشمند شیعی: ماجرای غم‌انگیز ستم به فاطمه‌ـ سلام الله علیها ـ در كتاب‌های خود شما، ذكر شده است.
رئیس: در كدام كتاب؟
دانشمند شیعی: در كتاب «الامامَه و السیّاسه» تألیف ابن‌قُتَیبَه‌دینوری، در ورق سیزدهم، بیان شده است.
رئیس: چنین كتابی در نزد ما نیست.
دانشمند شیعی: من این كتاب را از بازار می‌خرم و برای شما می‌آورم.
رئیس، پیشنهاد مرا پذیرفت، من به بازار رفتم و كتاب «الامامه و السیّاسه» را تهیّه كرده و نزد او آوردم، جلد اوّل صفحه 19 آن را گشودم و گفتم بخوان، در آن صفحه چنین آمده بود:
«همانا ابوبكر در جستجوی جمعی گردید كه با او بیعت نكردند و در خانه علی‌ـ علیه السّلام ـ جمع شده بودند، عمر‌بن‌‌خطّاب را نزد آن‌‌ها فرستاد، عمر كنار در خانه علی‌ـ علیه السّلام ـ آمد و با صدای بلند علی ـ علیه السّلام ـ و آنان را كه در خانه‌اش جمع شده بودند، طلبید و گفت: از خانه برای بیعت با ابوبكر، بیرون آیید، آن‌ها از بیرون آمدن امتناع كردند، عمر هیزم طلبید و گفت: «سوگند به كسی كه جان عمر در دست او است قطعاً باید بیرون بیایید و‌گرنه خانه را با اهلش به آتش می‌كشم».
بعضی از حاضران به عمر گفتند: «حضرت فاطمه‌ـ سلام الله علیها ـ در خانه است»، عمر گفت: «گر چه فاطمه نیز در خانه باشد»، ناگزیر آنان كه در خانه بودند بیرون آمدند، جز علی‌ـ علیه السّلام ـ كه بیرون نیامد».
[1]
و در ذیل همین صفحه 19 كتاب مذكور، نوشته شده: «وقتی كه ابوبكر در بستر مرگ افتاد، می‌گفت: «ای كاش متعرّض خانه علی‌ـ علیه السّلام ـ نمی شدم، گرچه او اعلان جنگ با من می‌كرد».
در این‌جا بود كه دانشمند شیعی به رئیس گفت: «به گفتار ابوبكر با دقّت توجه كن، كه چگونه هنگام مرگ اظهار تأسّف و پشیمانی می‌كرد!».
رئیس كه در برابر این استدلال، در تنگنا قرار گرفته بود، گفت: «صاحب این كتاب (ابن‌قُتَیبه) به شیعه میل دارد».

قابل ذكر است كه: اگر «ابن‌قُتَیبه» به مذهب تشیّع تمایل دارد، درباره صاحب كتاب صحیح بخاری چه باید گفت كه هر دو روایت می‌كنند كه: «فاطمه‌ـ سلام الله علیها ـ در آخر عمر، نسبت به ابوبكر خشمگین شد و از او دوری كرد، تا از دنیا رفت».
در این مورد به صحیح مسلم جلد 5 صفحه 153 چاپ مصر، و صحیح بخاری، جلد 5 صفحه 177، چاپ الشعب (باب غزوهخیبر) مراجعه شود.
[2]
[1] . و انّ ابابكر تفقّد قوماً تخلّفوا عن بیعته عند علیّ كرّم الله وجهه فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم و هم فی دار علیّ، فَاَبَوا ان یخرجوا، فدعا بالْحَطَب، و قال: والَّذی نفس عمر بیده لتخرجَنَّ اولا حرقنّها عَلی مَن فیها، فقیل له یا ابا‌ حفص انّ فیها فاطمه؟.
فقال: وَ اِن، فخرجوا فبایعوا اِلاّ علیّاً (الامامه و السیّاسه ط مؤسّسه حلبی، ص19).
[2]. فَهَجَرَتْهُ فاطِمَهُ وَ لَمْ تكلّمهُ فی ذالك، حتّی ماتت (شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌‌الحدید، ج 6، ص 46).

مناظراتٌ في الحرمين الشريفين، مناظره 9

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:00 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

جواز سجده بر مهر

مناظره مرجع تقليد شيعه با شخص سني


یكی از مراجع تقلید می‌گوید: روزی در مسجد النّبی، در مدینه نماز صبح را بجا آوردم، و در آن روضه مقدسه در كنار منبر نشسته بودم، و آیاتی از قرآن را تلاوت می‌كردم، در این میان یك نفر مرد شیعی به آنجا آمد و در طرف چپ من ایستاد و مشغول نماز شد، در جانب راست من، دو نفر كه ظاهراً از اهالی مصر بودند، به ستون مسجد تكیه داده و نشسته بودند، آن مرد شیعی، در بین نماز، دست در جیب خود كرد تا مهر تربت یا سنگی را درآورده و در سجود، بر آن سجده كند.
یكی از آن دو نفر كه به ستون تكیه نموده بود، به رفیق خود گفت: «این عجمی را نگاه كن كه می‌خواهد بر سنگ سجده كند!!» مرد شیعی به ركوع رفت، و پس از ركوع، بر سجده رفت و پیشانی خود را روی قطعه سنگی نهاد، ناگهان دیدم یكی از آن دو نفر با شتاب برخاست و به سوی آن مرد شیعی رفت، تا به او اعتراض كند و سنگ را از زیر پیشانی او بردارد، قبل از آنكه به او برسد، دستش را گرفتم و با خشونت به او گفتم: چرا نماز مرد مسلمانی را باطل می‌كنی، كه در این مكان شریف در كنار قبر منوّر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز می‌خواند؟
گفت: او می‌خواهد روی سنگ سجده كند.
گفتم: مگر چه مانعی دارد كه او بر سنگ سجده كند، من هم بر سنگ سجده می‌كنم؟
گفت: چرا و برای چه؟
گفتم: او شیعه و پیرو مذهب جعفری است، من هم معتقد به مذهب جعفری هستم، آیا جعفر بن محمد، امام صادق ـ علیه السّلام ـ را می‌شناسی.
گفت: آری.
گفتم: آیا او از اهل بیت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؟
گفت: آری.
گفتم: او رئیس و پیشوای مذهب ما است، و می‌گوید: سجده بر این فرش‌ها و زیلوها جایز نیست، بلكه باید بر چیزهایی كه از اجزاء زمین است سجده كرد.
مرد سنّی اندكی سكوت كرد و سپس گفت: دین یكی است و نماز یكی است.
گفتم: اگر دین یكی است، نماز یكی است، پس چرا شما اهل تسنن در نماز هنگام قیام چندگونه نماز می‌خوانید، بعضی از شما (مانند مذهب مالكی) دست‌های خود را آزاد می‌گذارد، بعضی دیگر از شما دست‌ها را بر سینه می‌چسباند، با اینكه دین یكی است، و نمازی كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ انجام می‌داد، به یك شكل بود، شما در پاسخ این سؤال می‌گویید: ابوحنیفه یا شافعی یا مالك، یا احمد بن حنبل، چنین و چنان گفته‌اند (با اشاره دست، چگونگی نماز آنها را به او فهماندم)
او گفت: آری آنها چنین گفته‌اند.
گفتم: جعفر بن محمد، امام صادق ـ علیه السّلام ـ رئیس مذهب ما كه اعتراف كردی او از خاندان رسالت است به ما چنین فرموده است، با توجه به اینكه:
اهل البیت ادری بما فی البیت: «اهل خانه به آنچه كه در خانه هست، آگاه‌تر می‌باشد»، بستگان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دستورهای آن حضرت، از دیگران، باخبرتر هستند، آگاهی امام صادق ـ علیه السّلام ـ به دستورهای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، از ابوحنیفه كمتر نیست، او می‌فرماید: باید در نماز بر اجزاء زمین، سجده كرد، ولی سجده كردن بر پشم و پنبه جایز نیست، اختلاف بین ما و شما همانند اختلاف خود شما در چگونگی دست‌ها هنگام قیام نماز است، كه اختلاف در فروع دین است، نه در اصول دین، و هیچگونه ربطی به شرك ندارد.
سخن كه به اینجا رسید، همه كسانی كه از اهل تسنن در آنجا بودند و مذاكرات ما را می‌شنیدند، مرا تصدیق نمودند، در این هنگام با خشونت به او (كه می‌خواست مهر را از دست مسلمان شیعی بگیرد) حمله كردم و گفتم: «آیا از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شرم نمی‌كنی؟ به شخص مسلمانی كه در كنار قبر مقدس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نماز می‌خواند، حمله می‌كنی تا نمازش را باطل كنی، با اینكه او مطابق مذهب خود نماز می‌خواند، همان مذهبی كه مذهب خاندان صاحب این قبر شریف است.
«الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً؛ آنان كه خداوند هرگونه پلیدی را از ساحت مقدس آنها دور فرموده و آنها را منزه و پاك ساخته است.»
[1]
همه حاضران او را سرزنش كردند، و به او گفتند: چرا به این مسلمانی كه طبق عقیده و مذهب خود، نماز خوانده، تندی كرده‌ای؟ و از من عذرخواهی نمودند.

[1] . چنانكه آیه 33 سوره احزاب بر این مطلب دلالت دارد.

آيت الله سيد عبدالله شيرازي-الاحتجاجات العشرة مع العلماء، في المكّة و والمدينه، ص 13

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:00 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مناظرات علما و بزرگان شيعه فارسي

مقدار مهریّه زن در اسلام؟

مناظره دانشجو با روحاني شيعي


در جلسه‌ای با حضور جمعی از مؤمنین، پس از صحبتها و گفتگوهای علمی میان یك دانشجو و یك روحانی شیعی، شخص دانشجو از آن روحانی سؤال كرد:
ما مكرّر شنیده‌ایم كه اسلام تأكید نموده، مهریّه‌ی زنها را در ازدواج، زیاد قرار ندهید، تا آنجا كه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: «شُومُ الْمَرْئَهِ غَلاءُ مَهْرِها «زن بدقدم، زنی است كه مهرش سنگین است»
[1]، «اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتِی اَصْبَحْنَ وَجْهاً وَ اَقَلُّهْنَّ مَهْراً ؛ «بهترین زنان امّت من، آنان هستند كه سفیدروتر (یا خوش‌روتر) بوده، و مهریّه آنها اندكتر است».[2] ولی دو مورد در قرآن هست كه به نظر می‌رسد از دیدگاه قرآن، زیاد قرار دادن مهریّه، مطلوب بوده و قرآن آن را امضاء كرده است!
روحانی: در كجای قرآن، چنین مطلبی آمده است؟
دانشجو: مورد اوّل، در آیه 20 سوره نساء می‌خوانیم: «وَ اِنْ اَرَدْتُمْ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمِ اِحْدیهُنَّ قِنْطاراً فَلاتَأخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً...؛
«اگر تصمیم گرفتید به جای همسر خود، با زن دیگری ازدواج كنید، و مال فراوانی (به عنوان مهر) به او پرداخته‌اید، چیزی از آن مال را پس نگیرید». واژه «قِنْطارْ» به معنی مال بسیار است، و شامل هزارها دینار خواهد شد، قرآن در این آیه سخن از «قِنطار» به میان آورده و از آن انتقاد نكرده، بلكه فرموده چیزی از آن را پس نگیرید، بنابراین زیاد قرار دادن مهریّه زن، نامطلوب نیست، وگرنه قرآن، نامطلوبی آن را تذكّر می‌داد. بر همین اساس، در روایات آمده، عمربن خطّاب در عصر خلافت خود، وقتی كه دید مردم مهریّه‌ها را سنگین نموده‌اند، بالای منبر رفت و از مردم انتقاد نموده و به آنها اعتراض كرد، و گفت: «چرا مهریّه‌ها را زیاد می‌كنید؟ و هشدار داد كه دیگر نشنوم كسی مهریّه همسرش را بیشتر از چهارصد درهم قرار دهد، و اگر كسی چنین كند، او را حدّ می‌زنم و زیادتر از چهارصد درهم را می‌گیرم و جزء بیت‌المال قرار می‌دهم». بانوئی پای منبر به عمر گفت: «آیا تو ما را از قرار دادن مهریه‌ی زیادتر از چهارصد درهم منع می‌كنی؟ و اضافی را می‌گیری؟»
عمرگفت: آری.
بانو گفت: آیا این آیه قرآن را نشنیده‌ای كه خدا می‌فرماید: «وَ آتَیْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً ؛ هرگاه به بانوئی (به عنوان مهر) مال بسیاری دادید، چیزی از آن پس نگیرید، بلكه همه را به طور كامل به او بدهید.». عمر، سخن آن بانو را تصدیق نمود و استغفار كرد و گفت: «كُلُّ النّاسِ اَفْقَهُ مِنْ عُمَر حَتّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ: «همه‌ی مردم، حتّی بانوان پشت پرده در حجله‌ها، از عمر داناترند».
[3]
روحانی: آیه مذكور شأن نزولی دارد و آن این‌كه: قبل از اسلام، در زمان جاهلیّت رسم بود كه اگر كسی می‌خواست همسر سابق خود را طلاق دهد و ازدواج جدیدی كند، برای فرار از پرداخت مهر، با نسبت‌های ناروا به همسرش، او را در فشار قرار می‌داد، تا او حاضر شود مهر خود را كه معمولاً قبلاً دریافت می‌شد بپردازد و طلاق گیرد، آنگاه همان مهر را برای همسر دوّم قرار می‌داد. آیه مذكور، این كار زشت را شدیداً محكوم كرده و مورد نكوهش قرار داده است، و می‌فرماید: «اگر مهری كه قرار داده‌اید به اندازه قِنْطار (مال بسیار) هم باشد، چیزی از آن را از روی اجبار نگیرید»، از نظر اسلام آنچه كه مطلوب و بهتر است، آن است كه مهر را سنگین قرار ندهند، ولی اگر این كار نیك ترك شد، و مهر سنگین قرار داده شد، بعد از قرارداد، بدون رضایت زن، نمی‌توان از آن كم كرد، بنابراین آیه مذكور هیچ‌گونه منافاتی با سبك قرار دادن مهر، ندارد. و در مورد داستان عمر، و پاسخ بانو، باید گفت كه پاسخ بانو درست بوده، زیرا عمر گفت: هرگاه بعد از قرارداد نیز مهر را زیادتر از چهارصد درهم قرار دهید، اضافی را می‌گیرم و به بیت‌المال ملحق می‌كنم، بانوی مذكور، با خواندن آیه فوق، به عمر گفت، بعد از قرارداد تو چنین حقّی نداری، عمر نیز تسلیم سخن آن بانو شد.
نتیجه این‌كه: اسلام دستور مؤكّد مستحبّی می‌دهد كه هنگام قرارداد، مهریّه را سبك بگیرید، ولی اگر این سنّت نیك را ترك نمودید و مهریّه سنگین قرار دادید، باید از آن كم نكنید مگر با رضایت زن.
دانشجو: از توضیحات شما متشكّرم، بسیار منطقی بود و قانع شدم، اكنون اجازه بدهید، دوّمین مورد را مطرح كنم.
روحانی: بفرمائید.
دانشجو: در قرآن، در سرگذشت حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و شعیب پیامبر ـ علیه السّلام ـ آمده وقتی كه موسی ـ علیه السّلام ـ از خطر گزند فرعونیان، از سوی مصر به شهر «مَدْیَنْ» رفت، و سرانجام به خانه حضرت شعیب ـ علیه السّلام ـ وارد شد، شعیب به موسی ـ علیه السّلام ـ گفت: «اِنِّی اُریدُ اَنْ اَنْكِحَكَ اِحْدی ابْنَتَیْ هاتَیْنِ عَلی اَنْ تَاْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما اُرِیدُ اَنْ اَشُقَّ عَلَیْكَ سَتَجِدُنی اِنْ شاءَاللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ ؛ « من می خواهم یكی از دو دخترم (صفورا و لعیا) را به همسری تو، درآورم به این شرط كه هشت سال برای من كار كنی، و اگر ده سال كار كنی، محبّتی از ناحیه تو است، من نمی‌خواهم كار سنگینی بر دوشت بگذارم، و ان شاءالله مرا از افراد صالح خواهی یافت» (قصص ـ 27).
موسی ـ علیه السّلام ـ پیشنهاد شعیب ـ علیه السّلام ـ را پذیرفت. روشن است كه هشت سال كار كردن، مهریّه سنگینی است، كه دو نفر پیامبر آن را پذیرفته‌اند، و قرآن نیز بی‌آنكه از آن انتقاد نماید، به نقل آن پرداخته است، و عدم انتقاد قرآن، بیانگر مطلوبیّت قرار دادن مهریّه سنگین است.
روحانی: در ماجرای موسی ـ علیه السّلام ـ و شعیب ـ علیه السّلام ـ باید دانست كه ازدواج موسی ـ علیه السّلام ـ با دختر شعیب ـ علیه السّلام ـ یك ازدواج معمولی نبود، بلكه مقدمّه‌‌ای بود تا موسی ـ علیه السّلام ـ در كنار «پیر مَدْیَن»، شعیب پیغمبر بماند، تا در مكتب آن پیر عارف، در سالیان دراز، كسب علم و كمال كند، وانگهی درست است كه موسی ـ علیه السّلام ـ سالیان دراز برای شعیب ـ علیه السّلام ـ به عنوان پرداخت مهریّه، كار كرد، ولی شعیب ـ علیه السّلام ـ نیز هزینه زندگی موسی و همسرش را تأمین می‌نمود، و اگر هزینه زندگی موسی و همسرش را از مزد كار موسی ـ علیه السّلام ـ كم كنیم، مبلغ زیادی باقی نخواهد ماند، كه آن باقی مانده، مهریّه سبكی خواهد بود، بنابراین چنان مهریّه به ظاهر سنگین، مقدّمه‌ای برای تأمین زندگی معنوی و مادّی موسی ـ علیه السّلام ـ بود، كه شعیب ـ علیه السّلام ـ با وساطت خود و با رضایت دخترش، به آن اقدام نمود، به عبارت روشنتر، شعیب با مطرح كردن چنان مهریّه به ظاهر سنگین، می‌خواست، موسی ـ علیه السّلام ـ را از تنهایی و دربدری و فشار زندگی، بیرون بیاورد، و هدفش در مجموع سختگیری نبود، بلكه هدفش سهل و آسان نمودن زندگی برای موسی ـ علیه السّلام ـ بود، چنان‌كه فرمود: «و ما ارید ان اشق علیك ...‌: «تصمیم ندارم تو را به سختی و زحمت بیندازم، و به زودی می‌یابی كه من فردی صالح هستم».
دانشجو: از بیان جالب و مستدّل شما سپاسگذارم، براستی كه حضرت شعیب ـ علیه السّلام ـ با اتّخاذ چنان شیوه‌ی داهیانه، و تدبیر هوشمندانه، خدمت خوبی به موسی ـ علیه السّلام ـ كرد.

[1] . وسائل الشّیعه، ج15، ص 10.
[2] . همان مدرك.
[3] . تفسیر الدرّ المنثور، ج2، ص 133، تفسیر ابن كثیر، ج1،ص 468 و تفسیر قرطبی، كشّاف، غرائب القرآن و ... ذیل آیه فوق.

محمد محمدي اشتهاردي-يكصد و يك مناظره ص 388

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 1 خرداد 1390  10:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها