0

چند رباعی از فرج اله کمالی

 
mashhadizadeh
mashhadizadeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 25019
محل سکونت : بوشهر

چند رباعی از فرج اله کمالی

چند رباعی از فرج اله کمالی

استاد فرج اله کمالی علاوه بر اینکه شهریار شعر محلی استان بوشهر می باشند، شاعری توانا در سرودن شعر کلاسیک از جمله مثنوی ، غزل و رباعی نیز هستند . در زیر چند رباعی از ایشان را آورده ایم :

من آینه ام، هر آنچه بینم گویم
در باغ ببر، ببین که گل می رویم
هر گاه که سنگ ها به من می نگرند
دست از سر جان خویشتن می شویم
***
سرما زده ام ولی نخواهم خوابید
از زوزه ی بادها نخواهم ترسید
نومید نمی شوم. فلق در راه است
شب می گذرد، در این ندارم تردید
***
بنیاد جهان بر این دو حرف ساده است
حقی است، که حق به مردمانش داده است
این شرط که، نا کس اش به ناحق نخورد
تکلیف تمام مردم آزاده است
***
آن روز که دست آسمان رو گردد
یعنی که خرد حریف جادو گردد
وقتی که نهند حق هر کس کف دست
شک نیست، نصیب پرده چاقو گردد
***
پروانه ی من به شمع ها بدبین است
چون دیده که شمع با پرش در کین است
گفتند چو جان دهی به جانان برسی
خندید و بگفت: قیمتش سنگین است
***
این مسئله را سزد جوابی بکنیم
بین دو حساب، انتخابی بکنیم
یا آن که: کسان حساب ما را برسند
یا این که: به روی خود حسابی بکنیم
افسرده چرا؟ بیا شرابی بخوریم
در سایه ی باده آفتابی بخوریم
گیسوی غزل گرفته در دست خیال
چنگی بزنیم و پیچ وتابی بخوریم
***
برخیز، بساط روبراه است، بیا
منشین که نشستن اشتباه است، بیا
هر چند که شب سیاه مست است و خراب
بانوی سپیده پا به ماه است، بیا
***
دیدم صنمی و گفتم: ای ماه بیا
بگذر ز جفا و با دلم راه بیا
بنشست برابرم چو آئینه و گفت:
پیری پدرم؛ بس است کوتاه بیا

    حمید.bmp

 

 

جمعه 15 بهمن 1389  9:35 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها