يادتان هست كه گفتيم حتي نمكمان را هم بايد از خدا بخواهيم
آنموقع باهم قرار گذاشتيم دفعه ديگر كه همديگر را ديديم، درباره اين موضوع باهم صحبت كنيم كه: چكار كنيم تا ما گفتيم: « نَـ...مـَ ...» خدا نمكدانمان را پر كند؟
بله! صحبت امروز من و شما در بارهي موضوع خيلي خيلي به درد خورِ: اسباب و مقدمات استجابت دعاها و برآورده شدن درخواستهايمان است
دوست من اين يك گفتگوي نوشتاريست و من دوست دارم وقتي شما حرفاي مرا خوانديد، من هم از حرفهاي شما مطلع شوم پس حتما پشت پنجرهاي كه من براي دينت باز كردهام بيا و حرفهات را برايم بزن؛ بله درست فهميدي پنجرهي نظرات را ميگويم
اما حرف من:
من ميخواهم نمك ناهار امروزم رو از خدا بخواهم ، بسم الله ، از كجا شروع كنم كه غذام بينمك نشه؟
استجابت دعا مسألهاي است كه بسيار به آن در روايات امامان معصوم _كه درود و سلام خدا برآنان باد_ پرداخته شده و دانشمندان عرصه دين نيز آن را پروردهاند، و در اين نوشتار شما حاصل تتبعي در اينباره را خواهيد خواند كه اسباب استجابت را برمي شمرد.
1- خدا حرف «بندهاش» را گوش ميدهد!!
حتماً آيهي زيباي "وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَ لْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ " را شنيده يا خواندهايد كه خداوند به پيامبر مي فرمايد:
چون "بندگان من" در باره من از تو بپرسند ، بگو که من نزديکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم، پس به ندای من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند.(1)
از اين كلام الهي ميتوان چند شرط را براي آنكه دعايمان مستجاب شود استخراج كرد.
آيا در كلمه "عبادي" كه در فرمايش پروردگار آمده است دقت كردهايد؟
شما از كلمهي "بنده" چه ميفهميد و آن را چگونه توضيح ميدهيد؟
بله نكتهي در خور توجه همينجاست، بايد "بندهي خدا" بود و بندگيكرد و فهميد كه بندگي خداوند غير از بردگي است.
بايد دانست كه خداوند مالك ما در تمام وجود، از پيدايش گرفته تا بقا و ... است؛ آنگاه خواهيم يافت اينچنين مالكي، از رگ گردن بر بندهي خود نزديكتر بوده و همهجا با اوست و خواهيم يافت كه با چنين مالكي بايد چگونه بود.
خواهيم يافت كه هيچ چيز چون او در وجود ما مؤثر نيست.
فكر ميكنم از اين صحبتها ميتوان دانست كه چرا آن مالك "اياك نعبد و اياك نستعين" را بر زبانمان گذاشته كه هر روز لااقل 10 بار بر آن معترف شويم.
اما آيا به اين نكته دقت داشتهايد كه بعضي وقتها ما آدمها چيزهايي را كه بيشتر بر زبانمان و جلوي چشممان است را كوچك ميپنداريم و خيلي زود عادتمان ميشود و فراموششان ميكنيم، حال آنكه تكرار آن بايد تذكري باشد براي فراموش نشدنمام!؟
بگذريم از اين غفلت!
خلاصه آنكه بايد بندگي را فهميد و با آن زندگي كرد تا مولا اجابتمان كند.
چون "بندگان من" در باره من از تو بپرسند ، بگو که من نزديکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم، پس به ندای من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند
2- اگر صدايم زني جواب دهم!
دومين قسمت از آيه كه ميخواهم در مورد آن بيانديشيم، كلمه "الداع" به معناي خواهان و درخواست كننده، در فراز "اُجيبُ دَعوَةَ الدَاعِ اِذَا دَعانِ" است.
آيا در مواقعي كه دعا ميكنيم واقعا از خدا ميخواهيم كه خواستهمان را برآورد؟ منظورم اين است كه آيا حواسمان هست كه فقط خداست كه همهكارهيِ اين عالم است و اوست كه اگر بخواهد ميشود وگرنه، نه!!
يا آنكه وقتي دعا ميكنيم منظورمان اين است كه "خدايا! تو هم يه كمكي بكن، هرچند اصل كار دست فلان آقاست".
وقتي آنقدر فهميديم كه:
1- هيچ كاري از دست خودمان ساخته نيست
2- ديگران و بلكه تمام غير حق هم وضعشان در اين ناتواني بدتر از ماست
آنوقت است كه چون فقيري در مانده بر دامان تنها و تنهاترين داراي هستي چنان دست خواهيم افشاند كه كَرَم به جوش آيد و فيض به خروش.
دوستان باهم تا هفتهي آينده در اين كلام دلنشين و اين دو نكته تأمل كنيم تا در ديدار آينده از ديگر شرايط استجابت باهم گفتگو كنيم!
يادت نرود كه پشت پنجره!! بيايي من مشتاق حرفهاي تواَم