پس و پیش کنکور
این درست که کنکور رفته رفته از قله آرزوهای محصلین پسر فرو می غلتد و رفته رفته آنها حتی عطای بیکاری را به لقای درس و دانشگاه می بخشند و ترجیح می دهند اگر یار خانواده نیستند حداقل به واسطه هزینه های سنگین کلاس کنکور و دانشگاه آزادو غیره و غیره بار شاطر هم نشوند، اما هنوز هم که هنوز است تب داغ کنکور و رقابت نفسگیر ورود به دانشگاه تن بسیاری از خانواده ها را می لرزاند.
اساتید و دانشجویان
در این باره حرف های دکتر محمد امین قانعی راد استاد دانشگاه و رئیس گروه جامعه شناسی علم در انجمن جامعه شناسی ایران خواندنی است. او می گوید: «دانشجویان ما قادرند حجم زیادی از اطلاعات را در ذهن خود انباشته کنند، بخصوص در هنگام ورود به دانشگاه تا در این رقابت [کنکور] پیروز شوند ولی معلوم نیست خود این تبدیل نفر دانشجو به یک مخزنی از محفوظات روند مناسبی برای ایجاد توسعه علم و پیشرفت دانش باشد. این فرآیندی است که می تواند کاملاً زیر سؤال برده شود. در جایی خواندم در آمریکا در رشته فیزیک و ریاضیات مسابقه ای برگزار شده و آمریکا در بین کشورهای شرکت کننده در یک رشته رتبه ۱۹ و در دیگری ۲۱ را کسب کرد که رتبه پایینی است. این نشان می دهد دانشجویان آمریکایی با روند دیگری رشد پیدا می کنند و شیوه پرورش دانش آموز با ایران متفاوت است. هر دانشجوی ایرانی هنگام شروع فعالیت، با مغز خسته وارد دانشگاه می شود که باید ۴ سال استراحت کندو دانشجو سعی می کند این ۴ سال را به مغز خود استراحت دهد و خیلی از آن کار نکشد مگر در حد آوردن یکسری نمرات با توجه به اینکه نظام آموزشی در دانشگاه های ما هم به طریقی امتداد نظام دبیرستانی است و ما علم را با مجموعه ای از محفوظات اشتباه گرفتیم.»و البته به همین دلیل هم هست که دانشجویان ما محفوظات خوبی دارند که اگر به کسی برنخورد، درست پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی همه را به باد فراموشی می سپارند و آن چه برایشان می ماند تنها مطالعات شخصی و تجربیات فردی شان است که به یاری شان می شتابد و این دردناک است که هرگز توانایی های مختلف ذهنی جوانان و دانش آموزان ایرانی که ضریب هوشی بالایی دارند، پرورش داده نمی شود و تنها به همان مدال های ریاضی و شیمی که ناشی از بالا بودن سطح محفوظات است و نه معلومات بسنده می کنیم. چرا؟ دکتر قانعی راد می گوید: «چون سیستم آموزشی ایران - چه در دبیرستان و چه در دانشگاه - صرفاً یاد دادن به دانشجو و به خاطر سپردن اوست که این سیستم سبب می شود دانشجو درگیری کمتری با تحقیقات داشته باشد. حال آنکه تحقیق یعنی نگاه کنجکاوانه داشتن به دنیا و دنبال مسأله بودن و تلاش برای حل مسائل که زیربنایش باید در آموزش دبستانی و دبیرستانی ساخته شود و در دانشگاه هم اثر خودش را نشان دهد که ما در این زمینه مشکلات زیادی داریم. یعنی آموزش دبستانی ما که بسیار مهم است، دنبال این نیست که ذهن دانش آموزان را پرورش دهد و معمولاً آنها را محکوم به شنیدن حرف های معلم به صورت انفعالی و یاد گرفتن به معنای حفظ کردن بدون تعامل واقعی با معلم و همکلاسی و در آخر امتحان می کند. در حالی که بخش اساسی آموزش یادگیری این تعاملات است. بچه کلاس اول که تا دیروز بازی می کرد و در ضمن بازی بدون هدف قبلی یادگیری هم می کرد، وقتی وارد دبستان می شود، سرکوب می شود و از طریق محکوم شدن به نشستن روی صندلی و ارتباط برقرار نکردن با دیگران، چیزی که تا حالا برعکس آن بود. او مجبور است روی صندلی بنشیند و شیطنت نکند. شیطنت نکردن یعنی تعامل برقرار نکردن با دیگران و انجام تکالیف هم یعنی امر مشقت باری که باید در منزل انجام شود. درک ما از فرایند دانش یک مفهوم سنتی است و البته منفی یعنی مجموعه ای از دانستنی ها را که باید به هر قیمتی و با هر میزانی به ذهن دانش آموز منتقل شود، در نظر می گیریم.»
خودکشی برای کنکور
واقعاً با وجود چنین سیستم آموزشی نامناسب دردناک است دیدن و شنیدن و خواندن تلاش های خانواده ها که اغلب باید فراتر از بضاعت و توان مالی و فکری و حتی فیزیکی خود بدوند و هزینه کنند و هزینه که شاید فرزندشان راهی دانشگاه شود و از دروازه این قیف بزرگ برعکس شده عبور کند و به سراشیبی خوشبختی بیفتد که کدام خوشبختی؟ وقتی قرار است کلی هزینه هم برای گرفتن مدرکی بدهی که دیگر اعتبار خودش را در جامعه از دست داده کدام خوشبختی؟دردناک تر وقتی است که بدانی سال گذشته تعدادی به دلیل عدم قبولی در کنکور خودکشی کردند. یکی از راه نیافتگان به دانشگاه می گوید: «زمانی که متوجه شدم نامم در لیست اسامی قبول شدگان نیست، احساس پوچی شدیدی داشتم. سه سال آخر دبیرستان، سال های سختی بود که با اضطراب و ترس از کنکور سپری شد و یک سال آخر کاملاً دور از جامعه بودم. اما نتیجه آن همه تلاش ، عدم موفقیت بود. این امر موجب شد مدت ها به افسردگی شدید دچار شوم که البته هنوز تبعات آن کاملاً از بین نرفته.»
حرف های «مرتضی.م» حرف های بسیاری از پشت کنکوری هاست. آنها نیز مثل مرتضی که خانواده شان را وا داشته اند با وجود تمام گرفتاری های شدید مالی که کم و بیش با آن مواجهیم بیش از ۴ میلیون تومان صرف هزینه تحصیل و مدرسه غیرانتفاعی و کلاس کنکور کنند که چیزی جز افسردگی شدید ناشی از شرمندگی نیست. چه بلاها که سر جوانانمان ناخواسته نمی آوریم!
بحران روحی و روانی
امروزه موضوع کنکور و رقابت برای رسیدن و ورود به دانشگاه نه تنها به بحران روحی و روانی برای دانش آموزان تبدیل شده بلکه نظام آموزشی را هم به سیاه چالی از ناباروری علمی و عملی می کشاند. چنانکه اغلب کارشناسان معتقدند که در حال حاضر کنکور تأثیر بدی در آموزش دوره متوسطه گذاشته و محتوای آموزشی را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده است. در این میان اغلب کارشناسان و صاحب نظران مسائل آموزشی معتقدند کنکور به رقابتی زیانبار تبدیل شده است که سال هاست موجب بروز استرس، تنش، اضطراب، ناکامی و بسیاری دیگر از مشکلات روحی و روانی در بین جوانان شده و هر سال این روند با توجه به افزایش جمعیت جوان کشور با سرعت و شتاب بیشتری طی شده و قشر عظیم تری از نسل جوان را به ورطه فرو رفتن در مشکلات روحی می کشاند. دردناک اینجاست که به گفته دکتر «پرویز اجلالی» آسیب شناس اجتماعی در ماجرای کنکور «کسانی بیشتر آسیب می پذیرند که بسیار اهل مطالعه بوده اند و یا خانواده هایشان هزینه های گزافی را صرف آنها کرده باشند و احساس کنند در صورت عدم ورود به دانشگاه زمین و زمان بر سرشان آوار شده است.»البته اضطراب و وحشت ناشی از عدم قبولی کنکور را نباید به خود کنکور و پدیده کنکور نسبت دهیم. بلکه این نظام آموزشی وامانده و عقب مانده ماست که به جای به روز کردن و کارآمد شدنش، از خیل عظیم محصلان قربانی می گیرد و هیچ مسؤول و مدیر و وکیلی یارای مقابله و مبارزه با آن را ندارد که اگر کنکور نبود کدام دروازه را دروازه سعادت می کردیم و جوانان جویای علم و کارمان را به سمت آن سوق می دادیم؟ گرچه همین دروازه کنکور هم جز ظاهر پرزرق و برقش چیز دیگری ندارد و طبلی است توخالی که فقط دنبال بلعیدن پول و وقت و عمر مردم است و پشت دروازه اش خبری نیست و حتماً شما هم شنیده اید در کوچه و بازار این قطعه را که:
- بچه جان درس نخوان لیسانسه هاش بیکارند!
حذف کنکور
حذف کنکور رؤیای این روزهای بسیاری از پدران و مادرهاست. هر سال حدود یک میلیون و پانصد هزار نفر در آزمون سراسری دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی شرکت می کنند، از این تعداد حدود ۳۰۰ هزار نفر وارد دانشگاه های سراسری و آزاد و پیام نور می شوند. تعدادی از پشت کنکوری ها عطای ادامه تحصیل را به لقایش می بخشند و همان اول کار و بعد از مدرک واقعیت سراب بودن دانشگاه انصراف می دهند که تعدادشان تقریباً سالانه ۲۰۰ هزار نفر است و با این حال یک میلیون نفر دوباره خود را برای کنکور سال بعد آماده می کنند. فرض کنید به طور متوسط این یک میلیون نفر مجبور باشند ۲۵۰ هزار تومان برای سال بعد هزینه کنند که این می شود ۲۵۰ میلیارد تومان که رقم بسیار قابل توجهی است و می توان با آن لااقل سالی چند دانشگاه راه اندازی کرد و از خیل مشتاقان به کنکور کاست. ضمن آنکه این یک میلیون نفر مانده برای سال بعد عملاً چیز تازه ای نمی آموزند.از طرف دیگر آنها که وارد دانشگاه شده اند نیز در ابتدای جاده ای سخت ناهموار هستند. این افراد دو دسته اند. ۱-رشته تحصیلی شان اصلاً مورد علاقه شان نیست و از سر اجبار درس می خوانند. ۲-رشته تحصیلی شان مورد علاقه شان است اما اساتید و منابع درسی لازم را برای پیشرفت در این عرصه ندارند و در نهایت هم وقتی فارغ التحصیل می شوند، کاری ندارند که بتوانند در آن خود را و داشته هایشان را رشد و ترقی بدهند و لذا علی می ماند و حوضش.
راه حل نهایی
راه حل نهایی حذف کنکور است. با حذف کنکور قبل از هر چیز مسأله دانشگاه رفتن و دانشجو شدن دیگر همه گیر نیست و پس از چند سال خواهیم دید که کسانی تن به دانشگاه رفتن می دهند که واقعاً علاقه مند به ادامه تحصیل باشند و این عده تمام هزینه های تحصیلی را هم به جان می خرند. البته این مسأله زمانی محقق خواهد شد که دانشگاه ما واقعاً دانشگاه باشد و با سخت گیری های شدید علمی هم ستاره های خود را پربارتر و روزآمدتر و کارآمدتر کند و هم محیطی شود مناسب کسانی که واقعاً عشق به علم دارند نه علاقه به مدرک.با حذف کنکور می توان همه ساله بودجه کلانی را که هم از سوی دولت و هم از سوی مردم صرف برگزاری آن و ورود به دانشگاه می شود را صرف ساختن و گسترش کیفی و کمی فضای آموزش عالی کشور کرد. قرار است تا پایان برنامه چهارم کنکور از نظام آموزشی ما حذف شود. آیا دولت توان انجام این کار را دارد؟ آیا نمایندگان مجلس و شورای نگهبان دولت را در تحقق این امر یاری می دهند؟ باید منتظر ماند و دید. ما که به شدن این واقعه امیدواریم شما چطور؟