عنوان : آداب نماز شب
نوع اصطلاح :آداب و رسوم
كساني كه بيشتر مراقب بودند تا فرصت نافله شب و تهجد و شب زنده داري را از دست ندهند و ارتباط و انس و الفتشان با دوست قطع نشود، غير از مراقبت از اعضا و جوارح خود در شبانه روز، براي به موقع بيدار شدن معمولاً موقع خواب چيزي زير سرشان نمي گذاشتند، حتي لباسشان را؛ چيزي زيرشان پهن نمي كردند و رويشان نمي كشيدند تا سختي و سرما مانع از خواب عميقشان بشود؛ گاهي دستشان را زير سرشان مي گذاشتند يا به صورت نشسته در ماشين مي خوابيدند و اگر هوا گرم بود، بيرون مي رفتند و روي زمين يا «تراورس«هاي پراكنده در دشت، كه بسيار سخت و كم عرض اند، دراز مي كشيدند يا داخل چاله هاي قبرمانندي مي افتند كه قبلاً در اطراف مقر تدارك ديده بودند. برادران صيغه اي به هم مي سپردند كه همديگر را بيدار كنند، اگرچه معمولاً نوبت نگهباني و پستشان را با هم و در ساعات نيمه شب مي انداختند تا بيدار باشند و بتوانند نوبتي اين توفيق را براي خودشان حفظ كنند. كم نبودند كساني كه خواندن نماز شب را بر خودشان واجب مي دانستند و در نتيجه اگر احياناً خواب مي ماندند، قضاي آن را به جا مي آوردند و آن روز را براي تنبيه، روزه مي گرفتند. اين البته اختصاص به افراد پخته تر داشت، مخصوصاً فرماندهان كه نافله شب را مثل ساير فرايض به پا مي داشتند و يكديگر را دعوت به آن مي كردند. اما كار نيروهاي جديدتر به اين نحو نبود، هزار و يك بهانه بايد پيدا مي كردند. اول اينكه شب معمولاً آفتابه را آب مي كردند و با خود مي بردند و جايي پنهان مي كردند تا موقع نماز شب مجبور نباشند براي وضو گرفتن كنار منبع آب بروند و با كسي مواجه شوند. بعد سعي مي كردند نزديك در سنگر يا چادر بخوابند تا كسي را وقت برخاستن بيدار نكنند. ديگر اينكه شب بلند مي شدند و به كف پاي بعضي از هم سنگران دست مي كشيدند و خوب مطمئن مي شدند كه كسي بيدار نيست يا گر هوا بسيار سرد بود، موقع نماز شب پتوهاي سربازي يك رنگ و بي نشان را به سر مي كشيدند، بعد هم بلافاصله نماز صبحشان را مي خواندند و مي خوابيدند تا كسي متوجه نشود، چون خاصيت اين كار در پنهان داشتن آن است. با اين حال،شادابي و سرحالي نماز شب خوان ها در روز بعد همه چيز را لو مي داد. بچه هاي يك گروهان وقتي به رزم مي رفتند، در راه بازگشت با ناله ها و ندبه ها و مناجاتي مواجه بودند كه از گوشه و كنار مقر به گوش مي رسيد و خستگي و خواب را از تن و چشم بچه ها مي گرفت و روز وقتي روشنايي بساط مي كرد - اگر اردوگاه در منطقه خوش آب و هوايي قرار داشت - زير سايه درختان و كنار تخته سنگ هاي بزرگ و كنار آب رودخانه مي توانستي آثار به جاي مانده و ردپاي نماز شب خوان ها را پيدا كني. براي آنها كه نماز شب ملكه و جزو سرشت و طبيعتشان بود، خط مقدم و عقبه و اردوگاه و شهر و محل توفيري نمي كرد. با اين حال خواندن نماز شب در پناه خاكريز و در خط آتش و در حين رويارويي با دشمن بعثي، جايگاه ديگري داشت. كمتر چادر و سنگري بود كه نماز شب خوان نداشته باشد. در عين حال، تعداد شب زنده داران در گردان هاي رزمي و پياده، به خصوص گردان تخريب، نزديك به صد در صد مي رسيد. كساني كه در خواندن نماز شب صاحب تجربه بيشتري بودند (مثل روحاني گردان) ابتدا برادران را به خواندن دو ركعت نماز شب دعوت مي كردند و همه ماجرا را يك مرتبه نمي گفتند و همه مقدمات و مقارنات را مطرح مي كردند تا نكند كه شخص جا بزند و احياناً زده بشود. البته جايي نبود كه آيات و روايات مربوط به فضيلت اين فريضه و اهميت آن به چشم نخورد، از تانكرهاي آب و در و ديوار حسينيه و چادر و سنگر گرفته تا سجاده رزمندگان. كار برخي از اين بزرگان در برپايي اين سنت حسنه به جايي رسيده بود كه مي شد آنان را مخاطب كلام امام صادق(ع) دانست كه فرمود: «كسي كه نماز شب نخواند شيعه ما نيست.» گاهي روحاني گردان به فراخور حال بچه ها اين معنا از نماز را دامن مي زد و يك پارچه هست و نيست جمع را مي سوزاند به نحوي كه بعد از آن برادران اين عبارت و فضايل را براي خودشان به چيزي نمي گرفتند و آن چنان چهارنعل مي تاختند تا سابقون و مقربون را جا بگذارند. تهجد و شب خوش كردن، مثل بسياري از فضايل و مكارم در منطقه، به افراد و اشخاص معين و ممتازي اختصاص نداشت. وقت اذان و موقع نماز صبح اگر به حسينيه لشكر مي آمدي و به جاي متولي آن برق ها را روشن مي كردي، مي ديدي كه چه خبر است! در گوشه و كنار و يمين و يسار جواناني در حال ركوع و سجود و نيايش بودند كه در شهر، امثال آنها لااقل در بعضي خانواده ها - اگر به نماز يوميه تقيد داشتند، والدين كلاهشان را مي انداختند هوا! حسينيه اي كه آرزو به دلت مي ماند، يك بار هم كه شده، با همه سحرخيزي و عجله اي كه به خرج مي دادي بروي و آن مكان ملكوتي را خالي از غير خود بيابي. چه شگردهايي كه براي اين بيداري و بي قراري و حضور به هم رسانيدن به كار نمي بردند، مثلاً سعي مي كردند ساعت پست و نگهباني شان را نزديك صبح بيندازند و مسئول شب كه از روي اصرار و الحاحشان پي به ماجرا مي برد، وسط دعوا به اصطلاح نرخ تعيين مي كرد و مي گفت: «قبول مي كنم، به شرط اينكه در دعا ما را فراموش نكني» و اطرافيان اگر مطلع مي شدند مزاح مي كردند كه: «برادر، ريا نشود!» و چنانچه نوبت نگهباني شان نبود، دست به دامان نگهبان ها مي شدند كه در موقع مناسب بيدارشان كنند، البته به بهانه اينكه مي خواهم زودتر بيدار شوم تا در صف دست شويي صبح معطل نشوم. افراد اگر مي توانستند، به دور دست ها مي رفتند و در ظاهرسازي و رد گم كردن چيزي فرو نمي گذاشتند.28 نگاه جمله شب زنده داران به نماز شب فراتر از توجه به امري استحبابي بود. اگر چنين نبود، وقتي خواب مي ماندند قضاي آن را به جا نمي آوردند. آن روز خود را از خوردن صبحانه منع نمي كردند و پس از رزم هاي شبانه (خشم شب) كه همه به خدا مي رسيدند، از فرط رنج و فشار خستگي - كه بعضاً نماز صبحشان هم قضا مي شد - در برپا داشتن آن صبوري به خرج نمي دادند و در مناطقي چون ماووت در عمليات بيت المقدس 2 كه در چادر و سنگر با وجود روانداز و روشن بودن مداوم چراغ، سرما رعشه بر اندام انسان مي انداخت، بر اقامه آن روي ارتفاعات اصرار نمي ورزيدند. حتي در شب هاي عمليات، اگر هنگام رفتن موفق به اداي اين فريضه نمي شدند، همان چند لحظه انتظار پاي كار تا هماهنگي همه يگان ها، به صورت نشسته و خوابيده و در حال راه رفتن و به هر نحو ممكن و مقتضي، اين توفيق را كسب مي كردند.غسل با آب سرد براي فوت نشدن نافله شب از جمله شواهدي است بر فرض و واجب گرفتن آنكه در فصل سرما اشك فرماندهاني را كه به چشم خويش اين صحنه ها را ديده بودند در مي آورد.