عبدالله بن رواحه مأمور شده بود از اهالي خيبر ماليات بردرآمد بگيرد و براي اين كار مي بايد محصولات و عوائد كشاورزي آنانرا بسنجد تا از روي آن مبلغ ماليات معلوم شود، اين درآمد معمولاً ميان فقيران و مستحقان همان منطقه تقسيم مي شد. وقتي به آنجا رفت يهود خيبر به رسم هميشگي از پي تطميع او برآمده رشوه اي عرضه كردند كه از جواهرات زنانشان بود و گفتند اينرا از ما بستان و در برابر به هنگام ارزيابي محصول چشم از مقداري فرو بند. بي درنگ رشوه را پس زد و رشوه دهي آنان را تقبيح كرده، گفت: گرچه شما اهالي خيبر پيش من از هر كس منفورتريد اما اين باعث نمي شود كه در اخذ ماليات بر شما ستم يا اجحاف كنم. ضمناً هرگز حق عموم را به خاطر رشوه اي پايمال نخواهم كرد. رشوه اي كه پيشكش كرده ايد حرام است و گرفتنش حرام خوارگي و ما حرام خواره نيستيم». يهود كه از رفتار عادلانه ي بي سابقه و بيمانندش در شگفت شده بودند از سر شيفتگي و شادماني فرياد برآوردند كه اين، شالوده ي استواري آسمانها و زمين است.