اما اينكه چرا توبه انسان در دنيای ديگر قبول نيست. چون در آن دنيا هم انسان همه چيز را معاينه كرده و میبيند. در آنجا هم وقتی كه ادعای توبه مي كند و مي گويد خدايا پشيمانم، آن اظهار پشيماني انقلاب مقدس دروني نيست، انقلاب آزاد نيست. ثانيا انسان همينكه از اين دنيا رفت، مي دانيد در حكم چيست؟
در حكم ميوه اي است كه روي يك درخت بوده و پس از آنكه رسيده است يا به صورت كال و نيم رس (به هر شكلي)، از درخت جدا شده و افتاده است. ميوه تا روي درخت است تابع نظام درخت است؛ اگر رشد مي كند از طريق درخت رشد مي كند، اگر آب به آن مي رسد از طريق ريشه هاي درخت است، اگر ماده غذايي به آن مي رسد از طريق درخت مي رسد، اگر از هوا استفاده مي كند از طريق درخت استفاده مي كند، اگر طعمش شيري مي شود به دليل فعل و انفعالي است كه در درخت صورت مي گيرد، اگر رنگش تغيير مي كند باز به وسيله درخت است. همينكه ميوه از درخت افتاد، تمام امكاناتي كه براي آن موجود بود از بين مي رود.
تا ساعتي كه مثلا سيبي كه روي زمين افتاده است در روي درخت به صورت نيم رس و كال بود اين امكان وجود داشت كه رسيده شود، يك مرحله جلو بيايد، رنگش تغيير كند، حجمش بيشتر شود، طعمش مطبوعتر بشود، شيرينتر بشود، معطرتر بشود، ولی همينكه از درخت افتاد، تمام امكانات از بين ميرود. يعنی آخرين فعليتش، آخرين حالتش، درهمان لحظه ای است كه از درخت میافتد.
انسان ميوه درخت طبيعت است، ميوه درخت دنيا است. تمام امكاناتی كه برای ما انسانها موجود است، در طبيعت و در دنيا موجود است، برای ما خوب شدن در دنيا امكان دارد، وسائل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنيا موجود است. ما كه در اين دنيا هستيم، روی درخت طبيعت و دنيا هستيم، ميوه اين درخت هستيم.
::اين جهان همچون درخت است ای گرام *** ما بر آن، چون ميوههای نيم خام::
تا ما روی درخت طبيعت هستيم، همه امكانات برايمان هست، اگر عبادت كنيم، مثل ميوهای كه ميرسد، رسيده ميشويم. اگر گناه بكنيم، مانند ميوهای كه آفت زده ميشود، آفت زده ميشويم مثل اينكه كرمی يا شتهای از راه درخت به اين ميوه برسد. توبه هم يكی از امكانات است، مثل آب و غذائی است كه از راه درخت طبيعت بايد بما برسد. لذا وقتی مرديم ديگر به ما نمیرسد.
چرا؟ چون عرض كردم توبه يك انقلاب مقدس است و همه تغييرها و انقلابها و حركتها مال اين دنيا است، همه تغيير مسير دادنها و تغيير جهت دادن ها مال اين دنيا است، بالا رفتن و پائين رفتن در اين دنيا است. همينكه پا به ان دنيا گذاشتيم، در هر حد و درجهای كه هستيم، در هر مسيری كه هستيم، بسوی هر چيزی كه هستيم، در همانجا متوقف ميشويم. آخرين حد فعليت تمام شده است.
يك مثال ديگر: يك طفل كه در رحم مادر است، وابسته بوجود مادر است، غذايش از ناحيه مادر است، مايع و آب بدنش از وجود مادر است، سلامت و بيماريش از ناحيه مادر است. اما همينكه از مادر متولد شد، ديگر وابستگيش به او تمام ميشود، يك نظام ديگر بر زندگی او حكومت ميكند و ديگر يك لحظه نمیتواند با نظام پيشين كه نظام رحم است، زندگی كند.
انسان پس از آنكه از اين دنيا رفت، نظام زندگيش بكلی تغيير میكند و عوض ميشود و امكان ندارد كوچكترين استفادهای از نظاماتی كه در دنيا هست، بكند. عمل و توبه، پيشروی و پسروی، بالا رفتن و پائين رفتن و تغيير مسير و جهت دادن، همه مال اين دنيا است.
اين كلام امام علی علیه السلام است: «اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» میگويد: ايها الناس! امروز روز عمل است و روز حساب نيست، دنيا محل مجازات و رسيدن بحساب نيست. نه اينكه بخواهد بگويد هيچ مكافاتی در دنيا نيست.
بعضی از اعمال در دنيا مكافات است، و بعضی از بدبختيهايی كه در دنيا به انسان ميرسد، نتيجه عمل انسان است. اما نه خيال كنيد كه حساب هر عمل بدی را خدا در اين دنيا میرسد و نه خيال كنيد كه هر حالت بدی كه انسان پيدا میكند، در نتيجه يك عمل گذشته او است، اينجور نيست.
بنابراين آيا اگر انسانی در اين دنيا هيچگونه مجازاتی نشد، دليل بر اين نيست كه حسابش پاك بوده است؟ نه. آيا اگر كسی در دنيا سختی ای ديد، دليل بر بدی عمل اوست؟ مثلا اينكه سيلی آمد و پاكستانيها را از بين برد دليل بربدی عمل آنهاست؟ يعنی خدا بحساب آنها در اين دنيا رسيده است؟
نه، اينجور نيست. درس اسلام بما اين است: «اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل». دنيا دار عمل است، دار رسيدگی و حساب كردن نيست. بر عكس آخرت دار عمل نيست، منحصرا دار حساب است و بس.