0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

بزرگان و علماء دروزيه را معرفي نموده و رهبري آنان در حال حاضر در دست كيست؟

پاسخ :

فرقه دروزيه كه در حقيقت انشعابي از مذهب اسماعيلي است، در نيمه اول قرن پنجم پا به عرصه وجود نهاد. اين مذهب خيلي زود رواج پيدا كرد. و علّت آن هم تلاش شبانه روزي بزرگان و داعيان نخستين اين فرقه مي باشد. كه افزون بر 150 نفر بودند. آنان مكتب دروزي را از دو جنبه ديني و سياسي توسعه بخشيدند.[1]
بزرگترين داعيان دروزي عبارتند از: حمزة بن علي بن احمد زوزني (لبّاد)، حسن بن حيدرة فرغاني (اخرم) و محمد بن اسماعيل درزي (انوشتكين).[2]
گرچه ترتيب اسبق بودن هر كدام از اين افراد در دعوت جديد نامعلوم است ولكن نام فرقه از محمد درزي گرفته شده است. در عين حال بسياري از مورخين آغاز دعوت را از حمزه مي دانند. دروزيان نيز وي را مؤسس مذهب خويش و محمد درزي را از پيروان وي مي دانند كه از مسير وي منحرف و مورد انتقاد حمزه قرار گرفت، از اين سبب دروزيان وي را مورد انتقاد قرار داده و لعن و نفرين مي نمايند.[3]
حمزة بن علي در «زوزن» خراسان از توابع شهرستان خاف در سال 375، همان روزي كه حاكم در مصر به دنيا آمد، متولد شد و چون ولادت او در شب پنجشنبه بوده است، دروزيان نماز هفتگي خويش را در اين شب به جاي مي آورند، وي در بيست سالگي رهسپار مصر مي گردد و از خادمان مخصوص دربار حاكم بأمرالله مي شود و چون از هوش و زيركي بالايي برخوردار بوده با مطالعه كتب، خود را براي آينده مهيا مي كند. وي با نزديكي به حاكم موفق مي گردد تا اعتماد وي را به خود جلب نمايد. آغاز فعاليّت حمزة بن علي را به عنوان يكي از داعيان دعوت جديد سال 408 هجري مي دانند،‌وي در مسأله اي كه به حاكم بامرالله نوشته،‌بر الوهيّت و خداي وي تصريح كرده و گفته است:
«از بنده و برده امير مومنان، حمزة بن علي بن احمد، هدايتگر گروندگان و انتقام گيرنده از مشركان به شمشير امير مؤمنان و هيبت حكومت او كه هيچ معبودي جز او نيست.»[4]
وي در سايه حمايت حاكم توانست داعياني گرد آورد كه براي اعلان دعوت جديد در خفا به توافق برسند و تا فرمان از او نرسيده باشد، از ابراز آن خود داري كنند. ولي از آنجا كه محمد درزي پيش از موعد از اسرار دعوت جديد پرده برداشته بود، حمزه مجبور شد دعوتش را علني سازد، سرانجام داعيان فاطمي بر ضد حمزه شوريدند و سپاه تركان را به كمك خواندند، حمزه در قصر پنهان شد و از آنجا به وادي تيم در شام گريخت.[5]
حمزه از موقعيّت خاصي نزد دروزيان برخوردار است و از وي به القاب امام قائمه الزمان، هدي المستجيين، المنتقم من المشركين، علة العلل، العقل الكلي،‌ و ... ياد مي كند.[6]
يكي از داعيان دروزي حسن بن حيدرة فرغاني، معروف به اخرم است كه از وي اطلاع زيادي در دست نيست، او در سال 409 قمري پس از پنهان گشتن حمزه ظهور كرد و به ترويج انديشه هاي وي پرداخت و سرانجام بدست يكي از اهل سنت به همراه سه تن از پيروانش كشته شد. حاكم بأمرالله قاتل وي را اعدام كرد و اخرم را با تشريفات رسمي به خاك سپرد، اهل سنت نيز قاتل او را با احترام تشييع و دفن كردند.[7]
سومين داعي دروزيان محمد بن اسماعيل است. وي اصالتاً از مردم بخارا بود، در سال 407 يا 408 به مصر آمد و با حاكم ارتباط برقرار نمود و اين انديشه را براي حاكم خوب جلوه داد كه ادعاي خداي كند. احتمالاً حاكم نيز به صورت پنهاني با اين انديشه وي موافقت كرد و بي آنكه خود بدين امر دامن زند، به او اجازه داد به گسترش اين انديشه بپردازد.
سرنوشت محمد درزي كاملا مشخص نيست، برخي اعتقاد دارند كه او در سال 410 هجري درگذشت، آنان بدين اشاره دارند كه قتل او نتيجة توطئه هاي حمزة بن علي نزد حاكم بود كه او را وا داشت، فرمان قتل وي را صادر كند.[8]
يكي ديگر از بنيانگذاران مذهب دروزي اسماعيل بن حامد تميمي داماد حمزه است كه در رتبه بعد از او قرار دارد. و القاب نفس، ادريس زمان مشهور است، گويا حمزه بر داماد خود اعتماد كامل داشت و مأموريت هاي مهم را به عهده او مي گذاشت.[9]
از ديگر رهبران اين فرقه مي توان به علي بن احمد سموقي، معروف هب ضعف و بهائ الدين اشاره نمود كه بعد از حمزه در نشر و گسترش مذهب دروزي بيشترين نقش را داشته است.[10]
امروزه جامعه دروزي به دو بخش يا طبقه تقسيم شده است:
1. طبقة عقّآل (عاقلان) كه همان عالمان ديني مي باشد در رأس آنها «شيخ عقل» است، فعلاً شيخ عقل اين طائفه محمد ابو شقرا است.
2. طبقة جهّال يا مردم عادي كه گروه اكثريت جامعة دروزي را تشكيل مي دهد، رهبري ديني اين طايفه با شيخ عقل و رهبري سياسي با شخص ديگري است. در حال حاضر وليد جنبلاط، فرزند كمال جنبلاط رهبري سياسي اين فرقه را در لبنان بر عهده دارد.[11]
بنابر آنچه گذشت مؤسسين فرقه دروزي عبارتند از: حمزه بن علي زوزني، حسن فرغاني و محمد بن اسماعيل درزي، و امروزه رهبري مذهبي آنها را شخصي بنام محمد ابوشقرا و زعامت سياسي را وليد جنبلاط به عهده دارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ فرق اسلامي،‌ جواد مشكور.
2. تحقيق جديد در تاريخ و جامعه دروزيان، احمد نمايي.
[1] . ايماني، عليرضا، اسماعيليه، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1380ه‍ ، ‌ص543.
[2] . رباني گلپايگاني، علي، ‌فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني،‌ چاپ اول، 1370، ص312.
[3] . نصر، مرسل، الموحدون الدرز في الاسلام، بيروت، ‌دار الاسلاميه، چاپ اول، 1996م، ص33‌.
[4] . فرق و مذاهب كلامي، به نقل از تاريخ انديشه كلامي در اسلام ج2، ص493.
[5] . اسماعيليه، ص555.
[6] . همان،‌ ص556.
[7] . همان.
[8] . فرق و مذاهب كلامي، ‌ص312.
[9] . غالب،‌ مصطفي، الحركات الباطنيه في الاسلام، بيروت، ‌دار الاندلس، چاپ ‌اول، 1416ق، ‌ص251.
[10] . اسماعيليه، ص558.
[11] . همان.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:45 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه نقدهاي كلي بر فرقه دروزيه وارد است؟

پاسخ :


پس از وفات امام صادق ـ عليه السلام ـ طبق اظهار نظر نوبختي در فرق الشيعه، شيعيان به شش فرقه: ناووسيه، اسماعيليه ويژه، مباركيه، سميطيه، فطحيه، و موسويه تقسيم شدند.[1] از ميان اين گروه‌ها مباركيه، گروهي بودند كه مي‌گفتند: امامت در نسل اسماعيل باقي مانده و بعد از وي امامت به محمد بن اسماعيل[2] و سپس فرزندان او رسيده است.
بعدها اين گروه در مصر و شمال آفريقا، حكومت فاطمي را تأسيس كردند كه خلفاي‌شان ادعاي امامت داشتند. يكي از اين خلفاء الحاكم بامر الله بود كه «حمزة بن علي درزي» را به شام فرستاد تا رياست دعوت اسماعيليه را در آن منطقه به عهده بگيرد. درزي در مدت كوتاهي به ترويج مذهب اسماعيلي در منطقه شام پرداخت، ولي وقتي در سال 411 هـ .ق خبر وفات الحاكم بالله به وي رسيد، وي آن را منكر شد و گفت: الحاكم بالله غايب شده و باز خواهد گشت، و بدين وسيله فرقه دروزيه كه انشعابي از اسماعيليه بود، را بنيان نهاد.[3]
بعدها چون اين فرقه كتب و آثار مذهبي و كلامي خود را از ديگران مخفي نگه مي‌داشتند، اقوال مختلفي در مورد آنها و اعتقادات‌شان، مطرح شد و تاكنون توصيف روشني از مذهب و مرام آنها ارائه نشده است، به گونه‌اي كه استاد آيت الله سبحاني، در كتاب المذاهب الاسلاميه، مي‌نويسد: «چون اعتقادات دروزيه در خفاء و كتمان است... ما از كساني هستيم كه در مورد اين طايفه چيزي نمي‌گوييم تا احوال آنها روشن شود.»[4] با اين همه مي‌توان طبق مطالبي كه در كتاب‌هاي مختلف در مورد آنان ذكر شده قضاوت كرد و انتقادات كلي را به صورت ذيل معروض داشت.
1. حلول مي‌گويند: «درزي نخستين كسي است كه قايل به «الوهيت» الحاكم بامر الله خليفه فاطمي شد و مي‌گفت كه: عقل كلي در آدم ابوالبشر حلول كرد و به صورت او تجسّد يافت و از وي به ديگر انبياء انتقال مي‌يابد تا به حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه و خلفاي فاطمي رسيد..»[5] بعد از او دروزيه معتقد شدند كه: الحاكم بالله (375 ـ 411) صورت ناسوتي خداوند است و او خداي واحد و فرد و صمد و منزه از ازواج و عدد است و موحد دروزي كسي است كه اقرار كند در آسمان و زمين جز او خدايي نيست و او را به صفات: مولانا، مولانا سبحانه، لامعبود سواه، ليس له شبه في الجسمانيه و لا ضدفي الجرمانيين و لا كفو في الروحانيين و... توصيف كند.[6]
بنابراين دروزيه علاوه بر عقيده حلول خداوند در جسم آدمي كه ا زحيث عقلي و فلسفي مردود و جزء عقايد خرافي به شمار مي‌رود، به تشبيه، تجسيم و ... نيز اعتقاد دارند و نمي‌توان آيين آنان را جزو آيين‌هاي توحيدي به شمار آورد. و اين كه خود را گاهي موحد مي‌نامند به اين دليل است كه مي‌گويند: تنها كسي كه خداست، الحاكم بامر الله است.[7]
2 . تناسخ دومين مطلبي كه به دروزيه نسبت داده مي‌شود، عقيده تناسخ است كه حتي شخصي چون بستاني كه سعي در دفاع از فرقه دروزيه دارد در دايرة المعارف خود انتساب اين عقيده به دروزيه را قبول دارد.[8] طبق اين اعتقاد نيكان به صورت زيبا متناسخ مي‌شوند، اما بدان به صورت سگان درمي‌آيند.[9] و از اين عمل تعبير به «تقمّص» مي‌كنند. و مي‌گويند: تعداد ارواح محدود و معدود است و جسد انساني حكم لباس را دارد و اين ارواح به هنگام مرگ از اين لباس خارج شده به لباس ديگر درمي‌آيند. علاوه بر نقدهايي كه در كتاب‌هاي كلامي بر عقيده تناسخ وارد شده، اين نقد هم وارد است كه طبق اعتقاد فوق بايد نفوس انساني ثابت باشند و در جهان افزايش جمعيت نداشته باشيم، و اگر قبول كنيم كه روح انسان‌هاي بدكار بعد از مرگ در جسد سگان در مي‌آيد، بايد در طول زمان از تعداد جمعيت انسان‌ها هم كاسته شود، در حالي كه اين برخلاف واقعيت موجود است: زيرا نه تنها از تعداد انسان‌ها كاسته نمي‌شود، بلكه هر روز بر تعداد آنها افزوده مي‌شود.
3 . اسقاط تكاليف گفته شده است كه درزي بنيانگذار مذهب دروزيه به نوعي مروج اباحي‌گري بوده و مي‌خواري و ازدواج با محارم را جايز شمرده است.[10] ولي در ساير كتب فرق و مذاهب به اين مطلب چندان تأكيد نشده و گفته شده است كه دروزيان به سقوط تكاليف اسلامي از قبيل نماز، روزه، زكات، حج و ... اعتقاد دارند و مثلاً مي‌گويند: روزه باطنش همان سكوت است چنان كه در قرآن كريم مي‌گويد: «فكُلي و اشربي و قرّي عيناً فامّاترينَّ من البشر احداً فقولي انّي نذرتُ للرحمن صوماً ...:[11]بخور، بنوش و چشمت را روشن دار و هر گاه كسي از انسان‌ها را ديدي، بگو: من براي خداوند رحمان روزه‌اي نذر كرده‌ام، بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نمي‌گويم».
چنين تحريف و تأويل‌ها از قرآن دليل بر باطني‌گري و نوعي اباحي‌گري مؤمنين به آيين دروز است و آنان را از جرگه مسلمين خارج مي‌كند و ديگر نه از حيث اعتقاد و نه از حيث عمل نمي‌توان آنان را مسلمان ناميد.
4 . تقسيم جامعه به دو صنف از ديدگاه دروزيه، كساني كه متدين به آيين دروز هستند به دو صنف تقسيم مي‌شوند:
الف) «عقال»: اين‌ها به تمام احكام آيين دروز عمل مي‌كنند و از استعمال دخانيات و مشروبات و لذات دنيوي اجتناب مي‌كنند و به اندازه كمي از زندگي اكتفاء مي‌كنند. و تنها اينها حق مطالعه كتاب‌هاي دروزي را دارند.
ب) «جهال»: اين صنف در مقابل «عقال» قرار دارند. و اجازه دارند كه دخانيات استعمال كرده و از مشروبات و لذات مادي و دنيوي استفاده كنند، ولي حق ندارند قرآن را مطالعه كنند يا متون مقدس دروزي را بخوانند، به همين خاطر آنها را جهال مي‌نامند.[12]
نكته اساسي اين است كه اگر آيين دروز براي هدايت انسان‌ها آمده، چه دليلي دارد كه تنها عده‌اي از آن بهره بگيرند و ديگران از عمل به احكام آن معاف باشند. و اگر كتاب‌هاي آنها دفتر معرفت است، چرا بايد عده‌اي از دست يازيدن به اين دفتر معرفت منع شوند، مگر انسان‌ها همه يكسان نيستند و همه آنها حق رسيدن به هدايت و رستگاري را ندارند.
در نهايت بايد گفت كه مطالعه تاريخ تأسيس فرقه دروزيه نشان مي‌دهد كه بنيان‌گذاران اين فرقه هدفي جز رسيدن به قدرت و حاكميت نداشته‌اند و براي دست‌يافتن به هدف خود، هر گونه بدعت و قانون خلاف فطرت را جايز شمرده و تكاليف اسلامي كه مانع اهداف آنها بوده را ساقط ساخته‌اند و ادامه‌دهندگان راه آنان نيز براي حفظ موقعيت و مقام خود هم‌چون پيشينيان چنان تحريف‌ها و بدعتهايي را به وجود آورده‌اند كه امروزه تنها مي‌توان ادعا نمود كه دروزيه از فرقه‌هاي اسلامي است والّا هيچ اثري از اسلام در ميان آن وجود ندارد و شايد به همين دليل است كه آنان در نزد مسلمانان مي‌گويند: ما مسلمانيم و در ميان نصاري خود را مسيحي معرفي مي‌كنند.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . دائرة المعارف بستاني، ج 7، ص 675 تا 677.
2 . دائرة‌المعارف، قرن بيستم، محمد فريد وجدي، ج 4، ص 26 تا 28.
3 . فرق و مذاهب كلامي، علي ربّاني گلپايگاني.
4 . بحوث في الملل و النحل، استاد سبحاني، ج 8، ص 341 تا 362.
[1] . ر.ك‌: نوبختي، فرق الشيعه، ترجمه و تعليقات محمد جواد مشكور، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ 1361، ص 99 تا 117.
[2] . همان، ص 102.
[3] . سبحاني، جعفر، المذاهب الاسلاميه، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ اول، 1423 ق، ص 342، و 343.
[4] . همان،‌ ص 346.
[5] . مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375، ص 192.
[6] . همان، ص 193.
[7] . همان، ص 194.
[8] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[9] . فرهنگ فرق اسلامي، ص 194.
[10] . همان، ص 192.
[11] . مريم/26.
[12] . ر.ك: سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ چاپ اول، 1418 ق، ج 8، ص 346.
[13] . ر.ك: فرهنگ اسلامي، ص 194.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:46 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا دروزيه داراي فقه خاصي مي باشد؟

پاسخ :

گرچه گفته شده كه دروزيان در فقه تابع مذهب حنفي مي باشند و علّت آن هم اينست كه حاكمان عثماني بعد از فتح سوريه و لبنان در سال 1516 ميلادي، اين مذهب فقهي را بر مردم آن منطقه به زور تحميل نمودند، ولكن عملاً پايبند به مذهب خاص نيستند.
جامعه دروزي از نگاه ساختار ديني به دو گروه عاقلان و جاهلان تقسيم مي شود. گروه عاقلان داراي دو رئيس ديني اند كه هر كدام از آنان شيخ عاقلان خوانده مي شود، عاقلان كساني اند كه به احكام عملي ديني يعني خود داري از مي گساري و استعمال دخانيات و نيز داشتن رفتار زاهدنه در غذا و پوشاك پايبندند، آنان لباس جدا از لباس جاهلان دارند و عمامه سفيد استوانه اي شكل بر سر مي گذارند و لباس ساده مي پوشند.
گروه جاهلان، ساير افراد جامعة دروزيان را تشكيل مي دهند و گاه شَراحيّن نيز خوانده مي شوند، زيرا حق دارند برخي از شرح هاي رساله هاي دروزيان را بخوانند و حق خواندن اصل رساله ها و تلاوت قرآن را ندارند و آنها مجازند از دخانيات و ساير لذت هاي دنيوي و رفاه در معيشت بهره مند شوند. و موظف به پوشيدن لباس خاص نيستند.[1]
دروزيان معتقدند كه پس از پنهان گشتن حاكم،شريعت برداشته شده و خداوند به جاي «سبع دعائم تكليفيه» هفت خصلت اخلاقي به عنوان «سبع خصال توحيديه» بدين شرح مقرر فرموده است:
1. به جاي نماز «صدق اللسان».
2. به جاي زكات «حفظ الاخوان».
3. به جاي روزه «ترك عبادة العدم و البهتان».
4. به جاي حج «برائت از طغيان».
5. به جاي شهادتين «توحيد و پرستش حاكم در هر عصر و زمان».
6. به جاي جهاد «رضا به فعل او كيفما كان»
7. عوق ولايت «تسليم أمر او در سرّ و حدتان».[2]
در مورد اسقاط فريضه حج مي گويند: به گفته علماي باطن، حرم دعوت است و بيت توحيد، پس حج خواسته شده، غير از آن چيزي است كه ميان پيروان ديگر مذاهب اسلامي به نام حج عمل مي شود، دروزيه معتقدند كه: روزه ماه رمضان نسخ شده است، لذا آن را ناروا شمرده اند و به جاي آن نه روز اول ذي حجه را روزه مي گيرند و عيد اعظم آنان عيد قربان است. هر چند برخي از معاصران آنان، روزه ماه رمضان را مستحب شمرده و تنها وجوب آن را انكار كرده اند[3]
احكام ازدواج و طلاق:
هر گاه مرد دروزي با يكي از زنان هم مذهب خود ازدواج كند، لازم است در تمام دارايي خود با او به مساوات رفتار كند و هنگام طلاق و جدايي اگر زن از اطاعت همسرش خارج شده و مرد با او به انصاف رفتار كرده باشد، مالك نيمي از دارايي هاي زن مي شود، ولي اگر مرد به همسرش ستم كرده باشد، زن تمام دارايي خود را از خانه همسر مي برد. كسي كه همسرش را طلاق مي دهد، براي او حرام ابدي مي شود و حتي با وجود محلل هم ازدواج دوباره با وي جايز نمي شود و از اين رو طلاق رجعي و باين نزد دروزيان يكسان است. مقصود از ازدواج نزد دروزيان تنها توليد نسل و حفظ بقاي آن است. از اين رو اگر ثروتمندي چهار فرزند آورد و يا تهيدستي به مقدار توان خويش اولاد دار شد، واجب است كه در بقية عمر خويش از همسرش دوري گزيده، با وي همبستر نشود. ازدواج دروزي با غير درزوي حرام است و همچنين چند همسري، حرام است و بايد به يك همسر از مذهب خويش اكتفا نمود. بنابراين كسي كه همسر دوم برگزيند، عقد ازدواج او باطل است.[4]
احكام وصيت در فقه دروز:
از ديدگه فقه دروزي هر كس مي تواند تمام دارايي هاي خويش را به كسي وصيت كند. تنها شرط وصيت آنست كه اموالي را وصيت كند كه با سعي و تلاش خود كسب كرده باشد. اما اموالي را كه از پدران خويش به ارث برده است، بايد ميان اولادش تقسيم گردد.
در كتاب مقدس دروزيان آمده است كه دروزيان بخشي از دارايي هاي خود را به ميزان يك دوازدهم براي طبقه عقّال و مستمندان وصيت كنند.[5]از ديدگاه اين فرقه ازدواج با زني كه داراي صفات ذيل باشد، شايسته نيست:
1. منّآنه (منت گذار بر همسر).
2. حدّاقه (چشم دوخته به زرق و برق دنيا).
3. برّاقه (تنها به آرايش خود اهتمام مي ورزد).
4. شدّاقه (پرسخن).[6]
تساهل در مذهب دروزيه :
در سال 398 نامه اي از «حاكم بأمرالله» صادر شد كه در آن فاطميان را از هرگونه اعمال تعصب مذهبي برحذر داشت. خلاصه آن نامه چنين است:
«از بندة خدا و ولي او ابوعلي، حاكم بأمرالله اميرالمؤمنين، به هر شهري و روستائي... من بر شما آية لا اكراه في الدين را تلاوت مي كنم. گذشته ها گذشت، امروزه بايد مقتضيات زمان را ديد. هر كس شهادتين به زبان آورد، بايد حرمتش را نگه داشت فرقي نمي كند كه مؤذنان در اذان خود «حي علي خير العمل» بگويند يا نگويند يا نماز ميّت را چهار ركعت و يا پنج ركعت بخوانند».[7]
اين تسامح و سهل گيري در جاي جاي فرايض و شعاير ديني آنان مشاهده مي شود . مثلاً در وضو تصريح مي كنند كه شستن دست ها از مرفق تا سر انگشتان يا به عكس فرق نمي كند. اگر آب براي وضو كافي باشد، پاها را مي شويند و گرنه به مسح اكتفا مي كنند و همچنين در نماز تصريح مي كنند كه دست باز يا دست بسته هر دو جايز است. و آنچه در نماز اهميّت دارد، توجه و نيّت است. كسانيكه به اخلاق پايبند نيستند و يا گناهي مرتكب شده، ولي توبه نكرده است، اجازة ادا نماز نمي دهند.[8]
گفته شده كه دروزيان در عهد فاطميان به دو گونه نماز مي خواندند: گروهي به شكل اهل سنت و گروهي به سبك شيعه، چون علماي مذهب به خطر اختلاف پي بردند، فتوا دادند كه اصل در نماز توجه و قلبي و نيّت پاك است و شكل ظاهري آن اهميتي ندارد.[9]
در نتيجه مي توان گفت كه احكام فقهي و رفتار عبادي آنها منحصر به خودشان بوده و سنخيّت كمي با اوامر و دستورات اسلامي دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تحقيق جديد در تاريخ و جامعه دروزيان، احمد نمايي.
2. تاريخ انديشه هاي كلامي در اسلام، ترجمه حسين صابري.
[1] . رباني، گلپايگاني، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني، چاپ اول ، 1377، ص314.
[2] . خطيت، محمد احمد، عقيده الدروز، رياض، دارالعالم الكتب . چاپ سوم، 1989م، ص199.
[3] . ايماني، عليرضا، اسماعيليه، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول . 1380ه‍ ، ص580.
[4] . همان.
[5] . مصحف الدروز، ص126، به نقل از اسماعيليه، ص585.
[6] . همان.
[7] . رسائل الحاكم لدي طائفة الموحدين، به نقل از اسماعيليه، ص581.
[8] . اسماعيليه، ص582.
[9] . همان. ص582.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:46 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه رابطه اي بين دروزيه و فرقه هاي غالي خصوصاً اسماعيليه وجود دارد؟

پاسخ :

قبل از بيان رابطه بين فرقه دروزيه و اسماعيليه جا دارد كه در ابتداء در مورد غلو و همچنين عقايد و باورهاي مذهب اسماعيليه مطالبي بيان گردد. آنگاه به عقايد فرقه دروزيه اشاره شود، سپس به مقايسه و رابطه بين اين فرقه ها پرداخته مي شود.
شيخ مفيد در تعريف «غلو» گفته است: «غلو در لغت گذشتن از حد و خارج شدن از اعتدال است، خداوند متعال نصاري را از غلو درباره حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نهي كرده است. غلات گروهي از متظاهرين به اسلام اند كه اميرالمومنين و امامان و فرزندان او را به الوهيت و نبوت توصيف كردند و در حق آنان از حد اعتدال تجاوز كردند.[1]
علامه مجلسي مظاهر غلو را در اعتقاد به امور زير برشمرده است:
1. الوهيت پيامبر و ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ .
2. حلول خداوند در آنها، يا اتحاد خداوند با آنان.
3. تناسخ ارواح ائمه در بدن هاي يكديگر.
4. با معرفت آنان اطاعت خداوند و ترك معصيت الهي لازم نيست.[2]
عقايد و باورهاي اسماعيليه:
اسماعيليه بر اين باورند كه خداوند متعال دو عالم آفريد:
1. عالم باطن كه عالم غيبب و عالم امر است. 2. عالم ظاهر كه عالم خلق و شهادت است و مشتمل بر اجزاي علوي و سفلي مي باشد.
امامت و نبوت: آنها امام را مظهر عالم امر و پيامبر را مظهر نفس كل مي دانند و معتقدند كه امام حاكم بر عالم باطن و معلم ديگران است و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حاكم بر عالم ظاهر است. و قوام شريعت به اوست.[3]
علامه طباطبايي در مورد فرق كلي ميان شيعه دوازده امامي و شيعه اسماعيليه مي گويد:
اسماعيليه معتقدند كه امام به دور هفت گردش مي كند و نبوت در حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ختم نشده است و تغيير و تبديل در احكام شريعت، بلكه برداشته شدن اصل تكليف خاصه به قول باطنيه مانعي ندارد. بر خلاف شيعه دوازده امامي كه حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ را خاتم الانبياء مي دانند و براي او دوازده وصي و جانشين قائلند و ظاهر شريعت را معتبر و غير قابل نسخ مي دانند.[4]
يكي از عقايد مذهب اسماعيليه در معارف و احكام ديني باطني گري و تاويل است؛ به عقيده آنان شرايع الهي داراي ظاهر و باطن است، و همه آنچه در شرايع آسماني آمده، مثالها و رموزي است براي حقايق باطني. مثلاً طهارت را به تبري جستن از مذاهب مخالف باطنيه، و تيمّم را به فراگيري دانش از كسي كه به آموختن مأذون است و نماز را دعا براي امام و زكات را به دانش براي مستعدان و مستحقان آن و روزه را به پنهان داشتن معرفت از ظاهرگرايان و حج را به كوچ كردن براي كسب دانش تأويل نموده اند.[5]
3. عقايد فرقه دروزيه:
1. الوهيت حاكم بأمر الله ششمين خليفه فاطمي.
2. كتاب مقدس خاص به نام «مصحف الدرز».
3. عدم پايبندي به هيچ يك از مذاهب فقهي.
4. اعتقاد به نسخ احكام فقهي مانند: حج و زكات.
5. اعتقاد به تناسخ و حلول.
6. انكار معاد.
7. انكار پيامبران الهي.
8. باطن گرايي مطلق.[6]
دروزيان معتقدند كه پس از پنهان شدن حاكم، شريعت برداشته شده و خداوند به جاي «سبع دعائم تكليفيه» هفت خصلت اخلاقي به عنوان «سبع خصال توحيديه» بدين شرح مقرر فرموده است:
1. بجاي نماز «صدق للسان».
2. به جاي زكات، «حفظ الاخوان».
3. بجاي روزه «ترك عبادة العدم و البهتان».
4. به جاي حج «برائت از طغيان».
5. به جاي شهادتين «توحيد و پرستش حاكم در هر عصر و زمان».
6. بجاي جهاد «رضا به فعل او كيفما كان».
7. و عوض ولايت «تسليم امر او در سرّ و حدثان».[7]
بنابراين فرقه دروزيه گرچه منشعب از مذهب اسماعيليه مي باشد و بايد در بخشي از عقايد و باورها و يا احكام عملي شباهت هايي با هم داشته باشند و لكن آنگونه كه پيداست، غير از باطن گرايي و تاويل در اصول و فروع، هيچگونه رابطه اي بين اين دو فرقه به چشم نمي خورد. الا اينكه مذهب اسماعيليه زمينه ساز پيدايش اين فرقه بوده است. و الحاكم بأمر الله، خليفه فاطمي در پديد آمدن عقايد دروزيان نقش اساسي داشته است. زيرا او هيچگاه داعيان دروزي را كه ادعاي الوهيت حاكم را داشته، مورد نكوهش و مذمت قرار نداده است، بلكه در خفا مشوق آنها بوده است.[8]
در نتيجه رابطه مذهب دروزيه با فرقه هاي غالي در اين است كه همه اين فرقه ها قائل به الوهيت افراد غير خدا هستند، گر چه فرقه هاي ديگر غلات نيز معتقد به الوهيت ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ بوده اند و لكن فرقه دروزيه اعتقاد دارند كه «الحكام بأمر الله» كه يك انسان غير معصوم و معمولي بوده، همان خالق يكتا مي باشد.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ فرق و مذاهب اسلامي، محمدجواد مشكور.
2. مختصري در تاريخ اسماعيليه، فرهاد دفتري.
[1] . مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، تصحيح الاعتقادات، قم، منشورات رضي، 1363ه‍ ، ص 109.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم. 1403 هـ ، ج25، ص346.
[3] . گلپايگاني رباني،‌ علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، ‌مركز جهاني، چاپ اول، 1377ه‍ ، ص 74.
[4] . طباطبايي، محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 69.
[5] . فرق و مذاهب كلامي، ص 76.
[6] . ايماني، اسماعيليه، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول،‌1380ه‍ ، ص 595 تا ص 587.
[7] . همان، ص 580.
[8] . فرق و مذاهب كلامي، ص 312.
[9] . دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، تهران،‌ نشر و پژوهش فروزان، امل، 1375، ص 226.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:47 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

هندوئيسم در كجا و كي به وجود آمد؟

پاسخ :

شبه قارة هند سرزمين بزرگي است در جنوب قارة آسيا كه بعد از چين پرجمعيت‌ترين كشورهاي جهان است. اين سرزمين علاوه بر هند كنوني، بخش اعظمي از پاكستان بنگلادش، نپال را هم شامل مي‌شده است. شبه قارة هند در قديم با فلات ايران در ارتباط بوده و از نظر فرهنگي مشتركات زيادي با هم داشته‌اند.
بيشتر از دو هزار و پانصد سال قبل از ميلاد مردمي در اين سرزمين زندگي مي‌كرده‌اند سيه چرده، با موهايي مجعد كه اعقاب ايشان در جنوب شبه جزيره‌اي به نام (دراويديان) فراوانند.
سرزمين هند همانگونه كه در زمينة آب و هوا و مردمان سرزمين عجايب است، در زمينة اديان هم سرزمين عجيبي است. تنوّع و پيچيدگي عقايد در هندوئيسم بسيار دامنه‌دار است. گفته‌اند در ميان اديان دنيا، دين هندوئي مانند يك انبان فروشنده دوره گردي است كه هم اشياء نفيس عتيقه در آن ديده مي‌شود و هم ملزومات روزانة خريداران.[1]
هندوئيسم چون ديگر دين‌هاي جهاني، يعني مسيحيت، اسلام و يا آئين بودا تنها يك بنيانگذار نداشته است بلكه به مرور زمان در جامعة هند به خاطر وجود اختلافات طبقاتي يا به علّت برخي مسائل اجتماعي، در سرزمين هند به وجود آمده است. يعني تكامل هندوئيسم به صورت تدريجي بوده است. اين دين اندك اندك در دوراني بيش از دو هزار سال باليده و همة جنبش‌هاي فرهنگي و ديني هند را به خود جذب و يگانه كرده است.[2]
هندوئيسم از فرهنگ‌هاي بسيار متأثر شده است و كالبد انديشة هندو چون خود ملت هند گوناگوني بسيار دارد. هندوئيسم در سرزمين هند در ساية برخي اتفاقات و تغيير و تحولات و وجود اختلاف طبقاتي در شهر بنارس هند به وجود آمده و قديم‌ترين دين زندة جهان مي‌باشد.
محققين غربي برآنند كه زمان پيدايش مبادي معروف به وديك يا عصر برهمني مقدمه تحولاتي بوده كه عاقبت دين هندوئيزم را فراهم آورده است. و در نتيجه هندوئيسم عبارت شده است از يك سيستم مذهبي اجتماعي كه در ميان مردم آن سرزمين رشد و نمو يافته است.[3]
دين هندوئيسم يكي از پرطرفدارترين اديان جهان است كه عمدتاً در سرزمين هند محصور بوده است. البته جز در مواردي كه خود هندوها به نقاط ديگر جهان مهاجرت كرده‌اند؛ انتقال يافته است. در ميان اديان جهان، دين هندوئيسم از نظر اعتقاد به نظام طبقاتي ـ اجتماعي، دين منحصر به فرد است.[4]
مركز زندگي ديني در هندوستان شهر بنارس است. اين شهر با زائرين و مرتاضان و گاو و ميمون مقدس و دوهزار معبد و چندين پرستشگاه و پانصد هزار مجسمة خدايان و حمام‌هاي مقدس و انبار مخصوص سوزاندن اجساد، بزرگترين نمايشگاه جهان به شمار مي‌آيد. دورة هندوئيسم سومين دورة اكمال معنويت هندو است.[5] در نهايت چنين نتيجه مي‌گيريم كه دين هندوئيسم بنيان‌گذار خاصي ندارد بلكه محصول فرهنگهاي بسيار است. و اكنون اين را در قالب آيين‌ها و جشن‌هاي اجتماعي هندو روشن‌تر مي‌توان ديد.
هرگونه اعمال ديني از جشن‌هاي ودايي گرفته تا مراسم قبيله‌هاي ابتدايي جان‌پرست، همه را مي‌توان در كالبد هندوئيسم يافت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ جامع اديان، جان بي‌ناس، (ترجمه علي اصغر حكمت.)
2. جهان مذهبي، ريچارد بوش، (ترجمه عبدالرحيم گواهي.)
3. آشنايي با تاريخ اديان، غلامعلي آريا.
4. هندوئيسم، ك م. سن: (ترجمة: ع. پاشايي.)
5. اديان زندة جهان، تأليف رابرت هيوم.
[1] . آريا غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، انتشارات پايا. سوم، 1379، ص 45،
[2] . ك.م: سن: هندوئيسم، انتشارات فكر روز، چاپ دوم، 1375، ص 13، .
[3] . مبلغي آباداني، عبدالله: تاريخ اديان و مذاهب جهان، چاپ اول، 1373، انتشارات منطق سينا، ص190.
[4] . همان.
[5] . هيوم، رابرت اديان زندة جهان، چاپ چهارم، 1374، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص52.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:48 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

دربارة دين آلت پرستي در هندوستان توضيح دهيد؟

پاسخ :

سرزمين هند نه تنها در زمينة آب و هوا و مردمان، سرزمين عجايب است، در زمينة اديان هم سرزمين عجيبي است. تنوع و پيچيدگي عقايد در مبدأ هندوئيسم بسيار دامنه دار است. گفته‌اند در ميان اديان دنيا، دين هندويي مانند يك انبان فروشندة دوره گردي است كه هم اشياء نفيس و عتيقه در آن ديده مي‌شود و هم ملزومات روزمرة خريداران. دين هندو عبارت است از مجموعه اعتقادات و سازمانهاي بيشمار و در هم آميخته‌اي كه زمان پيدايش وداها به ظهور رسيده و تا كنون هم ادامه دارد. اين دين داراي يك سلسله عقايد فوق العاده گوناگون و اعمال مختلف و متضادي مي باشد.
مردم سرزمين هندوستان مردماني داراي عقايد و دينهاي گوناگون هستند. در آنجا از گاو پرستي و بت پرستي و ... گرفته تا آلت پرستي در بين مردم رواج دارد. تا جايي كه به زشت‌‌ترين و قبيح‌ترين عضو بدن انسان، ارزش قائل شده و آنرا مي‌پرستند. يكي از هفت معبد بسيار مقدس شيوا (لينگايي هند) است. در اين معبد آلت تناسلي مردانه‌اي كه از نقره ساخته شده در وسط معبد قرار دارد، زيارت كنندگان مرد و زن هر دو به نيايش و استغاثه به درِ خانه اين مجسمه (معبود) مشغول بوده هر كدام فرمولها و اوراد نيايشي خاصي را زمزمه مي‌كنند و حاجات خود را طلبند.[1]
نحوة پرستش «لينگا» (آلت مردانه) بدين صورت است كه آنرا با آب و يا شير، پاك و استحمام مي‌كنند، ديگران آنرا لمس كرده، روغنهاي خوشبويي به آن ماليده، آن را با گلهاي تزئيني زينت مي‌كنند و عده‌اي نيز نذورات خود براي آنرا به كاهن (روحاني) معبد مي‌دهند. اين لينگا در يك يوني كه محل خاصي است قرار داده شده است. بالاي آن نيز يك مخزن طلايي قرار داده‌اند تا دايماً قطرات آب روي لينگا (آلت مردانه) چكيده و آنرا مرطوب نگه دارد. اين آب را بعداً جمع كرده و به عنوان (آبي مقدس) بين زايرين معبد تقسيم مي‌كنند كه حالت (داروي) باروري را دارد.
استفاده از مخازن و يا حوضچه‌هاي مصنوعي آب در بيرون از معابد كه راه پله‌هايي در كنار آنها تعبيه شده كه شخص نيايشگر از طريق آنها به داخل حوضچه رفته و قبل از زيارت معبد خود را تطهير کند، از ديگر رسوم اين معابد است. در بعضي از اجتماعات و محلّات شيوايي، داماد مجسمه‌اي طلايي از اين لينگا و يا آلت تناسلي مردانه را كه روي زنجيري از طلا نصب شده به گردن عروس مي‌اندازد و او هم هرگز به هيچ دليلي آنرا از خود جدا نمي‌سازد.[2]
تمثال لينگا يا آلت تناسلي مردانه همچنين در نمازخانه منازل مسكوني نيز يافت مي‌شود و نمونه‌‌هاي نسبتاً بدتراشيده شدة آن نيز در كنار جاده‌هاي روستايي و يا راههاي كوهستاني به چشم مي‌خورد. در مذهب لينگا پرستان كه همان آلت پرستي است، تعدادي فرقه‌هاي (گروههاي) فرعي نيز وجود دارد. پيروان اين آئين همواره يك لينگاي كوچك سنگي (آلت) را كه در يك جعبة نقره‌اي قرار داده شده با خود حمل مي‌كنند.
در خرابه‌هاي شهرهاي هند هزاران مجسمه و نمونة آلات تناسلي پيدا شده است كه به صورت اولين تمثال و يا مجسمه براي پرستش و نيايش شيوا در آمده است. در تمام معابد شيوايي در نقطة مركزي معبد كه مقدسترين مكانهاي مقدس معبد مي‌باشد مجسمه‌اي از يك آلت تناسلي قرار داده شده است.[3]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ جامع اديان، تأليف جان بي ناس.
2. تاريخ مختصر اديان بزرگ، تأليف فليسين شاله.
3. هندوئيسم، تأليف ك. م. سين.
4. آشنايي با تاريخ اديان، تأليف غلامعلي آريا
5. جامعه شناسي اديان، تأليف دكتر علي شريعتي.
[1] . اديان در جوامع امروز، ترجمة عبد الرحيم گواهي، انتشارات دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1374، ج1، ص246 و 247.
[2] . آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص 60.
[3] . رابرت. ا. هيوم، اديان زندة جهان، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1369، ص54.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:48 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه نقدهاي كلي بر دين هندوئيسم وارد است؟

پاسخ
:

آيين هندو از جمله اديان ابتدايي است كه «دين» ناميدن آن تنها با تعريفي كه دين را «اعتقاد به امري قدسي»[1] مي‎داند، امكان‎پذير است، والّا در مقايسه با اديان ابراهيمي بايد آن را مجموعه‎اي از افسانه‎ها، اساطير و برخي توصيه‎هاي اخلاقي و عرفاني، ناميد. هندوئيسم شكل تكامل يافته «آنيميسم» است و بنيان‎گذار شناخته شده‎اي ندارد اين آيين گونه‎اي فرهنگ، آداب و سنن اجتماعي است كه با تهذيب نفس و رياضت همراه است و با اندكي تسامح مي‎توان اصول اين دين را در موارد زير خلاصه كرد.
1. اعتقاد و احترام به كتابهاي باستاني و سنتهاي ديني برهمنان.
2. پرستش خداياني كه به ظهور آنها در دوره‎هاي قديم عقيده دارند.
3. اعتقاد به تناسخ.
4. رعايت مقررات و طبقات اجتماعي (كاست) در معاشرت و ازدواج.
5. احترام به موجودات زنده مخصوصاً گاو و...[2]
طرفداران فرقه‎هاي مختلف آيين هندو در ثالوث اعظم يعني خدايان بزرگ سه گانه با هم ديگر توافق دارند اين سه خدا عبارتند از:
اول برهما يعني خداي خلقت و آفريدگار كل.
دوم شيوا يعني خداي مرگ و مهلك كل.
سوم ويشنو يعني خداي زندگي و حافظ كل.[3]
طبيعتاً‌ در صورت مقايسه آيين هندو با اديان آسماني و دين مترقي‎اي چون اسلام ضعف‎ها و ناكارآمدي‎هاي اين آيين چنان نمايان خواهد شد كه بررسي همه آنها محتاج تأليف كتابي خواهد بود، ولي چون هدف اين مقاله شمردن نقدهاي كلي آيين هندوئيسم است در اين جا به چند مورد اصلي اشاره مي‎شود.
1. تعدد خدايان و ناتواني از تبيين مبدأ عالم و انسان.
هندوان به عده بي‎شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقدند و به آنها كرنش مي‎كنند و براي هر يك بتخانه‎هاي باشكوهي مي‎سازند.[4] و البته در عين حال سعي مي‎كنند اين خدايان متكثر را زير مجموعه سه خداي اصلي يعني برهما، شيوا و ويشنو[5] قرار دهند. هندوها اين سه خدا را كه شباهت زيادي به تثليث مسيحيت دارد بين استقلال ذاتي و وحدت متردد گذاشته و معلوم نمي‎سازند كه بالاخره آيا اين سه خدا يك خدا هستند يا هر كدام خدايي جداگانه مي‎باشند و به تعبير ديگر گاهي صفات خداي واحد و ازلي براي آنها قائل مي‎شوند و گاهي چنان در شمردن افتراقات اين خدايان ميكوشند كه خدايان نيز موجوداتي چون ديگر موجودات متكثر جلوه مي‎كنند و اين بدان سبب است كه آيين هندو «وحدت موجودات» را ركن اصيل خود قرار داده و از طرفي طبق اين اصل همه چيز را خدا مي‎شمارد و ارواح، اشجار و مظاهر طبيعت را هم از نوعي الوهيت برخوردار مي‎سازد و تعداد خدايان را به تعداد موجودات متنوع و متكثر مي‎رساند و از سوي ديگر همين خدايان متعدد به دليل وحدت وجود يك خدا بيش نمي‎توانند باشند.
اگر افسانه‎ها و مطالب ياد شده در كتابهاي ديني هندوان را محور قضاوت قرار دهيم اين اصل ثابت خواهد شد كه آيين هندو از توضيح و تبيين منشأ عالم و انسان عاجز است و به نوعي دچار تناقض‎گويي شده است. همين امر باعث شده تا آيين هندو فرقه‎هاي بي‎شماري داشته باشد، عده‎اي به شيواپرستي رو آورند و عده‎اي ويشنو را بپرستند و... و در نهايت همگي به پرستش بت‎هاي دست ساخت خود اقدام كنند و سرزمين هند به سرزمين بت‎خانه‎هاي بزرگ شهرت يابد. «شيواپرستان عورت شيوا را نيز مي‎پرستند و آن را لينگا مي‎نامند. مجسمه‎هاي لينگا و معابد آن نيز فراوان است... افرادي از شيوا پرستان پيوسته مجسمه‎اي از لينگا را كه داخل كيف كوچكي است به گردن آويخته دارند...»[6] و نمي‎دانند كه چه كسي آنان را آفريده و چرا بايد آفريدگار را عبادت كرد...
2. خرافاتي بودن و ناتواني از ارايه برنامه زندگي
جان بي‎ناس در توضيح آيين هندو مي‎گويد: «اعمالي كه عوام‎الناس (هندو) به نام مذهب انجام مي‎دهند، تركيبي است از همه گونه اعتقادات مخلوط و به هم آميخته مانند آنيميسم، فتيشيسم، شمنيسم، شيطان‎پرستي، حيوان‎پرستي، ايمان به ارواح خير و شرّ خداهاي كوچكتر كه معبودهاي محلي مي‎باشند...»[7]
در حقيقت آيين هندو دو ضعف اساسي در عرصه عمل دارد كه از اولي تعبير به «اهيمسا» مي‎كنند. اهيمسا يعني پرهيز از آزار جانداران. طبق اين آموزه خوردن گوشت حيوانات عملي غيراخلاقي است و نبايد از گوشت حيوانات استفاده كرد.[8] اين قانون هر چند ظاهري فريبنده دارد، اما در باطن چنان افراطي است كه انسان را از نعمت‎هاي الهي محروم كرده و زندگي اجتماعي او را مختل مي‎سازد به گونه‎اي كه هند با داشتن بيشترين تعداد گاو و ساير حيوانات بيشترين تعداد گرسنگان را نيز دارا مي‎باشد، ولي اين گرسنگان حق استفاده از گوشت فراوان حيوانات را ندارند.
دومين قانون آيين هندو، خودسوزي و زنده سوزاندن زنان بود، چرا كه «هندوان جسد مردگان خود را مي‎سوزانند و... سنّت مذهبي اين بود كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفي همسر وي نيز به نشانه وفاداري ميان توده‎هاي هيزم مي‎خوابيد و همراه شوهر مي‎سوخت...»[9]
البته در دوره‎هاي معاصر اين رسم توسط انگليس برافتاد و امروزه كمتر به آن عمل مي‎شود، ولي نكته اساسي اين است كه وجود چنين قوانين ضد انساني در يك دين نشانه‎هاي بارزي از ضعف و سستي آن دين است.
نمونه‎هاي فوق كه ظاهري اخلاقي دارند نشان مي‎دهند كه آيين هندو نه تنها برنامه‎اي براي سعادت انسان ندارد بلكه با تشويق انسانها به رياضت‎هاي افراطي عاملي براي از هم پاشيدگي اجتماعي مي‎باشد.
3. نژادپرستي و نظام طبقاتي
آيين هندو مردم را به دو طبقه اصلي يعني آريايي‎ها و نجس‎ها (دراويدي‎هاي بومي هند) تقسيم مي‎كند و هيچگونه حق حياتي براي طبقه نجس‎ها قائل نيست. افراد اين طبقه به هيچ وجه حق نداشتند در محله‎هاي آريايي‎ها تردد كنند و هرگاه از باب ضرورت براي حمل زباله و كنّاسي به اماكن آنان مي‎رفتند، موظف بودند با صداي بلند حضور خود را اعلام كنند كه مبادا نگاه طبقات بالا به اين گروه بيفتد در اين صورت بيننده بايد با غسل خود را طاهر كند. گوش دادن به تلاوت كتابهاي مقدس نيز بر آنان حرام بود و اگر فردي از ايشان در اين مورد استراق سمع مي‎كرد براي مجازات سرب مذاب در گوش او مي‎ريختند.[10]
علاوه بر تقسيم‎بندي فوق خود آريايي‎ها به چهار «كاست» اصلي يعني چهار طبقه تقسيم مي‎شدند كه عبارت بودند از:
1. برهمنان (طبقه روحانيون)؛ 2. كشاترياها (طبقه شاهان، شاهزادگان و جنگاوران)؛ 3. ويشياها (طبقه بازرگانان و دهقانان)؛ 4. شودراها (طبقه كارگران).
معاشرت افراد يك طبقه با طبقات ديگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود.[11] و البته به تدريج در ضمن اين چهار طبقه حدود 2000 طبقه فرعي نيز پديد آمده بود و جامعه هند را به جامعه‎اي هزاران طبقه تقسيم كرده بود كه هر كدام طبقه پايين را استثمار و تحقير مي‎كرد و اين در حالي بود كه همه اين ظلم‎ها و ستم‎ها توجيهي ديني و مذهبي داشت و شايد همين از هم گسيختگي‎هاي اجتماعي كه مذهب هندو مروج آن بود باعث گشته بود تا سرزمين ثروتمند و پرجمعيت هند هرگز نتواند در مقابل نيروهاي مهاجم خارجي مقاومت كند و هميشه مطيع فرمانروايان خارجي باشد.
4. نظريه تناسخ و ناتواني از تبيين سرانجام انسان
همانگونه كه گذشت آيين هندو نه تنها از تبيين مبدأ عالم عاجز است و نمي‎تواند برنامه‎اي عملي براي زندگي دنيوي انسان بدهد از توضيح و تبيين سرانجام انسان نيز عاجز است و با طرح نظريه تناسخ به تناقض و اوهام دچار شده است «بنابراين به عقيده هندوها روح انسان در هنگام مرگ و در همه احوال جز در يك حالت كه روح در مقام اعلي با «براهما» وحدت تام حاصل مي‎كند به كالبد و يا جسم ديگري انتقال پيدا كرده و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي‎كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره بار ديگر، روح به بدني ديگر حلول مي‎كند و اين تولدها ممكن است بي‎انتها بوده و ابدالدهر ادامه داشته باشد..»[12]
اين نظريه كه خاستگاه آن ارواح پرستي و الوهيت ارواح در آيين هندو است، نه تنها دليل منطقي و عقلي ندارد، بلكه موجب مي‎شود تا انسان در مقابل ظلم و ستم ديگران تنها خود را مقصر دانسته و از مبارزه با آن و تلاش براي رسيدن به زندگي متعالي در اين دنيا نااميد شود، زيرا همه مصائب كنوني نتيجه عملكرد وي در زندگي قبلي بوده و تنها با مردن و حلول در كالبد ديگر مي‎تواند زندگي راحت‎تري داشته باشد.
هر چند در كتابهاي كلامي و فلسفي در ردّ نظريه تناسخ بحث‎هاي متعددي صورت گرفته، ولي كافي است بدانيم كه اين نظريه محصول نژادپرستي و طبقاتي بودن جامعه هندوان است كه براي توجيه طبقات چهارگانه جامعه و منع از تداخل بين اين طبقات آن را مطرح كرده‎اند. چون بر اساس اين آموزه اگر كسي در طبقه نجسها واقع شده به دليل آن است كه در حيات قبلي خود گناه كرده پس بايد در اين حيات به بقاء در طبقه نجس‎ها راضي باشد و شاكر باشد كه در شكل حيوان يا نبات يا احجار ظاهر نشده و فكر رفتن به جمع طبقات بالاتر را از سر بيرون كند و البته اميدوار باشد كه اگر در اين حيات خود را تهذيب كند، شايد در حيات بعدي به صورت پادشاه يا بازرگان ظاهر شود.
نتيجه آن كه آيين هندو به خاطر فقدان اصول و فروع كلامي و نداشتن موازين عقلي به گونه‎اي با آراء و عقايد متناقض و خرافي اشباع شده و در ميان افسانه‎ها و خرافات غرق گشته كه از تمييز بين حق و باطل عاجز است و نمي‎تواند برنامه‎اي براي سعادت دنيوي و اخروي انسان ارائه دهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اديان آسيايي، مهرداد بهار، ص 117 تا 208.
2. اديان آسيا، فريد هلم هاردي، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 89 تا 419.
3. جهان مذهبي (اديان در جوامع امروز) رابرت وير، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 39 تا 292.
4. آشنايي با تاريخ اديان، غلامعلي آريا.
5. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس، ترجمه علي اصغر حكمت.
[1] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 12.
[2] . همان، ص 32.
[3] . بي‎ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 276.
[4] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 32.
[5] . همان، ص 39.
[6] . همان، ص 39 و 40.
[7] . تاريخ جامع اديان، همان، ص 275.
[8] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 37.
[9] . همان، ص 37.
[10]. همان، ص 36 و 37.
[11] . همان، ص 36؛ و همچنين رجوع شود به: ويراسته فريد هلم هاردي، اديان آسيا، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، چاپ دوم، 1377، انتشارات فرهنگ اسلامي، ص 89 تا 419.
[12] . آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص 53.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:49 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

هندوئيسم داراي چه فرقه هايي مي باشد توضيح دهيد؟

پاسخ :

آئين هندو، از حيث قدمت، كهن ترين مذهب زنده جهان است و اكنون بالغ بر پانصد ميليون تن پيرو دارد. اين آيين شارع و پيامبر ويژه اي ندارد و اساساً دين بومي و ارثي است و تاريخ آن مانند پيروانش در طول زمان و اعصار، به گونه اي دستخوش انقلاب و دگرگوني شده و با افسانه هاي گذشتگان و رسوم و عادات نياكاني و قومي در آميخته كه اصول و فروع آن را به آساني از يك ديگر نمي توان تشخيص داد.[1]
آيين هندو فرقه هاي بي شماري دارد و پيروان هر كدام از آنها بر جنبه خاصي از دين تاكيد مي كنند.
اين آيين به سه فرقه اساسي و چندين فرقه فرعي تقسيم مي شود كه به ترتيب به آنها اشاره مي شود.
الف: فرقه هاي اصلي:
1. شيوائيسم: آنان كه علاقه بيشتري به شيوا، نشان مي دهند، آنها را فرقه شيوائيسم مي گويند.[2]
شيوا (siva) نام خدايي است كه به خداي فاني كننده ياد مي شود، مجسمه چهار دست و در حال رقص او فراوان است. رقص شيوا نقش او را در ايجاد و انهدام نشان مي دهد.[3]
شيوا خداي مذكر است و در كنار آن ( شاكتي ) همسر شيوا، كه دورگاوكالي نيز ناميده مي شود، مظهر قدرت است.[4]
شيوا پرستان، عورت شيوا را نيز مي پرستند وآن را «لينگا» مي نامند. مجسمه هاي لينگا و معابد آن، نيز فراوان است. از همين رو شيوائيسم به دو فرقه فرعي تقسيم مي شود.
1. فرقه شكتي ((sakti كه همسر شيوا را مي پرستند.
2. فرقه لينگا كه آلت تناسلي شيوا را مورد پرستش قرار مي دهند و معتقدند كه آلت تناسلي به عنوان نماد شكوفايي و حيات مورد احترام قرار مي گيرد.[5]
براي آيين شيوا فرقه هاي هم ديگري ذكر كرده اند كه عبارتنداز كاپاليكا، كالاموكا، لاكويشاپاشوپاتا، پراتيا بيجنيا، شيوا سيدانتا، و ويرشيوا.[6]
2. ويشنوئيسم ( (vishnuism
آنان كه وابستگي خود را به ويشنو، نشان مي دهند، آنها را فرقه ويشنوئيسم نام نهاده اند[7]
ويشنو با اشخاص متعددي از خدايان موجود يكي انگاشته شد، و اين درهم آميختن، از او خدايي با اوصاف نيك خواهي پديد آورد كه در انديشه سعادت جهان است و در هنگامه هاي افول اخلاق، در قالب و شكل هاي گوناگون به جهان نزول مي كنند تا عدالت را باز گردانند. آنان معتقدند كه ده تنزل از ويشنو وجود دارد. كه عبارتند از: ماهي، لاك پشت، گراز، موجود نيمه آدم و نيمه شير، كوتوله ، راماي تبر به دست، كريشنا، راما، بودا، كَلكي.
پرستنده ويشنو را،‌ در صور مختلف پرستش او. وَيشنَوه مي خوانند و كل مذهب ويشنوي را ويشنويزم مي نامند.[8]
لاكشمي يا رادا، همسر ويشنو نيز مورد پرستش قرار مي گيرد و گاهي در آيين هندو پرستش همسران بر پرستش خود شوهران مي چربد.[9]
براي مذهب ويشنو فرقه اي كه از آن منشعب شده باشد، ذكر نشده است.
3. مذهب برهمن:
برهما خداي ايجاد كننده،‌ به معناي قائم با لذات و ازلي و ابدي است. درباره اين خدا (برهما) در نزد هندوان عبادت و تشريفات چنداني معمول نيست، و جز يكي دو معبد در تمام كشور هند، بنام او مشاهده نمي شود، ليكن دو خداي ديگر يعني ويشنو و شيوا در طول سه هزار سال پيوسته مورد ستايش و پرستش عامه هندوان در شمال و جنوب آن كشور قرار گرفته اند.[10]
ب) فرقه هاي فرعي هندوئيسم:
فرقه هاي فرعي بيشماري غير سه از فرقة اصلي در مذهب هندو وجود دارد كه هر كدام براي خود خداي واحدي را پرستش مي كنند و در عين حال به وحدت وجود قائل هستند. و معتقدند كه همه آنها مظاهر خداي عظيم و يگانه اي است كه صور مختلفه از پيكر قدرت واحد غيبي مي باشند و بر اين باورند كه: تمام موجودات و كائنات از افراد بشر گرفته تا قواي طبيعي از جمله تمام حيوانات، نباتات، كوهها، نهرها و درختان، ذراتي هستند كه كالبد عظيم الوهيت جهاني را تشكيل داده اند.[11]
برخي از اين فرقه هاي فرعي عبارت اند از:
1. فرقه گَنِشَه: اين فرقه خداي «گانِشا» كه خداي فيل سر است و پسر پارواتي و نوة شيوا است را مي پرستند. گانشا يكي از پرطرفدارترين خدايان در هندوستان است و تصوير هاي كوچكي از او، بر روي در بسياري از خانه ها به چشم مي خورد. گانشا را رافع موانع مي دانند و از اين رو پيش از انجام هر كاري چيزي را نذر او مي كنند.[12]
2. هنومان: اين فرقه خداي هانومَن را مي پرستند. هانومَن به عنوان مثال اعلاي ايمان و سرسپردگي پرستيده مي شود.
3. موروكان: موروكان خداي است كه با شيوا نسبت دارد در سنت فاميلي جنوب هند، هيچ خدايي محبوبيت موروكان را ندارد. با اين كه موروكان پيشينة غير برهمايي درازي به عنوان خداي جنگ دارد، بعد ها همان «اسكاندا» پسر شيوا شناخته شده است. اعياد بزرگ جنوب هند به ياد اين خدا برگزار مي گردد.[13]
فرقه هايي ديگري كه بنام خدايانشان ناميده مي شوند، در گوشه و كنار هند زندگي مي كنند كه بعضي از آنها عبارت اند از:
ايندرا، يَمه، وارونا، اَگني، سوريا، وايو، سومه، كبرا، كرتي كيا، دَرمه، تامه، سرسوتي، لَكشمي، دِوي يا مَها دِوي، آديتي، سارانيو، پريتوي، راتي، ديتي، ماناسَه.
در پايان جا دارد كه به دو ويژگي آيين هندو اشاره شود كه در ميان ديگر اديان كمتر ديده مي شود: يكي اينكه اين آيين هرگز به فردي خاص منسوب نيست و بنيان گذاري ندارد؛ ويژگي ديگر اين آيين، پذيرندگي بسيار آن است؛ به گونه اي كه توانسته در طول تاريخ طولاني خود انديشه هاي بيگانه زيادي را در خود بياميزد. همين ويژگي باعث گشته كه سرزمين هند سرزمين اديان و فرقه هاي بي شماري باشد كه همگي به صورتي مسالمت آميز در كنار هم زيست كنند.[14]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اساطير هند، باجلان فرخي.
2. دين هندو، ترجمه حسن افشار.
3. تحقيق ماللهند، ابوريحان بيروني.
4. آئين هندو، علي موحديان عطار.
[1] . جلالي نائيني، سيدمحمدرضا، هند در يك نگاه، انتشارات شيرازه، صفحه 73 جلد اول 1375.
[2] . رضايي، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، انتشارات علمي چ ـ تاريخ، جلد 2 صفحه 210
[3] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، چاپ دوم 79، صفحه 39.
[4] . نقوي، دكتر سيد علي محمد، تحقيقاتي دربارة هند، رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در دهلي نو. 1375، جلد 6، بخش اديان‌، صفحه 60،.
[5] . سليماني اردستاني، عبدالرحيم، سيري در اديان زنده جهان، ناشر آيت عشق، چاپ اول1383، صفحه 58.
[6] . تحقيقاتي درباره هند، جلد 6، بخش اديان، صفحه 64.
[7] . تاريخ اديان جهان جلد2، صفحه210.
[8] . سمن و يتمن، آيين هندو، ترجمه علي موحديان عطار، انتشارات مركز تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول1382، صفحه 35،.
[9] . تحقيقاتي دربارة هند، بخش اديان ،‌ ‌جلد6،‌ صفحه 60.
[10] . تاريخ اديان جهان، جلد2، صفحه 200.
[11] . تاريخ اديان جهان، جلد 2، صفحه 211.
[12] . سي بل، شاتوك، دين هندو، ترجمة حسن افشار، نشر مركز، چاپ اول 1381، صفحه 67،.
[13] . دُروينكا ايونس، اساطير هند، ترجمه باجلان فرخي، انتشارات ـ، چاپ اول 1373، صفحه 127.
[14] . سيري در اديان زنده جهان، ناشر آيت عشق، چاپ اول 1383، صفحه 67.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:50 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چه نقدهاي كلي بر دين هندوئيسم وارد است؟

پاسخ :

آيين هندو از جمله اديان ابتدايي است كه «دين» ناميدن آن تنها با تعريفي كه دين را «اعتقاد به امري قدسي»[1] مي‎داند، امكان‎پذير است، والّا در مقايسه با اديان ابراهيمي بايد آن را مجموعه‎اي از افسانه‎ها، اساطير و برخي توصيه‎هاي اخلاقي و عرفاني، ناميد. هندوئيسم شكل تكامل يافته «آنيميسم» است و بنيان‎گذار شناخته شده‎اي ندارد اين آيين گونه‎اي فرهنگ، آداب و سنن اجتماعي است كه با تهذيب نفس و رياضت همراه است و با اندكي تسامح مي‎توان اصول اين دين را در موارد زير خلاصه كرد.
1. اعتقاد و احترام به كتابهاي باستاني و سنتهاي ديني برهمنان.
2. پرستش خداياني كه به ظهور آنها در دوره‎هاي قديم عقيده دارند.
3. اعتقاد به تناسخ.
4. رعايت مقررات و طبقات اجتماعي (كاست) در معاشرت و ازدواج.
5. احترام به موجودات زنده مخصوصاً گاو و...[2]
طرفداران فرقه‎هاي مختلف آيين هندو در ثالوث اعظم يعني خدايان بزرگ سه گانه با هم ديگر توافق دارند اين سه خدا عبارتند از:
اول برهما يعني خداي خلقت و آفريدگار كل.
دوم شيوا يعني خداي مرگ و مهلك كل.
سوم ويشنو يعني خداي زندگي و حافظ كل.[3]
طبيعتاً‌ در صورت مقايسه آيين هندو با اديان آسماني و دين مترقي‎اي چون اسلام ضعف‎ها و ناكارآمدي‎هاي اين آيين چنان نمايان خواهد شد كه بررسي همه آنها محتاج تأليف كتابي خواهد بود، ولي چون هدف اين مقاله شمردن نقدهاي كلي آيين هندوئيسم است در اين جا به چند مورد اصلي اشاره مي‎شود.
1. تعدد خدايان و ناتواني از تبيين مبدأ عالم و انسان.
هندوان به عده بي‎شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقدند و به آنها كرنش مي‎كنند و براي هر يك بتخانه‎هاي باشكوهي مي‎سازند.[4] و البته در عين حال سعي مي‎كنند اين خدايان متكثر را زير مجموعه سه خداي اصلي يعني برهما، شيوا و ويشنو[5] قرار دهند. هندوها اين سه خدا را كه شباهت زيادي به تثليث مسيحيت دارد بين استقلال ذاتي و وحدت متردد گذاشته و معلوم نمي‎سازند كه بالاخره آيا اين سه خدا يك خدا هستند يا هر كدام خدايي جداگانه مي‎باشند و به تعبير ديگر گاهي صفات خداي واحد و ازلي براي آنها قائل مي‎شوند و گاهي چنان در شمردن افتراقات اين خدايان ميكوشند كه خدايان نيز موجوداتي چون ديگر موجودات متكثر جلوه مي‎كنند و اين بدان سبب است كه آيين هندو «وحدت موجودات» را ركن اصيل خود قرار داده و از طرفي طبق اين اصل همه چيز را خدا مي‎شمارد و ارواح، اشجار و مظاهر طبيعت را هم از نوعي الوهيت برخوردار مي‎سازد و تعداد خدايان را به تعداد موجودات متنوع و متكثر مي‎رساند و از سوي ديگر همين خدايان متعدد به دليل وحدت وجود يك خدا بيش نمي‎توانند باشند.
اگر افسانه‎ها و مطالب ياد شده در كتابهاي ديني هندوان را محور قضاوت قرار دهيم اين اصل ثابت خواهد شد كه آيين هندو از توضيح و تبيين منشأ عالم و انسان عاجز است و به نوعي دچار تناقض‎گويي شده است. همين امر باعث شده تا آيين هندو فرقه‎هاي بي‎شماري داشته باشد، عده‎اي به شيواپرستي رو آورند و عده‎اي ويشنو را بپرستند و... و در نهايت همگي به پرستش بت‎هاي دست ساخت خود اقدام كنند و سرزمين هند به سرزمين بت‎خانه‎هاي بزرگ شهرت يابد. «شيواپرستان عورت شيوا را نيز مي‎پرستند و آن را لينگا مي‎نامند. مجسمه‎هاي لينگا و معابد آن نيز فراوان است... افرادي از شيوا پرستان پيوسته مجسمه‎اي از لينگا را كه داخل كيف كوچكي است به گردن آويخته دارند...»[6] و نمي‎دانند كه چه كسي آنان را آفريده و چرا بايد آفريدگار را عبادت كرد...
2. خرافاتي بودن و ناتواني از ارايه برنامه زندگي
جان بي‎ناس در توضيح آيين هندو مي‎گويد: «اعمالي كه عوام‎الناس (هندو) به نام مذهب انجام مي‎دهند، تركيبي است از همه گونه اعتقادات مخلوط و به هم آميخته مانند آنيميسم، فتيشيسم، شمنيسم، شيطان‎پرستي، حيوان‎پرستي، ايمان به ارواح خير و شرّ خداهاي كوچكتر كه معبودهاي محلي مي‎باشند...»[7]
در حقيقت آيين هندو دو ضعف اساسي در عرصه عمل دارد كه از اولي تعبير به «اهيمسا» مي‎كنند. اهيمسا يعني پرهيز از آزار جانداران. طبق اين آموزه خوردن گوشت حيوانات عملي غيراخلاقي است و نبايد از گوشت حيوانات استفاده كرد.[8] اين قانون هر چند ظاهري فريبنده دارد، اما در باطن چنان افراطي است كه انسان را از نعمت‎هاي الهي محروم كرده و زندگي اجتماعي او را مختل مي‎سازد به گونه‎اي كه هند با داشتن بيشترين تعداد گاو و ساير حيوانات بيشترين تعداد گرسنگان را نيز دارا مي‎باشد، ولي اين گرسنگان حق استفاده از گوشت فراوان حيوانات را ندارند.
دومين قانون آيين هندو، خودسوزي و زنده سوزاندن زنان بود، چرا كه «هندوان جسد مردگان خود را مي‎سوزانند و... سنّت مذهبي اين بود كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفي همسر وي نيز به نشانه وفاداري ميان توده‎هاي هيزم مي‎خوابيد و همراه شوهر مي‎سوخت...»[9]
البته در دوره‎هاي معاصر اين رسم توسط انگليس برافتاد و امروزه كمتر به آن عمل مي‎شود، ولي نكته اساسي اين است كه وجود چنين قوانين ضد انساني در يك دين نشانه‎هاي بارزي از ضعف و سستي آن دين است.
نمونه‎هاي فوق كه ظاهري اخلاقي دارند نشان مي‎دهند كه آيين هندو نه تنها برنامه‎اي براي سعادت انسان ندارد بلكه با تشويق انسانها به رياضت‎هاي افراطي عاملي براي از هم پاشيدگي اجتماعي مي‎باشد.
3. نژادپرستي و نظام طبقاتي
آيين هندو مردم را به دو طبقه اصلي يعني آريايي‎ها و نجس‎ها (دراويدي‎هاي بومي هند) تقسيم مي‎كند و هيچگونه حق حياتي براي طبقه نجس‎ها قائل نيست. افراد اين طبقه به هيچ وجه حق نداشتند در محله‎هاي آريايي‎ها تردد كنند و هرگاه از باب ضرورت براي حمل زباله و كنّاسي به اماكن آنان مي‎رفتند، موظف بودند با صداي بلند حضور خود را اعلام كنند كه مبادا نگاه طبقات بالا به اين گروه بيفتد در اين صورت بيننده بايد با غسل خود را طاهر كند. گوش دادن به تلاوت كتابهاي مقدس نيز بر آنان حرام بود و اگر فردي از ايشان در اين مورد استراق سمع مي‎كرد براي مجازات سرب مذاب در گوش او مي‎ريختند.[10]
علاوه بر تقسيم‎بندي فوق خود آريايي‎ها به چهار «كاست» اصلي يعني چهار طبقه تقسيم مي‎شدند كه عبارت بودند از:
1. برهمنان (طبقه روحانيون)؛ 2. كشاترياها (طبقه شاهان، شاهزادگان و جنگاوران)؛ 3. ويشياها (طبقه بازرگانان و دهقانان)؛ 4. شودراها (طبقه كارگران).
معاشرت افراد يك طبقه با طبقات ديگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود.[11] و البته به تدريج در ضمن اين چهار طبقه حدود 2000 طبقه فرعي نيز پديد آمده بود و جامعه هند را به جامعه‎اي هزاران طبقه تقسيم كرده بود كه هر كدام طبقه پايين را استثمار و تحقير مي‎كرد و اين در حالي بود كه همه اين ظلم‎ها و ستم‎ها توجيهي ديني و مذهبي داشت و شايد همين از هم گسيختگي‎هاي اجتماعي كه مذهب هندو مروج آن بود باعث گشته بود تا سرزمين ثروتمند و پرجمعيت هند هرگز نتواند در مقابل نيروهاي مهاجم خارجي مقاومت كند و هميشه مطيع فرمانروايان خارجي باشد.
4. نظريه تناسخ و ناتواني از تبيين سرانجام انسان
همانگونه كه گذشت آيين هندو نه تنها از تبيين مبدأ عالم عاجز است و نمي‎تواند برنامه‎اي عملي براي زندگي دنيوي انسان بدهد از توضيح و تبيين سرانجام انسان نيز عاجز است و با طرح نظريه تناسخ به تناقض و اوهام دچار شده است «بنابراين به عقيده هندوها روح انسان در هنگام مرگ و در همه احوال جز در يك حالت كه روح در مقام اعلي با «براهما» وحدت تام حاصل مي‎كند به كالبد و يا جسم ديگري انتقال پيدا كرده و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي‎كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره بار ديگر، روح به بدني ديگر حلول مي‎كند و اين تولدها ممكن است بي‎انتها بوده و ابدالدهر ادامه داشته باشد..»[12]
اين نظريه كه خاستگاه آن ارواح پرستي و الوهيت ارواح در آيين هندو است، نه تنها دليل منطقي و عقلي ندارد، بلكه موجب مي‎شود تا انسان در مقابل ظلم و ستم ديگران تنها خود را مقصر دانسته و از مبارزه با آن و تلاش براي رسيدن به زندگي متعالي در اين دنيا نااميد شود، زيرا همه مصائب كنوني نتيجه عملكرد وي در زندگي قبلي بوده و تنها با مردن و حلول در كالبد ديگر مي‎تواند زندگي راحت‎تري داشته باشد.
هر چند در كتابهاي كلامي و فلسفي در ردّ نظريه تناسخ بحث‎هاي متعددي صورت گرفته، ولي كافي است بدانيم كه اين نظريه محصول نژادپرستي و طبقاتي بودن جامعه هندوان است كه براي توجيه طبقات چهارگانه جامعه و منع از تداخل بين اين طبقات آن را مطرح كرده‎اند. چون بر اساس اين آموزه اگر كسي در طبقه نجسها واقع شده به دليل آن است كه در حيات قبلي خود گناه كرده پس بايد در اين حيات به بقاء در طبقه نجس‎ها راضي باشد و شاكر باشد كه در شكل حيوان يا نبات يا احجار ظاهر نشده و فكر رفتن به جمع طبقات بالاتر را از سر بيرون كند و البته اميدوار باشد كه اگر در اين حيات خود را تهذيب كند، شايد در حيات بعدي به صورت پادشاه يا بازرگان ظاهر شود.
نتيجه آن كه آيين هندو به خاطر فقدان اصول و فروع كلامي و نداشتن موازين عقلي به گونه‎اي با آراء و عقايد متناقض و خرافي اشباع شده و در ميان افسانه‎ها و خرافات غرق گشته كه از تمييز بين حق و باطل عاجز است و نمي‎تواند برنامه‎اي براي سعادت دنيوي و اخروي انسان ارائه دهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اديان آسيايي، مهرداد بهار، ص 117 تا 208.
2. اديان آسيا، فريد هلم هاردي، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، ص 89 تا 419.
3. جهان مذهبي (اديان در جوامع امروز) رابرت وير، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 39 تا 292.
4. آشنايي با تاريخ اديان، غلامعلي آريا.
5. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس، ترجمه علي اصغر حكمت.
[1] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 12.
[2] . همان، ص 32.
[3] . بي‎ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 276.
[4] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 32.
[5] . همان، ص 39.
[6] . همان، ص 39 و 40.
[7] . تاريخ جامع اديان، همان، ص 275.
[8] . آشنايي با اديان بزرگ، همان، ص 37.
[9] . همان، ص 37.
[10]. همان، ص 36 و 37.
[11] . همان، ص 36؛ و همچنين رجوع شود به: ويراسته فريد هلم هاردي، اديان آسيا، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، چاپ دوم، 1377، انتشارات فرهنگ اسلامي، ص 89 تا 419.
[12] . آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص 53.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:50 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا سوزاندن زن در كنار جنازه همسرش از احكام واجب آيين هندو است.

پاسخ :

واژه هندوئيزم اشاره به سنت ديني پيچيده اي دارد كه از چند هزار سال قبل در شبه قارة هند آغاز شده و اكنون به صورت اعتقادات و مناسك به غايت متنوع بيش از 650 ميليون نفر در آمده است.[1] به عبارت ديگر دين هندو عبارت است از مجموعه اعتقادات و سازمانهاي بي شمار و در هم آميخته كه از زمان پيدايش آثار و كتب مقدس وداها به ظهور رسيده و تا كنون ادامه دارد.[2] در اين دين آيينهاي عملي متعددي براي پيروان در نظر گرفته شده است، امّا چگونگي انجام آنها در هر منطقه و ناحيه با مناطق و نواحي ديگر تفاوت دارد. از جملة اين آيينها، آيين مرده سوزان است كه تا بيش از يك قرن قبل در برخي نقاط هندوستان زن شوهر مرده مي بايست خود را در ميان تودة آتش مرده سوزي شوهرش مي انداخت و قرباني مي كرد، امّا اين قانون كه هميشه يك استثنا بوده نه يك رويه بيش از يك قرن است كه از نظر قانوني ممنوع گرديده است.[3]
با اين وجود همانطور كه گفته شد قبل از آنكه اين كار توسط دولت رسماً ممنوع شود در تعداد اندكي از مناطق اين كار صورت مي گرفته و زن بيچاره مي بايست به همراه جنازة شوهرش مي سوخت. امّا اينكه چرا آنها چنين كار وحشتناكي را مرتكب مي شده اند مي توان موضوع را از دو منظر بررسي كرد و به نتايجي رسيد.
اول. نوع جهان بيني دين هندو
با توجه به نوع جهان بيني مطرح شده در دين هندو پيروان آن «به دنبال آن هستند كه در تجسم و حلول بعدي، زندگي بهتري داشته باشند و حتي بعضي از زوجهاي خوشبخت دعا مي كنند كه در زندگي بعدي نيز زن و شوهر باشند.»[4] فلذا بخاطر اينكه زودتر به شوي خود ملحق شوند خود را به همراه جنازة همسرشان مي سوزاندند.
دوم. نوع ديدگاه هندوها نسبت به مرگ
در آيين هندو با مرگ شخص «آلودگي گسترده اي آزاد مي شود و خود به خود برخي از بستگان متوفي را در بر مي گيرد»[5] يا به عبارت ديگر در آيين هندو خانوادة متوفي «تا مدت معيني ناپاك به شمار مي روند و بايد رفت و آمدشان را با ديگران محدود كنند»[6]
با توجه به اين عقايد زن را كه نزديكترين شخص به شوهرش مي دانستند فلذا در برگيرندة بيشترين آلودگي بعد از ميت بر مي شمردند و در نتيجه براي رفع آلودگي آن زن را بهمراه جنازة شوهرش مي سوزاندند.
سوم. خرافات
در سنت هندو ... زني كه شوهر و فرزندان سالمي دارد، شايسته و پاكدامن به شمار مي رود، امّا زني كه بيوه شده، بدشگون تلقي مي گردد.[7] فلذا با سوزاندن آن زن در صدد رفع و دفع اين بدشگوني از قبيله و فاميل بر مي آمدند.
چهارم. نگاه خاص آنها به ازدواج و وظايف زن
هندوها، ازدواج را در زندگي زن به آن اندازه مهم تلقي مي كنند كه ديگر قابل تجديد نمي دانند.[8] از طرفي معتقدند كه زن همواره بايد مطيع و مانند كنيزي شوي خود را خدمت كند و بعد از مرگ شوي خود ديگر نبايد ازدواج مجدد كنند.[9] از اين رو براي آنكه وفاداري خودش را به همسرش ابراز دارد و حتي در دوران مرگ هم مطيع و در خدمت شوهرش باشد مي بايست خود را در آتش به همراه جنازة شويش مي سوزاند.
نتيجه آنكه سوزاندن زن در كنار جنازة همسرش نه تنها از احكام واجب آئين هندو نبوده است، بلكه تا قبل از يك قرن و نيم قبل هم قبايلي كه اين كار را انجام مي داده اند، اندك بوده اند، امّا از آن به بعد يعني از حدود يك قرن و نيم قبل تا به حال رسماً از طرف دولت اين كار ممنوع شده است و نيز همانطور كه ابتدا گفته شد به زنان بيوه اجازه داده شده است تا ازدواج مجدد انجام دهند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. دين هندو، سيمن و يتمن، علي موحديان عطار.
2. آشنايي با تاريخ اديان، غلامعلي آريا.
[1] . سيمن و يتمن، آيين هندو، ترجمه علي موحديان عطار، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382ش، ص86.
[2] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1377ش، ص130.
[3] . آيين هندو، همان، ص86.
[4] . گواهي، عبدالرحيم، جهان مذهبي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1378ش، ص297.
[5] . آيين هندو، همان، ص74.
[6] . سي بل شاتوك، دين هندو، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، 1381ش، ص110.
[7] . همان. ص104.
[8] . آيين هندو، همان، ص86.
[9] . تاريخ جامع اديان، همان، ص256.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:51 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

چرا هندوان مرده هاي شان را مي سوزانند؟

پاسخ :

قوانين، مقررات و عقايد هندوها بر اساس مقاصد چهار گانه اي بنا شده است كه عبارتند از:
1. كامه: كه همان كامراني و طلب لذايذ جسماني است.
2. ارتهه: كه مراد از آن وظايف افراد نسبت به امور جهان مي باشد.
3. دهرمه: به معناي شريعت و اخلاق و رفتار ديني.
4. مكشه: به معناي هدف غايي انسان و آن عبارت است از نجات روح و رسيدن آن به مرتبه كمال كه از طريق نفي تمام بدبختي هاي زندگي مي باشد.[1]
درهندوئيزم در راستاي مقصد چهارم دو عقيده بنا شده به نامهاي:
1. سمساره: كه معناي آن انتقال ارواح يا تناسخ مي باشد[2] فلذا هندوها بر اين اساس معتقد مي باشند كه ارواح انسانها بعد از مرگ در قالب بدنهاي ديگر وارد اين جهان مي شوند و به زندگي مجدد مي پردازند.
2. كرمه: كه معناي آن كيفيت و چگونگي تولد ثانوي است[3] به عبارت ديگر بر اساس اين عقيده هندوها طريقه و راه عمل به سمساره كه در ادامه به آن اشاره مي شود بيان مي دارند. بنابر اين با توجه به آنچه كه بيان شد هدف غايي در دين هندو آزاد و رها شدن از محنت حيات است و بر اين اساس پيروان اين دين به دنبال اين هستند كه در تجسم و حلول بعدي، زندگي بهتري داشته باشند.[4]
از اين رو هندوئيزم براي چگونگي توالد ثانوي (كرمه) قانون سوزاندن مردگان را وضع كرده اند و از اين رسم دو هدف را دنبال مي كنند كه عبارتند از:
1. عمل به كرمه: ‌(چگونگي توالد ثانوي) يا به عبارت ديگر آنها بدين وسيله به روح در حال عزيمت اين امكان را فراهم مي كنند تا اين جهان را ترك كند و منزلت نياكان را به دست آورد و همانند شبح در اين جهان باقي نماند و به سرنوشت بعدي خود رهسپار شود.[5]
2. رفع آلودگي: هندوها بر اين عقيده اند كه با مرگ فرد آلودگي گسترده اي آزاد مي شود كه تنها راه رفع اين آلودگي سوزاندن جنازة مرده ها مي باشد.[6]
نتيجه آن كه هندوها به دو دليل مرده هاي خود را مي سوزانند:
اول آنكه: اين كار را (سوزاندن مرده) بهترين راه تسريع در رسيدن متوفي به زندگي بعديش مي دانند و دوم آنكه با اين كار در صدد برطرف كردن آلودگي ايجاد شده مي پردازند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. دين هندو، سي بل شاتوك، ترجمة حسن افشار.
2. آيين هندو، سيمين و تيمن، علي موحديان عطار.
[1] . آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، تهران، مؤسسه فرهنگي و انتشاراتي پايا، چاپ سوم، 1379ش، ص 55.
[2] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1377ش، ص 155.
[3] . همان.
[4] . گواهي، عبدالرحيم، جهان مذهبي، تهران، نشر فرهنگ، چاپ دوم، 1378ش، ص297.
[5] . سيمن و تيمن، آيين هندو، ترجمه علي موحديان عطار. قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1382ش، ص 74.
[6] . همان.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:51 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا آيين هندو داراي احكام فقهي و عملي مي‌باشد توضيح دهيد؟

پاسخ :

قبل از ارايه پاسخ بايد به دو مقدمه اشاره شود:
1. گرايش به پرستش يك امر فطري است كه در تمام انسانها مشترك است هندوها نيز از اين قانون فطري، مستثني نيستند اشتباهي كه صورت مي‌گيرد در تعيين مصداق است كه چه كسي لائق پرستش مي‌باشد.
2. بنابر آيات قرآني معلوم مي‌شود كه هيچ امتي را خدا بدون راهنما و پيامبر نگذاشته كه در روز قيامت معذور باشند، بلكه قبل از عذاب، براي همه حجت خدا تمام شده است.
مهمترين عنصر رستگاري در دين هندو زهد و ترك دنيا و لذائذ آن و رو ‌آوردن به درون و روح خودشان مي باشد. در تمام فرقه‌هاي آيين هندو عنصر مشترك و همگاني بنام بهكتي «Bhakti» وجود دارد كه همان معناي زهد و تقدس را مي‌دهد و نيز عشق و ايمان داشتن به يك خداي ناجي كه در كتاب «گينا» اين چنين آمده «آنكه به خاطر من خود را ترك مي كند و جز من كسي را دوست ندارد چنين كسي مرا مي‌يابد»[1] در بين همه فرقه‌ها مشترك مي‌باشد.
همگاني‌ترين خدايان هندو كه پرستش مي‌شوند شيوا و ويشنو است كه در رام و كرشنا حلول كرده‌اند.[2] شيوا خداي تخريب و توليد است كه از طريق رياضت و مراقبه مورد احترام و پرستش واقع مي‌شود ويشنو حافظه جهان و برهما كه خداي خالق است، مجموعاً اتحاد سه گانة «Trimoyrti» هندو را تشكيل مي‌دهند در نظر هندوها زندگي موجودات عالم سه جريان مهم دارد، آفرينش، صيانت و حفاظت، انهدام و تخريب؛ بنابراين الوهيت نيز سه صورت پيدا مي‌كند برهماي خالق، ويشنوي نگهدارنده و شيواي ويران كننده. پس همه هندوها باستثناي مذهب جين اين سه صورت را پرستش مي‌كنند.
در آيين هندو دو نوع پرستش وجود دارد ويشناويسم، شيوايسيم كه هر دو خيلي بهم نزديك هستند، حتي گاهي مراسم قرباني در يك معبد انجام مي‌گيرد حيوانات هم در بين هندوها احترام خاصّي دارند چون قائل هستند كه خدايان آنها در شكل آنها هم حلول مي‌كنند مخصوصاً گاو را كه «لكشحي» رب النوع عشق و زيبايي و فراواني مال نزد خود مي‌پندارند.[3] و ادرار گاو را پاك و باعث بركت مي‌شمارند لذا در مراسم مذهبي آنرا مي پاشند و فضائل زيادي براي (گاو ماثا) ذكر شده است.[4]
ويشنو پرستان مقدس هر روز صبح علامت نيزه به شاخ ويشنو را با گل سرخ روي پيشاني خود مي‌كشند شيواپرستان مقدس، با خاكستر تپاله گاو خطوط افقي بالاي ابرو مي‌كشند و لينگا را بر بازو يا در گردن مي‌آويزند كه رمز آلت تناسلي و سبب خلقت مي‌پندارند.
مراسم عبادي روزانه:
عبادات هندوان عبارت است از تكريم خدايان و انجام فرائض به افتخار آنان، مراقبت مجسّمه‌هاي خدايان و حيوانات مقدس، غُسل در رودخانه‌هاي مقدس كه از جمله آن رود گنگ است و اقدام به زيارت معابد در بنارس كه شهر مقدس در هند است كه مرتاضان و گاو و ميمونهاي مقدس و دو هزار معبد و چندين پرستشگاه و پانصد هزار مجسمه خدايان و حمام‌هاي مقدس و انبار مخصوص براي سوزاندن اجساد مرده‌ها در آن وجود دارد.[5]
هندوها طهارت را بمعناي دوش گرفتن در رودهاي مقدس مي‌دانند كه آن را «اسنان» «Asnan» مي‌گويند و خاك مرده‌ها را در رود گنگ مي ريزند چون اعتقادشان اينست كه اين رود زير قدمهاي خداي ويشنو جاري است، لذا طهارت از اين آب را موجب بركت و بهره‌هاي معنوي و مادي مي‌دانند.
غسل جنابت و حيض: نزد هندوها جنابت و حيض با شستن زائل مي‌شود چنانكه در كتاب شرع مقدس بنام «منو سمرتي»[6] آمده اما اگر زني سقط جنين کند در اين صورت بايد بر طبق سن جنين سقط شده روزها حساب شود تا پاك گردد.[7]
نماز هندوها: براي اين عبادت اركاني قائل هستند كه از جمله آن استحمام، پوشيدن لباس نظيف و پاك با رنگ زرد يا سفيد، شستن دستها و دهن با آب معطّر.
طريقه عبادت: زن و مرد بايد با حالتهاي مخصوص خودشان اين عبادت را انجام دهند، بايد در معابد مرد چهار زانو بنشيند و زن جوري بنشيند كه زانوها بطرف بالا باشد البته اين عبادت صبح گاه و شام گاه هر روز دو مرتبه انجام مي‌گيرد صبح از وقت فجر تا طلوع شمس شخص عبادت گذار بر قدمهاي خود بايستد و در قلب «گاثيري» بخواند كه يك ورد ودايي است و در كتاب «مقدس منو سمرتي» بيان شده است. در نماز شام گاهي بصورت نشسته همين را بخواند تا ستاره‌ها ظاهر شود.
فلسفه اين نماز نزد هندوها اينست كه نماز را صبح مي‌خواند تا گناه و خطاهاي شب پاك و محو گردد و شام گاه مي‌خواند تا خطاهاي روز محو گردد.
عقاب تارك الصلاة نزد هندوها:
كسانيكه اين نماز را اداء نكنند بر آنها لازم است كه مثل طبقه پائين «شودر» رانده شوند و از اداء واجبات ديني ممنوع مي‌گردند و ديگر تولّد دوباره نخواهند داشت و روح حيات سابق آنها بر مي‌گردد در واقع در همين طبقه پائين حيات دوم را طي مي‌كنند.[8] و روي اين جهت هندوها براي اين نوع عبادت اهميت زيادي مي‌دهند و البته تمام اين عبادتها به صورت فردي انجام مي‌گيرد؛ نه جمعي و گروهي.
نمازهايي كه در حضور روحانيون معابد انجام مي‌گيرد اين چنين نقل شده كه كاهن با يك چيز خاصّي عبادت کننده را بُخار مي‌دهد و همراه خودشان گلهاي خاص زرد رنگي نيز دارند. روحاني در معابد تعاويذ و ادعيه‌هاي خاص تقليدي مي‌خواند كه بايد همه حاضرين تكرار كنند و بعد از آن در برابر بت سنگي بايد ركوع كنند و با حالت تضرع و خشوع اين عبادت انجام شود در آخر كاهن دعاي مخصوص را مي‌خواند و آب مقدس را مي‌پاشد پس از آن از معبد خارج مي‌شوند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ اديان، تهران: انتشارات ابن سينا، 1345.
2. Dubais، Abbe Hindu Manners Costoms and Ceremonies، Oxford University، Press 1906
3. كرگ لينگر، رو من رولاند، مرسوم به راما كريشنا، پاريس، 1929.
4. زندگي گذشته هند و فلسفه هند، 1919، لندن، اكسفورد.
5. پيغمبران هند، جيلد رومن رولاند، اسكا 1919.
[1] . Bhagvat Gita از ص 301 ـ‌306؛ به نقل از: ايزدپناه، مهرداد، آشنائي با اديان هند، انتشارات محور، 1381، ص 56.
[2] . آشنايي با اديان هند، همان.
[3] . همان، ص 58 ـ 60.
[4] . موسوعة الاديان في العالم الديانات القديمه، ص 80، بيروت. Sydney Theological Publieation Company pty inaustralia 2000 - 2001
[5] . آشنايي با اديان هند، همان، ص 61.
[6] . موسوعة الاديان في العالم الديانات القديمه، همان، ص 102 ـ 103.
[7] . همان.
[8] . همان، ص 104 به بعد.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:52 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا پيروان آئين هندو مي توانند به ساير اديان هم ايمان بياورند؟

پاسخ :

دين هندو داراي يك سلسله عقايد فوق العاده گوناگون و اعمال مختلف و متضادي است كه از آن جمله عقيده به وحدت وجود، تعدد الهه، و نيز الحاد و ثنويت و كثرت و امثال آن را مي توان نام برد. يك فرد هندو مي تواند در اعمال و اخلاق ديني خود هم متعصب باشد و هم سهل انگار. هم ممكن است مرتب به معبد برود و خدايان را ستايش كند و هم شايد در تمام عمر پا به معبدي نگذارد و در عين حال هندو هم باشد. تنها چيزي كه بر او واجب است مراعات قواعد نظام طبقاتي ياكاست است. لازم به ذكر است كه آئين هندو هيچگاه تحت قاعده و شريعت يك باني و يك شارع نبوده است بدين جهت هميشه طريق تسامح و تساهل را پيش گرفته و حتي از مبادي اديان ديگر هم اقتباس كرده است تا به صورت يك دين قطعيت يافته و شكل گرفته است.[1]
بايد دانست كه هندوئيسم در عين اين كه مذهبي بسيار كهنه پرست و محافظه كار است، آئيني بسيار بي چار چوب نيز است. پيروان اين مذهب به قدري داراي آزادي در عقيده هستند كه مي توانند علاوه بر اين كه پيرو اديان ديگر دنيا باشد، حتي ميتوانند منكر تعاليم (وداهاي چهار گانه)‌ بشوند. و يا مخالف قدوسيت صنف برهمن باشد. در همان حال باز هندو شمرده مي شوند. به شرطي كه قواعد و اصول اخلاقي و اعمال و سنن موجود در ناحيه موطن خود را رعايت كنند. مخصوصاً در طعام خود از محرمات و مكروهات اجتناب كنند. خلاصه آن كه آزادي شخص هندو محدود به اصلاحاتي است كه تنها مي خواهند در حدود چهار ديوار هندوئيسم به عمل آيد، نه آنكه بخواهند به كلي آن را واژگون سازند. در طول اعصار و قرون، فرقه هاي مختلفة هندو از ريشة اصلي انشعاب يافته و پيرو مبادي و مذاهب ديگر گشته اند. فقط با كساني كه در تحت نفوذ اسلام واقع شدند و گوشت گاو را تناول كردند، مخالفت سخت كرده اند. در قرن 19 يك نوع آزادي فكري خاصي در آن كشور به ظهور رسيد كه معلول و نتيجة تعاليم مبلغان جديد مسيحي و همچنين منفعل از تعليم و تربيت جديد علوم و تاريخ ممالك فرنگستان بود. و مدارس جديد كه به سبك اروپايي تأسيس شد و علوم نوين را تعليم داد، تأثير بسياري در فكر هندوان كرد و نهضتها و حركتهاي ديني گرديد كه بعضي مرتجع و كهنه پرست و بعضي متجدد آزادي خواه بودند.[2]
(برهموسماج) ‌حركتي مذهبي است كه در مذهب هندوئيسم نوين اهميتي بسزا دارد و از حيث عدت و قوت شمارة پيروان و نفوذ آن بسيار مي باشد. اين نهضت جديد در كلكته در سال 1828 م به دست برهمني موسوم به (رام مهان ري) شروع شده، وي كه از مشرب آئين ويشنو و شيواي قديم كاسة فكرش سرشار بود تحصيلاتي ديگر نيز بر آن مزيد كرده از مبادي ساير اديان و ملل مانند بودايي، زرتشتي و اسلام و مسيحيت معلوماتي بسيار حاصل كرد و براي او اين نكته به تحقيق پيوست كه همة اديان امم جهان داراي يك عقيده روحاني مركزي واحد هستند از اين رو مصمم شد كه جمعيتي مذهبي تشكيل دهد كه معتقد به جوهر و مغز اصلي مشترك در همة اديان باشد، ولي مبادي عيسي مسيح را تا حدي پذيرفت و گفت كه همة انبياء رهبران بشر به سعادت و سلامند و بايد پيروان ايشان اجماع كرده، مذهب واحدي را قبول نمايند از اين رو بعضي مبادي و اصول هندوئيسم را كه مباينت صريح با ديگر مذاهب داشت، مثل سلسلة تناسخ و انتقال ارواح و همچنين اتصال روح فردي به روح كلي، و ديگر امور را منكر گشت. در طول اعصار و قرون، مذهب هندو، شاهد پيدايش و ظهور متفكران و مصلحان متعددي شده كه بعضي از اين مردان نيك نهاد خود متفكران فرقه هاي مبتدع بوده اند كه بعدها پيروان و تابعان بسياري پيدا كردند. در ميان تنوع بي سابقه انواع و اقسام اعتقادات و آداب مذهبي كه در دين هندويي وجود دارد، نظام طبقاتي كاست تنها بخشي از اين دين است كه در تمام مراحل تاريخي و متون مقدس متوالي آن از ابتدا حضور داشته است.[3]
در آئين هندو پيروان اين دين از فرقه ها و مذهبهايي پيروي مي كنند كه از قرن 15 به بعد بوجود آمده اند اين فرقه ها غالباً تحت تأثير اديان ديگر و خصوصاً اسلام قرار گرفته و در واقع مي توان گفت كه اين مذاهب آميخته اي از عقايد هندو و اسلام است اما با هويت هندويي. بنابر اين يك فرد هندويي مي تواند در عقايد خود به هر ديني يا مذهبي كه علاقه دارد معتقد و پيرو آن دين باشد.[4]
خلاصه آن که آئين هندو، آئيني است آميخته از افكار گوناگون و پيچ در پيچ و فاقد سادگي و بساطت در اصول و فروع كه پيروان متفاوت و متناقض در آن بسيار ديده مي شود و هر فرد هندويي در انتخاب هر ديني و مذهبي آزاد است و تنها بايد به نظام اجتماعي كاست و طبقاتي پايبند باشد والاّ به هر عقيده و ديني زندگي كند مي توانند ادامه بدهند تنها بايد هويت هندويي را حفظ کنند. لازم به ذكر است پيروان آئين هندو مانند يك فرد تشنه مي‎ماند كه در برخورد با هر ديني سعي مي‎كنند تشنگي خود را برطرف نمايند براي اينكه دين هندو براي ارضاي خواسته هاي بشري پيروان خود، قوانين و برنامه هاي پر مغز و ريشه ندارند لذا پيروانش با هر ديني خيلي زود تعامل پيدا مي كنند و سعي مي كنند با آن در آميزند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ اديان زندة جهان تأليف رابرت. 1. هيوم.
2ـ آشنايي با تاريخ اديان، تأليف غلامعلي آريا.
3ـ هندوئيسم، تأليف ك. م. سين.
4ـ تاريخ جامع اديان، تأليف جان ناس.
[1] . آريا، ‌غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، ‌انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص 47 و 54.
[2] . جان ناس، تاريخ جامع اديان، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1370، ص 291، 292.
[3] . رابرت ا. هيوم، اديان زندة جهان، ص 55.
[4] . آشنايي با تاريخ اديان، همان، ص62.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:52 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

مذهب چيست؟ و آيا لازمة سعادت و خوشبختي داشتن مذهب است؟‌

پاسخ :


دركتب لغت براي كلمة مذهب شش معنا ذکر كرده اند‌:
ا. جاي رفتن. 2. روش، طريقه. 3. شعبه اي از دين.4. دين ، كيش. 5. هر يك از مسلكهاي فلسفي1، نحله.
مطمئناً مراد از مذهب در سؤال معناي اول و پنجم نيست چرا که منطبق با سوال مورد نظر نمیباشد حال سه معناي ديگر مي ماند كه معناي دوم خود نيز به نحوي مندرج در آن دو تاي ديگر ميباشد فلذا موضوع منحصر ميشود بين معناي سوم و چهارم. ما در اين نوشتار قصد پرداختن به مذهب به معناي سوم را نداريم چرا كه لازمة آن پرداختن به حقانيت آن مذهب و بيان ادلة آن و خلاصه معرفي مذهب حق است كه مجال آن در اين مختصر نيست فلذا بحث را منحصر مي كنيم در مذهب به معناي چهارم و به عبارت ديگر به مذهبی می پردازیم که کلی است و شامل تمامی مذاهب می شود نه به مذهب خاص.
بدون شك همانگونه كه دلائل عقلي و منطقي به انسان جهت مي دهند، در درون جان او نيز كششها و جاذبه هايي وجود دارد كه گاهي آگاهانه و گاه ناخود آگاه براي او تعيين محبت مي كنند مثل كشش به سوي غذا در هنگام گرسنگي كه از غرايز نشأت مي گيرد. به عبارتی دیگر به آن دسته از كششهاي دروني ناآگاهانه که در تعيين جهت نيازمند به وساطت عقل و شعور نیستند غريزه گفته می شود. امّا كششهاي دروني آگاهانه در عقل و انديشه اثر مي گذارند و او را وادار به انتخاب طريق ميكند كه به اين قسم فطرت گويند. از جملة اين قبيل كششهاي فطري مي توان به خداگرايي و مذهب اشاره كرد كه آگاهانه هستند و عقل و انديشه را وادار به انتخاب مي كنند.
شواهدي كه مي توان بر اثبات اين مدعا برشمرد بدين قرار است:
1. ثبوت و دوام اعتقاد مذهبي و ايمان به خدا در طول تاريخ پر ماجراي بشر.
2. مشاهدات عيني در دنياي امروز بدين توضيح كه با آنكه رژيمهاي استبدادي جهان براي محو مذهب و آثار آن تلاش و كوششهاي فراوان ميكنند وليكن چون مذهب در اعماق فطرت افراد جامعه وجود دارد تلاش آنها به ثمر ننشسته است.
3. كشفيات اخير روانكاوان و روانشناسان در زمينة ابعاد روح انسان،‌آنها ميگويند كه انگيزه هاي اصولي و اساسي روح آدمي عبارتند از:‌
الف. حس راستي كه سرچشمة انواع علوم است.
ب. حس نيكي كه انسان را به سوي مفاهيم اخلاقي سوق مي دهد.
ج. حس زيبايي كه انسان را به سوي هنرهاي اصيل و ... سوق مي دهد.
د. حس مذهبي كه انسان را به پرستش خداي متعال و نيايش با او مي كشاند.
و. پناه بردن انسان در شدائد و سختيها به يك نيروي مرموز ماوراي طبيعي.
ي. در زندگي انسان رويدادهايي ديده مي شود كه جز از طريق اصالت حس مذهبي قابل تفسير نيست مانند نثار جان2.
بدین جهت است كه مذهب رابطهاي مستقيم با فطرت انسان دارد و از خواستهای جدا ناپذیر فطرت ميباشد بنابر اين نميتوان مذهب را از انسان و به تبع آن از جامعه گرفت.
و اما سعادت چيست؟ سعادت گران سنگ ترين گوهري است كه تمامي آدميان در طول تاريخ به دنبال آن بوده اند براي رسيدن به آن بايد در سه بخش عمده به برنامه ريزي و تنظيم روابط اصولي بپردازيم كه آنها عبارتند از:
الف. اصلاح رابطه انسان با خود ـ يعني آنكه خود را بشناسيم به گونه اي كه بدانيم از كجا آمده ايم و در كجا هستيم و به كجا مي رويم و نيز قدر و منزلت خود را بدانيم.
ب. اصلاح رابطه خود با خالق ـ بدين بيان كه بعد ازشناخت خالق و صفات او، بدانیم که ما در برابر او چه وظيفهاي داريم و بشناسيم كه تنها او شايستة عبوديت و پرستش است.
ج.اصلاح رابطه با خلق خدا ـ در اين بخش ابتدا بايد معيارهاي اخلاقي و اجتماعي همچون تقوا، عفاف، عدالت، صداقت، شجاعت، و ... را به طور كامل فرا گرفت و بر طبق آنها عمل نمود.
نتيجة بررسي دو بخش الف و جيم همان سعادت دنيوي است كه شخص با تنظيم آنها مي تواند در دنيا تا حدي به رفاه و خوشبختي برسد اما آنچه از همه مهمتر است آنچنانكه اديان و مذاهب الهي بيش از همه روي آن تأكيد كرده اند بخش «ب» مي باشد چرا كه با تنظيم آن نه تنها سعادت دنيوي انسان تنظيم مي شود بلكه سعادت اخروي كه مهمترين و واقعي ترين سعادت نيز مي باشد،‌ فقط و فقط در گرو آن يعني تنظيم رابطه با خالق هستي مي باشد. فلذا مي توان گفت كه سعادت واقعي در نتيجه تنظيم رابطه با خداوند متعال حاصل مي شود.
اما آيا انسانها به تنهايي از پس تنظيم بخشهاي سه گانه كه ذكر شد مخصوصاً بخش دوم يعني تنظيم رابطه با خداوند متعال بر مي آيند؟ مسلماً ما انسانها قادر به چنين كاري به تنهايي و با به كار بستن عقل بشري نيستيم و نمي توانيم گوهر گرانبهاي سعادت و خوشبختي را به دست آوريم، به گواه اين كه در جهان كنوني با تمام پيشرفتها و تكنولوژي ها كماكان انسان ها در بدبختي و بيچارگي بسر مي برند. و اين نيست جز به خاطر اين كه عقل انسانها از خطا و اشتباه مصون و در امان نمي باشد. پس ما انسانها احتياج به كسي داريم كه از هر گونه خطا و اشتباه و افراط و تفريط بري باشد و آگاهي كامل نسبت به تمام جوانب و نيازهاي بشري داشته باشد. و اين كس نمي تواند باشد مگر خداوند متعال كه خالق و آفرينندة بشر و عالم مي باشد و خالق هر چيز از نيازهاي آن از همه كس آگاه تر مي باشد.
اما كمك و ياري خداوند متعال نمي تواند به صورت مستقيم و بلا واسطه باشد به خاطر عدم ظرفيت و عدم قابليت ما انسانها. لهذا بايد از جانب خداوند كساني كه قابليت دريافت وحي را دارند فرستاده شوند تا فرامين و دستورات خداوند متعال را براي ما انسانها بياورند.
بنابر اين تنها راه رسيدن به سعادت واقعي، پيروي از فرامين انبياء عظام و تبعيت از روش و طريقة آنها در زندگي است و ما بقي همه بي راهه است.
نتيجه آنكه:
اولاً مذهب به معناي دين و كيش همان ميل دروني انسان به پرستش و پناه بردن به يك نيروي بي نهايت است كه به اسم الله يا خداوند شناخته مي شود.
ثانياً راه رسيدن به سعادت و خوشبختي منحصر در پيروي از فرامين انبياء و تبعيت از طريقه و روش آنها در زندگي است و از اين رو خوشبخت شدن بدون داشتن دين الهي امكان پذير نيست.
منابع جهت مطالعة بيشتر:
1. الهيات بخش نبوت، آيت الله سبحاني.
2. نبوت، شهيد مطهري.



1 . فرهنگ فارسي، محمد معين،‌ج 3،‌كلمة مذهب،‌ص 3976، چاپخانة سپهر، تهران،‌ ط 4، 1360ش.
2 . برگرفته شده از تفسير نمونه، مكارم شيرازي ، ج 16، صفحات 422 الي 428. (روم 30ـ 32) دارالكتب الاسلاميه، تهران،‌1363 ش.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:54 PM
تشکرات از این پست
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

پرسش :

آيا آيين با شريعت يا دين با مذهب تفاوت دارند؟

پاسخ :

جامعة بشري ذاتاً و فطرتاً به يك سلسله اعتقادات و روش‌هاي عملي براي اداره و پيشبرد زندگي، نيازمند است و لذا هيچ جامعه‌اي نه در گذشته و نه در عصر حاضر، مشاهده نمي‌شود كه يك مكتب و مسلك خاصي براي اين منظور نداشته باشد؛ حتي آنان كه هيچ اعتقادي به خداي متعال نداشته‌ و ندارند، نيز از داشتن برنامة زندگي بهره‌مند بوده و هستند و معمولاً اين مكاتب كه بالضروره توأم با مسائل اعتقادي هم مي‌باشند از نحوة جهان‌بيني و ارزش‌هاي معتبر هر جامعه متأثر مي‌باشند.
بر اساس همين نياز فطري و ذاتي انسان است كه خداوند متعال توسط انبياء قانون و برنامة زندگيِ مطابق با خواست‌ها و نيازهاي حقيقي و واقعي انسان فرستاده تا او را در مسير تكامل هدايت نموده، ماية سعادت دنيا و عقباي او گردند.
براي اين مكاتب كه مخلوطي از اصول اعتقادي و برنامه‌هاي عملي مي‌باشند. عناويني از قبيل آيين، دين، شريعت، مذهب، ملة، نحلة و امثال آنها در زبان‌هاي مختلف وضع گرديده كه در اينجا اولاً به معناي لغوي اين الفاظ مي‌پردازيم و بعد از آن وجه تمايز يا اشتراك آنها را در استعمالات اصطلاحي بيان مي‌كنيم:
1ـ آيين در لغت پهلوي به معناي سيرت، رسم، عرف، طبع، عادت، روش، ديدن، خُلق، خصلت، منش، مي‌باشد.1
2ـ شريعت در لغت عربي به محلّي گفته مي‌شود كه مردم از آن‌جا آب برمي‌دارند و معمولاً اين محل در كنار رودخانه‌ها و جوي آب مي‌باشد.2
3ـ دين كلمه‌اي است كه در آن احتمالات متعددي داده‌ شده است. اگر از كلمة «دئنا» كه در سانسكريت و گات‌هاي اوستا وجود دارد، گرفته شده باشد به معناي خصايص آدمي، تشخص معنوي و وجدان به كار رفته است. و اگر ريشه در زبان‌هاي سامي داشته و در زبان عرب از طريق زبان «اكدي»، وارد شده باشد به معناي حق، قانون و داوري خواهد بود. ولي بعضي از علماي اسلامي بر اين عقيده هستند كه كلمة دين يا در اصل در زبان آرامي عربي به معناي حساب‌گر استعمال شده و از آنجا داخل زبان عربي گرديده است و يا اين كلمه عربي خالص بوده و معناي آن عادت يا استعمال است. و يا كلمة فارسي است كه به معناي ديانت و خداپرستي مي‌باشد. به هر صورت كلمه دين به معناي ديانت و خدا پرستي در زبان عرب دورة جاهلي استعمال مي‌شده است.3
4ـ مذهب كه يك كلمة عربي است از مادة «ذهاب» به معناي رفتن و مرور كردن بر وزن «مفعل» كه دلالت بر اسم مكان دارد اخذ شده است.4 پس به معناي طريق و راه مي‌باشد.
5ـ ملة كه جمع آن ملل است در لغت به معناي سنت و طريق آمده5 و از عبارت «امليت الكتاب» گرفته شده است.6 و نيز به خاكستر و سنگريزه‌هاي داغ ملة، گفته مي‌شود.
6ـ نحلة در لغت به معناي عطيه، بخشش آمده و نيز يكي از معاني آن دعوا، ادّعا و نسبت دادن مي‌باشد.7
7ـ فرقه به دسته و گروهي از مردم اطلاق مي‌شود.
استعمالات و معاني اصطلاحي:
اين كلمات و عباراتي كه معاني لغوي آنها ذكر شد در علم اديان و مذاهب استعمالات خاصي دارند كه به طور مختصر به آن اشاره مي‌شود:
كلمه آيين كه يك كلمة پهلوي است در حقيقت مترادف با كلمة دين مي‌باشد. و در اصطلاح علم اديان و مذاهب اين دو كلمه و عنوان بر تمام اديان الهي و غير الهي، اطلاق مي‌شود؛ بنابراين همان طوري‌كه بر اسلام هم دين اطلاق مي‌شود بر آيين نصرانيت، يهوديت، هندوئيسم و بوديسم نيز اطلاق اين دو عنوان جايز مي‌باشد و لذا علّامه طباطبايي مي‌فرمايد كه: دين عبارت است از مجموع اعتقادات نسبت به حقيقت انسان و جهان و مقررات متناسب با آن كه در مسير زندگي مورد عمل قرار مي‌گيرد.8 و محتواي آن هرچه باشد، فرقي نمي‌كند.
لكن علماي اسلامي اديان و مذاهب، براي ايجاد تمايز و تفكيك در عبارت و كلمات ‌شان بين اديان الهي و غيرالهي معمولاً «آيين» را در اديان غيرالهي به كار مي‌برند و از دين در اديان الهي و آسماني مثل اسلام، نصرانيت و يهوديت استفاده مي‌كنند.
چون دين از يك طرف از قرآن كريم و متون كتابهاي مقدس اديان الهي اخذ شده و از طرف ديگر يكي از معناهاي دين، خداپرستي مي‌باشد پس به خاطر وجود اين دو جهت تقدس، آن را در اديان الهي به كار مي‌برند.
اما شريعت در اصطلاح به معناي قانوني است كه پيغمبران از جانب خداوند براي مردم آورده‌اند.9 و نيز به چيز‌هايي كه خداوند براي بندگانش قرار داده و بر آنان فرض نموده است مثل نماز، زكات، روزه، حج و امثال آنها شريعت گفته مي‌شود.10 به عبارت ديگر شريعت به ديني گفته مي‌شود كه از طرف خداي متعال براي بندگانش تشريع شده باشد.11 و كلمة «ملة» نيز بر چيزي اطلاق مي‌شود كه خداوند حكيم از براي بندگانش توسط انبياء تشريع نموده باشد.12
بنابراين شريعت و ملة در اصطلاح علم اديان، كلمات مترادفي هستند كه فقط بر اديان الهي اطلاق شده و هر دوي آنها منشأ قرآني دارند.13 پس از حيث استعمال اخص از كلمه دين و آيين هستند.
كلمة «نحلة» بر دين يا مذهبي اطلاق مي‌گردد كه كسي آن را به خود بسته و نسبت داده باشد به عبارت ديگر، ديني كه از جانب خداي متعال نيامده باشد، نحله ناميده مي‌شود.14 پس اين عنوان اختصاص به ادياني مثل بوديسم، هندوئيسم، بهائيت و ... دارد، بنابراين مي‌توانيم بگوئيم هندوئيسم يا شينتوئيسم يك نحله است اما نمي‌توان گفت كه اسلام يا يهوديت نحله مي‌باشند.
كلمه و عنوان «مذهب» بر شعباتي اطلاق مي‌شود كه از دين انشعاب پيدا كرده باشند به عبارت ديگر مذهب زيرمجموعة دين است كه توسط پيروان يك دين در آن ايجاد مي‌شود مانند مذهب تسنن و مذهب تشيع در اسلام و مذهب ملكان و مذهب نسطوري در مسيحيت.15 در علم اديان مذهب مترادف با فرقه مي‌باشد، لكن در جامعه اسلامي معمولاً مذهب در مورد انشعابات و دسته‌هاي فقهي بيشتر به كار مي‌رود مثل مذهب جعفري، مذهب حنبلي، مذهب حنفي، مذهب شافعي و مذهب مالكي، امّا فرقه در انشعابات و گروه‌هاي كلامي مورد استعمال بيشتري دارد: مثل فرقة اشاعره، فرقة معتزله، فرقة ماتريديه و فرقة وهابيت و امثال اينها و تقريباً اين دو كلمه در اين دو حوزه خاص تعيّن استعمالي پيدا كرده‌اند.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، تأليف رضا برنجكار.
2ـ اصطلاحات فرق و مذاهب اسلامي، تأليف محمّدجواد مشكور.
3ـ تاريخ جامع اديان، جان بي‌ناس.
1 . دهخدا، لغت‌نامه، و عميد، حسن، فرهنگ عميد، مادّة آيين.
2 . جوهري، اسماعيل بن حماد، صحاح، بيروت، دارالعلم، چهارم،1407، ج3، ص1236؛ دهخدا مادّة شريعت.
3 . دهخدا، مادّة دين.
4 . صحاح جوهري، ج1، ص130.
5 . ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث الوي، اول، 1405، ج11، ص631.
6 . دهخدا، ماده ملت.
7 . لسان العرب، ص11، ص629.
8 . طباطبايي، محمّدحسين، شيعه در اسلام، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، ص 3، بي‌تا.
9 . دهخدا، مادة شريعت.
10 . طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، نشر الثقافة الاسلاميه، دوم،1407 ق، ج2، ص500، و زبيدي، محمّد مرتضي، تاج‌العروس، بيروت، مكتبة الحيات، ج5، ص394.
11 . جوهري، صحاح، ج3، ص1236.
12 . مجمع البحرين، ج4، ص232.
13 . بقره/130 و 135 ـ آل‌عمران/95 ـ نساء/125 ـ انعام/161 و جاثيه/18 ـ مائده/48 ـ شوري/13.
14 . لغت‌نامة دهخدا، مادة نحله.
15 . شيعه در اسلام، ص3.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

شنبه 30 بهمن 1389  6:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها