0

رفت و برگشت با قطار

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

رفت و برگشت با قطار

عنوان : رفت و برگشت با قطار
نوع اصطلاح :
آداب و رسوم
حال و هواي همه در رفت و آمدها همان حال و هواي منطقه بود و بيش تر درحكم از ميمنه به ميسره رفتن؛ چنان كه درشهر و محل هم، كار و فكر و ارتباط و نشست و برخاستي جز با منطقه و مسائل آن نداشتند. همه جا همان آداب واخلاق حكم فرما بود؛ كه ازهشت نفري دركوپه ي چهاريا شش نفره نشستن وبيرون آمدن بعضي ها وقت خواب و تاصبح در راهروي قطار قدم زدن براي خواب وآسايش مابقي شروع مي شد تا برگزاري مراسم دعا دريكي ازشب هاي جمعه وچهارشنبه كه ازقضا مصادف مي شد با شب اعزام والي آخر.
گاهي بچه ها در اين حركت هاي جمعي كوپه كوپه مي شدند. يك كوپه مال سابقون و صـدر اسـلامي ها بـود و فرماندهان وب چه محل هاي جبهه؛ يك كوپه متعلق به دارالشفايي ها، مجروهان وجان باختگان بود وكوپه اي متعلق به بچه هاي معروف به "حسين جاني" وهيئتي ها وكوپه اي ديگر به قول خودشان دارالمواجي كه كوپه ي برادران فوق العاده شر و شيطان بود كه مي نشستند و بلند مي شدند و براي بقيه نقشه مي كشيدند؛ اجراي"جشن پتو" براي بعضي ها با دعوت آن ها به كوپه ي خودشان، يـا برداشتن ساك افراد.
در همين كوپه كه به آن كوپۀ خطري نيز مي گفتند، شب ، وقت خواب با ضربه هايي كه به در و ديوارۀ كوپه مي زدند، به ياد شب هاي عمليات وستون كشي ها پيام مي فرستادند؛ صلوات و دعاها و ذكرهايي كه بايد همين طور كوپه به كوپه منتقل مي شد تا واگن و كوپۀ آخر، شايد براي جبران شوخي ها و بعضي حركاتشان در گرو حلاليت طلبيدن بود، بعضي ها طمع كاريشان گل مي كرد و به اصطلاح وسط دعوا نرخ تعيين مي كردند كه: الا وبالله بايد صلوات را برايم يا براي شهدا بفرستي ودعايي در حق ما بكني و تا مبلغي ازاين قبيل تقاضاها را وصول نمي كردند رضا نمي دادند.
آنچه در اين اعزام هاي مجدد محل تأ كيد بود و هر كس به نحوي سعي مي كرد به آ ن چنگ بزند ، شروع خوب ومَطلع خوب براي مراجعه به جبهه بود.ب عضي با همۀ آن هول و تكان و ازدحام و فرسودگي جسمي ، اصرار داشتند فيض زنده نگه داشتن اين شب را از دست ندهند وبراي نمازي كه نياز به قبله يابي در حركت نداشت و به بهانۀ اين كه مي خواهند با وضو بخوابند وضو مي گرفتندودر همان اثنا كه بعضي مشغول گفت وگو بودند، يا چرت مي زدند، شروع مي كردند آرام، آرام ذكرگفتن و زمزمه كردن واشك ريختن . از جمله گفتني هاي اين شب، غير از ميهمان هم شدن ، توزيع دار و ندار خود بود بين برادراني كه احتمالاً غذاي درست وحسابي با خود نياورده بودند. بعضي ها هم از رستوران به صورت پيش خريد غذا تهيه مي كردند و ديگران را در مقابل عمل انجام شده قرار مي دادند، چون چنان كه تصور مي شد بعضي ها پول كافي نداشتند.
دراين سفرها، چراغ كوپه ها كه خاموش مي شد، موقع نجوا كردن بود و شنيدن حرف دل خود از دهان ديگران كه مي گفتند:"اين بار آخر است؛ خدايا مرا دست خالي برنگردان. مگر من چه چيز كم دارم؟ همه ي كساني را كه با هم و شانه به شانه ي هم تو را مي خوانديم به حضور پذيرفتي". تا بعد كه به منطقه مي رسيدند و صدا به ذكر و صلوات بلند مي كردند و سجده ي شكر به جا مي آوردند و مداحان اهل بيت ذكر سجده را مي گفتند وآن ها به شكرانه ي رسيدن به حق وطي كردن همه ي فاصله ها تاجبهه، خون مي گريستند. بعضي ازهمين بچه ها در راه بازگشت، به قم و بارگاه حضرت معصومه(س) كه مي رسيدند پياده مي شدند وب عد ازاظهار ارادت و وقت خوش كردن به ديـدار، خودشان بقيه ي راه را بـا اتوبوس به تهران مي رفتند.

چهارشنبه 13 بهمن 1389  4:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها