عمربن عبدالعزیز و غصب خلافت
مناظره عالم خراساني با عمر بن عبدالعزيز
عمر بن عبدالعزیز برای بررسی عملكرد عامل خود در خراسان دستور داد تا علمای خراسان یك نفر را به عنوان نماینده، نزد او حاضر كنند تا حقیقت حال را از او سؤال نماید.
عالم: ای امیر! ابتدا دستور بده تا مجلس را خلوت كنند تا عرایضم را به حضور برسانم.
عمر بن عبدالعزیز: چرا مجلس را خلوت كنم؟! تو مطالبت را بگو. اگر راست بود اهل مجلس تصدیق میكنند و اگر دروغ بود تكذیب.
عالم: خلوت مجلس برای خاطر خودم نیست بلكه بخاطر شماست زیرا میترسم بعضی حرفها در میان گفته شود كه امیر كراهت دارد آن حرفها را مردم بشنوند.
عمر بن عبدالعزیز مجلس را خلوت كرد و به عالم گفت: بگو هرچه میخواهی.
عالم: آیا تو خلیفه مسلمین هستی؟
عمر بن عبدالعزیز: آری.
عالم: این خلافت از كجا به تو رسیده است؟
عمربن عبدالعزیز: این چه سؤالی است كه میپرسی؟! مگر تو به خلافت من اعتقاد نداری؟!
عالم: نه!
عمربن عبدالعزیز: چرا؟!
عالم: اگر تو بگویی خلافت من از طرف خدا و رسولش به من واگذار شده قطعاً دروغ گفتهای و اگر بگویی اجماع مسلمین بوده باز دروغ گفتهای زیرا من و بسیاری از مسلمانان نفهمیدیم كه تو چه وقت خلیفه شدی و ما هرگز رأی به خلافت تو ندادهایم.
و اگر بگویی خلافت از پدرانم به من ارث رسیده چرا تنها تو صاحب ارث شدی با اینكه پدرت اولاد زیادی داشت.
عمربن عبدالعزیز: ساكت شد و جوابی نداد.
عالم: الحمد لله كه اقرار به حق كردی و پذیرفتی كه این خلافت حق كس دیگری است. آنگاه افزود: ای عمر! اگر كسی مال مسلمین را غصب كند آیا آن مال بر او حلال است؟
عمربن عبدالعزیز: قطعاً حرام است و تصرف در آن مال جایز نیست.
عالم: اگر كسی خلافت را از صاحب آن غصب كند و بیت المال مسلمین را به زور از ایشان بگیرد آیا گناهانش به گردن خود او نیست؟
عمربن عبدالعزیز: قطعاً گناه بر گردن غاصب خلافت است.
عالم: پس تو چرا خودت را به خطر سقوط در جهنم میاندازی و چرا خلافت را قبول كردهای و در مال مسلمین تصرف میكنی؟!
به خدا قسم اولین نفر ما بواسطه اولین شما (ابوبكر) هلاك شد و اوسط ما با اوسط شما و آخرین ما با آخرین شما هلاك خواهند شد.
این مطالب را گفت و از حضور عمر بن عبدالعزیز برخاست و رفت.
علامه مجلسی-بحارالانوار، ج 11، ص 97
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب