ليست شهداي دفاع مقدس (ح)

الياس در سال 1346 در منطقه‌ي عشايري بن رود استان فارس چشم به جهان گشود. روح سلحشوري، استقامت، نجابت و شجاعت را در محيط باصفا و بي‌رياي زندگي عشايري با روح و جان خود عجين نمود. دست تقدير بالاخره او و خانواده‌اش را به گچساران كشاند و تحصيلات خود را در مدارس اين شهرستان سپري نمود.
الياس به انجام فرايض الهي اهميت زيادي مي‌داد؛ از روزي كه خود را شناخت، عشق به سيدالشهداء در تار و پود وجودش جولان مي‌زد.
در زمان قيام مردم عليه استبداد پهلوي، يك بار در خيابان، مزدوران رژيم پهلوي او را به هنگام توزيع عكس امام (ره) مورد ضرب و شتم قرار دادند تا آن‌جا كه دنده‌اش شكست اما او دست از مبارزه نكشيد و در جريان حمله‌ي عوامل مزدور شاه به مسجد شهيدان گچساران او نيز در صحنه حاضر شد.
با پيروزي انقلاب با وجودي كه سنش كم بود، تكليف خود را فقط در تحصيل نديد و بعد از فرمان امام راحل مبني بر ايجاد نهضت سوادآموزي، به عنوان مربّي و معلم به حلقه‌ي مقدس اين نهضت جهل‌زدايي پيوست. حيدري 4 مرحله به جبهه اعزام شد و مردانه در جبهه‌هاي جنگ حماسه آفريد و سرانجام در يازدهم آبان‌ماه سال 1363 با لبي تشنه در سنّ 17 سالگي به سوي حضرت حق پر كشيد.
پيكر پاكش را از سه راهي خيبر به گلزار شهداي گچساران انتقال داده و به خاك سپردند.

منبع:كتاب شقايق هاي آسماني جلد 1   -  صفحه: 169

روز اول فروردين ماه سال 1347 در کنار حرم حضرت عبدالعظيم در شهرري کودکي با نام کاظم پا به عرصه هستي نهاد هنوز کودکي بيش نبود که شانه‌هاي کوچکش در غم فراق پدر لرزيد. حسينعلي در شهر مکه دار فاني را وداع گفت و مسلمين پيکرش را بنا بر وصيت خود او در قبرستان ابوطالب به خاک سپردند. کاظم 5 برادر و 1 خواهر داشت. و بايد به گونه‌اي مادر را در تربيت فرزندان و امرار معاش ياري مي‌رساند. به همين علت ضمن تحصيل در مدرسه با تابلونويسي و خطاطي بخشي از هزينه خانواده را تأمين نمود. تا اينکه انقلاب اسلامي به رهبري امام (ره) به اوج خود رسيد. و او همچون ديگر ياوران روح‌الله (ره) با نوشتن شعار بر روي ديوارهاي مسجد و مدرسه از رژيم پهلوي بيزاري جست. سال دوم راهنمايي به عضويت بسيج درآمد و از مادر براي حضور در ميدان نبرد اجازه خواست. مادر نيز بزرگوارانه فرمود: «گرچه وجودت به عنوان سرپرست خانواده لازم است، اما درخواست جبهه رفتن تو را اگر قبول نکنم جواب زهراي اطهر (س) را فرداي قيامت چه بگويم؟» او در سال 1361 بعد از طي دوره سه ماهه آموزشي قدم به خاک خونين ‌رزم نهاد ابتدا به انديمشک رفت سپس در کردستان همراه سربازان خميني (ره) مبارزه نمود. تا اينکه به گروه تخريب لشگر 27 محمد رسول‌الله (ص) پيوست و در اين زمان مجروح گشت. حيدري مدتي بعد به جبهه بازگشت. 14 ماه حضور دلاورانه در عرصه‌هاي ايثار جوان 15 ساله ايران اسلامي را چون کوهي مقاوم، استوار و صبور نمود. کاظم در سال 1362 در عمليات والفجر هنگام تخريب مين بر اثر اصابت تير به قلبش براي هميشه به آسمان پر کشيد. اما خون سرخش بر زمين پنجوين نشاني از ظلم مستکبران را ثبت نمود. پيکر پاکش10 سال بعد در سال 1372 به خاک وطن بازگشت.

منبع:پرونده‌هاي پايگاه مالك‌اشتر اسلامشهر

سيدامرالله در سال 1343 در روستاي سوق استان کهکيلويه و بويراحمد به دنيا آمد. پسر بزرگ خانواده و يکي از جوانان پر شور انقلابي شهر و محله خود بود.
در جريان انقلاب پا به پاي ديگر جوانان محله خود فعاليت‌هايي را براي پيشبرد اهداف حضرت امام خميني (ره) با جسارتي وصف ناپذير آغار کرد که هنوز در خاطره‌ها ماندگار مي‌باشد.
حيدري در جريان جنگ تحميلي عازم مناطق جنگي شد و سرانجام پس از نبردي مردانه در روز اول ارديبهشت ماه سال 1361 در سن 18 سالگي در کرخه نور به شهادت رسيد.
مزار پاکش در گلزار شهداي سوق قرار دارد.

منبع:كتاب جاودانه هاي تاريخ (شهداي گچساران) جلد3   -  صفحه: 296

اصغر حيدري مقدم در تاريخ 24/3/1345 در محله مسلم‌آباد آران به دنيا آمد.
هم زمان با اتمام دوران ابتدايي تحصيلي او بيداري ملت ايران عليه ظلم و استبداد رژيم وقت شروع شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي، اصغر در مدرسه راهنمايي شهيد خدمتي آران مشغول تحصيل شد، پس از اتمام کلاس دوم راهنمايي بنا به درخواست خودش جهت اشتغال، در کارخانه مخمل و ابريشم کاشان ثبت نام کرد
. در اين ايام که جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع شده بود و جوانان براي دفاع از اسلام و مملکت‌شان داوطلبانه عازم جبهه جنگ مي‌شدند، اصغر هم به نوبه خود در پي آن بود که به صف رزمندگان بپيوندد.
هنوز 8 ماه از اشتغالش در کارخانه نگذشته بود که ديگر تاب و توان ماندن در شهر و تماشاي اعزام بسيجي‌يان به جبهه را نداشت، لذا براي ثبت نام به بسيج آران مراجعه کرد ولي به علت سن بسيار پايينش از او ثبت نام به عمل نياوردند.
در پاسخ مسئول اعزام نيروي بسيج که گفته بود: شما خيلي کم سن هستيد. گفت: اگر من جثه‌ام کوچک است ولي توان اعزام به جبهه را دارم.
بالاخره اصغر با آن عشق و علاقه غير قابل وصفش موفق به ثبت نام شد و با ديگر بسيجي‌يان داوطلب در تاريخ 15/1/1361براي گذراندن دوره آموزشي عمومي عازم پادگان آموزشي حمزه سيدالشهداء تهران شد و بعد از گذراندن دوره فشرده آموزش، آن‌ها را با هواپيما به جبهه اعزام و در مرحله دوم عمليات بيت‌المقدس براي آزاد سازي غرب جاده اهواز_ خرمشهر همراه با برادرش که در يکي از گردان‌هاي تيپ 7ولي‌عصر (عج) سازماندهي شده بودند شرکت کرد.
چون نوجواني کم سن و سال بود فرمانده‌اش اجازه نمي‌داد تا اسلحه به او تحويل دهند و قصد داشت او را در عقب خطوط جنگ به کاري گمارد ولي با اصرار و سماجت او مجبور شد او را به عنوان نيروي کمکي در گردان سازماندهي و در عمليات شرکت دهد.
در مرحله سوم و چهارم عمليات (فتح خرمشهر) نيز به عنوان تک تيرانداز همراه برادرش شرکت کرد.
در اين مرحله از عمليات بود که اصغر هم چون برادرش بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح و به عقبه خطوط جنگ و از‌ آن‌جا به بيمارستان مهر تهران منتقل شد، ولي بعد از تلاش دو هفته‌اي پزشکان معالج به علت اصابت ترکش خمپاره به ناحيه سر و جراحت زياد، بعد از 16 روز بستري بودن در حالت اغما در سحرگاه مورخه 19/3/1361 در سن 16 سالگي به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

منبع:روزنامه كيهان   -  تاریخ:  1381/7/21 -  صفحه: 13

بهرامعلي در سال 1349 در روستاي «اغلبيک علياي» زنجان ديده به جهان گشود.پدرش کشاورزي زحمتکش بود و بهرامعلي خواندن قرآن را نزد بزرگ روستا فرا گرفت وي تحصيلات خود را تا سال پنجم ابتدايي ادامه داد و پس از آن به منظور کمک به تامين معاش خانواده در نانوايي مشغول به کار شد.او علاقه بسياري به ورزش دو و ميداني داشت و همين تمرينات از او فردي چابک و ورزيده ساخت.سالها بعد هنگاميکه او به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست جزء کماندوهاي گروه ضربت شد.بهرامعلي حضوري مداوم در جبهه نبرد داشت.در سال 1366 پيمان ازدواج با دوشيزه‌اي مؤمنه بست و هفده ماه بعد در سومين روز از مردادماه سال 1367 در روزهاي پايان ايام دفاع مقدس در سن 18 سالگي به قافله شهدا پيوست و منطقه اسلام‌آباد غرب را با خون خويش گلگون ساخت. روحش شاد

منبع:روزنامه كيهان 15/10/1382

محمد حيدري فرزند حسين سال 1346 در روستاي ماژان از توابع شهر خوسف شهرستان بيرجند ديده به جهان گشود.تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش گذراند آنگاه همراه پدر براي کار در شرکت آجرسفال به روستاي فخرآباد در نزديکي روستاي معصوم آباد مهاجرت کرد.دوره‌ي راهنمايي را در معصوم‌آباد موفقيت به اتمام رساند.سپس براي ادامه تحصيل به شهر بيرجند آمد و تحصيلاتش را با اخذ مدرک ديپلم به اتمام رساند.او در اوقات فراغت همراه پدر در کارخانه آجرسفال به کار مي پرداخت و با اين کار مخارج تحصيلي‌اش را به دست مي‌آورد. او از علاقمندان به شرکت در مجالس عزاداري و دعا بود بود و فعالانه در جلسات دعا و هياتهاي سينه زني در ايام عاشورا و تاسوعا شرکت مي‌کرد. محمد حيدري يک بار داوطلبانه اعزام جبهه شد اما جثه کوچکش باعث شد تا از اعزام او ممانعت به عمل آيد.مدتي بعد به خدمت سربازي رفت و پس از گذراندن دوره آموزشي در پادگان 04 بيرجند به لشگر 21 امام رضا (ع)پيوست. او مدتها شجاعانه در صحنه‌هاي دفاع مقدس با متجاوزان بعثي عراق مبارزه کرد و سرانجام در تاريخ بيست و دوم آذرماه سال 1365 در منطقه ي عملياتي دشت عباس در سن 19 سالگي بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فيض شهادت نايل آمد.پيکر پاک شهيد پس از تشييع در شهرستان بيرجند به زادگاهش منتقل و به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجندجلد1

خانواده‌اي مذهبي منتظر آمدن مائده الهي بودند و خداوند اين انتظار را در سال 1340 به سر آورد. ميکلائيل حيدري اين مائده بود که زندگي والدين را طراوتي نو بخشيد. او به تدريج رشد يافت و شادي بخش محيط گرم خانواده شد و سرزمين سرد و زيباي زنجان شاهد اين رشد و بالندگي بود. با فرا رسيدن هفتمين پائيز زندگي جهت آموختن علم و دانش راهي مدرسه شد و تحصيلات خود را تا اخذ مدرک ديپلم ادامه داد. با اوج‌گيري مبارزات انقلابي مردم بر عليه رژيم منحوس پهلوي در خيل مبارزان روح‌الله قرار گرفت. حيدري در زمان جنگ تحميلي مشتاقانه به صف جهادگران راه حق پيوست و دلاورانه از حريم ايران اسلامي دفاع نمود. سرانجام اين سرباز رشيد اسلام در تاريخ 1/10/1359 در مريوان رداي سرخ شهادت را بر تن نمود.
مزار پاکش نيز در بهشت‌زهرا (س) واقع مي‌باشد.

منبع:بنياد شهيد منطقه سه تهران