0

رفيق قافله شريك دزد!

 
magam4u
magam4u
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1388 
تعداد پست ها : 976
محل سکونت : اصفهان

رفيق قافله شريك دزد!

بعضي از همراهانمان، در بين راه بريدند و همكاسه مزدوران عراقي شدند. بيشتر جاسوسها ، از اسراي غير نظامي و عمدتا عرب بودند كه ضعف ايمان و طمع چند نخ سيگار و يكي دولقمه بيشتر ، دست آنها در دست عراقيها گذاشته بود تا پشت سر هموطنهاي خود صفحه بگذارند و آشي برايشان بپزند كه يك وجب روغن رويش باشد!
از جاسوسهاي معروف ، "علي رضا رهداري" و "اسماعيل" در اردوگاه ما بودند. بچه ها پس از اتمام حجتهاي فراوان با اسماعيل ، تصميم گرفتند كه سرش را زير آب كنند. يك روزكه به حمام رفته بود ف پارچه اي روي سرش انداختند و با تيغ شكمش را خط انداختند. اسماعيل با دادو فرياد توانسته بود جاسوسها و نوچه هايش را جمع كند و از خطر برهد. بعد از آنكه جان سالم به در برد، بيست و يك نفر از بچه ها را معرفي كرد. عراقيها اين عده را گرفتند به باد كتك و چند نفر از آنها را آنقدر زدند كه دست وپايشان شكست. اين مسئله باعث شد بچه ها عتراض بكنند. عرقيها كه مي دانستند ريشه كار در كجاست ، جاسوسها را از يك آسايشگاه بيرون كشيدند و به آسايشگاه ديگري بردند تا صداي اعتراض بخوابد؛ اما آن آسايشگاه نير سر به طغيان و اعتراض برداشت كه " ما جاسوس نمي خواهيم".

از شما دوستانِ عزیزم در راسخون استدعا دارم ، این اشعار رو بخونید و پخش کنید ، ان شاءالله در ثوابش شریک باشید

 

روزهٔ کودکانه . نماز کودکانه . قرآنِ کودکانه
 

وبلاگ مجموعه اشعار بنده حقیر :

http://delsoroodeha.rasekhoonblog.com

سه شنبه 10 آذر 1388  3:28 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها