0

از اول جنگ هم اشتباه كرديم در شلمچه نجنگيديم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

از اول جنگ هم اشتباه كرديم در شلمچه نجنگيديم

 

89/11/12 - 00:05
شماره:8911091646
نسخه چاپي ارسال به دوستان
متن گزارش جلسه تصميم گيري درباره آغاز عمليات كربلاي 5/ 2
از اول جنگ هم اشتباه كرديم در شلمچه نجنگيديم

خبرگزاري فارس: انصافاً اشتباه كرديم اينجا نجنگيديم. اگر به جاي جنگ‌‌هايي كه هرجا كرديم، جزيره مجنون، بدر، اين شهدايي كه داديم، اينجا حساب شده شهيد مي‌داديم و مي‌رفتيم جلو، ارزش اينجا خيلي بيشتر از جاهاي ديگر بود.

به گزارش سرويس حماسه و مقاومت خبرگزاري فارس ، آن چه خواهيد خواند بخش دوم از گزارش راوي قرارگاه خاتمالانبياء(صلوات الله عليه)در سال 1365 است.در اين گزارش روند تصميم گيري بسيار سخت و مشكل درباره آغاز عمليات كربلاي 5كاملا نمايان است:

سرهنگ حسني سعدي نظر مي‌دهد كه اگر نيروها در همان شب اول به نهر جاسم برسند، ادامه عمليات ميسر خواهد بود و لازمه اين حركت نيروها از ساعت 7 الي 8 شب است كه فرصت كافي براي كار باشد. آقاي هاشمي اشاره مي‌كند كه در فرض ياد شده نيز ادامه عمليات ديگر مقدور نخواهد بود و دشمن با استفاده از فرصت به دست آمده اجازه پيشروي بيشتر نخواهد داد و بايستي همان شب اول به دژ پشت كانال زوجي برسيم. سرهنگ حسني مي‌گويد كه با آمادگي بعدي مي‌توان از نهر جاسم به طرف جلو حركت كرد و حتي در وسط زمين منطقه نيز در روز خود را حفظ نمود، خاكريز هم مي‌توان زد و اضافه مي‌كند: «به هر صورت اينكه يك شبه به نهر جاسم هم برسيم مشكل است، چه برسد به اينجا (دژ پشت كانال زوجي).»
برادر جعفري: يك شبه غير ممكن است.
سرهنگ حسني سعدي: فاصله 6-5 كيلومتري باقيمانده را، در شعب بعد، وقتي نيروي تازه نفس پاي كار است و از سر شب فرصت دارد، مي‌توان عمل كرد.
برادر جعفري، ولي باز مي‌رود تا يك كيلومتري، دو كيلومتري كانال باز هم عبور از كانال دوباره...
سرهنگ حسني سعدي: بله، عبور از كانال ديگر مشكل مي‌شود، مسئله مي‌شود اينجا.
برادر جعفري: بايستي در يك كيلومتري كانال خاكريز زد، دوباره...
آقاي هاشمي: اگر ما اينجا متوقف شديم و نرفتيم جلو، دشمن تا شب وقت دارد نيرو بچيند.
برادر محسن: الان مشكل ما پدافند در وسط اين منطقه است، اين مسئله‌اي نيست خاكريز مي‌زنند مي‌مانند.
آقاي هاشمي: نه، من مي‌گويم اصلاً نمي‌گذارد برويم جلو، ديگر بيدار شده.
برادر محسن: باشد، جنگ است ديگر، يعني او توي مواضعش نيست، ما هم وضع‌مان....
آقاي هاشمي: مواضع كه دارد.
برادر محسن:‌ديگر جاده‌هايمان باز شده و مي‌جنگيم. (پس از مقداري بحث)
آقاي هاشمي: اگر شب اول نگيريد آن دژ را، ديگر بايد از آن صرف‌نظر كنيم، براي اينكه آن دژ تحقيقاً ظرف روز بعد پرپر مي‌شود.
برادر محسن:‌حالا يك كيلومتر آن طرف ترش [حداكثر] مي‌رويم مي‌مانيم تا يك بازسازي كنيم.
آقاي هاشمي: بله، حداكثر با يك تلفات زياد ما... (مكث كوتاه) تا تيررس تانك (اگر 3-4 كيلومتر را مي‌زند) ديگر شما نمي‌توانيد خاكريز بزنيد، نمي‌گذارد، تانك مي‌چيند كاملاً روي آن دژ، محدوديتي هم ندارد، يك رديف....
برادر محسن: خاكريز را كه شب مي‌زنيم.
آقاي هاشمي: شب مگر تانك نمي‌تواند بزند؟
برادر محسن: شب مي‌رويم تا خود كانال را پاكسازي مي‌كنيم، يك كيلومتر پشت سرمان را خاكريز مي‌زنيم، نيروها برمي‌گردند پشت آن.
آقاي هاشمي:‌آتش مي‌كند، اما نمي‌بيند بولدوزر را كه نقطه‌اي بزند. همين‌طور تير تراش مرتب مي‌زند، تلفات هم بالاست، مثل فاو، مثل جاهاي ديگر، تلفات هم خيلي بالاست ولي معمولاً ما در صورتي كه زمين را بگيريم خاكريزمان را مي‌زنيم. البته دستگاه بايد بتوانيم برسانيم كه جاده‌ها را باز كنيم، دستگاه مي‌توانيم برسانيم.
آقاي هاشمي:‌ اگر روز اول اينجا بوديد ديگر يعني جاده‌ها باز است؟
برادر محسن: بله ديگر.
برادر شمخاني: اين فشار تانك و آتش كه دائمي است.
برادر مسحن: از اون به بعد مسئله حل است، مشكل نداريم.
آقاي هاشمي: ببينيد، اگر واقعاً توي....
آقاي هاشمي مي‌خواست نتيجه‌اي بگيرد اما باز هم ترجيح داد كه نظرخواهي كند، بنابراين با يك لحظه مكث چنين ادامه داد.
«حالا آقايان ديگر نظري دارند بگويند تا يك نتيجه‌اي بگيريم، (مكث كوتاه جلسه) هر كس نظري دارد صريح بگويد، الان توي حرف‌هايي كه آقاي جعفري اين‌ها زدند، مسئله مشكلات خيلي برايشان بزرگ است اينجا.
درحالي كه آقاي هاشمي با تاكيد برادران را به اعلام نظر تشويق مي‌كرد، برادر محسن به نحو زير نشان داد كه با روال جلسه موافق نيست و سير مباحث را در جهت دامن زدن به ترديدها و ابهامات مي‌بيند. وي عملا يادآوري كرد كه تعيين كننده شمردن مسائل برادر جعفري، كه آقاي هاشمي آن را به عنوان دليلي بر ضرورت اعلام‌نظرهاي صريح شمرده بود، درست نيست.
برادر محسن: اين‌ها قرارگاه‌هاي ناظر هستند.
آقاي هاشمي: هان؟
برادر محسن (با چاشني خنده كه موجب آزردگي برادران هم نشود): اينها قرارگاه ناظرند، قرارگاه عمل‌كننده كه ...
