0

شعرهای دلتنگی

 
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

دریا دل
دور از تو هر شب تا سحر ، گریان چو شمع محفلم

تا خود چه باشد حاصلی ، از گریه ی بی حاصلم ؟

چون سایه دور از روی تو ، افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو، وای از امید باطلم

از بسکه با جان و دلم ، ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گُل ، بوی تو خیزد از گِلم

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایه ی آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلم

در کار عشقم یار دل، آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل، وز کار دنیا غافلم

در عشق و مستی داده ام، بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو ، دیوانه ام یا عاقلم؟

چون اشک می لرزد دلم از موج گیسوئی رهی
با آن که در طوفان غم ، دریا دلم دریا دلم
یک شنبه 6 اردیبهشت 1388  12:13 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

يه صندلي خالي
مرور يك خاطره
يه روز سرد و بارون
از آسمون مي باره
فارغ از اين طبيعت
عاشق تر از هميشه
انگار تو اين سرزمين
كسي پيدا نمي شه
تا اشك اسمون رو
واسه زمين ببينه
يا اينكه رو صندلي
واسه دلش بشينه
ولي بارون مي باره
به سرعت دقايق
آخه خبر نداره
ديگه مرده شقايق ....
دوشنبه 7 اردیبهشت 1388  9:10 AM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

اینجاست آیید
پنجره بگشایید
ای من و دگر من ها
صدای پرتو من در آب
مهتاب،تابنده نگر،بر لرزش برگ،اندیشه من،جاده مرگ.
انجا نیلوفرهاست،به بهشت،به خدا درهاست.
اینجا ایوان،خاموشی هوش،پرواز روان.
یک شنبه 13 اردیبهشت 1388  12:20 PM
تشکرات از این پست
dream_of_night
dream_of_night
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : یزد

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

سقف دلتنگی ها یت بر سرم روزی آوار خواهد شد
تمام ترسم از آنست،که صبح یک جمعه
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند.
جمعه 1 خرداد 1388  5:07 PM
تشکرات از این پست
dream_of_night
dream_of_night
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : یزد

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

ایکاش تلخی این راه را با دل تنگ به جان نمیرساندی....
تمام ترسم از آنست،که صبح یک جمعه
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند.
جمعه 8 خرداد 1388  2:01 AM
تشکرات از این پست
dream_of_night
dream_of_night
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : یزد

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

شبهای بی تو بودن را ثانیه های وحشت و تنهاییم نام نهاده اند
تمام ترسم از آنست،که صبح یک جمعه
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند.
جمعه 8 خرداد 1388  2:29 AM
تشکرات از این پست
dream_of_night
dream_of_night
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : یزد

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

چه ساده از میان دلتنگیهایم عبور کردی و ندانستی خانه کجاست
تمام ترسم از آنست،که صبح یک جمعه
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند.
یک شنبه 10 خرداد 1388  3:13 AM
تشکرات از این پست
dream_of_night
dream_of_night
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : یزد

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

زنده ام به آرزوی دیدنت
ای گل همیشه ی بهار من
تمام ترسم از آنست،که صبح یک جمعه
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند.
یک شنبه 10 خرداد 1388  3:27 AM
تشکرات از این پست
dream_of_night
dream_of_night
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 19
محل سکونت : یزد

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

به چشمهای عاشقت همیشه سجده کرده ام
تمام ترسم از آنست،که صبح یک جمعه
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند.
یک شنبه 10 خرداد 1388  3:32 AM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

کاش می شد غصه را زنجیر کرد
ذره های عشق را تکثیر کرد
کاش می شد زخم را مرحم شویم
یار و غمخوار و انیس هم شویم
کاش می شد بر خلاف سرنوشت
قسمت و تقدیر را از سر نوشت
کاش می شد چشم و دل را باز کرد
نغمه ها ی دوستی را ساز کرد
کاش می شد عشق را آغاز کرد
بی خیال از هر غمی پرواز کرد

چهارشنبه 10 تیر 1388  1:10 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند وناگاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر بدست آوردست
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز همین آه تورا می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
پنج شنبه 18 تیر 1388  6:28 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی
تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است وپر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
هماره قلب بیمارم به یاد توشود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی
جمعه 19 تیر 1388  2:16 AM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:شعرهای دلتنگی

بي برگ مانده‏ام‏
داني كه انتظار تو با ما چه مي‏كند؟
توفان ببين به پهنه دريا چه مي‏كند
آشفته‏ام چو موج به درياي زندگي‏
آشفتگي ببين به دل ما چه مي‏كند
يكدم بپرس اين همه غم اين همه بلا
در خاطر شكسته ز غم‏ها چه مي‏كند
دور از بهار روي تو بي برگ مانده‏ام‏
بي برگ و بار مانده به دنيا چه مي‏كند؟
بنشين ز راه لطف و دمي در كنار دل‏
آخر بپرس اين دل تنها چه مي‏كند
جمعه 26 تیر 1388  12:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها