ليست شهداي دفاع مقدس (ص)

سال 1343، سال شکفتن سهيلا بود، او کودکي‌اش را در شهر تهران سپري کرد و در نزد مادر با اسلام و معارف الهي اين دين آسماني آشنا شد. هنوز نوجواني بيش نبود که در کنار ديگر مردان و زنان انقلابي به مبارزه عليه ظلم برخاست و ضمن آن از آموختن نيز غافل نشد. بعد از اخذ مدرک ديپلم به عنوان آموزشيار نهضت سوادآموزي به کار مشغول گشت و همراه همسرش به لرستان رفت؛ با وجود حملات موشکي رژيم بعثي زمانيکه تولد فرزندش را به انتظار نشسته بود، از تدريس به زنان مسجد کارخانه سيمان دورود غافل نشد. روز شانزدهم آذرماه سال 1365 بود، که سهيلا تصميم گرفت به تهران بازگردد تا ديداري با خانواده داشته باشد، قبل از حرکت به کلاس درسش رفت اما خداوند طالب ديدراش بود و او در سن 22 سالگي از مسجد کارخانه سيمان روانه ديار نور گشت. در اين سفر آسماني 26 بانوي پارسا از دانش‌آموزانش به همراه طفلي که در بطن داشت او را همراهي کردند.

منبع:كتاب آينه و شقايق جلد1   -  صفحه: 113

زليخا فرزندش را در آغوش کشيد و به احترام امام و رهبرش حسين (ع) نام او را حسين گذارد. آن روز سال 1348 روستاي دره‌بان _ ريز سراسر شادي بود و مولود تازه رسيده با خود برکات فراواني براي خانواده‌ي تهي‌دست صافي به ارمغان آورده بود.
تحصيلات ابتدايي را پشت سر نهاد به دليل فقر مالي خانواده مجبور بود شب‌ها کار کند و روز‌ها به تحصيل بپردازد. او به سن 12 سالگي رسيد و در همان ابتداي بلوغ با مولايش حسين (ع) هم‌پيمان شد تا از موازين اسلام دفاع کند و هم‌چون او ستم هيچ ظالمي را نپذيرد و زير بيرق استکبار هيچ ستمگري نرود. لذا با شروع جنگ تحميلي به عضويت بسيج درآمد. حسين صافي در هشتم آذر ماه سال 1360 هنگام عمليات طريق‌القدس در بستان بر اثر اصابت خمپاره به سنگري که در آن بود به شهادت رسيد. او بر اثر انفجار قسمتي از سر و صورت خود را از دست داد و در حالي که به خميني (ره) و رهروانش لبيک مي‌گفت به سوي آسمان پر کشيد.
پيکر او را در جنت‌الشهداء بخش‌ريز به خاک سپردند. راهش جاودان باد.

منبع:كتاب اسطوره هاي جاويد   -  صفحه: 183

اسفنديار صالح‌پور در شب يکم فروردين ماه سال 1345 در شهر مسجد سليمان ديده به جهان گشود. کمي که بزرگ‌تر شد به مدرسه رفت. جزو دانش‌آموزان فعال و با ايمان بود. کلاس چهارم ابتدايي را که تمام کرد خانواده‌اش از بوشهر به مسجد سليمان نقل مکان کردند و او کلاس پنجم را در دبستان دکتر شريعتي گذراند. وي از 10 سالگي مبارزه‌اش را عليه انگليسي‌ها و آمريکايي‌ها آغاز کرد. اسفنديار از دوران دبيرستان وارد بسيج شد، و فعاليت‌اش را ابتدا در مسجد کولرشاپ و سپس در مسجد چهاربيشه ادامه داد.
چندي بعد به پيشنهاد سپاه پاسداران فرماندهي پايگاه المهدي را پذيرفت و در سال 1361 راهي ميدان جنگ شد و فرماندهي گردان سلمان (ع) را پذيرفت.
اسفنديار اولين بار که به جبهه اعزام شد به جزيره‌ي مجنون رفت و با اينکه در عمليات بدر مجروح شده بود اما تا پايان عمليات هم‌چنان مقاومت کرد.
صالح‌پور در ماه‌هاي محرم و صفر شوراي مسجد و شوراي پايگاه مقاومت را دور هم جمع مي‌کرد و براي اين ايام برنامه‌هاي متنوعي را تدارک مي‌ديد.
وي در جذب نيرو، هدايت و ارشاد آن‌ها بسيار هنر‌مندانه عمل کرد، در شهر با عنوان فرمانده پايگاه المهدي چهاربيشه و در جبهه با سمت فرمانده دسته، با پشتکار و جديت فعاليت کرد.
سرانجام در تاريخ 4/12/1364 در شب عمليات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و کتف در سن 19 سالگي شهد شيرين شهادت را نوشيد و در بهشت برين ساکن شد.
مزار پاکش در گلزار شهداي چهاربيشه قرار دارد.

منبع:كتاب مسافران سفرسبز   -  صفحه: 105

منبع:كتاب مسافران سفرسبز   -  صفحه: 103

حميدرضا صالح‌پور فرزند محمدرضا در سال 1341 در بيرجند و در خانواده‌اي مذهبي و فرهنگي به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در دبستان پرويز و راهنمايي را در مدرسه‌ي فعلي شهيد مطهري به پايان رساند. سپس در هنرستان به تحصيلاتش ادامه داد. او از مؤسسين اتحاديه‌ي انجمنهاي اسلامي دانش‌آموزان بود و در مبارزه با ضدانقلاب و مبارزه با بني‌صدر خائن در بيرجند و قاين فعاليت چشمگيري داشت. بعد از سخنراني امام(ره) که فرموده بودند:«اي کاش من هم يک پاسدار بودم.» ايشان به سپاه رفت و به جمع پاسداران پيوست. حميدرضا به ائمه اطهار (ع) عشق مي‌ورزيد. به قرآن علاقمند بود و آن را تلاوت مي‌کرد. امام حسين (ع) را الگوي آزادي انسانها مي‌دانست و عشق امام حسين (ع) او را به شرکت در مراسم سينه‌زني و زنجيرزني وا مي‌داشت. در مراسم مذهبي و عبادي و دعا شرکت فعال داشت. به خاطر عشق به شهادت، لبيک به فرمان امام(ره)، آرزوي زيارت امام حسين (ع) و باز شدن راه کربلا به جبهه رفت. او در منطقه‌ي عملياتي کردستان انجام وظيفه مي‌کرد و رزمنده‌اي مخلص بود. پس از اعزام به جبهه‌ي سومار در تاريخ بيست و پنجم آبان ماه سال 1361 در سن 20 سالگي به فيض شهادت نايل آمد. پيکر پاک شهيد بر دوش مردم شهيدپرور بيرجند تشييع و در گلزار شهداي اين شهر به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند جلد 2 صفحه‌ي 451

عبدالحميد صالح‌نژاد در سال 1340 در شهرستان دزفول چشم به جهان گشود. دوران كودكي را در مسجد محل همراه با نواي دلنشين قرآن و آموزش شعاير اسلامي‌ و بهره‌گيري از آيات الهام بخش كلام‌الله و احاديث معصومين سپري نمود. به طوريكه با وجود سن كم در پشت تريبون مسجد در مورد معارف اسلامي سخنراني مي‌كرد. عبدالحميد مدتي بعد به عنوان مسئول جلسه قرآن مسجد محل، جوانان را جمع نموده و با الهام‌گيري از آيات قرآن آنها را عليه رژيم شاه تحريك مي‌نمود. صالح‌نژاد با اوج‌گيري انقلاب اسلامي‌ همدوش مردم مبارز ايران به تكثيراعلاميه‌هاي امام (ره) و شركت در تظاهرات پرداخت. وي پس از پيروزي انقلاب به عضويت كميته انقلاب اسلامي‌ درآمد و پس از تشكيل سپاه پاسداران وارد اين نهاد مقدس شد. صالح‌نژاد با آغاز جنگ تحميلي و حمله رژيم بعثي به سرزمين عزيزمان مشتاقانه به جبهه شتافت و در عملياتهاي بسياري شركت نمود. «ارتفاعات بلتا، تيته ، تنگه ابوغريب و درياچه ماهي شجاعت و رشادت اين مبارز غيور را به ياد دارند. صالح‌نژاد از عمليات والفجر مقدماتي تا والفجر 8 در سمت فرماندهي گردانهاي «ذوالفقار انبياء، حمزه سيد الشهدا» از لشگر 7 ولي عصر (عج) فعاليت داشت و زماني نيز فرمانده گرداني از گردان مسلم بن عقيل و معاون گردان عمار ياسر بود. عشق او به قرائت قرآن و تفكر در مورد آفرينش جهان، مطالعه و تعليم و تربيت نيروهاي تحت امرش زبانزد خاص و عام بود. سرانجام اين رادمرد لحظه‌هاي نبرد در حاليكه فرماندهي گروهان ويژه را علاوه بر فرماندهي گردانهاي لشگر 7 ولي عصر (عج) بر عهده داشت، در ساحل غربي اروندرود در عمليات والفجر 8 به سوي عرش خدا پرواز كرد و در كنار ياران شهيدش جاي گرفت.

منبع:كتاب پرتويي از زندگينامه درخشان شهيد صالح نژاد

حسين‌علي در سال 1346 در روستاي ميشان ديده به جهان هستي گشود. پدر بزرگوارش که با تولد او، وجودش لبريز از شور و شوق بود، بيست روز بعد از تولد حسين‌علي به رحمت ايزدي پيوست و سايه مادر هم تنها يک سال بالاي سرش بود. يک سال بعد نيز به ديار ابدي شتافت.
وي در سن 8 سالگي به گچساران مهاجرت کرد، شرايط روزگار باعث شد، صالحي و برادرش براي تأمين معيشت خانواده به کار و تلاش روي آورند.
زماني که انقلاب اسلامي به اوج خود رسيد، او 11ساله بود، اما با وجود سن کم در راهپيمايي‌ها و سخنراني‌ها شرکت داشت. از مطالعه کتب اسلامي و افزايش معلومات و دانش مذهبي غافل نبود.
آغاز جنگ تحميلي در وجودش انقلابي وصف‌ناپذير به وجود آورد و در اولين اعزام در عمليات ثامن الائمه (ع) حضور پيدا کرد و پي‌درپي در عمليات‌هاي طريق‌القدس و فتح‌المبين حماسه‌اي پر شکوه آفريد. در شهر نيز دست از تلاش برنداشت و با منافقين به مبارزه برخاست. صالحي آخرين بار در عمليات بيت‌القدس لباس رزم پوشيد و در آن نبرد پيروزمندانه درخرمشهر ودر روز سوم خرداد ماه سال 1361 در سن 15 سالگي به آسمان پرکشيد. مزار پاکش در گلزار شهداي گچساران قرار دارد.

منبع:كتاب شقايق هاي آسماني جلد 1   -  صفحه: 79

در سال 1338 در خانواده‌اي مذهبي و زحمتکش متولّد شد.
خانواده‌اي که فقط درآمدش از دسترنج قالي‌بافي به دست مي‌آمد. علي در سنّ 6 سالگي وارد مدرسه شد. او از هوش خوبي برخوردار بود. هنگامي که از دس فارغ مي‌شد، در کارهاي خانه به والدينش کمک مي‌کرد.
جور و ستم ستمکاران براي او سوال ايجاد مي‌کرد که چرا بايد عده‌اي مورد ستم عده‌اي ديگر قرار گيرند و اين سوال به عنوان دو جريان مخالف هم در فکرش شکل گرفت و براي روشن شدن بيشتر آن به مجالس مذهبي و مساجد مي‌رفت. پايان تحصيل او در دبيرستان با انقلاب اسلامي به رهبري امام امت مواجه شد و در اين زمان بود که با دوستانش اعلاميه‌هاي امام را پخش مي‌کرد. او در اوج راهپيمايي‌ها و تظاهرات، همدوش ديگر مردم حضور پيدا مي‌کرد و پشتيباني خويش را از رهبري اعلام مي‌داشت.
او علاقه‌ي خاصي به روحانيت مبارز در خط امام داشت و در اين راه با گروه‌ها و دستجاتي که با عناوين مختلف درصدد تضعيف اين روحانيت بودند، مبارزه مي‌کرد. پس از اخذ ديپلم از دبيرستان امام خميني (ره) کاشان، در دانشگاه شيراز پذيرفته و در رشته‌ي روانشناسي مشغول تحصيل شد.
او در دانشگاه هم فعاليت سياسي را رها نکرد و با گروه‌هاي منافق در ستيز بود تا اين‌که به علت انقلاب فرهنگي، دانشگاه‌ها تعطيل شد و با تعطيل شدن دانشگاه‌ها علي به عضويت سپاه درآمد و پس از مدتي به خدمت در سپاه کاشان، به عنوان مسئول پرسنلي بسيج سپاه آران و بيدگل معرفي شد.
علي در دي‌ماه سال 1359 ازدواج کرد؛ چند روزي نگذشته بود که تصميم رفتن به جبهه گرفت و به جبهه‌ي آبادان ماهشهر اعزام شد و پس از دو ماه به شهر بازگشت. پس از مدتي در امتحان تربيت معلم شرکت کرد و قبول شد؛ ولي روح سرشار از عشق به اسلام باعث شد تا او سر از پا نشناسد و مجدداً به جبهه‌هاي گيلان‌غرب اعزام شود و براي مرتبه‌ي سوم هم به منطقه‌ي شوش اعزام گرديد و در اولين مرحله‌ي عمليات فتح‌المبين شرکت کرد و مجروح شد و در بيمارستان مشهد بستري گرديد. پس از بهبودي به عنوان محافظ امام جمعه‌ي کاشان انتخاب شد و پس از مدتي به علت علاقه به جنگ و جهاد، وارد جبهه‌ي خرمشهر شد تا معشوق خويش را بيابد.
سرانجام علي در سحرگاه 23/4/1361، مصادف با بيست و دوم رمضان، در جبهه‌ي شلمچه در عمليات رمضان رگبار مسلسل دشمن بعثي او را از ناحيه‌ي شکم و قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در سنّ 23 سالگي به سوي معشوق خويش شتافت.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1381/10/26 -  صفحه: 13

حميد صالحي در آبان‌ماه سال 1344 در شهر تهران متولّد شد، کودکي او در سايه‌سار پرمهر دستان نوازش‌گر مادر گذشت، آموختن را از سن 7 سالگي آغاز کرد تا اين‌که در جريان مبارزات ملت غيور ايران به صف انقلابيون پيوست. او در کنار تحصيلات ابتدايي در کلاس‌هاي قرآن و حديث مسجد صاحب‌الزمان (عج) به فراگيري علوم ديني پرداخت. پس از اخذ مدرک ديپلم در رشته‌ي مهندسي مکانيک دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد و براي دفاع از کيان ايران اسلامي به جبهه رفت.
صالحي در اکثر عمليات‌ها مردانه حضور يافت و بارها مجروح گرديد. فرمانده‌ي دلير گروهان سرانجام در تاريخ 12/12/1365 در سن 21 سالگي بر اثر اصابت ترکش آرام گرفت و در عمليات کربلاي 5 در شلمچه شهيد راه حق شد.
مزار پاکش در بهشت‌زهرا (س) قرار دارد.

منبع:كتاب روزشمار شهداي دانشگاه تهران درتقويم سال1385