0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا بايد انسان ديندار باشد؟

پاسخ :

اين پرسش در برابر هر فردي از انسانها خودنمايي مي‏كند كه آيا عقل مي‏تواند تمام نيازهاي بشر را شناخته و چگونگي اشباع آنها را به او نشان دهد يا نياز به نيروي مافوق عقل وجود دارد؟
تاريخ تابحال نشان داده كه عقل نتوانسته برنامه‏اي كامل را به جامعه ارائه دهد تا انسان را از تمام جهات تغذيه كند. علت اين امر آن است كه چون عقل قدرت احاطه كامل بر جهان هستي خصوصاً انسان و بالاخص روح انساني كه موجودي جاوداني است و شرافت انسان به خاطر اين موجود مي‏باشد ندارد.
پس وقتي كه عقل از جوهره انسانيت باخبر نباشد نمي‏تواند خواسته ‏هاي او را تشخيص دهد و از اين طرف هم چون انسان اجتماعي زندگي مي‏كند و با محيط اجتماع و طبيعت در ارتباط است عقل بايد از همه ريزه كارهاي اين ارتباط آگاه باشد كه چنين نيست در نتيجه عقل توانايي ارائه برنامه كامل براي بشريت را ندارد. استاد معظم حضرت آيت اللّه جوادي آملي (حفظه اللّه) مي‏فرمايد: "انسان قافله‏اي است كه راهي را طي كرده، نشئه‏اي راه پيموده و هدفي را در پيش دارد و قانون هماهنگ با فطرت و سرشت او قانوني است كه با گذشته، حال و آينده او سازگار باشد تقنين قانون با چنين ويژگي، تنها از كسي ساخته است كه با خصوصيت و گوهر هستي انسان آشنا و از گذشته و حال انسان با خبر بوده و از آينده او نيز مستحضر باشد و از اين طرف هم قافله انسانيت جزئي جدا بافته از تافته ‏هاي اجزاء جهان نيست بلكه جزئي از اجزاء منسجم جهان است كه به نوبه خود در آن اثر مي‏گذارد و از آن اثر مي‏پذيرد. از اين رو كسي مي‏تواند انسان را راهبري كند كه او را به خوبي بشناسد و از رابطه او با جهان آفرينش باخبر باشد."(1)
تا اينجا دانسته شد كه عقل بشري به تنهايي نخواهد توانست براي زندگي انسانها برنامه‏اي كامل ارائه دهد، پس بايد به دنبال نيروي مافوق باشيم از اين طرف افرادي به نام پيامبران الهي آمده ‏اند و فرموده ‏اند كه ما اين نيروي مافوق را براي بشريت به ارمغان آورده‏ايم به نام "دين".
در نتيجه اولين دليل براي دينداري انسان اين است كه عقل توانايي جوابگوي نيازهاي انساني را به تنهايي ندارد. دومين دليل مربوط به فطرت است. انسان فطرتاً مي‏خواهد به تكامل برسد و در يك جمله دين براي تكامل بشري آمده است. پس دينداري فطرتاً در انسان گنجانده شده است و پيامبران الهي كه ديني براي بشريت به ارمغان آورده ‏اند در حقيقت به خواسته فطرت بشر جواب آورده ‏اند. استاد شهيد مطهري (رضوان اللّه تعالي عليه) مي‏فرمايد: "در انسان يك فطرتي به معناي يك تقاضايي وجود دارد، بعثت پيامبران، پاسخگويي به تقاضايي است كه اين تقاضا در سرشت بشر وجود دارد و در واقع آنچه كه بشر به حسب سرشت خودش در جستجوي آن بوده است و خواهد بود، پيغمبران آنرا بر او عرضه داشته ‏اند و عرضه مي‏دارند."(2)
چرا بايد انسان ديندار باشد؟
پاسخ كوتاه:
عقل جوابگويي نيازهاي انساني را به تنهايي ندارد.
دين فطرتاً در انسان گنجانده شده است.
پي نوشت ها:
1) شريعت در آينه معرفت، آقاي جوادي آملي، ص 94 (ناشر: مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ دوم، پاييز 1373).
2) فطرت، شهيد مطهري، ص 244 (ناشر: انتشارات صدرا، چاپ چهارم، تابستان 1372.)
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:27 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا بايد انسانها حتماً ديندار باشند؟

پاسخ :

ابتدا لازم است به يك نكته توجه كنيم و آن اينكه: حس خدا جوئي بسان ساير احساسات دروني انسان، بدون تعليم و تعلّم در درون انسان پيدا مي‌شود، همان‌طور كه افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر به يك سلسله از امور مانند: منصب، مقام، ثروت، پول، زيبائي، و... متوجه مي‌گردند و توجه به اين امور، به طور ناخود آگاه، بدون تعليم كسي در باطن آنها پديد مي‌آيد، همچنين حس خداجويي و دين گرايي در انسان در طول زندگي مخصوصاً در آستانة بلوغ، نمايانتر و آشكار‌تر مي‌شود. پيدايش ناگهاني ميل به مذهب بدون تعليم، نشانه فطري بودن آن است و مي‌رساند كه اين حس، مانند احساسات ديگر انسان در شرايط خاص، از قوه به فعليت مي‌رسد و به صورت يك امر ناگهاني، بيدار مي‌شود. بر اساس همين انگيزه فطري است كه ما مي‌بينيم حس خداجويي و دين‌‌گرايي در تمام نقاط جهان و در همه دوران وجود داشته است، البته اينكه مي‌گوييم حسّ دين‌گرايي و خداجويي از امور دروني و باطني است، به اين معنا نيست كه هيچ عاملي از قبيل تبليغات، محيط و... در شدّت و ضعف آن موثر نباشد بلكه براي بروز اين حس، مانند ساير احساسات زمينه‌هاي مساعدي لازم است كه براي تجّلي فطرت در آن شرايط، مانعي نباشد.[1]
نياز فردي و اجتماعي به دين
نياز فردي: با توجه به اين مقدمه كوتاه مي‌توان گفت: اساسي‌ترين علّت نياز بشر به دين و دينداري، ادارة زندگي فردي و اجتماعي اوست. با اين توضيح كه اولاً: بشر از ابتداي خلقت، به ضعف خود پي‌برده و مي‌داند كه وجودش سراسر نياز و احتياج به يك موجود توانايي است كه تمام هستي، در اختيار و قدرت اوست و او باعث پيدايش انسان و جهان است و دريافته است كه نمي‌تواند در حيات يا فناي خويش، كمترين تأثيري داشته باشد، ناگزير به آن وجود موثر، نظر دوخته و از وي استمداد مي‌كند. روي همين جهت، نياز و وابستگي به وجود أعلي (خداوند) در فطرت و خميرة اوست. نمي‌تواند علاقة خود را از مبدأ خالق، و مؤثر خود قطع نمايد و لذا به سراغ او رفته و پذيرفته است كه براي رفع نياز و رسيدن به سعادت و كمال دنيا و آخرت، راه ديگري جز اجراي دستورات او را ندارد. ثانياً: انسان داراي دو غريزه است:
1. غريزه شهوت (كه در أثر آن هميشه و در هر مرتبه بر جلب منافع و تحصيل كمال، مايل مي‌باشد).
2. غريزه غضب (كه به وسيلة آن از تمام مضرات، ترسان و بيمناك است) و اين هر دو (يعني علاقة به منافع و ترس از مضراّت) انسان را وادار مي‌كند كه درصد تحصيل نفع و دفع ضرر بر‌آيد و براي رسيدن به هدف، ابتدا لازم است انسان موارد نفع ضرر خود را بداند و در مرتبه دوم، اسباب تحصيل آنها را به دست آورده و هيچ يك از اينها براي انسان از جانب خود فراهم نيست «يعني نه احاطة كامل و اطلاع كافي به موارد و نفع و ضرر دارد و نه به راههاي رسيدن به آنها واقف است) و لذا در اين باره نيز به همان موجود قادر و مؤثري كه در اصل وجود خويش به او محتاج و نيازمند بوده، رجوع مي‌كند تا او از روي احاطه و اطلاع خود بر مصالح، مفاسد و منافع و مضرات مربوط به زندگي انسان، برنامه‌‌اي تعيين نمايد و بدين وسيله نيازمند‌يهاي بشر تأمين گردد. آن برنامه و قانون، همان دستوراتي است كه به نام «دين» مطرح مي‌شود كه خداي متعال آن را به وسيلة پيامبران، به بندگانش ابلاغ نموده است. اما از آن جا‌كه اين برنامه‌هاي الهي، داراي جنبه‌هاي فكري، اخلاقي و عملي مي‌باشد، طبعاً انسان به فكر، عمل و رفتار نيكو و سير به سوي مراتب و درجات عاليه، سوق مي‌دهد و او در سايه تكامل در اين جهات سه‌گانه از همه منافع برخوردار شده و از شرور گوناگون محفوظ مي‌ماند. پس احتياج انسان به دين از نظر فردي تا اين اندازه روشن شد كه بشر مي‌تواند به وسيله دين، به آنچه بدون پيروي از دين نمي‌رسيد، نايل گردد و با رعايت دستورات الهي نيازهاي، زندگي خود را از هر جهت اعم از خوراك، پوشاك مسكن و... برطرف سازد زيرا خداوند در همه چيز قدرتش ظاهر، و عجز و درماندگي انسان هويداست و اين مطلب بر هيچ بينندة عاقل و جويندة روشن دل، پوشيده و مخفي نيست.[2]
نياز اجتماعي: انسان يك موجود اجتماعي است، زندگي اجتماعي، خواه و ناخواه مشكلات فراواني را براي او به وجود خواهد آورد و انسان مجبور است براي ادامه زندگي مشكلات را از سر راه بردارد و با تلاش فراوان آنها را حل كند و تكليفش را در مقابل همة آنها روشن سازد. بنابراين سعادت انسان، آرمان‌هايش، ملاك‌هاي خير و شرّش، راه و روشش، انتخاب وسيله‌اش با سعادت‌ها، آرمان‌ها و ملاك‌هاي خير وشر راه و روش‌ها و انتخاب وسيله‌هاي ديگران آميخته است نمي‌تواند راه خود را مستقل از ديگران برگزيند. بنابراين، اين نوع زندگي، اقتضا مي‌كند كه قانوني با توجه به تمام نيازهاي معنوي، اجتماعي بشر، وضع شود تا همه بتوانند در ساية قانون، از حقوق واقعي خود بهره‌مند گردندو ازآن جا‌كه ثابت شده كه عقل بشري به تنهاي نمي‌تواند براي زندگي اجتماعي انسان‌ها برنامه كامل ارائه دهد. زيرا در جاي خود ثابت شده است كه عقل، قدرت احاطه كامل بر جهان هستي مخصوصاً انسان را ندارد تا بتواند بر اساس نيازهاي انسان، برنامه‌ريزي دقيقي داشته باشد. تا به حال به تجربه ثابت شده است هر برنامه و قانوني كه انسان براي ساماندهي جامعه مدني، حقوقي اقتصادي و اجتماعي خودش انسان‌ها وضع نموده بعد از مدت كوتاهي، به شكست انجاميده است. اين‌جاست كه نياز به يك مكتب و ايدئولوژي، ضرورت خود را مي‌نماياند، يعني نياز به يك تئوري كلي، يك طرح جامع، هماهنگ و منسجم كه هدف اصلي آن، كمال انسان و تأمين سعادت همگاني است و در آن، خطوط اصلي و روش‌ها، بايد‌ها و نبايدها، خوبيها، و بديها، هدف‌ها و وسيله‌ها، نياز‌ها، دردها، و درمانها، مسؤليت‌ها و تكليف‌ها مشخص شده باشد و منبع‌الهام تكليف‌ها و مسؤليت‌ها براي همة افراد بوده باشد[3] و تنها چيزي كه مي‌تواند حقوق اجتماعي و مدني انسان را به نحو احسن تأمين كند «دين» است؛ زيرا دين بهترين و عالي‌ترين روشي است كه مي‌تواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بيش از روش ديگر، مردم را به رعايت قوانين اجتماعي وا دارد، آسايش، سعادت، و شرافت را براي بشر به ارمغان مي‌آورد. اينها همه، با صرف نظر از فوايد بي‌شماري است كه دين، به انسان و جامعه انساني هديه مي‌كند «دين» روح ايمان، صداقت، اعتدال، سلامت و درستي را در بشر ايجاد مي‌كند. «دين» قلب آدمي را از تمام نيت‌هاي سؤ و قصدهاي فاسد، پاك، مي‌سازد كه ديگر دست، چشم و زبانش مردم را آزار نمي‌دهد. «دين» در مورد حفظ جان و مال و ناموس (و بالاخره تمام حقوق و شئون اجتماعي) جامعه تدابير بسيار دقيقي را انديشيده است. كوتاه سخن اينكه: انسان نمي‌تواند بدون تكيه به دين، به حيات انساني خود ادامه دهد.[4]
منابع جهت اطاع بيشتر:
1. گفتار شيعه در اصول و فروغ، شمس الدين نجفي، چاپ هفتم، از ص 41،57.
2. راه خداشناسي و شناخت صفات او، جعفر سبحاني، انتشارات مكتب اسلام، چاپ اول زمستان 75، چاپخانه سپيد قم، از 50،95.
[1] . جعفر سبحاني، راه خداشناسي و شناخت صفات او، قم، انتشارات مكتب اسلام، چاپ اول زمستان 1375، چاپخانه سپهر، 53،58.
[2] . شمس الدين نجفي، شيعه در اصول فروع، چاپ هفتم، ص 42،43.
[3] . شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج2، ص52،717.
[4] . اكبر اسدي علي‌زاده، در ساحل انديشه، مدارس تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ چاپ اول 1380، چاپخانه اعتماد قم، ص 97ـ 93
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:28 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

اگر آخرتي در كار نباشد، چه كسي ضرر مي‌كند، انسان دين‌دار يا بي‌دين كه در اين دنيا لذت برده است؟

پاسخ :

براي جواب دادن به اين سؤال بايد به دين و فوايد آن توجه كنيم. آيا فايدة دين‌داري فقط در آخرت نصيب انسان مي‌شود يا نه؟ عمل به آموزه‌هاي ديني فوايد دنيوي هم دارد؟ با توجه به احكام دين و قرآن و مسائل رواني مسلماً جواب دوم صحيح است. براي جواب تفصيلي اين سؤال ما فوايد دين را از دو ديدگاه اسلامي و روانشناسي مورد بررسي قرار مي‌دهيم و ثابت مي‌كنيم كه هم از لحاظ ديني و هم رواني شخص ديندار در اين دنيا (با فرض عدم وجود آخرت) راحت‌تر و با آرامش بيشتري زندگي مي‌كند.
الف. فوايد دين از نگاه ديني: 1. فايده روزه: امام صادق ـ عليه السّلام ـ دربارة علت روزه گرفتن مي‌فرمايند: علت روزه آن است كه غني و فقير مساوي گردند، زيرا غني هيچ گاه گرسنگي را نديده است تا به فقير رحم كند...[1]
2. فايدة قصاص: در قرآن سوره بقره آية 179 آمده است: در قصاص كردن براي شما حيات است و حيات اجتماعي از ثمرات قصاص است. امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه مي‌فرمايند: ... زير آن كسي كه به قتل همت مي‌گمارد و بداند كه به سبب آن قصاص مي‌شود، از قتل دست مي‌شود و اين امر باعث زنده ماندن شخص مي‌شود كه بنا بود به قتل برسد...[2] 3. فايدة زكات: امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: علت تشريع زكات آن است كه در پرتو آن غذاي مستمندان تأمين و اموال توان‌گران حفظ گردد.[3]
4. فايدة حكم حرمت زنا: از جمله ضررهاي زنا انقطاع نسل و نسب،[4] نفي خويشاوندي، زوال حقوق نسبي و سببي، سرگرداني و حيراني كودكان و... مي‌باشد.[5] همچنين موارد بسياري ديگر است كه خواننده را به كتاب علل الشرايع و كتابهاي فلسفه ديني و كاركردهاي دين ارجاع مي دهيم.
ب. فوايد از نگاه روانشناسي: 1. پاسخ به احساس تنهايي: يكي از احساسات مشترك ما با ساير انسانها احساس تنهايي است. همة انسانها از تنهايي رنج مي‌برن. با سير در دل خود اين را در مي‌يابيم، تنهايي فيزيكي، تنهايي در معاشرت و تنهايي عاطفي و تنهايي مصيبتي گريبانگيرما هستند.
2. كاهش دادن ترس از مرگ: ترس از مرگ حالتي رواني است كه بسياري از انسانها را دچار حيرت و بحران مي‌نمايد. دين با تفسير صحيح مرگ و تعريف آخرت آن را براي مؤمنان آسوده مي‌كند.
3. كاهش رنج: مي‌دانيد كه دنيا پر از رنج و سختي است. دين با تفسير حقيقت رنج و اينكه آن باعث تكامل انسان مي‌شود و كفارة گناهان است، سختي آن را كاهش مي‌دهد و انسان مقاوم‌تر مي‌شود. همانگونه كه در سوره بقره، آية 216 و سوره انشراح آية 5 و 6 و... آمده است.
4. كنترل افراد جامعه: دين، ‌انسانها را از تجاوز به حقوق ديگران و ظلم به ديگران شديداً نهي مي‌كند و همين باعث مي‌شود كه جامعه دين‌دار با آرامش بيشتري زندگي كند.
5. حل تنازع و تعارض آدميان: زندگي دنيوي و مادي انسانها همراه با كشمكش و چالشهاي رنج‌آور همراه است. مسائلي مانند: ثروت و قدرت و ساير امور دنيوي، رقابت پذير و كشمكش‌‌زايند و تنها امور معنوي هستند كه در كاهش تعداد نزاعها و تخفيف رنجها توفيق دارند. براين اساس دين، به سبقت در خيرات توصيه مي‌كند.[6]
اما برتري‌طلبي در امور مادي را از آن رو كه ماية خصومت است نهي مي‌كند و همچنين به قول «ياسپرس» گناه موجب كشمكش است و دين با نهي از گناه اين نزاعها را كاهش مي‌دهد. نتيجه آن كه گرايش افراطي به امور مادي و ارتكاب گناه، منشأ نزاع آدميان است و دين از هر دو عنصر نهي نموده است.[7]
شهيد مطهري دربارة خودكشي صادق هدايت مي‌نويسد: صادق هدايت چرا خودكشي كرد؟ يكي از علل خودكشي او اين بود كه اشراف زاده بود او پول توجيبي بيش از حد كفايت داشت، اما فكر صحيح و منظم نداشت. او از موهبت ايمان بي‌بهره بود، جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه‌كار و ابله مي‌دانست. از آن نوع لذتهايي كه او با آنها آشنا بود، ديگر چيزي باقي نمانده بود كه هستي و زندگي ارزش انتظار آنها را داشته باشد. او ديگر نتوانست از جهان لذت ببرد.[8]
ضمناً بايد به اين مهم نيز توجه شود كه لذتهاي دنيوي، گذرا و آني هستند و خيلي از لذتهايش منشأ درد و ناراحتي و بيماري مي‌شود، مثلاً خوردن زياد و يا خوابيدن زياد و...
اما لذتهاي معنوي و ديني و همچنين لذتهاي عقلاني و روحي بسيار شيرين و نشاط‌آور هستند و نه تنها باعث افسردگي نمي‌شود، بلكه باعث شادي و نشاط حقيقي روح و جسم انسان مي‌شوند.
لذتي كه انسانهاي عارف و متديّن از عبادت و مناجاتِ با خدا مي‌برند بسيار بالاتر از لذات دنيوي است و اصلاً قابل قياس با هم نيستند. همچنين لذتي كه يك عالم از كسب علم مي‌برد، بسيار بالاتر از لذات دنيوي هست. شهيد مطهري در اين باره مي‌گويد: «فلسفه ديگر زهد اين است كه اگر انسان غرق در لذت مادي (حتي لذات حلال) شود در همين دنيا از لذات معنوي محروم مي‌شود... آن لذتي كه يك نفر نماز شب‌خوانِ واقعي از نماز شبِ خودش مي‌برد و آن لذتي كه از يارب يارب گفتن‌ها مي‌برد را هيچ وقت يك آدم عياش كه در كاباره‌ها مي‌گردد، احساس نمي‌كند. لذت آن نماز شب خوان، خيلي عميقتر و نيرومندتر و نشاط بخش‌تر است...[9]
خوانندة محترم پرواضح است كه اگر طبق فرض شما آخرتي هم براي دين‌داران نباشد باز آنها ضرر نكرده‌اند چرا كه دنيايي كه دين‌داران از آن لذت مي‌برند خيلي بهتر از دنياي بي‌دينان است، زيرا نتيجه بي‌ديني چيزي خودكشي، ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، سلب آرامش، عدم امنيت و ... است. چون آدم بي‌دين به هيچ چيزي پايبندي ندارد. لذا قانون جنگل (كه هر كس بيشتر زور و زر داشت او هر كاري كه ميل دارد مي‌تواند انجام بدهد و حاكم شود. و روشن است كه با حاكم شدن اين قانون 99% افراد جامعه در سختي و بدبختي زندگي مي‌كنند. اما جامعه‌اي كه دين در آنجا حاكم باشد، (البته اگر حقيقتاً دين حاكم باشد) خبري از دزدي و آدمكشي و تجاوز و... نيست، چون دين به شدت از اين مسائل نهي مي‌كند و روشن است در جامعه‌اي كه اين مسائل نباشد، مدينة فاضله و جامعه بهشت خواهد شد و تمام مردم همين زندگي دنيا را به خوبي سر مي‌كنند.
منابع ديگر:
1. فلسفه دين، محمد تقي جعفري، پژوهشگاه فرهنگ اسلامي.
2. فلسفه دين، احمد بهشتي، چ اول، بوستان كتاب.
3. آيا دين براي سلامتي شما سودمند است؟ هارولد جي كونيگ، ‌ترجمه بتول نجفي، پژوهشگاه علوم انساني، چ ؟؟؟
قال علي ـ عليه السّلام ـ :
لاتسترضِعوا الحَمْقاء فانّ البلا يغلبَ الطباع؛ فرزندانتان را براي شيرخواري به زنهاي احمق نسپاريد، چرا كه شير بر طبيعتها غلبه مي‌كند. (مستدرك نهج البلاغه، ص 171)
[1] . علل الشرايع، صدوق، ج 2، ص 79، موسسه دارالحجة للثقافة.
[2] . همان، ص 221.
[3] . احتجاج، ج 2، ص 155، ابومنصور طبرسي، انتشارات اسوه.
[4] . علل الشرايع، ج 1، ص 179.
[5] . كلام جديد، ص 274، عبدالحسين خسرو پناه، چ دوم، مركز مطالعات و پژوهش حوزه علميه قم.
[6] . بقره، 148.
[7] . كلام جديد، ص 265.
[8] . عدل الهي، ص 161، مرتضي مطهري، چ چهارم، انتشارات صدرا.
[9] . حق و باطل به ضميمة احياي تفكر اسلامي، ص 171، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چ سوم، علامه طباطبايي.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:29 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا اعتقادات و پذيرش اصول دين تقليد‌پذير است؟ بر فرض تقليدي نبودن آيا لازم است انسان جهت وصول به اعتقادات مدلّل و برهاني ساير كارهاي ضروري زندگي را تعطيل نمايد و يا اينكه صرف دغدغه اين مسائل را داشتن و در فرصتهاي مناسب به دنبال آن بودن كافي است؟

پاسخ :

مقدمتاً اين نكته را يادآور مي‌شويم: دين اسلام مجموعه‌اي از اعتقادات، اخلاق و اعمال و شعاير ديني است. در فهم عقلاني و استدلالي توجه به اين واقعيت لازم است نمي‌توان براي اثبات يا نفي اين مجموعه بصورت جمعي و كلي دليل اقامه كرد و چنين برهاني وجود ندارد بلكه اعتقادات، اخلاق و شعاير ديني از نظر اثبات‌پذيري، نظم و ترتيب منطقي خاصي دارد بايستي از نقطه خاصي آغاز كرد و سپس مراحل بعدي را پيمود و نقطه آغازين اثبات‌پذيري دين اسلام، ذات الهي است كه با محكم‌ترين دلايل عقلي فلسفي، علمي، شهودي و عرفي به اثبات مي‌رسد و در مراتب بعدي ساير اصول اساسي اثبات مي‌گردد و در پرتو اصول شعاير ديني توجيه منطقي مي‌يابد و اخلاق والاي انساني از مخالفت اجرايي برخوردار مي‌گردد و چنانچه اين ترتيب منطقي در اثبات و فهم مسايل اعتقادي رعايت نگردد ممكن است براي انسان متتبع سوالات و پرسش‌هاي متعددي مطرح شود و در برابر چراهاي متعدد پاسخي نيابد. البته روشن است مشاوره با فرد آگاه و متخصص در مسايل اعتقادي و راهنمايي او در نيل به اين مقصود نقش اساسي مي‌تواند ايفا نمايد.
با توجه به اين نكته در رابطه با پرسش اول بايد گفت: اصول مسايل اعتقادي تقليدپذير نيست به اين معني كه انسان در اصول اعتقادات از مجتهدي تقليد نموده و سخنان او را بدون دليل بپذيرد زيرا اولاً قرآن كريم به شدت با منطق كساني كه مي‌گفتند، در عبادت اصنام و بتها از پدران و نياكان خود پيروي مي‌نماييم، برخورد مي‌كند و چنين كساني را بدان جهت كه بدون دليل در مسايل اعتقادي مربوط به خداوند، از ديگران تقليد و پيروي مي‌كنند. مذمت مي‌نمايد آنگاه محال است خود اسلام همان روش را در مسايل اعتقادي خود بپذيرد، و پيروي از نياكان و يا قبول سخن ديگران را بدون دانستن دليل آن، مجاز بشمارد.[1]
ثانياً: تقليد از مجتهدين مربوط به مسايل فرعي و احكام عملي است. بعد از آنكه ما دين و شريعتي را بپذيريم و از آنجايي كه نمي‌توانيم مسايل و احكام عملي خودمان را از متن شريعت استخراج نماييم لازم است در اين رابطه از كارشناس مسايل احكام عملي كه همانا مجتهدين است كمك بگيريم بنابراين سخنان مجتهدين از آن جهت بري ما ارزش و اعتبار دارد كه كاشف از دين و شريعتي است كه ما پذيرفته‌ايم اما نسبت به اصول دين نمي‌توانيم تقليد كنيم زيرا در صورتيكه اصول مسايل اعتقادي بررسي ما مبرهن و مدلل نشده است سخن ديگران براي ما اعتبار و ارزش ندارد آنچه براي ما معتبر و ارزشمند است ادراكات عقلاني ما است و عقل چيزي را بدون دليل نمي‌پذيرد و صرفاً عقل در برابر دليل خضوع مي‌كند و تسليم مي‌شود و به همين جهت لازم است اعتقادات و اصول اعتقادي انسان از روي دليل باشد.[2]
البته سطوح دليل متفاوت است لزومي ندارد اعتقاد انسان حتماً از راه دلايل فلسفي محكم حاصل شود بلكه دليل عرفي و عقلايي كه موجب يقين انسان شود كافي است.
اما پاسخ پرسش دوم اين است:
ضرورت و لزوم تدبر و انديشيدن درباره حقانيت دين اسلام از عقل انسان نشأت مي‌گيرد با توجه به دعوت انبياي عظام كه در طول تاريخ بشريت وجود داشته و بشر را بسوي خداي يگانه فراخوانده و زندگاني جاويد ديگري را بعد از حيات دنيوي به ما نويد داده است و از كيفرها و پاداشهاي مترتب بر اعتقادات و كردارها، ما را مطلع ساخته است، وجدان آدمي به صورت حتم از انسان مي خواهد كه پيرامون آن تدبر نمايد و در صورت حقيقت داشتن وعده‌هاي پيامبران، خويش را از آن ضرر عظيم نجات دهد.
حتي با قطع نظر از دعوت انبيا‌ء عقل بشر ضرورت تدبر در مسايل اعتقادي را درك مي‌نمايد زيرا انسان متفكر نمي‌تواند در برابر اين پرسش كه از كجا آمده‌ام؟ و براي چه آمده‌ام؟ و به كجا مي‌روم؟ بي‌تفاوت مي‌باشد زيرا بدون پاسخ گويي به آن زندگي پوچ و بي‌معني است و پاسخ آن جز توسط دين داده نشده است؟
بنابراين حاكم به لزوم تدبر و تفكر در مسايل اصولي و سياسي جهان‌بيني عقل است بالتبع در نحوة اينكه چگونه تفكر نمايد آيا تمام وقت خود را براي اين مهم بگذارد و يا صرفاً در فرصتهاي مناسب بدنبال پاسخ‌يابي براي دغدغه‌هاي مربوط به جهان‌بيني باشد نيز حاكم و داور عقل است.
و واضح است اگر كسي تمام وقت خود را صرف انديشيدن دربارة مسايل اصول دين نمايد و كارهاي ديگر زندگي را تعطيل نمايد، زندگي فردي و اجتماعي مختل مي‌شود، نظام نسبيت انسانها در هم مي‌پيچد، ضررهاي فراواني متوجه جامعه متدينان مي‌گردد و در يك كلام زندگي مردم بسوي نابودي سوق مي‌يابد، عقل هيچ عاقلي چنين امري را تجويز نمي‌كند.[3]
و خداوند هم به چنين چيزي راضي نيست. از اين رو صرف وقت براي اين مسئله از فرصتهاي مناسب زندگي و دغدغه‌ پاسخ‌يابي داشتن به مسايل سياسي جهان بيني كافي است.
جهت مطالعة بيشتر رجوع شود شود به:
1 . نقش تقليد در زندگي انسان، مصباح يزدي، مؤسسه امام خميني (ره)، چاپ اول، 1382، قم.
2 . اصول دين براي همه، رضا استادي، دارالفكر، پنجم 1380 قم.
3 . اصول عقايد و دستورات ديني، علامه طباطبايي، دفتر نشر آثار علامه طباطبايي،1384، قم.
4 . عقايد اسلامي، جعفر سبحاني، دفتر تبليغات اسلامي، اول 1379، قم.
5 . بحث آزار در اسلام، محمد محمدي ري‌شهري، دفتر تبليغات اسلامي، سوم 1375. قم.
از وصيت‌نامه امام علي ـ عليه السّلام ـ به فرزندش امام حسن ـ عليه السّلام ـ :
اي فرزندم نفس خود را معيار بين و خود و ديگران قرار بده آنچه را براي خود مي‌پسندي براي ديگران بپسند و آنچه را براي خود مكروه و ناخوشايند مي‌پنداري باري ديگران نيز مكروه بدار.
[1] . محمدرضا مظفرو سيد محسن خرازي، بدايه المعارف الداهينه، ص17م، جامعه مدرسين چاپ پنجم 1418 قم.
[2] . شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ج1ص293، انتشارات صدرا، چاپ دوم1370، تهران.
[3] . ر.ك:ميرزا علي غروي المرسوعه از امام الخويي، 1/48چاپ اول، مؤسسه احيا آثار آيت الله خويي 1998 قم.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:30 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا براي ما كه مسلمان زاده شده‌ايم گزينش دين پس از تحقيق معنايي دارد، چرا كه اگر غير از اسلام را برگزينيم مرتد محسوب مي‌شويم، آيا با اختيار انسان سازگاري دارد؟

پاسخ :

تبيين پرسش
پرسش مطرح شده ناظر به دو اشكال مطرح شده بر وجود و تشريع حكم مرتد است كه يكي از آنها صبغة درون ديني دارد و ديگري داراي صبغة برون ديني است.
اشكال درون ديني: از منظر آيات قرآن كريم از جمله آيه‌ «لااكراه في الدين»[1]؛ در قبول دين اكراهي نيست؛ پذيرش دين از روي اكراه و اجبار مورد پسند خالق جهان نيست، لذا اعمال هرگونه فشار و اكراهي كه اختيار بشر در حوزة تعيين مذهب را سلب كرده و يا در تنگنا قرار دهد پذيرفتني نخواهد بود، پس بستن راه خروج از دين و واداشتن مسلمانان به باقي ماندن در حوزة اسلام مخالف تعاليم خود اسلام است. لذا آية مذكور با حكم مرتد ناسازگار است.
اشكال برون ديني: از طرفي روشن است كه اسلام پذيرش اصول خود را فقط از راه تحقيق معتبر مي‌شمارد و از پذيرش اصول دين از راه تقليد ابا دارد و از طرف ديگر پرواضح است كه مكانيسم دستگاه ادراكي بشر و نحوة عمل آن به گونه‌اي است كه نتايج و محصولات آن غير قابل پيش‌بيني است و اصلاً در اختيار آدمي نمي‌باشد. پس بحث تكليف به ايمان و وضع احكام سنگين براي شخص مرتد تكليف به امري غيراختياري است كه از دايرة تكاليف الهي خارج است و در زمره تكليف به مالايطاق خواهد بود.
توضيح آن كه دستگاه ادراكي انسان بي‌شباهت به دستگاه هاضمه او نيست. انسان به لحاظ بعد نباتي خود، مواد غذايي را جمع آوري مي‌كند، طبخ و آماده ساخته، مي‌خورد و مي‌آشامد و در اختيار دستگاه هاضمه قرار مي‌دهد.
در بعد عقلاني نيز انسان به تهيه و جمع‌آوري معلومات علمي مي‌پردازد آنها را ترتيب منطقي داده به دستگاه هاضمة عقلي مي‌سپرد و در نهايت نتيجه‌اي به دست مي‌آيد كه محصول تلاش عقلاني اوست . همچنان كه پس از بلعيدن و فرو بردن غذا و سپردن آن به دستگاه هاضمه، محل هضم و جذب و توزيع مواد غذايي در سراسر بدن در اختيار آدمي نيست، دستگاه ادراكي نيز حكمي مشابه با دستگاه هاضمه دارد. پس از مطالعه و تحقيق و جمع‌آوري اطلاعات و چينش آنها، محصول علمي و نتيجه‌اي كه به بار مي‌آيد در اختيار آدمي نيست چه بسا دستگاه تفكر ما به نتيجه‌اي برسد كه دينداران را خوش نيايد، آيا بايد چنين فردي را سرزنش نمود و او را از اعتقاد به دسترنج علمي‌اش برحذر داشت؟ آنچه مي‌توان به آن سفارش نمود مطالعه و تحقيق است. اما حاصل آن غيرقابل پيش بيني و تكليف است. لذا نمي‌توان كسي را به داشتن ايمان تكليف نمود، و از كافر شدن برحذر داشت زيرا ايمان و كفر حاصل عمل غيراختياري تفكر است و عمل غيراختياري را تكليف كردن شايسته و سزا نيست چرا كه تكليف به مالايطاق بوده كه ناشايست بودن آن در كتب كلامي به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.[2]
آية شريفة لا اكراه في الدين
آية مذكور خبر از اين واقعيت تكويني مي‌دهد كه اموري دروني و قلبي از قبيل پذيرش، باور قبول و تسليم، اكراه و اجبار بردار نيستند، عقيده و ايمان در منطقه‌اي قرار دارد كه از دسترس تحمل و اجبار خارج است باور ‌و عقيده از امور قلبي است كه اكراه و اجبار در آن تأثيري ندارد، زيرا اكراه صرفاً بر رفتار ظاهري و حركات بدني اثر مي‌گذارد، ولي باور قلبي خود داراي علل و عوامل ديگري از سنخ ادراك و اعتقاد است.[3]
پس اين كه قرآن مي‌گويد: در دين اجبار نيست (لااكراه في الدين) نمي‌خواهد بگويد دين را مي‌شود با اجبار تحميل كرد، ولي شما تحميل نكنيد و بگذاريد مردم بدون اجبار دين‌دار باشند، بلكه از اين باب است كه دين را با اجبار نمي‌شود تحميل كرد و آن كه با اجبار تحميل شود دين نيست.[4]
پس آية فوق به هيچ وجه ناظر به بحث لزوم پذيرفتن دين اسلام و عدم جواز كفر و ارتداد نبوده، بلكه از واقعيتي تكويني در وجود انسان پرده بر مي‌دارد. لذا از اين آيه نمي‌شود استفاده كرد كه هر كسي هر مذهبي را به دلخواه خود بتواند اختيار كند.
پاسخ از اشكال برون ديني
ترديدي نيست كه اسلام به تحقيق و مطالعه و انتخاب آگاهانه و از روي بصيرت ارج فراوان مي‌نهد و بر همين اساس اصول دين اسلام تحقيقي است نه تقليدي و از طرفي و نيز پذيرفتني است كه نتيجة تحقيق از پيش قابل پيش بيني نيست و نمي‌توان كسي را قبل از مطالعه به دستاوردي معين تكليف كرد. و نيز پذيرفته است كه آنچه شايسته تكليف و الزام‌آور است عمل اختياري است و عمل غيراختياري چون زمام آن از دست انسان خارج است،‌ صلاحيت مورد تكليف واقع شدن را ندارد، اما سؤال مهم و شايان توجه آن است كه آيا راه تحقيق و پژوهش، قانون‌مند و روش‌مند است يا خير و آيا در راه تحقيق و پژوهش تمام گامهاي خرد و كلان در اين مسير از سر اضطرار و غيراختياري است يا خير. بايد توجه داشت كه پژوهنده در راه كشف حقيقت سه منزل را پشت سر مي‌نهد.
1. جستجوي حقيقت؛ 2. فهم حقيقت؛ 3. پذيرش حقيقت.
1. جستجوي حقيقت
در مرحلة نخست بايد دستمايه تحقيق، قضاياي بديهي و روشن باشد و يا قضايايي نظري كه به طور روشمندانه و منطقي به دست آمده‌اند و نيز مقدمات استدلال بايد از جهت صورت و ماده يقيني باشد و در يكي از اشكال منطقي ترتيب يافته باشد.
در اين مرحله بايد متوجه رهزني‌هاي فهم صحيح بود تا انحرافي از راه صواب ايجاد نگردد. برخي از رهزنهاي فهم صحيح در اين مرحله عبارتند از: جانشيني گمان و حدس و احتمال به جاي علم و يقين، گرفتاري در دام مغالطات، تأثيرپذيري رواني و غيرمنطقي از انديشمندان، جو اجتماعي گذشتگان، سرعت در قضاوت و پيروي از اميال و گرايشات.
پرواضح است كه بسياري از امور مذكور اختياري است، زيرا قبل از چينش مقدمات استدلال و طرح‌ريزي آن، انسان مي‌تواند در انتخاب قضاياي بديهي و يقيني دقت كند و قضاياي غيريقيني را دور افكند و نيز در اين كه مقدمات مطابق صورت‌هاي صحيح منطقي باشند، دقت لازم را به كار گيرد و نيز سعي خود را به كار گيرد تا از گمان و حدس و مغالطه و عجله در نتيجه گيري و مرعوب ديگران قرار گرفتن و جذب شدن به سوي اميال و خواهش‌ها بپذيرد. پرواضح است كه همة اين امور اختياري است، البته روشن است كه اگر كسي در رعايت نكات فوق دقت كافي را به كار نبرد و گرفتار رهزن‌هاي علمي شود و در انتخاب مقدمات استدلال يا چينش آنها تقصير و يا قصوري مرتكب شود البته به دست آمدن نتيجه‌اي معيوب و غيرواقعي ضروري است. پس حيطة اختيار انسان در انتخاب مقدمات و صورت بندي است، اما نتيجة آنها از دست اختيار انسان خارج است.[5] كه البته چنين نتيجه‌اي ضروري از مقدمات اختياري، اصطلاحاً غيراختياري ناميده مي‌شود.
2. فهم حقيقت
حال سوال اين است كه آيا هر جوينده‌اي يابنده است؟ چه بسا كسي همة توان خود را به كار بست و به گمان خود به حقيقت رسيد،‌ اما در واقع گمان باطل كرد با چنين فردي چه معامله‌اي مي‌شود بايدگفت جاهل مركب كه همه تلاش خود را كرده اما از رسيدن به هدف قاصر بوده، به لحاظ كلامي مرتد به شمار مي‌رود اماعقوبت و مجازات مرتد شامل او نمي‌شود، نه عقوبت دنيوي كه مجازات اعدام است و نه عقوبت اخروي كه عذاب دوزخ است.
اما عقوبت دنيوي نه، چون او به ابراز و اظهار عقيده خود نپرداخته است، و فقط در فضاي انديشة خود مرتد شده است، چنين شخصي مرتد فقهي نيست، اما عقوبت اخروي شامل حال او نيست،‌ چون تكليف ما آدميان سعي و تلاش علمي در حد امكان است؛ «لايكلف الله نفساً الا وسعها».[6]
البته نبايد از نظر دور داشت كه بسيار بعيد است كه محققي با صداقت و باتلاشي متوسط نتواند به حقيقتي درباره اصول اساسي دين يعني توحيد و نبوت و معاد برسد، اين اصول چندان مبرهن و مستدل‌اند كه هر عالم مجاهد و منصفي به وجود اين اصول پي خواهد برد و به دليل صداقت و انصاف او قطعاً توفيق الهي رفيق او خواهد شد، چرا كه «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»[7]؛ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند قطعاً به راه‌هاي خود هدايتشان خواهيم كرد.
3. پذيرش حقيقت
پژوهنده پس از تلاش در مسير حق و فهم آن اكنون در مقام پذيرش آن قراردارد پژوهنده‌اي كه در تحقيق خود به وجود مبدء و حلقة وصل اين دو يعني نبوت رسيد اكنون نوبت آن است كه حرمت مبدء را نگاه دارد و به دستورات حيات بخش او عمل كند، درست در همين نقطه است كه ايمان و كفر معنا مي‌يابد و بحث تكليف به ايمان در اين جا مطرح مي‌شود. مؤمن كسي است كه در مقابل مبدء سرخضوع به زير مي‌آورد و نتيجة تحقيق علمي خود را در عمل تحقق بخشد و كافر كسي است كه حق فهميده شده را مي‌پوشاند و برخلاف علم خود قدم بر مي‌دارد.[8]
امام علي ـ عليه السلام ـ در جمله‌اي كوتاه اسلام را تسليم در مقابل حقيقت معرفي مي‌كند: «الاسلام هو التسليم».[9]
براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
1. طباطبايي، محمدحسين، ترجمه الميزان، ج 2، ص 523 تا 526، مترجم سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، چ 5، 1374.
2. مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 278 تا 284، دار الكتب الاسلاميه، چ 22.
قال علي ـ عليه السّلام ـ :
اصل الانسان لُبّه؛ اصل و حقيقت انسان جان اوست.
(بحار الانوار، ج 1، ص 82، ح 2)
[1] . بقره، 256.
[2] . ر.ك: مجله كيان، ش 46، ص 16.
[3] . طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 2، ص 343.
[4] . مطهري، مرتضي، جهاد، ص 35، انتشارات صدرا، چ هفتم، 1373.
[5] . ر.ك: مجله كلام اسلامي، ش 41، ص 117 تا 126.
[6] . بقره، 281.
[7] . عنكبوت، 69.
[8] . ر.ك: مجله كلام اسلامي، ش 42، ص 76 تا 84.
[9] . نهج البلاغه، حكمت 125، ص 491، فيض الاسلام.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:30 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

حقيقت اسلام چيست؟ و پيامبر كيست؟



پاسخ :

انسان داراي دو بعد است، يكي جسماني (حيواني) و ديگري معنوي(روحاني) و هر دو جنبه بايد مورد توجه قرار گيرند تا راه سعادت هموار شود و مي‏توان علت انحطاط معنوي بسياري از جوامع بشري را پرداختن به بُعد مادي و غفلت از دين‏داري و اعتقادات صحيح ديني دانست، چنان‏كه در عصر حاضر، با همه پيشرفت‏هاي صنعتي و علمي، بيماري روحي و معنوي به صورت فزاينده‏اي دامنگير كشورهاي پيشرفته شده است. يكي از دانشمندان غرب مي‏گويد:
".. اروپا دچار بيماري ناراحت كننده‏اي گشته و در اثر از ميان رفتن عقائد گذشته رنج مي‏برد"(1).
خداوند متعال - از سرِ حكمت، لطف و عنايت - براي تأمين نيازهاي روحي و معنوي انسان‏ها، قوانيني (به نام دين) توسط پيامبرانش نازل فرمود و پيامبران الهي به هدايت و پرورش فكري انسان‏ها پرداختند تا اين‏كه رفته رفته انسان به درجه‏اي از ارتقاي فكري رسيد كه توان پذيرش يك دين جاودانه را داشته باشد در همين هنگام خداوند تبارك و تعالي، دين اسلام را به عنوان كامل‏ترين دين به واسطه رسول گراميش‏صلي الله عليه وآله براي هدايت مردم فرستاد. ديني كه تمام جنبه ‏ها و نيازهاي انسان را مورد توجه قرار داده و براي كل زندگي انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ برنامه ‏ها و قوانيني را تدوين كرده است.
حال براي شناخت حقيقت اسلام بهتر است كلام خود را به آيه‏اي از قرآن زينت دهيم، خداوند سبحان مي‏فرمايد:
"انّ الدين عنداللَّه الاسلام..."(2) "دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است".
واژه "اسلام" در آيه به معني تسليم است، بنابراين معني آيه اين است كه آيين حقيقي در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان او است و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزي جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود، منتهي از آن‏جا كه آيين پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله، آخرين و برترين آيين‏ها است، لذا نام اسلام براي آن انتخاب شده است و گرنه از يك نظر همه اديان الهي، اسلام است(3).
امام علي‏عليه السلام درباره ويژگي‏هاي دين اسلام فرمود:
"به درستي كه دين اسلام، دين خداست كه براي خود برگزيد و به ديده عنايت خويش آن را پروريد و بهترين آفريدگان خود را مخصوص رساندن آن به مردمان گردانيد، ستون‏هاي آن را بر دوستي خود استوار داشت و با عزّت آن، ديگر دين‏ها را خوار و به سربلندي آن ديگر ملت‏ها را پست و بي‏مقدار كرد و به ارجمندي آن دشمنانش را بي‏اعتبار كرد..."(4).
دوست عزيز، اسلام حقيقتي است انكارناپذير كه حتي طرفداران ديگر اديان، از آن به بزرگي ياد مي‏كنند و به حقيقت اسلام، اعتراف دارند. ولتر فرانسوي مي‏گويد:
"اسلام ديني است فطري، آزاد، جدي، معقول، بي‏تعصب و در يك كلمه ديني است فراخور همه مردم روي زمين"(5).
همچنين گوستاولوبون (مورخ معروف معاصر) مي‏گويد:
"اعراب مذهبي را در عالم انتشار دادند كه هم اكنون نيرومندترين و زنده‏ترين مذاهب عالم بوده و تأثيرش در زندگي مردم از هر مذهبي زيادتر است و از نظر سياسي نيز بزرگ‏ترين دولت را در تاريخ تشكيل دادند و همان‏ها بودند كه اروپا را به تمدن و علم اخلاق آشنا كرده و تربيت نمودند"(6).
پرسشگر محترم! يكي از راه ‏هاي شناختن حقيقت اسلام، شناخت مبلّغ و پيام‏آور آن است كه از چه جايگاه و منزلتي برخوردار است و اينك لازم است كه با چنين شخصيتي بيشتر آشنا شويم:
رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله در 17 ربيع الاول سال 570 ميلادي كه مصادف بود با عام الفيل در مكه، چشم به جهان گشود، نام پدرش عبداللَّه و مادرش آمنه مي‏باشد، جدش عبدالمطّلب است و نياكان او به حضرت ابراهيم منتهي مي‏شود. در سنين كودكي پدر و مادر خود را از دست داد، در اين هنگام سرپرستي او به عهده عبدالمطّلب بود و بعد از فوت عبدالمطّلب، تنها حامي او عمويش ابوطالب بود و در سن 25 سالگي با خديجه ازدواج كرد، حضرت در سنّ 40 سالگي به مقام رسالت مبعوث شد و بعد از 23 سال تبليغ مخفيانه و علني (13 سال در مكه و 10 سال در مدينه) و پس از تحمل رنج‏ها و سختي‏هاي طاقت‏فرسا در سن 63 سالگي در 28 ماه صفر ديده از جهان فرو بست(7).
ستاره‏اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله‏آموز صد مدرّس شد
براي شناختن چهره واقعي پيامبرصلي الله عليه وآله بهترين منبع، قرآن كريم است كه در موارد متعددي(8) به تكريم و معرفي شخصيت ايشان مي‏پردازد. خداوند سبحان مي‏فرمايد:
"و النجم اذا هوي. ما ضل صاحبكم و ما غوي. و ما ينطق عن الوي. ان هو الا وحي يوحي. علّمه شديد القوي. ذو مرّة فاستوي. و هو بالافق الأعلي. ثم دنا فتدلّي. فكان قاب قوسين او أدني..."(9) "سوگند به ستاره هنگامي كه افول مي‏كند. كه هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است. و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‏گويد. آن چه آورده چيزي جز وحي نيست كه به او وحي شده است. آن كس كه قدرت عظيمي دارد او را تعليم داده. همان كس كه توانائي فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد. در حالي كه در افق اعلي قرار داشت. پس نزديك‏تر و نزديك‏تر شد. تا آن‏كه فاصله او به اندازه دو كمان يا كمتر بود"(10).
براي شناخت بيشتر مي‏توان به كلمات مولاي متقيان علي‏عليه السلام مراجعه كرد، همان كسي كه كودكيش را در دامان رسول خداصلي الله عليه وآله و جوانيش را تحت تربيت‏هاي او گذرانده و بيشتر از هر كسي او را مي‏شناسد، در يكي از كلمات اميرالمؤمنين‏عليه السلام آمده است:
"گرامي‏ترين درودها و افزون‏ترين بركات خود را بر محمد بنده و فرستاده‏ات، همان پيامبري كه ختم گذشتگان و گشاينده بسته ‏ها و پيچيده ‏ها بود، بفرست. دين حق را به حق آشكار كرد، از نادرستي‏ها و باطل‏ هايي كه سر و صدا به راه انداخته بودند، جلوگيري نمود و صولت گمراهي را درهم شكست. همانطور كه با تمام قدرت سنگيني بار رسالت را تحمل كرد"(11).
عظمت و منزلت رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله چنان مسلّم است كه حتي دانشمندان غيرمسلمان هم به آن اعتراف دارند. گوستاولوبون مي‏گويد:
"ما اگر بخواهيم ارزش اشخاص را به كردار و آثار نيكشان بسنجيم، به طور مسلّم، محمد بزرگ‏ترين مرد تاريخ است"(12).
گر چه سخن در موضوع اسلام و پيامبر آن (حضرت محمدصلي الله عليه وآله) در حدّ يك مقاله و يك كتاب و... نيست، ولي از باب آن‏كه آب دريا را اگر نتوان چشيد - هم به قدر تشنگي بايد چشيد، نكاتي را ذكر كرديم كه خلاصه آن چنين است:
اسلام به عنوان كامل‏ترين و جامع‏ترين دين از طرف خداوند براي هدايت و سعادت بشر فرستاده شده و حضرت محمدصلي الله عليه وآله به عنوان برترين انسان، مسؤل تبليغ چنين ديني برگزيده شد و وظيفه ما به عنوان يك مسلمان اين است كه در برابر دستورات و فرامين آن تسليم و مطيع باشيم، اميد است كه سعادت اخروي نصيب ما گردد.
پي نوشت ها:
1- گوستاولوبون، تمدن اسلام و غرب، ترجمه سيدهاشم حسيني، انتشارات اسلاميه، ص 7.
2- آل عمران / 19.
3- تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 270.
4- نهج البلاغه، خطبه 198.
5- حديدي، جواد، اسلام از نظر ولتر، انتشارات دانشگاه مشهد، ص 66.
6- تمدن اسلام و عرب، پيشين، ص 774.
7- ر.ك: فروغ ابديت، آية اللَّه جعفر سبحاني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
8- آل عمران / 164، اسراء / 1، احزاب / 6 و 21 و 56، حديد / 28، مزمّل / 20 و... .
9- نجم / آيات 1-9.
10- ر.ك: تفسير نمونه، پيشين، ج 22، ص 476.
11- نهج البلاغه، خطبه 72.
كتاب‏هاي ذيل را براي تفحص بيشتر معرفي مي‏نماييم.
1- اصول عقائد، آيةاللَّه مكارم، انتشارات هدف.
2- بررسي علمي ايدئولوژي اسلامي، شهيد بهشتي، انتشارات هجرت.
3- چرا مسلمان شدم، انتشارات در راه حق.
4- ختم نبوت، شهيد مطهري، انتشارات صدرا.
5- فروغ ابديت، آيةاللَّه سبحاني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:31 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

من مرجع تقليد ندارم و دليل اين است كه من از آخوندها خوشم نمي‎آيد. شايد دليل احمقانه‎اي باشد ولي عمده دليل من اينست كه چرا آخوند‎ها مانند ديگر اشخاص لباس نمي‎پوشند و اين نوع لباس مخصوص كه مي‎گويند لباس پيامبر است آيا اين لباس مخصوص عرب نيست كه الان نيز در كشورهاي عربي معمول است چرا اشكالي دارد كه آخوند‎ها به سبك ايرانيان به جاي اعراب لباس بپوشند در پايان از اينكه با اين صراحت صحبت كردم عذر مي‎خواهم؟




پاسخ :

صراحت داشتن در مواردي كه براي انسان شبهه‎اي پيش آمده‎ و انسان در صدد رفع شبهه مي‎باشد امري پسنديده و نيك است چون سبب رفع شبهه مي‎شود، شما نيز كه با صراحت شبهه‎تان را مطرح كرده‎ايد كاري نيك كرده‎ايد.
سؤال شما را در چند‎ محور جواب مي‎دهيم:
اما قسمت اول: چون از روحاني خوشم نمي‎آيد تقليد نمي‎كنم. در اينجا بايد ديد آيا تقليد كردن به گونه‎اي هست كه به خاطر خوش نيامدن مي‎توان آن را ترك كرد يا نه؟ براي اين كار ابتدا مقدماتي را ذكر كرده و نتيجه مي‎گيريم:
1. رسيدن به سعادت و رستگاري مهمترين مسئله‎اي است كه هر فرد به دنبال آن است.
2. سعادت و رستگاري از ديدگاه اسلام و ما كه به آن اعتقاد داريم در رسيدن به خوشيها و نعمت‎هاي بي‎پايان ابدي و رهايي از عذاب دردناك اخروي است: «هر كسي مرگ را مي‎چشد و شما پاداش خود را به طور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت؛ آنها كه از آتش دوزخ دور شده و به بهشت وارد شوند نجات يافته و رستگار شده‎اند و زندگي دنيا چيزي جز سرمايه فريب نيست»[1]
3. راه رسيدن به نجات و رستگاري ايمان و عمل صالح است: ايمان به اعتقادات اسلامي و عمل به احكام آن و هر كسي به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مي‎بخشد و او را در باغهايي از بهشت كه نهرها از زير درختان آن جاري است وارد مي‎كند،‌ جاودانه در آن مي‎مانند و اين پيروزي بزرگ است.»[2]
4. مقدمه ايمان به اعتقادات اسلامي و عمل به احكام نوراني آن، شناخت آنهاست.
5. راه شناخت اسلام و احكام آن يا بايد خودمان با تلاش و سالها درس خواندن به حدي برسيم كه بتوانيم احكام را از منابع آن بدست آوريم و در اين زمينه متخصص و مجتهد شويم يا بايد به كسي كه توانايي تشخيص احكام را دارد كه همان مجتهد و مرجع تقليد است رجوع كنيم.
بنابراين كسي كه مي‎خواهد به نجات برسد بايد ضمن اعتقاد به اسلام، به احكام نوراني آن عمل كند، مقدمه ايمان و عمل، شناخت است و راه شناخت براي كسي كه مجتهد نيست تقليد است پس تقليد براي غير مجتهد تنها راه رسيدن به نجات و سعادت است.
و چون نجات مهمترين دغدغه و واجب‎ترين مسئله براي هر فرد است پس امري كه راه رسيدن به نجات را هموار مي‎كند بايد جزء مهمترين مسائل باشد و تقليد براي غير مجتهد اين‎گونه است. حال بايد ديد كه آيا مي‎توان دليلي يافت كه ما را قانع كند كه از مسئله‎اي كه سعادت و نجات ما را فراهم كند دست بكشيم؟ مگر مسئله‎ي مهمتر از نجات و سعادت وجود دارد؟ پس هر دليلي كه نجات ما را به خطر اندازد دليلي غير عاقلانه است و خوش نيامدن،‌ اگر دليل ترك تقليد باشد دليلي است با اين خصوصيت. گذشته از اين ما در زندگي عادي و روزمره‎مان بارها و بارها چيزهايي را انجام مي‎دهيم كه خوشمان نمي‎آيد، مثلاً از درس رياضي خوشمان نمي‎آيد ولي چون جزء دروس مدرسه است،‌ اگر مي‎خواهيم در مدرسه درس بخوانيم بايد رياضي را نيز بخوانيم. از يك معلمي خوشمان نمي‎آيد ولي سر كلاس او حاضر مي‎شويم چون جزء معلمين مدرسه است از نانواي محله‎مان خوشمان نمي‎آيد ولي براي گرفتن نان به او رجوع مي‎كنيم و مثالهاي فراوان ديگر وقتي به اين راحتي چيزي را انجام مي‎دهيم كه خوشمان نمي‎آيد پس چرا در مسئله بسيار مهم تقليد اين كار را انجام ندهيم.
قسمت دوم: از روحاني و آخوند خوشم نمي‎آيد چون از لباسش خوشم نمي‎آيد.
در اينجا بايد ديد آيا واقعاً لباس ظاهري آن‎قدر مهم است كه ما آن را معيار خوش آمدن و خوش نيامدن قرار دهيم اگر اين‎گونه است پس ساير ملاك‎ها چه مي‎شود؟ به نظر مي‎رسد مهمتر از لباس، زيبائيهاي ظاهري فرد باشد و مهمتر از آن زيباييهاي روحي و اخلاقي و فضيلت‎ها و كمالات فرد باشد و به قول سعدي تن آدمي شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت بله لباس هم تا اندازه‎اي مي‎تواند باعث خوش آمدن و نيامدن شود ولي در همان موقع هم مي‎گوييم از لباسش خوشم مي‎آيد يا خوشم نمي‎آيد نه اين كه لباس سبب شود از خود فرد خوشمان بيايد و ديگر به هيچ ملاك ديگري توجه نداشته باشيم آيا شده است از يك فرد اخمو، متكبر فقط چون لباسهاي قشنگي دارد خوشمان بيايد يا به عكس از يك فرد خوش اخلاق، مهربان فقط چون لباسهايش مطابق ميل ما نيست بدمان بيايد؟ آيا واقعاً شما در همه برخوردها و انتخاب‎ها ملاكتان لباس است آيا همسري انتخاب مي‎كنيد كه فقط از لباسش خوشتان بيايد؟ پيش دكتري مي‎رويد كه شنيده‎ايد لباس زيبايي مي‎پوشد و اگرچه تخصص چنداني ندارد؟ ظاهراً نبايد اين‎گونه باشد و اگر اين طور است پس چرا در مورد كساني كه مي‎خواهيم در شناخت دين و احكام آن به آنها رجوع كنيم تنها معيارمان لباس است چرا به ساير ملاك‎ها و معيار‎ها توجهي نداريم.
قسمت سوّم: از لباس روحاني خوشم نمي‎آيد چون مثل لباس بقيه مردم ايران نيست نه لباس عربها است نه لباس پيامبر. در اينجا اين مطالب را بررسي مي‎كنيم: چرا مثل بقيه مردم ايران لباس نمي‎پوشند؟ اول آنكه ملاك درستي يك كار عمل كرد مردم ايران نمي‎باشد بلكه ملاك دستورات اسلام است دوم آنكه مگر همه مردم ايران يك‎جور لباس مي‎پوشند آيا مردم خوزستان مثل مردم خراسان لباس مي‎پوشند آيا كردهاي ايران مثل مردم تركمن لباس مي‎پوشند آيا لرهاي ايران مثل مردم شمال ايران لباس مي‎پوشند؟ نه هر گروهي و قبيله‎اي و ناحيه‎اي از ايران يك لباس مخصوص دارند و نمي‎توان هم به آنها گفت بايد همه شما مثل مردم شهرها خصوصاً تهراني‎ها لباس بپوشيد. حتماً خواهيد گفت مراد لباس رسمي كشور است كه كت و شلوار باشد در اين‎باره مي‎گويم اين كت و شلوار برمي‎گردد به دوره رضاخان كه برنامه متحدالشكل كردن و كشف حجاب را براي پيشرفت و ترقي مردم ايران در دستور كار قرار داد.[3] و الّا قبل از آن چيزي به نام كت و شلوار و لباس‎هاي غربي نبود. چرا نبايد ما مثل كشورهاي همجوارمان مثل هند پاكستان اندونزي و... لباس محلي و بومي خودمان را بپوشيم و به آن افتخار كنيم. روحانيون در زمان رضاخان در اين زمينه مقاومت كردند و لباس قبل خود را كه مطابق الگوهاي اسلامي بود پوشيدند و از غربي‎ها الگو نگرفتند. در واقع در اينجا به آنها كه كت و شلوار را پوشيدند بايد گفت چرا شما سنت ايراني اسلامي خود را رها كرديد و لباسي به شكل لباس غربيها پوشيدند، نه به روحانيون و مردمي كه همچنان لباسهاي قبلي خود را مي‎پوشند سوم آنكه برخي اصناف براي شناخته شدن لباسهاي مخصوص مي‎پوشند مثل كادر بيمارستانها و نيروهاي مسلح روحانيون هم براي اين كه مردم بفهمند آنها كارشناس مسائل ديني هستند لباس مخصوص مي‎پوشند و از آنجا كه سؤال از مسائل ديني و انجام كارهاي ديني ساعت اداري مشخص و تعطيلات ندارد آنها هميشه اين لباس را مي‎پوشند.
مثل ساير اصناف نيستند كه فقط در ساعات و روزهايي خاص سر كار باشند فقط آن موقع لباس مخصوص ‎بپوشند گفته‎ايد اين لباس عربهاست نه لباس پيامبر؛ اگر كمي در حرف خودتان دقت مي‎كرديد مي‎پذيرفتيد كه لباس پيامبر نيز مي‎باشد. اگر شما قبول داريد لباس روحانيون شبيه لباس عربها است،‌ چون پيامبر گرامي اسلام عرب بوده‎اند بايد شبيه لباس پيامبر نيز باشد. جدا از اين ما احاديثي داريم كه وقتي لباس پيامبر را توصيف مي‎كند از عبا و عمامه نام مي‎برد يعني همان چيزي كه روحانيون مي‎پوشند «و براي پيامبر عباي سياهي بود....»[4] عمامه آن حضرت به اندازه‎اي بود كه سه دور يا پنج دور به سرش مي‎پيچيد»[5] و چون رعايت سنت پيامبر پسنديده و مستحب است پس گذاشتن عمامه و استفاده از عباء كه روحانيون انجام مي‎دهند، نيز مستحب است.
منابع
1. ر.ك: علامه مجلسي حلية‌المتقين، باب اول، آداب لباس.
نكته اخلاقي
اي فرزندان آدم، به راستي كه براي شما لباسي پديد آورديم كه هم عورت شما را مي‎پوشاند و هم ماية تجمل است؛ ولي لباس تقوا بهتر است، اين از آيات الهي است باشد كه پند گيرند[6]
[1] . آل عمران، 185.
[2] . تفابن، آيه 9.
[3] . ر.ك. محمد حسن رجبي، زندگي نامه سياسي امام خميني، مركز فرهنگي نشر قبله، 1377، چ 5، ج 1، ص 45.
[4] . علامه طباطبائي، سنن النبي، كتابفروشي اسلاميه، چاپ 5، 1370 ص 122.
[5] . همان ص 124.
[6] . اعراف 26.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:32 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

جواني هستم 21 ساله مشتاق شناخت كامل اسلام و مذهب و مسلمان بودن كه بطور واقعي و باطني چرا ما از بين اين مذاهب اسلام؟

پاسخ :

خداوندا ما بنده‌ي ناتوان توييم، از لطف و عنايت بي منتهايت تاريكخانه‌ي وجودمان را به نور ايمان و شناخت خود دين و پيامبرانت و جانشينان به حق آنان روشن كن، مشكل درك واقعيت را براي ما آسان نما و هيولاي شك را به فرشته‌ي مبدل ساز! آمين.
دوست عزيزي كه پرسشهاي خود را با اين مركز در ميان گذاشته‌اي از ارتباط شما سپاسگذاريم. ان‌شاء الله كه اين پرسشها، دغدغه‌ها و انقلاب دروني كه در وجودتان ايجاد شده است به فرجام شايسته‌ي خود و شناخت كامل و منطقي دين و مذهب‌تان خاتمه پيدا كند. آري برادرم، شك مقدمه يقين است اگر اين كنجكاوي در ذهن شما به وجود نمي‌آمد، چگونه به دنبال تحقيق درباره حقانيت مسلك‌تان بر مي‌آمديد؟ اگر همين چراها در خاطر انسان‌ها پيش نيايند آنان هميشه در همان راه نياكان خود قدم برمي‌دارند، هر چند كه آن راه به بيراهه منتهي شود. يقيناً همين چرا جويي‌ها نقطه‌ي شروع حركت نوين به سوي هدف نهايي است همه‌ي كسانيكه از دين و مذهب‌شان دست برداشته‌اند به دين و مذهب ديگر پناه برده‌اند تحول اعتقاد‌ي‌شان را با همين شك آغاز نموده‌اند. اما اينكه ترديد انسان رابه مقصد حقيقي برساند و واقعيت را براي او روش سازد و يا وي را به بيابان سرگرداني‌ و گمراهي بيندازد بستگي به نوع شك و نوع انسان دارد اگر شك برخواسته از روح پرسشگر و كنجكاو باشد و انسان هم شخصي محقق و ذهن روشن و نقادي داشته باشد مسلما به شناخت كامل خواهد رسيد و گرنه در همان حيرت باقي مي‌ماند. پس دنبال شك خودت را محكم بگير و مواظب باش كه آن را از راه درست تبديل به تعيين نمايي.
شك اقسامي دارد كه به مناسبت دو تقسيم به طور اختصار ذكر مي‌شود:
1. شكاكيت به لحاظ علت به سه قسم تقسيم مي‌شود: الف) شك روانشناختي، در اين قسم از شك مزاج و طبيعت انسان به گونه‌اي است كه بدون هيچ دليلي و به طور وسواس گونه‌اي به هر چيز شك مي‌كند. ب) شكاكيت استدلالي؛ يعني شخص شكاك بر شك خود دليل دارد. ج) شكاكيت استفهامي؛ در اين قسم،‌ترديد انسان نه از روي مزاج و نه بر اساس استدلال،‌ بلكه شبهه‌اي او را به سمت و سوي شك مي‌كشاند مثل اين كه حضرتعالي اديان و مذاهب مختلف را ديده‌اي و سپس اين سؤال در ذهن‌تان مي‌آيد كه چرا دين اسلام را برگزيده‌ايم.
2. شكاكيت به لحاظ متعلق دو قسم است: الف. هستي‌شناسي؛ يعني انسان در اينكه چيزهايي وجود دارد شك مي‌كند مانند بسياري از شكاكان يونان باستان. ب. معرفت شناسي، يعني او هستي را قبول دارد و معتقد است كه دنيا پر از موجودات است و همه سراب نيستند، اما نمي‌داند كه علم و آگاهي كه او نسبت به اشيا دارد آيا اين آگاهي مطابق با واقع است و آيا حقانيت دين اسلام و مذهب شيعه واقعيت دارد؟[1]
با توجه به انواع و اقسام شك مي‌توان گفت: ان‌شاء الله شك شما جنبه‌اي روان شناختي ندارد و شما انساني نيستيد كه بي‌جهت و بدون دليل به هر چيزي شك نمائيد. همين طور مي‌توان حدس زد كه شكاكيت‌تان برخواسته از دليل و برهان نيست. بلكه شكي است استفهامي، مي‌پرسيد تا بدانيد. همين شك و سپس پرسش كليد گنج دانش است، به طور قطع مي‌توان گفت حضرتعالي در هستي اشياء ترديد نداريد، فقط در درستي و مطابقت عقايدتان با واقع شك داريد، حال راه چاره چيست؟ چگونه مي‌توان اين شك را پلي قرار داد براي رسيدن به يقين؟
پاسخ اين است كه تنها چيزي كه براي شما گره ايجاد كرده. ترديد و شك شناخت‌شناسي است يعني نمي‌دانيد كه بينش‌ها و عقايدتان درست است يا نه؟ راه چاره اين نوع شك آسان است، ‌ما بايد در آغاز ببينيم كه ميزان تشخيص درست از نادرست چيست؟ من از شما مي‌پرسم آيا يك مسأله‌ي علمي و اعتقادي مي‌تواند هم درست باشد و هم نادرست؟ يا اينكه فقط، يا درست و يا نادرست، مثل اين كه هر چيزي كه در ذهن‌تان تصور نمائيد يا وجود دارد و يا وجود ندارد؛ خواهيد گفت: اين چه پرسش مضحكي است، مگر مي‌توانيد يك چيز هم درست باشد و هم نادرست، مگر مي‌شود الآن هم روز باشد و هم شب؟ روشن است كه اين مسأله شق سومي هم ندارد كه بگوييم: ‌نه درست است و نه نادرست، نه چيزي وجود داشته باشد، و نه وجود نداشته باشد. عقل انسان به وضوح و روشني آفتاب اين مطلب را درك مي‌كند. شما در اين پرسش و پاسخ با استفاده از بداهت عقلي و چيزهايي كه عقل آنها را بسيار واضح مي‌بيند، جواب گفتيد؛ پس ميزان تشخيص شناخت و عقايد صحيح از غيرصحيح درك واضح عقل است كه از آن به اولي‌ترين بديهيات ياد مي‌شود و آن اين است كه هستي و نيستي نه در يك جا جمع مي‌شود و نه ارتفاع و نبودن هر دو ممكن است. همانگونه كه صحت و عدم صحت يك عقيده نيز چنين است.
حالا با حفظ اين معيار به پاسخ سؤال شما مي‌پردازيم و فرض را بر اين امر مي‌گذاريم كه خداوند را قبول داريد (و اگر قبول نداريد به كتاب زير مراجعه فرماييد[2]) امّا در همه آنچه كه غير اوست شك داريد و نمي‌دانيد پيامبراني بوده‌اند يا نه، اماماني بوده‌اند يا نه؟ و...؟
در آغاز بايد ديد كه اساساً نبوت و پيامبري امر لازم، ضروري و واجب است يا نه؟ يعني خدا بايد انسانهايي را به عنوان پيامبر برگزيند و از آن طريق دين خود را به مردم برساند يا نه چنين ضرورتي در كار نيست؟ مسلماً نمي‌شود گفت هم وجود پيامبران لازم است و هم لازم نيست، پس اگر ثابت شد كه پيامبر لازم است حتماً دين هم ضروري است. براي اثبات ضرورت وجود انبياء ادلّه و براهين زيادي اقامه شده‌اند، از بين آنها توجه شما را به برهان‌هاي زير جلب مي‌كنيم كه خود مقدماتي دارد:
1. خداوند حكيم است و آفرينش انسان بر اساس حكمت اوست؛ 2. انسان از دو عنصر ماده و روح پديد آمده و اين تركيب باعث مي‌شود كه انسان هم از ويژگي‌هاي بدن مادي و هم از خصوصيات روح مجرد بهره‌مند باشد؛ 3. انسان با توجه به طبيعت مادي خويش موجودي سركش، زورگو، ظالم و... است چه بسا تجاوز به حقوق ديگران در طبيعت مادي او نهادينه شده، از اين جهت اگر بعد مادي او تعديل نشود او موجودي خطرناكي خواهد بود واگر درباره حقوق انسانها قانوني تدوين نمايد حتماً به سود گروهي و به زيان گروه ديگر خواهد بود و چون زورگويي يك عده هميشگي نيست، نزاع و اختلاف بين گروه‌ها ايجاد و در نتيجه زندگي انسانها تباه مي‌شود؛ 4. از طرف ديگر انسان چاره‌اي جز زندگي اجتماعي ندارد، زيرا به تنهائي نمي‌تواند بر مشكلات زندگي پيروز شود و به خواسته‌هاي طبيعي خود برسد، بدين جهت محتاج زندگي دسته‌جمعي و همكاري عمومي است، در اين زندگي دسته‌جمعي و همكاري عمومي است كه ريشة بي‌عدالتي‌ها، زورگويي‌ها، حق كشي‌ها و... رشد مي‌كند؛ از همين جا است كه انسان نيازمند يك قانون جامع، كامل و سعادت‌آفرين است؛ 5. از سوي ديگر عقل انسان به تنهايي نمي‌تواند از عهدة كشف همه مجهولات و حل نزاع‌ها بيرون آيد زيرا بسياري از مسائل از قلمرو معرفت عقل انسان دور است و عقل در بعد شناخت خود گرفتار خطا و مغالطه و در بعد علمي اسير شهوت وغضب مي‌شود، چنان كه در شمار زيادي از مسائل اقتصادي، اخلاقي، خانوادگي و... نتوانسته است كه راه استواري را پيش گيرد؛ 6. از سوي ديگر انسان توان وضع قانون جامع و كامل را ندارد، زيرا او نمي‌تواند ويژگي‌هاي همه مناطق جغرافيايي را در جميع ادوار تاريخ بر همه جوامع انساني درنظر گرفته براي آن قانون شايسته وضع كند، نشانه‌ي اين عجز اختلاف قوانين در هر زمان و كشوري و نيز تغيير، تبديل، تعويض و ترميم مستمر آن در طول تاريخ است.
با درنظر گرفتن مقدمات فوق عقل مي‌پذيرد كه بايد قانون جامع و كامل از جانب خدا بيايد كه جلو اختلافها و نزاع‌هاي انسان را بگيرد و نيازهاي فكري و عقلاني او را سامان دهد و استعدادها را شكوفا سازد و سود و زيانهاي انسان را به وي بشناساند.[3] از آنجايي كه همه انسانها قابليت چنين ارتباط و دريافت قوانين كامل الهي را ندارند او انسانهاي خاصي را به عنوان پيامبر برگزيده به سوي انسانها مي‌فرستد.
پس زندگي سعادتمندانه براي انسان كه موجود اجتماعي است بدون دين و پيامبر و قانون آسماني امكان ندارد، بدين ترتيب وجود دين و ضرورت پيامبر ثابت مي‌شود.
حالا مي‌رسيم به اين سؤال كه درست است كه خداوند بايد پيامبراني را بفرستد امّا چه دليلي وجود داردكه در زمان ما آن شخص حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است نه ديگر پيامبران و ما هم بايد مسلمان باشيم نه مسيحي و...؟ قبل از پرداختن به پاسخ اصلي تذكر اين نكته لازم است، دين همه‌ي پيامبران الهي يكي است، اصول اساسي و محوري همه را يگانگي خداوند، ضرورت نبوت و پيامبري، اعتقاد به جهان آخرت و... تشكيل مي‌دهند، كه از آن دين واحد به اسلام تعبير مي‌شود. اسلام يعني تسليم خدا بودن؛ اختلافي كه در ميان اديان ديده مي‌شود، در اصول نيست بلكه اختلاف در شريعت است، شريعت يعني قوانين مخصوص هر پيغمبر كه با توجه به شرايط زماني و مكاني و... خداوند برايشان مي‌فرستاده است؛ مسلماً آن شريعت در زمان خود حق بوده و همة انسانهاي عصر آن، ملزم به پيروي از آن بوده‌اند،‌ بعد از سپري شدن زمان كارآيي آن قوانين، خداوند پيامبر ديگري با قوانين كاملتر و برتر مي‌فرستاده و اين امر همچنان ادامه پيدا كرده تا رسيده به پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ[4] كه به دليل كامل بودن شريعت و قوانين آسماني او، ديگر نيازي به فرستادن پيامبر جديد نيست و همين شريعت تا دامنة‌ قيامت ادامه خواهد داشت.[5]
نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت اين است كه هرگز نمي‌توان همة اديان و مذاهب موجود را حق دانست و پيروان آنها را اهل نجات و سعادت ابدي، ‌بلكه حقانيت از آن يك دين و مذهب است.[6]
پس دين خدا يكي است و اختلاف موجود ميان اديان توحيدي در شريعت است و شريعت و قوانين متغير مربوط به بدن مادي انسانها است. در اين باره هم نمي‌توان همة شرايع موجود را حق دانست، بلكه حقانيت هر شريعتي تابع دليل آن است، اگر شريعتي مطابق با واقع بوده حق است و گرنه نه؛ اين مطلب روشن است كه با آمدن اسلام شريعت گذشته (عيسي ـ عليه السّلام ـ ) نسخ شده، همانگونه كه با آمدن شريعت موسي، شريعت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ فسخ شد، پس شريعت‌هاي گذشته فعلاً نمي‌توانند حقانيت داشته باشند، امّا آيا اسلام مطابق با واقع است و حق به چه دليل؟
حقانيت دين و پيامبر صاحب شريعت از راه‌هاي مختلف به اثبات مي‌رسد.[7] ما فقط به اثبات نبوت پيامبر اسلام از رويكرد معجزه با نگاه برون ديني و عقلي مي‌پردازيم يعني با توجه به معجزه پيامبر اسلام عقل را به قضاوت مي‌كشانيم كه آيا او پيامبر به حق و دين او اسلام، دين حق است يا نه؟ پيامبر بزرگوار اسلام معجزات زيادي دارد كه هر كدام مي‌تواند حقانيت نبوت وي را ثابت نمايد، امّا بزرگترين معجزه او قرآن است؛ قرآن در آيات فراواني همة انس و جن را، در همة زمانها و مكانها به مبارزه و مقابله دعوت كرده است، در يك جا مي‌گويد: «كتابي مشابه اين كتاب بياوريد (اسراء، 88)» در جاي ديگر مي‌فرمايد: «ده سوره مثل قرآن بياوريد (هود، 13)» و در مورد سوم مي‌گويد: «يك سوره مثل سوره‌هاي قرآن بياوريد (هود، 38)». بنابراين اگر بشر يا جن يك سوره مثل سوره به ظاهر كوچك كوثر بياورد، معجزه بودن قرآن نقض مي‌شود، ‌امّا در طول تاريخ انسانهاي بسيار فصيح و سخنران و... كه زبانزد عام و خاص بودند به اين مسأله اقدام كردند، امّا پيامدي جز سرافكندگي نداشته و بعد از اين هم موفق به مقابله نخواهند شد.[8]
پس پيامبر اسلام ادعاي نبوت نموده است و بر اين ادعا معجزه آورده است و همگان را به مقابله با آن دعوت كرده و هيچ كسي نتوانسته است كه مانند آن را بياورد، عقل انسان مي‌گويد كه اين معجزه دليل بر پيامبري صاحب آن مي‌باشد، زيرا اگر قرآن كلام بشري بود، ديگر انسانها نيز مي‌توانستند كه مانند آن بياورند امّا نتوانستند، پس قرآن كلام الهي است كه نبوت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به اثبات مي‌رساند. و شما دوست عزيزي كه به صحت روايات و قرآن و... شك داريد، نمي‌توانيد به حكم عقل خودتان شك نمائيد و اين عقل شما است كه چنين حكم مي‌كند او نبي و شخصيت آسماني است، پس از ثبوت حقانيت، حق بودن دين او نيز ثابت مي‌شود؛ اگر او واقعاً پيامبر است كه برهان و معجزه، پيامبر بودنش را تأييد مي‌كند، دينش نيز واقعاً دين الهي است.
پس وجود انبياي الهي در دنياي بشريت لازم است تا با قوانين آسماني‌شان انسانها را به سوي سعادت واقعي هدايت نمايند و اساس دعوت پيامبران يكي است و همه بر محور توحيد و... دور مي‌زنند، امّا شرايع و قوانين‌شان متفاوتند، هر پيامبر صاحب شريعتي بر اساس نيازهاي زماني و مكاني و... مردم خود، به پيامبري برانگيخته مي‌شود و قوانين در خور آنها را مي‌آورد و سير اين قوانين از نقص به سوي كمال است (بر اساس سير تكاملي انسان)، با آمدن پيامبر و شريعت جديد، شريعت گذشته كارآيي خود را از دست مي‌دهد، همة مردم موظف به پيروي از شريعت جديد‌اند و تنها دين واقعي همان شريعت حاكم بر زمان است. روشن است كه با آمدن شريعت كامل پيروي از ناقص معقول نيست و عقل انسان اين مطلب را نمي‌پذيرد. امّا اينكه چه دليلي وجود دارد كه شريعت اسلام حق است و همه ملزم به پيروي از آن مي‌باشند؟ دلايل زيادي موجوداند كه يكي از روشن‌ترين آنها معجزة هميشگي يعني قرآن كريم است كه مردم همة زمانها و مكانها را به مبارزه خواسته است و كسي را ياراي مقابلة با آن نيست؛ پس آورنده آن معجزه برحق است و همه مكلف به پيروي از او، بدين دليل است كه ما هم بايد مسلمان باشيم، براي آگاهي از ديگر معجزات پيامبر اسلام و اينكه قرآن كريم از چه جهت معجزه است علاوه بر منابعي كه معرفي مي‌شود به كتابهاي زير مراجعه شود.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. هيئت تحريريه موسسه در راه حق، چرا مسلمان شدم، مؤسسه در راه حق، قم.
2. علامه طباطبايي، آموزش عقايد ودستورهاي ديني، ج 1 ـ 4، بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي.
3. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 1 ـ 3، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، (خيلي مهم).
4. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، مقدمه‌اي برجهان بيني اسلامي، صدرا.
5. آيت الله مصطفي نوراني، بررسي عقايد و اديان، دفتر مركزي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
6. جعفر سبحاني،‌الهيات و معارف اسلامي، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، قم.
7. همان، معاد انسان و جهان، مكتب اسلام.
امام كاظم ـ عليه السّلام ـ :
خداوند دو حجت بر مردم قرار داده است كه به وسيله آنها از انسان بازخواست مي‌كند؛ حجت آشكار و حت پنهان، امّا حجت آشكار پيامبرانند و پيشوايان دينند و حجت پنهان، خردهايي است كه در نهاد مردمان قرار داده شده است.[10]
[1] . خسروپناه، عبدالحسين، جزوة معرفت شناسي، ص 59، دوره دهم، موسسه تخصصي كلام اسلامي.
[2] . جوادي آملي، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، اسراء.
[3] . آيت الله جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، ص 20 ـ 22، اسراء؛ ر.ك: همان، دين شناسي، ص 40‌ ـ 46 و 215؛ و نيز مصباح يزدي، محمدتقي، راه شناسي، ص 9 ـ 18، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، اول، پاييز 1376.
[4] . ر.ك‌: جوادي آملي، عبدالله، دين شناسي، ص 190.
[5] . درباره خاتم بودن پيامبر اسلام ر.ك: مطهري، مرتضي، خاتميت، صدرا؛ جوادي آملي، عبدالله، وحي و نبوت در قرآن، ص 400 ـ 416؛ مصباح يزدي، محمدتقي، راهنما شناسي، ص 177 ـ 207.
[6] . ر.ك: خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، ص 206، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه، اول، پاييز 1379؛ و آيت الله جوادي آملي، عبدالله، دين شناسي، ص 197 و 222 ـ 229، اسراء، اول، مرداد 1381.
[7] . ر.ك: كلام جديد، خسروپناه، ص 206؛ و وحي و نبوت در قرآن، جوادي آملي، ص 32 ـ 50؛ و اصول عقائد، ج 2، راهنما شناسي، ص 191 به بعد، استاد مصباح يزدي.
[8] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، راه شناسي، ص 113 ـ 122، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، اول، ‌پاييز 1376.
[9] . همان، ص 122 ـ 145، و نيز وحي و نبوت در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ص 300 ـ 400.
[10] . همان، ص 31، به نقل از اصول كافي، ج 1، ص 16.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:33 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

دين اسلام چيست؟

پاسخ :

براي اينكه پاسخ سوال شما جامع و كامل ارايه شود در چند محور مطالبي تقديم مي‌گردد:
1. تعريف دين:
دين از الفاظي است كه بسيار بر زبان‌ها جاري مي‌باشد و معمولا به كسي ديندار گفته مي‌شود كه خدائي براي جهان اثبات كند و براي خشنودي او اعمالي مخصوص را انجام مي‌دهد.[1] بنابراين دين، عقايد و دستورهاي عملي و اخلاقي است كه پيغمبران از طرف خدا براي راهنمايي و هدايت بشر آورده‌اند، دانستن اين عقايد و انجام اين دستورها سبب خوشبختي انسان در دو جهان است. اگر ما ديندار باشيم و از دستورهاي خدا و پيغمبر اطاعت كنيم در اين دنياي گذران خوشبخت و در زندگي جاويدان و بي‌پايان جهان ديگر هم سعادت‌مند خواهيم بود. بدين بيان كه ما مي‌دانيم سعادت‌مند كسي است كه زندگي خود را در اشتباه و گمراهي بسر نبرد و داراي اخلاق پسنديده باشد و كارهاي نيكو انجام دهد. دين خدا ما را به همين سعادت و خوشبختي هدايت مي‌كند و دستور مي‌دهد كه اولاً عقايد درستي را كه با عقل و وجدان خود درك كرده‌ايم محترم و مقدس بشماريم. ثانياً: داراي اخلاق پسنديده باشيم و تا مي‌توانيم كارهاي خوب و شايسته انجام دهيم.[2]
2. دين اسلام
دين اسلام ديني است جهاني و هميشگي و يك سلسله امور اعتقادي و مقررات اخلاقي و عملي است كه به كار بستن آنها سعادت و نيكبختي انسان را در دنيا و آخرت تأمين مي‌كند. مقررات دين اسلام كه از جانب آفريدگار جهان فرستاده شده طوري است كه هر فردي از افراد بشر و هر جامعه‌اي از جامعه‌هاي انساني كه آنها را به كار بندد، بهترين شرايط زندگي و مترقي‌ترين كمال انساني برايش فراهم خواهد شد. دين اسلام آثار نيكوي خود را به طور مساوي به همه كس و هر جامعه‌اي مي‌بخشد و بزرگ و كوچك، دانا و نادان، مرد و زن، سفيد پوست و سياه پوست، شرقي و غربي بدون تفاوت مي‌توانند از فوايد و مزاياي اين آيين پاك برخوردار شوند و نيازمندي‌هاي خود را به نحو احسن و اكمل رفع نمايند، زيرا دين اسلام معارف و مقررات خود را روي پاية آفرينش گذاشته و نيازمندي‌هاي انسان را منظور داشته به رفع آنها مي‌پردازد و فطرت و ساختمان انسان نيز در همه افراد مختلف و نژادهاي متفاوت و زمان‌ها يكسان است، زيرا بديهي است كه جامعة انساني از خاور گرفته تا باختر يك خانوادة نوعي است، يعني همه از نوع انسان‌اند و بزرگ و كوچك، مرد و زن، دانا و نادان، سفيد پوست و سياه پوست آن اعضاء و افراد اين خانواده هستند و در اصول و اركان ساختمان انساني شريكند و نيازمندي‌هاي افراد مختلف و نژادهاي متفاوت، مشابه است و آيندگان بشر نيز فرزندان و زادگان همين خانواده‌اند و قطعاً وارث حوائج و نيازمندي‌هاي اينان مي‌باشند.[3]
همانطور كه پرسشگر محترم مي‌داند معارف دين اسلام به طور كلي به سه بخش تقسيم مي‌گردد:
الف. اصول دين: اصول اساسي و اعتقادي اسلام.
ب. اخلاق.
ج. فروع فقهي و احكام.
گرچه هر يكي از اين امور نيازمند تحليل مبسوط است، امّا در اينجا به طور خلاصه در چند تحت عنوان مطالبي در تشريح آنها ارائه مي‌شود:
الف. اصول اساسي و اعتقادي اسلام
اصول دين يعني ريشه‌ و پايه‌هاي اصلي آن به چند اصل استوار است:
1. توحيد، يعني اعتقاد به يگانگي خداي جهان. قرآن كريم كه كتاب آسماني دين اسلام است از راه‌هاي گوناگون درباره اثبات توحيد و تشريع معارف توحيد براي بشر سخن گفته است. از آن ميان فرمود: «در آفرينش آسمان‌ها و زمين از براي اهل ايمان آيه‌ها و نشانه‌هائي است كه آنان را به سوي توحيد رهبري مي‌نمايد، و در آفرينش خودتان و اين همه جنبندگان كه در زمين پراكنده مي‌باشند علائم و آثاري است كه اهل يقين و دانش را به يگانگي خداوند مي‌رساند».[4]
خلاصه پيام اين آيه مباركه آن است كه در اختلافاتي كه شب و روز پيدا مي‌كند و در نتيجه گاهي با هم برابر، گاهي از همديگر درازتر و كوتاه‌تر و گرم‌تر و سردتر مي‌‌شوند و هم چنين در باراني كه خداي متعال از آسمان نازل مي‌كند و به واسطه آن زمين مرده را زنده مي‌سازد، و همچنين در متوجه ساختن و گردانيدن بادها از سوئي به سوي ديگر، دلايل و شواهد زيادي است كه صاحبان عقل و فهم را به دين حق و پذيرش توحيد فرا مي‌خواند.
در نتيجه مشاهدة اجزاء به هم پيوسته اين جهان پهناور و گردش عمومي حيرت‌انگيز آن و نظام‌هاي جزئي خيره كننده و مرتبط به هم كه در هر گوشه و كنار آن در جريان است براي هر انساني خردمند روشن مي‌سازد كه جهان هستي و هر چه در آن است در وجود و بقاء خود از يك وجود و مقام فناناپذيري سرچشمه مي‌گيرد كه با قدرتي بي‌كران و علم بي‌پايان خود جهان را آفريده است.[5]
2. عدل، ‌اصل دوم از اصول دين اسلام عدل است. بي‌عدالتي و ظلم ريشه در نيازمندي افراد ظالم و غيرعادل دارد و نوعاً براي رفع نياز خود دست به بي‌عدالتي مي‌زند. امّا از آن جا كه هيچ گونه نيازمندي به ساحت مقدس آفريدگار جهان راه ندارد و هر حكمي كه از مصدر جلال صادر مي‌شود، اگر حكمي تكويني است براي تأمين مصالح عامه است كه در محيط آفرينش بايد مراعات شود و اگر حكم تشريعي است براي سعادت و نيكبختي بندگان است. و منافع به خودشان بر مي‌گردد. قرآن كريم مي‌فرمايد: «ان الله لايظلم مثقال ذرة»[6]، يعني خداي متعال به اندازة سنگيني يك ذره ظلم نمي‌كند. و نيز فرمود: «و ما الله يريد ظلماً للعباد»؛[7] خداي متعال نمي‌خواهد به بندگان خود ظلم كند.
3. نبوت، اصل سوم نبوت است. گرچه كه انسان خير و شر و نفع و ضرر خود را اجمالاً از راه عقل درك مي‌كند، ولي همان عقل غالباً خود را باخته و از خواهش‌هاي نفساني پيروي مي‌نمايد و گاهي نيز راه خطا مي‌رود. بنابراين قطعي است كه هدايت خدائي بايد از راه ديگري علاوه بر راه عقل انجام گيرد و آن راه كاملا از خطا و لغزش مصون است و اين راه همان راه نبوت است كه خداي متعال دستورهاي سعادت‌بخش خود را از راه وحي به يكي از بندگان خود بفهماند و به وي مأموريت دهد كه آنها را به مردم برساند و آنان از راه اميد و بيم و تشويق و تهديد به متابعت آن دستورات وادار نمايد.[8]
4. امامت، اصل چهارم امامت است، مراد از امامت پيشوائي دين است در دنياي مردم است و شخص پيشوا امام ناميده مي‌شود، شيعه معتقد است كه پس از درگذشت پيامبر از جانب خداي متعال امامي براي مردم تعيين شود كه حافظ و نگهبان معارف و احكام دين باشد و مردم را به راه حق هدايت كند. پس در هر حال وجود امام لازم است تا معارف و قوانين حقيقي دين خدا پيش او محفوظ بماند و هر وقت مردم استعداد پيدا كردند بتوانند از راهنماي وي استفاده نمايند.[9]
5. اصل پنجم معاد است، ايمان به معاد يعني اعتقاد به اينكه خداي متعال همه را پس از مرگ زنده نموده و به حساب اعمال‌شان رسيدگي فرموده، نيكوكاران را پاداش نيك خواهد داد و بدكاران را به سزاي كردار و رفتارشان خواهد رسانيد. قرآن كريم در صدها آيه معاد را به مردم تذكر مي‌دهد و هرگونه شك و ترديد را از آن نفي مي‌كند. (براي اطلاع بيشتر دراين باره به منبع ذيل مراجعه شود).[10]
ب. اخلاق
دين اسلام به بشر مي‌گويد كه در زندگي صفات پسنديده‌اي اختيار كند و خود را با خوي‌هاي ستوده و نيكو بيارائيد، وظيفه‌شناس، خيرخواه، بشر دوست، مهربان، خوش رو و دادگستر باشد و از حق دفاع كنيم و از حدود و حقوق خود تجاوز نكنيم و به مال و عرض و جان مردم تعدي روا نداريم، در طلب دانش و بينش از هيچ گونه فداكاري و از خود گذشتگي كوتاهي ننمائيم و بالاخره عدل و اعتدال (ميان روي) را در تمام امور زندگي پيشة خود سازيم. (براي اطلاع بيشتر و موارد اخلاقي اسلام به منبع ذيل مراجعه شود).[11]
ج. عمل: دستورات ديني و احكام فقهي
دين اسلام دستور مي‌دهد كه در زندگي به كارهائي كه خير و صلاح خود و جامعه ما در آن است، عمل كنيم و از كارهايي كه فساد و تباهي به بار مي‌آورد دوري كنيم. و نيز مي‌گويد به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالي مانند نماز، روزه، حج، زكات، امر به معروف و نهي از منكر و نظاير آن را كه نشانة بندگي و فرمان‌برداري است به جاي آوريم. (براي اطلاع بيشتر در اين باره كه مطالب فراوان دارد به منبع ذيل مراجعه شود).[12]
منابع ديگر براي مطالعه:
(به خصوص آثار علامه طباطبايي بالاخص آموزش عقايد و دستورات ديني براي شما بسيار مفيد است).
1. علامه طباطبايي، خلاصه تعاليم اسلام (به كوشش داود الهامي)، مركز نشر دار التبليغ قم.
2. شناخت اسلام (به كوشش آقايان شهيد دكتر بهشتي، شهيد باهنر، و قلي‌زاده)، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
3. علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، نشر وزارت فرهنگ و هنر.
4. علامه طباطبايي، آموزش عقايد و دستورات ديني، نشر بنياد جانبازان انقلاب اسلامي تهران.
اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر چه عيب است در مسلماني ماست
اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ :
انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهي چشم‎ها دروغ مي‎نماياند، اما آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمي‎كند. (نهج‎البلاغه ـ حكمت 281)
[1] . علامه طباطبايي، اموزش عقايد و دستورهاي ديني، ج 2، بخش 4، ص 16، نشر بنياد مستضعفان و جانبازان.
[2] . علامه طباطبايي، اموزش عقايد و دستورهاي ديني، ج 1، بخش 1، ص 15، نشر بنياد مستضعفان و جانبازان.
[3] . علامه طباطبايي، آموزش عقايد و دستورهاي ديني، ج 2، بخش 3، ص 15، نشر بنياد مستضعفان و جانبازان.
[4] . جاثيه، 5.
[5] . علامه طباطبايي، آموزش عقايد و دستورهاي ديني، ج 2، ص 26 ـ 28، نشر بنياد مستضعفان و جانبازان.
[6] . نساء، 40.
[7] . مؤمن، 31.
[8] . علامه طباطبايي، آموزش عقايد، ج 2، ص 38.
[9] . اموزش عقايد و دستورهاي ديني، ج 1، بخش 2، ص 73، نشر بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي.
[10] . همان، ص 109.
[11] . همان، ج 2، بخش 3، ص 140.
[12] . اموزش عقايد و دستورهاي ديني، ج 1، ص 80.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:33 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

همواره سعي مي كنم درست زندگي كنم، واجبات شريعت را انجام مي دهم فقط براي اين كه ابزاري براي پرستش خدا داشته باشم ولي هيچ ديني را قبول نمي كنم، چون همه اديان انحراف دارند همچنين در قرآن مطالبي مانند كشتن كفار .... وجود دارد كه نمي توانم درك كنم من هم اين مطالب را عرض كردم كه از شما خواهش كنم جواب صحيح و سنجيده بدهيد؟

پاسخ :

دين مجموعه اي از باورها و دستورات عملي و مناسك است كه مدعي است مي تواند انسان را به سعادت برساند.[1] هر انساني در درون خود به ديني معقتد است زيرا دين مجموعه ارزش هاي متعالي است، و حتي كسي كه خود را بي دين مي داند اگر به مجموعه اي از ارزش ها باور داشته باشد همان دين اوست، هر چند خود او آن را دين نداند. دين در بخش احكام عملي خود نيز همين حكم را دارد، يعني افراد در درون خود به يك نوع نظام براي عمل فردي و اجتماعي خود معتقد هستند، هر چند اين نظام هاي اجرايي از دين گرفته نشده باشند. با اين مقدمه به نظر مي رسد بتوان ادعا كرد كه هر كسي بايد به يك دين معتقد باشد و بلكه هر كسي خواه ناخواه به يك دين معتقد هست. عقل سليم حكم مي كند كه اين باورها در نوع خود بهترين باشند تا ارزش اعتقاد داشتن و عمل كردن را پيدا كنند، پرسشگر ما نيز همين طور مي انديشد زيرا در پي آن است كه ديني بيابد كه هيچ نقصي نداشته باشد و چون نمي يابد هيچ يك از اديان موجود را نمي پذيرد. ما معتقديم ديني كامل است كه:
1. از جانب خدا باشد، چون فقط اوست كه انسان را به صورت كامل مي شناسد و اگر بنا باشد كسي برنامه اي براي انسان در اين جهان ارائه دهد فقط حق اوست.
2. هيچ گونه تحريف يا تغييري از سوي ديگران در آن رخ نداده باشد و پيام خداوند بدون كم و كاست به بندگانش رسيده باشد.
3. در طول تاريخ نيز پيام الهي از هر گونه تحريف مصون مانده باشد.
4. در هر سه بخش باورها، اعمال و مناسك بالاترين و با ارزش ترين آموزه ها را به ارمغان آورده باشد.
ما تمامي اين خصوصيات را در دين اسلام مجسم مي بينم، و براي تمامي مدعيات خود دليل اقامه مي كنيم. با اين توضيحات روشن مي شود كه انساني كه خدا را قبول دارد و در پي راهي براي پرستش اوست، انساني است دين دار،[2] حتي اگر خود او بگويد من هيچ ديني را قبول ندارم. زيرا ركن دين و دين داري باور به يك وجود مقدس و پرستش اوست. چنين انساني از ميان دين هاي الهي و غير الهي جهان، اديان الهي را باور دارد نه ادياني كه ريشه آن ها توتم و تابوست و نه ادياني مثل بودا كه اديان غير الهي هستند. حال اگر چنين فردي بگويد همه اديان گرفتار انحرافند در واقع در نزد خود يك دين كامل را در نظر گرفته كه همه ارزش هاي متعالي در آن جمعند و ساير دين ها را در مقايسه با آن دين فرضي باطل و يا دچار انحراف قلمداد مي كند، و چون معتقد است كه بايد دين كاملي وجود داشته باشد به هيچ يك از اديان رايج ايمان ندارد. در نظر او عدم وجود دين كامل با فرض وجود خداوند ناسازگار است، چون خداوند اگر هست كه هست، بايد راه رسيدن و شناخت خود را به بندگان خود بنماياند، چنان كه پرسشگر محترم ما نيز براي آنكه راه و وسيله اي براي پرستش داشته باشد به واجبات دين اسلام عمل مي كند. حال ما از اين انسان خدا باور و ديندار كه اتفاقاً در پي كاملترين دين است چند سؤال داريم: آيا شما همه اديان موجود را به صورت دقيق و كامل مطالعه كرده ايد تا آن ها را با هم مقايسه كنيد؟ يا همين دين اسلام را به صورت همه جانبه و با تمامي زواياي عقيدتي و عملي آن بررسي كرده ايد؟ اگر اين دين توسط پيامبر خدا آمده است چرا همه آموزه هاي آن را نپذيريم و اگر از طرف خدا نيامده است چرا راه عبادت و پرستش را از اين دين اخذ كنيم؟ چه مزيتي در اين گونه از پرستش وجود دارد؟ اصلاً چه كسي گفته است كه اين گونه عبادت كردن، عبادت خداست؟ آيا پرسشگر عزيز توجه دارند كه تعاليم يك دين و يا حتي نوشته هاي يك كتاب عادي را نيز بايد در ارتباط با ساير اجزاء فهميد، و مطالعه دستورات يك دين به صورت مجزا عملي است غير روشمند كه به نتيجه منطقي نمي انجامد؟ سخن شما مثل آن است كه كسي بگويد در قرآن گفته شده كه«يدالله فوق ايديهم»[3] و براي خدا دست و پا در نظر گرفته شده است و من به خدايي كه شبيه انسان و در حد او باشد ايمان نمي آورم. ولي توجه نكند كه در جاي ديگري فرموده است كه«ليس كمثله شئ»[4] هيچ چيزي شبيه او نيست و يا اين كه«لا يدركه الابصار»[5] يعني چشم ها او را درك نمي كنند(چرا كه جسم نيست).
به نظر مي رسد براي اين كه بدانيم كدام دين كامل و كدام ناقص است ابتدا بايد ارزش هاي واقعي را بشناسيم و سپس اديان را با اين ارزش ها مقايسه كنيم. در واقع شناخت صحت و سقم مدعاي يك دين مبتني بر تسلط كامل بر تمام حوزه هاي معرفتي است كه دين درباره آن ها حكمي صادر كرده است. يعني اگر دين مثلاً درباره مسايل اجتماعي نظري بدهد، كسي مي تواند حكم دين را ارزيابي كند كه خود در اين زمينه صاحب تخصص باشد و هم چنين اگر در زمينه روانشناسي و يا مسايل معرفتي و فلسفي و ..... اگر با سخني از جانب دين رو به رو شديم حق نداريم ناپخته درباره آن اظهار نظر كنيم. ناگفته نماند كه اين نكته اختصاصي به آموزش هاي ديني ندارد بلكه اظهار نظر درباره سخن هر كس ديگري نيز نيازمند آگاهي در رشته مربوطه مي باشد.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه بسياري از حقايق عالم،‌ بيرون از دسترس علوم بشري قرار دارند و به وسيله ابزارهاي شناخته شده معرفت بشري يعني حس و عقل قابل شناخت نيستند. بخشي از حقايق هستي نيز با خودسازي و اصلاح نفس و تسلط بر عالم ماوراء ماده به دست مي آيند. برخي ديگر از معارف نيز وجود دارند كه هر چند قابل دسترسي هستند ولي همه انسان ها توانايي درك آن ها را ندارند، و فهم آن ها نيازمند تحصيل و تحقيق طولاني مدت يك نفر و بلكه پيشرفت تمام علوم بشري است. آن چه امروزه به عنوان علم در اختيار ماست نتيجه كوشش هزاران انسان سخت كوش در گذر قرن هاي طولاني است. كسي حق ندارد پزشك متخصص مغز و اعصاب را به دليل اين كه مغز بيماري را شكافته است مواخذه كند و توجه نكند كه نجات اين بيمار بدون اين عمل ممكن نيست. آيا احتمال نمي دهيد كه شايد حكم به قتل كفار نيز از باب معالجه جامعه بشري باشد؟ آيا اين احتمال معقول نيست كه شايد بشر در آينده اي دور يا نزديك به سرّ برخي از احكام ديني كه ما قادر به درك آن ها نيستيم پي ببرد؟‌ آيا گمان نمي كنيد اگر شما در يك رشته خاص متخصص بوديد نظرتان درباره برخي از احكام ديني غير از آني مي بود كه اكنون داريد؟
نكته اي كه حتماً بايد تذكر داده شود آن است كه اصلاً در قرآن دستور به كشتن كفار به صورت مطلق داده نشده كه هر كجا كافري ديديد بكشيد. بلكه آن چه در كتاب خدا آمده مخصوص شرايط خاصي است.[6] چنان كه با مراجعه به تاريخ، مي توان زندگي مسالمت آميز پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ساير اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ با كفار و اهل كتاب را به عنوان شاهدي بر اين مدعا ذكر كرد. آيا گفتگوها و مناظرات ائمه هدي ـ عليهم السّلام ـ را با بي دينان و زنديقان مطالعه نكرده ايد؟[7] كه چگونه ايشان را به حضور مي پذيرفته و به پرسش هايشان پاسخ مي دادند. اگر بنا بود كفار كشته شوند. چرا پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السّلام ـ به اين حكم عمل نكرده اند؟
براي مطالعة بيشتر مي توانيد به كتب ذيل رجوع كنيد:
1. دين شناسي، آية الله جوادي آملي،‌ مركز نشر اسراء،‌ قم.
2. باورها و پرسش ها، مهدي هادوي تهراني، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، قم.
قال علي اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ :
«اذا استخلص الله عبداً الهمه الديانة»
«هنگامي كه خداوند بنده اي را برگزيند، ديانت را به او الهام خواهد كرد»
«ميزان الحكمة، ج 2، باب دين، حديث 6193»
[1] . جهت آگاهي از تعريف مختلف دين،‌ رك: خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، قم، 1379، ص 29 ـ 42.
[2] . رك: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج 1، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1373، ص 28.
[3] . سوره فتح، آية 10.
[4] . سوره شوري، آية 11.
[5] . سوره انعام، آية 103.
[6] . رك: طباطبايي، محمد حسين، (علامه)، الميزان، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1371، ج 2، ص 60 ـ 71.
[7] . در اين زمينه رك: الطبرسي، احمد بن علي؛‌ الاحتجاج؛ سيد محمد باقر الخرسان؛‌ دار النعمان؛ بيروت؛ ص 20 ـ 24؛‌ و نيز كليني؛‌محمد بن يعقوب؛ اصول كافي؛ تحقيق، علي اكبر غفاري؛ دارالكتب الاسلاميه؛ تهران؛ 1388 ق، ص 72 ـ 82.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:34 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا براي ما كه مسلمان زاده شده‌ايم گزينش دين پس از تحقيق معنايي دارد، چرا كه اگر غير از اسلام را برگزينيم مرتد محسوب مي‌شويم، آيا با اختيار انسان سازگاري دارد؟


پاسخ :

تبيين پرسش
پرسش مطرح شده ناظر به دو اشكال مطرح شده بر وجود و تشريع حكم مرتد است كه يكي از آنها صبغة درون ديني دارد و ديگري داراي صبغة برون ديني است.
اشكال درون ديني: از منظر آيات قرآن كريم از جمله آيه‌ «لااكراه في الدين»[1]؛ در قبول دين اكراهي نيست؛ پذيرش دين از روي اكراه و اجبار مورد پسند خالق جهان نيست، لذا اعمال هرگونه فشار و اكراهي كه اختيار بشر در حوزة تعيين مذهب را سلب كرده و يا در تنگنا قرار دهد پذيرفتني نخواهد بود، پس بستن راه خروج از دين و واداشتن مسلمانان به باقي ماندن در حوزة اسلام مخالف تعاليم خود اسلام است. لذا آية مذكور با حكم مرتد ناسازگار است.
اشكال برون ديني: از طرفي روشن است كه اسلام پذيرش اصول خود را فقط از راه تحقيق معتبر مي‌شمارد و از پذيرش اصول دين از راه تقليد ابا دارد و از طرف ديگر پرواضح است كه مكانيسم دستگاه ادراكي بشر و نحوة عمل آن به گونه‌اي است كه نتايج و محصولات آن غير قابل پيش‌بيني است و اصلاً در اختيار آدمي نمي‌باشد. پس بحث تكليف به ايمان و وضع احكام سنگين براي شخص مرتد تكليف به امري غيراختياري است كه از دايرة تكاليف الهي خارج است و در زمره تكليف به مالايطاق خواهد بود.
توضيح آن كه دستگاه ادراكي انسان بي‌شباهت به دستگاه هاضمه او نيست. انسان به لحاظ بعد نباتي خود، مواد غذايي را جمع آوري مي‌كند، طبخ و آماده ساخته، مي‌خورد و مي‌آشامد و در اختيار دستگاه هاضمه قرار مي‌دهد.
در بعد عقلاني نيز انسان به تهيه و جمع‌آوري معلومات علمي مي‌پردازد آنها را ترتيب منطقي داده به دستگاه هاضمة عقلي مي‌سپرد و در نهايت نتيجه‌اي به دست مي‌آيد كه محصول تلاش عقلاني اوست . همچنان كه پس از بلعيدن و فرو بردن غذا و سپردن آن به دستگاه هاضمه، محل هضم و جذب و توزيع مواد غذايي در سراسر بدن در اختيار آدمي نيست، دستگاه ادراكي نيز حكمي مشابه با دستگاه هاضمه دارد. پس از مطالعه و تحقيق و جمع‌آوري اطلاعات و چينش آنها، محصول علمي و نتيجه‌اي كه به بار مي‌آيد در اختيار آدمي نيست چه بسا دستگاه تفكر ما به نتيجه‌اي برسد كه دينداران را خوش نيايد، آيا بايد چنين فردي را سرزنش نمود و او را از اعتقاد به دسترنج علمي‌اش برحذر داشت؟ آنچه مي‌توان به آن سفارش نمود مطالعه و تحقيق است. اما حاصل آن غيرقابل پيش بيني و تكليف است. لذا نمي‌توان كسي را به داشتن ايمان تكليف نمود، و از كافر شدن برحذر داشت زيرا ايمان و كفر حاصل عمل غيراختياري تفكر است و عمل غيراختياري را تكليف كردن شايسته و سزا نيست چرا كه تكليف به مالايطاق بوده كه ناشايست بودن آن در كتب كلامي به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.[2]
آية شريفة لا اكراه في الدين
آية مذكور خبر از اين واقعيت تكويني مي‌دهد كه اموري دروني و قلبي از قبيل پذيرش، باور قبول و تسليم، اكراه و اجبار بردار نيستند، عقيده و ايمان در منطقه‌اي قرار دارد كه از دسترس تحمل و اجبار خارج است باور ‌و عقيده از امور قلبي است كه اكراه و اجبار در آن تأثيري ندارد، زيرا اكراه صرفاً بر رفتار ظاهري و حركات بدني اثر مي‌گذارد، ولي باور قلبي خود داراي علل و عوامل ديگري از سنخ ادراك و اعتقاد است.[3]
پس اين كه قرآن مي‌گويد: در دين اجبار نيست (لااكراه في الدين) نمي‌خواهد بگويد دين را مي‌شود با اجبار تحميل كرد، ولي شما تحميل نكنيد و بگذاريد مردم بدون اجبار دين‌دار باشند، بلكه از اين باب است كه دين را با اجبار نمي‌شود تحميل كرد و آن كه با اجبار تحميل شود دين نيست.[4]
پس آية فوق به هيچ وجه ناظر به بحث لزوم پذيرفتن دين اسلام و عدم جواز كفر و ارتداد نبوده، بلكه از واقعيتي تكويني در وجود انسان پرده بر مي‌دارد. لذا از اين آيه نمي‌شود استفاده كرد كه هر كسي هر مذهبي را به دلخواه خود بتواند اختيار كند.
پاسخ از اشكال برون ديني
ترديدي نيست كه اسلام به تحقيق و مطالعه و انتخاب آگاهانه و از روي بصيرت ارج فراوان مي‌نهد و بر همين اساس اصول دين اسلام تحقيقي است نه تقليدي و از طرفي و نيز پذيرفتني است كه نتيجة تحقيق از پيش قابل پيش بيني نيست و نمي‌توان كسي را قبل از مطالعه به دستاوردي معين تكليف كرد. و نيز پذيرفته است كه آنچه شايسته تكليف و الزام‌آور است عمل اختياري است و عمل غيراختياري چون زمام آن از دست انسان خارج است،‌ صلاحيت مورد تكليف واقع شدن را ندارد، اما سؤال مهم و شايان توجه آن است كه آيا راه تحقيق و پژوهش، قانون‌مند و روش‌مند است يا خير و آيا در راه تحقيق و پژوهش تمام گامهاي خرد و كلان در اين مسير از سر اضطرار و غيراختياري است يا خير. بايد توجه داشت كه پژوهنده در راه كشف حقيقت سه منزل را پشت سر مي‌نهد.
1. جستجوي حقيقت؛ 2. فهم حقيقت؛ 3. پذيرش حقيقت.
1. جستجوي حقيقت
در مرحلة نخست بايد دستمايه تحقيق، قضاياي بديهي و روشن باشد و يا قضايايي نظري كه به طور روشمندانه و منطقي به دست آمده‌اند و نيز مقدمات استدلال بايد از جهت صورت و ماده يقيني باشد و در يكي از اشكال منطقي ترتيب يافته باشد.
در اين مرحله بايد متوجه رهزني‌هاي فهم صحيح بود تا انحرافي از راه صواب ايجاد نگردد. برخي از رهزنهاي فهم صحيح در اين مرحله عبارتند از: جانشيني گمان و حدس و احتمال به جاي علم و يقين، گرفتاري در دام مغالطات، تأثيرپذيري رواني و غيرمنطقي از انديشمندان، جو اجتماعي گذشتگان، سرعت در قضاوت و پيروي از اميال و گرايشات.
پرواضح است كه بسياري از امور مذكور اختياري است، زيرا قبل از چينش مقدمات استدلال و طرح‌ريزي آن، انسان مي‌تواند در انتخاب قضاياي بديهي و يقيني دقت كند و قضاياي غيريقيني را دور افكند و نيز در اين كه مقدمات مطابق صورت‌هاي صحيح منطقي باشند، دقت لازم را به كار گيرد و نيز سعي خود را به كار گيرد تا از گمان و حدس و مغالطه و عجله در نتيجه گيري و مرعوب ديگران قرار گرفتن و جذب شدن به سوي اميال و خواهش‌ها بپذيرد. پرواضح است كه همة اين امور اختياري است، البته روشن است كه اگر كسي در رعايت نكات فوق دقت كافي را به كار نبرد و گرفتار رهزن‌هاي علمي شود و در انتخاب مقدمات استدلال يا چينش آنها تقصير و يا قصوري مرتكب شود البته به دست آمدن نتيجه‌اي معيوب و غيرواقعي ضروري است. پس حيطة اختيار انسان در انتخاب مقدمات و صورت بندي است، اما نتيجة آنها از دست اختيار انسان خارج است.[5] كه البته چنين نتيجه‌اي ضروري از مقدمات اختياري، اصطلاحاً غيراختياري ناميده مي‌شود.
2. فهم حقيقت
حال سوال اين است كه آيا هر جوينده‌اي يابنده است؟ چه بسا كسي همة توان خود را به كار بست و به گمان خود به حقيقت رسيد،‌ اما در واقع گمان باطل كرد با چنين فردي چه معامله‌اي مي‌شود بايدگفت جاهل مركب كه همه تلاش خود را كرده اما از رسيدن به هدف قاصر بوده، به لحاظ كلامي مرتد به شمار مي‌رود اماعقوبت و مجازات مرتد شامل او نمي‌شود، نه عقوبت دنيوي كه مجازات اعدام است و نه عقوبت اخروي كه عذاب دوزخ است.
اما عقوبت دنيوي نه، چون او به ابراز و اظهار عقيده خود نپرداخته است، و فقط در فضاي انديشة خود مرتد شده است، چنين شخصي مرتد فقهي نيست، اما عقوبت اخروي شامل حال او نيست،‌ چون تكليف ما آدميان سعي و تلاش علمي در حد امكان است؛ «لايكلف الله نفساً الا وسعها».[6]
البته نبايد از نظر دور داشت كه بسيار بعيد است كه محققي با صداقت و باتلاشي متوسط نتواند به حقيقتي درباره اصول اساسي دين يعني توحيد و نبوت و معاد برسد، اين اصول چندان مبرهن و مستدل‌اند كه هر عالم مجاهد و منصفي به وجود اين اصول پي خواهد برد و به دليل صداقت و انصاف او قطعاً توفيق الهي رفيق او خواهد شد، چرا كه «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»[7]؛ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند قطعاً به راه‌هاي خود هدايتشان خواهيم كرد.
3. پذيرش حقيقت
پژوهنده پس از تلاش در مسير حق و فهم آن اكنون در مقام پذيرش آن قراردارد پژوهنده‌اي كه در تحقيق خود به وجود مبدء و حلقة وصل اين دو يعني نبوت رسيد اكنون نوبت آن است كه حرمت مبدء را نگاه دارد و به دستورات حيات بخش او عمل كند، درست در همين نقطه است كه ايمان و كفر معنا مي‌يابد و بحث تكليف به ايمان در اين جا مطرح مي‌شود. مؤمن كسي است كه در مقابل مبدء سرخضوع به زير مي‌آورد و نتيجة تحقيق علمي خود را در عمل تحقق بخشد و كافر كسي است كه حق فهميده شده را مي‌پوشاند و برخلاف علم خود قدم بر مي‌دارد.[8]
امام علي ـ عليه السلام ـ در جمله‌اي كوتاه اسلام را تسليم در مقابل حقيقت معرفي مي‌كند: «الاسلام هو التسليم».[9]
براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
1. طباطبايي، محمدحسين، ترجمه الميزان، ج 2، ص 523 تا 526، مترجم سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، چ 5، 1374.
2. مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 278 تا 284، دار الكتب الاسلاميه، چ 22.
قال علي ـ عليه السّلام ـ :
اصل الانسان لُبّه؛ اصل و حقيقت انسان جان اوست.
(بحار الانوار، ج 1، ص 82، ح 2)
[1] . بقره، 256.
[2] . ر.ك: مجله كيان، ش 46، ص 16.
[3] . طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 2، ص 343.
[4] . مطهري، مرتضي، جهاد، ص 35، انتشارات صدرا، چ هفتم، 1373.
[5] . ر.ك: مجله كلام اسلامي، ش 41، ص 117 تا 126.
[6] . بقره، 281.
[7] . عنكبوت، 69.
[8] . ر.ك: مجله كلام اسلامي، ش 42، ص 76 تا 84.
[9] . نهج البلاغه، حكمت 125، ص 491، فيض الاسلام.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:35 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا حتماً بايد دين اسلام را انتخاب كرد؟



پاسخ :

دين اسلام ديني است كه پذيرفتن تمام دستورات آن سبب سعادت هر دو دنياي انسان مي‏گردد و مسير صحيح زندگي فردي و اجتماعي را فرا روي ما مي‏نهد و انتخاب دين مقدس اسلام، به خاطر شايسته‏ها و خصوصيات ويژه اين دين است كه در اديان ديگر وجود نداشته است. هر چند "ايمان(1) به همه پيامبران و فرق نگذاشتن بين آنها از نظر تصديق نبوت و نيز پذيرفتن همه پيامها و معارفي كه بر آنان نازل شده و عدم تبعيض بين آنها، بر هر انساني لازم است.(2) و تكذيب هيچيك از پيامبران نيست بلكه تكذيب يك پيامبر به منزله همه ايشان و افكار يك حكم الهي، حجت به انكار همه احكام خدا هست.(3) ولي وظيفه عملي هر امتي در هر زماني، پيروي از دستور العملهاي پيامبر همان امت و همان زمان مي‏باشد."
اما رسالت پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله اختصاص به قوم خاصّي ندرد و نيز پيامبر ديگري بعد از آن حضرت مبعوث نمي‏شود كه شريعت وي را نسخ كند بلكه دين اسلام ناسخ اديان ديگر است و اديان ديگر الهي، در شرايط فعلي اعتبار ندارد. تنها دين اسلام كاملترين ديني است كه پاسخ گوي تمام نيازهاي بشري در تمام اعصار و قرون مي‏باشد. و اسلام يك دين جهاني، كامل، جامع و جاودانه و ثابت است. توضيح بيشتر:
جهاني بودن دين اسلام
از ضروريات اين آيين الهي است. همگان هم به خوبي مي‏دانند كه محدود به منطقه جغرافيايي خاصّي نبوده است. علاوه بر اين، پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله به سران كشورهايي مانند: قيصر، روم، پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و... نامه نوشتند و همه را دعوت به پذيرفتن دين اسلام كرده و از پيامدهاي كفر بر حذر داشتند. و اگر دين اسلام، جهاني نبود چنين دعوتي عمومي انجام نمي‏گرفت و ساير اقوام و امتها هم عذري براي عدم پذيرش مي‏داشتند. بنابراين، نمي‏توان بين ايمان به اسلام و ضرورت عمل بر طبق اين شريعت الهي تفكيكي قايل شد و در نتيجه كسي يا كساني را از اين آيين الهي مستثني دانست.(4)
آيات قرآني نيز دين اسلام را براي هدايت تمام مردم مي‏داند "اِنْ هُوَ اِلاّ ذكرٌ لِلعالَمِين"(5) در اين آيه تأكيد شده است كه قرآن و پيامبر براي جهانيان نازل شده است.
ودر آيه ديگر خبر از پيروزي دين جهاني اسلام، بر همه اديان خبر داده و مي‏فرمايد: "هو الذي ارسل رسوله بالهُدي و دين الحقِّ لِيَظْهِرَةُ لي الّذين كُلِّهِ"(6) "او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد.
اسلام دين كامل
يكي از ويژگيهاي دين اسلام كامل بودن آن است. دليل آن هم آيه قرآن است: "اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكمت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً"(7) "امروز كافران از دين شما نااميد شدند از آنها نترسيد و از من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام ساختم و از اسلام به عنوان يك دين براي شما راضي شدم."
در آيه از اتمام نعمت و اكمال دين سخن به ميان آمده است و طبق اين آيه دين در يك روز خاص به كمال مي‏رسد كه مراد از اين روز روزي است كه پيامبر علي‏عليه السلام را به امامت بر مي‏گزيند يعني پس از طرح مجموعه‏اي از معارف و احكام يك چيزي باقي مي‏ماند كه بايد مطرح شود تا دين به كمال خود برسد و آن هم امر امامت است.
"البته جامعيّت و كمال دين، با يكديگر در ارتباط هستند يعني مي‏توان گفت كه دين كامل است اما جامع نيست عدم جامعيت دين معنايش ناقص بودن دين است يعني در دين، بايد چيزهايي مي‏بوده كه نيست، دين داراي اجزايي است كه با جمع آن اجزاء تمام مي‏شود و پس از آنكه تمام شد، اگر به هدف خود برسد كمال پيدا خواهد كرد طبق آيات قرآني دين اسلام هم تمام و جامع و هم كامل است" لذا انتخاب دين كامل براي مردم شايسته است.(8)
جامعيت دين اسلام
جامعيت دين به دو گونه بررسي شده است: 1- جامعيت قرآن؛ 2- جامعيت منابع دين. گروهي از انديشمندان اسلامي جامعيت دين را همان جامعيت قرآن دانسته‏اند و براي بيان جامعيت قرآن به آيات استناد كرده‏اند: 1- آيه‏اي كه تبيين بودن قرآن را مطرح كرده است: "يوم نَبعثُ في كُلّ اُمةٍ شهيداً عليهم مّن أنفسهم و جئنابك شهيداً علي هؤلاء و نزّلنا عليك الكتب تبياناً لكلّ شي‏ء و هدي و رحمة و بُشري للمُسلمين"(9) "(به ياد آوريد) روزي را كه از هر امتي، گواهي از خودشان بر آنها بر مي‏انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مي‏دهيم.
و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.
طبق اين آيه، هدف از نزول قرآن روشنگري است يعني قرآن بيانگر و روشنگر همه امور است كه نظر صحيح آن است كه قرآن بيانگر همه مسايل مربوط به هدايت انسان است.
در آياتي نيز اشاره به اين نكته شده است كه قرآن تفصيل دهنده هر چيز است: "ما كان حديثاً يفتري ولكن تصديق الذي بين يريه و تفصيل كل شي‏ء"(10) اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه (وحي آسمان است و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است).
از آنجا كه قرآن، كتاب هدايت است و براي رشد و كمال انسانها نازل شده، لذا مراد از تفصيل "كل شي‏ء" محتواي برنامه پيامبر است يعني هر آنچه را كه بشر براي تكامل خود لازم دارد در قرآن آمده است.(11)
اسلام دين ثابت و جاودانه
در قرآن از دين الهي به عنوان اسلام ياد شده و درباره ثبات آن براهين اقامه شده است كه به جهت اختصار به بعضي از براهين اشاره مي‏شود:
1- برهان اولي كه براي ثبات دين اقامه شده است، مبتني بر مبدأ فاعل دين است. اين برهان از انضمام دو آيه حاصل مي‏شود. آيه اول مي‏فرمايد: "اِن الذين عنه الله الاسلام"(12) يعني تسليم و انقياد در برابر حق تنها ديني است كه در نزد خداوند به رسميت شناخته شده است و آيه دوم نيز مي‏فرمايد: "ما عندكم ينفَدُو ما عند اللّه باقٍ"(13) يعني آنچه در نزد شماست فناپذير و از بين رفتني است و آنچه در نزد خدا است هميشگي و باقي است. ملحض برهان اين است كه دين اسلام نزد خداوند است و آنچه در نزد خداوند است باقي است، پس دين اسلام باقي است.
2- دين برهان مبتني بر فطرت انساني است كه مبدأ قابلي دين است به اين بيان كه اسلام براي پرورش و شكوفايي فطرت انساني نازل شده است و فطرت انساني امري ثابت و تغيير ناپذير است چنانكه فطرت اصيل همه انسانها متحد است آنچه كه در زندگي انسان محل تغيير است آداب، عادات و رسومي است كه متعلق به طبيعت و زندگي مادي است. اما ساختار دروني و روحي انسان كه امري خدا خواه و خدا طلب است ثابت و مشترك بين همگان است، پس ديني كه براي تربيت فطرت انسانها تنظيم مي‏شود ثابت و مشترك خواهد بود.(14)
ويژگيهاي دين جامع و جاودانه:
1- توجه به انسان شناسي: دين جامع بايد از انسان شناسي عميق برخوردار باشد و در اين دين به تمام ابعاد انسان توجه شده باشد. يعني از معماهاي وجود انسان، جايگاه انسان در هستي، عوامل تكامل انسان، نيازهاي انسان و راههاي ارضاي آنها، روش رشد انسان در ارتباطهاي انسان يعني رابطه انسان با خود، خدا، طبيعت و ديگران و سنتهاي الهي حاكم بر حيات فردي و جمعي انسان سخن نگويد.
2- هماهنگي با فطرت: اگر بنا شود كه دين براي تمام اعصار داراي پيام باشد بايد دستورات آن مطابق با فطرت باشد.
3- سهولت و سادگي: دستورالعمل دين جاويد و جامع، بايد آسان باشد زيرا كه دين براي همه افراد بشر در تمام زمانها آمده است بايد به گونه‏اي باشد كه التزام به آنها عسر و حرجي را براي مكلفين ايجاد نكند "يُريدُ اللّهُ بِكُم اليُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُم العُسْر"(15) خداوند راحتي شما را مي‏خواهد نه زحمت شما را.
4- انعطاف پذيري: دين ثابت و جامع بايد انعطاف‏پذير باشد تا بتواند نيازهاي همه اعصار را جوابگو باشد. 5- عقلاني بودن: تعاليم دين جامع و جاودانه بايد بر مبناي عقل و منطق باشد. عقايد و احكام نيز مبتني بر مصالح باشد كه زمينه ساز تكامل انسان قرار گيرد. تمام اين ويژگيها در دين اسلام موجود است.
كوتاه سخن اينكه: اگر كسي دين را با اين ويژگيها و جامعيت كامليت بگذارد و دنبال دين ديگري برود نشان از استضعاف فكري يا عدم شناخت كافي از اسلام است.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- انتظار بشر از دين، تأليف دكتر عبدالله منصوري.
2- آموزش عقايد، مصباح يزدي، ج 1 و 2.
3- شريعت در آينه معرفت، استاد جوادي آملي.
چرا حتماً بايد دين اسلام را انتخاب كرد؟
پاسخ اجمالي:
انتخاب دين اسلام به خاطر چند امر زير است:
1- جهاني بودن دين اسلام: كه اين دين محدود به جغرافياي خاصّي نيست. پيامبر اكرم‏صلي الله عليه وآله نيز دعوت عمومي و همگاني داشته است. قرآن كريم نيز از جهاني بودن اسلام سخن مي‏گويد كه قرآن براي تمام جهان آمده و براي قوم يا گروهي خاص نازل نشده است.
2- اسلام دين كاملي است زيرا قرآن از اكمال دين و اتمام نعمت در يك روز خبر مي‏دهد كه همان روزي است كه پيامبر علي‏عليه السلام را به امامت بر مي‏گزيند.
3- اسلام دين جامع است زيرا هم قرآن جامع است و هم داراي منابع جامع است.
4- اسلام دين جاودانه است زيرا دين اسلام نزد خداست و آنچه نزد خداست باقي است. پس دين اسلام باقي است. دين اسلام مبتني بر فطرت است، فطرت انسان ثابت است ديني كه براي تربيت فطرت تنظيم شده نيز ثابت خواهد بود. دين جامع و ثابت داراي اين ويژگي‏هاست: توجه به انسان شناسي؛ هماهنگي با فطرت؛ سهولت و سادگي ؛ انعطاف پذيري و عقلائي بودن.
پي نوشت ها:
1) محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقائد، ج 1 و 2 "مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سيزدهم، پائيز 74 ص 280.
2) قرآن كريم، سوره شوري: 13. نساء: 135-136. آل عمران: 84-85.
3) نساء: 15. بقره: 85.
4) محمد تقي مصباح يزدي، اصول عقايد، ج 1 و 2 (ناشر مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سيزدهم، پائيز 74) ص 329-330.
5) تكوير: 27.
6) صف: 9.
7) مائده: 3.
8) تلخيص از كتاب انتظار بشريت از دين، دكتر عبدالله منصوري (ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ ديتا، چاپ اول، بهار 1378) صص 79-80.
9) نحل: 89.
10) يوسف: 111.
11) تلخيص از كتاب انتظار بشر از دين، عبدالله نصري، همان، صص 71-73.
12) آل عمران: 199.
13) نحل: 96.
14) تلخيص از شريعت در آينه معرفت، جوادي آملي (مركز نشر اسراء، چاپخانه اسوه، چاپ اول، پائيز 77) صص 115-116.
15) بقره: 185.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:36 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

فلسفه نمي تواند ثابت كند كدام دين بر حق است و كدام دين بر حق نيست و يا ارزش هاي فلان دين بر ديگري برتري دارد يا نه، از قول آدامز، آيا اين نظريه صحيح است يا نه؟

پاسخ :

به نظر مي رسد با ذكر چند نكته پاسخ روشن خواهد شد.
1. در يك تقسيم بندي كلي آموزه هاي اديان به بخش هاي مختلفي تقسيم مي شوند، بخشي از آن را باورهاي اصلي آن دين تشكيل مي دهد كه مي توان آن را جهان بيني آن دين نيز ناميد، مسائلي هم چون وجود و صفات خدا و ارتباط او با جهان هستي و نبوت و قيامت و... از مباحث مربوط به جهان بيني محسوب مي گردند. بخش ديگر دين احكام عملي آن است و بخشي ديگر نيز به آموزه هاي اخلاقي دين اختصاص دارد.[1] هر يك از تعاليم اديان را مي توان با قطع نظر از وحياني بودن آن مورد مطالعه قرار داد. مثلا وجود خدا را با دلايل عقلي صرف بررسي كرد و يا نظرية دين درباره گرايش هاي انسان را در علم روان شناسي مورد مداقه قرار داد، به هر حال همه آموزه هاي ديني را نمي توان در يك علم دسته بندي كرد. بنابراين برنامه اخلاقي دين بايد در علم اخلاق و يا فلسفة‌ اخلاق مورد بحث قرار گيرد.
2. روش تحقيق در هر علم با ديگري متفاوت است و جستجو در هر حوزة معرفتي متوقف بر استفاده از روش خاص همان حوزه است. به عنوان مثال روش تحقيق مسائل دانش فيزيك، آزمايش است، ولي روش تحقيق و اثبات گزاره هاي تاريخي تحليل عقلاني و دروني داده هاي تاريخي است، چنان كه براي اثبات علل گرايش مردم يك كشور به يك سياست خاص اقتصادي از روش تحقيق ميداني و نظر سنجي و سپس تحليل نتايج نظر سنجي استفاده مي شود. نتيجه آن كه هر يك از مدعيات اديان را بايد با روش خاص خود شناخت و مورد نقد و بررسي قرار داد.[2]
3. مباحث فلسفي، روشي به جز تحليل و استدلال عقلي صرف ندارند، و روشن است كه موضوعاتي در فلسفه مورد بحث قرار گيرند كه قابليت مطالعه عقلي را داشته باشند. بنابراين بسياري از نكاتي كه توسط دين به ما آموخته شده است خارج از بحث فلسفي خواهند بود. مثلا اين كه بهشت چند طبقه دارد يا ملائكه بر چند قسم هستند، و يا اين كه مسيح ـ عليه السّلام ـ هم اكنون زنده است يا نه؟ به هيچ وجه در دايره بحث عقلي نمي گنجد و لذا فلسفه دربارة آنها ساكت است و اظهار نظر نمي كند.
4. چنان كه گفته شد بخشي از داده هاي وحياني و آورده هاي پيامبران الهي در حوزه عقل قرار دارند. بعني موضوع بررسي فلسفي هستند. اثبات خدا و صفات او، لزوم وجود پيامبر و دين، لزوم معاد، بايستگي امامت، ريشه هاي مباحث اخلاقي يا همان فلسفه اخلاق، حسن و قبح عقلي كه ريشه اصلي بعضي از مباحث درون ديني است، برخي از احكام عملي و... همه قابليت مطالعه فلسفي دارند. بنابراين مي توان آموزه هاي اديان مختلف در اين زمينه را با هم مقايسه كرد و برتري يكي بر ديگري را اثبات كرد، مثلا چنان كه گفته مي شود برخي از مسيحيان قائل به اقانيم ثلاثه در وجود خدا هستند و خدا را در عين اين كه يكي مي دانند در عين حال او را در سه اقنوم تصوير مي كنند، در حالي كه مسلمانان اين مدعا را قبول ندارند. بديهي است كه مي توان با دقت فلسفي بين اين دو نظر قضاوت كرده و برتري يكي بر ديگري را عيان نمود. بحث عينيت ذات با صفات كه از مباحث اختلافي بين فرقه هاي مسلمين است نيز از همين قبيل است، حسن و قبح عقلي نيز در همين دايره جا مي گيرد، و با اثبات آن ضرورت نبوت و امامت قابل اثبات خواهد شد ولي عقلي بودن حسن و قبح مورد انكار اشاعره مسلمان مي باشد. بحث پيچيده جبر و اختيار نيز از همين باب است و مي تواند مورد اثبات يا انكار عقلي باشد. بنابراين كسي نمي تواند بگويد فلسفه توانايي اثبات برتري يك دين بر ديگري را ندارد.
5. روشن شد كه بسياري از مباحث ديني حالت عقلي دارند ولي چنان كه گفته شد برخي از مباحث نيز چنين خصوصيتي ندارند و طبعا نمي توان با استفاده از دلايل فلسفي برتري يك دين بر ديگري را در اين حوزه اثبات كرد، مثل بسياري از احكام عملي اسلام و يهوديت كه خارج از دايره ادراك عقلي هستند. هر چند برخي از اين تعاليم ديني را نيز مي توانيم با روش خاص آن مساله مورد قضاوت قرار دهيم و حكم به برتري يكي بر ديگري نماييم.
6. نتيجه: از آن جا كه اصلي ترين مدعيات هر دين را باورهاي اساسي آن تشكيل مي دهد و اين باورهاي اصلي همه قابليت مطالعه عقلي و فلسفي را دارند، لذا مي توان با استفاده از فلسفه، برتري يك دين بر ديگري را نشان داد. و اگر ثابت شود كه يك دين از نظر اصول عقايد و مباحث بنيادين اخلاق و احكام همچون حسن و قبح عقلي بر ساير اديان برتري دارد، مي توان برتري آن دين در ساير بخش ها را نيز با استفاده از علوم ديگر و يا با تكيه بر تعبد اثبات كرد.
جهت مطالعه بيشتر مي توانيد به كتب ذيل مراجعه كنيد:
1. دين شناسي، آية الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1381.
2. نزاع ميان دين و فلسفه، رضا سعادت، ترجمة عبدالله غلامرضا كاشي، انتشارات سروش، تهران، 1379.
قال الامام الرضا ـ عليه السّلام ـ:
بصنع الله يستدل عليه، و بالعقول يعتقد معرفته و بالفطرة تثبت حجته.
با تكيه بر صنع الهي بر وجود خدا استدلال مي شود و با عقل مي توان به معرفت خدا معتقد شد و با فطرت حجت خدا اثبات مي شود.
«ميزان الحكمة، ج 2، حديث 4918.»
[1] . علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، آموزش دين، انتشارات جهان آرا، قم، ص 9.
[2] . دربارة روش تحقيق در علوم مختلف ر. ك: شهيد بهشتي، سيد محمد، محيط پيدايش اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1368، ص12ـ 27.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:36 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

در جواب كساني كه در دانشگاه بيان مي كنند درست باش ولي هرگونه كه مي خواهي زندگي كن چيست و روش برخورد با اين گونه افراد چيست؟

پاسخ :

وقتي كه برگه هاي تاريخ اسلام را ورق مي زنيم به طور كلي به چنين انديشه ها و عقايد انحرافي و كجي كه در گذشته نيز وجود داشته بر مي خوريم، كه در پي بعضي از جريان هاي تاريخي به وجود آمده است، كه «مرجئه» يكي از اين فرقه هاست. كه مرتبه ايمان را كافي در نجات و سعادت انسان مي دانستند و براي عمل نقش چنداني قايل نبودند. در نتيجه گناه را مانع نجات و رستگاري مؤمن نمي دانستند و گناهكاران را بيش از حد اميدوار مي ساختند. مرجئه معتقد بودند كه ايمان و اعتقاد قلبي و اقرار زباني در نجات و رستگاري انسان كافي است و گناه زياني نمي رساند[1] كه ائمه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ با چنين نظريه هاي شديداً مخالفت كرده اند. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه به مسلمانان دربارة خطر انديشة مرجئه براي فرزندانشان هشدار داد و فرمود: «بادرو اولادكم؛ الحديث قبل إن يسبقكم اليهم المرجئه»[2] و گفتني است كه نكوهش مرجئه در احاديث نبوي نيز واردشده است. و امروزه نيز بعضي كج انديش ها و روشنفكر نماها چنين حرفهاي سخيفي را كه به هيچ وجه پشتوانة فكري و ديني ندارند با توجه به جذابيت هاي ظاهري كه چنين حرفهايي دارد را در ميان دانشجويان و جوانان مطرح مي كنند تا براي خود جايي در چنين محافلي باز كنند. و حال آنكه اصلاً حرفهاي قابل دفاع نيستند. و حرفهايي چون «درست باش، ولي هرگونه مي خواهي زندگي كن» نيز از اين قبيل است. علاوه بر اين كه خود اين جمله نمي تواند سخن صحيحي باشد و همديگر را نقض مي كنند و به اصطلاح «پارادوكسيكال» هست. كسي كه بخواهد آدم درست و حسابي باشد، ديگر نمي تواند هر جور كه دلش مي خواهد زندگي كند، به دليل اينكه درست و حسابي بودن لوازم خاصي را مي طلبد و محدوديت هايي قيد و بندها و شرط و شروطي را لازم دارد كه در صورت ملزم شدن به آن خواسته ها و تمينات انسان نبايد خارج از اين محدوده باشد. يا حرفهايي چون «اصل اين است كه دل آدم پاك باشد وگرنه هر كاري خواستي بكن» يا اين كه «اصل اين است كه نيت آدم پاك باشد...» همة اين حرفها و حديث ها از يك منبع آب مي خورند.
يقيناً اعمال انسان برآيند و تجلي و باز نمون نيت هاي او و درون اوست. كسي كه هر چه كه دلش بخواهد و هر آنچه كه هواي نفسش آن را طلب كند انجام دهد و به دنبال كارها و افعال شيطاني باشد. ديگر نمي تواند بگويد: كه درون من و دل من پاك است. و آدم درستي ام. اين درون است كه برون را مي سازد و برون است كه درون را جلا مي بخشد. لذا نيت و دل و درون انسان رابطة مستقيمي با اعمال و رفتارش دارد. و از همديگر تأثير و تأثر دارند. لذا انسان وقتي انسان درستي است كه به دنبال اعمال صالح باشد. و وقتي عمل صالح انجام مي دهد كه درونش پاك باشد و ايمان و اعتقاد و درستي داشته باشد. از نظر احكام اخروي و سعادت و رستگاري انسان كه بايد گفت: اعتقاد قلبي و اقرار زباني كافي نبوده و عمل صالح نيز لازم است. از اين رو در آيات قرآن پيوسته ايمان با عمل صالح همراه آمده است. چنانگه مي فرمايد: «ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصو بالحق و تواصوا بالصبر»[3] يعني غير از مردمان، با ايمان كه داراي عمل صالح هستند و از حق پيروي كرده و يك ديگر را با پافشاري در حق سفارش مي كند همة مردم زيانكارند بالاتر از اين قرآن كريم بر عمل بسي تأكيد كرده. و مي فرمايد: «و إن ليس للانسان الا ما سعي و إنّ سعْيَهُ سوف يري»[4] و نمي داند اين كه براي آدمي جز آنچه به سعي و عمل خود انجام داد ثواب و جزائي نخواهد بود. و البته انسان پاداش سعي و عمل خود را بزودي خواهد ديد.[5]
تصور اين كه ايمان بدون عمل باشد اساساً معني ندارد همين كه «من ايمان دارم و آدم درستي ام كافي است و حالا هر جوري بخواهم مي توانم زندگي كنم». نمي سازند. حتي اگر فرض كنيم ايمان يك تصديق قلبي صرف است. زيرا اين تصديق لوازمي را مي طلبد كه عمل از اولي ترين آن لوازم به شمار مي رود به تعبير امام ـ عليه السّلام ـ : «... ولا يثبت الايمان الا بعمل».[6] ايمان جز با عمل ثابت نمي شود و يا در اين تعبير اعمال همان تصديق قلبي است و عمل نشانه و مصدق آن است. «الايمان ما خلق في القلب و صدقه العمل»[7] و در مجموع بايد گفت: در لسان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ايمان و عمل هر دو اصالت دارند. و ايمان بردن عمل اساساً انسان را از حوزة ايمان بيرون مي برد.[8]
البته ناگفته نماند كه عمدتاً‌كساني كه مروج چنين نظريه هايي هستند براي اين كه در قيد و بند احكام ديني و شريعت نباشند و به قول خودشان بتوانند هر كاري كه خواستند انجام دهند و هر جوري كه خواستند زندگي كنند و به ترويج چنين افكارند و انديشه هاي ناصواب و نادرستي مي پردازند. بيشتر افراد لاابالي هستند. و براي اين كه وجدان و درون خودرا قانع كنند اين چنين انديشه هايي را ترويج مي كنند. و چون خود هلاك شده اند به دنبال هلاك كردن ديگران هم هستند تا در اين ميان تنها نمانند.
البته اين چنين افكار و انديشه هايي خطر بزرگي براي اخلاق بشري است. و عاملي است براي ترويج فساد و بي بند و باري چنانكه در دست زمامداران مستبد و تبهكار نيز خواهد بود كه ايمان دروني قلبي را دستاويز كارهاي ضالمانه و جائرانه خود بكنند و هر كاري دلشان خواست انجام دهند.
و در رابطه با روش برخورد با اين افراد كه مروج چنين افكاري هستند. يا به دنبال چنين انديشه هايي مي روند در مرحلة اول بايد با نرمي و ملايمت و ملاطفت از آنجايي كه آنها برادران ديني ما هستند. به شكرانة اين كه ما از چنين انديشه هاي انحرافي و كج مبرّائيم. دست آنها را بگيريم و از گرداب چنين افكارند و انديشه هاي باطل و ناصواب نجاتشان بدهيم. انشاء الله.
براي مطالعة بيشتر به كتب ذيل مراجعه گردد:
1. مرجئة تاريخ و انديشه، رسول جعفريان، نشر خرم.
2. فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني، مكز جهاني علوم اسلامي.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ :
خصلتان ليس فرقهما شيءٌ الايمانُ‌ بالله و نفع الاخوان؛
دو خصت است كه بالاتر از آنها چيزي نيست ايمان به خدا و سود رساندن به برادران
بحارالانوار، ج 78، ص 374
[1] . فرق و مذاهب كلامي،‌علي رباني گلپايگاني، دفتر تحقيقات و تدوين متون درسي، ص 275 ـ 276.
[2] . فروع كافي، ترجمة: 4، ص 47، روايت 5.
[3] . سورة عصر، آية 3.
[4] . سورة نجم، آية 40 ـ 39.
[5] . فرق و مذاهب كلامي،‌رباني گلپايگاني، ص 277، نشر پيشين.
[6] . كافي، ترجمة: 2،‌ص 38.
[7] . معاني الاخبار، ص 187، بحارالانوار، ترجمة: 66، ص 72.
[8] . مرجئه، تاريخ و انديشه، رسول جعفريان، ص 106، 107، نشر خرم.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:37 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا انسانها حق ندارند به جز دين اسلام دين ديگري را انتخاب كنند؟

پاسخ :

هرگاه دو چيزي بر انسان عرضه شود كه از جهت كمال و نقص متفاوت باشد و انسان اختيار داشته باشد كه يكي را برگزيند عقل حكم مي‏كند آنرا كه اكمل است انتخاب كند. وقتي با اديان مختلف مواجه مي‏شويم بايد آن را كه كامل‏تر است انتخاب كنيم و اكمليت دين هم در اين است كه براي تمام ابعاد زندگي بشر برنامه داشته باشد و با فطرت و حقيقت آفرينش هماهنگ باشد.
ادعاي ما اين است كه اسلام دين كامل است و همه موظفند كه از اين دين اطاعت كنند خداوند تعالي مي‏فرمايد: "اليوم اكملتُ لكم دينكُم و اَتْمَمْتُ عَليكُم نِعمَتي و رضيتُ لَكُمُ الاسلامَ ديناً"(1) "امروز دين شما را به حدّ كمال رساندم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است بر شما برگزيدم" مستفاد از اين آيه اين است كه اسلام دين كامل شده است و علل اكمليت دين اسلام موارد ذيل مي‏باشد: 1- براي تمام ابعاد زندگي بشر برنامه دارد چنانكه اللّه تبارك و تعالي در قرآن كريم مي‏فرمايد: "وَ نَزلنا عَليكَ الكتاب تبياناً لِكُلِّ شي‏ء" "اين كتابي كه به تو نازل كرده‏ايم توضيح همه چيز است و همچنين نبي اكرم‏صلي الله عليه وآله فرموده است: "ما مِن شي‏ءٍ يقربكم الي الجنة و يُبَعِّدكُمْ مِنَ النارِ الاّ و قد امرت به و ما مِنْ شي‏ءٍ يقربكم الي النار و يبعدكم من الجنةِ الا و قد نهيتكم عنه" "هر چيزي كه شما را به بهشت نزديك كند و از جهنم دور كند به همه آنها امر كرده‏ام و هر چه كه شما را به جهنم نزديك كند و از بهشت دور كند از آن نهي كرده‏ام"(2) چون در دنيا هر كاري كه انسان انجام مي‏دهد همان كار هم مي‏تواند او را به بهشت نزديك كند و هم مي‏تواند به جهنم نزديك كند. پس نبي اكرم اسلام‏صلي الله عليه وآله براي ما در هر چيزي صراط مستقيم را نشان داده است.
2- دين اسلام با فطرت انسان و با نظام آفرينش هستي هماهنگ است چنانكه خداوند متعال در سوره توبه آيه 33 مي‏فرمايد: "خدا آن كسي است كه رسول خود "محمدصلي الله عليه وآله" را با هدايت "آيات و معجزات" و با ديني فرستاد كه با فطرت و حقيقت آفرينش منطبق است فرستاد تا آن را بر ساير اديان غلبه دهد، پس اگر ديني اوصاف مذكور را دارا باشد و ساير اديان ناقص باشند انسان به حكم عقل موظف است كه اين دين را انتخاب كند البته هر ديني در زمان خود و قبل از نسخ شدن توسط دين بعدي، دين حق بوده و مردم آن زمان بايد از آن دين اطاعت مي‏كردند و خود خدا كه همه اديان توحيدي به او منتهي مي‏شود اعلام كرده است كه اديان ديگر در اين زمان نسخ شده و از اعتبار ساقط مي‏باشند.
حتي اگر انبياء الهي كه صاحب شريعت بودند در زمان پيامبرصلي الله عليه وآله بودند آنها هم از دين اسلام اطاعت مي‏كردند چنانكه در مسند احمد - با سندي صحيح روايت مي‏كند: در پيش آمدهايي حضرت رسول‏صلي الله عليه وآله عمر را مورد خطاب قرار داده در حال غضب و فرموده: هر آينه ديني را كه آورده‏ام تابناك و ناآلوده است حتي اگر موسي‏عليه السلام امروز مي‏زيست چاره‏اي جز متابعت از من نداشت."(3)
چرا انسانها حق ندارند به جز دين اسلام دين ديگري را انتخاب كنند؟
پاسخ كوتاه:
اسلام دين كامل است. علت: 1- براي تمام ابعاد زندگي بشر برنامه دارد؛ 2- دين اسلام با فطرت انسان و با نظام آفرينش هستي هماهنگ است.
پي نوشت ها:
1) قرآن كريم، سوره مائده: 3.
2) سلسله مباحث اسلام، سياست و حكومت، آيت اللّه مصباح يزدي، ج 1، ص 75. (زمستان 1378، شركت و چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي).
3) جامعه مدني، آيت اللّه محمد هاديم معرفت، ص 91 (چاپ اول، زمستان 1378، چاپ اسوه).
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

یک شنبه 24 بهمن 1389  9:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها