ليست شهداي دفاع مقدس (س)

محمود سلامت فرزند محمد به سال 1341 در ايوانکي يکي از توابع سمنان ديده به جهان گشود. ايشان در حين خدمت وظيفه‌ي سربازي از تهران عازم جبهه‌هاي نبرد شدند و در پاسگاه کوچک در تاريخ 9/8/1363در سن 22 سالگي به دست مزدوران عراقي به شهادت رسيد و پيکر پاکش در بهشت زهرا در قطعه‌ي 27 به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب سيماي مسجدآل محمد(ص)   -  صفحه: 203

عادل در روز بيست و سوم شهريورماه سال 1346 ديده بر جهان هستي گشود. كودكي او در شهر قرچك ورامين گذشت. عادل در سنّ 7 سالگي به مدرسه رفت و تا اخذ مدرك ابتدايي تحصيل نمود.
وي در سال‌هاي جواني به عضويت ارتش درآمد و همراه لشكر 77 خراسان عازم مناطق جنگي شد. سلجوقي سرانجام در فكه بر اثر استنشاق گازهاي شيميايي در تاريخ 22/4/1367 در سنّ 21 سالگي به بيكران آسمان بال گشود.
مزار پاكش در بهشت‌زهرا‌ (س) قرار دارد.

منبع:مطالب ارسالي ازايثارگران ارتش  

علي‌رضا در سال 1340 ديده به جهان هستي گشود و در روستاي فشند شهر کرج بزرگ شد. پدر براي تربيت اسلامي او تلاش وافري انجام داد. او مثل همه‌ي کودکان به مدرسه رفت و بعد از اخذ مدرک ديپلم به دانشگاه صنعتي شريف راه يافت.
اما با آغاز جنگ تحميلي قدم به ميدان جهاد في سبيل الله گذارد و بعد از نبردي مردانه در روز سوم آذرماه سال 1365 در سنّ 25 سالگي در منطقه‌ي اردوگاه کوثر ( اهواز ) جان به جان‌آفرين تسليم کرد.
مزار پاکش در روستاي فشند قرار دارد.

منبع:مطالب ارسالي از دانشگاه صنعتي شريف  

در سال 1343 در خانواده‌اي مذهبي در محله‌ي چهارسوق آران ديده به جهان گشود..
از دوران طفوليت به دليل جو مذهبي خانواده نهال ايمان و محبت اهل بيت عصمت و طهارت در وجودش بارور گشت. حسين اخلاقي نمونه و الگو داشت که دوستان و اطرافيان شيفته‌ي اخلاق نيکو و فضايل انساني ايشان بودند.
با آغاز قيام امت حزب‌الله به رهبري امام خميني ( قدس سره )، جهت سرنگوني نظام استبدادي ستم‌شاهي و برقراري حکومت اسلامي، دوشادوش اقشار مختلف مردم در درگيري‌هاي خياباني و تظاهرات و راهپيمايي‌ها و مجالس شرکت فعال و گسترده داشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم‌چنان به فعاليت و پاسداري از حريم اسلام و قرآن مشغول بود.
با شروع جنگ تحميلي مزدوران استکبار جهاني به ميهن اسلامي، خود را براي مبارزه با کفار بعثي آماده کرد و به سوي جبهه‌هاي حق عليه باطل شتافت. وي با مراجعه به بسيج و گذراندن دوره‌ي آموزش در سال 1360، مدت 4 ماه در کردستان به نبرد با گروهک‌هاي پليد و مزدوران بعثي پرداخت و پس از بازگشت از غرب به جبهه‌ي جنوب عزيمت نمود. وي در عمليات رمضان بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحيه‌ي پا به شدت مجروح گرديد و پس از بهبودي مجدداً به جبهه‌هاي نبرد رفت و در اکثر عمليات‌هايي که در جبهه‌ي جنوب انجام گرفت، شرکت فعال داشت.
حسين در سال 1362 بار ديگر از ناحيه‌ي سر و پا مجروح گرديد. مدت 4 سال به طور مستمر و پيگير در جبهه‌هاي نور عليه ظلمت در مبارزه با کفار و دشمنان متجاوز بعثي شرکت کرد و بالاخره او که شيفته‌ي شهادت و دلباخته‌ي حضرت اباعبدالله الحسين (ع) بود، با روحيه‌اي والا در عمليات افتخارآفرين والفجر 8 شرکت نمود و در ساعت 3 بعدازظهر 30/11/1364 در پاتک دشمن در جاده‌ي فاو – ام‌القصر بر اثر اصابت خمپاره‌ي مزدوران بعثي سر و دستش قطع گرديد و در سنّ 21 سالگي به آرزوي ديرينه‌اش که همانا شهادت در راه آرمان‌هاي الهي و اسلامي بود، رسيد و به لقاءالله پيوست.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1381/10/29 -  صفحه: 13

محمدعلي در فروردين ماه سا ل1334 در روستاي گوران از توابع شهرستان طالقان چشم به جهان گشود.مادر، او را با ذکر اهل‌بيت (ع‌) تربيت نمود، محمدعلي در سنين کودکي شيفته سيره ائمه اطهار (ع) گشت با فرا رسيدن هفتمين پائيز زندگي به آموختن علم روي آورد و در سال 1352 توانست مدرک ديپلم خود را دريافت نمايد.سپس به خدمت سربازي رفت و در سال 1356 تحصيلاتش را در رشته رياضي دانشسراي شهرستان ساري ادامه داد. فساد حاکم بر جامعه روح پاک و قلب پر ايمان سلطان محمدي را آزرده ساخت، به همين علت او براي از بين بردن فقر فرهنگي و مفاسد اجتماعي همراه ياران خميني (ره) به مبارزه عليه شاه پرداخت.برگزاري نمايشگاه کتاب، نوار، عکس، تکثير اعلاميه‌هاي حضرت امام (ره) ،از جمله اقدامات محمدعلي بود. سال 1358 بعد از اخذ مدرک کارداني در يکي از مدارس روستاي دلگشا (از توابع شهرستان چالوس) مشغول به خدمت شد. او چهار مرتبه به ميدانهاي نبرد حق عليه باطل رفت و در عملياتهاي رمضان، محرم، والفجر4 حماسه آفريد، آخرين بار سلطان محمدي در مردادماه سال 1362 از طرف بسيج سپاه پاسداران نوشهر به جبهه مريوان اعزام شد و بالاخره مزد سالها عبادات شبانه، قرائت قرآن، جهاد در راه سرافرازي اسلام را از خداوند متعال گرفت. بچه‌ها در آخرين لحظات به او گفتند:«محمدعلي ازدواج کن» و او در مقابل اصرار دوستانش با خنده پاسخ داد:«در اين عمليات شهيد مي‌شوم» اما اگر به شهادت نرسيدم ،حتماً ازدواج مي‌کنم. سرانجام سرباز 28 ساله اسلام در روز اول آبان ماه سال 1362 در منطقه پنجوين عراق به ديدار حق شتافت و نامش را در جرگه شاهدان عمليات والفجر4 ثبت نمود.

منبع:پرونده شهيد در گروه تحقيقاتي فتح‌الفتوح

اکبر در سال 1334 در منطقه رهنان شهر اصفهان ديده به جهان گشود.در همان آغاز طفوليت پدر زحمتکش خود را از دست داد. درس و مدرسه را تا کلاس دوم راهنمايي با موفقيت پشت سر گذاشت؛ اما فقر مالي خانواده به او اجازه ادامه تحصيل نداد، لذا به کار مشغول گشت. تا اينکه در سنين جواني توانست به عنوان راننده ماشينهاي سنگين در جهادسازندگي استخدام شود. در همين ايام با بانويي پارسا ازدواج کرد و خداوند فرزندي به او عطا نمود. با حمله رژيم بعثي، سلطاني در صف جهادگران راه حق پا در ميدان مبارزه نهاد و در روز سوم خردادماه سال 1361 در عمليات بيت‌المقدس، خرمشهر را به خون خويش رنگين ساخت. پيکر دلاور 27 ساله لشگر روح‌الله را در گلزار شهداي رهنان به خاک سپردند.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد 1 صفحه 195

مهدي در سال 1343 در منطقه‌ي رهنان شهر اصفهان ديده به جهان گشود، کودکي مهربان و صميمي که در ميان جمع خانواده پرورش يافت و در سن 7 سالگي به مدرسه رفت. انجام فرائض دين مبين اسلام را قبل از رسيدن به سن تکليف آغاز کرد. 12 ساله بود که در غم از دست دادن پدر شانه‌هاي کوچکش لرزيد و او که تاب اين هجران را نداشت نتوانست ديگر آموختن علم را ادامه دهد و به ناچار براي تأمين معاش خانواده در مغازه‌اي (سراجي) مشغول به کار شد. علاقه‌ي او به احکام اسلام باعث شد همواره در جرگه‌ي پيروان راستين آئين محمدي قرار بگيرد. حمله‌ي رژيم بعثي سخت‌ترين لحظات را براي مردان اين سرزمين پاک رقم زد و آنان براي حمايت از انقلاب و دفاع از خاک کشور چشم بر علائق خود بستند و راهي ميدان نبرد شدند. مهدي نيز همراه بسيجيان شيدا پا در رکاب جهاد نهاد و در سومين روز از فروردين ماه سال 1361 در سن 18 سالگي در منطقه‌ي عين‌خوش به ديدار حق شتافت. مزار پاکش در گلزار شهداي اصفهان قرار دارد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد1 صفحه‌ي 113

محمدعلي سلطاني در نوزدهم تيرماه سال 1326 در آغوش پر مهر مادر جاي گرفت و در دامان پاک او پرورش يافت. روزهاي کودکي او در استان کرمانشاه سپري شد و همراه کودکان خود به مدرسه رفت. اما فقر حاکم بر خانواده مانع ادامه تحصيل او گشت و محمدعلي در سال سوم دبستان مدرسه را رها کرد؛ کم‌کم به جلسات مذهبي راه يافت و در سن 19 سالگي عازم خدمت نظام وظيفه گرديد. بعد از اتمام اين دوره ازدواج کرد و صاحب 3 فرزند شد. با اوج‌گيري نهضت پرشور امام خميني (ره) در صف ياران ايشان قرار گرفت و در راه حمايت از انقلاب بارها مجروح گرديد. سلطاني در زمان حمله‌ي رژيم بعثي عراق از طريق بسيج کارخانه‌ي سايپا که کارگر بخش مکانيک آن بود،‌ به جبهه رفت و در عمليات‌هاي طريق‌القدس، بيت‌المقدس و والفجر2 حماسه آفريد و در همين عمليات در روز سيزدهم مردادماه سال 1362 محمدعلي به علت اصابت گلوله بر خاک افتاد و در سن 36 سالگي آسماني شد. پيکر پاکش را در حاج عمران به تهران انتقال داده و در بهشت زهرا (س) قطعه 40 رديف 27 شماره‌ي 16 به خاک سپردند.

منبع:پرونده شهيد در پايگاه حمزه سيدالشهداء حوزه 277 ابوحمزه ثمالي بسيج اسلامشهر