آقاي هاشمي: آقاي جعفري كه قرارگاه عمل كننده است.
برادر محسن: منظورم اين است كه دنبال پشتيبان هستند.
آقاي هاشمي: بالاخره مسئوليت سنگيني هم دارد، يعني اين قسمت را او مي‌خواهد بگيرد.
برادر محسن: آقاي عزيز [جعفري] نگراني تو اين قسمت ندارد. ايشان نگرانيش اين است كه توي شب بتواند از اينجا (شلمچه) عبور كند.
آقاي هاشمي: همين، خوب بالاخره ايشان معتقد است كه شب اول نمي‌رسد.
برادر محسن (با تاكيد): نگرانيش از آنجا اصلا نيست.
آقاي هاشمي: [او] معتقد است شب اول نمي‌رسد، ما هم فكر نمي‌كنيم اگر ايشان شب اول نرسد، ديگر از همين جا هم عبور نمي‌تواند بكند. ديگر از اينجا...
برادر محسن تلاش مي‌كند بحث را شكل داده و از گسيختگي بيرون آورد. وي به سه نكته زير اشاره مي‌كند و يادآور مي‌شود كه اينها از قبل هم روشن بوده است:
1- احتمال عدم غافلگيري وجود دارد، بحث تجربه 5 الي 6 سال جنگ در اين منطقه است و با توجه به تسلط دشمن به منطقه از دكل پتروشيمي، برادران همه توجيه هستند اين مساله را.
2- اگر گيرهايي در وسط كار ايجاد شد، بايد براي آن تدبيري انديشيد.
3- عدم اتكاء يگان‌ها به جاده‌هاي خشكي تا 48 ساعت و فشار به مهندسي جهت باز كردن جاده‌ها طي چند ساعت اول عمليات.
برادر محسن اضافه مي‌كند: «اين فرضيات از اول بوده است، خوب حضرتعالي هم دستور فرموديد، برادران هم كار كردند منتهي چون زمان كم بوده يك مقدار عقب‌ماندگي وجود دارد ولي براي اين‌ها پيش‌بيني‌هايي شده است، اما ممكن است پيش‌بيني‌ها موفق باشد يا نه».
برادر محسن سپس توضيح مي‌دهد كه از سه سر پل مهم منطقه (قبلا به آن اشاره شده) دو سر پل آن حياتي است كه بايستي تامين شود. وي پس از چند دقيقه توضيحات پيرامون نحوه حركت و چگونگي استفاده از آتش زرهي و نحوه گسترش وضعيت و ... نتيجه مي‌گيرد كه كار مشقات و مشكلات زيادي دارد ولي اميدواري وجود دارد. در اينجا اين مسئله مطرح مي‌شود كه آيا زمان كافي براي گرفتن سر پل‌هاي مذكور و كسب آمادگي براي گسترش وضعيت وجود دارد؟
برادر محمدزاده: شما مساله‌اي را كه مي‌فرماييد با زمان تطبيقش بدهيد و همه ابعادش را در نظر بگيريد.
برادر شمخاني: روشنايي ماه را مي‌گويد.
برادر محسن: اگر ما ساعت (5 ساعت) هم خودمان آن طرف كانال وصل بكنيم مي‌شود. ضمن اينكه تيپ سيدالشهداء را كه به اين كمين‌ها مي‌زند بايد تقويت كنيم، اين‌ها همه كارهايي است كه بايد بكنيم، يعني اين احتمالات براي همه جا هست، اينجا هم قابل پيش‌بيني بود كه ممكن است اينجا گير كنيم، خوب چكار بايد كرد؟
برادر جعفري: يعني در روز ادامه بدهيم؟‌ برادر محسن!
برادر محسن: اينجا در روز بايد با تانك و آتش ادامه بدهيم... به هرحال عمليات مشكلي‌اش روي همين است ديگر.
اكنون قضيه تا حد زيادي روشن است، [بر اساس خوشبينانه‌ترين نظرها كه متعلق به برادر محسن است، با ادامه و انجام يك جنگ شديد و مشكل در روز، اميدواري به عمليات وجود دارد و برادر محسن با همين تلقي تاكيد مي‌كند كه بايد پاي كار رفت].
آقاي هاشمي باز هم سئوال مي‌كند: آقايان ديگر حرفي ندارند؟
برادر غلامپور كه مسئوليت اصلي در شروع عمليات را به عهده دارد، لزوم سرعت عمل براي رسيدن به جا پاي مناسب و مشكلات عقبه و ترابري را مجدداً مرور مي‌كند. وي با آن كه نظر قطعي و تعيين‌كننده‌اي نمي‌دهد، اما نشان مي‌دهد كه نگراني‌هاي عمده‌اي در موارد ذكر شده دارد.
ظاهراً ديگر كسي تمايل به اعلام‌نظر ندارد. آقاي هاشمي نيز سرهنگ لطفي را جويا مي‌شود.
سرهنگ لطفي: ما صحبتي با آقاي رضايي كرديم كه با توجه به وسائل ديد شبانه و دستگاه‌هاي شنود رازيت كه دشمن دارد، اين عمليات از اول كشف شده است. ما وقتي عمليات شبانه‌ مي‌كنيم تا زماني كه كشف نشده غافلگيري را در خود دارد، يعني با توجه به اين وسائل كشف شده است، بنابراين بايد زمان را تطبيق بدهند و برسند. يعني بايد هرچه زودتر شروع كنند، اگر به اين فرصت بمانند كه تاريك شود، با اين زمان كم نخواهند رسيد.
در ادامه سرهنگ لطفي براي رسيدن به نقاطي كه لازم است به عنوان جاپا، گرفته شود به آتش و حركت سريع خشايارها در حمل نيرو اشاره مي‌كند. ولي همچنين در جواب سئوال آقاي هاشمي ميزان موفقيت در عبور از كانال ماهي كه حركت تهديدكننده‌اي براي دشمن است را به تعداد خشايارها و حركت آنها وابسته مي‌داند. پس از سخنان سرهنگ لطفي، نظرخواهي ادامه مي‌يابد.
آقاي هاشمي: شما آقاي دكتر روحاني چيزي نگفتيد، خوابيد؟ خوابيد شما؟
آقاي روحاني: آن آخرش قدري من خواب بودم.
آقاي هاشمي: نظري نداريد؟
آقاي روحاني پس از قدري سكوت، به احداث خاكريز پيشنهادي در جلسه و نقشي كه قبلا برادران براي كانال زوجي قائل بودند، اشاره مختصري مي‌كند و سپس يادآوري مي‌نمايد كه براي ترابري نيروها در آب گرفتگي آسيب‌پذير است و ممكن است موج اول را برساند اما در موج‌هاي بعدي ايجاد اشكال كند.
واضح است كه بحث‌ها به تدريج حاشيه‌اي و تكراري است و مخاطب قرار دادن افراد جلسه توسط آقاي هاشمي و وادار كردن آنها به اظهارنظر نيز نمي‌تواند به تعيين تكليف و روشن‌تر شدن وضعيت كمكي بكند، از اين رو آقاي هاشمي در صدد است نظرخواهي را تمام كرده و خود به صحبت بپردازد. قبل از آن سرهنگ حسني سعدي نكته‌اي را تذكر مي‌دهد: «من يك نكته را اشاره كنم، در جنوب قوي‌ترين جبهه دشمن اينجا است. بايد خيلي دقيق و حساب شده كار كرد تا بتوانيم واقعا مطمئن عمل كنيم. بايد خيلي دقيق و حساب شده، درست، قدم به قدم رويش محاسبه بكنند در جهت پاي كار آوردن نيرو، بعد شكستن خط، رسيدن به هدف، كه ان‌شاءالله اين خط را ‍‍[بتوانند] تامين كنند».
آقاي هاشمي مجددا خطاب به اعضاي جلسه گفت: خوب حالا، آقايان كه ديگر نمي‌خواهند صحبت بكنند، من هم بگويم يك قدري، بعد به نتيجه برسيم.
« بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. اولين مطلب اين است كه انصافاً اشتباه كرديم اينجا نجنگيديم. اگر به جاي جنگ‌‌هايي كه هرجا كرديم، جزيره مجنون، بدر، اين شهدايي كه داديم، اينجا حساب شده شهيد مي‌داديم و مي‌رفتيم جلو، ارزش اينجا خيلي بيشتر از جاهاي ديگر بود. حتي در عمليات متوقف شده‌مان [كربلاي 4] اگر اينجا را محور اصلي كرده بوديم، ادامه داده بوديم، اينجا بهترين جا بود. غفلت كرديم كه تا به حال اينجا نيامديم. ما اگر يك مقدار برويم جلو و خودمان را به نهر كتيبان برسانيم اينجا وا برده‌ايم. در 2 تا 3 عمليات تمام كرديه‌ايم [برادر شمخاني: اين هدف رمضان ما بود] متوقف شديم بعد هم چشم‌مان ترسيد و از اينجا رفتيم، هرجا كار كرديم چيز حسابي به دست نياورديم غير از اينكه جنگ را گرم نگه داشتيم. پس اولين چيزي كه مي‌فهميم اينكه بايد روي اينجا كار كنيم.
مساله دوم كه مهم است اينكه اگر ما الان نخواهيم اينجا بجنگيم، معلوم نيست ديگر كي مي‌توانيم بجنگيم. البته اگر بد بجنگيم خيلي ضرر مي‌كنيم. يني اگر ما شكست بخوريم حتي متوقف هم بشويم، يعني مثل كربلاي 4 در بيابد اينجا، براي ما خيلي ضرر دارد [اشاره به وضعيت روحي مردم و اينكه اطلاع دارند و اگر بار دوم هم شكست باشد خيلي ضربه مي‌بينند] بنابراين ما مي‌خواهيم عملياتي بكنيم كه حداقل فتحي داشته باشيم.
پس يكي اين شد كه اينجا جاي جنگ ماست و از اينجا كه بگذريم، جاي درستي نداريم كه با نيروي موجودمان بجنگيم و دوم اينكه بايد به گونه‌اي بجنگيم كه پيروز شويم، ما اگر فكر كنيم كه اينجا نمي‌توانيم پيروز شويم اين معنايش اين است كه ما بي‌خود به امام مي‌گوئيم ما اينجا مي‌خواهيم بجنگيم، يعني امام را در حقيقت فريب مي‌دهيم. چون الان مهم‌ترين كسي كه اصرار دارد بر جنگ، بيش از همه ماها، شخص امام هستند. امام هم متكي هستند به حرف‌هايي كه ما مي‌زنيم. ديگر كه ما مي‌توانيم بجنگيم و دشمن چگونه است و ...».
در اينجا جلسه با مسائلي مهمتر از يك عمليات خود را روبه‌رو مي‌بيند، از طرفي شرايط به گونه‌‌اي است كه نمي‌توان شروط ذكر شده را [انجام عمليات در اين منطقه با تضمين پيروزي] با هم الزاما تعهد نموده و از طرفي هرگونه نتيجه‌گيري، جز ان كه ذكر شد، معنا و مفهومي يافته است كه كسي بدان راضي نيست. آقاي هاشمي كه اين را براي اولين بار است به اين شكل مطرح مي‌كند، در ادامه موضع برادران سپاه را تائيد مي‌كند اما قوي كردن همت و برنامه‌ها را به عنوان ملزومات اين موضع ذكر مي‌نمايد: «اگر حاا كه شما اين همه نيرو و امكانات به دست آورده‌ايد، نتوانيد بجنگيد، حتما چند ماه ديگر بدتر از اين خواهدشد، دشمن قوي‌تر از حالا مي‌شود و ما قوي‌تر نمي‌شويم. آقايان كه جاي بهتري سراغ نداشتند. ما توي آن جلسه بحث كرديم و البته همين اقايان هم هستند كه باز هم مي‌گويند ما بايد بجنگيم، يعني هيچ راهي غير از جنگ، مي‌گويند 20 سال مي‌جنگيم، حق هم با آنهاست ما بايد بجنگيم و اگر از اين جنگ پيروز بيرون نياييم خيلي ضرر مي‌كند انقلاب، خوب، بايد همت‌ها را قوي كرد، بايد برنامه را قوي كرد بجنگيم.»
سپس مباحث قبلي در مورد عمليات توسط آقاي هاشمي به نحو زير جمع‌بندي مي‌شود: «الان مثل اينكه مساله رسيده به يك نقطه خيلي روشن، از حرف‌هاي شما من اين را مي‌فهمم كه شما روي زمان حرف داريد، يعني آقايان مساله نور ماه را بيشتر به عنوان يك مانع مطرح مي‌كنند كه وقت كمي را به آنها مي‌دهد، يعني 3، 4، 5 ساعت از شب برايشان مي‌ماند.»
آقاي هاشمي از نتيجه فوق مي‌خواهد راه حلي را پيشنهاد كند اما از آن به اين مساله مي‌پردازد كه در امر تعيين تكليف و فرصت يك هفته‌اي كه لزوما شب شروع عمليات را در وضعيت فعلي ماه قرار داده است، تدابير اتخاذ شده توسط فرماندهي جنگ ناشي از اظهارات برادران بوده، في‌الوقاع آقاي هاشمي ذكر اين مطلب را براي جلوگيري از ايجاد شائبه‌‌هايي در اذهان برادران لازم مي‌دانست. زيرا اين مي‌توانست يك مساله شود كه چگونه فرماندهي جنگ، خود زمان عمليات را تعيين مي‌كند و خود نيز مشكلات ناشي از انتخاب اين زمان را معضل اصلي مي‌داند.
اين را گرچه ما توي آن جلسه قبلي گفتيم يك هفته، من تعيين كردم، ولي اين متكي بود به حرفي كه خود برادران بعد از عمليات كربلاي 4 زده بوديد. شما آمديد و گفتيد كه ما در طرف يك هفته تا 10 روز وقت مي‌خواهيم كه همين جا بجنگيم، آن موقع هم محاسبه كرده بوديد. حالا شايد آن موقع غفلت شده بود از نور ماه و اين مساله‌اي كه الان هست قابل قبول است كه باشد.
پس از جمع‌بندي ياد شده و طرح مساله فوق، آقاي هاشمي به نحوي كه در زير خلاصه آن مي‌آيد، سه وضعيت را براي انجام عمليات مطرح كرد تا روي آن بحث شود و يكي از آنها به عنوان راه حل انتخاب گردد:
3[1- يك راه همين است كه تصميم گرفته‌ايم، همين را عمل كنيم يعني بعد از مهتاب.
2- در مهتاب و از اول شب وارد عمل شويم، در اين صورت بايد ببينيم اينكه دشمن بيشتر مي‌بيند يا كمتر مي‌بيند ما را، چقدر مؤثر است روي برنامه‌هاي ما.
3- فرض سوم - كه توي ذهن و اظهارات خيلي از آقايان اين طور ديده مي‌شود - اين است كه بگذاريم براي زماني كه ما از سر شب بتوانيم از تاريكي استفاده كنيم كه از 10 روز ديگر، زودتر نمي‌شود. در فرض سوم شما يك امتيازي به دست مي‌آوريد ولي احتمالا امتيازات زيادي را از دست مي‌دهيد. منجمله الان خبر عمليات شايع شده و خود من موارد زيادي را شاهد بوده‌ام، اگر اينجا هم لو برود كه احتمال لو رفتنش كم نيست شما نفعي كه از مهتاب به دست مي‌آوريد با هوشياري دشمن از دست مي‌دهيد. به علاوه ما واقعا الان امنيت نداريم. عراق احتمال دارد همين فردا به جايي حمله كند، مثل سومار و يا فاو يا جايي ديگر، همين الان حملات هوايي به ما مي‌شود، توي كربلا 4 مردم يك ضربه روحي خورده‌اند، پس فردا هم باخبر شوند كه عراق آمده صد تا اسير گرفته، يك ارتفاعي جايي را هم از ما گرفته، آثار بدي دارد. آن وقت ما بايد دنبالش كشيده شويم، نيروهايمان را هي برداريم برويم آنجا... اين خطرها را هم دارد. آقايان اين سه راه اول انتخاب شد. ما اصرار داريم كه بايد تلاش اين باشد كه شب اول به خطي برسيم كه منجر به برگشت‌مان نشود، حالت دوم را هم بحث كنيد، در مورد حالت سوم هم اگر موافقت شد، از 10 روز ديگر هر وقت شما الان تعيين كرديد، شب مناسب را انتخاب مي‌كنيم.»] 3
با جمع‌بندي و نتيجه‌گيري فوق و مطالبي كه در حاشيه آن ذكر شد به نظر مي‌آمد كه جلسه شكل جدي به خود گرفته و بحث چارچوب ديگري پيدا كرده است اما در اينجا برادر محمدزاده پيشنهاد نمود كه برادران در مورد هركدام از اين سه وضعيت نظر مي‌دهند، درصد احتمالي موفقيت را نيز ذكر كنند كه در مجموع مشخص شود كه چه حالتي احتمال موفقيت بيشتري را دارد. اين پيشنهاد باعث شد كه مساله تضمين پيروزي به نحو بارزتري در جلسه طرح شده و مشكلي بر مشكلات قبلي اضافه گردد.
آقاي هاشمي (در پاسخ به پيشنهاد): با توجه به آن دو اصلي كه من قبلا گفتم، يعني حتماً ...
برادر محمدزاده: حتما هم بايد پيروزي...
آقاي هاشمي: بله، ما واقعا پيروزي مي‌خواهيم. الان ما حتي اگر عمل هم نكنيم، همينجوري مردم را در خوف و رجاء نگهداريم بهتر است از اينكه عمل كنيم و پيروز نشويم. اگر مثلا حمله كنيم، ما يك مقدار از دشمن منهدم كنيم و يك مقدار هم خودمان منهدم شويم، عراق اين را براي خود پيروزي تلقي مي‌كند، الان هر وقت عراق بتواند حمله ما را برگرداند پيروزي حساب مي‌كند، همين دفعه (كربلاي 4)، بنابراين ما پيروزي مي‌خواهيم يعني آقايان كه بحث مي‌كنند روي اين صحبت كنند كه ما مي‌خواهيم پيروز شويم، بهترينش اين است كه خيلي جلو برويم و حداقلش اينكه از اين كمتر نباشد كه بتوانيم ما 5-6 كيلومتر رفتيم نزديك بصره رسيديم، خط شلمچه را شكستيم، البته اين خيلي پيروزي تلقي نمي‌شود، چون اين هدف سياسي مشخصي ندارد خيلي رويش نمي‌شود حرف بزنيم، منتهي از نظر نظامي پيروزي است. خوب آقايان بگويند تا به نتيجه برسيم.
در وضعيت به وجود آمده خود به خود بحث نمي‌تواند به صورت‌هاي متعارف و به شكل كلاسيك ادامه يابد و با وجود آن كه چارچوب بحث مشخص است، اما مسائل مهمي كه خاص اين عمليات هم نيست از زواياي مختلف خود را به جلسه تحميل مي‌كند، مسائل حل نشده‌اي كه در طول جنگ هرگاه زمينه‌اي يافته بروز كرده است. در اينجا نيز يك سئوال برادر جعفري جلسه را به مباحث ديگري مي‌كشاند.
برادر جعفري: اول يك سوال هم هست اگر اجازه بفرماييد.
آقاي هاشمي: بفرمائيد.
برادر جعفري: توي بحث‌هاي نظامي (ما)، دو تا بحث اساس يهست، يكي تدبير و يكي توكل. سئوالم اين است كه مرز بين اين دو چي بوده و چي هست؟ به طور مثال براي ما اصل اين است كه با غافلگيري حمله كنيم، از آن طرف مي‌بينيم زمان كم مي‌آوريم، يك تناقض به وجود مي‌آيد. مي‌گوئيم توي مهتاب حمله كنيم در اين صورت هم دشمن قشنگ مي‌بيند، حالا اينجا يك چيزي كم مي‌آوريم، بعد اين را مي‌گذاريم به حساب خدا، مي‌گوئيم اين را توكل مي‌كنيم، يا مثلا اين عمليات پشتيباني سنگين مي‌خواهد، دشمن جاده‌ها را بسته، مين‌گذاري كرده و بريدگي ايجاد كرده، ما هم ناچاريم عمل كنيم، مي‌بينيم براي پشتيباني سريع چيز روشني نمي‌توانيم بگوئيم، البته خشايار و سطحه و ... چيزهاي خوبي است ولي امكان دارد به مشكلات بخورد. باز هم اينجا يك چيز روشني نداريم، مي‌گوئيم ان‌شاءالله خدا كمك مي‌كند و ... به همين ترتيب بايد مرز اين دو تا روشن شود، اين را شما براي ما بگوئيد.
آقاي هاشمي: نه، توكل اين طور نيست اصلا. شما وظيفه داريد تدبير بكنيد، اگر نقطه ابهامي داريد رفع بكنيد، ما چنين دستوري نداريم، يعني خداوند به ما اجازه نمي‌دهد چنين توكل بكنيم. ببينيد خيلي فرق مي‌كند، الان شما روي اصل جنگ داريد توكل مي‌كنيد، در شرايطي كه روس و آمريكا و انگليس و فرانسه از عراق حمايت مي‌كند، ما باز هم داريم مي‌جنگيم اين توكل است. اما براي جنگ‌مان بايد برنامه درست بكنيم.
حرفي كه با شما هست اين است كه ببينيد، تنها نيرويي كه ايستاده و مي‌ويد ما بايد بجنگيم و اگر يك كسي يك گوشه‌اي بگويد مثلا برويم آتش‌بس بدهيم يا... چه بكنيم، دنيا را مي‌گذارد روي سرش سپاه است، يعني بچه‌هاي سپاه هستند.
اين نهايت قدرت ماست كه الان جمع كرديم، بهترين شرايط را هم داريم، شما اگر الان نتوانيد عمليات بكنيد، بايد برويد به امام بگوييد ما نمي‌توانيم بجنگيم. يعني رسما مردانه قدم برداريد، همه‌تان امضاء كنيد نمي‌شود با عراق جنگيد. امام بنشينند ما بنشينيم، فكر كنيم ببينيم، آخر مملكت را كه نمي‌شود ...» ما يك انقلابي داريم، مردمي داريم، مردم را انداختيم به دردسر، همين‌جوري كه نمي‌شود چيز بكنيم. توكل قضيه اينجاست كه مي‌خواهيد بجنگيد، خوب بايد كار كنيد.
وضعيت بغرنجي براي برادران سپاه به وجود آمده است، از سوئي سپاه به عنوان تنها عامل ادامه جنگ مطرح مي‌شود و حتي تصميمات امام ناشي از نحوه برخورد سپاه تلقي مي‌گردد. از سوي ديگر گفته مي‌شود كه تنها اثر نيروهاي گذشته، بعد از رمضان، گرم نگه داشتن جنگ بوده است و اساس اقدامات سپاه در رابطه با خيبر و بدر و كربلاي 4ف يعني تمامي اقدامات جمهوري اسلامي طي چند سال اخير، زير سئوال مي‌رود. از سوي ديگر تاكيد مي‌شود كه توان فعلي، بالاترين قدرت ممكنه جمهوري اسلامي در جنگ است و با اين توان عمليات تعيين‌كننده و پيروز طلب مي‌شود. از طرف ديگر وضعيت كشور ترسيم مي‌شود، كه تحمل ادامه چنين وضعي را ندارد قدرت روز افزودن دشمن با اتكاء به كمك قدرت‌هاي بزرگ هم مزيد بر علت است و هر روز كه بگذرد ممكن است با اقدامات آن توازن قوا به كلي (به ضرر ما) تغيير كند به واقع در اين وضعيت سرگيجه‌آور، سپاه عملا به انتخاب يكي از اين دو راه مخير و موظف مي‌شود:
1- ادامه و پافشاري بر مواضع قبلي در مورد ادامه جنگ، كه در اين صورت بايستي در همين منطقه و در يكي از سه حالت ذكر شده عمليات داشته باشد، آن هم با تضمين پيروزي.
2- قبول پايان جنگ با اعلام اين مساله كه نمي‌توان با عراق جنگيد.
آقاي هاشمي به عنوان فرماندهي عالي جنگ «به نيابت از امام» خود نشان مي‌دهد كه با راه اول موافق است اما انتخاب را به سپاه وا مي‌گذارد و مي‌گويد كه با حالت دوم نيز مخالفتي نخواهد داشت و در اين صورت امام و مسئولين و مشخصا خود ايشان، فكري خواهند كرد.
البته هر يك از حضار، متناسب با اطلاعات و درك و تحليل خويش از روند قبلي و عوامل مؤثر در به وجود آمدن وضعيت كنوني جنگ، تلقي خاص خود را از وضعيت به وجود آمده دارد، اما جلسه تصميم‌گيري براي عملياتي كه قرار است فردا شب انجام شود، محيط مناسبي براي پرداختن به مسائل و مشكلات اساسي و استراتژيك جنگ نيست به خصوص كه سپاه و فرماندهي آن هنوز زير بار فشار و ضربه كربلاي 4 قرار دارند. به هر صورت از سوي برادران مطلبي در رابطه با مسائل ذكر شده ابراز نمي‌گردد و تنها برادر جعفري مي‌گويد: «حاج‌آقا، اين جوري هم كه مي‌فرماييد (با چاشني خنده) ببخشيد ما مجبور مي‌شويم كه اينه [اشكالات] را فراموش كنيم، بگوئيم مي‌شود بجنگيم و [بدون حل مسائل] برويم بجنگيم، چون ما مي‌‌خواهيم بجنگيم.»
آقاي هاشمي: نه، من واقعا نمي‌خواهم بگويم...
برادر جعفري: شما ما را در فشار قرار مي‌دهيد، بعد [نتيجتاً ما هم ] هيچ چيز نمي‌‌گوئيم...
آقاي هاشمي: من واقعا اين را نمي‌خواهم بگويم، لذا با اينكه قاطع گفته بودم ظرف يك هفته عمل كنيد، الان كه مي‌بينم حرف داريد، گفتم بايد يك راهي پيدا كنيم. شما الان قدرت، نيرو و امكانات دست‌تان است برويد راه پيدا كنيد كه درست بجنگيد. نشستيم بحث مي‌كنيم براي اينكه راه پيدا بكنيم. خوب و اين طور فشار لازم نيست. درست هم نيست، چون بچه‌هاي مردم دست ما هستند كه ما نبايد آنها را، درست هم نيست، شكست بدتر است، الان [اگر] ما يك شكستي بخوريم، همه دشمنان‌مان را شاد مي‌كنيم و روحيه مي‌دهيم و خودمان را ضعيف مي‌كنيم. ما اصلا نمي‌خواهيم واقعا شكست بخوريم و اصلا نمي‌خواهيم كار ضعيف بكنيم، اين تحقيقات جناب‌عالي است.
3[آقاي هاشمي در وضعيت به وجود آمده لازم مي‌بيند كه مواضع برادران سپاه را (به نحوي كه ذيلا مي‌آيد) تاييد و تاكيد كند و نشان بدهد كه خود اين مواضع ايجاب مي‌كند كه با قيد پيروزي حتمي، يكي از سه راه ياد شده برگزيده شود. البته در پايان اضافه مي‌كند كه اگر راه چهارمي هم وجود داشته باشد كه زمان نبرد، حاضر است آن را بشنود. به هرحال ايشان در ادامه سخنان خود مطالب زير را اضافه مي‌كند: «ولي من به شما مي‌گويم كه من هم مثل شما هستم، من هم الان معتقدم كه غير از پيروزي (در جنگ) هيچ راهي نداريم. ما اگر بخواهيم جنگ را بدون پيروزي تمام كنيم شكست خورده‌ايم، يعني جواب مردم را نمي‌توانيم بدهيم. ما پنج سال است داريم مي‌گوئيم سقوط صدام، امام دارد مي‌گويد، ما داريم مي‌گوئيم، شما داريد مي‌گوئيد سقوط صدام و در اين پنج سال، بعد از فتح خرمشهر اين همه شهيد داديم، اين همه خسارت بار آورديم، حالا بخواهيم يك دفعه رها كنيم اصلا توي دنيا زير پاي انقلاب سست مي‌شود. به علاوه صدام ديگر نمي‌گذارد توي منطقه چيزي پا بگيرد.
تحقيقا ما راهي غير از جنگ نداريم، من هم با نظرات شما موافقم اما فكر مي‌كنم اين‌‌طور هم نيست كه ما نتوانيم، بالاخره ما بايد تائيد كنيم و راه مختلف پيدا كنيم و من خيال مي‌كنم جاي جنگ واقعي همين جاست.
در ادامه آقاي هاشمي مجددا توضيح مي‌دهد كه مناطق ديگر با ارزشي ندارد (مثل سليمانيه) كه فرضا اگر هم آن را بگيريم چيزي نيست و صدام سقوط نمي‌كند يا اينكه تا بخواهيم برويم و در آنجا و آماده شويم، وضعي شبيه يا بدتر از همين جا را پيدا مي‌كند (مثل هور و...) و تاكيد مي‌كنم كه هر متر اينجا به اندازه يك كيلومتر جاهاي ديگر ارزشي دارد. در آخر با ذكر مطالب زير دستور جلسه تعيين مي‌گردد:
حالا در اين سه راه يكي را انتخاب كنند. آقايان البته آن جلسه هم گفتيم كه اگر جاي بهتري دارند بگويند ما راه را نبسته‌ايم. منتهي نمي‌شود يك ماه و دو ماه فرصت بدهيم بچه‌ها بروند و دوباره برگردند خانه‌هايشان الان نمي‌شود اين كار را كرد. بايد با اين نيرويي كه الان دستمان است بجنگيم، حالا اگر جاي بهتري داريد پيدا بكنيد. اين سه راه هم الان وجود دارد اگر راه چهارمي داريد ما حاضريم گوش بدهيم.
ظاهرا مباحث جلسه مجددا به چارچوب مسائل مربوط به عمليات بازگشته است. آقاي روحاني يادآوري مي‌كند كه فرماندهان لشكرها در جلسه قبلي تاكيد داشتند كه اگر زمان از10 روز (از آن تاريخ) بيشتر شود قادر به نگهداري نيروها نخواهند بود. و اين مسئله از عوامل تصميم‌گيري بوده است. به هر حال در محاسبه مدنظر قرار گيرد. سپس فرمانده قرارگاه عمل كننده (كربلا) طي بحث نسبتا مفصلي (كه خلاصه آن ذيلا مي‌آيد) هر سه راه را بررسي كرد. از مجموع سخنان وي مشخص مي‌شد كه با وجود تلاش‌ها و فداكاري‌هاي بي‌حد برادران، در هر سه راه حل تناقضات و ابهامات حل نشدني وجود دارد.
برادر غلامپور: از زماني كه شما فرموديد اينجا حتما بايد بشود، خوب 8 روز بيشتر نگذشته، واقعيت امر اين است كه انصافا برادران در اين 8 روز در حد چند ماه (به روال ديگر عمليات‌ها) كار كرده‌اند و با يك وضع بدي كه سابقا نداشتيم. (مثلا) اين بچه‌ها توي سيل‌بندها، كنار خاكريز نشسته‌اند و پتو رويشان كشيده‌اند چون فرصت سوله ساختن نبوده است و اينكه شما هم تكليف كرده بوديد و برادرها هم رفتند و الحمدالله.
آقاي هاشمي: قبل از (گفتن) من آنجا تعيين شده بود.
برادرغلامپور: بله،‌كار اساسي نشده بود چون منطقه اصلي كه نبود، اينجا فقط يك لشكر ما و 19 فجر فعال بود، بقيه يگان‌هاي ما اينجا نبودند اصلا.
آقاي هاشمي: چه طور نبود؟ لشكر نصر اينجا بود، تيپ امام رضا (ع) بود...
برادرغلامپور: پايين بودند حاج آقا
در ادامه صحبت، منطقه‌اي كه كسي حضور نداشت و ... الحمدالله برادرها رفتند پاي كار، توپ‌ها را بردند نيروها مستقر شدند حوضچه‌ها را زدند و ...الان توي منطقه يك غلغله‌اي است همه چيز پاي كار است حتي گردان‌ها هم امشب مي‌روند پاي كار كه براي فردا شب آماده شوند.
برادرغلامپور پس از اعلام آمادگي نسبي، به بررسي‌ راه‌حل‌هاي پيشنهادي مي‌پردازند و مي‌گويد: ما متاسفانه با يك تناقضاتي مواجه هستيم كه نمي‌دانيم اين ها را چگونه حل كنيم. الان مهتاب مشكل عمده‌اي شد براي ما، كه وقت كمي را براي ما گذاشته از طرفي وضعيت منطقه طوري است كه ما نياز به زمان كافي داريم تا جاي موثر و مفيدي بگيريم و بتوانيم خودمان را، ولو در روز نگه داريم تا شب بعد ادامه دهيم. اين تناقضي است كه ما توي حلش مانده‌ايم. اگر بخواهيم فردا شب عمل كنيم واقعيتش اين است كه ما در حد قرارگاه كربلا مي‌توانيم يك جاي پا بگيريم اما بعيد است قرارگاه قدس و نجف بتواند وارد شوند. وارد شدن آنها هم به اين معني است كه جاي پاي ناقص احتمالا گرفته شده بايد تثبيت شود تا آنها شب بعد بيايند اين را بعيد است آدم بتواند روي آن ضمانت بدهد.
از طرف ديگر به هر حال همه چيز رفته پاي كار. اگر امشب تصميم گرفته شود كه عمل نشود و بخواهيم طولش بدهيم تا 10 روز ديگر. فردا اگر هواپيماي دشمن بيايد يك عكس بگيرد كل تجمع آنجاست اگر هم بگوييم همه برگردند كه اصلا كلي توي روحيات تاثير مي‌گذارد.
اين تناقض است كه ما خودمان توي حل آن مانده‌ايم. حالا (اگر هم) تصميم بگيريد مثلا توي مهتاب عمل بكنيم؟ يا نكنيم؟ يا چه بكنيم؟ كه واقعا اينها مشكلاتي است كه ما الان با آن مواجه هستيم.
در واقع برادرغلامپور هيچ يك از اين راه‌حل‌ها را با چشم‌انداز روشن و پيش‌بيني حداقل پيروزي قابل حفظ، نمي‌تواند انتخاب كند. اين وضعيت قرارگاه عمل كننده وخط شكن است كه تاكنون نسبت به ديگران ابهام و ترديد كمتري را بروز داده بود. با اين اوصاف خطر ايجاد بن‌بست كامل در كار، به صورت تهديد كننده‌اي خود را نشان داد و پس از حدود سه ساعت، بحث نظر عناصري كه مستقيما در عمليات مسئوليت دارند مشخص شده است.
برادر ايزدي در شب اول فقط عمليات نوك بوارين را به عنوان يك عمليات پشتيباني كه به احتمال زياد منجر به استقرار نخواهد شد حتمي مي‌داند و چون بايستي منتظر وضعيت به دست آمده بماند در مورد بقيه ماموريت حرف چنداني ندارد البته اميدواري به وارد شدن در عمليات اصلي در اولين شب را نيز ندارد. برادر جعفري به طور جدي وجود ابهام و ترديد را چه در گام اول و چه در گام‌هاي بعدي و در كل عمليات، خود مطرح كرده است.
برادر غلامپور كه مسئوليت اصلي را در شروع عمليات به عهده دارد،‌معترف است كه نمي‌داند با تناقضات موجود چه بايد كرد. برادر رشيد كه اصلا در صحنه مباحث حضور ندارد و ظاهرا مسائل جاري براي وجه جنبه حادتري يافته است. برادران رحيم صفوي و شمخاني نيز در عين اينكه در اجرائيات فعال بوده‌اند اما در اين جلسه به جز موارد معدودي آن هم در حواشي بحث، از اظهار نظر خودداري كرده‌اند و اين خود علامت نامساعد بودن وضعيت است. در اين ميان برادر محسن رضايي نظر روشن و قاطعي براي ادامه كار نشان داده و چشم‌انداز نسبتا اميدواركننده‌اي را ترسيم نموده است. اما وضعيت به گونه‌اي نيست كه بتواند دخالت تعيين‌كننده‌اي در روند جلسه داشته باشد و آقاي هاشمي خود مستقيما با مسائل برخورد مي‌كند و جلسه را هدايت مي‌نمايد.
به نظر مي‌رسد آقاي هاشمي دچار تنگناهاي فراواني ناشي از مسائل سياسي كشور و اوضاع اجتماعي است كه به نحويب به جنگ و شخص وي مربوط مي‌گردد. وي هر چند در رده فرماندهي كل جنگ نظر مشخصي دارد (ادامه جنگ با انجام عمليات موفق در همين منطقه و يا عدم انجام اين عمليات به معناي اعلام ناتواني در ادامه جنگ و نتيجتا برگزيدن راه‌هاي ديگر) اما تطبيق اين نظر با اوضاع جاري و نظرات برادران، به نظر غيرممكن مي‌آيد و همين به حساسيت بالاي مسئله و لاينحل جلوه كردن آن دامن زده است.
در اين ميان، آن دسته از حاضرين كه نقش مشورتي در سپاه دارند و يا به دعوت آقاي هاشمي به همين منظور (مشورت) به جلسه فرا خوانده شده‌اند، نيز عموما و تنها در تائيد و تاكيد وجود مشكلات نظر داده‌اند و در عمل لاينحل بودن قضيه را تصديق كرده‌اند.
پس از سخنان برادر غلامپور به نظر مي‌رسيد كه ادامه بحث در چارچوب ياد شده مقدور نبوده و مسائل به گونه‌اي نيست كه بتوان صرفا سه راه حل پيشنهادي را بررسي كرده و نتيجه گرفت.
در عمل نيز اين چنين شده و طرح دو سوال از سوي آقاي عراقي و به دنبال آن طرح يك سؤال از سوي برادي محمدزاده باعث كه مجددا يك سلسله مسائل كلي‌تر مطرح شود. آقاي عراق ضمن ذكر مطالبي، در باب غافلگيري و هوشياري دشمن، مهتاب و ... به هوشياري دشمن در كربلاي 4 اشاره نمود و با فرض هوشياري دشمن كه آن را محتمل خواند، دو سؤال زير را مطرح ساخت و خاطرنشان كرد كه سؤال اول بايد بر مبناي اصول نظامي جواب گفته شود، اما سؤال دوم فقط به نظر تصميم‌گيرنده جنگ بستگي دارد.
آقاي عراقي: سؤال ديگر، اگر دشمن اينجا هوشيار باشد كه در اين صورت فرقي بين مهتاب و غيرمهتاب وحتي روز و شب نباشد، جاي اين سؤال پيش مي‌آيد كه ما چون مي‌خواهيم پيروز هم بشويم آيا با اين نيرويي كه داريم مي‌توانيم بر مبناي اصول نظامي موفقيت داشته باشيم؟ فرض كنيد روز هم مي‌جنگيم. در اين حالت درصد موفقيت چقدر است؟
و اما مطلب دوم كه بالاخره تصميم گيرنده جنگ بايستي تصميم بگيرد اين است كه اگر پاسخ سؤال او اين باشد كه بله ما مي‌توانيم موفقيتي به دست بياوريم منتهي با تلفات بسيار بالا، آن وقت آيا مجوزي داريم براي رسيدن به هدف با فرضا 50 هزار تلفات؟
اگر اين فرض (وجود هوشياري دشمن) صحيح باشد و پاسخ اين دو سؤال روشن شود به نظر من مي شود تصميم گرفت.
قبل از هر گونه پاسخ و يا اظهار نظري پيرامون سؤالات ياد شده، برادري محمدزاده سؤال ديگري را مطرح كرد كه پاسخ به آن قيد پيروزي تضمين شده را زير سؤال مي‌برد.
برادر محمدزاده: حاج آقا با اجازه‌تان يك جمله هم بگويم. برادرهاي نظامي ما اينجا هستند، (سؤال اين است كه ) چگونه مي‌توان در يك عمليات، اول پيروزي حتمي را فرض گرفت و بعد عمل كرد. من عكس اين فرض (هوشياري دشمن و جنگ در مهتاب و روز و ...) را هم مي‌گذارم يعني از اول شب تاريك است، دشمن هم صد در صد غافل است در اين حالت هم، چه كسي، كدام سردار جنگي توي دنيا پيدا شده كه عمليات را منحصر بكند، به پيروزي و اين پيروزي‌اش هم تضمين باشد؟
آقاي هاشمي: بحث، تضمين كه نيست، بالاخره ما ...
آقاي عراقي: پيش‌گويي منظور نيست، بر مبناي اصول.
برادر محمدزاده: همين الان مي‌بينيم كه اصول ...
سرهنگ لطفي: بر مبناي اصول اگر بخواهيم (صحبت كنيم) چهار عامل، پيروزي را تضمين مي‌كند: 1- برتري هوايي 2- تفوق آتش 3- عمده قواي برتر از دشمن 4- قبول تلفات، اين اصول نظامي است.
آقاي عراقي: 5- استقامت
سرهنگ لطفي: آن يكي از فرعياتش است ولي چهار عامل حاكم است: كسي كه حمله مي‌كند بايد برتري هوايي داشته باشد، اگر نداشته باشد نبايد حمله كند 2- بايد برتري آتش داشته باشد، اگر نداشته باشد مي‌كوبند او را. 3- برتري توان رزمي نسبي، يعني سه بر يك حمله كند، اين را اصول مي‌گويد 4- قبول تلفات . حمله جنگ است.
عمليات بنابر آنچه در جلسه خواه ناخواه مطرح گرديد، با شرط پيروزي كاملا منتفي بود، فقط نقطه اميد كمرنگي روي مسئله غافلگيري باقي مي‌ماند كه سرهنگ لطفي آن را هم به عنوان امري كه بتواند تضميني داشته باشد منتفي مي‌دانست. گذشته از اظهارات سرهنگ لطفي در مورد غافلگيري، سخنان برادر شمخاني به كلي اين مسئله را منتفي كرد، چيزي كه آقاي هاشمي نيز آن را تصديق نمود.
برادر شمخاني: اين را همين الان ما حاضرين زيرش را امضا كنيم با اين وضعيت كه توان‌مان و كليت ما را دارد، در هيچ نقطه از جبهه، در هيچ زمان، اگر اين وضعيت را داشته باشيم، اصلا نمي‌توانيم غافلگيري را رعايت كنيم. دشمن حتما كشف مي‌كند.
آقاي هاشمي: كاملا ديگر ما نمي‌توانيم غافلگيري را رعايت كنيم.
در اينجا برادر شمخاني در زمينه به دست آمده، به توضيح نقش غافلگيري و چگونگي آن در وضع فعلي جنگ و سپاه مي‌پردازد و ضمن آن به برخي مسائل كه هميشه مبتلا به جنگ و سپاه بوده است نيز مي‌پردازد.
وي سخنان خويش را چنين ادامه مي‌دهد: غافلگيري يكي از اصول مهم و لاينفك پيروزي ماست. به طور قطع براي ما روشن است كه بدون غافلگيري توان پيروزي ما به شدت پايين است. به دليل تفوق هوايي دشمن، تفوق آتش و تفوق نيرو. دشمن هر جا تمركز قوا بدهد ما هجوم كننده هستيم و او سه بر يك با ما مي‌جنگد. غافلگيري انواع و اقسام دارد، غافلگيري در زمان، غافلگيري در مكان و غافلگيري در تاكتيك، ما در تمام جنگ‌هايي كه كرده‌ايم فقط در يك جا توانسته‌ايم غافلگيري در سه بعد را بر دشمن تحميل كنيم آن هم در فاو بود. در عمليات‌هاي ديگر نظير فتح‌المبين غافلگيري در تاكتيك داشتيم. در فاو هم اگر دشمن 15 روز جنگ خودش را ادامه مي‌داد، يعني زمينش براي ادامه جنگ مساعد بود و از نظر سياسي شرط چهارم، يعني تلفات بيشتر را مي‌پذيرفت، قطعا ما را از فاو عقب مي‌راند.
البته اين وضعيت، وضعيت 7 سال جنگ است. ما اگر سال 59 تصميم مي‌گرفتيم كه اين وضعيت را دچار نشويم (مي‌شد) كم اينكه صدام تصميم گرفت دچار اين وضعيت نشود و امروز به همين دليل مي‌تواند محكم صحبت كند. به اين دليل است كه 7 سال روي جنگش برنامه‌ريزي كرده است ما عقب‌ماندگي 7 ساله را در سال 65 نمي‌توانيم حل كنيم.
البته اين تحليل سياسي است ولي در رابطه با وضعيت نظامي، ما امروز هم هر جا بخواهيم قدم بگذاريم بايد بلدوزر كار بكند. همين الان وقتي بلدوزرمان دارد اينجا كار مي‌كند، فاومان مانده است، و يعني قاسم سليماني و مرتضي قرباني مي‌گويد آقا خط شن ندارد. من نمي‌توانم به مهندسي بگويم شن ببر. چون مي‌گويد من كمپرسي ندارم. يعني ما هرگز نمي‌توانيم هم زمان دو زمين را آماده كنيم.
الان زميني كه از دشمن گرفتيم كجاست؟ يكي جزيره است و يكي فاو. چند سال است جزيره را گرفته‌ايم و يك سال و نيم هم فاو را. تا اين لحظه ما مسئله جزيره و فاو را نتوانستيم حل بكنيم.
همين منطقه عملياتي (كربلاي 4) گزارش‌هايش هست، همان شبي كه عمليات كرديم قبضه‌هايمان توي موضع نبود. همين الان اگر فردا باران ببارد هيچ يك از اين جاده‌ها قابل استفاده نيست. برادرها عمق دشمن را گفتند، توان مهندسي ما اين است.
براي ما غافلگيري با اين توان و با اين استعداد امر محالي است. غافلگيري شرايطي دارد. مي شود رعايت كرد البته اگر ما اين وضعيت را نمي‌داشتيم.
برادر شمخاني در باره موضوع مورد بحث (حركت در مهتاب يا...) اضافه مي‌كند: اما اين هم به اين مفهوم نيست كه ما توي ديد دشمن برويم هجوم بكنيم. يعني اگر با دوربين ديد در شب ما را ببينيد به تعداد دوربين‌هايي كه دارد احتمال ديدن ما هست،‌ اما اگر توي ماه روشن برويم طبيعي است هر چشمي كه روي دژ باشد ما را مي‌بينيد، تمام چشم‌هايي كه روي دژ باشد ما را خواهند ديد. اين بالا و پايين بودن ميزان موفقيت است.
پس از چند دقيقه مباحث پراكنده برادران، پيرامون غافلگيري و شكستن خط، برادر شمخاني مي‌گويد: اين نتيجه را مي‌شود گرفت حاج آقا كه اگر فردا شب نتوانيم خط را بشكنيم، 10 شب ديگر قطعا نمي‌توانيم يعني ميزان غافلگيري فردا شب يقينا بيشتر از 10 شب آينده است.
آقاي هاشمي: من هم به همين معتقدم
برادر شمخاني: من زير اين را امضا مي‌كنم كه فردا شب، احتمال شكستن خط ما بيشتر از 10 شب آينده است ولي فردا شب را هيچ كس، هيچ فرماندهي نمي‌تواند تضمين كند،‌حتما خط را مي‌شكنيم.
آقاي هاشمي : بنده هم آن نكته‌اي را كه گفتم همين است كه هر روزي كه بگذرد وضع شما ضعيف‌تر مي‌شود.
مجددا بحث‌هاي پراكنده پيرامون غافلگيري و شكستن خط و ... در مي گيرد. بيشتر نظرها نوميدكننده است. مطلب كم كم به مسائلي چون سخنراني صدام و نقش منافقين و احتمال حركت دشمن در فاو يا حمله به شهرها كشيده مي‌شود گويا همه ناخودآگاه از وضعيت حاكم بر جلسه مفري طلب مي‌كنند، پس از مدتي آقاي هاشمي مي‌گويد، خوب، از بحث بيرون نرويم، برويم سراغ...

ادامه دارد

ويژه نامه " شب هاي قدر كربلاي 5 " در خبرگزاري فارس(31)-2

 

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1389  7:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها