0

خاطراتی از زندگی شهید بهشتی

 
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:خاطراتی از زندگی شهید بهشتی

عنوان : تندترين جمله اي كه گفتند
راوي :خانواده شهدا
منبع :سيره شهيد دكتر بهشتي
در قضيه انتخاب آقاي بني صدر به رياست جمهوري ، يكي از سران نهضت آزادي طي مصاحبه اي در تلويزيون گفت همه ما بايد به منزله دسته اي براي چاقو براي رئيس جمهور باشيم تا بتواند بهتر كارايي داشته باشد. اين در حالي بود كه قبل از آن از رياست جمهوري بني صدر نه تنها شديداً نگران بودند بلكه اين نگراني را هم اظهار مي كردند كه اگر بني صدر رئيس جمهور بشود چه بايد بكنيم ! وقتي پدرم اين مصاحبه را از تلويزيون شنيد جمله اي گفت كه تندترين جمله اي بود كه من در تمام مدت عمرم از ايشان شنيده بودم كه از شنيدن آن يكه هم خوردم . آن جمله اين بودكه گفتند نه ديگه ، اين ديگر دغلي است .
سيد محمدرضا بهشتي

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

پنج شنبه 21 بهمن 1389  4:02 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:خاطراتی از زندگی شهید بهشتی

عنوان : خستگي ناپذير بود
راوي :خانواده شهدا
منبع :سيره شهيد دكتر بهشتي
شهيد بهشتي بسيار پركار و خستگي ناپذير بود. ايشان در گذشته ، قبل از پيروزي انقلاب ، اگر مقيد بود مثلاً شبانه روز 7 ساعت بخوابد بعدازظهرها حتماً بايداستراحت مي كرد كه آن خواب بعدازظهر هم جزو 7 ساعت خواب شب بود و شب را در يك ساعت معيني بايد مي خوابيد كه خيلي نبايد از آن ساعت مي گذشت ، اماهمة اين حسابها در دوران انقلاب به هم ريخته شد و ديگر طوري نبود كه ايشان بتواند هم روز بخوابد و هم شب . لذا به قدري ايشان كار مي كرد كه من تعجب مي كردم . خود من آن روزها خيلي كار مي كردم و به علت كثرت كار بي حال مي شدم .مي ديدم آقاي بهشتي همان وقتي كه من خيلي خسته ام و نمي توانم كار كنم باز هم كار مي كند، يا اينكه مثلاً اگر بعدازظهر جلسه قرار مي دهد، بعد از اتمام جلسه درحزب مي آيد و كارهاي حزب را رسيدگي مي كند، در حالي كه عصر همان روز هم جلسة شوراي انقلاب دارد و در عين حال هيچ وقت ممكن نبود جلسات شوراي انقلاب را ايشان تعطيل كند و غالباً از اول وقت تا آخر بود، و در آخر هم كارهاي اضافي مثل ارباب رجوع كردستان يا فلان استان را جواب مي داد.
سيد محمد رضا بهشتي

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

پنج شنبه 21 بهمن 1389  4:02 PM
تشکرات از این پست
gh_reza9542
gh_reza9542
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 2453
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:خاطراتی از زندگی شهید بهشتی

عنوان : به ميان مردم مي رفت
راوي :خانواده شهدا
منبع :سيره شهيد دكتر بهشتي
براي بازديد از محل اسكان جنگ زدگان در امامزاده آقاعلي عباس به كاشان و نطنزرفتيم . مردم كه شنيده بودند چه كسي به ديدارشان مي آيد در هر روستايي جمع شده بودند و انتظار مي كشيدند تا وقتي عبور مي كنيم استقبالي كرده باشند و نسبت به خدمتگزاران بي منت خويش ابراز محبتي كرده باشند. ايشان در هر روستا پياده مي شد به ميان مردم مي رفت . در حالي كه برادران پاسدار به شدت از اين كار نگران مي شدند به آنها مي گفت ما از همين مردم هستيم و خدمتگزار همين مردم و آنها برما منت دارند. نمي شود نسبت به احساس آنها بي اعتنا باشيم و خودخواهانه لطفشان را بي پاسخ گذاريم . ازدحام جمعيت بود كه گرد ماشين حلقه مي زد. هر كس مي خواست به شكلي محبت خودش را ابراز كند.
يك بار كه در يكي از روستاها بر اثر ازدحام جمعيت در ماشين به شدت بسته شد و دست پيرمردي لاي در ماند ايشان پياده شد و دست او را بوسيد و او را درآغوش گرفت .
سيد محمدرضا بهشتي

کتابخانه الکترونیکی شهید غلامرضا زهره منش

www.zlib.ir

بزرگترین سازنده کتابخانه های جامع موبایل و کامپیوتر در اینترنت

پنج شنبه 21 بهمن 1389  4:04 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها