پاسخ به:این بخش حاوی خاطرات پزشکان دلاور ایران اسلامی در خطوط مقدم جبهه است
بيمار موجي
در ميان پزشكان، انترن جواني كه فعالانه مشغول تلاش بود و از يك تخت به تخت ديگر ميرفت. در لحظهاي ديدم كه دلسوزانه مشغول معاينه رزمندهاي بود كه ساعتي پيش به بيمارستان منتقل شده بود. رزمنده مرتباً ميگفت: موجي شدهام و با هيجان خاصي حرف ميزد و او با قت و وسواس خاصي معاينهاش ميكرد. رزمنده زخمي نبود، هوشيار بود و يك ريز حرف ميزد، ولي فشارش روي 9 بود. به خاطر فشار پايين كه كمي هم تاكي كاردي بود، ميشد در نظر گرفت كه به خاطر ترس و موج انفجار، اين حالت در او پديد آمده است و به همين دليل ميشد به راحتي از كنار آن بيتوجه گذشت و مرخصش كرد. ولي انترن جوان اصرار كرد كه به دليل افت فشار يك متخصص نيز او را معاينه كند. جراح بر بالين او حاضر شد و براي حصول اطمينان از خونريزي داخلي تپ ميكند. جراح با انجام TAP و نيامدن خون مطمئن شد كه خونريزي داخلي وجود ندارد.
انترن يكي دو ساعت ديگر باز هم او را زير نظر ميگيرد و در فواصل مختلف مرتباً به او سر ميزند. در آخرين معاينه متوجه ميشود كه فشار پايينتر آمده وحدود 8 است. اين بار از رزيدنت داخلي كمك ميگيرد و او نيز به نتيجهاي نميرسد.
عصر شده و مريض به سرحالي و پرحرفي صبح نيست. ولي هنوز اصرار دارد كه موجي است و مشكل خاص و خطرناكي ندارد و ميتواند به خط اول برگردد. اما در معاينه مجدد، انترن متوجه ميشود كه فشارش باز هم پايينتر آمده است. عرق سردي روي پيشاني او نشسته، بيحوصله شده و زماني كه انترن ميخواهد با گوشي قلب و ريه او را معاينه كند با بيتفاوتي و شايد كلافهگي گوشي را كنار ميزند. با اين كه ظاهراً عصباني نيست ولي گاهي رگهاي گردنش برجسته ميشود.
جراح قلب را ميديدم كه در ميان تختها قدم ميزند و گاه گاهي با مجروحين سرو كله ميزند. حالا من هم قانع شده بودم كه او در اين آشفته بازار چه كاري ميتواند انجام دهد و به او حق ميدادم كه اعزامش بيهوده بوده است.
انترن جوان، هنوز دست بردار نبود و بالاخره تصميم گرفت از شكم و سينهي، موجي خيالي، عكس بگيرد. بيمار را كه رنگ به رو نداشت و مرتباً به برگشت به جبهه بود را به راديولوژي ميبرد و با دقت از شكم و سينه و سرش عكسهايي تهيه ميكند.
به مجرد گرفتن عكسهاي راديولوژي، بيمار از حال ميرود، هوشياريش را از دست داده و حتي وقتي سيلي به صورتش زده ميشود به تحريك دردناك جواب نميدهد. تمام بدنش خيس عرق است. در معاينه، نبضش خيلي ضعيف بوده و به سختي قابل لمس است. با آن كه بيمار لاغر بوده و قاعدتاً صداي قلب بايد به راحتي به گوش برسد، ولي انترن احساس ميكند كه صداي قلب را گويي از فرسنگها راه دور ميشنود و حتي چندبار با زدن تقه به ديافراگم گوشي پزشكي، درست بودن آن را امتحان ميكند. اما اشتباه نميشنيد و صداي قلب به سختي شنيده ميشود. فشار خون به حدي پايين آمده كه قابل اندارهگيري نيست. سريعاً از طريق دو آنژيوكت بزرگ سرم نمكي به بيمار داده ميشود، كه افت فشار كنترل شود. پاهاي بيمار از سطح بدن بالاتر نگه داشته ميشود تا خون بيشتري به سوي مغز و اعضاي حياتي ديگر برسد و از آسيب آنها جلوگيري شود. در همين زمان كليشههاي راديولوژي آمده شده و در اختيارم قرار گرفت. خداي بزرگ، سايه قلب چقدر بزرگ شده است. بيمار دچار تامپوناد شده بود.
جراح قلب هنوز در بيمارستان بود و مشغول معاينهي چند بيمار. بعد از دريافت دو ليتر سرم نمكي، فشار خون بيمار به سختي قابل انداره گيري ميشود. اما بيمار هنوز هوشياري ندارد. همزمان، با كنترل علايم حياتي ( فشار خون، ضربان قب و وضعيت تنفس) بيمار به اتاق عمل منتقل و روي تخت عمل قرار ميگيرد.
جراح قلب، بلافاصله و بدون فوت وقت بعد از ريختن بتادين روي قفسه سينه و بالاي شكم، قفسه سينه را باز ميكند و با ايجاد يك شكاف روي پرده پريكارد كه مانند يك بادكنك سفت شده و به نظر ميرسد كه هر لحظه امكان تركيدن آن باشد ناگهان حجم زيادي از خون كه در اين حفره محبوس شده بود با فشار خارج شده و عليرغم وجود ساكتش كه با ايجاد خلاء، مايع خارج شده را سريعاً از محيط عمل بيرون ميكشد، اما به علت وجود فشار زياد در پريكارد مقداري نيز به سر و صورت جراح و تكنسين اتاق عمل ميپاشد. به محض برداشتن فشار از روي قلب و جبران كردن حجم از دست رفته با سرميكه از قبل به بيمار زده بود، قلب مجالي براي فعاليت و پر شدن پيدا ميكند و ميتواند عمل تلمبهاي خود را به طور طبيعي انجام داده و تدريجاً فشار خون به ميزان قابل قبولي افزايش مييابد.
اكنون يك فكر نگران كننده، ذهن دكتر جراح را مشغول كرده است. علت تامپوناد چه بوده است؟ در بيماراني كه زمينهاي مثل نارسايي كليه دارند، مايع داخل پريكارد جمع شده و ميتواند موجب تامپوناد گردد، اما بيماراني كه تحت عمل جراحي قرار ميگيرند، در صورتي كه سابقهي تروما وجود داشته باشد بايد حتماً قلب و عروق بزرگ را از نظر وجود آسيب بررسي كرده مجدداً دكتر جراح سؤالي را در ذهن خود مرور ميكند: علت تامپوناد چه بوده؟
آيا فرمان ماشين به سينهاش خورده است؟ و قلب به علت قرار گرفتن بين استخوان جناغ و ستون فقرات دچار كوفتگي شده است؟ آيا تركش خورده است؟ جاي هيچ زخم واضحي روي بدن او ديده نميشد. وقتي سؤالم را با جراح در ميان گذاشتم، پاسخ داد: وقتي پرده پريكارد را باز ميكردم متوجه سوراخ بسيار ريزي روي پرده پريكارد شدم. روي شريان ريوي به انداره دو ميليمتر سوراخ شده بود. عكس را دوباره ديدم. تركش بسيار ريزي به كنار استرنوم خورده بود و پريكارد را سوراخ كرده بود. از كناره آئورت، شريان اصلي بدن به قطر حداقل 20 ميليمتر كه در صورت برخورد تركش به آن، به علت خونريزي شديد در عرض چند ثانيه مرگ بيمار حتمي بود گذشته و در بافت همبند روي شريان ريوي كه كناره آئورت است گير كرده بود. جراح با خود فكر ميكرد، حتي اگر قفسه سينه بيمار باز ميبود و اگر او ميخواست اين نشانه گيري را انجام دهد واقعاً از اين زاويه هدفگيري چقدر مشكل بوده و امكان اين كه بتواند حتي خودش طوري هدفگيري كند كه تركش از كناره آئورت به گذرد و به آن آسيب نرساند، خود قلب را سوراخ نكند، به شريانهاي روي ماهيچه قلب صدمه نزند و فقط در جدار شريان ريوي گير كند ( كه باعث خونريزي تدريجي شود) چقدر مشكل و حتي غير ممكن است. بيمار چقدر حوش شانس بوده و خداوند چقدر او را دوست داشته است كه چنين اتفاقي نيفتاده است.
بايد به اين انترن آفرين گفت كه با چه دقت و وسواسي توانسته بود يك بيمار را درست راهنمايي كند.
قيافه جراح قلب، بعد از عمل تماشايي بود. چنان احساس آرامش و لذتي به او د ست داده بود كه تا به حال چنين قيافه بشاشي را در آن شرايط بحراني نديده بودم.
منبع: كتاب پرسه درديارغريب (خاطرات پزشكان)  - صفحه: 43
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:10 PM
تشکرات از این پست