پاسخ به:ليست شهداي دفاع مقدس (پ)
شهيد نصرالله پازوكي

|
تاريخ تولد :30/7/1336
|
نام پدر :محمداسماعيل
|
تاریخ شهادت : 3/1/1361
|
محل تولد :تهران /پاكدشت /-
|
طول مدت حیات :25
|
محل شهادت :رقابيه
|
مزار شهید :گلستان شهداي پاكدشت |
در سي مهر سال 1336 در شهر تهران پسري ديده به جهان گشود که پدر و مادرش بر او نام نصرالله نهادند. اين کودک کمکم رشد کرد و باليد و در دامان پدر و مادر دلسوز و با ايمانش دوران تحصيلي خود را پشت سر گذاشت. کودک متولد ماه مهر مهرورزي به هموطنانش را با انتخاب تحصيل در دانشسراي آموزش و پرورش و دوره تربيت معلم پي گرفت و در خدمت به نهاد مقدس آموزش و پرورش کمر همت بست. او همچنان که شيوه و آيين آموزگاري ميآموخت، به عبادات و تمرينهاي معنوياش هم ميپرداخت. نماز شب به جاي ميآورد، قرآن تلاوت ميکرد، دعا ميخواند، مراسم دعاي کميل و توسل برپا ميکرد. در مبارزات سراسري مردم ايران که عليه رژيم پهلوي شروع شد، به پخش اعلاميههاي حضرت امام (ره) و اطلاعيههاي انقلابي پرداخت. وقتي انقلاب به پيروزي رسيد در انجمنهاي اسلامي، شوراهاي محل و پاکسازي افراد اخلالگر حضوري پررنگ داشت.
به زودي هنر بيان و خط زيباي نصرالله باعث شد که به فعاليتهاي فرهنگي در دفتر معارف اسلامي پاکدشت بپردازد. ديوارنويسي، پلاکاردنويسي، تدارک فرهنگي مراسم يادبود شهدا و... بر عهده او گذاشته شد.
اما همه ميدانستند که توانايي نصرالله بيش از انجام چنين فعاليتهايي است. برنامهريزي و مديريت قوي او باعث شد که به عنوان مسئول مقطع راهنمايي آموزش و پرورش ورامين انتخاب شود.
اما نصرالله آموزگار عرصهي زندگي بود. مرد حماسه و ايمان. مسئوليتها و کسب رتبههاي اداري او را از هدف و مرام اصلياش باز نداشت. در سال 1360 تصميم گرفت به جبهه برود و در سنگري بزرگتر و حياتيتر خدمت کند. عقيدهي او اين بود و بر اين عقيده ايستاد که بندگان با خداي خويش پيمان بستهاند و بس.
«خداوندا! هرکس با تو نقض بيعت کند به خود زيان کرده است و هرکس به پيماني که با تو بسته، وفا کند به زودي پاداش بزرگي خواهد گرفت. خدايا! به کرم و لطف و بزرگيات سخت اميدوارم و جز اين راهي به سعادت نمييابم».
خانواده نصرالله به حال و احوال خاص و رازآميز او پي برده بودند، اما هيچ کس را ياراي افشاي آن راز نبود. پيماني که هر روز و هر لحظه بين نصرالله و خداي او تجديد ميشد، پيمان طلب و وصال بود. روزي از روزها که براي تبريک و تسليت يک شهيد، پلاکارد مينوشت به برادرش گفت: «برادر! زماني مي رسد که براي من هم بايد پارچهاي بنويسيد».
وقتي به جبهه ميرفت، مادرش را براي وقايع بعد از آن آماده کرد. مادر از او پرسيد: «نصرالله جان کي برميگردي.»
نصرالله گفت: «منتظرم نباشيد. هر وقت صداي در را شنيديد، هر وقت مرا پشت در ديديد، آن وقت بدانيد که من آمدهام».
سه روز از سال نو و بهار سال 1361 گذشته بود که در باغ شهادت باز شد. در جبهه رقابيه در حالي که گلهاي رنگارنگ، دشت و صحرا را زينت داده بودند گلولهاي بر قلب نصرالله مينشيند و قلب مشتاق و آرزومند او را براي سربلندي دين و ايمان و کشورش براي هميشه از تپيدن باز ميدارد.
مزار پاکش در گلزار شهداي پاکدشت قرار دارد.
منبع:كتاب حيات جاويد جلد1 - صفحه: 155
|
پنج شنبه 14 بهمن 1389 1:36 PM
تشکرات از این پست