0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا در دين بودا موجودي به عنوان خدا كه آفريننده و خالق باشد پرستش مي شود؟


پاسخ :

اكثر اديان به خصوص اديان ابراهيمي خود را موظف مي دانند تا به سه سوال اساسي انسان، پاسخ دهند به همين دليل در جواب سوال از كجا آمده ايم؟ مباحث مربوط به خالق هستي و صفات او را بيان مي كنند و در جواب سوال چه بايد بكنيم؟ بحث نبوت و وساطت پيامبر بين خالق و انسان كه براي سعادت انسان از سوي خالق، شريعتي آورده را مطرح مي سازند و در پاسخ به سوال، به كجا خواهيم رفت بحث معاد را مطرح مي كنند، به همين دليل گفته شده كه محور اشتراك اديان ابراهيمي بحث هاي توحيد، نبوت و معاد است هر چند در تبيين آنها با هم اختلافات زيادي دارند. در اين ميان برخي از آيين ها نيز وجود دارند كه يا خود را موظف به پاسخ گويي به سه سوال از كجا آمده ايم؟ چه كاري انجام دهيم؟ و به كجا مي رويم؟ نمي دانند و به همة آنها پاسخ نمي دهند، يا به دليل حوادث تاريخي پاسخ هاي آنها به برخي از اين سوال ها به دست ما نرسيده است. از جملة اين آيين ها دين بودا مي باشد كه ساختاري متفاوت با اديان ابراهيمي دارد و روش خاصي را براي پاسخ دادن به سوالات فوق در پيش گرفته است.
آنگونه كه در منابع موجود بودايي آمده، بودا در پاسخ به اين سوال كه اين جهان را چه كسي آفريده است و آفريدگار جهان چه صفات و ويژگي هايي دارد، دو راه در پيش گرفته است:
راه اول- روش سكوت: در برخي از منابع ذكر شده كه هنگامي كه از بودا در مورد خداوند سوال مي شد وي از پاسخ دادن طفره رفته و مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام و از بقاي روح بعد از وصول به درجة كمال، بياني ننموده ام... چرا در اين مقوله بحثي نكرده ام و شرح و تفسيري نداده ام؟ زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشند. از اين رو از بحث دربارة آنها در گذشتيم.»[1]
از ديدگاه بودا «پارسايي و رضا در شناختن جهان و خدا نيست، بلكه تنها در زيستن نيك خواهانه و دور از خود پرستي است... »[2] به همين دليل عده اي معتقدند «مفهوم ذهني او (بودا) از دين مفهومي كاملا اخلاقي بوده و او در همه چيز به رفتار و سلوك توجه داشت نه به مراسم و آييني با پرستش مابعد الطبيعه يا خداشناسي... »[3] با توجه به اين سيره بودا ما، نه مي توانيم وي را منكر خدا و خالق هستي بدانيم و نه مي توانيم وي را خداشناس و اثبات كنندة خالق هستي بشماريم يعني او را نمي توان خدا پرست ناميد و نه مي توان ملحد و منكر خدا.
راه دوم: روش انكار: برخي ديگر از شواهد تاريخي نشان مي دهد كه بودا فقط به سكوت در مورد خالق هستي و صفات او اكتفا نكرده، بلكه به انكار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده اين عالم قديم و ازلي است و اصلا نيازي به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوي او باشيم. او وقتي كه به مقام بودايي رسيد در اولين اقدام براي تبليغ آيين خود در پاسخ راهباني كه از او پرسيده بودند، تو مي گويي «برهما» هنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نكرده است، پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد. آنان پرسيدند: پس جهان ساختة كيست؟ بودا پاسخ داد: به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد.»[4]
در جمع بندي دو روش فوق مي توان چنين نتيجه گرفت كه بودا به عنوان موسس آيين بوديسم هرگز نخواسته در مورد آفرينندة جهان و خالق هستي سخن بگويد او نه به اين كه عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرينش و آفريننده را مورد كنكاش قرار مي دهد او تنها چهار حقيقت از ديدگاه خود را كه ركن اصلي آنها درد و رنج بودن زندگي دنيا است. محور اصلي آيين خود قرار مي دهد و با معرفي هشت راه مي خواهد انسان را از اين درد و رنج رهايي دهد[5] و غير از اين سخني دربارة آفرينندة جهان معرفي نمي كند.
بنابراين بايدگفت: در آيين بودا موجودي به عنوان خدا كه آفريينده و خالق جهان باشد معرفي نشده و در اصول تعليمي وي پرستش هيچ موجودي تعليم داده نشده، هر چند واقعيت غير از اين است و در عمل برخي از فرقه هاي بودايي انسان هايي را كه به عقيدة آنها روح بودا در آنها نسخ پيدا كرده و بوداهاي زمان خود هستند مي پرستند و برخي ديگر در معابد خود خاكستر تن بودا، درخت بُدي (درخت بيداري) كه به ياد درختي كه بودا در زير آن به مقام نوريافتگي و بيداري نائل شد و تنديس و مجسمة بودا را تقديس كرده و در حقيقت مي پرستند.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بودا، ع. پاشايي.
2. چنين گفت بودا، هاشم رجب زاده.
3. آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
[1] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 188.
[2] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمة گروهي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1378، ج1، ص497.
[3] . همان.
[4] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، قم، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 47.
[5] . ر. ك: سادها تيسنا، بودا و انديشه هاي او، ترجمة محمد تقي بهرامي حرّان، تهران، انتشارات جامي، چاپ اول، 1382، ص41 تا 45.
[6] . ر. ك: بودا و انديشه هاي او، ص 180
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 28 بهمن 1389  10:03 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟

پاسخ :

پاسخ به سؤال بالا مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بودائيان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.[1]
در منابع بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام... زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد...»[2] و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساختة كيست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد.»[3]
بنابراين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.
اما عملكرد بودائيان برخلاف چيزي است كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند.
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.»[4] بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند. اين گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود.
1. فطرت: از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد: «پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست...»[5]
بنابراين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و... همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد: «آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند...»[6]
پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.
2. تأثيرپذيري از ديگر اديان:
همه اديان قبل از بوديسم به خصوص آيين هندوئيسم بر محور پرستش خالق هستي بنيان گذاشته شده بودند و آيين هندوئيسم كه دچار انحراف شده بود در اين امر چنان به افراط گرائيده بود كه به عده ي بي شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستي دچار آمده بود.[7]
پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند.
نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنابراين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. چنين گفت بودا، ترجمه هاشم رجب زاده.
2. بودا و انديشه هاي او، نوشته سادهاتيسا، ترجمه محمدتقي بهرامي حرّان.
[1] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1378، ج 1، ص 500.
[2] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 188.
[3] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 47.
[4] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 504.
[5] . روم/30.
[6] . زمر/3.
[7] . آشناي با اديان بزرگ، ص 32.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 28 بهمن 1389  10:03 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه نقدهاي كلي بر آيين بودا وارد است؟


پاسخ :


آيين بوديسم يكي از شاخه‌هاي كيش هندوست.[1] كه ابتدا در هندوستان و حدود دو قرن بعد از وفات بودا به همت فرمانروايي به نام «آشوكا» رشد و گسترش يافت و بعدها از سرزمين اصلي كوچ كرده و در خارج هندوستان به خصوص در آسياي جنوب شرقي و چين و ژاپن، پيروان فراواني براي خود دست و پا كرد. برخي از مستشرقين از آيين بودا تعبير به فلسفه مي‌كنند و برخي نيز نام «دين» بر آن مي‌نهند. جان بي ناس در اين مورد مي‌گويد: «‌اين مسأله كه آيا فلسفه بوديسم را مي‌توان في‌الواقع دين و مذهب ناميد يا نه مورد بحث و نظر است. البته از لحاظ عقايد آن مرد بزرگ در باب جهان هستي و روش‌هاي پيچ در پيچ مي‌توان آن را به عنوان دين تعريف كرد...»[2] ولي شايد اگر به ديده تحقيق بنگريم بهتر باشد كه بوديسم را يك مكتب اخلاقي بدانيم تا يك مكتب فلسفي، چرا كه بودا به هيچ وجه وارد بحث‌هاي متافيزيك و فلسفي نمي‌شود و مسائل فلسفي را هم سعي مي‌كند با تمثيل بيان كند و بحث درباره خدا و روح را بي‌فايده مي‌انگارد[3] و به دادن چند تذكر اخلاقي بسنده مي‌كند و با شعر مي‌خواهد به زندگي شاعرانه دست يازد. از ديدگاه‌هاي علماي اديان ابراهيمي نمي‌توان آيين بودا را «دين»‌ناميد، زيرا آن‌گونه كه خواهد آمد اين آيين، مبدأ اعلي و وجود امور ماوراء الطبيعي و غيرمادي را بر نمي‌تابد و ماده را تنها موجود ازلي و ابدي، مي‌شمارد كه خالقي نداشته است.
آيين بودا را بايد نهضت اصلاحي در آيين هندو شمرد كه سعي مي‌كرد برخي از عقايد و اعمال افراطي و خشن آيين هندو را تعديل كند. اين آيين «راه نجات را در روش اعتدال و طريقه ميانه‌روي و عقل سليم قرار داده و رياضت‌هاي افراطي را بر خلاف مصلحت عقلاني»[4] مي‌دانست. اين آيين با جامعه طبقاني (كاستْ) كه آيين هند و مبلغ و محافظ آن بود مخالفت مي‌ورزيد و برخي رياضت‌هاي آيين هندو را نكوهش مي‌كرد به همين دليل «هر كس كه در صف پيروان بودا در مي‌آمد از تنگناي رسم و رعايت اصول طبقاتي (كاست) (جامعه به چهار طبقه تقسيم مي‌شد و ارتباط طبقه پايين با طبقه بالا ممنوع بود و طبقات بالا صاحب امتيازهاي بسياري بودند) آزاد مي‌شد.[5] با اين همه خود آيين بودا دچار خرافات و رياضت‌هاي افراطي‌اي بود كه داعيه مخالفت با آنها را داشت.
بودا براي سعادتمند شدن انسان هشت راه معرفي مي‌كرد كه عبارتند از:
1 . ايمان درست
2 . عزم درست
3 . سخن درست
4 . كردار درست
5 . كار درست
6 . كوشش درست
7 . انديشه درست
8 . تمركز درست حواس[6]
آيين بودا بعدها به سه فرقه منشعب شد و با قبول سنت‌هاي بومي و محلي سرزمين‌هاي ميزبان در هر سرزميني شكلي خاص به خود گرفت اين سه فرقه عبارتند از
1 . مهايانا (چرخ بزرگ)
2 . هينايانا (چرخ كوچك)
3 . وجْرَيانا (چرخ الماس)[7]
هر چند آيين بوديسم يك دين به معناي واقعي نيست، ولي چون طرفداران آن تلقي دين از آن را دارند و با ايمان به آن مي‌خواهند به رستگاري برسند مي‌توان انتقادهاي كلي زير را بر آيين بودا وارد دانست.
1 . انكار مباحث اعتقادي و افراط در عمل.
آيين بودا در مباحث اعتقادي و نظري كم همت و بي‌رونق است «مبادي لاهوت و فلسفه فوق‌الطبيعيه و امثال آن مباحث عقلاني نزد او (بودا) وزني ندارد. بودا در تعاليم خود راه و روش عملي را پيش گرفته و آنچه غير از آن است مخالف عقل سليم مي‌شمارد...
وي گفته است: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي ندادم و هم‌چنين درباب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكردم و...»[8] با اين همه، اين ادعا كه نمي‌خواهد در امور نظري و اعتقادي سخني بگويد در عمل به فراموشي سپرده شده و در دام نوعي ماترياليسم گرفتار مي‌آيد و با ابدي و ازلي دانستن ماده و عالم به انكار صانع مي‌پردازد. گويا آنگاه كه لازم است به سؤال مهم از كجا آمده‌آيم و به كجا خواهيم رفت، پاسخ دهد مي‌گويد من در مباحث نظري كاري ندارم، ولي آنگاه كه نوبت انكار صانع عالم و معاد مي‌رسد، وعده خود را از ياد برده به انكار مبدأ و معاد مي‌پردازد. به همين دليل مي‌‌توان گفت بوديسم تبيين روشني براي مباحث عقيدتي ندارد و گرفتار تناقض است و در مباحث عملي نيز پيروان خود را در رياضت‌هاي بي‌انتها غرق مي‌سازد و چون مبادي نظريِ گويا و روشني ندارد، در مرحله عمل هم چندان موفق نيست و برنامه‌هاي عملي او نيز بيشتر به توصيه‌هاي اخلاقي شبيه است كه مبهم و نارسا مي‌باشند و هر كس برداشت متناسب با ميل خود را مي‌تواند داشته باشد، به همين دليل در طول تاريخ كه دين بودا در نواحي خارج از هندوستان گسترش مي‌يافت به همان نسبت هم در برخورد با اساطير و معتقدات محلي خود را تطبيق مي‌داد و تغيير مي‌يافت.[9]
2 . انكار خداوند
بوديسم بر خلاف مكاتب فلسفي و اديان ديگر كه هر كدام به نوعي قائل به وجود خالق و صانع عالم هستي هستند، عالم را قديم و ازلي و بي‌نياز از خالق مي‌داند[10] و وجود خداوند را انكار مي‌كند.[11] بودا «از وجود مافوق طبيعت كه ازلي و بالذات و خالق عالم و صانع آسمانها و زمين مي‌باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته و قاضي حاجات و مجيب دعوات و قبله نماز و صلات باشد بحثي به ميان نياورده»[12] و ماده را قائم به ذات مي‌داند و به نوعي الحاد دچار مي‌شود و از پاسخ‌گويي به اين سؤال كه ماده محدود بوده و محتاج علت است و بايد علتي داشته باشد عاجز، مي‌ماند. پيروان بوديسم كه با انكار وجود هر نوع خدا سعي در انكار خدايان هند و بت‌پرستي هندوها داشتند، در طول زمان خود گرفتار بت‌پرستي شده و به جاي بت‌هاي متعدد هندوان، تماثيل بودا را بت خود قرار داده و بت‌پرستي شرك‌آلود هندوها را به بت‌پرستي كفر‌آميز بودايي تبديل كردند.
3 . انكار نبوت
بودايي‌ها چون وجود خداي واجب‌الوجود را انكار مي‌كنند، طبعاً اعتقادي به نبي مرسل و پيامبري كه حامل وحي الهي باشد ندارند و مي‌گويند كه عقل به تنهايي توان هدايت انسان را دارد و نيازي به پيامبر نيست. و سؤالي كه بي‌پاسخ مي‌ماند اين است كه آيا عقل مورد ادعاي شما امر به تمثال پرستي مي‌كند و آيا عقل موجب مي‌شود كه شما صانع را انكار كنيد و در تناقض تناسخ گرفتار آييد آيا عقل نياز به مؤيد راهنما ندارد آيا اگر رسولاني به عنوان راهنما و مؤيد عقل از سوي خداوند بيايد منافاتي با احكام عقل دارد، آيا عقلي كه مدعاي داشتن آن را مي‌كنيد موجب شده كه عالم ممكن را واجب‌الوجود پنداريد؟!
4 . انكار معاد و اعتقاد به تناسخ
بودا كه درصدد اصلاح آيين هندو بود روح و انتقال آن را آنكار مي‌كرد ولي در پاسخ به سؤال سرانجام انسان چه خواهد شد مجبور به قبول مسأله تناسخ شده بود وي مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم ديني پذيرفته بود و به عقيده او روح انسان در هنگام مرگ به كالبد و يا جسم ديگري انتقال پيدا مي‌كند و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي‌كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره بار ديگر روح به بدني ديگر حلول مي‌كند و اين تولدها ممكن است بي‌انتها و ابدالدهر ادامه داشته باشد. ولي به اين تناقض نيز گرفتار مي‌آيد كه اگر روحي نيست پس تناسخ چه معني مي‌دهد زيرا بدون حلول روح از جسمي به جسم ديگر تناسخ امكان ندارد[13] و بر فرض كه تناسخ را قبول كرديم كدام دليل عقلي و منطق صحيح دال بر حقانيت تناسخ است حدود صد سال پيش مردم هند دويست يا سيصد ميليون نفر بودند كه بعد از وفات‌ روح‌شان در كالبد دويست يا سيصد ميليون نفر تازه متولد شده نسخ پيدا كرده است حال اگر اين تعداد را از جمعيت كنوني هند كه بيش از يك ميليارد نفر است كم كنيم چيزي حدود هفتصد تا هشتصد ميليون نفر وجود خواهد داشت كه طبق قانون تناسخ بايد بدون روح باشند چون قبلاً روحي نبوده كه در اينها نسخ پيدا كند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول كنيم بايد منكر افزايش جمعيت باشيم و در طول هزاران سال كه انسان بر كره خاكي زندگي مي‌‌كند بايد تعداد اشخاص وفات يافته با تعداد انسان‌هاي متولد شده برابر باشد تا تناسخ معني دهد والّا بايد قبول كنيم كه بعضي از اجسام بشري روح ندارند و بعضي از ارواح بدون جسم مي‌مانند كه هر دو مبطل قانون تناسخ است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . اديان آسيايي، مهرداد بهار.
2 . اديان آسيا، ويراسته فريد هلم هاردي ترجمه عبدالرحيم گواهي.
3 . جهان مذهبي (اديان در جوامع امروز) رابرت وير، ترجمه عبدالرحيم گواهي.
4 . آشنايي با اديان بزرگ،‌حسين توفيقي.
[1] . ر.ك: توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 45.
[2] . ر.ك‌: بي ‌ناس. جان. تاريخ جامع اديان، ‌انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370 هـ . ش، ص 204.
[3] . ر.ك: آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، ‌انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص47.
[4] . تاريخ جامع اديان، ص 176.
[5] . همان، ص 188.
[6] . آشنايي با اديان بزرگ، ص 48.
[7] . همان، ص 49.
[8] . تاريخ جامع اديان،‌ص 188.
[9] . آشنايي با تاريخ اديان،‌ص 73.
[10] . آشنايي با تاريخ اديان،‌ص 47.
[11] همان.
[12] . تاريخ جامع اديان، ص 189.
[13] . آشنايي با تاريخ اديان، ص 73.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 28 بهمن 1389  10:04 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

مجسمه معروف بودا كه در كشور افغانستان به دست طالبان تخريب گرديد در چه زماني و توسط چه كساني ساخته شده بود؟ آيا اين مجسمه به عنوان بت پرستيده مي‌شده است؟

پاسخ :

آئين بودا در2500 سال تاريخ خود، راه پر پيچ و خم بسياري را پيموده است از هند تا ژاپن از مغولستان تا افغانستان و در هر سرزميني كه قدم گذاشته، بناهاي مذهبي، معابد و پيكره‌ها و آثار ديگر فرهنگي بر جاي نهاده است. اگر چه در آن سرزمين از معتقدان آن فرهنگ و آئين كسي باقي نمانده باشد.
مجسمه‌هاي باميان افغانستان هم يادگاري بود از دوراني كه راهبان بودايي براي رهايي از رنج و رسيدن به نيرواناي مطلق اين بدي ستوه‌ها[1] را در دل كوههاي باميان تراشيدند.
در اينكه در چه زماني و توسط چه كساني ساخته شده، بايد گفت باور رايج عمومي در منطقه در مقابل اين سؤال، آن را به دوران حكومت كوشاني‌ها نسبت داده و قرن سوم ميلادي را قرن ساخته شدن آنها مي‌داند. اما نظريه‌هاي باستان‌شناسانه و علمي به گونه‌اي ديگر مي‌گويند. پرفسور هاكن در كتاب آثار عتيقه باميان در هزارستان مي‌گويد:
ملتفت بايد بود كه اين موضوع تفصيل مي‌خواهد كه بايد ناگفته نماند، زيرا سؤال عادي كه هر كس مي‌پرسد همين است كه اصنام بزرگ 35 و 53 متري (و دهها مجسمة ديگر از بودا و غارها و حفره‌هاي دست ساز) كي ساخته شده و باني آن چه كسي بوده است؟ به صورت عمومي قبل از همه بايد دانست كه آثار باميان كار يك روز و يك سال و يك قرن نيست، بلكه قرنها چكش و قلم هيكل‌تراشان در آن مصروف بوده، معلومات تاريخي يا كتيبه‌اي كه به طور واضح به باني عمرانات آن اشاره مي‌كند، تا به حال در دست نيست. قديمي‌ترين منبع تاريخي يادداشت هِيوان تِه سنگ زوار چيني است كه در سال 632 م وارد باميان شده و اولين آبادي اين درّه شهير را كه آن هم نه مجسمه‌هاي بزرگ بلكه يك استوپه[2] و معبدي در هواي آزاد بود كه آن را به يك نفر پادشاه قديم نسبت مي‌دهد.
حالا كه سخن بدين جا رسيد، ناگفته نبايد گذاشت كه قديمي‌ترين آبادي كه از نقطه نظر بودايي در باميان بنا شده به علاوه يك معبد كه از هواي آزاد در پاي جدار كبير بين دو مجسمة عظيم الجثّه وجود داشت تعمير يك استوپه بود كه در هواي آزاد در پاي جدار كبير در نزديكي مجسمة 35 متري بنا يافته بود، چنانچه بقيه سنگ و خاك آن فعلاً در ميان مزارع در محل معيّنه فوق الذكر موجود است.
در اين وقت جدار كبير باميان كه به واسطة وجود هزاران سموچ (حفره) سوراخ سوراخ معلوم مي‌شود، دست نخورده و به شكل طبيعي خود باقي بود ـ و هنوز چنين سوراخ سوراخ نشده بود ـ وقتي كه راهبين مدتي در باميان ماندند و به آب و هوا و فصول (منطقه) آشنا شدند در قسمت شرقي جدار كبير شروع به حفر سموچ نمودند. تا در زمستان از سرما و در تابستان از بادهاي سرد كه از شمال هندوكش مي‌وزيد در امان باشند.
پس به شرحي كه گذشت عمرانات باميان اول در فضاي آزاد شروع شده و متعاقب آن فوراً يك نوع سبك كار مخصوصي كه عبارت از سموچ‌كني و تراش مجسمه‌هاي عظيم الجثه باشد، روي كار آمد و كار هم واضحاً از قسمت شرقي جدار شروع و به منتها اليه غربي آن تمام گرديده است. و به اين ترتيب اول بت 35 متري و معابد مجاور آن و بعد از آن هيكل 53 متري و آبدات متصل آن ساخته شده است. و قرار تخميني كه نموده‌اند اولي در قرن اوّل مسيحي ممكن در عصر كنيشكا و دومي بين قرن 2 و 3 در زمان احفار سلسلة او تراش شده است.[3]
در مورد قسمت دوّم سؤال كه آيا اين مجسمه‌ها به عنوان بت پرستيده مي‌شده است بايد گفت:
«مسلّم است در آغاز كار كه انبوه خلايق به بودا گرويدند شريعت اوّليه او نزد ايشان چون مكتب فلسفي تلقّي گرديد ولي اندك اندك آن را تغيير داده به صورت مذهب و ديني درخور حوائج و نيازمندي خود درآوردند. مردم عوام مانند پيروان اغلب مذاهب بزرگ دست به دامان شارع آن زدند و خدا را در وجود او متجلي دانستند و بعثت او را در جهان مايه و سبب نجات و خلاصي شمردند. پس در برابر او به عنوان پرستش به سجده افتادند.»[4]
در دو مكتب مهم آئين بودا كه عبارت از ماهايانه (ارّابه بزرگ) و هينه‌يانه (ارابه كوچك) باشند مجسمه‌ها كه بدي ستوه ناميده مي‌شوند از احترامي پرستش گونه برخوردارند و يكي از راههاي رهايي در متون ديني آنها معرفي شده‌اند. و در اين زمينه چنين آمده است:
«راه بدي ستوه يعني اعتماد داشتن به آمادگي بدي ستوگان در ياري به جويندگان رهايي و آن توانايي انتقال نيكي كرمه‌اي به ديگران است. پذيرفتن ياري از بدي ستوه، جوينده را زير اين تعهد اخلاقي مي‌برد كه خود براي بدي ستوگي بكوشد تا در آزاد كردن موجودات ديگر از رنج ياري كند. بدي ستوگي چون يك مقصد ديني وجه مشخص مهايانه است تا آنجا كه در متن‌هاي آن اغلب به آن نام ارانه بدي ستوه‌ها داده‌اند.»[5]
كه در هينه‌يانه هم همين مطلب به شكل ديگري موجود است، زيرا «هر پيرو آسيايي هينه‌يانه بر آن است كه صاحب آن صورت و تمثال نمايندة موجودي است حيّ، دانا و داراي شخصيتي فوق طبيعي كه مناجاتها را مي‌شنود و دعاها را اجابت مي‌كند و راهبان دانشمند و عالم، بهتر به حقايق عالي ديني آگاه هستند و او مي‌تواند به آواز، سؤالات و دعاها جواب بدهد.»[6]
آنان پيكره‌هاي او را به اندازه‌هاي گوناگون از مجسمة بسيار ريز تا هيكل‌هاي عظيم الجثه ساخته و پرداخته‌اند و در حقيقت آنان را مي‌پرستند.[7]
پس پرستش مجسمه در ميان بودائيان واقعاً وجود دارد. اما اينكه مجسمه‌هاي باميان در زمان حملة طالبان پرستنده‌اي داشته است به طور قطع در ميان مردم افغان كه تعصب شديدي به اسلام دارند، زمان تخريب چنين چيزي وجود نداشته است. دكتر مهين دخت صديقيان در سفرنامة خود مردم ساكن در اطراف بوداي بزرگ كه نزد مردم به خنگ بت و صلصال شهرت دارد چنين توصيف مي‌كند: ... مرد بامياني از من پرسيد تو مسيحي هستي؟ مي‌گويم: نه مسلمانم، باور نمي‌‌كند. مي‌گويد: اگر مسلماني به من بگو از كدام دسته‌اي؟ چهار تايي يا پنج تايي؟ اول مقصودش را نمي‌فهمم... ناگهان در خاطرم مي‌گذرد، شايد اصول دين مي‌پرسد و مي‌گويم پنج تايي (يعني شيعه) به رويم مي‌خندد و با من دست مي‌دهد و مي‌گويد من هم مثل تو هستم اما به هيچ كس در اين باره حرفي نزن اذيتت مي‌كنند...
سه فرانسوي مهمان يك قندهاري مي‌شوند. شب به فتواي يك مفتي كه كُشتن آنها غذا (جنگ با كفار در حضور پيامبر(ص)) به حساب مي آيد سرهاشان را بر دامن‌هاشان مي‌نهد.[8]
احتمالاً بتهاي بودا در باميان يكي از زيارتگاه‌هاي بودايي بوده است كه راهبان براي رسيدن به نيروانا و رهايي از فضاي ساكت و دور از دسترس آن سود بسيار مي‌برده‌اند. در دو سده نخست پس از مرگ بودا زيارت جزء سازندة مهمي از حيات انجمن بودايي شده بود، طي اين سده‌ها نخستين تاريخ بودايي، چهار مركز عمدة بودايي وجود داشته است:
1. لومبني، محل تولد بودا 2. بُدگهه محل به روشني رسيدن بودا 3. چراگاه گوزن در واراني بنارس محل نخستين موعظة بودا 4. دهكدة كومناره كه محل پري نيروانه شناخته شده بود و محل سوزانده شدن جسد بودا.[9]
البته زيارتگاه‌هاي ديگري هم وجود داشته كه از اهميّت كمتري برخوردار بوده است ولي امروزه شايد صدها و بلكه هزاران زيارتگاه در اقصي نقاط جهان موجود باشد، كه زماني زيارتگاه باميان از آنها بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آثار عتيقة باميان در هزارستان، موسيو و مادام گودار، پرفسور هاكن.
2. آشنايي با اديان هند، مهرداد يزدان پناه.
3. آئين بودا، هانس ولفگانگ شومان، ع پاشايي (ترجمه).
[1] . بدي ستوه‌: مجسمه‌هاي بودا كه در اشكال مختلف و حالات گوناگون موجود است.
[2] . استوپه، بناي مجلل هندي است كه جهت نگهداري خاكستر و آثار مقدسين بودا. بودائيان در اطراف اين بناها گرد مي‌آيند تا در تشريفات و مراسم مربوط به نجات دهنده شركت جويند. نقل از ايزدپناه، مهرداد، اديان هند، تهران، انتشارات محور، چاپ اول، 1381، ص 115.
[3] . موسيو و مادام گودار و پرفسور هاكن، آثار عتيقة باميان در هزارستان، ترجمة احمد علي خان، نشر اسماعيليان، 1382، ص21 و 20.
[4] . جان بي‌ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ نهم، 1377، ص 205.
[5] . هانس ولفگانگ شومان، آئين بودا، ترجمة ع پاشايي، تهران، انتشارات مرواريد، 1362، ص 204.
[6] . تاريخ جامع اديان، ص 214.
[7] . جان بي‌ناس، پيشين، ص 212.
[8] . صديقيان، مهين دخت، سفرنامه افغانستان، شماره سوم، نشرية راه سوم ، فروردين 81، مؤسسة فرهنگي پژوهشي نوانديشي ديني.
[9] . فرانك رينولز، آئين ‌هاي كنفوسيوس،تائو، بودا، ترجمه غلامرضا شيخ زين الدين، تهران، فيروزه، چاپ اول 1379، ص 381.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 28 بهمن 1389  10:05 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه آيين هايي، همساية آيين بودا به شمار مي‌آيند؟


پاسخ :

مراد از همسايه در آيين اين است كه دو يا سه تا يا چند تا دين يا آيين هم‌عصر بوده و در يك سرزمين يا سرزمين‌هاي همجوار براي خود پيرواني داشته باشند. دين بودا كه در كشور هند به وجود آمد و سپس به كشورهاي ديگر منتقل گرديد، مي تواند همسايه آيين هاي زير محسوب گردد:
1. آيين ودايي: دين ودايي يا همان آيين آريايي‌هاي قديم، مبتني بر پرستش قوا و مظاهر طبيعت بوده است. اين دين از اين جهت به اين نام معروف شده است كه تنها اثر باقي مانده از آن روزگاران كتب مقدس (ودا) است.[1]
2. آيين برهمايي (برهمنيزم):
پس از آميزش (در هزارة اول قبل از ميلاد) آريايي‌ها با دراويديها و غلبه آنان بر بوميان كم كم قوم آريائي به صورت نژاد برتر و غالب خودنمايي كرد. و بدين وسيله دين برهمايي از درون دين ودايي شكل گرفت كه به عنوان يكي از همسايگان آيين بودا محسوب مي‌شود.
3. آيين هندوئيزم: يكي از همسايگان دين بودا، هندوئيزم مي‌باشد كه از قرن ششم قبل از ميلاد به بعد هنگامي كه افكار بدبيني نسبت به آن در ميان مردم هند رواج يافت و خصوصاً وقتي كه اين افكار بدبينانه به صورت اديان جين و بودايي شكل گرفت، پس از تحولاتي از قرن پنجم پيش از ميلاد تا قرن پنجم بعد از ميلاد به صورت دين هندوئيسم جديد براي خود يك سلسلة اصول و قوانيني وضع كرده است.
4. يكي ديگر از همسايگان دين بودا، دين جين مي‌باشد اين آيين كه همانند آيين بودا به انگيزه اصلاحات آيين هندو به وجود آمد، همچنان در كنار آيين هندو، در هندوستان خود را حفظ كرده است[2] بر خلاف آيين بودا كه به علت تضاد بيشتر آن با آيين هندو، نتوانست در هندوستان دوام بياورد.
5. يكي ديگر از آيين‌هاي همسايه دين بودا آيين سيك است مي‌باشد. مؤسس اين دين (بابانانك) است كه از طبقة جنگجويان كشتريه ولي در سال 1469 م در روستايي در حوالي لاهور متولّد شد. [3]
در خاور دور سه دين بومي كه جزء همسايگان دين بودا محسوب مي‌شوند به قرار ذيل مي‌باشد.
1. دين كنفوسيوس كه نامش به زبان چيني (كونگ ـ فو ـ تسو) است و در اروپا به كنفوسيوس معروف است و امروزه در چين يكي از همسايگان دين بوداست.
2. آيين تائويي: تائويسم كه در حقيقت يك نوع مكتب فلسفي است منسوب به حكيم چيني به نام (لائو ـ تسه) است و از آيين‌هاي همساية دين بودا در چين است.
3. آيين شينتو: دين شينتو مجموعه‌اي است از عقايد باستاني مردم ژاپن و سنّت‌هاي كهن كه ريشه در آنيميسم دارد، تا قرن ششم ق.م از اين دين نامي در ميان نبوده امّا پس از نفوذ دين بودا در ژاپن براي مقابله با دين بودايي، دين شينتويي شكل گرفت. لذا يكي از آئين همساية دين بودا در حال حاضر در كشور ژاپن در حال حيات مي‌باشد و پيرواني دارد و در برخي مسايل با آيين بودا اختلاف عقيده دارند.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ اديان و مذاهب جهان، تأليف عبدالله مبلغي آباداني
2. تاريخ مختصر اديان بزرگ، تأليف فليسين شاله.
3. مقارنة الاديان، تأليف دكتر احمد شلبي.
4. عالم الاديان، تأليف محمد حميد فوزي، دمشق.
5. جهان مذهبي، ج1، تأليف ريچارد بوش.
[1] . غلامعلي، آريا، آشنايي با تاريخ اديان، انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص 45.
[2] . رابرت اهيوم، اديان زندة جهان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1373، ص 91.
[3] . همان، ص 95.
[4] . جان بي‌ناس، تاريخ جامع اديان، انتشارات انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1370، ص 125 ـ 130
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 28 بهمن 1389  10:06 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

ازدواج در آيين بودا چگونه است؟ آيا متن عقدي مثل آيين اسلام دارد؟


پاسخ :

كارشناسان و دانشمنداني كه در مورد اديان تحقيق مي كنند، براي تسهيل كار خود، اديان را از ديدگاه ها و منظرهاي مختلف به انواع گوناگون تقسيم مي كنند. آنان گاهي جغرافيا را مناط و معيار قرار داده و اديان را به دو گروه اديان شرقي و اديان غيرشرقي تقسيم مي كنند و گاهي نژاد را مبنا گرفته و مي گويند اديان يا سامي هستند يا غيرسامي و گاهي نيز وحياني بودن اديان را در نظر گرفته و آنها را به الهي و غيرالهي، تقسيم مي كنند. اين تقسيم بندي ها، هر كدام جايگاه و كاربرد خاص دارد و بسته به موضوع بحث، مورد استفاده قرار مي گيرد و نبايد آن را به سه يا چهار مورد، منحصر كرد، بلكه مي توان اديان را از ديدگاه ديگري نيز مورد تقسيم قرار داد به عنوان مثال ما مي توانيم اديان را به دو گروه اديان جامع و اديان ناقص تقسيم كنيم با اين توضيح كه اديان جامع، ادياني هستند كه براي پيروان خود در دو زمينه نظري و عمل نسخه پيچيده و آنان را مكلّف به پيروي از نسخه خود مي كنند؛ ولي اديان ناقص تنها به بيان مطالبي در ساحت هاي عملي يا نظري اكتفاء كرده و عرصه هاي ديگر را مسكوت مي گذارند.
اديان ابراهيمي به خصوص دين اسلام از جمله ادياني هستند كه در زمينه مسائل نظري (عقايد) و هم چنين مسائل عملي (احكام) به تفصيل سخن گفته و وظيفه پيروان خود را در هر دو زمينه بيان داشته اند. در مقابل اين اديان، آيين هايي مانند «شينتو»، «بوديسم» و... قرار دارند كه خود را مكلّف به بيان مطلب در همه عرصه هاي نظري و عملي نمي دانند و تنها به ذكر برخي مطالب در اين زمينه ها اكتفا كرده و ساير ساحت ها را يا مسكوت مي گذارند و يا آنها را خارج از گستره خود اعلام مي كنند.
بنابراين نبايد گمان كنيم كه آيين بودا نيز مانند دين اسلام در همه عرصه هاي زندگي، وارد شده و در تمام موضوعات نظري و عملي اظهار نظر كرده است. بودا به عنوان بنيان گذار مكتب بوديسم بعد از تبيين چهار اصل خود (يعني حقيقت تألم، حقيقت علت تألم، حقيقت پايان تألم، حقيقت طريقت رفع مايه تألم)[1] هشت راه براي رهايي از اين رنج و الم را در ضمن حقيقت چهارم مي شمارد و در ساير زمينه ها مطلبي براي ارائه ندارد. پس ما نمي توانيم انتظار داشته باشيم كه آيين بودا هم چون دين اسلام، فقه گسترده داشته و درباره، عبادات، معاملات، سياسات و... احكام عملي ارائه كند.
باتوجه به مقدمه فوق و متون موجود آيين بوديسم مي توان گفت: «راهبان بودائي در ازدواج ها مراسم نيايش برپا نمي كنند. ازدواج از نظر بودائيان يك كار تشريفاتي خصوصي است كه به امور اجتماعي مربوط است. اما امروزه با دخالت برخي از عناصر و عوامل بودايي به مراسم رنگ و روي مذهبي داده مي شود به اين صورت كه گروهي از دختران يا پسران خردسال پاره اي از آيات مقدس خاص دعا را قرائت مي كنند. خود راهبان به خصوص در سرزمين هاي مهد مكتب قديم، هرگز در مراسم ازدواج شركت نمي كنند ولي يكي دو روز پيش يا پس از ازدواج براي صرف غذا به خانه دعوت مي شوند. بدين مناسبت يكي از راهبان به موعظه مي پردازد كه در آن موعظه، همسران را به گذراندن يك زناشويي توأم با خوشبختي و هماهنگي بر طبق تعاليم بودا دعوت مي كند.»[2] و البته اين مراسم بعدها و آن هم تنها در برخي كشورها رواج يافته و ربطي به آيين بودا ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
2. تاريخ جامع اديان، جان. بي ناس. ترجمه علي اصغر حكمت.
[1] . چنين گفت بودا (متون بودايي)، ترجمه هاشم رجب زاده، تهران، انتشارات اساطير، چاپ سوم، 1378، ص 51 و 52.
[2] . سادها تيسا، بودا و انديشه هاي او، ترجمه محمدتقي بهرامي حرّان، تهران، انتشارات جامي، چاپ اول، 1382، ص 181 و 182
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

پنج شنبه 28 بهمن 1389  10:06 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

وقتي به گذشته و حال و آينده ادياني مثل يهوديت و مسيحيت برمي‎خوريم مي‎بينيم كه تقريباً يكي است. منظور اينكه چرا تغييري نكرده ولي اسلام اگر اصولش پياده شود با اين فضا و جوّ امروزي جور در نمي‎آيد و ناچارند كه اين گونه تغييراتي را انجام دهند؟


پاسخ :

پاسخ سؤال را در دو قسمت عرض مي‎كنيم.
1. چرا در احكام و قوانين اديان غير اسلام مانند مسيحيت و يهوديت تقريباً تغييري رخ نمي‎دهد؟
اين مطلب كه احكام و قوانين اديان غير اسلام، تغييرات كمتري دارند،‌ به يك معنا درست است؛ زيرا ادياني مانند مسيحيت و يهوديت بسيار محدود و داراي قوانين كمتري نسبت به اسلام هستند و به اين جهت تغييرات قوانين آنها بخاطر كمي احكام در مجموع از تغييرات احكام اسلام كمتر است.
يهوديت ديني است كه اگر چه برخلاف مسيحيت، داراي شريعت مي‎باشد ولي حوزة شريعت آن (احكام و قوانين) بسيار محدود و كم است. كتاب مقدس آنها (عهد قديم) بيشتر تاريخ قديم بني اسرائيل است و کمتر به بيان احكام پرداخته است. مسيحيتي هم كه امروزه وجود دارد، احكام فردي، ‌اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... ندارد. مسيحيت تحريف شده امروزه به، معناي ايمان آوردن به خدا بودن و فرزند خدا بودن حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ است كه براي جبران گناه حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ كه به سبب نافرماني از بهشت رانده شد، به دنيا آمده تا قرباني شود و گناه حضرت آدم كه دامنگير فرزندان او هم شده است، بخشيده شود. هر كس به اين مطلب ايمان آورد، مسيحي و اهل نجات است. ايشان موظفاند به شريعت موسي (ع) عمل کنند.
ساير اديان مثل هندو، بودا، جين، شينتو و... اگر بتوان نام دين هم بر آنها گذاشت،‌بسيار محدود و ناقص هستند كه مي‎توانيد با مراجعه به كتابهاي كه به معرفي اديان جهان پرداخته‎اند، با آنها آشنا شويد.[1]
در مقابل آنها اسلام ديني جامع و كامل است و براي تمام امور زندگي انسان و در هر شرايطي، حكم و برنامه دارد. معامله و تجارت، خانواده و ازدواج، ادارة حكومت، بهداشت، اخلاق و عرفان، اقتصاد، روابط اجتماعي، عبادت و بندگي و... همه در اسلام مورد توجه است. هيچ عملي نيست مگر آنكه در اسلام حكمي دارد.
تنها بخشي از احكام و احاديث اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در 110 جلد كتاب به نام بحارالانوار توسط علامه مجلسي (ره) جمع آوري شده است. قرآن كريم، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، كتابها چهارگانه حديثي (الكافي، تهذيب الاحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه) درياهايي هستند كه هزاران جلد كتاب دربارة آنها نوشته شده است ولي همچنان براي عالمان و آشنايان به حقايق ـ مسلمان و غير مسلمان ـ اين گنجها ناشناخته و پر از دُرّهاي ناب و جديد هستند.[2]
چنان كه گفته شد، احكام و قوانين اديان غيراسلام چون محدودترند و به بسياري از مسائل نپرداخته‎اند، در مجموع كمتر دچار تغيير مي‎شوند و در غير اين معنا آنها در همان عقايد و قوانين محدود خود بسيار دچار اختلاف هستند. ضديت عقايد كنوني آنها با دين اولية آنها كه توسط پيامبران الهي آورده شده است، گواه روشن تحريف و تغييرهاي بسيار شديد و عميق در اين اديان است. علاوه بر اين در همان عقايد و احكام تحريف شده، باز اختلاف دارند مثلاً مسيحيت امروزي سه گرايش عمده كاتوليك، ارتدوكس و پروتستان دارد كه هر كدام مشتمل بر فرقه‎هاي متعدد مي‎باشند؛ به ويژه پروتستان كه در مخالفت با تفكر رايج كليساها بوجود آمد و شامل فرقه‎هاي بسيار مي‎باشد كه برخي از فرقه‎هاي آن چند نفر بيشتر پيرو ندارند.[3]
2. «احكام اسلام با شرايط امروزه سازگار نيست بنابراين دچار تغيير مي‎شود.»
اين سخن درست نيست. اگر به مطالعه اديان پرداخته باشيد، مشاهده مي‎كنيد كه جامع‎ترين و كاملترين دين، اسلام است. البته منظور ما اسلام ناب محمدي است كه در مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ (شيعه دوازده امامي) متبلور است.
اديان گذشته براي دوره محدودي راه را براي انسانها نشان مي‎دادند. خداوند آخرين دين خود را به نام اسلام، با برنامه‎ي جامع هدايت و سعادت تمام انسانها تا قيامت توسط بزرگترين پيامبر خود حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جهانيان عرضه كرد و قوانين و احكام اسلام را در قرآن و احاديث پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ ، به گونه‎اي بيان كرد كه در هر زمان و مكان، راه سعادت را به انسانها نشان دهد.
اگر به تعاليم اسلام دقت كنيم مي‎بينيم به دليل آنكه دين جاودان الهي براي همة انسانها است، دو دسته احكام در آن قرار داده شده است:
1. دسته‎اي از احكام اسلامي كه به انسان بودن افراد مربوط است و به همين جهت هر انساني را به جهت انسان بودن او شامل مي‎شود و ربطي به زمان، مكان يا افراد خاص ندارد زيرا حقيقتي انسان حقيقت ثابت است و انسان بودن او در گذشته، حال يا آينده تغيير نكرده و نمي‎كند آنچه تغيير مي‎كند، هدفها، نيازها و شرايط زندگي اوست. اين دسته احكام كه به بُعد ثابت انسانها مربوط مي‎شود، احكام ثابت نام دارند و با تغيير شرايط و زمان دچار تغيير نمي‎شوند در اسلام اين دسته احكام كاملاً مشخص و معين هستند مثل احكام وجوب نماز، روزه، خمس، زكات، جهاد، حرام بودن شراب و كشتن انسانهاي محترم ديگر و احكام فراوان ديگر.
2. دسته‎اي ديگر از احكام اسلام مرتبط با شرايط، زمان و مكان هستند. خصوصيت كلي اين دسته از احكام، رعايت مصلحت است كه به انواعي از آن اشاره مي‎كنيم:
الف) تغيير افراد: گاهي اسلام احكام كلي‎اي را بيان مي‎كند كه در هر زمان شكل، كيفيت و افراد مختلفي پيدا مي‎كند مثلاً قرآن كريم مي‎فرمايد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...»[4] يعني هر چه مي‎توانيد در مقابل دشمنانتان خود را مجهز و آماده كنيد. در زماني مصداق اين آمادگي فراهم كردن زره و شمشير و مانند آنها بود ولي امروزه مسلمانان بايد انواع تجهيزات پيشرفته جنگي مثل هواپيماهاي جنگي، تانك و... را براي اطاعت از دستور اين آيه شريف، فراهم كنند. يا مثلاً در قرآن در مورد اموال مي‎فرمايد: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ»[5]؛ (اموالتان را بيهوده بين خود تلف نكنيد). فقها از اين دستور قرآن اين حكم را استنباط كرده‎اند كه يكي از شرايط صحيح بودن معامله اين است كه در معامله فايدة صحيحي باشد و به همين دليل خريد و فروش خون در زمان قديم حرام بود چون فايده‎اي نداشت ولي امروزه كه خريد و فروش خون داراي فايدة معقولي است به حكم همان قانون كلي قرآن، خريد و فروش خون جايز مي‎شود. مي‎بينيد كه اين گونه تغييرها نه تنها نقصي براي دين نيست بلكه نشانة پويايي و جاودانگي اسلام است.
ب) تغيير موضوع: گاهي موضوع يك حكم عوض مي‎شود و در نتيجه خود آن حكم هم تغيير مي‎كند. مثلاً نوشيدن آب انگور حلال است. وقتي همين آب انگور به شراب تبديل مي‎شود، حرام مي‎شود و باز وقتي بر اثر جوشيدن بيشتر به سركه تبديل شود، حكم آن حلال بودن است. اين تغييرها در حرام بودن يا حلال بودن بخاطر آن است كه موضوع حلال بودن، آب انگور بود. وقتي موضوع تغيير كرد و شراب شد حكم آن هم تغيير كرد و بار ديگر وقتي موضوع سركه شد، حكم قبلي تغيير كرد.
ج) حكم ثانوي: اگر يك حكم بخاطر داشتن ضرر جدي براي يك فرد يا اجبار ديگران يا ناچار بودن (مضطر شدن) و امور مانند آنها، تغيير كند حكم دوم را حكم ثانوي مي‎گويند. مثلاً خوردن گوشت حيوان مرده، حرام است ولي اگر كسي هيچ غذايي ندارد و از گرسنگي در حال مرگ باشد بر او واجب است از آن گوشت استفاده كند. روزه گرفتن در ماه رمضان واجب است ولي اگر به انسان ضرر برساند،‌ حرام است و مثالهاي ديگر.
د) اَهمّ و مهمّ: بر طبق قاعده «اهم و مهم» گاهي يك حكم مهم به دليل آنكه با يك حكم مهمتر ناسازگاري دارد، كنار گذاشته مي‎شود. مثلاً مردة مسلمان محترم است و نبايد به آن بي‎احترامي شود ولي اگر نجات يك مسلمان ديگر يا پيشرفت دانش وابسته به آن باشد كه آن ميت مسلمان كالبد شكافي شود. كالبد شكافي اگر چه نوعي بي‎احترامي است ولي چون نجات يك مسلمان ديگر يا پيشرفت دانش مهم است، ‌اين بي‎احترامي جايز است و بايد كالبدشكافي شود.
مشاهده مي‎شود كه اينگونه تغييرها هم در احكام اسلام نقص اسلام نيست بلكه نشانگر پويايي و ظرفيت بالاي قوانينِ اسلام است كه با هر شرايطي سازگار است.[6]
بيان دو نكتة مهم ديگر ميتواند پاسخ را کاملتر کند:
اول: در برخي موارد بين فتاواي مراجع معظم تقليد اختلاف وجود دارد كه نبايد به آن به ديدة ضعف نگاه كرد؛ بلكه از نقاط قوّت مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ اين است كه در زماني كه امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ ، حضور ندارند (عصر غيبت)، راه را براي فهم دقيق‎تر و عميق‎تر از قرآن و منابع اسلامي براي هر فردي كه شرايط و تواناييهاي لازم براي فهم قوانين اسلام را دارد، بازگذاشته است. ممكن است عالمي هر چند بسيار دانا و بزرگوار در مسأله‎اي اشتباه فهميده باشد يا بتوان نظريات او را كاملتر كرد و بنابراين مجتهدي ديگر مي‎آيد و ديدگاهها و فتاواي او را اصلاح مي‎كند و راه او را ادامه مي‎دهد و جامعه اسلامي از اين راه قدم به قدم به كشف صحيح معارف بي‎پايان اسلام و قرآن نزديكتر مي‎شود. بنابراين بستن راه فهم انسان كاملاً نادرست است و داشتن فهمهاي متفاوت هم دليل ضعف قوانين اسلام نيست؛ البته بايد اين فهمها بر مبناي منطقي و صحيح باشد و نكتة ديگر هم اين است كه علماء و مراجع در بسياري از اصول اساسي اسلام كه اكثريت احكام اسلام است با هم اتفاق نظر دارند مثل وجوب نماز، روزه و... كه مي‎توانيد با مقايسة رساله‎هاي عمليه‎ي آنها اين مطلب را دريابيد. تنها در برخي استنباط‎هاي جزئي و پيچيده، گاهي با هم اختلاف نظرهايي دارند.
دوم: ممكن است در برخي موارد احكام اسلام با آنچه جامعه مي‎پسندد،‌سازگار نباشد كه اين دليل سازگار نبودن اسلام با اوضاع و شرايط كنوني نيست. اسلام سلامت مادي و معنوي انسانها را مي‎خواهد و ما بايد علاقه‎ها و قوانين خود را مطابق آن كنيم نه اينكه بخواهيم اسلام را با علاقه‎ها و افكار خود هم نوا كنيم يا بگوييم اسلام با شرايط كنوني، ناسازگار است. اگر كسي يقين دارد كه خداوند، عالم و آگاه به حقايق اشكار و پنهان جهان است و با توجه به اين حقايق براي ما برنامة سعادت (دين) فرستاده است؛ بايد تسليم قوانين الهي باشد و اگر يقين ندارد، بايد به جستجو، پرسش و تحقيق در مورد اعتقادات خود بپردازد. مثلا ممكن است دنياي امروزي خواستار آزادي كامل روابط جنسي باشد، ولي اسلام با توجه به حقيقت انسان، هدف او و نظام پيچيدة سعادت او، بي‌بند و باري جنسي را ممنوع كرده و روابط جنسي را داراي احكام و قوانين مناسبي نموده است و مثال‌هاي متعدد ديگر.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، پايا، تهران، 1376.
3ـ موگهي، عبدالرحيم، احكام تقليد و اجتهاد، فصل 6 و7؛ دفتر تبليغات اسلامي، 1371.
4ـ دشتي، محمد، فلسفه اجتهاد و تقليد، فصل 1، 5 و 8، موسسه تحقيقاتي امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ، 1374.
5ـ مجموعه آثار كنگره بررسي مباني فقهي حضرت امام خميني(ره)، نقش زمان و مكان در اجتهاد، جلدهاي 1 و 10، (در ساير مجلدات هم مطالب مفيد فراوان است)، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1374.
6ـ كلانتري، علي اكبر، حكم ثانوي در تشريع اسلامي، دفتر تبليغات اسلامي، 1378.
[1] . ر.ك: توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت؛ و جان باير ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت.
[2] . ر.ك: نيك بين، نصرالله، اسلام از ديدگاه انديشمندان غرب، شركت سهامي سيمان فارس و خوزستان؛ و بلاغي، محمد جواد، اسلام آئين برگزيده، ترجمه احمد صفايي، تهران، آفاق،1360.
[3] . ر.ك: جُوان اُ گريدي، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليماني اردستاني، طه، 1377؛ و اينار مولند، جهان مسيحيت، ترجمه محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران، اميركبير، 1368.
[4] . انفال/60.
[5] . بقره/188.
[6] . ر.ك: حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1381، فصل پنجم.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:27 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

از چه طرقي مي‌توان جامعيت دين خاتم را اثبات نمود؟

پاسخ :

جامعيت دين خاتم را مي‌توان از دو راه اثبات كرد:
الف. دليل عقلي؛[1] كه آن را با بيان چند مقدمه توضيح مي‌دهيم:
1. خداوند حكيم آدمي را براي رسيدن به كمال نهايي و سعادت جاودانه آفريده است.
2. زندگي دنيا مقدمه زندگي آخرت است و سعادت و شقاوت ابدي در گرو چگونه زيستن در اين جهان است. يعني اعمال و رفتار ما در رسيدن به سعادت و يا محروم شدن از آن دخيل و مؤثّرند.
3. شرط لازم براي سعادتمندي در جهان آخرت منوط به شناخت چگونگي رابطة اعمال با نتايج اخروي آن است؛ زيرا تا زماني كه رابطة اعمال و رفتارها با نتايج اخروي و رابطة آنها با سعادت و شقاوت آدمي روشن نباشد چگونه مي‌توان برنامة صحيح و همه جانبه‌اي براي زندگي اين جهان پي‌ريزي كرد.
4. ابزار عمومي شناخت (حس و عقل) از درك چگونگي روابط اعمال و رفتار دنيوي با نتايج اخروي ناتوان است. ضعف و نارسايي حس و عقل از بررسي ويژگي‌هاي اين دو نوع ادراك هويدا مي‌شود:
ـ برد و قلمرو شناخت ادراك حسي كه از راه حواس ظاهري و در اثر ارتباط با جهان مادي حاصل مي‌شود، بسيار محدود است و تنها چيزهايي مورد ادراک حسي واقع ميشوند كه با ما ارتباط پيدا مي‌كنند، آن هم در حدّ ارتباطش و در زماني كه اين ارتباط برقرار است. پس به علت محدوديت برد ادراك حسي نمي‌توان توقع داشت كه به وسيلة آن مسير صحيح زندگي در تمام ابعادش، و جنبة ‌ارزشي اعمال و رفتارمان ـ به ويژه رابطة اعمال انسان با نتايج اخروي آن‌ ـ را بشناسيم.
ـ امّا ادراكات عقلي؛ آن چه عقل به تنهايي و صرف نظر از تجربة خارجي درك مي‌كند يك سلسله مفاهيم كلي خاص است كه اصطلاحاً به آنها بديهيات اوليه مي‌گويند؛ مانند محال بودن اجتماع نقيضين. اين گونه مفاهيم نيز براي بازشناسي روابط پيش گفته كارايي ندارد؛ زيرا بديهيات اوليه عقل بسيار محدود است و هرگز نمي‌تواند حكم روابط ما با خدا، خودمان با ديگران و محيط زندگي را تعيين كند و جنبة ارزشي آنها را بيان نمايد.
ـ ادراكات تجربي نيز كه از همكاري حس وعقل حاصل مي‌شود، در حدي است كه در دايرة تجربة انسان قرار گيرد، ولي آن چه جنبه ‌ماوراي مادي دارد، در دام تجربه و آزمايش نمي‌افتد تا بتوانيم رابطه ماده و غيرماده را هم از راه تجربه اثبات كنيم.[2] بنابراين شناخت پديده‌هاي اخروي و كشف و درك رابطة اعمال و رفتار آدمي با نتايج اخروي آن و آگاهي از تأثير اعمال آدمي در نيك بختي يا تيره‌روزي، نه توسط حس و نه عقل و نه حتي از همكاري آن دو حاصل نمي‌شود. و از سوي ديگر چنان كه گفتيم توانايي طراحي برنامه‌اي صحيح و جامع براي زندگي منوط به آگاهي و شناخت اين تأثير و تأثرها است. حال كه شناخت‌هاي عمومي و همگاني براي رسيدن به هدف و غايت خلقت ناكافي و نارسايند مقتضاي حكمت خداوند اين است كه با ارسال رسل و انزال كتب، برنامه‌اي جامع و كامل فراروي انسان قرار دهد تا آدمي بر اساس آن، راه صحيح زندگي و برنامة سعادت خود را بشناسد.
ب. دليل نقلي؛ آيات متعددي بر جاودانگي و جهاني بودن قرآن دلالت دارند كه از آنها مي‌توان جامعيت دين اسلام را ثابت نمود:
1. جهاني بودن دين خاتم و جامعيت آن
برخي از آيات قرآن، اسلام را دين جهاني معرفي مي‌كند كه خداوند آن را براي تمام بشريت هديه كرده‌ است، نه براي يك گروه و يا منطقه خاصي، مانند:
«قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً»[3]؛ بگو اي مردم، من پيامبر خدا به سوي همة شما هستم. «و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين»[4]؛ و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاده‌ايم.
لازمة جهاني بودن دين خاتم آن است كه متناسب با جوامع مترقي ديگري غير از جامعه جزيرة ‌العرب كه نيازهاي بشري داشته و معارف در سطح بالاتري را مي‌طلبيد، نيز سخني داشته باشد تا ماية هدايت و راهنمايي آنها نيز باشد، و اين امر شاهدي بر جامعيت دين اسلام است.
2. جاودانگي دين خاتم و جامعيت آن
يكي از ويژگي‌هاي دين خاتم كه آن را از ساير شرايع ديگر ممتاز مي‌كند «جاودانگي» آن است كه ظهورش توأم با پايان يافتن و مختومه شدن دفتر نبوت بوده است و احكام و تعاليم آن برنامة حيات بخشي را براي تمام انسانها در طول اعصار ارائه مي‌دهد.
«ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبييّن»[5]؛ محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولي فرستاده خدا و خاتم پيامبران است.
«تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً»[6]؛ بزرگ و خجسته است كسي كه بر بنده خود فرقان (= كتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرموده، تا براي جهانيان هشدار دهنده باشد.
حال كه قرآن آخرين دين الهي و آورندة آن خاتم پيامبران و تعاليم و احكام آن سند هدايت براي كل آدميان و است و انسانها نيز مكلف به وفاداري دايمي به آن هستند، ‌چنين انتظاري پيش مي‌آيد كه اسلام بايد براي تمام انسانها در اعصار مختلف سخن داشته باشد و زمينه هدايت همه جوامع حتي پيچيده‌ترين آنها را فراهم و سعادت دنيوي و اخروي آنها را تأمين نمايد.
البته آيات ديگري نيز براي جامعيت دين خاتم مورد استناد قرار گرفته مانند آياتي كه تبيان بودن هر چيزي را در قرآن بيان مي‌كنند:
«و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شيء و هدي و رحمة و بشري للمسلمين»[7]؛ و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت‌گري است، بر تو نازل كرديم.
يكي از صفات عمومي قرآن اين است كه بيان هر چيزي است و به تعبير خود قرآن «تبيان لكل شيء» است و از آن جا كه قرآن كتاب تربيت و انسان سازي است، و براي تكامل فرد و جامعه، در همه ابعاد معنوي و مادي نازل گشته، منظور از «كل شي» در اين آيه همه اموري است كه براي پيمودن اين راه هدايت لازم است.[8] به بيان ديگر آن چه كه در سعادت و هدايت انسان تا روز قيامت مؤثر است اعم از مسايل ارزشي و اخلاقي، معارف حقيقي مربوط به جهان بيني، حقوقي، اقتصادي، سياسي و يا مسايل مربوط به جهان هستي، در آن بيان شده است.[9]
روايات فراواني نيز از معصومين دربارة جامعيت دين خاتم نقل شده كه ما در اين جا فقط به ذكر برخي از آنها اكتفا مي‌كنيم:
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سفر حجة الوداع فرمود: اي مردم، هيچ چيزي نيست كه شما را به بهشت نزديك و از آتش جهنم دور كند، مگر آن كه شما را به آن امر نموده‌ام، و هيچ چيزي نيست كه شما را به آتش جهنم نزديك و از بهشت دور كند، مگر آن كه شما را از آن نهي كرده‌ام.[10]
از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز نقل شده كه فرمود: همانا خداوند تبارك وتعالي قرآن را بيانگر هر چيزي قرار داده است حتي به خدا سوگند كه رها نكرده چيزي را كه بندگان خدا به آن احتياج داشته باشند، تا آن جا كه كسي نمي‌تواند بگويد: اي كاش خداوند آن را در قرآن بيان مي‌كرده و نكرده است.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ جامعيت و کمال دين، علي رباني گلپايگاني.
2ـ خاتميت از ديدگاه عقل و قرآن، جعفر سبحاني.
[1] . البته متكلمين از اين دليل براي اثبات ضرورت نبوت و نيازمندي به وحي نيز استفاده مي‌كنند.
[2] . رك: مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (راهنما شناسي)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1376، ج4، ص9ـ30؛ و همان، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1380، درس بيست و دوم، ص212ـ218.
[3] . اعراف/158.
[4] . انبياء/107.
[5] . احزاب/40.
[6] . فرقان/1؛ يوسف/104.
[7] . نحل/89.
[8] . مكارم شيرازي، ناصر، و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج11، ص36.
[9] . مصباح يزدي، محمد تقي، قرآن شناسي، انتشارات مدرسه معصوميه، بي‌جا، بي‌تا، ج2، ص163ـ172.
[10] . كليني، اصول كافي، كتاب فضل العلم، ج1، باب 18، حديث 5.
[11] . حويزي، نور الثقلين، قم، مطبعه الحكمه، ج3، حديث 174، ص 74.a
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:28 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

اگر مراتبي براي دين قائل شويم مانند دين نفس الامري، دين نازل شده، دين ابلاغ شده، دين واصل،‌دين مكشوف و دين‌ نهادي، مراد از گستره شريعت كدام مرتبه از مراتب دين است؟

پاسخ :
شريعت در لغت به معناي محل آب خوردن، مشرب و قانون است.[1] و مراد از آن در قرآن راه و روشي است كه خداوند براي هر يك از امتهاي پيامبران مقرر كرده و نسخ‌پذير مي‌باشد «لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجاً»[2]، شريعت به افراد نسبت داده نمي‌شود مگر اينكه خود واضع باشند مثل شريعت موسي و عيسي و.. اما بعضي دين را به «مجموعه‌اي از عقايد و مقررات و اخلاق و قوانيني كه براي ادارة جامعة انساني و پرورش انسانها مي‌باشد.»[3] تعريف كرده‌اند و بعضي ديگر گفته‌اند دين عبارت است از «اعتقاد به آفريننده‌اي براي جهان و انسان و دستورات عملي متناسب با اين عقايد.»[4]
به هر حال خداوند كه انسان را خلق كرده، براي رسيدن به فلاح و رستگاري او كه هدف خلقت است، راه روشني در نظر دارد كه هر زمان طبق نياز، بخشي از آن را به وسيلة وحي و كتب آسماني به پيامبران فرستاده و انسانها با تفكر و انديشه و استفاده از راهنمايي انبياء و اوصياء عناصري از آن را كشف كرده و به آنها عمل نموده‌اند، در نتيجه به صورت يك آيين عمومي در آمده است. با توجه به حقيقت دين و سيري كه داشته، مي‌توان گفت: دين داراي مراحل و مراتب مختلف است كه عبارتند از:[5]
1. دين نفس الامري و واقعي: آنچه در علم الهي و مشيت خداوندي، براي راهنمايي بشر به رستگاري وجود دارد و در لوح محفوظ به صورت حقيقتي عيني، ثابت است. اين مرتبه از دين، واحد و ثابت است و متناسب با مقام انبياء الهي برايشان آشكار مي‌گردد و به گوهري از انسان توجه دارد كه قدرت الهي در نهاد هر انساني، در هر شرايط مكاني و زماني، به وديعت گذاشته كه همان فطرت پاك الهي مي‌باشد «فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرة الله التي فطرالناس عليها...»[6]
2. دين مرسل: آنچه از طرف خداوند بر پيامبر نازل شده و نزد اوصياء به وديعت گذاشته شده است، اين مرتبه را تشكيل مي‌دهد كه معلول نيازمندي انسان به وحي الهي است به خاطر اختلاف نيازهاي مردم، رسولان متعددي در زمان‌هاي مختلفي، از طرف خداوند مأمور شده‌اند، راه معتبر كشف اين مرتبه از دين، عقل و نقل است كه نقل در اسلام، كتاب و سنت مي‌باشد، اين مرتبه به علت مصون از خطا بودن فرشتگان وحي و مجاري درك پيامبر مطابق با دين نفس الامري است گرچه ممكن است تمام آن نباشد.
3. دين ابلاغ شده: آنچه كه انبياء الهي و اوصياء به مكلفين ابلاغ كرده‌اند كه در اسلام شامل احكام و معارف قرآن و قول و فعل و تقريرات معصومين مي‌شود. اين مرتبه از دين ممكن است، شامل تمام دين مرسل نباشد، ولي به معناي تحريف قرآن نيست چون پيامبر اكرم و ائمه اطهار هر امري را كه مكلف به ابلاغ براي مردم بودند، بيان كرده‌اند ولي اين احتمال وجود دارد كه اموري كه به پيامبر با وحي غير قرآني و الهام و براي ائمه از طريق علم لدني و الهام داده شده و از دين نفس الامري است، مختص به آنها بوده يا باقي مانده تا حضرت مهدي(عج) ابلاغ كند.
4. دين واصل: اين مرتبه از دين شامل احكام و معارفي است كه در قرآن كريم و روايات به ما رسيده است. با توجه به اينكه قرآن كريم كم و زياد نشده است و تحريفي در آن رخ نداده است، از اين جهت اين مرتبه با مرتبه قبلي فرقي ندارد؛ ولي از جهت اينكه بر روايات كم و زياد شده است، با مرتبه قبلي فرق دارد گرچه از طريق توجه به اصل صدور و واقعي و جعلي بودن احاديث و جهت آن (تقيه‌اي يا غير تقيه‌اي بودن) مي‌توان سنت واقعي را كشف كرد و روايات جعلي را تشخيص داد و روايات تقيه‌اي را مشخص نمود، لكن بخشي از روايات مفقود شده و قابل دسترسي نيست و از اين حيث، شايد قلمرو اين مرتبه، با قلمرو دين ابلاغ شده متفاوت باشد.
5. دين مكشوف: آنچه كه با استفاده از عقل و نقل از دين ابلاغ شده كشف مي‌شود، در مورد اسلام مجموع تفسيرها و تجزيه و تحليل‌هايي كه در طول 14 قرن گذشته از سوي مفسران و شارحان و علماء و فقهاء فراهم آمده است، اسلام مكشوف مي‌باشد. اين مرتبه ممكن است عين اسلام ابلاغ شده نباشد؛ زيرا مجموع معرفتهاي بشري بوده، و در معرفت بشري احتمال خطا وجود دارد.
6. دين نهادي: بخشي از دين مكشوف كه مورد عمل واقع شده و اوضاع و احوال اجتماعي خاص را به وجود آورده و به صورت آيين درآمده، دين نهادي مي‌باشد. آنچه در اين مرتبه از اعمال و آثار وجود دارد، لزوماً جزو دين مرسل و ابلاغ شده نيست، زيرا علاوه بر احتمال خطايي كه در مرتبه دين مكشوف داده مي‌شود، احتمال دارد افراد در تطبيق اعمال خود، با دين مكشوف نيز دچار اشتباه شوند. مراد از شريعت در اين مباحث، مرتبه سوم از مراتب دين (دين ابلاغ شده) است كه مجموع احكام و معارف موجود در كتاب و سنت قطعي مي‌باشد؛ زيرا دين نفس الامري و حتي دين مرسل، آن اندازه براي ما قابل دسترسي است كه ابلاغ شده باشد و نيز نفس ابلاغ معصوم به عنوان قرآن يا روايات در دين بودن موضوعيت دارد. و از طرف ديگر، دين مكشوف و نهادي شامل تمام دين نيست و مصون از خطا نمي‌باشد. مراد ما از دين در مرتبه سوم عبارت است از مجموعة احكام و معارف و اعتقاداتي كه خداوند براي هدايت و تكامل بشر از طريق وحي و الهام به پيامبر و اوصياي او فرستاده و آنها نيز به مردم ابلاغ كرده‌اند. در بدست آوردن قلمرو اين مرتبه از دين، از عقل و آيات قرآن و روايات موجود در كتب روايي و تاريخي استفاده مي‌كنيم.
ممكن است گفته شود: بايد مراد از دين در تعيين قلمرو دين، مرتبه چهارم (دين و اصل) باشد زيرا فقط از طريق قرآن و آن بخشي از روايات كه به ما رسيده، مي‌توان قلمرو دين را تعيين كرد. مراد از اين سخن، اگر اين باشد كه ما فقط از طريق قرآن و روايات موجود مي‌توانيم قلمرو دين را به دست آوريم، ما نيز قبول داريم. اما گر مراد اين باشد كه قلمرو دين و اصل را بايد بدست آورد، اشكال پيش مي‌آيد كه طبق آن اگر در آياتي از قرآن يا روايات تصريح شده باشد قلمرو دين شامل مثلاً حكومت هم مي‌شود، ولي ما به فرض نتوانستيم آيه يا روايتي در باب حكومت پيدا كنيم، حكومت را نمي‌توان جزو دين شمرد و بايد آن روايات و آيات را تأويل كرد. به نظر مي‌رسد اين موارد را نمي‌توان خارج از قلمرو دين شمرد؛ زيرا ممكن است اين بخش از قلمرو دين، در رواياتي كه به ما نرسيده است موجود باشد و در آينده بتوان به آنها رسيد.
با توجه به اينكه اسلام آخرين و كامل‌ترين ظهور دين الهي است و تمام آنچه در اديان قبلي بوده، غير از موارد نسخ شده، جزو دين اسلامي مي‌باشد پس راه مطمئن براي دستيابي ما به معارف و تعاليم اديان گذشته نيز بيان قرآن و سنت است و آنچه در منابع ديني اسلام آمده، حتي آنچه راجع به پيامبران گذشته و معارف وحياني آنها، بجز موارد نسخ شده، جزو دين است؛ بنابراين بايد در تعيين قلمرو دين، از آيات بيان كننده اهداف و وظايف انبياء سلف و قلمرو كتب آنها نيز استفاده شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فصلنامه انديشه حوزه، سال چهارم، شماره 2، پاييز 1377.
2ـ مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، مهدي هادوي تهراني، ص284ـ290.
3ـ درآمدي بر قلمرو دين، حسين علي علي‌اكبريان، ص23ـ24.
4ـ فصلنامه كتاب نقد، شماره 2و3، مصاحبه با حامد الگار، ص1ـ3.
5ـ شريعت در آينة معرفت، عبدالله جوادي آملي، ص93ـ233.
[1] . آذرتاش، آذرنوش، فرهنگ معاصر، ص328.
[2] . مائده/48.
[3] . طباطبايي، محمدحسين، الميزان، تهران، اميركبير، 1370، ج15، ص9، ذيل آيه 2 مؤمنون.
[4] . مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات، چاپ مكرر، ج1و2، ص28.
[5] . ر.ك: كريمي، مصطفي، قرآن و قلمرو شناسي دين، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، قم، مؤسسه امام خميني، 1380، ص35ـ42.
[6] . روم/30.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:29 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

راز جامعيت دين اسلام در چيست؟ و اصولاً چرا بايد اين دين جامع باشد؟

پاسخ :

يكي از مهمترين ويژگيهاي دين اسلام كه به عنوان آخرين دين براي هدايت و سعادت بشر تا روز قيامت معرفي شده، مسئله «جامعيت» آن است.
بر اساس حكم عقل واضح است كه دين خاتم نمي تواند ناقص باشد، چرا كه خاتمه دادن به اديان با ديني كه كامل نيست باعث نقض غرض در هدايت بشر به سوي سعادت واقعي است[1]. از سوي ديگر كمال دين ملازم با جامعيت آن است و هيچ گاه نمي تواند ديني را بدون آنكه جامع باشد كامل دانست. بنابراين اكنون كه سلسلة انبياء و شرايع به نقطه پايان خود رسيده است مي بايد احكام و تعاليم لازم براي هدايت بشر به طور كامل در اسلام بيان شده باشد.
به تعبير ديگر، ثبات و جاودانگي شريعت اسلام مستلزم آن است كه استكمال فردي و اجتماعي انسان با همين معارف و احكام و قوانيني كه قرآن تشريع كرده است صورت پذيرد و به بيشتر از آن نيازي نباشد.[2] حاصل آنكه دليل بر خاتميت دين، جاودانگي و كمال دين اسلام مي باشد و لازمة جاودانگي و كمال دين آن است كه آن، دين جامع و جهان شمول باشد چرا كه در غير اين صورت جاودانه نخواهد بود و نقض غرض مي شود. علاوه بر آن، مردم در بسياري از شؤون و ابعاد حيات خويش طرح و برنامة كامل و جامع براي هدايت و سعادت واقعي خود نخواهند داشت و به گمراهي و سرگرداني و جهل گرفتار مي شوند و اين خود با هدف خلقت و هدف ارسال رُسل و انزال كتب منافات خواهد داشت و با حكمت الهي سازگار نخواهد بود.
اما مراد از جامعيت به طور خلاصه و صريح آن است كه دين اسلام كه متكفل تأمين سعادت واقعي دنيا و آخرت مردم است، برنامه ها و ساز و كارهايي دارد كه به تمام شؤون و نياز هاي دنيوي و اخروي بشر اعم از فردي و اجتماعي، پاسخ مثبت مي دهد به گونه اي كه در همة ابعاد و مقولات اجتماعي و فرهنگي، تربيتي، اقتصادي، سياسي و عبادي راهكار هاي نظري و عملي را در سطح كلان و جزئي ارائه مي دهد.
خداوند متعال در قرآن (كه خود معجزة خالدة دين خاتم است) مي فرمايد: «ما فَرَّطنا في الكتاب من شيء»[3] ما در قرآن هيچ چيزي را فرو گذار نكرديم. و يا مي فرمايد: «و كتاب آسماني را بر تو نازل كرديم كه روشن گر همه چيز است»[4] امام باقر ـ عليه السّلام ـ در اين رابطه مي فرمايد: «به راستي خداي تبارك و تعالي، چيزي كه امت بر آن نيازمند باشند وانگذاشته و آن را در كتابش نازل كرده و براي رسولش بيان كرده است»[5].
شايان ذكر است، مقصود از جامعيت دين اين نيست كه در همة عرصه هاي زندگي مادي و معنوي همة مسائل نظري و عملي را به تفصيل بيان كرده است و ديگر هيچ احتياجي به تعليم و تعلم و كار و تلاش فكري در شناخت انسان و جهان و ابعاد مختلف زندگي نداريم، بلكه مقصود آن است كه در راستاي هدف و رسالت خود، رؤس كلي همة معارف لازم را براي تحقق اين هدف در اختيار بشر قرار داده است.[6] به گونه اي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظام مند بتواند همة معارف و رهنمون هاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت خويش به دست آورد.[7]
اما راز و سرّ اين مسئله كه دين اسلام توانسته چنين ادعائي داشته باشد چيست؟
در پاسخ به چند امتياز مهم برنامه ها و قوانين دين اسلام اشاره مي كنيم:
1ـ قوانين و احكام اسلام با مقتضيات فطرت هماهنگ است
از آنجا كه فطرت و نهاد انسان و ساختمان وجود بشر در همة افراد و همة زمانها يكنواخت است، لذا اگر محور جعل قانون قرار بگيرد هرگز مقتضيات زمان و تحولات صنعتي ماية دگرگوني چنين قوانيني نمي گردد.
اسلام قوانين خود را بر اساس فطرت بنا كرده و قدر مشترك انسان را در تمام قرون و اعصار در نظر گرفته و قانون گذاري نموده است و اين خود بزرگترين رمز جامعيت و ثبات و جاودانگي برنامه هاي دين اسلام است.
قرآن اين حقيقت را اين چنين بيان مي كند: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التي ...»[8] بسوي اين دين رو كن (و از باطن به سوي حق باز گرد) ديني كه فطرت خدائي است كه مردم را بر آن آفريده است و خلقت خدا تغيير ناپذير است. از اين رو هرگاه در تشريع قوانين، طبع تغيير ناپذير انسان در نظر گرفته شود (طبعي كه قدر مشترك تمام انسان ها است و در همة ادوار و در تمام شرايط موجود است) احكام و دستورات آن بر اساس فطرت بنا نهاده شده باشد، ديگر تغيير و تحولات و پيشرفتها و تكنولوژي بر قوانين تأثير گذار نخواهد بود و در اين جهت ميان انسان عصر حجر و عصر فضا فرقي نيست. چرا كه در پرتو شناسائي نياز هاي وجودي و شناسائي مصالح و مفاسد طبيعت مشترك انسانها، قوانيني متناسب آن وضع مي شود.[9] لذا ديني كه بر اساس فطرت بنا نهاده شده باشد براي تمام نياز هاي اصلي و واقعي فطري و غريزي بشر طرح و برنامة جامع و كاملي دارد.
2. توجه اسلام به روح و اهداف و معاني زندگي انسان
اسلام در تشريع احكام و برنامه هاي خويش به معاني و حقايق روح زندگي انسان توجه كرده است نه به ظواهر و پوستة آن، از اين رو به دور از هر گونه تعصب و سخت گيري بر شكل و ظاهر زندگي؛ هرگز با مظاهر توسعه و علم و تمدن مخالفت نورزيده است.[10] بلكه با تشويق به عوامل توسعه تمدن، يعني علم، كار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلي پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.[11]
از همين روي قوانين و تعاليم اسلام با تمام چهره هاي تمدن صحيح انساني اعم از گذشته و حال و آينده همخواني و سازگاري دارد. چرا كه هرگز به شكل و ظاهر قضايا نپرداخته و توجه بيشتر خود را به روح و معني معطوف داشته است. مثلاً در اسلام مسئله عفت و پوشش و حجاب براي زن يك مسئله ضروري است، ولي هرگز زنان را در انتخاب نحوة پوشش به شكل خاصي مقيد نكرده است و دست او را در اين انتخاب باز گزارده است، تا همة تمدن ها به شيوه و فرهنگ خاص خودشان آن را انتخاب بكنند.[12] بي توجه به روح و اهداف عالية برنامه ها و تعاليم دين خود سبب فراگيري و جامعيت آن خواهد شد.
3. ميانه روي در تشريع و توجه به همة نياز هاي بشر
از آنجا كه انسان مركب از جسم و روح و ماده و معني است، فرامين و تشريعات دين اسلام به هر دو بُعد انسان توجه داشته است لذا در حالي كه به خواسته ها و ارزش هاي معنوي و عبادي آدمي احترام مي گذارد و او را تشويق به رعايت كردن مسائل عبادي و اخلاقي مي كند، در همان حال به خواسته هاي دنيوي و لذائذ مشروع آن توجه داشته و از آن غفلت نورزيده است. بدين جهت يكي از علل جامعيت دين اسلام آن است كه دين متعادل و وسطي است و در هيچ مورد افراط و تفريط را بر نمي تابد. «و كذلك جعلناكم اُمة وسطا»[13] ما همچنان شما را امت ميانه قرار داديم. توضيح آنكه حيات انسان داراي سه بُعد كلي است: 1. عقل و تفكر 2. طبيعت و غريزه 3. احساس و عاطفه بر اين اساس نيازهاي آفرينشي انسان عبارتند از: 1. نياز هاي عقلاني و اخلاقي از قبيل عدالت، راستي، معرفت و ... 2. نياز هاي طبيعي و غريزي از قبيل خوراك، پوشاك، ازدواج و ... 3. نياز هاي عاطفي و احساسي از قبيل انس و الفت، محبت و دوستي و تعاون و ...
از بررسي قوانين و تعاليم اسلامي اين مطلب به روشني بر مي آيد كه دين اسلام همة زواياي وجود و حيات انسان را مورد اهتمام و اعتنا قرار داده و از بيان هيچ نكته و مسأله اي فرو گذار نكرده است و اين خود نشانة جامعيت اسلام است.[14]
از باب نمونه نسبت به تمايلات عالي و نياز هاي عقلاني مي توان گفت: تعقل و تفكر و رشد عقلاني و فكري بشري در اسلام جايگاه بسيار برجسته اي دارد تا آنجا كه قرآن كريم كساني را كه از خرد ورزي بي بهره اند بدترين جنبندگان مي داند و مي فرمايد: «انّ شرَّ الدَّواب عند الله الصُّم البكم الذين لايَعقلوُن»[15] و يا در هدف رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي فرمايد: «انما بُعثتُ لاُتَمِمَ مكارمَ الاخلاق»[16].
يا در مورد تمايلات اجتماعي و نياز هاي غريزي مثل مسئله ازدواج آيات و روايات فراواني در مورد فضيلت و ارزش آن وارد شده است از جمله مي فرمايد: «هيچ بنياني همچون بنيان ازدواج نزد خداوند محبوبتر نيست»[17].
بنابراين اسلام با واقع بيني خاص خود، انسان را آنچنان كه هست مورد بررسي قرار داده و در تشريع احكام و تعاليم ديني خود به يك طرف توجه ننموده است، زيرا به خوبي تشخيص داده است كه انسان موجود يك بُعدي نيست.[18]
4. قوانين اسلام از ضمانت اجراي كامل برخوردار است
دين اسلام بر خلاف ديگر قوانين به بيان يك سري مقررات خشك و خالي صِرف، بسنده نكرده است بلكه علاوه بر قواي انتظامي و نظامات مادي، از ضمانت هاي اجرائي خاصي برخوردار است؛ از جمله براي اجراي نيروي بازدارنده از گناهان و تخلفات به ايجاد تأسيس نظارت عمومي و پرورش ايمان و اعتقاد به خدا و روز رستاخيز، اهتمام خاصي داشته است. همچنين براي مجازات متخلفان، كيفر و پاداش هاي دنيوي و اخروي بسيار مؤثري را وعده داده است.[19] پس همواره احكام و قوانين اسلام زنده و پويا و كار آمد است و نقصي ندارد همچنين مسئله اجتهاد و نقش كليدي عقل و ...[20] سبب جامعيت و جهان شمولي دين اسلام گشته است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ جمعي از نويسندگان، انسان، راه و راهنما شناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) 1384.
2ـ رباني گلپايگاني، علي، جامعيت و كمال دين، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379.
3ـ مطهري، مرتضي، خاتميت، انتشارات صدرا.
[1] . ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينة معرفت، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص214.
[2] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات اسماعيليان، چاپ دوم، 1392، ج2، ص133.
[3] . انعام/38.
[4] . نحل/89.
[5] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج1، ص59، كتاب فضل العلم، باب 18، حديث 2.
[6] . ر.ك: رباني گلپايگاني، علي، جامعيت و كمال دين، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1379، ص15ـ16.
[7] . ر.ك: واعظي، احمد، جامعه مدني ـ جامعه ديني، تهران، پژوهش فرهنگ و انديشة اسلامي، 1377، ص98.
[8] . روم/35.
[9] . ر.ك: سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، قم، نشر مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ سوم، 1372، ص294ـ298.
[10] . ر.ك: مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ نهم، 1359، ص100؛ همچنين ر.ك: سبحاني، جعفر، الاللهيات، المركز العالمي للدارسات الاسلاميه قم، 1412، ج3، ص406ـ407.
[11] . مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، ص100.
[12] . ر.ك: سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص292ـ293؛ همچنين ر.ك: سبحاني، جعفر، الالهيات، ج3، ص398ـ412.
[13] . بقره/143.
[14] . ر.ك: رباني گلپايگاني، علي، جامعيت و كمال دين، ص39ـ50.
[15] . انفال/22.
[16] . روم/21.
[17] . حر عاملي، وسائل الشيعه، ج14، ص3.
[18] . سبحاني، جعفر، الهيات و معارف اسلامي، ص302.
[19] . ر.ك: همان، ص304ـ305.
[20] . ر.ك: مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، تهران، 1362، ص120ـ135؛ همچنين ر.ك: رباني گلپايگاني، علي، عقايد استدلال، انتشارات نصايح، چاپ اول، 1380، ج2، ص75ـ85.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:29 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

نظريه صحيح در مورد فلسفه خاتميت كدام گفته است: کامل شدن عقل بشري يا کمال دين و امکان حفظ آن؟

پاسخ :

دربارة فلسفه ختم نبوّت و پايان پيامبري دو ديدگاه عمده وجود دارد: برخي از روشنفكران و نويسندگان معاصر[1] بر اين باورند كه وحي و پيامبري مربوط به دوران كودكي عقل بشر است؛ يعني چون آدميان نمي‌توانستند با تكيه بر عقل و انديشة خود، ‌مسير سعادت را باز يابند و راه را از چاه بازشناسند، نيازمند راهنماييها و هدايت‌هاي وحياني بوده‌اند، اما در دوران خاتميت، ‌آدميان به حدّي از رشد عقلاني رسيده‌اند كه در ساية عقل و دانش تجربي خويش مي‌توانند با تأمل در منابع معرفت، اعم از منابع انفسي و آفاقي، روي پاي خود بايستند و مسير زندگي خويش را باز يابند. البته متون ديني نيز كه حاصل وحي پيامبر اسلام‌اند: مي‌توانند بستري مناسب براي اجتهاد فراهم سازند.طرفداران اين ديدگاه هر چند به گمان خود قصد ندارند دين را از صحنة روزگار براندازند و عقل و تجربه را بر جايش بنشانند، اما بر اين باورند كه مرحله‌اي از تاريخ، ‌بشر به چنان رشدي رسيده است كه ديگر نيازي نيست پيامبران دست او را بگيرند و پا به پا ببرند. اگر در گذشته گاه به گاه پيامبراني مي‌آمدند و مردم را از تحريفاتي كه در شريعت پيامبران پيشين رخ مي‌داده، آگاه مي‌ساخته‌اند، اينك وظيفه حفظ و حراست از دين بر عهده علم و عقل است و اگر در آن روزگار، پيامبران واسطة زمين و آسمان بوده‌اند و حقايق دريافت شده از راه وحي را به مردم مي‌رساندند. امروزه بشر در ساية تعاليم انبياء به چنان رشدي رسيده است كه مي‌تواند به تجربة پيامبرانه دست بزند و بر فربهي دين بيفزايد.چنين تحليلي از خاتميت خواه نا خواه، به ختم ديانت مي‌انجامد؛ زيرا هر چند بشر در دست‌يابي به اين مقام والا و رسيدن به بلوغ فكري وامدار پيامبران است، مي‌تواند به آرمان‌هاي آنان وفادار نماند، همچون كودكي كه پس از رسيدن به بلوغ جسماني به والدين خود پشت مي‌كند و در راهي كه خشنودي آنان در آن نيست، گام مي‌گذارد در عمل نيز اين فردگرايي افراطي،‌به انكار و تأويل بسياري از معارف ديني انجاميده است. ثانياً: از سخنان پيشوايان ديني به دست مي‌آيد كه هر چند عقل، پيامبر دروني است، ولي همواره نيازمند به نورافشاني پيامبران بيروني است.[2] امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ يكي از اهداف انبياء را آشكار ساختن گنجينه‌هاي عقل مي‌داند.[3] و اين نه بدان معناست كه يك بار و براي هميشه پرده از روي گنجينه‌ها بر مي‌افتد و از آن پس آدمي از تذكار پيامبران بي‌نياز مي‌گردد؛ بلكه عقل بشري هر اندازه راه كمال را بپيمايد همچنان به هدايت‌هاي وحياني نيازمند است و هر قدر بر تجربه‌هاي دروني و بيروني خود بيفزايد، در برابر مكتب پيامبران چون كودكي دبستاني است.
وانگهي، چنين تفسير و تحليلي از خاتميت با صريح رواياتي كه احكام اسلامي را جاودانه دانسته و نياز بشر به دين را امري هميشگي دانسته‌اند، سازگار نيست. حضرت علي ـ عليه السلام ـ جاودانگي دين اسلام را با كمال و محتواي دروني آن پيوند مي‌زند و مي‌فرمايد:
دين اسلام دين خداست كه آن را براي خود برگزيد و به ديدة عنايت خويشش پروريد. پس چنانش برپا داشت كه نه دستاويزش بريدني باشد و نه حلقه‌هايش گشودني و نه پاهايش ويران شدني و نه ستون‌هايش برافكندني و نه درخت آن از ريشه برآيد و نه زمانش به سرآيد... نه سپيدي روشنش را سياهي فرا گيرد و نه راستي‌اش كجي پذيرد.»[4]
همچنين آن حضرت،‌قرآن كريم را كتابي مي‌داند كه شگفتي‌هايش پايان نمي‌پذيرد و با خواندن و شنيدن پياپي كهنگي نمي‌گيرد و در جاي ديگر در اين باره مي‌فرمايد: «قرآن دريايي است كه بردارندگان آب،‌آن را خشك نگردانند و چشمه‌ساري است كه آب كشندگان، آب آن را به ته نرسانند.»[5]
علاوه بر آنكه اين تحليل با مرجعيت علمي امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و لزوم اطاعت بي‌چون و چرا از آنان كه يكي از ضروريّات مذهب شيعه و يكي از اساسي‌ترين اعتقادات آنان است، در تنافي است.
بنابراين سر اصلي خاتميت را بايد در محتواي اين دين الهي و استعداد پايان ناپذيرش براي كشف و استنباط پي جست، نه رشد عقل و شكوفايي دانش بشري، بر اين اساس سعي مي‌كنيم با استمداد از متون ديني، شناختي هر چند اندك از راز ختم نبوت به دست آوريم. اما قبل از آن تذكر چند نكته ضروري است.
نكته اول: خاتميت از مسائل درون ديني است يعني اگر در قرآن و روايات بر اين امر تصريح نمي‌شد هرگز نمي‌توانستيم با براهين عقلي و فلسفي، به رد يا اثبات آن بپردازيم. صريح‌ترين آيه‌اي كه بر خاتميت نبوت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دلالت مي‌كند آيه چهلم سورة احزاب است. فلذا آنچه در تحليل آن ذكر مي‌شود، نوعي بيان حكمت محسوب مي‌گردد.
نكتة دوم: قبل از بيان فلسفه خاتميت لازم است ابتدا علل تعدد پيامبران و شرايع الهي را بررسي نماييم كه عبارتند از:
1 . تحريف دين: انسان قديم از رشد و بلوغ فكري كافي برخوردار نبود از اين رو نمي‌توانست كتاب و تعاليم آسماني خود را حفظ كند و در نتيجه دين خدا تحريف مي‌شد، يا به كلي از بين مي‌رفت. بر اين اساس، تجديد دين از طريق پيامبران بعدي ضرورت مي‌يافت.[6]
2 . عدم آمادگي بشر اوليه براي دريافت طرحي جامع: در دوره‌هاي پيش از اسلام بشر به دليل عدم بلوغ فكري، قادر به دريافت يك طرح جامع براي زندگي خود نبود، از اين رو لازم بود با تجديد نبوت‌ها به تدريج راهنماياني براي او فرستاده شوند تا وي را در رسيدن به سعادت خويش راه بنموده و براي دريافت برنامه‌ نهايي مهيا سازند.[7]
3 . تغيير اوضاع: يكسان نبودن زندگي بشر در دوره‌ها و سرزمين‌هاي گوناگون، پيچيده‌تر شدن زندگي و ارتباطات اجتماعي در وضع احكام و قوانين اجتماعي دين مؤثرند. و روشن است كه اگر پيامبران قوانين پيچيده امروز را هزاران سال قبل براي مردم تبيين مي‌كردند.مرتكب كار لغو و بيهوده شده بودند. علاوه بر آن حفظ و تطبيق آنها بر موارد خاص در زمان‌هاي بعد، بسيار دشوار مي‌شد.[8]
با توجه به اين علل، مي‌توان فسلفه ختم نبوت را اين چنين تشريح نمود:
از يك‌ سو، رشد و بلوغ فكري و اجتماعي بشر در دورة ظهور اسلام او را قادر ساخت كه اوّلاً كتاب آسماني‌اش را از تحريف مصون نگاه دارد، و در اين راه نويد حفظ خداوندي نيز مددكار او گشت.: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛[9] ثانياً برنامه تكاملي جامعه خود را يك جا دريافت كند؛ ثالثاً پس از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ و در پرتو راهنمايي‌ها و دستورات امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ بتواند در زمان غيبت كبري احكام دين را تبيين و ترويج كند. در واقع لزوم تبيين و تبليغ شريعت پيشين و انطباق آن با اوضاع متغير از طريق پيامبران تبليغي برطرف شد و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ و پس از ايشان (در زمان غيبت كبري) علماي اسلام‌شناس و متخصص در دين، مي‌توانند در پرتو اجتهاد، كليات وحي را تفسير و توجيه كرده، آن را با اوضاع متغير زماني و مكاني منطبق سازند.[10]
از سوي ديگر، ويژگي‌هاي منحصر به فرد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ مطرح است؛ زيرا شخصيت معنوي ايشان به چنان قوامي رسيده بود كه به آن حضرت امكان مي‌داد تا همه مراتب ممكن و لازم را براي دريافت وحي الهي طي كند؛ به گونه‌اي كه هيچ مرتبه و مرحلة كشف ناشدني را باقي نگذارد كه پيامبر ديگري پس از ايشان كشف كند. به تعبير عرفا «الخاتم من ختم المراتب باسرها» خاتم كسي است كه همه مراتب را طي كرده و مرتبه طي نشده‌اي باقي نگذارده باشد.
و بالاخره وجه سوّم در محتواي اين دين الهي نهفته است، ركن اصلي خاتميت اسلام قرآن كريم است كه اصول برنامة تكاملي بشر را در بر دارد و با قوانين ويژه خود و با تشريع اجتهاد و با ياري عقل، لزوم آمدن پيامبران جديد را منتفي ساخته است. و از اين رو جايي بر نبوت جديد اعمّ‌ از تشريعي و تبليغي باقي نمي‌گذارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مرتضي مطهري، ختم نبوت، تهران: صدرا، 1369.
2ـ در آمدي بر كلام جديد، قم: انتشارات كتاب طه و معارف، 1381، ص 218 ـ 237، هادي صادقي.
[1] . در رأس اين نويسندگان مي‌توان از اقبال لاهوري نام برد و افرادي چون دكتر شريعتي و دكتر سروش را از پيروان مهم او دانست. (ر.ك: اقبال، محمد، احياي فكر ديني در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، رسالت قلم، 1378، ص 204ـ144؛ و شريعتي، علي، شيعه، تهران، انتشارات الهام، چاپ ششم، 1376، ص103، 249ـ248؛ و سروش، عبدالكريم، فربه‌تر از ايدئولوژي، تهران، صراط، 1372، ص78؛ و بسط تجربه نبوي، تهران، صراط، 1378، ص141ـ135، 133، 27.
[2] . اين العقول المستصبحة بمصابيح الهدي، نهج‌البلاغه، خطبه 144، ص 140.
[3] . همان، خطبه 1، ص 6.
[4] . همان، خطبه 198، ص 233.
[5] . همان، ص 234.
[6] .اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم.
[7] . مطهري، مرتضي، مقدمه‌اي بر جهان بيني اسلامي، تهران، صدرا، بي تا، ص167ـ168؛ و مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1380، ج1و2، ص279.
[8] . مطهري، مرتضي، همان، ص168.
[9] . حجر/19.
[10] . مصباح يزدي، محمد تقي، همان، ص279.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:30 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

تعريف ايدئولوژي و دين و رابطه اين دو با هم را بيان کنيد؟ و آيا اينکه گفته ميشود ايدئولوژي ميخواهد همه افراد را به يک شکل درآورد صحيح است؟

پاسخ :

در سؤال فوق رابطه دين و ايدئولوژي مورد پرسش قرار گرفته است،‌ اگر تعريف هر يك از اين دو روشن باشد، رابطه آنها مشخص خواهد شد. درباره واژة ايدئولوژي گفته‌اند: لفظي است مركب از «ايده + لوژي» به معناي عقيده شناسي و به معني خود عقيده و طرز تفكر هم به كار مي‌رود.[1] معناي اصطلاحي خاص ايدئولوژي عبارت است از: سيستم فكري كه شكل و طرح كلي رفتار انسان را تعيين مي‌كند و به عبارت ديگر ايدئولوژي يك سلسله آراء كلي هماهنگ دربارة رفتارهاي انساني است.[2] و طبق تعريف ديگر، ايدئولوژي، انديشه‌اي عمل زا است.[3]
ايدئولوژي، در اصل واژه‌اي فرانسوي و به معناي، علم يا مطالعه ايده‌ها بوده و سپس معناي بين المللي و مهمتري پيدا كرده و در مقام دلالت بر مجموعه‌اي از باورها و رفتارها كه با يكديگر ارتباط دارند به كار رفته است.[4] برخي نويسندگان كه با غرض خاصي، (نفي دخالت دين در مسائل اجتماعي و سياسي)[5] به نفي ايدئولوژي پرداخته‌اند، اين واژه را طوري معنا نموده و لوازمي براي آن شمرده‌اند كه منفي و مطرود بودن آن نياز به بحث زيادي نداشته باشد، مثلا گفته‌اند، ايدئولوژي مرامنامه انساني است كه خودش را خدا مي‌داند.[6] و لوازم آن علاوه بر وارونه نمائي و غفلت آميز بودن، خدمت به منافع گروهي و مشروعيت بخش قدرت حاكم است.[7] اگر در معني لغوي و اصطلاحي اين واژه دقت نماييم، اين تعريف و لوازم آن از ايدئولوژي استفاده نمي‌شود، بلكه معنايي تحميلي بر آن است.
در تعريف دين گفته شده است؛ دين در لغت به معني اطاعت و جزاء آمده و اصطلاحاً به معناي اعتقاد به آفريننده‌اي براي جهان و انسان و دستورات عملي متناسب با اين عقايد مي‌باشد.[8] با اين تعريف از دين كه مشتمل بر دستورات عملي و رفتار انسان است، روشن مي‌شود كه دين، همان ايدئولوژي به معناي عقيده و رفتار است، و مي‌توان سيستم كلي احكام عملي دين را ايدئولوژي به حساب آورد.[9]
در نوشته‌هاي شهيد مطهري و استاد مصباح و دكتر شريعتي، عنوان ايدئولوژي اسلامي مطرح شده است. شهيد مطهري مي‌فرمايد: ايدئولوژي جامع و كامل كه در اصطلاح قرآن شريعت ناميده شده است يك فلسفه زندگي انتخابي، آگاهانه، آرمان خيز و مجهز به منطق است يعني يك تئوري كلي، يك طرح جامع و هماهنگ و منسجم كه هدف اصلي آن كمال انسان و تأمين سعادت همگاني است.[10]
امّا اين سؤال كه ايدئولوژي مي‌‌خواهد همه افراد را به يك شكل درآورد؟ پاسخ اين است كه در آن تعريف ناصحيح از ايدئولوژي يكي از لوازم آن «اليناسيون آور،[11] خواستار يكنواخت انديشي، بي‌تحمل نسبت به تنوع و كثرت آراء»[12] دانسته شده است، امّا حقيقت اين است كه اگر يكسان سازي و يكنواختي به معني اشتراك در همه جزئيات زندگي فردي و اجتماعي باشد، ايدئولوژي اسلامي چنين اقتضائي ندارد. و اگر به معني اشتراك در سعادت ابدي و زندگي انساني است اقتضا دارد. توضيح اين كه: ايدئولوژي، شامل احكام جزئي نمي‌شود، همانند اين كه «امروز بايد به فلان فقير صدقه داد.»[13] بلكه بر اساس آرمانهاي ثابت انساني و قوانين كلي استوار است.[14] يكساني در زندگي انساني و سعادت ابدي به اين دليل است كه انسان داراي فطرتي يگانه و سرشتي يكسان است و بديهي است كه ايدئولوژي بايد متكي بر ارزشهاي انساني و فطرت يگانه انسان باشد.[15]
ايدئولوژي اسلامي با فطرت انسان هماهنگ است و هرگز نياز به انضباط شديد و يك شكل سازي ناخواسته‌اي كه در ديگر ايدئولوژيها هست، ندارد. مثلاً لنين مي‌گويد: در درون حزب نه تنها آزادي عمل فرد، بلكه آزادي فكر، نيز بايد شديداً تابع انضباط حزب و وحدت فرماندهي باشد.[16] علت اين سخت گيري و فشار، انحرافي بودن اين ايدئولوژيها است، امور فطري و طبيعي احتياج به اين تحميل و فشار ندارد.[17]
نتيجه اينكه، ايدئولوژي به معناي اعتقاد و رفتار مطابق آن است و اين معنا با دين منافاتي ندارد. و يك شكل سازي اگر به معني هماهنگي همه انسانها در فطرت و سعادت و زندگي انساني باشد اشكالي ندارد. اما يكساني در همه جزئيات ذهني و رفتاري و فردي و اجتماعي، نه لازمه ايدئولوژي است و نه لازمه دين است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، ايدئولوژي تطبيقي، قم، مؤسسه در راه حق، جلد اول از مجموعه سه جلدي.
2ـ مطهري، مرتضي، انسان و ايمان، تهران، انتشارات صدرا.
3ـ مطهري، مرتضي، مقدمه بر جهان بيني اسلامي، تهران، انتشارات صدرا.
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، ايدئولوژي تطبيقي، قم، مؤسسه در راه حق، ج1، ص3.
[2] . همان.
[3] . خامنه‌اي، سيد محمد، مقدمه ويژگي‌هاي ايدئولوژي اسلامي، انتشارات مؤسسه ملي، 1354، ص19.
[4] . جان پلاسناتس، ايدئولوژي، ترجمه عزت الله فولادوند، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1373، ص1ـ2.
[5] . عليجاني، رضا، ايدئولوژي ضرورت يا پرهيز، انتشارات چاپخش، چاپ اول، 1380، ص24.
[6] . سروش، عبدالکريم، فربه‌تر از ايدئولوژي، موسسه فرهنگي صراط، چاپ پنجم، 1376، ص373.
[7] . همان، ص80.
[8] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، 1374، ج1، ص28.
[9] . همان، ص29.
[10] . مطهري، مرتضي، انسان و ايمان، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1371.
[11] . فربه‌تر از ايدئولوژي، همان، ص80.
[12] . همان، ص120.
[13] . آموزش عقايد، همان، ج1، ص29.
[14] . شريعتي، علي، بحثي در ايدئولوژي، پرسش و پاسخ، ص13.
[15] . مطهري، مرتضي، انسان و ايمان، تهران، انتشارات صدرا، ص61.
[16] . بعثت و ايدئولوژي، ص42، به نقل از كتاب ويژگي‌هاي ايدئولوژي اسلامي.
[17] . ويژگيهاي ايدئولوژي اسلامي، همان، ص16
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:31 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

جامعه انساني از بدو خلقت تا به حال از نظر دين بويژه اسلام به حدّ ايده آل نرسيده است، آيا اين واقعيت حاكي از آن نيست كه قوانين اسلام فقط مثالي اند نه عملي؟

پاسخ :


اولين نظام حقوق و كتاب قانون، به وسيله پيامبران آورده شده كه در طول تاريخ، جامعه بشري را از انحرافات برحذر داشته و به سوي ارزشهاي انساني راهنمايي فرموده اند و سرانجام، نيز روزي خواهد آمد كه قانون الهي و نظام حقوقي دين، بر سراسر جهان حاكم شود. و حتّي ماديون نيز اين حقيقت را كه بشر در طول تاريخ، تحت تاثير منطق الهي و اديان آسماني بوده است نمي توانند انكار كنند. و كشورهايي چون چين و شوروي سابق، كه نظام حاكم بر آنها، بر اساس كفر و الحاد بنا شده و در اعماق ظلمت ماديت ريشه دارد و در آنجا از همه رسانه هاي گروهي و هر گونه وسائل تبليغاتي براي كوبيدن دين و خدا پرستي، در سطح گسترده‌اي استفاده مي شود، مع الوصف، مسلمانان آن ديار در حد شناختي كه از آيين مقدس اسلام دارند، نسبت به آن عشق مي ورزند و با همه سختيها، در انجام مراسم ديني خود تلاش دارند. اين حقايق نشان مي دهد كه انگيزه خداپرستي، در متن فطرت انسان ريشه عميق دارد و مبارزه در راه براندازي آن يا غلبه گرايشهاي مادي، حداكثر مي تواند در تضعيف نقش دين، تاثير موقّت و مقطعي داشته باشد و حتي افراط در آن، گاهي عكس العملهاي تندي در جامعه به نفع مذهب ايجاد نموده است چنانكه در شوروي سابق شاهد بوديم.[1]
و حتي در كشورهاي غربي كه با پيدايش رنسانس و گسترش تمدن و بالاگرفتن نغمه ها و شعارهايي مبني بر جدايي دين از سياست كه شايد عكس العمل فشارها و تضييقات كليسا بود و عوامل گوناگون ديگر؛ زمينه اجتماعي، براي قانون گذاري، به وسيله خود مردم يا متخصصين و حقوقدانان، فراهم گرديد و بر اين اساس قوانين جديدي تنظيم و تصويب و بر جامعه حاكم شد. ولي با اينكه امروزه در اين كشورها طرح جدايي دين از سياست مقبول عام قرار گرفته و با كم شدن قدرت كليسا حقوق مسيحيت نقش سابق خود را در حلّ مشكلات اجتماعي ندارد با اين حال نمي توان گفت: دين در جوامع نامبرده، نقش خود را صد در صد از دست داده است زيرا هم اكنون نيز قوانين الهي و كتب آسماني به عنوان بخشي از منابع حقوقي حاكم بر اين كشورها، اعتبار و مقبوليت دارد.
تعاليم انبياء و قوانين الهي، از متن فطرت انسان برخاسته و در آن ريشه دارد و نه تنها پياده شدن آن قوانين در جوامع مختلف، امكان پذير خواهد بود؛ بلكه براي همه انسان ها قابل احترام بوده، مبارزه با آن به سادگي ممكن نيست و طرفداران تعاليم انبياء بر اجراي آن پافشاري مي كنند؛ از اين رو تلاش دولت هاي وقت، پيوسته بر اين بوده كه در حد امكان، در جهت مخالف مسير ارزشهاي مذهبي گام برندارند.[2]
اما در پاسخ به بخش ديگري از سوال فوق بايد گفت: اولاً قوانين و گزاره هاي قانوني اسلام بي بهره از هر نوع واقعيت و صرفاً اعتباري نيستند بلكه قوانين اسلامي تابع مصالح و مفاسد واقعي بوده، واضع قانون با شناخت و آگاهي از آنها و متناسب با هدف آفرينش انسان قوانين را وضع مي كند. و در واقع قوانين حقوقي اسلام بيان گر رابطه واقعي ميان رفتار انسان و نتايج مترتب برآن مي باشند. بنابراين نظر اسلام، همچون مكتب حقوق طبيعي است كه ملاك قوانين و قواعد حقوقي را تنها واقعيات عيني ميداند و نه مانند مكتب حقوق عقلي محض است كه فقط دستورات عقل عملي را ملاك حقوق و قانون قرار دهد. چنانچه از سوي ديگر همانند مكاتب حقوق پوزيتويستي نيز نيست كه قانون وحقوق را داراي ماهيتي صرفاً قراردادي و اعتباري بداند، بلكه قواعد حقوقي اسلام، ماهيتي دو رويه و مزدوج دارد يعني داراي ماهيتي اعتباري _ واقعي است؛ اعتباري است از آن جهت كه متعلق جعل و اراده خداوند قرار گرفته است و واقعي است از آن جهت كه اراده تشريعي الهي همسوي با ارده تكويني اوست و در نتيجه قوانين اسلام مبتني بر واقعيات و مصالح و مفاسد نفس الامري است .
پس مي توان گفت قواعد حقوقي اسلام نه صرفاً واقعيتي مكشوف است و نه صرفاً اعتباري مجعول. بلكه اعتباراتي است مبتني بر واقعيات، اعتباراتي كه اعتبار كننده و جاعل آن خداوند عليم و حكيم است.[3]
در جامعة اسلامي قانون‌گذار، خداي متعال است كه اولاً آگاهي كامل، جامع و دقيق از ابعاد گوناگون و سرشت و سرنوشت انسان دارد؛ ثانياً از خطا، لغزش، غفلت و نسيان مصون است؛ ثالثاً از گرايشات و اميال فردي و گروهي و... مبراست و رابعاً داراي علو مرتبه است كه لازمه هر نوع دستور است. و بديهي است كه چنين قانون‌گذاري به هنگام وضع قانون، ارتباط ابعاد گوناگون انسان و تأثير و تأثر متقابل و منافع و مصالح متزاحم آنها را مورد توجه قرار مي‌دهد و سپس بهترين فرمولي را كه در آن، بيشترين مصالح همة ابعاد وجودي انسان (مادي، معنوي، فردي، اجتماعي، عاطفي، عقلاني، و غيره) رعايت شده باشد. قانون ايده‌آلي را وضع ميكند.
اشتباه عظيمي است اگر كسي نفوذ دين اسلام را در حكومت مقتدر و آرماني نايده بگيرد چرا كه براساس شواهد قطعي تاريخي، مردم شبه جزيره عربستان پيش از ظهور اسلام در قبايل كوچك و بزرگ زندگي مي‌كردند و قوانين و آداب و رسوم نظام قبيله بر آنان حاكم بود و هيچ گونه حكومت و دولت سياسي به هنگام بعثت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در شبه جزيزه عربستان وجود نداشت.[4]اما با ظهور اسلام و اقدامات اساسي و تغييرات بنياد ديني كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به تدريج در فرهنگ، اخلاق، آداب و رسوم و مناسبات و روابط اجتماعي درون و ميان قبيله‌اي به وجود آورد؛ نظام سياسي مقتدري تاسيس كرد كه نه تنها از اعراب قبايل گوناگون انسان‌هايي والا ساخت، بلکه حكومت‌هايي بزرگي چون روم، ايران و مصر را تحت انقياد خود در آورد.[5]
اين نظام حقوقي كه برخاسته از كتاب، سنّت و عقل بود در كمتر از يك قرن بر نيمي از جهان آن روز حاكم گرديد. اين استقبال به خاطر امتيازها و برتري‌هايي بود كه در اين نظام حقوقي، در مقايسه با ساير نظامها وجود داشت.
علاوه بر‌آنكه نظام حقوقي اسلام داراي ويژگيهاي خاصي است كه آن را از ساير نظامها ممتاز مي‌كند كه در اينجا به خاطر عدم تطويل در بحث فقط به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1. الهي، ديني و وحياني بودن؛ منشأ و خاستگاه قواعد حقوقي اسلام ارادة خداوند است و آورندة آن پيامبري الهي است، كه از طريق وحي به ما رسيده است.
2. واقع‌نگر، چند بعدي و جامع بودن: از آن جا كه قانون‌گذار واقعي خداوند متعال است كه به همه ابعاد وجودي انسان و سير كمالي او و رابطه انسان با جهان، علم كامل دارد، طبعاً قواعد حقوقي اين نظام، قواعدي مبتني بر واقعيت است و نتيجة اين واقع‌نگري، چند بعدي و جامع بودن است. يعني در عين آن كه نظام حقوقي اسلام به تنظيم روابط حقوقي مردم پرداخته، از ساير ابعاد فردي و روحاني نيز غفلت نورزيده و قوانين حقوقي را با نظري جامع نسبت به تمام ابعاد وجودي انسان وضع كرده است.
3. كامل و تمام بودن: يعني هيچ زمينه‌اي از رفتار اختياري فردي و اجتماعي انسان وجود ندارد كه اسلام به طور خاص و جزيي در مورد آن وضع کرده باشد و به صورت قاعده كلّي در مورد آن ساكت بوده حكم آن را مشخص ننموده باشد. اسلام آييني است كه براي انسان، نه فقط در قلمرو آنچه امروز اصطلاحاً حقوق خوانده مي‌شود، بلكه خيلي فراتر از آن‌، براي تمامي عرصه‌هاي حيات انسان از پيش از تولد تا پس از مرگ با صدور دستورات الزامي و غيرالزامي برنامه‌اي جامع و تمام را به بشريت ارزاني داشته است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (حقوق و سياست)، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
2ـ خسروشاهي، قدرت الله و دانش‌پژوه، مصطفي، فلسفة‌ حقوق قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)چاپ سوم، 1378.
[1] . دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر حقوق اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اوّل، 1364، ص105.
[2] . همان ، ص103.
[3] . خسرو شاهي، قدرت الله و دانش پژوه، مصطفي، فلسفة حقوق، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378، ص63ـ64 .
[4] . جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا(ص)، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1369، ص73ـ100.
[5] . سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1372، ج2، ص208ـ238.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:31 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

با توجه به اين‎كه در دانشگاه‎ها و مراكز علمي ديگر با افزايش علم، ممكن است شبهه‎هايي در قبال مسايل ديني ايجاد شود (از قبيل ممانعت دين از پيشرفت علم) جايگاه و وظيفه روان شناسي ديني در اين خصوص چيست؟

پاسخ :

علوم ديني، متعهد پاسخ گويي به شبهاتي است كه در قبال مسايل ديني ايجاد مي‎شود. افزايش و پيشرفت علوم تجربي ممكن است شبهاتي را به وجود آورد، اكثر اين شبهات در علمي تحت عنوان «كلام جديد» يا «دين پژوهي» مورد بررسي و پاسخگويي قرار مي‎گيرد. و علوم تفسير و فقه نيز پاسخگوي برخي ديگر از شبهات مي‎باشند. روان شناسي ديني به معني «شناخت روح و روان انسان و فعاليت‌هاي ذهني و رفتاري او از نظردين» به نوبة خود، زمينه دفع برخي از شبهات را فراهم مي‎آورد.
در سوالي كه مطرح شده است به شبهه خاصي، مربوط به روان شناسي ديني، اشاره شده است.
در پاسخ به سؤال از نقش روانشناسي ديني در اين زمينه، اصول و مشخصاتي از روانشناسي ديني را يادآوري مي‎نماييم.
از نظر دين، انسان موجودي كمال پذير و طالب علم و معرفت و داراي فطرت و ويژگي‎هاي خاص مي‎باشد؛ ميل فطري انسان به دانستن و آگاه شدن از خود و جهان هستي و پديده‎هاي آن، موجب پيشرفت فلسفه و علوم و صنايع و ديگر مظاهر تمدن شده است.[1]
از اصول مشخص روان شناسي ديني، اعتقاد به تجرّد روح از ماده، و وجود فطرت و عقل در روان انسان مي‎باشد. به اين معنا که انسان هنگام تولد داراي استعداد و توانايي‎هاي خاص مي‎باشد، او بالفعل دانش ندارد، اطلاعات خود را اعم از حسّي و عقلاني در اثر داد و ستد با محيط واجد مي‎شود. فطريات انسان، همان ارزش‎هاي انساني است كه در نهاد او جاي دارد و با كمك عقل و دانش‎هاي بشري و هدايت الهي، در زندگي انسان فعليت مي‎يابد و تحقق مي‎پذيرد.[2]
زمينة پيشرفت انسان از نظر روان شناس ديني
روان شناس ديني صفاتي را در روان انسان معرفي مي‎كند و رشد مي‎دهد كه موجب تشويق و ترغيب در كسب و كشف علوم و انديشه‎هاي جديد مي‎باشد. اين صفات عبارتند از: 1. خوشبيني به جهان آفرينش و عالم هستي؛ به اين صورت كه هدف آفرينش (آفرينش) را خير و كمال و سعادت، معرفي مي‎كند، اين انديشه خوشبينانه است كه زندگي را در درون جان ما، وسعت مي‎بخشد و مانع فساد رواني مي‎گردد.[3]
2. اميدواري به آينده و اين كه نظامات حاكم بر جهان، نسبت به تلاش ما بي‎تفاوت نيست و دستگاه آفرينش حامي مردمي است كه در راه حق و عدالت و خيرخواهي تلاش مي‎كنند.
3. آرامش خاطر: ايمان ديني به انسان، اعتماد و اطمينان مي‎بخشد و دلهره و نگراني نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان زايل مي‎سازد.[4]
نقش و تأثير اين صفات رواني در عرصه‎هاي مختلف فردي و اجتماعي و پيشرفت مادي و معنوي، قابل انكار نيست.
رابطة علم و دين از نظر روان شناسي ديني:
ايمان وشخصيت مؤمن، آن چنان كه قرآن نشان مي‎دهد، علم را با اخلاق و ارزش‎ها، پيوند مي‎زند و مرز آن دو را در وجود آدمي برمي‎چيند و روان شناسي خاص قرآن را پديد مي‎آورد كه نقص و يك بعدي بودن روان شناسي معمول را ندارد.[5]
در نگرش اسلامي، علم، همان نورانيت وهدايت است و دانشمندان را به فضيلت و شرافت و تقويت ايمان و اعتقاد به يگانگي خدا مي‎كشاند.[6] سفارش به كسب علم و آگاهي به ويژه علوم تجربي و طبيعي، مكرر در قرآن و روايات آمده است، علم در جهان اسلام، همزاد دين بوده است و رشته‎هاي مختلف علمي، تدريس مي‎شده است، علم و دين مكمّل، هم سخن و هماهنگ يكديگر پيش مي‎رفتند، نمونه‎هاي فراواني از سازگاري آموزه‎هاي قرآني با دست آوردهاي علمي وجود دارد، مانند حركت زمين و خورشيد و حركت كوه‎ها، لقاح و زوجيت گياهان.[7]
خلاصه اين كه التزام دانشمندان به آموزه‎هاي ديني بر فعاليت‎هاي پژوهشي و علمي آنان تأثير مي‎گذارد و در اقبال و ادبار به دانش خاص يا رشد و تحول آن مؤثر خواهد بود.[8]
نتيجه:
وظيفه روان شناسي ديني، در قبال شبهات ناشي از افزايش علم، تقويت و رشد صفات ايمان و كمال جويي و آگاهي طلبي و خوشبيني و اميد به آينده، در روان انسان است، تا اين كه نه تنها گرفتارشبهات ناشي از افزايش علم نگردد بلكه زمينه بسيار مناسبي در جهت كنترل رفتار به سمت كسب و كشف علم و قوانين حاكم بر جهان هستي فراهم گردد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سرقاوي، محمد حسن، گامي فراسوي روان شناسي اسلامي، ترجمه دكتر سيد محمد باقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1365.
2ـ محمود، مصطفي، روان شناسي اخلاقي در قرآن و مكتب‎هاي معاصر، ترجمه حسين نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
3ـ مطهري، مرتضي، فطرت، تهران، انتشارات صدرا.
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، خودشناسي براي خودسازي، مؤسسه در راه حق، چاپ مكرر، 1373، ص24ـ26.
[2] . احمدي، علي اصغر، روان شناسي شخصيت از ديدگاه اسلام، انتشارات امير كبير، 1371، ص69.
[3] . مطهري، مرتضي، انسان و ايمان، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، ص39.
[4] . همان، ص42.
[5] . محمود، مصطفي، روان شناسي اخلاق، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اوّل، 1357، ص6.
[6] . خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، نشر مركز مطالعات و پژوهش‎هاي فرهنگي حوزه علميه، ص336.
[7] . همان، ص345.
[8] . همان، ص369.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:32 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا يقين روان شناختي در پذيرفتن دين معتبر نيست و معناي دقيق و اصطلاح يقين روان شناختي و يقين معرفت شناختي چيست؟

پاسخ :

«يقين و شك در هر موضوع دو گونه است گاه منطقي و گاه روان شناختي. شك و يقين منطقي از وضوح يا عدم وضوح اشياء و موضوعات و احكام آنها و از ظهور مبادي تصوري و تصديقي نشأت مي‌گيرد؛ اگر امري مبَرهن و مبيَّن، روشن و آشكار باشد، براي نفس انسان يقين حاصل مي‌شود... اما يقين روان شناختي» مربوط به علل دروني و حالات نفساني اشخاص است و لذا ممكن است انسان به مسأله‌اي واضح و روشن كه مورد يقين ديگران است، شك داشته باشد و يا موضوعي مبهم را كه مشكوك ديگران است، يقيني و قطعي بداند. آنچه در علم اصول فقه به عنوان «قطعِ قطّاع» مطرح است، غالباً از سنخ قطع روان شناختي است[1]» به عبارت ديگر اگر «انسان به مفاد قضيه‌اي اعتقاد داشته باشد و در كنار اين اعتقاد، اعتقاد ديگري باشد مبني بر اين‌ كه نقيض آن قضيه هم باطل است بلكه مطمئن باشد كه در زمان آينده نيز هرگز امكان زوال اين اعتقاد وجود ندارد[2]» اين را يقين منطقي مي‌گويند. يقين منطقي مركب از دو علم است، علم دوّم لازمة علم اول است كه مي‌تواند در يك قضيه وجود داشته باشد مثل اين‌كه بگويند نزديكترين فاصله بين دو نقطه خط مستقيم است. اين قضيه يقيني، يقين ديگري را در بردارد كه محال است نزديكترين فاصله بين دو نقطه خط مستقيم نباشد.
ولي در يقين روان شناختي «انسان جزم به قضيه‌اي از قضايا پيدا مي‌كند به صورتي كه هيچ گونه شك و يا احتمال خلافي همراه آن وجود ندارد در يقين روان شناختي هيچ ضرورتي ندارد كه مخالف آنچه انسان علم به آن پيدا نموده است، محال نباشد و چنين تضميني صرفاً در يقين منطقي است.»[3]
امتياز يقين منطقي از رواني
يقين منطقي در قضاياي نظري فقط يک علت دارد و آن عامل قياس است. اگر قياس از نظر صورت داراي شكل صحيح باشد و از نظر مواد يقيني باشد نتيجه چنين قياسي، يقين منطقي است اما يقين روان شناختي چنين نيست، از هر سبب و عاملي ممکن است حاصل گردد و منشاء اثر و حركت در جان و روان شخص (صاحب يقين روان شناختي) شود، بر خلاف يقين منطقي.
يقين رواني در بحث و گفتگوي علمي تأثير ندارد چون اولاً تابع علل خاص خود ـ‌چه در بودن و چه در نبودن‌ـ مي‌باشد. ثانياً يقين روان شناختي شخصي است نه عمومي.
جهت وضوح بيشتر مطلب امتياز اعتقادات انسان را به نحو ديگري بررسي مي‌نمائيم. اعتقادات انسان[4] گاه اعتقاد جازم مطابق با واقع است كه آن را يقين منطقي مي‌نامند، و در مقابل چهار نوع اعتقاد ديگر قرار دارد: 1ـ «اعتقاد مطابق با واقع نه از روي دليل (تقليد) 2ـ اعتقاد جازم غير مطابق با واقع (جهل مركب) 3ـ اعتقاد غير جازم مطابق با واقع (ظن صادق) 4ـ اعتقاد غير جازم غير مطابق با واقع (ظن كاذب)»[5] بوعلي سينا بر آن اقسام كه در مقابل يقين منطقي قرار دارد اصطلاح شبه يقين را وضع نموده و مراد وي از شبه يقين «آن است كه انسان به مفاد قضيه‌اي اعتقاد داشته باشد اما در كنار آن، اعتقاد ديگري در كار نباشد يعني اگر ذهن متوجه نقيض اعتقاد اول شود استحكام اعتقاد اول فرو مي‌ريزد مثل قضاياي مشهوره در بين مردم[6].
حاصل اين‌كه يقين روان شناختي نه قابل اثبات براي ديگران است و نه قابل رد و انكار مي‌باشد زيرا يقين روان شناختي ابزاري نيست كه تابع يك روش عام و در دست همه باشد بلكه به واسطه عوامل خاص رواني حاصل مي‌گردد و از طرف ديگر، يقين روان شناختي يقيني نيست كه استحكام و زوال ناپذيري داشته باشد.
اين يقين به درد شناخت حق و باطل و تمييز اين دو نمي‌خورد زيرا شناخت حق و باطل روش مخصوص و معيار و ملاك خاص دارد كه در يقين رواني وجود ندارد. يقين روان شناختي بيش از آن‌كه كمال براي عقل باشد هنرش حصار كشي بدور عقل است. به جهت آن معايب است كه علماء پذيرش دين را مبتني بر يقين منطقي نموده‌اند و در اصول دين فقط يقين منطقي را حجت مي‌دانند. و يقين روان شناختي مثل قطع قطّاع (كه در مباحث اصولي از آن بحث مي‌شود) را در مسائل فرعي فقهي براي شخص صاحب قطع حجّت مي‌‌دانند. با دقّت و تامّل در آيات قرآن نيز اين مطلب روشن مي‌شود كه در پذيرفتن دين يقين روان شناختي كافي نيست. آيات بسياري از قرآن تاكيد بر تدبّر، تفكّر و تعقل داردند كه به اعتقاد انديشمندان، مراد معرفت منطقي و عقلي است[7]. و ايمان منهاي معرفت، ارزشي ندارد و آنچه كه اهميت دارد ايمان به همراه معرفت و تعقل است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج1، بخش شناخت شناسي، انتشارات سازمان تبليغات.
2ـ حسين زاده، محمد، معرفت شناسي، قم، انتشارات مؤسسه آموزش پژوهشي امام خميني (ره).
3ـ معلمي، حسن، معرفت شناسي.
3ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، انتشارات دفتر تبليغات.
[1] . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، قم، نشر اسراء، ص329.
[2] . ابن سينا، برهان من كتاب الشفاء الفن الخامس، الفصل الأول. ص 1.
[3] . صدر، محمد باقر، الاسس المنطقيه للاستقراء، بيروت، دارالفكر، ص357.
[4] . طباطبائي، نهاية الحكمه با تعليقات غلامرضا فياضي تعليقة، 17،18 مدخل.
[5] . همان.
[6] . ابن سينا البرهان من الشفاء، همان، ص1.
[7] . مطهري، مرتضي، مسأله شناخت، انتشارات صدرا، ص141.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

جمعه 29 بهمن 1389  12:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها