ليست شهداي دفاع مقدس (ق)

مرتضي در سال 1344 به دنيا آمد؛ كودكي شاد و پرنشاط كه خنده‌ي مستانه‌اش شادي را به جمع خانواده هديه داد. او در كنار ديگر كودكان زادگاهش بزرگ شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت بسيج درآمد و با سمت تخريب‌چي به ميدان جهاد في‌سبيل‌الله شتافت تا حافظ مرزهاي كشور باشد.
عبداللهي در سال 1362 در سنّ 18 سالگي در منطقه‌ي سر پل ذهاب از شراب طهور بهشتي نوشيد.

منبع:روزنامه قدس  

مجتبي در روز پانزدهم شهريورماه سال 1340 در شيراز در جوار بارگاه ملکوتي احمد بن موسي (ع) پا به عرصه گيتي نهاد.پدرش عبدالرحمن سر از پا نمي‌شناخت. به جان کوشيد تا فرزندش طبق موازين اسلامي پرورش يابد. روح و جان مجتبي از آغازين روزهاي حيات با کلام وحي سيراب شد و در ششمين پائيز زندگي به مدرسه رفت تا آموختن را تجربه کند. قطبي تا اخذ مدرک ديپلم به تحصيل پرداخت. در آخرين سالهاي تحصيل به موج خروشان انقلابيون پيوست و در سايه رهبري پير فرزانه انقلاب فرياد مرگ بر شاه سر داد. بعد از پيروزي اين نهضت پرشور مردمي با نوشتن مقالات مختلف در آگاه نمودن نسل جوان نسبت به مکاتب فکري و سياسي نقش مهمي را ايفا نمود مقاله‌هاي «شناخت امپرياليسم» و « درجواب به قطب زاده» نسبت به هردو در سالهاي 1359و 1358 توسط او به رشته تحرير درآمد. سپس در جرگه نام‌آوران لشگر 19 فجر به جبهه رفت و سبزپوش دشت شقايق سپاه پاسداران شد. وي با عنوان مسؤول طرح و عمليات در عملياتهاي بسياري حماسه آفريد و در عمليات خيبر از ناحيه دست به سختي مجروح شد. فرمانده گردان و سردار رشيد اسلام سرانجام در نوزدهم شهريورماه سال 1364 در حاج عمران به لقاء حق نائل شد و در سن 24 سالگي به ديدار دوست شتافت.

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد 4 صفحه 151

رحمان قفل‌گري در روز بيستم ارديبهشت‌ماه سال 1343 هـ.ش در شهرستان اهر ديده به جهان هستي گشود. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان رساند. در آزمون سراسري دانشگاه‌ها در رشته‌ي «مکانيک- حرارت و سيالات» دانشگاه تبريز پذيرفته شد.
وي از کودکي با اسلام و معارف ديني آشنا بود و از سنين نوجواني باوجودي‌که چهارده سال بيشتر نداشت نداي امام را لبيک گفت و به صف انقلابيون پيوست. در اغلب تظاهرات و راهپيمايي‌ها همراه بزرگترها شرکت مي‌نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تلاش در سنگر مدرسه را مهم‌ترين وظيفه خود قرار داد و با علاقه مضاعف به مطالعه و تحصيل پرداخت. در دانشگاه نيز همراه فعاليت‌هاي سياسي و آگاهي از اوضاع جامعه به خوبي درس مي‌خواند.
در سال 1365 که سپاه پاسداران با همکاري دانشکده فني در کارگاه آن دانشکده توليد مهمات را شروع کرد، وي جزو دانشجوياني بود که با سپاه همکاري نمود.
قلب پاک و اخلاص عمل و تلاش شبانه‌روزي بدون کوچک‌ترين چشم‌داشتي نتيجه داد و او را به همراه تعدادي از همرزمانش در شب 27/10/1365 به ضيافت الهي دعوت نمود. قفل‌گري در بمباران کارگاه دانشکده فني به وسيله هواپيماهاي دشمن بعثي در سن 22 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

منبع:پرونده شهيد در مديريت فرهنگي دانشگاه تبريز

در طلوع خورشيد يكي از روزهاي سال 1340 در منطقه مهرزيل از توابع بخش الوار گرمسيري شهرستان انديمشك، كودكي به نام توكل پاي به عرصه گيتي نهاد. دوران كودكي را در روستاي قلعه رزه طي نمود و دوره راهنمايي و دبيرستان را در شهرستان انديمشك به پايان رساند. از آنجا كه داراي روحيه همراه با اتكا به نفس قوي و همچنين جواني زيرك و باهوش در تحليل مسائل سياسي بود با شركت در راهپيمايي‌هاي اوايل انقلاب و پيروي از خط امام خميني فعاليت هاي چشمگيري انجام داد. گاه مدتها از خانه دور مي‌ماند و در جهت حركت توفنده انقلاب و سرنگوني رژيم منحوس پهلوي فعاليت مي‌كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نقش مهمي در تشكيل سپاه داشت. در سال‌هاي اوليه انقلاب كه انديمشك دچار سيل شد با كمك دوستانش به ياري مردم سيلزده شتافت و در اوج جريان گروه‌ها به ويژه گروههاي خياباني با توجه به مطالعه و تحقيق فراوان در مقابل آنها ايستاد و با حوصله و بحث منطقي سعي در سالم سازي افكار آنان داشت. با شروع غائله كردستان مدت 3 تا 6 ماه در آن استان حضور يافت و حتي يكبار هم به مرخصي نيامد. در اواخر سال 1359 دو ساعت به منزل آمد و مجدداً در منطقه دشت عباس حضور يافت و از همانجا زندگي جهادي او شروع شد. توكل به همراه گروهي از جوانان متدين دزفول و انديمشك در عمليات‌هاي چريكي و جنگ‌هاي نامنظم شركت كرد و مسئوليت يكي از كمپهاي نظامي را در منطقه بر عهده گرفت. فرماندهي وي تا عمليات فتح‌المبين ادامه داشت و در اين عمليات به عنوان مسئول اطلاعات عمليات تيپ 27 محمد رسول‌الله (ص) به همرزمي سردار حاج احمد متوسليان و سرداران صفوي و رشيد مفتخر شد. پس از آن مادر بزرگوارش چشم از دنياي مادي فرو بست و قلاوند به توصيه دوستان در منطقه الوار گرمسيري حاضرشد و بسيج عشايري سپاه پاسداران شهرستان را تشكيل داد و با عناصر خلافكار و دستگاههاي اداري متخلف قاطعانه برخورد كرد. روح توكل بي‌قرار بود به همين خاطر در تاريخ 20/10/1361 از انديمشك به جبهه اعزام شد و به همراه شهيد مهدي زين‌الدين به عنوان مسئول اطلاعات عمليات تيپ 17 علي‌بن ابيطالب(ع) مشغول انجام وظيفه شد. درآن هنگام سردار باقري كه جانشين فرمانده يگان نيروي زميني سپاه بود به واسطه شناختي كه از ايشان داشت وي را به قرارگاه نجف اشرف فراخواند او تقريباً 13 روز در واحد عمليات قرارگاه خدمت كرد تا اينكه سرانجام در تاريخ 9/11/1361 در منطقه فكه در حين شناسايي منطقه عملياتي والفجر مقدماتي به همراه سرداران شهيد باقري، بقائي، رضواني و مؤمنيان به آسمان سبز عشق نقب نور زد و كام تشنه خود را از چشمه جوشان شهادت سيراب ساخت

منبع:cd كنگره خوزستان و روزنامه

غلامرضا در سال 1345 متولد شد؛ کودکي او در محله‌ي رهنان شهر اصفهان سپري گشت و در خردسالي در حاليکه 5 سال بيشتر نداشت به ياري پدر شتافت و با دستان کوچکش پدر را در تأمين معاش خانواده ياري رساند. در سن 7 سالگي به مدرسه رفت و تا پايان سال پنجم دبستان تحصيل نمود. دانش‌آموز سال اول راهنمايي بود که انقلاب اسلامي به رهبري امام امت به پيروزي رسيد. غلامرضا به فرمان امام (ره) به عضويت بسيج درآمد و با وجود سن کم تصميم گرفت در مقابل دشمنان اسلام بايستد؛ 5 مرتبه به پادگان رفت تا دوره‌ي آموزشي را طي کند. اما مسؤولين به او اجازه‌ي حضور در پادگان را نمي‌دادند. غلامرضا سرانجام با تغيير سال تولد خود در شناسنامه موفق شد در عمليات بيت‌المقدس حضور يابد. وي در اين عمليات از ناحيه‌ي پا مجروح شد و بعد از يک ماه که پايش در گچ بود، بدون اجازه‌ي پزشک گچ را شکست و دو مرتبه عازم جبهه گرديد. مسؤولين با مشاهده‌ي جراحت پايش و با توجه به اصرار به حضور در منطقه او را به نانوايي منطقه فرستادند تا در آنجا خدمت کند. قلعه‌زماني 10 روز در آنجا ماند. سپس به منظور ديدار خانواده به زادگاهش بازگشت. تا اينکه به ياري واحد تخريب شتافت. نوروز سال 1362 به همراه خانواده به زيارت حرم ثامن‌الحجج (ع) مشرف گشت. همانجا برات شهادت را از مولايش دريافت نمود و چهار ماه بعد در هجدهم تيرماه بر اثر انفجار مين در کردستان در سن 17 سالگي به شهادت رسيد. مزار پاکش در گلزار شهداي رهنان قرار دارد.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان جلد 1 صفحه‌ي 357

رمضانعلي در يکي از روزهاي سال 1349 فرزندش را در آغوش گرفت و نام زيباي عباسعلي را براي او انتخاب کرد.عباسعلي در سايه عنايت حق و تلاشهاي بي‌وقفه پدر پرورش يافت و ضمن کمک به پدر در تأمين معاش خانواده تا پايان سال پنجم دبستان درس خواند.تا اينکه جنگ تحميلي آغاز شد و خيل کثيري از جوانان لبيک گويان به ميدان نبرد شتافتند. قلعه زماني نيز در جرگه ياران روح‌الله در سن 11 سالگي با تغيير سال تولد خود در شناسنامه آماده اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي راهي ميدان نبرد گرديد. در اين زمان برادرش غلامرضا را در جبهه‌هاي حق عليه باطل از دست داد.بعد از شرکت در مراسم خاکسپاري و ختم برادر به پادگان بازگشت.عباسعلي با وجود سن کمش فرائض دين مبين اسلام را انجام مي‌داد و بيشتر وقت خود را در بسيج مسجد نو مي‌گذراند. او در طول سالهاي حضورش در جنگ يک مرتبه مجروح شد اما از پاي ننشست و دلاورانه به جبهه بازگشت. سرانجام اين عاشق نستوه و اسوه ايثار در تاريخ 4/10/1365 در عمليات کربلاي4 در منطقه ام‌الرصاص در سن 16 سالگي در خون سرخ خويش غلطيد، پيکر پاکش را در گلزار شهداي رهنان به خاک سپردند.

منبع:كتاب سرگذشت سرافرازان

آسمان نيلگون «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد در روز اول بهار سال 1349 خورشيدي شاهد تلألو ستاره‌اي درخشان بود، در زادروز ولادتش اولين نغمه‌اي که شنيد ترنم دلنواز اذان و اقامه بود. از محيط خانواده توشه صفا و صداقت گرفت و به راه نوجواني قدم گذارد.در سخت‌ترين شرايط زندگي به انجام واجبات ديني پايبند بود.
و ديگران را به رعايت مسايل انساني سفارش مي‌کرد. در طول جنگ تحميلي استکبار عليه انقلاب اسلامي و اعزام جوانان حزب‌الله به جبهه‌هاي جنگ،‌ پس از جلب رضايت خانواده با اشتياق فراوان به جبهه رفت.در حالي که وجود مبارکش لبريز از عشق به ذات حق بود، از مشهد جزيره‌ي مجنون در تاريخ 31/5/1365 در سن 16 سالگي به معراج رفت.

منبع:كتاب حديث عاشقان صفحه 385