سجده نماد خضوع
شايد نهايت و اوج خضوع و خشوع انساني را بتوان در شكل نمادين و تحقق خارجي آن در افتادن به خاك و پيشاني بر آن ماليدن دانست. همان گونه كه امور قلبي و باطني و معنوي در قالب كلمات نمادين، خود را نشان مي دهد و در شكل خارجي و تحقق عيني آن به اشكال خاصي كه در اصطلاح به آن نماد مي گويند آشكار مي شود.
انسان براي بيان بسياري از امور معنوي و غيرمادي از ابزارها و نمادهاي مادي سود مي برد. مسئله عشق و محبت، حالتي عاطفي و احساسي است كه واژگان و حالت هاي مادي به هر شكل و صورتي، نمي تواند بازتاب آن باشد. از اين رو اين مطلب از اموري است كه يدرك و لا يوصف؛ درك و فهم مي شود ولي قابل توصيف نيست.
انسان براي توصيف چشيدني و دركي و شهودي كه به حيطه علم حصولي و توضيح و گزارش توصيفي و بياني وارد نمي شود، از روش نمادها بهره مي گيرد. اين روش پيشينه تاريخي دارد و شايد براي نخستين بار خداوند در آموزه هاي وحياني خويش از آن سود جسته باشد. اين گونه است كه در همه آموزه هاي وحياني مي توان نمونه هاي بسياري را از آن يافت. در آيات قرآني از امور معنوي و فرامادي به شكل بيان هاي نمادي و تمثيل، گزارش و توصيف شده است. درباره فرشتگان سخن از بال هاي چهار و شش و يا كم تر و بيش تر مي شود.در توصيف بهشت و حقايق آن نيز در بسياري از آيات به اين روش عمل شده است.
بطور مثال ما انسان ها براي بيان مسئله عشق كه امري معنوي و فرامادي است كه از واژه عشقه استفاده مي كنيم. عشقه نام گياهي است كه در زبان فارسي آن را پيچك مي گويند. پيچك گياهي است كه نيازمند چيزي است تا بدان سوار شود و خود را بر آن استوار سازد. قرآن گياهان را به دو دسته تقسيم مي كند و برخي را كه همانند پيچك هستند گياهان نيازمند عرش مي نامد. پيچك از آن دسته گياهاني است كه افزون بر عرش و داربست، چنان به داربست و عرش خود مي چسبد و او را فرا مي گيرد كه از خود اصل و عرش چيزي ديده نمي شود. برخي از پيچك ها افزون بر چيرگي بر اصل و عرش خود، از آن تغذيه مي كنند و از شيره آن مي مكند و نوعي پيچك هاي انگلي به شمار مي آيند. اين گونه است كه عرش و اصل خويش را به نابودي و نيستي مي كشانند.
عشق نيز اين گونه است. از اين رو براي بيان يك معناي غيرمادي از عشقه و پيچك كه امري مادي است بهره گرفته شده است. در اين حالت گياه پيچك و عشقه به عنوان نماد استفاده مي شود تا مفهوم معنوي و غيرمحسوس به طريقي انتقال يابد. گاه چنان اين نماد تكرار مي شود كه معناي حقيقي و محسوس آن به فراموشي سپرده مي شود و تنها مفهومي كه از آن به ذهن خطور مي كند معناي مجازي آن است.
مفهوم واحد براي نماز و سجده
انسان براي بيان مفهوم نهايت خضوع و خشوع در برابر كسي، از نماد به خاك افتادن استفاده مي كند. در گذشته واژه نمازگزاردن در زبان فارسي به معناي اين بوده كه شخص، خود را به خاك اندازد و در برابر ديگري پيشاني به خاك بمالد تا اين گونه اطاعت و فرمانبري خويش را نشان دهد.
كساني كه در برابر شاه قرار مي گرفتند نماز مي گزاردند تا به اين وسيله نماد اطاعت و فرمانبري خويش را بازگو كنند و نهايت خضوع و خشوع خويش را نشان دهند.
واژه نماز در ادبيات كهن پارسي بيشتر به معناي سجده كردن در برابر شاهان به كار مي رفته است و مي گفتند كه بر شاه نماز گزارد يعني براي بيان وفاداري و اطاعت و فرمانبري و نهايت خضوع و خشوع در برابر وي به خاك افتاد و پيشاني بر آن ماليد. در حقيقت واژه سجده و نماز به يك معنا و مفهوم در ادبيات كهن فارسي و عربي بوده است.
سجده در آيات قرآن
قرآن اين واژه را در دو معناي حقيقي و اصطلاحي آن به كار برده است. سجده هم در معناي لغوي آن كه عبارت است از بيان نهايت خضوع و خشوع با افتادن به خاك و پيشاني بر آن ماليدن، به كار رفته است و هم در معناي اصطلاحي خاص آن.
خداوند در توضيح رفتار برادران يوسف هنگام ديدار با حضرت يوسف(ع) مي فرمايد: و رفع ابويه علي العرش و خروا له سجدا؛ يوسف، پدرومادرش را بر تخت نشانيد و در آن بالا جاي داد و برادرانش براي او نماز گزاردند و به سجده افتادند. (يوسف آيه100)
در اين آيه مراد همان نهايت خضوع و خشوع و پذيرش بزرگي و عظمت يوسف و فرمانبرداري از وي است كه به شكل نمازگزاردن خودنمايي مي كند و سجده به معناي لغوي آن به كار مي رود.
در برخي ديگر از آيات قرآني نيز همين معنا به كار مي رود. در حقيقت سجده كردن و پيشاني به خاك ماليدن در يك فرايندي به معناي پذيرش و اطاعت و فرمانبرداري به كار مي رود و هرگونه اطاعت و فرمانبرداري را با اين واژه بيان مي كنند. از اين رو در بيان اطاعت و فرمانبرداري زمين و موجودات هستي از خداوند، از واژه سجده استفاده مي شود تا نهايت فرمانبرداري و اطاعت آنان بازگو شود. قرآن مي فرمايد: والله يسجد من في السموات و الارض طوعا او كرها؛ و براي خدا همه موجودات آسمان ها و زمين به اختيار و اجبار سجده مي كنند. (الرعد آيه 15 و همچنين نحل آيه 49 و حج آيه18) و يا مي فرمايد: والنجم والشجر يسجدان؛ بوته ها و درختان سجده مي كنند. (رحمان آيه6)
به نظر مي رسد كه سجده فرشتگان از اين دست باشد كه آنان در حوزه تكوين، اقرار به پذيرش اطاعت و فرمانبرداري حضرت آدم(ع) به عنوان خليفه الهي مي كنند و خداوند از اين پذيرش تكويني و تشريعي (اختياري) ايشان به واژه سجده ياد مي كند كه بيانگر نهايت خضوع و خشوع و پذيرش اطاعت و فرمانبرداري است. (الحجر آيه30 و ص آيه73 و بقره آيه 34 و اعراف آيه7 و آيات ديگر)
كاربرد اصطلاحي سجده
كاربرد اصطلاحي آن نيز در آيات بسياري به چشم مي خورد. اين واژه در آيات قرآن به معناي عمل خاصي به كار رفته است كه بيانگر نهايت خضوع و خشوع و اطاعت از خداوند است. هرچند كه در نظر ظاهري، هر دو عمل يگانه و هم شكل است ولي از نظر مفهوم و محتوا تفاوت هايي را دارا مي باشد. به بيان ديگر بيع و ربا هرچند كه از نظر شكلي همانند هستند ولي از نظر مفهومي تفاوت هايي دارند كه موجب شده است كه از نظر اسلام يكي حلال و ديگري حرام و حتي به عنوان اعلان جنگ با خدا تفسير و تعبير شود.
سجده براي خداوند داراي آداب و رسوم خاصي نيست. آنچه ماهيت و مفهوم آن را تغيير مي دهد نيت است. از اين رو گفته اند: الاعمال بالنيات، اعمال با نيت و قصد، تفسير و معنا مي شوند.
از آن جايي كه سجده بيانگر اوج خضوع و خشوع انسان در برابر خداوند يكتا و نمادي عيني و ملموس از پذيرش فرمانبرداري و اطاعت از او است و لذا در آيات قرآني بسيار مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است و از مردم خواسته شده تا همواره با سجده در برابر خداونداطاعت و فرمانبرداري خود را اعلان كنند.
سجده انسان در برابر خداوند نماد آشكاري از اطاعت خداوند و نوعي تولاي الهي و تبري از دشمني متكبر و مستكبر به نام ابليس است؛ زيرا ابليس از سجده انسان بسيار عصباني مي گردد.
ابليس، نماد تمرد
برخي از ابليس دوستان و يا ناآگاهان بر اين باورند كه توحيد محض ابليس، موجب شده است تا بر انسان سجده نكند؛ زيرا سجده به انسان به معناي نوعي شرك بوده و ابليس حاضر نبوده جز براي خداوند سجده كند. در حالي كه اين تحليل نادرست و غلط است. ابليس از فرمان الهي سرپيچي كرد در حالي كه اطاعت و فرمانبرداري آن است كه هر چه مولا فرمان داد بي درنگ اطاعت شود. مسئله ديگر آن كه اين سجده به معناي پذيرش خلافت الهي آدم است نه به معناي پذيرش ربوبيت و اولوهيت آدمي تا با توحيد منافات داشته باشد. ديگر آن كه سجده براي انسان نيست چنان كه سجده بر خاك كردن به اين معنا نيست كه آدمي خاك را خدا كرده و يا تربت مقدسي را اصالت بخشيده است بلكه نمادي از پذيرش اطاعت و فرمانبرداري ازخداوند است كه به اين شكل نمود مي يابد. چهارم آن كه سجده براي و يا بر او فرق دارد. هدف در سجده بر پايه نيت تغيير مي كند. بر خاك سجده مي شود تا نمادي از پذيرش اطاعت و سجده براي خدا باشد. بنابراين هدف در سجده خداوند است و منظور اوست كه به اين راه و روش نشان داده مي شود.
قرآن از ابليس پس از سرپيچي او دو تعبير زيبا آورده كه بيانگر آن است كه اصولا ابليس از همان آغاز، اهل توحيد نبوده و هرگز به معناي واقعي آن سجده نكرده است. ازاين رو مي فرمايد: او از كافران بود. (بقره آيه 34) به اين معنا كه او از قبل نسبت به خداوند كافر بود و در اين آزمون تنها آن كفر نهان خويش را آشكار كرده است.
در آيه 11 سوره اعراف نيز مي فرمايد: فسجدوا الا ابليس لم يكن من الساجدين؛ همگان سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود. در اين آيه به اين نكته ظريف توجه داده شده كه وي اصولا اهل اطاعت و فرمانبرداري و سجده نبوده است.
به هر حال مي توان گفت كه كاركرد اصلي و اساسي سجده همان اطاعت و فرمانبرداري محض و نهايت خشوع و خضوع داشتن نسبت به خداوند است. از اين رو آيات قرآني بر سجده براي خداوند بسيار تأكيد كرده و سجده گزاران را انسان هايي برشمرده است كه به تعالي و مقامات رسيده اند. بهشتيان كساني هستند كه در سيما و چهره شان آثار سجده نمايان است. اين آثار جز اطاعت و فرمانبرداري از فرمان ها و احكام الهي نبوده است.