عنوان : نعمتهاي خدا
تاريخ : 23/4/1361
مكان : شرق بصره
راوي :آزاده
منبع :كتاب مقاومت در اسارت
در تاريخ 23/4/61 در شرق بصره من به همراه چند نفر از برادران به اسارت نيروهاي عراقي درآمده بوديم . ابتدا به بصره و بعد نيز به موصل انتقال يافتيم . در آنجا چون تعدادمان زياد بود گفتند بسيجيها در يك صف و ارتشيها در صفي ديگر بايستند . ولي برادران تن به اين كار نداند . به همين خاطر ده روز ما را زنداني كردند و جز نان خشك چيزي براي خوردن نداشتيم . حتي در اين مدت براي يك لحظه هم هواي آزاد را تنفس نكرديم . پس از ده روز ، طاقت همه ما بسرآمد و در و پنجرهها را شكستيم و بيرون آمديم .
در محوطه زندان باغچهاي وجود داشت كه در آن شلغم كاشته شده بود و كسي جرأت كندن شلغمها را نداشت . من از شدت گرسنگي رفتم و مقداري از آنها را كندم . چند نفر از بچهها گفتندتنبيه خواهيم شد ، ولي با وجود اين مقداري از شلغمها را كنديم و خورديم و همين امر موجب شد تا قدر نعمتهاي خدا را بدانيم