0

پاس دادن امدادگر به هم

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

پاس دادن امدادگر به هم

عنوان : پاس دادن امدادگر به هم
نوع اصطلاح :
آداب و رسوم
گرد و غبار كه فرو مي نشست، سر و صدا كه مي خوابيد و سكوت همه جا را فرا مي گرفت، وقت آن بود كه هر كس مي توانست از جايش بلند شود و سراغ بچه ها را بگيرد. غير از آنها كه «پريده» و رفته بودند و تنها پر و پوش سوخته شان بر خاك ريخته بود، مجروحاني بودند كه بعضي خموش و بعضي از شدت درد به خود مي پيچيدند. يكي شكم و پهلويش را گرفته بود، يكي سرش را، ديگري پاي جدا شده اش را؛ با اين وصف اگر كسي به آنها نزديك مي شد بعضي خودشان را كنار مي كشيدند و مي گفتند: «اگر دست به من بزني فرداي قيامت بايد جواب بدهي، برو دشمن را بگير» و اگر دور از چشم ديگران مجروح مي شدند (مثل ديدبانان) از ترس عقب رفتن زخم خود را پنهان مي كردند. اگر اوركت داشتند روي دوش زخمي خود مي انداختند. امدادگر سر وقت هر كدام كه مي رفت او را سراغ ديگري مي فرستاد و پافشاري مي كرد كه من حالم خوب است. خدا پشت و پناهت، برو به من كار نداشته باش. حال آنكه بعد از خدا، امدادگران مي دانستند كه چنين نيست و تك تك آن ايثارگران نيازمند امداد فوري هستند و اگر لحظه اي دير بجنبند.. كه اغلب هم چنين مي شد. وقتي او را به بالين برادران ديگر مي فرستادند، خودشان در همين فاصله قالب تهي مي كردند، خرقه خاكي را از دوش مي افكندند و به جمع احبا و اوليا مي پيوستند. همين بچه ها شب عمليات با جراحت هاي سخت حاضر نبودند خط را ترك كنند يا كسي دست از كار بكشد تا آنها را به عقب ببرد. اگر زخم و جراحتشان عميق بود، گاهي خود را از روي برانكارد زمين مي انداختند و اين فرصت و امكان را در اختيار بقيه رزمندگان قرار مي دادند. اگر هم حالشان خيلي وخيم نبود، بدون كمك گرفتن از نيروهاي حمل مجروح خودشان عقب مي رفتند. نيروهاي حمل مجروح هم در عوض سلاح به دست مي گرفتند و جاي ايشان را پر مي كردند. بسيار ديده مي شد كه در كوران جنگ و آتش شديد دشمن، امدادگر كه ديگر فرصت كمك نداشت خودش را روي بدن نيمه جان مجروح مي انداخت و به قيمت شهادت خود از او محافظت مي كرد.
عنوان : پاس دادن امدادگر به هم
نوع اصطلاح :
آداب و رسوم
گرد و غبار كه فرو مي نشست، سر و صدا كه مي خوابيد و سكوت همه جا را فرا مي گرفت، وقت آن بود كه هر كس مي توانست از جايش بلند شود و سراغ بچه ها را بگيرد. غير از آنها كه «پريده» و رفته بودند و تنها پر و پوش سوخته شان بر خاك ريخته بود، مجروحاني بودند كه بعضي خموش و بعضي از شدت درد به خود مي پيچيدند. يكي شكم و پهلويش را گرفته بود، يكي سرش را، ديگري پاي جدا شده اش را؛ با اين وصف اگر كسي به آنها نزديك مي شد بعضي خودشان را كنار مي كشيدند و مي گفتند: «اگر دست به من بزني فرداي قيامت بايد جواب بدهي، برو دشمن را بگير» و اگر دور از چشم ديگران مجروح مي شدند (مثل ديدبانان) از ترس عقب رفتن زخم خود را پنهان مي كردند. اگر اوركت داشتند روي دوش زخمي خود مي انداختند. امدادگر سر وقت هر كدام كه مي رفت او را سراغ ديگري مي فرستاد و پافشاري مي كرد كه من حالم خوب است. خدا پشت و پناهت، برو به من كار نداشته باش. حال آنكه بعد از خدا، امدادگران مي دانستند كه چنين نيست و تك تك آن ايثارگران نيازمند امداد فوري هستند و اگر لحظه اي دير بجنبند.. كه اغلب هم چنين مي شد. وقتي او را به بالين برادران ديگر مي فرستادند، خودشان در همين فاصله قالب تهي مي كردند، خرقه خاكي را از دوش مي افكندند و به جمع احبا و اوليا مي پيوستند. همين بچه ها شب عمليات با جراحت هاي سخت حاضر نبودند خط را ترك كنند يا كسي دست از كار بكشد تا آنها را به عقب ببرد. اگر زخم و جراحتشان عميق بود، گاهي خود را از روي برانكارد زمين مي انداختند و اين فرصت و امكان را در اختيار بقيه رزمندگان قرار مي دادند. اگر هم حالشان خيلي وخيم نبود، بدون كمك گرفتن از نيروهاي حمل مجروح خودشان عقب مي رفتند. نيروهاي حمل مجروح هم در عوض سلاح به دست مي گرفتند و جاي ايشان را پر مي كردند. بسيار ديده مي شد كه در كوران جنگ و آتش شديد دشمن، امدادگر كه ديگر فرصت كمك نداشت خودش را روي بدن نيمه جان مجروح مي انداخت و به قيمت شهادت خود از او محافظت مي كرد.
چهارشنبه 13 بهمن 1389  3:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها