ليست شهداي دفاع مقدس (س)

علي اکبر در روز ششم شهريورماه سال 1343 در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش ولي‌الله سر از پا نمي‌شناخت. سر بر سجده الهي نهاد و خدا را به پاس سلامتي فرزند شکر نمود؛ وي درس و مدرسه را تا پايان سال سوم راهنمائي ادامه داد تا اينکه جوانان رشيد اين مرز و بوم به خدمت سربازي فرا خوانده شدند؛ سياهلو همراه ارتشيان دلاور پا به ميدان جهاد نهاد و در روز بيست و سوم فروردين ماه سال 1363 در سن 20 سالگي در منطقه‌ي ميمک به آرزوي ديرينه‌اش رسيد و در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

منبع:پرونده‌ي ‌شهيد در پايگاه امام حسين (ع) حوزه 279 كميل بسيج اسلامشهر

ابراهيم سياهلو در شهر تهران متولد شد شوق عبادت پروردگار باعث شد از سنين کودکي به مسجد برود در سن 7 سالگي وارد دبستان شد و تحصيلات خود را تا دريافت مدرک سيکل ادامه داد.
ابراهيم در زمان اوج‌گيري انقلاب اسلامي همراه دوستانش در راهپيمايي ها شرکت مي‌کرد پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با شروع جنگ تحميلي ابراهيم نيز در جرگه ديگر مردان غيور ايران زمين به مرزهاي جنوب شتافت.او سرانجام در تاريخ 21/1/1362 در جريان عمليات والفجر1 در منطقه عملياتي فکه جان به جان آفرين تقديم نمود و شربت شيرين شهادت را نوشيد.

منبع:پرونده شهيد در پايگاه امام حسين (ع) اسلامشهر

سيد آقاجان در روز هفتم تيرماه سال 1338 سراسيمه به خانه بازگشت و با شوري وصف ناشدني فرزندش را در آغوش گرفت، نعمت‌الله که هديه الهي براي خانواده محسوب مي‌شد در روستاي ديودره از توابع شهرستان رودسر استان گيلان پرورش يافت، کلاس اول راهنمايي بود که شانه‌هاي کوچکش در فراق پدر لرزيد،‌ غم مرگ پدر و مشکلات متعدد اقتصادي او را بر آن داشت تا به عنوان شاگرد در مغازه مشغول به کار شود، سيدمحمدي چندي بعد به تهران مهاجرت نمود و در يک مغازه باطري‌سازي به کار پرداخت، اما پس از 9 سال به رودسر بازگشت، در زمان اوج‌گيري انقلاب سيد به خدمت سربازي رفت ولي علاقه به نهضت خميني کبير (ره) باعث شد، از پادگان فرار نمايد، تا همراه مردم غيور ايران با ظلم و جور رژيم پهلوي مبارزه کند، نعمت‌الله در اين جريان بارها توسط مأموران ساواک تعقيب شد تا اينکه انقلاب به پيروزي رسيد و او با تأسيس پايگاه و انجمن اسلامي و کلاس‌هاي عقيدتي سياسي و قرآن و احکام محل خويش از دستاوردهاي انقلاب اسلامي حمايت نمود، سيدمحمودي با آغاز جنگ تحميلي لباس سبز سپاه پاسداران را بر تن کرد و به جبهه‌هاي حق عليه باطل رفت، فرمانده گردان امام‌حسين (ع) از لشگر 25 کربلا پس از 24 سال هجران در تاريخ 4/12/1362 در عمليات والفجر7 در منطقه دهلران سر بر خاک نهاد، و با پيکري خونين به آسمان پر گشود.

منبع:كتاب با اميران دلها

سيدموسي در سال 1351 به دنيا آمد؛ كودكي او در روستاي " كويه سفلي " شهرستان رودسر گذشت.
هنوز كودكي بيش نبود كه پدرش را از دست داد و تحت سرپرستي مادرش، بزرگ شد. او باهوش و بااستعداد بود؛ به مداحي علاقه‌ي فراواني داشت و در محافل و مجالس سوگواري آقا اباعبدالله (ع) شركت مي‌كرد.
دوران تحصيل ابتدايي و راهنمايي را در روستاهاي كويه سفلي و بازكل گذراند.
هنوز نوجوان بود كه طبل جنگ و زورگويي توسط دشمنان اسلام و ايران به صدا درآمد. او اهل مسجد بود و به نماز و قرآن دلبستگي خاصي داشت. هميشه در انجمن اسلامي و پايگاه بسيج در كنار دست مسئولين بود.
او ابتدا به پادگان آموزشي منجيل و سپس به جبهه اعزام شد و پس از آن در عمليات كربلاي 5 در شلمچه در سال 1365 در سنّ 14 سالگي به شهادت رسيد.
مزار پاكش در صحن مطهر آقاسيد نصير كيا (ع) قرار دارد.

منبع:ماهنامه ستارگان درخشان   -  تاریخ:  1386/3 -  شماره مجله: 29-  صفحه: 2

رضا سيدارونقي در تاريخ 3/12/1344 در شهرستان خوي چشم به جهان گشود. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه با موفقيت به پايان برد. در آزمون سراسري سال 1363 دانشگاه‌ها در رشته‌ي «علوم اجتماعي» دانشگاه تبريز پذيرفته شد.
انقلاب اسلامي مردم ايران زماني آغاز شد که وي دانش‌آموز مقطع راهنمايي بود. از همان روزهاي اول به نداي امام (ره) لبيک گفت و دوشادوش بزرگسالان در راهپيمايي‌هاي مردمي شرکت نمود.
سيدارونقي جواني فعال و پرشور بود، هميشه کارهاي سخت را براي خود انتخاب مي‌کرد، در جبهه هم به سراغ گردان‌هايي مي‌رفت که احساس مي‌کرد خط‌شکن هستند. از روابط عمومي خوبي برخوردار بود و در بين دوستانش محبوبيت خاصي داشت. به امام عشق مي‌ورزيد و ولايت فقيه را ضامن بقاي انقلاب اسلامي مي‌دانست.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در جبهه فرهنگي فعاليت و با هواداران منافقين و گروهک‌هاي وابسته بحث مي‌کرد. با شروع جنگ تحميلي بارها کلاس درس را رها کرده و به جبهه‌هاي نبرد اعزام گرديد. آخرين اعزام سيد ارونقي در دوران دانشجويي بود. وي در حالي که دانشجوي سال اول بود و تنها يک نيمسال از تحصيلات دانشگاهي را پشت سر گذاشته بود حضور در دانشگاه ايثار و شهادت را بر نشستن در نيمکت‌هاي دانشگاهي ترجيح داد و به مناطق جنگي اعزام گرديد.
سيدارونقي بعد از دو سال حضور فعال در ميادين نبرد به تاريخ 22/12/1363 در عمليات بدر جام شهادت نوشيد و در سن 19 سالگي به ملکوت اعلي پيوست.
روحش شاد.

منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز

بيست و دوم شهريور ماه سال 1343 روز ميلاد زينب کبري فرزند ديگري از سلاله پاک علي مرتضي در شهر تهران پا به عرصه هستي نهاد،‌ پدر نامش را به عشق اهل‌بيت (ع) جعفر نهاد، او در مجالس ذکر ائمه (ع) پرورش يافت و با فرا رسيدن هفتمين پائيز زندگي به مدرسه رفت، با اوج‌‌گيري مبارزات مردم دلير ايران بر عليه نظام پهلوي به خيل عظيم تظاهرکنندگان پيوست،‌ سيد جعفر پس از پيروزي انقلاب اسلامي ضمن فعاليت در کميته محل به علت از کارافتادگي پدر در مغازه ميکانيکي مشغول به کار شد، تهراني بعد از مدتي به عضويت سپاه پاسداران درآمد و دوره آموزشي خود را در پادگان امام حسين (ع‌) به پايان رساند، سيد براي مدتي در بخش حفاظت از مجلس شوراي اسلامي خدمت نمود، و در ارديبهشت ماه سال 1361 عازم جبهه‌هاي نبرد شد، حضور او در واحد اطلاعات عمليات سرپل‌ذهاب در سال 1361، ورود به لشگر 27 محمدرسول‌الله (ص) در شهريور سال 1362، شناسايي منطقه «بمو»، کار در واحد طرح و عمليات لشکر 27، رسيدگي به امور مهندسي،‌ احداث جاده، شناسائي منطقه مريوان در عمليات والفجر4، سازماندهي واحد اطلاعات و عمليات، مسئول تيم‌هاي گشتي، مسئول تيم‌هاي شناسائي، مسئول اطلاعات گردان خط‌شکن مقداد و حمزه در عمليات خيبر، مسئول سازماندهي نيروها و آموزش برادران واحد اطلاعات و عمليات در عمليات بدر، از جمله فعاليت‌هاي او در طول سالهاي حضورش در دفاع مقدس بود. تهراني دو مرتبه از ناحيه پا و صورت به شدت مجروح شد، اما هربار مقاوم‌تر از هميشه به جبهه هاي نبرد بازگشت، با آغاز عمليات والفجر8 سيد جعفر به جبهه‌هاي نبرد شتافت، و با سمت جانشين طرح و عمليات لشگر27 محمدرسول‌الله(ص) قدم به عرصه پيکار نهاد، و سرانجام در سن 22 سالگي در تاريخ 1/2/1365 بر اثر اصابت ترکش به جمع عاشقان و شاهدان ثارالله (ع) پيوست و همراه کاروان کربلا مهمان خوان گسترده الهي گشت.

منبع:كتاب حكايت مردان مرد

رضا در سال 1339 در جنوب شهر تهران ديده به جهان هستي گشود. کودکي مهربان و متواضع که در سايه‌ي دستان نوازش‌گر مادر، بزرگ شد.
آموختن علم را در سن 7 سالگي آغاز کرد و ديپلم خود را از دبيرستان ابوريحان اخذ نمود. وقتي انقلاب آغاز شد، خيلي زود به جمع تظاهرکنندگان پيوست و همراه ياران امام (ره) فرياد عدالت‌خواهي سر داد.
با پيروزي انقلاب اسلامي نيز از هيچ کوششي جهت اعتلاي اهداف امام فروگذار نکرد و در برخي از ارگان‌ها به فعاليت‌هاي تبليغاتي پرداخت. دوران خدمت نظام وظيفه را که به پايان رساند، راهي کردستان شد تا با گروهک کومله مبارزه نمايد. اما بعد از مدتي به اسارت کومله‌ها درآمد و پس از تحمل 3 ماه شکنجه آزاد گشت، ولي هميشه از ناحيه‌ي شکم و پهلو درد داشت. وي چندي بعد لباس سبز سپا‌پاسداران را بر تن کرد و چندين مرتبه به صورت داوطلبانه در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل جنگيد.
در ميدان جنگ بود که در کنکور دانشگاه‌ شرکت کرد و در رشته‌ي فيزيک‌کاربردي دانشگاه تهران پذيرفته شد. اما باز هم از جهاد في سبيل‌الله غافل نشد و سرانجام در عمليات والفجر8 جام شيرين شهادت را نوشيد. او در تاريخ 31/1/1365 در سن 26 سالگي در خاک فاو آسماني گشت و نامش در جرگه‌ي دلاوران ايران‌زمين ثبت شد.

منبع:مطالب ارسالي از دانشگاه تهران

سيده اکرم در سال 1348 در کرمانشاه متولد شد.مادر با شادي بسيار به تربيت او پرداخت و هر روز با شوقي وصف ناشدني شور و شکوه او را به نظاره نشست.
سالها گذشت و اکرم بزرگ شد، اما کينه و قساوت دشمن بعثي تاب باليدن و شکوفائي نونهالاني چون او را نداشت و او در سن 18 سالگي در بيست و ششمين روز از اسفندماه سال 1366 پرپر شد.مادر از آن روز به بعد او را کبوتر خونين ناميد.چندي بعد برادرش جواد نيز به او پيوست و مادر در حاليکه اشک مي‌ريخت با خود زمزمه کرد :
«چقدر صبورم که گلبرگهاي پرپر باغم را به باغبان مي‌سپارم»(1)
1- از زبان مادر شهيد

منبع:كتاب آينه و شقايق جلد1 صفحه 119