0

هديه ي تولد

 
magam4u
magam4u
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1388 
تعداد پست ها : 976
محل سکونت : اصفهان

هديه ي تولد

كلاغ، بال زنان پر عقابي را كه به منقار داشت

جلوي چشم مترسك تكان  داد.

روي سر اوايستاد. پر را گوشه ي كلاه او فرو كرد.

بال ها را باز كرد. جستي زد و

آمد روي دست مترسك:تولدت مبارك.

مترسك با خوشحالي فرياد زد:واي خداي من،ممنونم كه به ياد من بودي.

كلاغ سر پايين انداخت:از هديه ايي كه برات آوردم،خوشت مي آد؟

مترسك لبخند زد:اين اولين و بهترين هديه اييه كه گرفتم.

و به كلاغ ها نگاه كرد كه مشغول غارت محصول ذرت بودند.

نيش خند زد و گفت:خوب،البته خيلي هم ترسناك تر شدم.

هر دو خنديدند..

صداي شليك چند گلوله به هوا بلند شد.

صداي بال زدن، غار غار كلاغ ها و سكوت.......

مترسك، چند پر سياه راديد كه رقصان از جلوي چشمش

 گذشتند و روي زمين افتادند.

خواست تكاني بخورد.

كشاورز پاي او را محكم تر از آن چه فكر مي كرد در زمين فرو كرده بود.....!!!!

 

از شما دوستانِ عزیزم در راسخون استدعا دارم ، این اشعار رو بخونید و پخش کنید ، ان شاءالله در ثوابش شریک باشید

 

روزهٔ کودکانه . نماز کودکانه . قرآنِ کودکانه
 

وبلاگ مجموعه اشعار بنده حقیر :

http://delsoroodeha.rasekhoonblog.com

سه شنبه 10 آذر 1388  4:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها