ليست شهداي دفاع مقدس (ص)

سيدجلال در فروردين‌ماه سال 1345، منزل محقّر عبدالله صديقي در منطقه رهنان شهر اصفهان را گرمايي مضاعف بخشيد. وي از کودکي کمک‌حال خانواده بود و در کنار تحصيل، در امر دامداري به پدر خود ياري رساند. پس از پايان تحصيل در مقطع راهنمايي، پدر را که تازه از جبهه بازگشته بود، با اصرار فراوان راضي کرد تا خود هم به جبهه رود.
چنين بود که سيدجلال با سني اندک و جثه‌اي کوچک، بزرگ‌مرد ميادين جنوبي کشور شد. چندي بعد به کردستان اعزام شد و پس از مدتي در عمليات والفجر1 شرکت جست و آن قدر در جبهه ماند که تا در دهمين روز از مردادماه سال 1362 مزد حضور خود را از رب‌المربوب ستاند و در 17 سالگي به عرش، بال گشود. پيکر مطهر اين بسيجي دلاور از کردستان به اصفهان انتقال يافته و در گلزار شهداي رهنان به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد 1 صفحه 371

اسماعيل صديقي‌عطار در تاريخ 2/9/1335 در شهرستان گنبد ديده به جهان گشود. مقاطع ابتدايي و راهنمايي را در زادگاه خود و مقطع دبيرستان را در مشهد مقدس با موفقيت به پايان برد.
پس از دريافت ديپلم، در مدارس گنبد به تدريس پرداخت و در رشته‌ي «جغرافيا و برنامه‌ريزي شهري» دانشگاه تبريز پذيرفته شد. با شروع نهضت اسلامي مردم ايران، به صف مبارزان پيوست و با تکثير و توزيع اعلاميه‌هاي حضرت امام (ره)، پيام معظم‌له را به گوش مردم رساند و يک بار هم توسط پليس دستگير گرديد و پس از مدتي آزاد شد.
علاوه بر مدرســــه در پايگاه مقاومت بارها به ميادين نبرد اعــــــزام گرديد که در آخرين نبرد اعزام در عمليات «کربلاي 8» در تاريخ 19/1/1366 در منطقه «شلمچه» در سن 31 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز

صداي يا مقلب القلوب و الابصار در شهر کازرون پيچيد، مرد قرآن را باز کرد و نام خدا را بر زبان جاري ساخت در همين لحظات حميدرضا چشم به جهان گشود و پدر در آخرين صفحه قرآن نوشت حميدرضا در تاريخ 1/1/1339 خانه ما را مزين ساخت. او بعد از مدتي به شيراز مهاجرت کرد و در آنجا مدرک ديپلم علوم تجربي را دريافت نمود. حميدرضا با آغاز سن جواني به خدمت سربازي رفت و دو سال در منطقه سرپل‌ذهاب خدمت کرد. صديقي بعد از پيروزي انقلاب از اداره کار استعفا داد و سبزپوش دشت شقايق سپاه پاسداران گشت. با آغاز غائله غرب کشور در شهرهاي سنندج و مريوان حماسه آفريد. تا اينکه ارتش بعثي عراق به خاک ايران حمله کرد حميدرضا بدون لحظه‌اي تأمل راهي سوسنگرد شد و در جبهه‌هاي بستان، آبادان، اهواز و چزابه به عنوان فرمانده يکي از گردانهاي لشگر 19 فجر از خاک کشور محافظت کرد. او سرانجام در روز بيست و يکم بهمن ماه سال 1360 در سن 21 سالگي بعد از به هلاکت رساندن تعداد زيادي از نيروهاي دشمن بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحيه سر مجروح شد. قطرات خون سرخ حميدرضا زمين چزابه را آراست و او در حين انتقال به بيمارستان، شاهد بزمگاه عشق الهي گشت.

منبع:كتاب خلاصه خوبي‌ها ج3

سيدمحسن صغيرا در پنجم ارديبهشت ماه سال 1342 در استان اصفهان در خانواده‌اي مذهبي و متدين ديده به جهان گشود.دوران کودکي را با شور و شعفي کودکانه در آغوش خانواده سپري کرد با فرا رسيدن هفتمين بهار زندگي جهت آموختن علم و دانش راهي مدرسه شد.سالهاي آخر دوره راهنمايي سيد محسن با انقلاب شکوهمند اسلامي همزمان بود.با اوج گيري مبارزات مردم مسلمان ايران بر عليه رژيم پهلوي او نيز به خيل مبارزان روح‌الله قرار گرفت و در اکثر راهپيمائي‌ها و تظاهرات حضوري فعال داشت.او با شعارنويسي بر در و ديوار به مبارزه با طاغوت پرداخت و پس از پيروزي انقلاب از بدو تشکيل سپاه پاسداران در ناحيه سيستان و بلوچستان ثبت‌نام کرد و در مناطق نيکشهر و قصرقند مشغول خدمت گرديد.در همين سالها ازدواج نمود و سپس به جبهه‌هاي نبرد اعزام گرديد.و با رشادتها و دلاوريهاي فراواني که از خود در ميدان نبرد نشان داد به عنوان قائم مقام گردان ويژه حضرت زهرا (س) مشغول انجام وظيفه شد سرانجام روز 21 بهمن ماه سال 1364 در عمليات والفجر8 در منطقه عملياتي فاو پس از سالها خدمت بي‌دريغ و مخلصانه در سپاه پاسداران انقلاب بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحيه کمر به ديدار دوست شتافت.يادش گرامي و راهش پررهرو باد.

منبع:كتاب سرداران سپيده

محمد صف‌آرا در روز بيست و سوم آبان‌ماه سال 1335 در شهرستان آبادان پا به عرصه هستي گذاشت. صف‌آرا از کودکي هوش سرشاري داشت و در طول تحصيل از شاگردان ممتاز بود. به مباني ديني پاي‌بند و در عمل به دستورات الهي ثابت‌قدم بود. وي انس خاصي با نماز و تلاوت قرآن داشت. اهل مطالعه بود و اغلب کتاب‌هاي مذهبي و سياسي مطالعه مي‌کرد و به علت فعاليت‌هاي انقلابي و مطالعه کتاب‌هاي سياسي مدتي از عمرش را در زندان ساواک به سر برده بود. به امام خميني (ره) عشق مي‌ورزيد و اطاعت و حمايت از او را بر همگان واجب مي‌دانست.
سال سوم دانشگاه بود که انقلاب اسلامي مردم مسلمان شروع گرديد. صف‌آرا با شرکت در راهپيمايي‌ها و پخش اعلاميه و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره) به خيل انقلابيون پيوست. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي در دادگاه انقلاب در خدمت مردم و اسلام قرار گرفت.
با شروع جنگ تحميلي حضور در جبهه را بر هر کاري مقدم دانسته و راهي مناطق جنگي گرديد که بعد از چند ماه ايثار و فداکاري در ميادين نبرد به آرزوي ديرينه خود نايل آمد. وي در پانزده بهمن 1359 در سن 24 سالگي جام شهادت را به سر کشيد و به ملکوت اعلي پيوست.

منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز

محسن صفايي در آغازين روز بهار سال 1347 در شهرستان بجنورد و در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در دبستان شادلو گذراند و چون به قرآن علاقه‌مند بود، در کنار درس به فراگيري قرآن نيز پرداخت.
همگام با تحصيلات راهنمايي، در مغازه‌ي برادرش به کار جوش‌کاري و مکانيکي مشعول شد. با اوج‌گيري انقلاب اسلامي به فعاليت‌هاي سياسي پرداخت و در پخش کردن اعلاميه‌هاي امام راحل پيش‌قدم بود و خانواده‌اش را در جريان وقايع انقلاب قرار مي‌داد.
با شروع جنگ تحميلي شوق زيادي به حضور در جبهه‌ها داشت و به پدرش مي‌گفت: «ماشينت را بفروش و به جبهه برو» و چون پدرش مي‌گفت پس خرج خانه را از کجا بياورم، جواب مي‌داد: «خدا روزي‌رسان است و جبهه واجب‌تر است.»
وي چندين بار از طريق بسيج سپاه قصد عزيمت به جبهه‌ها را داشت اما به دليل سنّ کمي که داشت، او را ثبت‌نام نمي‌کردند و او براي رسيدن به آرزوي خود شناسنامه‌اش را بزرگ کرد تا اين‌که از طريق ستاد پشتيباني جنگ جهاد اعزام شد و در تاريخ 30/10/65 در حالي‌که 18 سال بيشتر سن نداشت، در منطقه‌ي اسلام‌آباد غرب بر اثر بمباران هوايي دشمن به درجه‌ي رفيع شهادت نايل آمد.
مزار پاکش در گلزار شهداي بجنورد قرار دارد.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس صفحه‌ي 301

عباس صفائي در سال 1337 در شيراز ديده به جهان گشود و در سال 1357 هم‌زمان با اوج نهضت اسلامي ايران که از سال‌ها قبل در قلب کليه‌ي افراد ملت و ارتش و به خصوص کساني‌که با ارتش آمريکايي و ضد اسلامي شاه آشنايي داشتند، وارد ارتش شد.
چون زمينه‌ي قبلي در مورد نهضت اسلامي داشت، به زودي به مردم پيوست و در درگيري‌هاي نيروي هوايي با مزدوران شاه در مرکز آموزش‌هاي هوايي شرکت فعال داشت.
پس از شروع جنگ تحميلي صدام عليه ايران، گرچه دوره‌ي آموزشي را کاملاً به پايان نرسانده بود، داوطلبانه عازم جبهه شد و پس از سه ماه نبرد براي آغاز خدمت هوايي به پايگاه بوشهر منتقل گرديد. پس از ورود، همکاري نزديک خود را با نهادهاي انقلابي پايگاه شروع و تا واپسين لحظات زندگي، اوقات خود را در خدمت مستضعفان مصروف مي‌داشت.
پس از گزارشات مکرر موفق گرديد براي مرتبه‌ي دوم به جبهه برود. روي اين اصل در تاريخ 29/11/1360 به جبهه‌ي شوش اعزام و در تاريخ 2/1/1362 در اثر برخورد با مين در سنّ 25 سالگي به لقاءالله پيوست.

منبع:مجله صف   -  تاریخ:  1362/8 -  شماره مجله: 45

سال 1326 مردم شهرستان سيرجان دسته دسته براي عرض تبريک تولد فرزند خانواده صفاري به منزل آنها رفتند، پدر نام فرزند را ماشاالله نهاد و او در مکتب‌خانه‌اي که مادرش معلم بود، قرآن و اصول دين اسلام را فرا گرفت.ماشاالله در اين زمان ديوان حافظ و ديوان صحبت لاري را آموخت. علاقه بي‌حد به آموزش باعث شد، قبل از ورود به دبستان بسياري از آيات قرآن و اشعار حافظ را حفظ نمايد و خود نيز گاهي اوقات شعر بگويد. صفاري اغلب شعرهاي خود را في‌البداهه مي‌نوشت و با اين اشعار کتابي را با نام سرقت نامه به رشته تحرير درآورد.او در سال 1354 با معرفي دو تن از شاعران کرماني به انجمن خواجوي کرماني راه يافت و در آنجا با قدرت بيان، بديهه سرايي و ژرف‌نگري خود را شاعري توانمند معرفي کرد.او در زمان اوج‌گيري انقلاب اسلامي با شهيد نصيري آشنا شد، و از همان زمان مبارزه با شاه را آغاز کرد اشعار ماشاالله در اين دوره سمبلي از اعتقادات قلبي و تلاشهاي پيگير و مداوم اوست. سرانجام اين شهيد بزرگوار همراه با شعراي ديگر استان کرمان در تاريخ 11/9/1364 با يک کاروان تبليغي عازم ميدان نبرد حق عليه باطل شد، تا اينکه روز بيستم آذرماه سال 1364 هورالعظيم صحنه عشق بازي او و عروج عاشقانه‌اش به سوي معبود گشت. مسافر 38 ساله و دلاور جبهه‌هاي جنوب به همراه شاعر و همرزمش «رخشا» به ديار نور شتافت و سراي جاودان را به ملک دنيا ترجيح داد. از او چند شعر با عنوانهاي ساقي کوثر، روح خدا، کوه محبت، دفتري از شعر ناب، در حصار عشق، شعله عشق، سخن دل، بوي بهشت، کوي غم، نديم‌مي‌فروش و روي شهيد به يادگار ماند.

منبع:كتاب شهيدان شاعر