+ لطيفه هاي شيرين 1
ابلهان شهر
پادشاهي به يکي از خادمان خود گفت
: «
نام ابلهان شهررابنويس
»
خادم کمي فکر کرد و گفت
:«
به شرطي اين کار را ميکنم که نام هرکس را نوشتم از من نرنجي و مرا سرزنش نکني
»
گفت
: «
باشد بنويس
»
خادم اوّل اسم شاه را نوشت
!!
شاه از جا بلند شد و گفت
:
اگر نوشته ات راثابت نکني تو را به مجازاتي سخت دچار ميکنم
.
خادم گفت
:
مگر شمانبوديد که حواله اي به ارزش صد هزار دينار به يکي از نوکرانتان داديد تا آنرا پول کند
وبرايتان باز
آورد
؟
شاه گفت
:
بله من چنين کردم
.
خادم گفت
:«
من آن مرد را خوب ميشناسم
!
اودر اين شهرنه زن و بچه اي دارد ونه خانه وملکي که بخاطرش باز گردد
»
شاه کمي فکر کرد وگفت
:«
اگر پول را نقد کرد و بازگشت چه
؟»
خادم گفت
:
در آن صورت اسم شما را خط ميزنم و اسم او راخواهم نوشت
!!.
ستاره شناس
به فقيري گفتند
:
ستاره شنا سي ميداني وآيا ستاره هارا ميشناسي
؟
گفت
:
آيا کسي هست که چوبهاي سقف خانه ي خود رانشناسد
؟!.
انتخاب
جنگي سخت ميان 2 لشکر در گرفته بود
.
يکي از سپا هيان لشکري که در حال شکست بود روبه فرار نهاد
.
گفتند
:
کجا ميگريزي نامرد
؟!
گفت
:
اگر بگويند فلاني ازميدان جنگ گريخت‘لعنت ا... ‘برايم خوش تر است تا بگويند
:
فلاني کشته شد رحمت ا...
!
ازکتاب( لطيفه هاي شيرين لطايف الطوايف )
جمع آوري کننده : مهدي صالحي
13 ساله
http://mahsan.parsiblog.com
/