ليست شهداي دفاع مقدس (ف)

غلامرضا فتاحي در سال 1342 در شهرستان يزد در خانواده‌اي مذهبي متولد شد، دوران کودکي و تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش سپري کرد سپس به شهرستان کرج مهاجرت نمود و در آنجا ادامه تحصيل داد فتاحي پس از اخذ مدرک ديپلم در آموزش و پرورش استخدام شد با آغاز جنگ تحميلي به جبهه رفت و در تاريخ 22/2/1361 درسن 19 سالگی در کردستان به شهادت رسيد.

منبع:كتاب يادياران

جمشيد در روز دوم فروردين‌ماه سال 1347 در روستاي امين‌آباد ديده بر جهان هستي گشود. روزها از پي هم گذشت و او در نزد خانواده با فرامين و فرايض دين نبي‌اکرم (ص) آشنا گرديد.
جمشيد آموختن علم را تا اخذ مدرک ابتدايي ادامه داد سپس مشغول به کار گشت و در سال‌هاي جواني با دوشيزه‌اي پارسا ازدواج کرد. آغاز جنگ تحميلي او را بر آن داشت تا خدمت نظام‌وظيفه را در جبهه به پايان رساند؛ لذا همراه غيورمردان لشکر توحيد به جبهه رفت.
روز ششم خردادماه سال 1367 روز عروج سرخ او بود؛ چناره‌ي عراق معراج او انتخاب شد و جمشيد بر اثر اصابت ترکش خمپاره در سنّ 20 سالگي شهيد راه حق شد.

منبع:كتاب روايت لاله هاي بهار

طيبه در سال 1360 به دنيا آمد، خانواده‌اش در شهر مهران زندگي مي‌کردند و او زيستن را در آغوش مادر تجربه مي‌کرد.
3 ساله بود که تمام آرزوها و رؤياهاي مادر برايش پرپر گشت. با حضور هواپيماهاي رژيم بعثي بر فراز شهر ايلام، يکباره ديدگان مادر به سياهي نشست و طيبه نوگل تازه شکفته او در تاريخ 25/11/1362 در ميان هودجي از نور همراه ملائک راهي آسمان شد.

منبع:كتاب لاله هاي افروختني   -  صفحه: 201

در سال 1336 خانواده فتحعلي صاحب فرزندي شدند که او را اميرهوشنگ ناميدند.اميرهوشنگ در جمع پر عطوفت خانواده به بالندگي جسمي و روحي دست يافت.در سن 7 سالگي وارد دبستان شد و تحصيلات خود را تا اخذ مدرک سيکل ادامه داد پس از اتمام تحصيلات در نيروي هوائي ارتش استخدام شد همزمان با اوج‌ گيري جريان انقلاب اسلامي وي نيز مانند ديگر فدائيان خميني (ره) به جمع تظاهرکنندگان پيوست. با شروع جنگ ددمنشانه دشمن بعثي فتحعلي در خدمت دکتر مصطفي چمران بود و به مبارزه با کومله و اشرار پرداخت او سرانجام روز هشتم تيرماه سال 1360 و در سن 24 سالگي در منطقه دهلاويه مجروح و پس از انتقال به بيمارستان اهواز، جان به جان آفرين تسليم کرد.

منبع:پرونده شهيد در حوزه 279 اسلامشهر

غلام‌علي فتحي در سال 1342 در خانواده‌اي مذهبي در شهرستان زابل ديده به جهان گشود. تحصيلاتش را تا اخذ مدرک ديپلم در زادگاهش ادامه داد. بيشتر ايام فراغت خود را صرف مطالعه و کمک به ديگران مي‌نمود. با پيروزي انقلاب اسلامي در بسيج محل و انجمن اسلامي، فعاليت‌هاي قابل توجّهي داشت. فتحي فردي متين و باوقار و باگذشت و فداکار بود و به دوستان و خويشاوندان احترام زيادي مي‌گذاشت. در مورد گرفتاري‌هاي دوستان، با جان و دل به آن‌ها کمک مي‌کرد.
پس از پايان تحصيلات براي گذراندن دوران مقدس سربازي به ارتش جمهوري اسلامي ايران پيوست و پس از طيّ آموزش‌هاي لازم نظامي به ميادين نبرد حق عليه باطل اعزام شد.
سرانجام پس از نُه ماه حضور دلاورانه در جبهه‌هاي نبرد در تاريخ 10/3/1362 در سنّ 20 سالگي به فيض شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد5 صفحه 72

نامش حسين بود و شهرتش فتحي، مي‌گفتند اهل جم است از بخش‌هاي استان بوشهر. وقتي جوان بود دلداده روح‌الله (ره) گشت و براي حضور در تأمين امنيت کشور جهت انجام خدمت سربازي به نيروي زميني ارتش پيوست.
بيست و پنجم آبان ماه سال 1364 بانه معراج حسين بود. او عاشقانه به لقاء حق پيوست و در گلزار شهداي شهرستان جم به خاک سپرده شد.

منبع:ماهنامه عرشيان   -  شماره مجله: 23

صفر در سال 1338 چشم بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه‌ي پرمهر خانواده سپري گشت و تعليمات دين مبين اسلام را از آنان فرا گرفت.
فتحي‌ميناب خيلي زود درس ايثار و جوان‌مردي را از مکتب سرخ سيدالشهدا آموخت و دل‌بسته‌ي سيره‌ي اهل‌بيت (ع) گشت.
وي با آغاز جنگ‌تحميلي در جرگه‌ي سربازان لشکر اسلام به مصاف با بعثيان پرداخت و سرانجام در سال 1361 در منطقه‌ي خرمشهر از شربت طهور بهشتي نوشيد و در سن 23 سالگي شهيد راه حق شد.

منبع:مجله‌ي اوج

پاييز، شهر مرند را چون ديگر شهرها با برگ‌هاي رنگارنگ آذين بسته بود. روز بيست و دوم آبان 1339 بود. باران و بوي خيس خاک، عطر تولّد فرزند پاکي را در کوچه‌هاي تنگ و آشناي محله مي‌پاشيد؛ نامش را يعقوب گذاشت. پنج سال بيشتر نداشت که در کار کشاورزي کمک‌حال خانواده شد؛ هفت ساله بود که قدم در دبستان فرخي مرند گذاشت و هم‌زمان با تحصيل، براي کمک به امر معيشت خانواده، به کار کشاورزي و قالي‌بافي مشغول شد.
وجودش شيفته‌ي آموختن بود و در اوقات فراغتي که زياد طولاني نبود، غرق مطالعه‌ي کتاب مي‌شد. يعقوب دوران راهنمايي را در مدرسه‌ي نوراسلام به پايان رساند و با نمرات خوبي وارد دبيرستان شهيد سيدزاده شد. در دوران دبيرستان وي هم‌زمان با جنبش‌هاي انقلابي در کشور بود و او نيز به همراه ساير دوستانش در فعاليت‌هاي انقلابي مساجد به طور پنهاني شرکت مي‌کرد و در راه‌پيمايي‌ها و تظاهرات قبل از انقلاب حضوري فعال داشت.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، يعقوب به نيروي مقاومت بسيج پيوست و به عنوان آموزش‌يار نهضت سوادآموزي مشغول به کار گرديد و براي سوادآموزي مردم محروم روستاها زحمات فراوان کشيد. او شيفته‌ي ياد دادن بود و ياد گرفتن و چون خود طعم و لذّت و شهد مطالعه و سيراب شدن از منبع بزرگ کتاب را دريافته بود، دلش مي‌خواست به عنوان آموزگار راه آموختن را براي کودکان محروم روستا هموار کند، اين علاقه و اشتياق او را واداشت تا وارد مرکز تربيت معلم شود.
هم‌زمان با تحصيل وي جنگ آغاز شد. جنوب و غرب کشور ناجوان‌مردانه در شعله‌هاي ظلم و بيداد متجاوزان مي‌سوختند و تحمل زخم خوردن خاک اين ديار که مهد آزادگان و مردان مرد بود، براي يعقوب و ديگر فرزندان انقلاب آسان نمي‌نمود.
وي به منظور پيوستن به لشکر حق و جهاد در راه خدا عازم جبهه‌هاي نبرد شد و باسمت بي‌سيم‌چي در کنار ديگر رزمندگان حضور يافت و پس از پانزده ماه رشادت و فداکاري در راه دين و انقلاب و ميهن در هفدهم اسفند 1362 در عمليات خيبر منطقه جزيره‌ي مجنون در سنّ 23 سالگي شهد گواراي شهادت را سر کشيد و آزاد و سبک‌بال در آسمان آبي عشق مأوا گزيد.

منبع:كتاب آموزگاران شهادت جلد2 صفحه 267