0

معرفی شهدای شیمیایی

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

1848825ak001.jpg

 

 شهید نادعلي يونسي

(1312- 1379)

 

جانباز شهید نادعلي يونسي، فرزند يدالله، در روز سیزدهم دی ماه 1312 در روستای «ترک غربی»

 از توابع شهرستان «ملایر»  در استان همدان در خانواده ای کشاورز  و ساده زیست به دنیا آمد.

نادعلی بزرگترین فرزند خانواده بود.

او در دوره نوجوانی به مکتب خانه رفت به مدت 4 سال به آموزش زبان فارسی و عربی  و خصوصاً  و قرآن پرداخت.

ناد علی در سن 26  سالگی با خانم کبری جعفری ازدواج نمودكه  ثمره آن  پنج فرزند به نام هاي جواد، فاطمه، زهره، رضا و حسن مي باشد.

وي در سال 1340 به همراه خانواده به تهران عزیمت نمود و در شهرری ساکن شد.

او در شرکت «ایران ترانسفور» به عنوان کارگر خط توليد،  استخدام و مشغول به کار شد.

شهید یونسی در جریان مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب بسیار فعال ظاهر شد.

توزیع اعلامیه، شرکت در تجمعات  و تظاهرات مردمی در شهرری از جمله اقدامات وی بود.

در طول جنگ تحمیلی به عنوان یک بسیجی و رزمنده بارها به جبهه اعزام شد.

در تاریخ 21/7/1365 به منطقه عملیاتی شلمچه اعزام شد .

حدود 5 ماه بعد در دو نوبت در  تاریخ هیجدهم بهمن ماه همان سال  در فکه و سپس شلمچه بر اثر اصابت بمباران شیمایی دچار مصدومیت شدید ریوی شد.

او همچنين در تركش توپ دچار موج گرفتگي شد.

او جانباز سرافراز 70 درصدی بود.

پس از مجروحيت شيميايي، به مداوا خود  پرداخت و به مدت 14 سال به صورت دوره اي در بيمارستان بستري و تحت مراقبت قرار مي گرفت.

آن جانباز سرافراز در نهایت  در سن 67 سالگي در روز نوزدهم شهریور ماه سال 1379 در بیمارستان ساسان به شهادت رسید.

            پایان


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

زندگي نامه شهيد سيدحسين صدری

 

شهید سيدحسين صدري، فرزندسید باقر، در روز سوم خرداد ماه سال 1340 در تهران دنيا آمد.

پس از طي دوران طفوليت در سال 1347 به مدرسه رفت.سید حسین دارای استعداد تحصیلی خوبی  در زمینه ریاضی و هندسه بود.

در بحبوحه مبارزات مردمی منجر به پیروزی انقلاب، همانند هزاران جوان انقلابی وارد عرصه فعالیت های سیاسی شد.

در سال 1358 از دبیرستان خوارزمی دیپلم متوسطه گرفت.

او در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی، پس از طی دوره های آموزشی به جبهه اعزام شد.

سید حسین در سال 1360 درآزمون سراسری دانشگاهها شرکت کرد و دررشته مهندسی برق در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد.

او همزمان با تحصیل به تدریس ریاضی می پرداخت.

سید حسین در تمام دوره دانشجویی اش؛ در تعطیلات پایان ترم به جبهه می رفت.

وی در همین دوره ازدواج کرد و صاحب یک فرزند پسر شد.

سرانجام در روز دوازدهم اسفند ماه سال 1364 در منطقه عملیاتی فاو بر اثر بمباران شیمایی

با گاز خردل به شدت  مصدوم شد و ساعاتی بعد از آن واقعه به شهادت رسید.

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

نام و نام خانوادگي: باقر حسين محسني 

نام پدر: علي

تاریخ و محل تولد: 1320/01/20

تحصیلات: دیپلم متوسطه

شغل: کارمند بهداری(راننده)

تاریخ و محل شهادت: 67/01/07

محل خاکسپاری: گلزار شهدای کوهان - دماوند

سن در زمان شهادت:47 سال

نحوه شهادت: بمباران شیمیایی در منطقه عملیاتی

نوع عامل شیمیایی: گاز خردل و اعصاب

 

شهید باقر حسين محسني

(1320-1367)

 

شهید باقر حسين محسني، در روز بیستم فروردین ماه سال 1320 در روستای «کوهان» از توابع شهرستان دماوند در استان تهران دیده به جهان گشود.

پدرش «علی» و مادرش «زلیخا زین المحسنی»نام داشتند.او فرزند اول و ارشد خانواده بود و سه برادر و یک خواهر داشت.

باقر در روستایی محروم زندگی می کرد. در دوره نوجوانی به کمک پدرش به کشاورزی و دامداری می پرداخت.

او در سن 19 سالگی به محله «آب سردار» در شهر دماوند نقل مکان کرد و ضمن اینکه کار می کرد و مخارج زندگی خود را تامین می نمود به مدرسه هم می رفت. باقر در دروس ریاضی و شیمی دارای استعداد و علاقه بود.

در سن 21 سالگی از دبیرستان «بهار» در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت و یک سال بعد به خدمت سربازی اعزام شد. او در سال 1355 به عنوان راننده به استخدام اداره بهداری شهرستان دماوند درآمد.

در همان سال با بانویی پارسا به نام مهین قباخلو پور ازدواج نمود که ثمره آن دو فرزند به نام های مصطفی(متولد1358) و حمیده(متولد1362) می باشد.

وی در سال 1366 به صورت داوطلبانه از طرف بهداری به جبهه اعزام شد و در تیپ 24 امام سجاد(ع) در اندیمشک خدمت نمود.

در اواخر اسفند ماه همان سال به مریوان اعزام گردید و در تاریخ بیست و هفتم اسفند ماه در حومه شهر مریوان در حال تخلیه مجروحین بمباران شیمیایی آن منطقه، خود نیز در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفت و چند ساعت بعد دچار عوارض حاد ناشی از استنشاق گاز خردل گردید.

پس از مجروحیت به سنندج، گرگان و ساری و از آنجا به تهران – بیمارستان رازی- منتقل و تحت مداوا قرار گرفت،اما با توجه به نوع و شدت ضایعه، به درمانها جواب نداد و سرانجام در ساعت 3 صبحگاه هفتم فروردین ماه 1367 در بیمارستان امام خمینی(ره)- با ذکر «یا امام زمان ادرکنی» به فیض شهادت رسید.

پایان

منبع: اطلاعات و آثار فرهنگی موجود در اداره بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان دماوند.

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

نام و نام خانوادگي: كبري اميني

نام پدر:  احمد

تاريخ تولد:  هشتم آذرماه 1351

محل تولد: روستای کمینه - شهرستان پاوه

تحصيلات:  ابتدایی

شغل:  خانه دار

يگان:  ندارد

نحوه شهادت: بمباران شيميايي

نوع عامل شيميايي: گازخردل

تاريخ و محل شهادت: چهارم فروردین ماه سال 1367

مزار: گلزار شهداي روستای قلعه جی

شهيده كبري اميني

(1351- 1367)

 

بانوي شهيده كبري اميني، در روز هشتم آذر ماه سال 1351 در روستاي «كي منه» از توابع شهرستان پاوه در استان كردستان  در خانواده‌اي از اهل سنت ـ شافعي مذهب ـ ديده به جهان گشود.

پدرش «احمد» و مادرش «مريم» نام داشت.

کبری از همان دوران كودكي علاقه خاصي به مسائل مذهبي و ديني داشت و در انجام واجبات و ترك محرمات مي‌كوشيد.

 او در دوره نوجوانی به مدت 2 سال در مکتب خانه به آموزش قرآن و زبان و ادبیات فارسی پرداخت اما به دليل نبود امكانات تحصيلي و فقر مالي خانواده موفق به ادامه تحصيل نشد.

 خانواده او با آغاز جنگ تحميلي، از نوار مرزي آواره شدند و در روستاي« قلعه جي» ساكن شدند.

اين بانوي جوان شهيده، سرانجام در روز چهارم فروردين ماه سال  1367 بر اثر بمباران  شيميايي روستاي «قلعه جي» توسط رژيم بعثي عراق به شهادت رسيدند.

شهيده كبري اميني در زمان شهادت 16 سال داشت و در گلزار شهداي روستاي «قلعه جی» به خاك سپرده شد

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

زندگی نامه شهید علی رضا صدیقی

 

شهيد علی رضا صدیقی، فرزند سهراب، در روز سیزدهم دی ماه 1332 در شهرستان آبادان در استان خوزستان به دنیا آمد.

علی رضا بزرگترین فرزند خانواده بود. در سن 7 سالگی در زادگاهش به مدرسه رفت و با وجود استعداد تحصیلی مناسب، با موفقیت به تحصیلاتش ادامه داد.

علی رضا در سن 17 سالگی در رشته ریاضی ازدبيرستان «حكمت» دیپلم متوسطه گرفت و سال بعد در رشته حسابداری در دانشگاه اهواز پذیرفته و مشغول به تحصیل شد.

او در جریان مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب بسیار فعال ظاهر شد.

تکثیر و توزیع اعلامیه های سیاسی و عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان، شرکت در تجمعات دانشجویی و تظاهرات مردمی از جمله کارهای سیاسی وی بود.

شهيد صدیقی در بهار سال 1358ازدواج نمود و صاحب سه فرزند شد.(دو دختر و یک پسر)

پس از پیروزی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، در سال 1359 به عضویت جهاد سازندگی درآمد.

در سال 1360 به شهرستان شهرکرد  در استان چهارمحال وبختياری عزیمت کرد.

با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان «مهندس رزمی» وارد مرکز پشتیبانی جهاد سازندگی شد.

نحوه شهادت مهندس صدیقی و چندین تن از همکارانش در کتاب «جنگ شیمایی عراق و تجارب پزشکی آن» نوشته دکتر عباس فروتن بدین شرح آمده است:

حادثه شیمایی حسینیه پاسگاه زید اهواز:

این حادثه در اثر اصابت گلوله توپ خردل به سنگر برادران جهاد سازندگی رخ داد.

مهندس علي رضا صديقي  از  شديدترين موارد مسموميت گاز خردل

سير علائم وي بيانگر دريافت دوز فوق كشنده بود. وي همان فردي است كه گلوله توپ به پايش اصابت مي كند كه به دليل آسيب شديد ساق پاي چپ به بيمارستان رازي اهواز منتقل شد.

در آنجا پاي چپ از زانو به پايين آمپوته شده و بيمار تحت مراقبت قرار گرفت.

 فشار خون بيمار پس از عمل به مدت 4-3 ساعت حدود mmHg 80-70 بوده اما بعداً به حدود صفر رسيد.

با توجه به وضعيت تهديد كننده فشار خون و بدي حال عمومي، بيمار به نقاهتگاه تختي منتقل گشت. در هنگام مراجعه به نقاهتگاه فشار خون نزديك صفر بود. قلب تاكي كارد و هيپرپنه شديد وجود داشت. ترشحات زياد ريوي از لوله تراشه خارج مي شد.

بدن كاملاً سرد و بوي شبيه گوگرد از بدن و موهاي بيمار استشمام مي شد.

 پلكها كمي متورم بود و در صورت طاول وجود نداشت. در خلاصه پرونده بيمار سديلانيد، لازيكس و رايامين دريافت كرده بود. فوراً حدود 4 ليتر سرم هماكسل و نمكي به بيمار تزريق شد و فشار خون به حدود mmHg 120 رسيد. سطح هوشياري بيمار بهتر شد و شديداً از درد پوست در تمامي بدن شاكي بود. بيمار صحبت نمي كرد اما هنگام دست زدن به پوست براي پانسمان و معاينه به شدت تحريك مي شد. با آن كه فشار خون بيمار به حدود mmHg 120 رسيده بود ولي جريان ادرار، همچنان متوقف بود.

 پس از گذشت يك ساعت با تشخيص احتمالي A.T.N. ناشي از سقوط طولاني فشار خون (حداقل 4-3 ساعت)، اقدام به تزريق مانيتول 20% به ميزان يك گرم به ازاي هر كيلوگرم وزن بدن نموديم، در نتيجه ديورز شديدي برقرار شد و بيمار در كمتر از نيم ساعت حدود دو ليتر ادرار كرد.

فشار خون بيمار مجدداً كاهش يافت اما با تزريق 15 ليتر مايع بصورت رينگر ـ هماكسل فشار خون در آن شب در حدود قابل قبول mmHg 100-90 حفظ شد. در اين مدت بيمار به اندازه حجم مايعات تزريق شده ادرار كرد. با توجه به اينكه هموگلوبين بيمار در ابتدا 17 بود اما پس از تجويز اخير مايعات به 12 رسيده بود، جهت بيمار تزريق خون انجام شد تا نياز به پلاسما نيز تامين گردد.

 از ساعت 8 تا 9 صبح عليرغم ادامه تجويز مايعات فشار خون بيمار بتدريج سقوط كرد و به دوزهاي معمولي دوپامين نيز پاسخ مناسب نداد.

با تشخيص احتمالي شوك سپتيك جهت بيمار پردنيزولون وريدي به مقدار كافي تزريق شد و آنتي بيوتيك نيز از قبل شروع شده بود.

 پيش از ظهر بيمار دچار ايست قلبي شد كه با تزريق بيكربنات و آدرنالين و ساير داروهاي احياء برگشت.

 اما در ساعت 2 بعدازظهر دچار خونريزي از بيني شد و تنفس بيمار ابتدا مختل شده و سپس متوقف گرديد و اقدامات احياء متاسفانه موثر واقع نشد. پتاسيم بيمار حدود 4/4 و سديم حدود 150 بود. در آخرين لحظات صورت بيمار پر از طاولهاي متعدد شد.

 آزمايشات ادراري به منظور Nonoliguric A.T.N. انجام شد كه سديم ادرار 60، پتاسيم ادرار 6/5، گلبول قرمز فراوان در ادرار و خون (+++)، وزن مخصوص ادرار 1024، گلبول سفيد 2-1 بود. آنزيمها به اين صورت بودند:

98=SGPT                            157= SGOT                                        600= LDH

سري دوم آزمايشات آنزيمي در روز بعد (25/12/62) به شرح زير بود:

58=SGPT                            126=SGOT                                         1040= LDH

راديوگرافي ريه بيمار تصوير برونكوپنوموني شديد و منتشر شيميايي داشت و زمان كه با آمبوبگ مي خواستيم به بيمار تنفس مصنوعي بدهيم ريه وي در برابر آمبوبگ شديداً مقاومت مي كرد.

سرانجام در روز بیست و پنجم اسفند ماه سال 1362؛ مهندس صدیقی در سن 30 سالگی در بیمارستان گلستان اهواز به شهادت رسید.

منابع:

1-     پرونده پژوهشي شهيد در اداره بنياد شهيد منطقه يك استان تهران.

2-     كتاب جنگ شيميايي عراق و تجارب پزشكي آن ، دكتر عباس فروتن، تهران، انتشارات دانشگاه علوم پزشكي بقيه الله، ‌سال 1382. 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

 

  13860226_jomhori_islami_04_.jpg                  

 

نام و نام خانوادگی: عسگر سلگي
نام پدر: علي رضا
تولد: بیست و پنحم دی ماه 1318
محل تولد : روستاي گنبد كبود (شهرستان نهاوند)
شهادت : شانزدهم شهریور ماه 1373


شهيد عسگر سلگي در سال 1318 در روستاي گنبد كبود در حومه شهرستان نهاوند در استان همدان به دنیا آمد.
او در سنین نوجوانی به مکتب خانه رفت و سواد آموزی نمود.
عسگر در سن 19 سالگی در زادگاهش ازدواج نمود که ثمره آن دو پسر و پنج دختر بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهادهای انقلابی به عضویت بسیج درآمد در سال 1359 به صورت داوطلبانه به کردستان اعزام شد و به مبارزه با گروهک های ضد انقلاب پرادخت.
وی در سال 1360 با سردار جاويدالاثر حاج احمد متوسليان آشنایی یافت و با توجه به شجاعت و درایت و شناختی که از مردم آن منطقه داشت، از طرف حاج احمد به عنوان مامور شناسایي فقرا و مستضعفین منصوب شد.
او در بهمن ماه سال 1365 در جزیره مجنون بر اثر بمباران شیمیایی دشمن دچار مصدومیت شدید ریوی شد.
و سرانجام در روز شانزدهم شهریور ماه 1373؛هشت سال پس از پایان جنگ تحمیلی بر اثر عوارض شيميايي رژيم بعثي عراق به شهادت رسید.
آن شهید در زمان شهادت 55 سال داشت و در گلزار شهدای روستای گنبد کبود در زادگاهش به خاک سپرده شد.
 

منبع: پرونده شهید در پايگاه مقاومت بسيج فتح المبين روستاي گنبد كبود.

                                                       


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:50 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

1074372.jpg

 

                                  شرح زندگی نامه شهید حسين املاکی

 

                        «فرمانده شهیدی که ماسک محافظت شیمیایی خود را به یک سرباز داد».

 

 

فرمانده شهید حسين املاکی، فرزند رحمت الله، در روستای «کولاک محله» ، از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان به دنيا آمد .

تولّد او با ايام عاشورای حسينی مصادف بود پس نامش را «حسين»نهادند.

حسین چهارمین فرزند خانواده بود.

 در کودکی جهت فراگيری قرآن کريم به مکتب خانه رفت و خواندن قرآن را فراگرفت .

 تحصيلات ابتدائی را در دبستان مصباح کومله به اتمام رسانيد .

در همان کودکی فردی پر تلاش و کوشا بود و تحصيلات دوره راهنمايی را در مدرسه دکتر معين آغاز کرد.

 در کنار تحصيل در امور کشاورزی به خانواده کمک می کرد .

پدرش در مورد خصوصيات اخلاقی وی در نوجوانی چنين می گويد : «پسری آرام بود و آزارش به کسی نمی رسيد . درعين حال  درس خوان و با انضباط بود و برای انجام فرائض يوميّه به مسجد رفت.» دوران متوسطه را در دبيرستان خدمات بهداشت لنگرود مشغول به تحصيل شد .

در سال های آخر دبيرستان با اهداف انقلابی امام آشنا شد و مبارزات مخفی با رژيم پهلوی را آغاز کرد و در اوايل نهضت فعّالانه در تظاهرات و راهپيماييها شرکت می جست . بعد از پيروزی انقلاب در مبارزه با ضد انقلاب و اشرار داخلی فعاليّت چشمگيری داشت . بعد از اخذ ديپلم در20/6/1359 به عضويت رسمی سپاه پاسداران انقلاب لنگرود درآمد و به عنوان مسئول اکيپ مشغول خدمت شد . مدتی مسئول تربيت بدنی سپاه لنگرود بود .

چند روز پس از آغاز جنگ تحميلی در شهريور1359 به همراه اولين نيروهای اعزامی استان گيلان به سوی جبهه شتافت و در سرحدات مرزی قصر شيرين و سر پل ذهاب مستقر گرديد .

 

 از 28 خرداد1360 لغايت18 شهريور1360 نيز به عنوان مامور رسمی سپاه در تيپ کربلا مشغول خدمت شد . در سال 1361 در عمليات رمضان حضور يافت و بعد از عمليات به همراه هفت نفر از همرزمان لنگرودی خود وارد اطلاعات- عمليات تيپ کربلا شد و بعد از يک دوره آموزش فشرده مقدماتی جهت شناسايی به خط مقدم اعزام شدند.سيروس اکبری- يکی ازدوستان حسين- می گويند:«او بسيار متعبد بود و من بارها او را در نماز شب ديده بودم.» هورزم ديگرش عبّاس صيغلی پور در اين باره می نويسد:

در امور مذهبی وانجام فرائض بسيار مخلص بود وبه لحاظ حساسيت کار اطلاعات , بچّه ها زياد متوسّل به ائمه اطهار می شدند وهر شب بعد از نماز مغرب وعشا مراسم دعا برگزار می کردند  و ايشان نيز مرتّب شرکت می کرد.

پدر حسين نيز می گويد:«همه شيفته اخلاق او بودند، جذابيّت خاصی داشت، نهايت عطوفت و مهربانی درايشان بود.» املاکی ، در مدّت حضور در جبهه  در عمليّات های متعدد از جمله ثامن الائمه ،  فتح المبين ، بيت المقدّس ، رمضان و محرم شرکت داشت.

در سال 1361تصميم به ازدواج گرفت گرفت و مراسم عقد وازدوا ج او باخانم زهرا محرمی ، بسيار ساده ومختصر در مسجد محلّه بر پا شد . امّا بيش از دوازده روز از ازدواج او نگذشته بودکه عازم جبهه های جنگ گرديد. در 19 آبان 1362 اوليّن فرزندش- مرضيه- متولّد شد و او حدود پنج ماه پس از تولّد دخترش موفّق به ديدن او گرديد. از 14 تير 1361 تا 20تير 1364 در لشکر کربلا حضور داشت ودر بدو امر مسئول محور يکم اطلاعات- عمليات و پس از عمليّات محرم مسئوليت واحد اطلاعات- عمليات لشکر25 کربلا را عهده دار شد . در اين مدت نيز در واحد اطلاعات در عملياتهای زنجيره ای قدس1 و2 نقش بسزائی داشت. شجاعت از خصوصيات بارز او بود تا جايی که حضورش در ميان همسنگرانش موجب آرامش و اطمينان می شد. هر کس با او برخورد می کرد تحوّلی در او ايجاد     می شد. با وجود اينکه مسئول اطلاعات لشکر بود ولی شخصاً در ماموريتهای شناسايی خطوط دشمن شرکت می کرد و شناساييهايش بسيار دقيق و قابل استناد و طرح ريزی بود. در سال 1364 دومين فرزندش راضيه به دنيا آمد. برادرش درباره چگونگی رفتار او با خانواده می گويد : «رفتارش نسبت به خانواده و همسر و فرزند بسيار محترمانه بود و کمتر عصبانی می شد.» پدر حسين نيز می گويد:

«هرگز با فرزندان خود بد رفتاری نمی کرد، آنها را خيلی دوست می داشت و احترام می کرد و به آنها راه ورسم زندگی را می آموخت.»

در سال 1364 به تشخيص فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب نيروهای مازندران و گيلان از هم جدا شدند. تيپ ويژه قدس کردستان با ماموريت درون مرزی عليه ضد انقلاب در منطقه عمومی کردستان و آذربايجان غربی تشکيل شد و اين ماموريت به سپاه استان گيلان واگذار گرديد. در نتيجه حسين املاکی به پيشنهاد فرماندهان سپاه از جمع ياران و ديرين وصميمی خود در لشکر25 کربلا وداع کرد و به تيپ ويژه قدس پيوست. او با تلاش بسيار نيرو های اظلا عاتی پراکنده در يگان های مختلف را جمع آوری و واحد اطلا عات-عمليّات تيپ را سازماندهی کرد .

بعد از انجام عملیّات والفجر 8 در منطقه عمومی فاو ساير همرزمانش از جمله سرداران شهيد مهدی خوش سيرت و حسين رضوانخواه،وارد تيپ قدس شدند وبه او پيوستند . آن ها و فرماندهی گردان های پياده را عهده دار شدندوتيپ ويژة قدس دررديف يگانهای منظّم سپاه قرارگرفت و ماموريّت های

آفندی برون مرزی نيز به اين تيپ محوّل گرديد قادر،املاکی عمليّات والفجر 9 را در منطقه سليمانيّه طرح ريزی کرد . پس از مدّت کوتاهی تطپ به لشکر52 قدس ارتقا يافت و عمليّات کربلای 2 را در منطقه عمومی حاج عمران طرح ريزی واجرا کرد. املاکی پس از انجام عمليّات کربلای 2و4 در عمليّات کربلای 5 شرکت داشت وبا حفظ سِمَتِ، فرماندهی محور عمليّاتی را در جزيرة باورين عهده دار بود .

او اين نقش را به خوبی ايفا کرد تا جايی که نيروهای لشکر وارد شهرک دوئيچی عراق شدند.

او در اين عمليّات از ناحيه فک به شدّت مجروح شد و برای درمان در بيمارستان توتونکاران رشت  بستری گرديد.

با اصرار فراوان از بيمارستان ترخيس شد وبا همان حال به سوی منطقة جنگی رهسپار گرديد.

در سال 1365 نيز برای چندمين با جراحت برداشت که يک بار به بيمارستان امير اعلم انتقال داده شد.

در همين سال بود که سلمان- سوميّن فرزند او- به دنيا آمد.

املاکی با توجّه به شايستگی هايی که از خود نشان داده بود به عنوان فرمانده تيپِ يکم لشکر قدس وپس از مدّت کوتاهی با حفظ سِمَت به قائم مقامیِ فرماندهی لشکر قدس گيلان منصوب گرديد.

او ماموريّت های آفندی را دنبال می کرد ومستقيماً به همراه گردان های رزمی فرماندهی عمليّات را به عهده داشت.

با انجام موفقيّت آميز عمليّات نصر4 ارتفاع زازيله و شهر ماووت عراق را آزاد کردند.

در اين عمليّات بر اثر اصابت ترکش از ناحيه دست راست مجروح شد ولی با همان حال در خطوط مقدّم باقی ماند.

در اواسط سال 1366 به هنگام انجام ماموريّتی به اتفّاق سردار شهيد فرهاد لاهوتی– فرمانده گردان سلمان- دچار سانحه رانندگی گرديد.

در اين سانحه فرهاد لاهوتی کشته شد و او در حالی که به شدت مجروح شده بود با هليکوپتر به بيمارستان منتقل گرديد وبعد از بهبودی نسبی بار ديگر به سوی جبهه ها رهسپار شد.

در کسوت فرماندهی لشکر در عمليّات "بيت المقدس6 شرکت جست وبعد از آن در عمليّات والفجر10 در منطقه عمومی سيّد صادق- شانه دری حضور داشت.

با شکستن مقاومت نيروهای عراقی، دشت در روز شانزدهم فروردين1367 دشمن برای پيشگيری از تداوم عمليّات با انواع سلاح شيميايی منطقه را مورد حمله قرار داد که بر اثر آن تعدادی از رزمندگان به شهادت رسيدند.

در اين هنگام ، حسين متوجه رزمنده ای شد که ماسک ضدّ شيميايی نداشت به سرعت ماسک خود را به او داد.

امّا خود به همراه ديگر ياران،همچون محمّد اصغري خواه- فرمانده گردان کميل- دکتر محمّد جيبی پور و سيّد عباس موسوی و... پس از حدود هفتاد و پنج ماه حضور در جبهه به شهادت رسيد.

 

آزادگانی که در عمليّات والفجر10 به اسارت رفته بودند،گفتند:

«اکثر فرماندهان عراقی در برخورد اوّليه به هنگام بازجويی از آخرين وضعيت حسين املاکی سوال می کردند در پی کسب خبر درباره او بودند.»

پيکر شهيد املاکی به زادگاهش انتقال يافت ودر آنجا به خاک سپرده شد.

از وی به هنگام شهادت دو دختر به نام های مرضيه(پنج ساله) و راضيه(سه ساله) ويک پسر به نام سلمان (دوساله) به يادگار مانده است.

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:51 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

 

1902403ak001.jpg

                                                                                   

نام و نام خانوادگي: سعید جان بزرگی

نام پدر: محمد نقی

تاريخ تولد: 12/12/1344

محل تولد: شهرری

تحصيلات: کارشناسی رشته عکاسي

شغل: پاسدار

نحوه شهادت: بمباران شيميايي حلبچه

نوع عامل شيميايي: گازخردل

تاريخ و محل شهادت:22/4/1381 – بیمارستان شهید مصطفی خمینی.

مزار: قطعه 29 بهشت زهرا (س)

 

          ------------------------------------------------------------------------

سعید جان بزرگی

(1344- 1381)

 

سعید جان بزرگی در روز دوازدهم اسفندماه سال 1344 در شهرري ديده به جهان گشود و در آغوش پر مهر مادر آرام گرفت.

درس و مدرسه را همانند کودکان همسال خود در سن 7 سالگي آغاز نمود.

15 سال بشتر نداشت که شوق حضور در ميدان دفاع از کشور، او را به جبهه کشاند. سعید در سال 1362 به عضويت سپاه پاسداران درآمد و در واحد – تبليغات جنگ- مشغول به خدمت شد.

او در سال 1362 در عمليات «بدر» بر اثر استنشاق گازهاي شيميايي مجروح شد و چند ماه بعد و پس از كسب بهبودی نسبی،به جبهه باز گشت.

در عمليات کربلاي 5 گلوله‌اي از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزه آسايي زنده ماند.

سعید جان بزرگی در عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه شرکت نمود و در روز بيست و هفتم اسفند ماه 1366 در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکس برداری از وقابع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت.

عكس هاي سعيد جان بزرگي از حلبچه، يكي از تلخ ترين تصويرهاي جنايات جنگي است. جان  بزرگي از لحظات اوليه بمباران شيميايي حلبچه عكس هاي بديعي گرفت و خودش هم شيميايي شد.

او در خاطراتش مي نويسد: با خودم مي گفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربين من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مرداني كه سال هاي جواني شان را دستخوش شعله هاي نبرد سنگين زرهي كرده اند، بينديشند و به اين باور رسيدم كه آدم هاي درون قاب تصوير من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشيد.

بعد از اتمام جنگ، تحصيلات خود را ادامه داد و در سال 1375 ضمن کسب عنوان - دانشجوي نمونه سال- در رشته عکاسي فارغ التحصیل شد.

در اين دوران سه مرتبه به زيارت بيت‌الله الحرام و يک مرتبه به کربلای معلی ‌مشرف گرديد.

 او در سال 1371 با دوشيزه‌اي پارسا ازدواج نمود و صاحب 2 فرزند شد.

سعید روز به روز ضعیف تر و رنجور تر می شد و اثرات مخرب گازهای شیمیایی، آشکار شده بود.

سرانجام بعد از چهار مرتبه عمل جراحي در روز بيست و دوم تيرماه سال 1381

-  در حالي که معاونت فرهنگي لشگر 27 محمدرسول (ص) - را بر عهده داشت در بيمارستان شهيد مصطفي خميني، دار فاني را وداع گفت و با ذکر يا ابوالفضل العباس (ع) به ديدار معشوق خويش شتافت.

پيکر پاکش در قطعه 29 بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

پایان

 

------------------------------------------------------------------------

 

1902403ak002.jpg

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:51 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

زندگي نامه شهيده بهيه پرتوي

بانوي شهيده بهيه پرتوي، در روز سوم فروردين ماه سال 1328 در روستاي «شيخه كور» از توابع شهرستان مريوان در استان كردستان در يك خانواده از اهل سنت (شافعي مذهب) به دنيا آمد.

پدرش «محمد» و مادرش «طوبي» نام داشت.

بهيه نيز همانند بسياري از همسالان خود در آن روستا به علت فقر مالي خانواده و نبود امكانات تحصيلي و آموزش از نعمت سواد محروم بود.

او در سن 18 سالگي به عقد دائم يكي از اقوام مادري خود «شهيد علي » سليماني در آمد.

اين خانواده نوپا در اوايل سال 1350 به روستاي «بالك» زادگاه شهيد سليماني عزيمت نمودند.

ثمره ازدواج ايشان چهار فرزند به نامهاي ثريا، جلال، عطاء و مهدي مي‌باشد.

پدر خانواده به كارگري و كشاورزي مشغول بود و مادر با تمام همت خود به تربيت فرزندان مي‌پرداخت.

اما در دومين روز فروردين ماه سال 1367 در روستاي بالك مورد حمله وحشيانه نيروي هوايي ارتش بعثي عراق قرار گرفت.

 با بمباران شيميايي و گاز خردل اين خانواده در كنار هم در منزل خود جان به جان آفرين تسليم كرده و به شهادت رسيدند.

خانواده شش نفري سليماني يكي از هزاران خانواده قربانيان سلاح‌هاي شيميايي در ايران بودند.


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:51 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

شهيد عزيزالله نيك ضمير

(1338- 1381)

17-30-4.jpg

عزيزالله نيك ضمير در روز سوم تيرماه سال 1338 در خانواده‌اي متدین و شهید پرور

در شهرستان بروجرد از توابع استان لرستان به دنیا آمد.

پدر با شوق فراوان به تربيت اسلامي او همت گماشت و عزيز الله در سايه زحمات بي‌دريغ

 او و مادرش رشد  و نمو  نمود.

عزیز در سال 1357 دوره خدمت سربازی خود را در تهران  به پایان رساند.

در سال 1360 با دوشيزه‌اي پارسا ازدواج کرد  و صاحب 4 فرزند شد.

         او  در جريان جنگ تحميلي به ميادين نبرد شتافت و مردانه از حريم ايران اسلامي دفاع  

         نمود و در اسفند ماه 1364 در منطقه فاو در نبرد با دشمن بعثي به علت استشاق گازهاي شيميايي به شدت مجروح گردید.

 

برادرش «عبدالله نیک ضمیر» در سال 1365 در منطقه طلائیه به فیض شهادت نائل آمد.

عزيزالله دو مرتبه به علت  جراحات شيميايي تحت عمل جراحي قرار گرفت  و سرانجام در روز هفدهم فروردين ماه سال 1381 در سن 43 سالگي جان به جان آفرین تسلیم نمود و به فیض شهادت رسید.

پیکر پاک این شهید در بهشت زهرای تهران در قطعه 26 رديف 540 شماره 21 به خاک سپرده شد.

 

پایان

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:51 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

زندگي نامه شهيده مريم خالدي

 

بانوي شهيده مريم خالدي فرزند محمد سعيد، در روز سوم مهر ماه سال 1310 در روستاي« قلعه جي» از توابع شهرستان مريوان در استان كردستان در خانواده‌اي متدين از اهل سنت (شافعي مذهب) به دنيا آمد.

مريم در سن 16 سالگي ازدواج نمود  و صاحب سه فرزند شد.

 اين شهيده  بزرگوار هنگام بمباران رژيم بعثي عراق، به همراه  سه فرزندش  بر اثر گاز شيميايي جان سپردند و به درجه‌ رفيع شهادت نايل آمدند.

آن بانوي شهيده در زمان شهادت 57 سال داشت و در گلزار شهداي زادگاهش «قلعه جي» به خاك سپرده شد.

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:51 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

نام و نام خانوادگي: محمد رضا قندهاري

نام پدر: علي

تاريخ تولد: 1/1/1340 تهران

تحصيلات: ديپلم متوسطه

شغل: كادر ارتش – نيروي هوايي ارتش

تاريخ و محل شهادت: 2/1/1366 ام الرصاص – كربلاي 8

سن در زمان شهادت: 26 سال

مزار:بهشت زهرا قطعه 29

شهید محمدرضا قندهاري

(1340-1366)

 

محمدرضا قندهاري در روز اول فروردين سال 1340 در تهران ديده به جهان گشود.

پدرش «علي» و مادرش «ربابه» نام داشت.

وي تحصيلات خود را تا ديپلم  ادامه داد و در سال 1360 وارد نيروي هوايي ارتش اسلامي شد. در سال 1361 به منطقه عملياتي جنوب اعزام شد و در قسمت پدافند هوايي ارتش به انجام وظيفه پرداخت.

محمد رضا در جبهه سه بار مجروح شد.

سرانجام در روز دوم فروردين 1366 در عمليات كربلاي 8 براثر بمباران شيميايي عراق، شيميايي شد و ساعاتي بعد به درجه رفيع شهادت نائل آمد.


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:51 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

زندگي نامه شهيد مهدي حبيب تبار

 

شهيد مهدي حبيب تبار، فرزند علي اكبر، در روز هفتم شهریور ماه سال 1343 در شهرستان بابلسر در استان مازندران به دنيا آمد.

مهدی در خانواده ای فقیر رشد کرد. پدرش کارگری ساده بود و به سختی از عهده مخارج فرزندانش بر می آمد.

پس از طي دوران طفوليت در سن 7 سالگي ( مهر ماه سال 1350) به مدرسه رفت.

مهدی تا سال اول راهنمایی ادامه تحصیل داد.

او دارای دیدگاه های انقلابی و اندیشه های ناب مذهبی و پیرو نهضت امام خمینی (ره) بود.

با آغاز جنگ تحمیلی پس از گذراندن یک دوره آموزش نظامی در کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بابلسر به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شد.

شهيد مهدي حبيب تبار به عنوان راننده آمبولانس در جبهه جنوب خدمت می کرد.

او جمعی لشگر 25كربلا در نیروی زمینی سپاه بود.

در جریان عملیات والفجر 8 در اروند رود در تاریخ 28/12/1364 در بیمارستان صحرایی حضرت فاطمه (س) با گازشیمیایی مصدوم شد.

او به علاوه بر آن مورد اصابت ترکش بمب شیمیایی نیز قرار گرفته بود.

در همان روز در بیمارستان صحرایی شهید بقایی در اهواز مورد عمل جراحی قرار گرفت.

شرح عمل مهدی اینچنین بود:

سوراخ کوچک شریان فمورال ترمیم شد.آسیب لوب راست کبد و دیافراگم راست ترمیم شد.

پوست صورتش در حال سیاه شدن بود، پلکهایش متورم شده بود.

سرانجام در ساعت 2 نیمه شب چهاردهم اسفند ماه سال 1364 دچار ایست قلبی و ریوی شد و به درمانهای موجود پاسخ نداد و با صدای یا ابوالفضل به شهادت رسید.

مهدی در زمان شهادت 21 سال داشت، مجرد بود و پیکر پاکش در گلزار شهدای امام زاده ابراهیم بابلسر  به خاک سپرده شد.


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:52 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

زندگي‌نامه شهيده ثريا سليماني

نوجوان دوازده ساله شهيده ثريا سليماني فرزند علي، در روز اول فروردين ماه سال 1355 در روستاي بالك از توابع شهرستان مريوان در استان كردستان به دنيا آمد.

ثريا تنها دختر خانواده بود و سه برادر به نام‌هاي مهدي، جلال و عطاء داشت.

 پدرش كارگري ساده بود و به سختي از عهده مخارج خانواده برمي‌آمد، ايشان در فقر و تنگدستي روزگار مي‌گذراندند.

ثريا در سن شش سالگي به مدرس رفت و تا سال چهارم  ابتدايي ادامه تحصيل داد.

فرزندان خانواده سليماني در حال رشد و شكوفايي بودند و پدر و مادر اميد آن داشت كه در آينده‌اي نزديك، فرزندانش دستگير آنها باشند.

ثريا، مادري فاضله و با ايمان داشت و مادر به او واجبات و احكام ديني را آموخته بود.

 اما در سحرگاه دوم فروردين ماه سال 1367 «روستاي بالك» توسط عمال رژيم بعثي عراق بمباران شيميايي شد و همه اعضاي اين خانواده بر اثر استنشاق گاز خردل در كنار هم به شهادت رسيدند.

پايان


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:52 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:معرفی شهدای شیمیایی

 

 

 

نام و نام خانواذگي: حسين فرجي برزگر

نام پدر: اسد الله

تاريخ و محل تولد: اول فروردين 1350 – تهران

تاريخ و محل شهادت: بيست و سوم خرداد 1367 – شلمچه(پاسگاه زيد)

تحصيلات: دوم راهنمايي

شغل: رزمنده بسيجي – كمك آرپي جي زن

يگان محل خدمت: گردان عاشورا – لشگر 27 محمد رسول الله

سن در زمان شهادت: 17 سال   

حسين فرجي (برزگر)

1350- 1367

 

شهيد حسين فرجي برزگر در سال 1350 در شهر تهران ديده به جهان گشود. 

پدرش اسدالله و مادرش عاطفه نام داشت.

او کوچکترین فرزند خانواده بود و تحصيلاتش را تا سال دوم راهنمايي ادامه داد.

حسین عضو بسيج پايگاه زينبيه (س) بود و فعاليت‌هاي سياسي، مذهبی خود را از آنجا آغاز کرد.

در سال 1365 بارها از طريق بسيج برای اعزام به جبهه اقدام  به ثبت نام نمود،اما به دلیل صغر سن(سن و سال کم)، از ثبت نام وي جلوگيري به عمل آمد.

حسین عضو فعال پایگاه بسیج بود. در سال 1366 دوره آموزشي را در پادگان توحيد با موفقيت سپري كرد و سپس عازم جبهه غرب گرديد.

او در عمليات بيت المقدس 2 در گردان عاشورا به عنوان كمك «آرپي جي زن» شركت داشت.

پس از 5 ماه به لشكر محمد رسول الله(ص) پيوست و در گردان ابوذر- گروهان قيس-  سازماندهي شد.

 پس از يك ماه حضور در عمليات بيت المقدس 7 به عنوان تيربارچي خدمت نمود.

نوجوان رزمنده - حسین فرجی- سرانجام در ساعت 3 بعد از ظهر روز بیست و سوم خرداد ماه 1367 در منطقه شلمچه در اثر  استنشاق گازهای شیمیایی و جراحات ریوی وارده به شهادت رسید.

 

منبع: اطلاعات موجود در پرونده فرهنگی شهید در اداره بنیاد شهید منطقه 6 تهران.

 

 

 


یک شنبه 24 بهمن 1389  8:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها