شكارچي طمع كار و تله موش
يكروز شكارچي خيلي عصباني بود چرا چون موش اذيتش مي كرد.
شكارچي عصباني بود به همین خاطر رفت ويك تله براي موش خريد.
موش كه خيلي ترسيده بود رفت ويك هويج آورد و بیرون لانه گذاشت .
شكارچي تا آمد تله را بيرون لانه بگذارد چشمش به هويج افتاد.
اوهويج را برداشت ورفت.
موش تا تله راديد عصباني شد و رفت تله را برداشت و پرتش كرد جلوي شكارچي.
شكارچي كه همه ي حواسش به هويج بود رفت روي تله.
و سپس تا شش ماه در بيمارستان بستري شد.
نویسنده : احسان صالحی
8 ساله
http://mahsan.parsiblog.com
/