ليست شهداي دفاع مقدس (ر)

محمددر تهران در تاريخ2/21/1347 متولد شد، وي بعد از اخذ مدرک ديپلم به دانشکده تربيت معلم رفت، و فعاليت سياسي و اجتماعي چشمگيري داشت و چندين بار به جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شد و سرانجام در عمليات کربلاي5 منطقه شلمچه، درياچه ماهي در سن 18 سالگی شربت شهادت نوشيد و به آرزوي ديرينه خود رسيد.

منبع:كتاب يادياران

اسماعيل روشن‌روان فرزند رضا، در نهم فروردين ماه سال 1339 ه.ش در خانواده‌اي مذهبي و اهل ديانت، در شهرستان ديلم از توابع استان بوشهر ديده به جهان گشود.
شغل پدرش ماهي‌گيري بود و از اين کار پرمشقت و طاقت فرسا، مخارج و هزينه‌ي خانواده‌ي خود را به دست مي‌آورد.
اسماعيل در 6 سالگي براي کسب علم و دانش وارد مدرسه شد و موفق به ادامه تحصيل تا سال سوم متوسطه گرديد. سپس براي کمک به پدر در امرار معاش خانواده از ادامه‌ي تحصيل انصراف داد و به فعاليت اقتصادي پرداخت. روشن‌روان در سال‌هاي آغازين انقلاب به علت علاقه به نظام در راه پيروزي اين نهضت عظيم مردمي تلاش‌هاي زيادي انجام داد.
وي مشاغلي هم‌چون کارگري و صيادي را تجربه کرد. مراسم نامزدي اسماعيل قبل از رفتن او به جبهه برگزار شد و قرار بود پس از بازگشت مراسم عقد و عروسي‌اش را برگزار نماييم اما اين آخرين سفر او بود و ديگر برنگشت.
او به امام (ره) علاقه داشت و در سال 1360 به همراه نيروي زميني ارتش به خدمت سربازي اعزام گرديد و پس از 21 ماه و 23 روز خدمت در جبهه در تاريخ 11/9/1362 در جبهه‌ي ابوقريب در سن 23 سالگي به درجه‌ي رفيع شهادت نايل آمد.
مزار پاکش در گلزار شهداي ديلم قرار دارد.

منبع:كتاب تولد صبح صفحه 267

حمزه روشني در خانواده‌اي مذهبي و مومن به انقلاب در شهر ايلام چشم به جهان گشود و تحصيلاتش را تا سوم راهنمايي ادامه داد. در دوران خدمت سربازي در رژيم طاغوت مرتباً عليه رژيم شاه تبليغ مي‌نمود؛ لذا پس از هجده ماه خدمت به عنوان اعتراض به عملکرد رژيم از خدمت پادگان گريخت و به صف انقلابيون پيوست و تا پيروزي انقلاب اسلامي به طور شبانه‌روزي به مبارزاتش ادامه داد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به مدت شش ماه در کردستان به نبرد با ضد انقلابيون پرداخت و سپس با تأکيد مرحوم آيت‌الله حيدري به عضويت رسمي سپاه پاسداران ايلام درآمد. به همراه اولين گروه از حجاج اعزامي به مکه مکرمه پس از زيارت خانه‌ي خدا و شرکت در مراسم زيارت خانه‌ي خدا و شرکت در مراسم برائت از مشرکين عکس‌هاي کوچک امام خميني (ره) را بر پشت مأمورين پليس سعودي چسبانيد.
با شروع جنگ تحميلي به جبهه‌هاي نبرد شتافت و در لحظات حساس، شايستگي‌ها و ايثارگري‌هاي بي‌شائبه‌اي از خود نشان داد. وي در عمليات‌هاي عاشورا ( ميمک )، کربلاي 1 و مريوان شرکت فعال داشت. روشني با گروهک‌ها و افرادي که به نام خلق زمينه‌ي چپاول و غارت اموال مردم را فراهم مي‌نمودند، مبارزه‌ي جدي و مستمري داشت و در اين راه زجرها و ناراحتي‌هاي فراواني را متحمل شد. وي علاقه‌ي عجيبي به امام و رهروان خط امام داشت و هميشه مي‌گفت:« مردم بايد قدر اين شخصيت خدادادي را بدانند.»
ايشان سرانجام در تاريخ هفتم خردادماه سال 1364 که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، بر اثر بمباران شهر ايلام توسط هواپيماهاي دشمن به درجه‌ي رفيع شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب سجاده عشق(ويژه نامه راهيان نور)  

نصرت‌الله روغني، فرزند احمد، در سيزدهم بهمن ماه سال 1345 ش در شهر بندري ديلم در کنار آب‌هاي نيلگون خليج‌فارس ديده به جهان هستي گشود. نصرت‌الله در خانواده‌اي اهل ديانت زاده شد تا درس عشق و ايثار را از سرور و مولاي بزرگش، امام حسين (ع)، بياموزد و خود راه سيد و سالار شهيدان را به نيکوترين وجه ادامه دهد.
او در شش سالگي براي فراگيري درس زندگي راهي مدرسه شد و با تلاش و علاقه‌مندي خاص خود توانست نتيجه‌ي دوازده سال تحصيل را با اخذ مدرک ديپلم به ثمر بنشاند.
در تاريخ هجدهم آبان ماه سال 1365 از سوي حوزه‌ي نظام وظيفه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد و سرانجام پس از بيست ماه خدمت صادقانه و عاشقانه، در تاريخ 21/4/1367 در جبهه‌ي موسيان، در پي تک دشمن بعثي در سن 22 سالگي جاويدالاثر گشت و به کوي دوست شتافت.

منبع:كتاب تولدصبح صفحه 241

يازدهم تيرماه سال 1347 شهر زنجان شاهد تولد نوزادي بود که او را ودود نام نهادند. وي در سايه دستان سخاوتمند پدر و در دامان پر مهر مادر رشد کرد و با رسيدن به سن 7 سالگي راهي دبستان شد.از همان آغاز دانش‌آموزي سخت‌کوش و ممتاز بود و همواره سعي داشت تا درسهاي خود را به بهترين نحو فرا بگيرد.10 ساله بود که مبارزات انقلابي عليه رژيم پهلوي به اوج خود رسيد و او نيز با وجود سن کم به جمع تظاهرکنندگان پيوست.انقلاب به پيروزي رسيد و استکبار جهاني بغض و کينه خود را با تحميل جنگ به ايران به رخ جهانيان کشيد.ودود دانش‌آموز سنگر علم بود و مي‌دانست بي‌گمان بايد براي آينده‌اي روشن تلاش کرد. وي با کمکهاي نقدي از رزمندگان حمايت مي‌کرد. سالهاي آخر دبيرستان براي او سالهاي تلاش بي‌وقفه بود. تلاشي که با شرکت در آزمون ورود به دانشگاه به ثمره نشست. پس از برگزاري آزمون ودود راهي جبهه شد و به مکتب عشق قدم گذارد مي‌گفت من وظيفه خود را به انجام رسانده‌ام و حالا ديگر مانعي براي به جبهه رفتن من نيست. سه ماه از حضور او در جبهه مي‌گذشت که خبر قبولي در رشته پزشکي به دستش رسيد. اما تحصيل در دانشگاه مانع حضور او در ميدان نبرد نشد و سرانجام او که به سپاه پاسداران پيوسته بود در مأموريتي در منطقه کردستان در جريان عمليات نصر7 در منطقه سردشت در تاريخ 23/5/1366 (مصادف با عيد غدير خم) به ملکوت اعلي پر گشود و دفتر 19 ساله تلاش و مجاهدت زندگي خود را با رويي سپيد به آسمان برد.
روحش شاد

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1382/9/26

سال 1342، سال آغاز قيام روح الله (ره) کودکي از تبار رادمردان ايران اسلامي ديده به جهان گشود. کودکي او در روستاي مياندره استان گلستان سپري شد همراه ديگر کودکان زادگاهش به مدرسه رفت.روهنده در جريان جنگ تحميلي درس و مدرسه را رها کرد و در اوج جواني قدم به ميدان آتش گذارد و او در عمليات محمدرسول الله (ص) در تاريخ 12/10/1360 در سن 18 سالگي جاودان تاريخ شد.

منبع:روزنامه جمهوري اسلامي 12/8/82

محمدرضا در روز شهادت امام جعفر صادق (ع)‌ به دنيا آمد و با تولدش جلوه‌اي ديگر به خانه بخشيد. مثل همه بچه‌هاي ديگر به مدرسه رفت و تا پايان دوره‌ي دبيرستان تحصيل کرد. در امتحانات ورودي دانشگاه نيز شرکت کرد اما نماند تا خبر قبولي را بشنود. بلافاصله راهي اهواز شد و به مادر گفت:«امتحان اينجا خوب شد، دعا کنيد امتحان آنجا هم خوب شود».
آن روزها عضو بسيج مدرسه بود و کلاسهاي آموزش قرآن برگزار مي‌کرد، در جبهه هم فرمانده گردان امام جعفر صادق (ع) بود، نمي‌دانم چند ماه در جبهه ماند يا چند سال. اما مي‌دانم بچه‌هاي گردان هرکدام به اندازه يک عمر خوب زيستن از او خاطره‌اي زيبا دارند.
بالاخره در روز شهادت امام جعفر صادق (ع) در عمليات والفجر2 در سال 1362 بار سفر بست، دلش مي‌خواست ازدواج کند اما انگار قسمت نبوده و او قبل از آنکه اسير دنيا شود، پرپرواز يافت. پيکرش را از مدرسه امام جعفر صادق (ع) به سمت گلستان شهداء تشييع کردند.

منبع:ماهنامه طراوت شماره 8

روز بيست و پنجم اسفندماه سال 1345 در جوار حرم ملکوتي علي‌بن‌موسي‌الرضا (ع) کودکي از تبار سربازان اسلام به دنيا آمد. پدرش رضا با سعي و تلاش به تربيت او همت گماشت و مهرداد در خانواده‌اي متديّن بزرگ شد. هنوز در اوج بازي‌هاي کودکانه بود که با تشويق مادر به مدرسه رفت. دوست داشت بياموزد؛ به همين علت با اراده و استوار به تحصيل پرداخت. وقتي انقلاب آغاز شد، او دانش‌آموز دوره‌ي دبيرستان بود. اما با مشت‌هاي گره‌کرده، انزجار خويش را از نظام پهلوي اعلام نمود.
با پيروزي انقلاب اغلب اوقات فراغت خود را در بسيج مسجد، جلسات قرآن، نمايشگاه عکس ايام‌الله فجر و کمک به پدر در تعميرگاه گذراند.
با آغاز جنگ راهي ميدان نبرد گرديد و تا اخذ مدرک ديپلم 2 مرتبه در جبهه حضور يافت. بعد از اخذ مدرک ديپلم به خدمت نظام‌وظيفه فرا خوانده شد و ضمن آن در آزمون سراسري دانشگاه‌ها شرکت کرد. يک ماه از خدمت سربازي مي‌گذشت که خبردار شد در رشته علوم تربيتي دانشگاه تهران پذيرفته شد. با ورود به دانشگاه در انجمن اسلامي ثبت‌نام کرد و هر از گاهي نيز با حضور در جبهه‌هاي نبرد، رعشه بر تن اشغال‌گران مي‌انداخت. سال دوم دانشگاه براي حضور در عمليات کربلاي 5 حاضر شد. آماده‌ي رفتن بود. رفتن براي پيوستن.
نيمه‌شب 12 اسفندماه سال 1365 سرپرستي گروهي را بر عهده گرفت تا در منطقه‌ي شلمچه خاکريز بزنند؛ اما انگار تقدير الهي بر آن بود که مهرداد در سن 20 سالگي بر اثر اصابت ترکش خمپاره مهمان خوان گسترده الهي گردد.

منبع:مطالب ارسالي از دانشگاه تهران