آسیبشناسی آموزش دانشگاهی تئاتر
آسیبشناسی آموزش دانشگاهی تئاتر
|
پرداختن به مقوله آموزش بسیار پیچیده، فنی و نیاز به کار گروههای کارشناسی مجرب و متخصص دارد. اما آنچه مرا واداشت تا در اینباره به طرح موضوع بپردازم، اشکالاتی بود که در زمان تدریس و برنامهریزی آموزشی متوجه آن شده بودم. در یک دوره کوتاه به همراهی دوست هنرمندم اصغر همت در دانشگاه سوره مسوولیت گروه تئاتر را بر عهده داشتیم، همت به عنوان مدیر گروه و من قائممقام وی. در آن دوره کوتاه چندساله ما با تشکیل تیمهای کارشناسی سعی کردیم در حد امکانات و مقدورات برنامهای قابل دفاع و کاربردی تنظیم کنیم، گروههای کارشناسی برای هر گرایش تشکیل دادیم و ساعتها دروس و شرح دروس را تحلیل کردیم و به نتایجی رسیدیم که در طول بحث تا آنجایی که ایجاب کند به آن میپردازم.
اگر اشتباه نکنم اولین کنکور ورودی رشته تئاتر برای دانشکده هنرهای دراماتیک در سال ۴۲ برگزار شد و نظامنامه آموزش تئاتر در سال ۱۳۴۷ تدوین شد که همین نظامنامه بعدا دستمایه تدوین نظامنامه کنونی شد. دانشگاهها پس از انقلاب به دلیل انقلاب فرهنگی مدتی تعطیل بود تا اینکه به تدریج دانشگاهها بازگشایی شد و در مدت تعطیلی هیاتی مرکب از دکتر مهدی حجت، آقای آلمحمد (که بعدا دکترا گرفتند)، دکتر دهقانپور و دکتر سلیمی مسوولیت تدوین و تنظیم دروس رشته تئاتر را به عهده داشتند. در همین راستا و به موازات اصلاحاتی که در حال بررسی و اعمال روی شرح درسها بود، در سال ۶۲ دفتری در محل دانشکده هنرهای زیبا تشکیل شد که دانشجویان تئاتر دانشکدههای هنرهای زیبا، دراماتیک و فارابی فعالیتهای خود را در آنجا ساماندهی میکردند و قرار بود این دفتر مرکزی جهت تربیت و آموزش دانشجویان به خصوص برای رشته ادبیات نمایشی باشد. ماحصل این اتفاق این شد که در سال ۶۳ دانشکده هنرهای زیبا به عنوان اولین دانشکده هنری پس از انقلاب دانشجوی جدید برای رشته تئاتر بپذیرد. اما اولین دانشجویان پس از انقلاب در رشته تئاتر سال ۶۴ وارد دانشگاه شدند. خوب است بدانیم که از سال ۶۴ تا امروز دروس رشته تئاتر بازنگری نشده است. قبل از هر چیز بحث را با سه سوال در سه بخش (ورود به دانشگاه، دوران دانشجویی و فارغالتحصیلی) و هر بخش را با سه سوال شروع میکنم.
● ورود به دانشگاه
۱) پیشینه عملی- آموزشی دانشجو قبل از ورود به دانشگاه چیست؟
۲) چه اندازه دروس غیرتخصصی (عمومی) در قبولی دانشجو نقش داشته؟
۳) نحوه گزینش (امتحان عملی) چگونه بوده است؟
● دوران دانشجویی
۱) آیا دروس با شرایط و نیازهای جامعه مرتبط است؟
۲) آیا امکانات مادی (پلاتو، کتاب، سالن اجرا، وسایل کمکآموزشی و...) و معنوی (استاد، مربیان مجرب، فضای فرهنگی و...) فراهم است؟
۳) آیا دانشجویان از وقت خود استفاده مناسب میکنند؟
● پس از فارغالتحصیلی
۱) آیا دروس ارائهشده متناسب با شغل فارغالتحصیلان است؟
۲) مدرک تا چه اندازه موجب اشتغال میشود؟
۳) مدرک مرتبط با شغل امتیاز است یا خیر؟
هدف از طرح سوالات بالا فقط عیبجویی نیست. عناصر مثبتی هم وجود داشته که مربوط به مبحث آسیبشناسی نیست. مثلا گسترش مراکز آموزش تئاتر که به طیف علاقهمندان تئاتر اضافه میکند، هر چند تکلیف خیل عظیم فارغالتحصیلان خود حدیث مفصلی است. نتایج مطالعات و مصاحبههای من با دانشجویان این بود که اکثر دانشجویان رشته تئاتر قبل از ورود به دانشگاه هیچ دوره یا آموزش خاصی را ندیدهاند، برخی از آنها یک نمایشنامه هم نخواندهاند و بعضی هم یک نمایش ندیدهاند! هنوز تفاوت بین نمایشنامه، سناریو و بعضا فیلمنامه را نمیدانند. اطلاعاتشان از تئاتر در حد همان تئاتر در صحنههایی است که به شیوه بولوار از تلویزیون پخش میشود. یک دسته از ایشان که در کلانشهر تهران ساکنند شاید سری به سینما- تئاتر گلریز یا بولینگعبدو زده باشند. اتوپیا یا آرمانشهر چنین افرادی شرکت در سریالهای تلویزیونی یا طنزهای دستچندم سیما است. چنین افرادی را باید حین دادن تست ورودی ببینید، حداکثر خلاقیتشان تقلید از همین طنزهای دست چندم است که گاه بازیگرانش (غلط) هم بازی میکنند.
جالب اینجاست که همینها در آزمون قبول میشوند! چرا؟
چون دروس عمومیرا خوب پاسخ دادهاند !
دانشجویانی دیدهام که فقط برای گرفتن مدرک آمدهاند، نه ذوقی دارند نه علاقهای، نه سابقهای، و نه پیشینهای، ملاک قبولی اکثر این دانشجویان بالا بودن نمرات عمومی آنهاست! این دانشجویان در دوره دانشگاه هم دنبال حفظیات هستند زیرا فاقد توانایی عملیاند، اینجاست که حلقه مفقوده آموزش تئاتر که همانا رویکرد تئوریپردازی است پیدا میشود، به جای اینکه از آنها سوال شود چه میتوانی؟ میپرسند چه میدانی؟ در چنین فضایی آنان که بهرهای از استعداد دارند به همان دلیل پایین بودن نمرات عمومیاز ادامه راه باز میمانند. اگر تعداد قلیلی هم در این میان بر بخورند هزار مشکل پیدا میکنند چون اکثریت از جنس دیگری هستند، طبق روال معمول غالبا سه برابر ظرفیت را برای مرحله دوم اعلام میکنند، تعداد زیاد مصاحبهشوندگان و زمان اندک مصاحبه امکان گزینش صحیح را نیز فراهم نمیسازد، بهطور متوسط به هر نفر بین سه تا ۱۰ دقیقه وقت میرسد، در این زمان محدود باید توانایی داوطلب مشخص شود، با این همه قیف دانشکدههای دولتی دهانهاش تنگتر است، بگذریم...
پس از قبولی با دروسی مواجه میشوند که چندین سال است بازنگری نشدهاند!
اساسا بهروز رسانی اطلاعات و دانش یکی از ضروریات زمان ماست، در دورانی که تغییر و تحولات به هزارم ثانیه محاسبه میشوند عدم بازنگری در مباحث آموزشی و عدم به روزرسانی اطلاعات علمیآموزشی ضربه جبرانناپذیری به دانشجویان و پژوهندگان وارد میسازد. در حوزه علوم نظری با گسترش روابط اینترنتی کمتر نقاط ضعف به چشم میآیند، ولی در دروسی که شیوه یادگیری آنها عملی و کارگاهی است این نقطه ضعف خود را بیشتر مینمایاند.
مهمترین ویژگی در بازنگری مطالب توجه به نیازهای روز است؛ نیازهایی که از یک طرف با دانش و آگاهی فردی و تخصصی مرتبط است و از طرف دیگر همسویی آن با تکنولوژی و فناوری و همچنین ارتقای توانایی و مهارت ارتباطی تفکیکناپذیر است. در این مثلث ارتباطی (آگاهی- تکنولوژی- مهارت) چند نکته دارای اهمیت ویژه هستند.
۱) دروسی که دربردارنده مساله زمان و مناسبات فرهنگی اجتماعی زمان خود باشند.
۲) دروسی که هدفمند انتخاب شده باشند.
۳) دروسی که هم ارز و مشابه نباشند.
۴)دروسی که ضمن بالا بردن توان تخصصی قدرت ارتقای بینش، تحلیل و امکان ورود به درس را از زوایای مختلف برای دانشجو فراهم کند.
مثلا در کارگردانی معلوم نیست روند آموزش کارگردان به شکل عملی چگونه پیش میرود زیرا روشی که دانشجوی کارگردانی به شکل عملی دوره دستیاری را با استاد خود طی کند و این دورهها از نظر کارآموزی برای وی امتیاز محسوب شود در برنامهریزی درسی نهتنها لحاظ نمیشود بلکه به عنوان یک شیوه تجربی نیز مورد استفاده قرار نمیگیرد.
دروس کارگردانی نه بر پایه عملی درست بنا شدهاند نه بر پایه تئوریک. به غیر از درس اصول و مبانی کارگردانی، کارگردانی ۱ تا ۴ معلوم نیست بر کدام پایه بنا شدهاند. بیشتر به سلیقه استادان مربوط میشود، در چنین سیستمی شیوه سرهمبندی کردن متداولترین روشی میشود که دانشجویان به کار میبرند. اینکه در هر مرحله قرار است دانشجویان چه روشی را بیاموزند دیده نشده است. صدالبته هر یک از شیوهها خود تجربیات عملی در کنار استادان را میطلبد. آیا چنین امری محقق میشود؟ ! من که ندیدهام... البته نمونههایی در دورههای قبل از انقلاب دیده میشود که دکتر کوثر، دکتر خسروی و امثال آنها به چنین روشهایی دست مییازیدند که کمکم به فراموشی سپرده شده است.
جایگاه دروسی مانند روانشناسی یا به فراخور هر رشته دروس تخصصی در کجای دروس فعلی دیده شده است؟ آیا ۲ واحد سلفژ برای گرایش بازیگری کفایت میکند؟ آیا درسی مانند فلسفه هنر یا زیباییشناسی برای رشته نمایش نباید الزامی باشد؟ دروس عملی که بازیگر یا کارگردان نیازمند آن است، مانند کارگاههای خلاقیت چرا وجود ندارد؟ آیا وقت آن نرسیده است که دروس هم ارز و گاه زاید حذف شوند و بهجای آن به دروس عملی و کارگاهی توجه بیشتری شود؟
شرح درس کنونی در شرایط خاص انقلاب فرهنگی تدوین شده است. بدیهی است در آن موقعیت شتابزدگی و خاص بودن شرایط خود حامل خصوصیاتی بود که در تدوین آنچه امروزه وجود دارد بیتاثیر نیست. بنابراین نیاز به بازنگری در دروس بیش از پیش احساس میشود. بر این اساس پیشنهاد میکنم که هیاتی مرکب از مدیران گروه ۴ دانشکده تئاتر و افراد متخصص جهت تدوین شرح درس جدید با رویکرد کارگاهی و کاربردی تشکیل شود و هرچه سریعتر دروسی راهبردی را تدوین کنند.
امکانات آموزشی اعم از پلاتو تمرین، سالن اجرا و همچنین امکانات کمک آموزشی با کمیت دانشجویان هیچ تناسبی ندارد. پلاتوها از نظر کمی و کیفی به هیچ وجه جوابگوی نیازهای درسی دانشجویان با نقایص موجود نیستند، از نظر بهداشتی و امکانات از قبیل سرویس بهداشتی، کمد، آیینه، پارکت، تهویه، گرمایش و سرمایش، نور، آکوستیک و... نیز فاقد استانداردهای اولیه هستند. نه تعدادشان جوابگوی خیل انبوه متقاضیان را میدهد ونه کیفیتشان سلامتی آنها را تضمین میکند.
نبود کارگاههای مهارتی و به اصطلاح (ورکشاپ) هم خود حدیث مفصلی است. ممکن است در جشنوارههای دانشجویی کارگاههایی تشکیل شوند ولی این امر هم تابع برنامه و هدف خاصی نیست. هرازگاهی برگزار وتعطیل میشود.
مشکل تنها به پلاتو ختم نمیشود. نبود منابع معتبر، کمبود سالن اجرا، عدمارتباط بین دانشگاههای معتبر جهانی و دانشکدههای تئاتر، ایجاد رانت استفاده از استاد و در پیش گرفتن رویهای که مانع همکاری برخی از استادان تراز اول میشود، عدمهماهنگی و جلسات منظم برنامهریزی بین ۴ دانشکده فعلی تئاتر، نبود برنامه مشخص به منظور برگزاری کارگاههای تخصصی (ورکشاپ) و...
آنچه در حال حاضر در دانشکدههای تئاتر در بهترین حالت اتفاق میافتد استفاده از توانایی عمومیاستاد است. توانایی عمومیبا تخصص کاملا فرق دارد. در بسیاری از موارد دیده میشود استادی بالغ بر ۱۸ واحد درسی را درس میدهد که در بهترین شکل، توانایی تدریس تخصصی ۴ یا ۶ واحد را دارا است و بقیه واحدها، تخصص وی نیست.
بیاعتنایی به دو اصل تخصص و توانایی عملی نهتنها شیوه دانشکدههای تئاتر بلکه هدف آموزشکدههای خصوصی یا اصطلاحا آموزش غیررسمی نیز است. بدیهی است با توجه به اصل درآمدزایی چنین روشی از آموزشکدههای خصوصی دور از انتظار نیست ولی تن دادن به چنین اموری از دانشکدههای تئاتر که متولی اصلی آموزش هستند، پذیرفتنی نیست.
وقتی در چرخه مناسب آموزش اجزا به درستی کنار هم قرار نگیرند، آنچه تلف میشود وقت است. شما فرض کنید در ۴ واحد دانشگاهی در طول ۲ ترم یعنی یک سال تحصیلی هر هفته ۲ ساعت، یادگیری تخصصیترین مباحث آموزشی هر گرایش تئاتر اعم از بازیگری، کارگردانی، نمایشنامهنویسی و... انجام میگیرد؟
بدیهی است که این سیستم و روش، نمایشنامهنویس یا بازیگر یا کارگردان تربیت نمیکند و تنها وقت هدر میدهد.
پس هنر در دانشگاه متولد نمیشود، این اساسیترین اصلی است که باید به آن توجه کرد. اگر این اصل را بپذیریم از بای بسمالله تا تای تمت را درست برنامهریزی میکنیم. ورودی و خروجیمان را درست میبینیم و هدایت میکنیم.
بنابراین مدرک شأن و منزلتی مییابد و هر کس که آموزش دیده تئاتر است از جایگاه واقعی و حرفهای خود برخوردار میشود و از این آشفته بازار بیدروپیکر و غیرحرفهای نجات مییابیم.
در این شرایط مدرک تحصیلی سندی معتبر بود که در پیدا کردن شغل و ورود به دنیای حرفهای امتیاز بیهمتا به حساب میآمد. بهراستی چرا آنچه مدرک مینامیمش با توانایی انجام کار، غریبه و گاه متنافر است؟ آنچه در تئوری گفتهاند یک چیز است و آنچه در عمل اتفاق میافتد چیزی دیگر! در ذهن و روی کاغذ میتوانی هرجور و هر شکل که میخواهی فکر کنی ولی در عمل بحث کاملا متفاوت است. به همین دلیل است که گاه میشنویم استادکاران خبره میگویند: طرف تازه از پشت میزمدرسه (منظور دانشگاه است) بلند شده!
شاید به همین دلیل ساده دوره کارآموزی برای دانشجویان در آستانه فارغالتحصیلی نهتنها لازم بلکه واجب است. باید با توجه به گرایششان از آنها خواست دوره کارآموزی را نزد یکی از استادان معتبر سپری کنند و تا استاد توانایی انجام کار عملی وی را تایید نکند مدرک به دانشجو داده نشود. در این سیستم است که کار عملی ارج و قرب پیدا میکند. ممکن است بگویند سیستم کنونی دانشکدههای تئاتر بر اساس روش آموزش آمریکایی بنا شده است، عرض میکنم، اگر سیستم آموزش آمریکایی هم درست به کار گرفته میشد نتایج بهتری در برداشت، اما آنچه بر فرهنگ و آموزش سنتی ما مبتنی است و هنوز هم کاربرد دارد روش کارگاهی اوستا- شاگردی است که تا حدودی به روش کارگاهی فرانسویها نزدیکتر است.
در پایان اضافه کنم برخی از اعضای هیات محترم علمیدانشگاهها، توانمندی و علاقهشان از استادان مدعو کمتر است، زیرا استادان مدعو به دلیل اینکه میخواهند ترم بعد از آنها دعوت به عمل آید توانایی علمیخود را بالا برده و درصدد رضایت دانشجو نیز هستند، بنابراین ترجیح میدهند بهروز باشند.
امید است با ایجاد زمینههای لازم اعم از فرصتهای مطالعاتی، سفرهای آموزشی و پژوهشی و همچنین امکان حضور در فستیوالها و سمینارهای بینالمللی و دانشگاهی انگیزههای لازم توسط مسوولان ذیربط برای استادان تمام وقت فراهم شود. |
آنروز .. تازه فهمیدم ..
در چه بلندایی آشیانه داشتم... وقتی از چشمهایت افتادم...
چهارشنبه 20 بهمن 1389 8:02 AM
تشکرات از این پست