ليست شهداي دفاع مقدس (ث)

گرگ‌علي ثابت‌خو فرزند علي در تاريخ 13/6/1323 هـ‌ ش در خانواده‌اي مذهبي در روستاي تشان از توابع بخش ريز ديده به جهان گشود..
هنوز دوران کودکي را به پايان نبرده بود که پدرش نداي ارجعي حق را لبيک گفت و آن‌ها را براي هميشه از نعمت وجود پدر محروم ساخت، در آن زمان مادرش بار همه مسئوليت‌ها را به دوش کشيد و ثابت‌خو هم‌چنان در آغوش گرم مادر دوران کودکي را به پايان رسانيد. .
علي در اوان نوجواني به علت داشتن مشکلات فراوان معيشتي به ويژه مشکل اقتصادي تصميم گرفت به هر شکل ممکن زندگي خود و ديگر اعضاي خانواده را آبرومندانه اداره کند. .
از اين رو شغل شباني که در آن موقع کار بيش‌تر مردمان بود را انتخاب کرد و با ادامه اين کار توانست تا حدي امورات زندگي را بچرخاند به هر حال دوران نوجواني را با شغل شباني سپري کرد و در دوران جديدي از زندگي خود را آغاز کرد. آن طوري که تعريف مي‌کنند علي هميشه و در همه‌جا به خدا توکل مي‌کرد و به همين خاطر در بسياري از کارهايش موفق بود، ايشان در اوايل جواني ازدواج کرد که ثمره اين ازدواج يک پسر بود که نابينا به دنيا آمد.
علاقه زيادي به خانواده خود داشت اما متأسفانه پس گذشت تنها چهار سال از ازدواجش در سوگ همسر خود نشست. .
با توجه به اين‌که نگهداري فرزند براي او خيلي دشوار بود، فرزند کوچک خود را به مادر سپرد تا از او خوب نگهداري کند و خود نيز هم‌چنان به کار و کوشش ادامه داد تا مبادا روزي جز خدا محتاج کسي باشد. .
با گذشت زمان و شرايط جديد و مساعدت افراد خير، ثابت‌خو مجدداً امر ازدواج را پي‌گيري نمود و توانست با يک خانواده مذهبي و متدين در روستاي ريز ازدواج کند و به عقيده خود براي بهتر زندگي کردن مصمم شده و به کشور عربي قطر در حاشيه خليج فارس سفر نمايد و در آن‌جا کار کند، گفتني است که ثمره ازدواج مجدد او سه فرزند بود (دو دختر و يک پسر). او چند سالي در کشور قطر مشغول به کار بود، در اين مدت چند بار نيز به منظور ديدار با خانواده به کشور بازگشت. .
تا اين که سال 1357 فرا رسيد و خورشيد تابناک انقلاب از پس کوه‌هاي سر به فلک کشيده تاريخ طلوع نمود. .
با پيروزي انقلاب اسلامي علي در حالي که عشق به انقلاب در او موج مي‌زد به ميهن اسلامي ايران بازگشت و به مسافرت خود پايان داد. با تشکيل بسيج مستضعفين به فرمان رهبر فقيد انقلاب او نيز با شور فراوان عضو فعال بسيج روستا شد و شبانه روز به محافظت و پاسداري از ارزش‌هاي انقلاب پرداخت، با شروع جنگ تحميلي پي در پي عازم جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد.
تا اين که در تاريخ 8/9/1360 در عمليات پيروزمندانه طريق القدس در حالي که از خود شهامت و شجاعت نشان مي‌داد، بر اثر انفجار مين در خط مقدم در سن 37 سالگي به آرزوي هميشگي خود که شهادت در راه خدا بود نايل آمد و با خيل شهيدان به ديدار معبود يگانه رفت.
مزار پاکش در گلزار شهداي بخش ريز قرار دارد.

منبع:كتاب اسطوره هاي جاويد   -  صفحه: 79

سيدکاظم ثابت ضيايي فرزند مرتضي در تاريخ 1/1/1344 در شهر مشهد متولّد شد. او سومين فرزند خانواده و پدرش خادم حرم حضرت رضا (ع) بود. وي پس از طي دوران کودکي، در سنّ شش سالگي جهت فراگيري علوم حوزوي در مدرسه‌ي علميه‌ي حسينيه عابدزاده ثبت‌نام نمود؛ اما به علت دوري راه از سال بعد براي تحصيل به مدرسه‌ي افق رفت و چون مدرک تحصيلي او مورد قبول قرار نگرفت، مجدداً در کلاس اول ثبت‌نام کرد و با مشکلات زياد، سال دوم را نيز پشت‌سر گذاشت و از سال سوم شبانه به تحصيل پرداخت. او سپس به مدت سه سال کفشدار حرم حضرت رضا (ع) بود و از سنّ سيزده سالگي به مکانيکي مشغول شد و اين فن را فرا گرفت.
سيد با شروع مبارزات مردمي عليه رژيم پهلوي با سنّ و سال کم در تظاهرات و راهپيمايي‌ها شرکت مي‌نمود. او در صحنه‌هاي مختلف از جمله حکومت نظامي، راهپيمايي‌هاي تاسوعا و عاشورا و حتي پايين کشيدن مجسمه شاه و ... حضور داشت. وي نوارهاي سخنراني امام خميني (ره) را تکثير و در منزل نگهداري مي‌کرد. به اين علت مأمورين رژيم پهلوي چندين بار منزل آن‌ها را مورد بازرسي قرار دادند اما نتوانستند اثري از نوارها بيابند؛‌ چرا که او آن‌ها را در سطل آب در چاه خشک شده‌ي منزلشان قرار داده بود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، فعالانه در گشت‌هاي شبانه‌ي بسيج شرکت داشت و روزها هم به مکانيکي مشغول بود. وي در سنّ پانزده سالگي وارد جهادسازندگي تربت‌جام شد و به عنوان نيروي رسمي مدتي در آن‌جا به فعاليت پرداخت. او بر اثر علاقه‌اي که به حضور در جبهه‌ها داشت، در تاريخ 3/3/1361 هم‌زمان با آزادي خرمشهر از طريق جهادسازندگي به جبهه اعزام گرديد. وي پس از آشنايي با فنون نظامي و فعاليت‌هاي اطلاعات-عمليات، حدود دو ماه شب‌ها در عمليات گشت و کمين و روزها در تعميرگاه خط مقدم در منطقه‌ي بستان به تعمير خودروهاي آسيب ديده مي‌پرداخت. او پس از اين مدت به درخواست برادرش به خرمشهر رفت و مدت 45 روز در آن‌جا به سر برد؛ در عمليات رمضان شرکت داشت. او در آن‌جا به عنوان معاونت موتوري تيپ 21 امام رضا (ع) انجام وظيفه مي‌نمود. پس از آن مسئوليت گروهي را بر عهده گرفت که داوطلبانه براي انتقال مجروحين و شهدا به پشت جبهه اقدام مي‌کردند. در اين مأموريت او مي‌بايست حتي جلوتر از خط مقدم حضور مي‌يافت و جهت انتقال شهدا و مجروحين به پشت خط اقدام مي‌نمود.
پس از خاتمه‌ي عمليات به همراه برادرش به شهر مشهد بازگشت و بدون وقفه به جهادسازندگي تربت جام رفت و مشغول به کار شد. او بر اثر همت و پشتکار زياد به عنوان جهادگر نمونه شناخته شده بود. علاقه‌ي او به جبهه باعث شد که وي مجدداً به جبهه اعزام گردد. او در اين اعزام مدت 48 روز در جبهه حضور داشت و پس از اين مدت دوباره به شهر مشهد بازگشت. سيد در آخرين اعزام، چون با مخالفت مسئولان جهادسازندگي شهرستان تربت جام براي حضورش در جبهه مواجه شده بود، مدت يک ماه مرخصي بدون حقوق گرفت و پس از رفتن به شهر مشهد، بدون اطلاع مسئولين اين نهاد، با آغاز مرحله‌ي دوم عمليات والفجر سه، در تاريخ 13/5/1362 از طريق بسيج به جبهه اعزام شد. او پس از دو روز به منطقه‌ي عملياتي والفجر سه رفت و سرانجام پس از چند روز نبرد با نيروهاي دشمن در تاريخ 21/5/1362 در منطقه‌ي مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر در سنّ 18 سالگي به شهادت رسيد.
پيکر پاکش در روز دوشنبه 6/6/1362 به همراه سيزده تن از شهداي جنگ تحميلي پس از تشييع در شهر مشهد در جوار حرم حضرت رضا (ع) و در صحن آزادي به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب جهادسازندگي خراسان دردفاع مقدس جلد3   -  صفحه: 499

سال 1343 فرزندي از سلاله‌ي طه در شهرستان فسا، پا بر دنياي خاکي نهاد. دوران کودکي را در عطرافشان بهارنارنج زادگاهش گذراند و در هفتمين بهار زندگي به آموختن علم پرداخته؛ اما در اواسط سال سوم راهنمايي، درس و مدرسه را رها کرد و به شوق حمايت از مرزهاي کشور به جبهه رفت و به عنوان بسيجي در علميات فتح‌المبين حماسه آفريد. 3 سال بعد ثابت‌قدم لباس سبز سپاه‌پاسداران را بر تن نمود و در عمليات‌هاي بي‌شماري دلاورانه جنگيد. سيد براي مدتي در واحد اطلاعات و عمليات به شناسايي خطوط پرداخت و آن‌گاه معاونت گردان را پذيرفت و در عمليات والفجر 8 با سمت فرمانده گردان سلمان حضور يافت. ثابت‌قدم سرانجام در بيست و سوم فروردين‌ماه سال 1366 در سن 23 سالگي در شلمچه از دنياي خاکي رخت بربست و چند روز بعد در گلزار شهداي امامزاده حسن شهرستان فسا به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب خلاصه خوبيها جلد1

شاهرخ در يکي از روزهاي سال 1327 براي اولين بار چشم‌هاي کوچک را در شهرستان ايوان بر روي دنيا گشود. .
او در ميان خانواده مهربانش پرورش يافت و رشد کرد. شاهرخ پس از گذراندن دوران کودکي و نوجواني ازدواج کرد و وارد مرحله‌ي جديدي از زندگي شد. او دلير مردي بود که سرانجام در سن 40 سالگي در تاريخ 31/4/1367 در شهرستان ويله بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد و به ديدار معبودش شتافت.

منبع:كتاب ملكوتيان   -  صفحه: 155

رضا در سال 1334 چشم بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه‌ي پرمهر خانواده سپري گشت و تعليمات دين مبين اسلام را از آنان فرا گرفت. ثابتي خيلي زود درس ايثار و جوان‌مردي را از مکتب سرخ سيدالشهدا آموخت و دل‌بسته‌ي سيره‌ي اهل‌بيت (ع) گشت. وي با آغاز جنگ تحميلي در جرگه‌ي سربازان لشکر اسلام، به مصاف با بعثيان پرداخت و سرانجام در سال 1361 در منطقه‌ي بصره و در عمليات رمضان از شربت طهور بهشتي نوشيد و در سن 27 سالگي شهيد راه حق شد.

منبع:مجله‌ي اوج

اسماعيل در سال 1333 در خانواده‌اي کشاورز در يکي از روستاهاي اطراف رشت به دنيا آمد. روستاي زادگاه اسماعيل مدرسه نداشت و از طرفي خانواده‌ي او نمي‌توانستند او را به شهر بفرستند. بنابراين اسماعيل نتوانست به مدرسه برود و به جاي آن به مکتب رفت تا قرآن و احکام اسلامي را بياموزد. دو سال بعد در يکي از روستاهاي هم‌جوار، مدرسه‌اي افتتاح شد. اسماعيل که علاقه‌ي زيادي به درس خواندن داشت، در سنّ 9 سالگي درس خواندن در اين مدرسه را شروع کرد و هر روز فاصله‌ي 5 کيلومتري خانه تا مدرسه را طي مي‌کرد و به مدرسه مي‌رفت.
وقتي کلاس ششم ابتدايي را تمام کرد، پدرش که رعيت زمين‌هاي اربابي محسوب مي‌شد، به دست ارباب راهي زندان شد. از آن به بعد اسماعيل بايد مخارج زندگي خانواده‌اش را تأمين مي‌کرد. براي همين درس را رها کرد و به کشاورزي مشغول شد. دو سال بعد پدرش از زندان آزاد شد و بار سنگيني را از روي دوش او برداشت. 17 ساله بود که براي کار به تهران رفت و در کنار دايي‌اش به کار نقاشي ساختمان مشغول شد. در همين زمان بود که از طريق دايي‌اش با امام خميني (ره) و قيام او عليه رژيم شاه آشنا شد و مبارزات خود را عليه رژيم آغاز کرد.
يک سال بعد به اجبار خدمت سربازي‌اش را شروع کرد. اما با وجود جو غير مذهبي آن دوران به نماز و روزه و فرايض ديني پايبند بود و به همين دليل هم چند بار مورد تنبيه قرار گرفت. سربازي‌اش که تمام شد، مشهد را براي زندگي انتخاب کرد. 22 ساله بود که ازدواج کرد و مدتي بعد در کارخانه‌ي « ايران ناسيونال » استخدام شد. در اين دوران هم دست از مبارزه عليه شاه برنداشت. حتي روزي که شاه مي‌خواست از کارخانه ديدن کند، به دستشويي رفته بود و تا زمان خروج شاه از کارخانه، آن‌جا مانده بود. بعد از اين ماجرا مي‌گفت: «‌اگر يک اسلحه داشتم، با يک گلوله حسابش را مي‌رسيدم، حيف که دستم خالي بود. »
بعد از انقلاب در بسيج کارخانه شروع به فعاليت کرد. وقتي جنگ شروع شد، چندين بار به جبهه اعزام شد و پنج بار هم مجروح شد. اما هر بار پس از بهبودي نسبي، دوباره عزم جبهه مي‌کرد تا اين که بالاخره در تاريخ 2/1/1367 در منطقه‌ي ماووت عراق در سنّ 34 سالگي به درجه‌ي رفيع شهادت نايل شد.

منبع:كتاب ستارگان صنعت خراسان رضوي   -  صفحه: 125

ثريا در سال 1345 در شهرستان کرمانشاه ديده به جهان گشود. طبيعت زيباي اين شهر آرامش دوران کودکي او بود اما هنوز 9 سال بيشتر نداشت که شبنم اشک در غم از دست دادن پدر بر چشمان زيبايش نشست. ثريا کم‌کم يار مهربان مادر شد. و اگر برادرانش کمي شيطنت مي‌کردند آنها را سفارش به احترام مادر مي‌کرد. بعد از اخذ مدرک سيکل ثريا ازدواج کرد چندي بعد برق شادي در چشمانش درخشيد حس زيباي مادر شدن اميد او را براي زندگي دو چندان ساخت. اما سايه شوم مرگ در سال 1360 بر خانه اوسايه افکند و ثريا در سن 25 سالگي به علت بمبارانهاي رژيم به آسمان عروج کرد. بعد از شهادت او مادر ديگر تواني براي راه رفتن نداشت. مدام به ياد لحظاتي بود که دلش مي‌خواست وسايل نوزاد را فراهم کند ولي ثريا نمي‌گذاشت گوئي او مي‌دانست اين طفل سرنوشتي همانند محسن فاطمه (س) دارد.

منبع:كتاب آينه و شقايق جلد1   -  صفحه: 48

حسين‌علي ثاني حيدري در سال 1348 در روستاي لطف‌الله زابل در خانواده‌اي مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلاتش را تا پايان دوره‌ي راهنمايي ادامه داد. در سال 1365 به عضويت سپاه پاسداران درآمد و از اين طريق به جبهه اعزام شد و با شجاعت و اخلاص از کيان ميهن اسلامي به دفاع پرداخت. سرانجام آن سرباز شجاع اسلام در خرداد 67 در عمليات بيت المقدس 7 در شلمچه در سن 19 سالگي به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

منبع:كتاب كبوتران بهشتي جلد 1 صفحه 140

محمد علي ثقفي فرزند نصرت‌الله در سال 1346 درشهرستان بيرجند به دنيا آمد زندگي در خانواده‌اي نظامي باعث شد که سالهاي کودکي و تحصيلات ابتدايي را همراه خانواده اش در شهرستانهاي مختلف بگذراند.سال سوم راهنمايي بود که عشق رفتن به جبهه به او مجال ادامه‌ي تحصيل نداد و داوطلبانه عازم جبهه گرديد صفاي حضور در مناطق جنگي باعث شد تا با عشق و علاقه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآيد سالها در مناطق عملياتي حضور داشت يک بار هم از ناحيه کتف مجروح گرديد ولي پس از مداواي نسبي دوباره به جبهه رفت.مدتي براي تعليم و تربيت و آموزش فنون نظامي عازم رفسنجان شد و در آنجا دلسوزانه و با دقتي تمام به آموزش رزمندگان اسلام مبادرت ورزيد.او که در بيش 20 عمليات شرکت داشت سرانجام در تاريخ چهاردهم ديماه سال 1365 در عمليات کربلاي 4 در سن 19 سالگي بر اثر اصابت ترکش به درجه رفيع شهادت نايل آمد. پيکر پاک شهيد پس از تشييع در گلزار شهداي بيرجند به خاک سپرده شد.

منبع:كتاب فرهنگنامه شهداي شهرستان بيرجند